حیطه کاری برنایز مربوط به رفتار جمعی توده ها می شود. وی انسان را حیوان خطرناکی می پنداشت که باید کنترل شود. انسان هایی که هر لحظه ممکن است دست به اقدامی غیر منتظرانه بزنند. توده ای از احمق ها که باید مواظب رفتار آنها بود. انسان ها در درون خود دارای انرژی نهفته ای هستند که از بخش ناخود آگاه آنها نشئت میگیرد. خشم و شهوت از این نوع نیرو ها به حساب میآیند. او برای مدیریت این نیرو های نهفته و خطرناک که هر آن ممکن بود ثبات جوامع را برهم بزنند، روش های مخصوص به خود را داشت. یک راه این بود که باید جوری امیال درونی مردم را سامان بدهیم که با ارضای آن ها فرد خوشحال و مطیع شود. او انسانها را ماشین های شادی می دانست، انسان باید شاد و خوشحال باشد چرا که اینها باعث می شوند که انسان فکر نکند و مطیع باشد و برده وار تابع و راضی باشد.
مردم را باید خوشحال نگه داشت و مدام مصرف کننده آن احساسی که مردم موقع خرید کالاهای مختلف به آنها دست می دهد باعث رضایت آنها شود و مردم دائما مصرف کننده و خوشحال باشند و دست به شورش نزنند. این به نوعی مهار جمعیت در دموکراسی و مدیریت دموکراسی است. او امیال مردم راتحریک می کرد و با جهت دهی آنها به سوی کالاها و در نهایت با ارضای آنها ، آنها را خوشحال می نمود و در این فرآیند فرد را دچار هیجان می کند و به اوج می رساند و دوباره تخلیه می کند تا به این وسیله انرژی او در مسیر سیاسی قرار نگیرد که موجب تخریب جامعه شود…