×

درباره میز از اینجا و آنجا

هر دسته از موضوعاتی که بارورتر شده‌اند در میزهای مستقل ارایه می‌شوند. سایر موضوعات در میز«از اینجا و آنجا» تقدیم می‌شوند. از این رو این محیط شامل مطالبی کاملا متنوع است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
پنج شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
۵ رمضان ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

نخستین تجربه من از مراسم آتش عاشورا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۴/۰۶-۷:۴۱:۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21938
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 921

سالها سفر تبلیغی به بلوچستان داشتم، با تلخی‌ها و شیرینی‌هایش.

در یکی از این سفرها سید طلبه‌ای هندی با ما همسفر شده بوده که اوضاع بلوچستان را از نزدیک ببیند.

در اتوبوس از فرصت استفاده کردم و از او پرسیدم مطالب زیادی از مراسم آتش رفتن هندی‌ها در ایام عاشورا نقل شده است. می‌خواهم از آن چه خودت شاهد بودی برایم نقل کنی.

نخست گفت همه هندی‌ها مراسم آتش را ندارند، تنها برخی از طایفه‌ها چنین برنامه‌ای دارند.

بعد هم ادامه داد که سالی من به یکی از روستاها برای تبلیغ رفتم که از قضا آنها نیز مراسم آتش داشتند.

از چند روز قبل مسیری را حفر کردند و بعد چوب مخصوصی را در آن آتش زدند که آتش فوق العاده‌ای داشت. بعد از سوختن چوبها، مسیر حفر شده پر از ذغال گداخته شد که عمق ذغالها حدود یک وجب بود.

من خودم سابقه‌ی رفتن در آتش نداشتم و از رسومات این روستا هم بی‌خبر بودم.

صبح عاشورا با کمی تأخیر رفتم، دیدم همه اهالی منتظر من هستند. اولش که خودم را کنار کشیدم، اما معلوم شد همه به احترام من سید طلبه، منتظر هستند که من اولین نفر باشم و مراسم را افتتاح کنم.

هر ترفندی زدم که وارد آتش نشوم نشد که نشد.

وقتی ناچار شدم تصمیم گرفتم من هم داخل آتش بروم آخرش کارم به بیمارستان می‌کشد.

به ناچار به طرف گودی آتش راه افتادم، با دلهره تمام قدم اول را گذاشتم، آتش را کاملا حس کردم، اما پایم را نسوزاند، در حالی که هرم شدید آتش بدنم را اذیتم می‌کرد.

تا غوزک پایم در ذغالهای گداخته فرو رفته بود. چند قدم برداشتم دلهره‌ام دیگر ریخته بود.

آهسته آهسته قدم برمی‌داشتم به حدی که مردم اعتراض کردند که تندتر حرکت کنم تا همه وارد آتش شوند.

این نخستین تجربه من از مراسم آتش عاشورا است.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما