جهانِ اندیشه به شکل رسمی و یا غیر رسمی، تضادی غیر قابل انکار میان «اندیشه» و «دین» را پذیرفته است؛ از همین رو در ارتکاز بسیاری، «اندیشه» مساوی با فرادینی بودن، و «دین» مساوی با تعبد کور است.
در توجیه این توافق عمومی (خواه به شکل مصرح یا غیر مصرح) با کمال تأسف باید گفت:
تفاسیر ارایه شده از «عقل»، غالبا به تنزل و تحقیر عقل، و به زنجیر کشیدن آن به تجربه حسی و مانند آن منتهی میشود؛
و از دیگر سو «اندیشه دینی» نیز، به ایمان در غیر بستر خرد، و یا وحی بدون پشتوانه عقل، تفسیر میشود.
پیداست که از نطفهی منعقد شده از آمیزش نامشروع این دو تفسیر نادرست، چیزی جز باطل متولد نمیشود و جز نگرشی حرامزاده پا به جهان اندیشه نمیگذارد.
چرا که در این اندیشه، از سویی «عقل»، طغیانگر و عصیانگری نمایانده میشود که میخواهد همه مرزها را (تأکید میکنم همه مرزها را)، حتی مرز واقعیتها و حقیقتها را، در هم بشکند و از سوی دیگر «وحی» هم هیولای ناشناختهای به تصویر کشیده میشود که در مقابل عقل غداره بسته است و با عربده کشی اجازه نفس کشیدن را به خرد نمیدهد.
قدم این فرزند نامشروع برای جهان اندیشه آن چنان نامیمون و شوم بوده و هست که چیزی جز جنگهای رنگارنگ برای انسان به ارمغان نیاورده است، جنگهای خونین، تلخ، ظالمانه و بی پایان.
در ظاهر، دفاع از عقل، البته با چنین تفسیری، در مقابل وحی، با چنان تفسیری، قد علم کردن انسان در مقابل خدا نمایانده میشود. از این رو پنداشته میشود سود پیروزی عقل به جیب انسان سرازیر میگردد.
اما بر خلاف این پندار ناپخته و با کمال ناباوری، در میانهی این میدان، انسان زیانکارترین، عقل مظلومترین و وحی نیز غریبترین است، خواه پیروز این میدان چنان عقلی باشد و خواه چنین وحیی.
این در حالی است که عقل و وحی دو هدیهی الهی به انسان هستند که هر یک مکمّل دیگری است؛ آن یکی مظهر رحمانیت خداوند در هدایت تکوینی، و این یکی مظهر رحمانیت او در هدایت تشریعی؛ عقل تکیهگاه وحی، و وحی بارور کننده عقل، و پایان هر دو کیمیای معرفتی بیپایان…!
بگذریم به تحقیق آزاد بازگردیم.
ناگفته پیداست که تحقیق آزاد، الزاما به اندیشهی دینی منتهی نمیشود؛ دقیقتر بگویم تحقیق آزاد هم میتواند به اندیشه دینی برسد و هم نرسد.
اما این که حاصل تحقیق آزاد، میتواند اندیشه دینی نباشد، به دو دلیل است:
نخست این که هدف تحقیق آزاد، حقیقتجویی است و بس، دیگر کاری ندارد که در کدام ساحل لنگر اندازد و بر کدام کنگره بنشیند؛
دوم این که مفهوم دین، آن اندازه بی در و دروازه شده است که هر گونه مزخرفات متضاد با عقل را هم میتواند در خودش جای دهد؛
پس تحقیق آزاد هرگز نمیتواند تحقیق دینی با این مفهوم وسیع باشد.
اما اگر 1ـ تعریف ما از «عقل»، حقیقتی روشنگر واقعیات باشد، 2ـ دین را محصور و منحصر به ایمان صرف نکنیم، در این صورت ممکن است (تأکید میکنم ممکن است) حاصل تحقیق، اندیشهی دینی باشد.
توضیح این که اگر عقل حقیقتی روشنگر واقعیات، آن هم بدون کم و کاست، باشد، و اگر دینی باشد که با عقلانیت پایهریزی شده باشد و تا آنجا که عقل واقعا (نه به پندار و تخیل ما) توان دارد، عقلانیت آن دین با دقت بالا حفظ شده باشد، در این صورت تحقیق آزاد، الزاما به معنی اندیشهی دینی است؛
به سخنی دیگر تحقیقی که بر اساس واقعیتگرایی (به بحث اعتدال مراجعه شود) در اندیشهی جهاننما (به الفبای فقه اکبر مراجعه شود) تحقق پذیرد، جز بر تارک وحی ننشیند و هرگز از اندیشه دینی چنینی تفکیک پذیر نیست.
البته این مطلب به معنی نفی ایمان در حوزه دین نیست؛ زیرا:
اولا ذات ایمان هیچ منافاتی با اندیشیدن ندارد و با تعقل نیز قابل جمع است؛ و بدین گونه باورها و «ایمان عقلانی» رقم میخورد.
ثانیا بر اساس مفروض بحث (دین پایهریزی شده بر عقلانیت)، اگر «عقلِ کلی» باشد، دیگر هیچ تعبدی در کار نیست؛ پس اگر محدودیتی در تعقل هست، ناشی از قصور ماست نه عدم امکان تعقل (البته با یك تبصره بسیار مهم[i])؛ و بدین سان «وحی عقلانی» تفسیر میشود؛
توضیح این که پایههای چنین اندیشهی دینی، صد در صد عقلانی است و در آن هیچ بویی از تعبد به مشام نمیرسد؛ البته ساختمان بنا شده بر این پایههای عقلانی، گنگرههای بلندی دارد که جز با امداد وحی راهی به برپایی آن نیست و صد البته بناهای وحیانی بر پایههای عقلانی، هرگز نمیتواند تضادی با عقلانیت داشته باشد؛
حاصل این فرض این است که همیشه و همه جا عقل و وحی دوش به دوش یکدیگر پیش میروند و تنها استثنایی که هست میدانداری و تکتازی وحی منحصر به موارد قصور و سکوت خرد است.
این چنین دستگاه وحی با اتکا به عقل برپا میشود و عقل با امداد وحی پر پرواز میگشاید.
تلخ بگذریم و شیرین بیندیشیم که طرح پیش روی شما، در عین حالی که تلاش دارد فرادینی بودن را به کمال و تمام حفظ کند، میخواهد معجزهی تولد اندیشهی دینی را هم در چنین بستری با قدرت تمام تجربه کند.
بدین سان هم خط بطلان بر تفسیر «فرادینی» به «ضد دینی»، و تفسیر «دینی» به «ضد عقلی» میکشد و هم زمینهای برای هیاهوکاری با ادبیات بیمار باقی نمیگذارد.
میتوان گفت حاصل این كار (که به ادعای این کوچکترین، هم تحقیق آزاد و هم تحقیق دینی است) بیشتر آشکار کردن ساختار علمی دین و ساماندهی آن، متناسب با فضای موجود است تا چیز دیگری؛ از این رو گمان آن دارم كه حد اقل از منظر نتیجه علمی (و نه ساماندهی عملی)، در کلیات راه اختلاف چندانی با طریقهی سلف صالح دیده نشود.[ii]
ممکن است هدف طرح را به آشتی عقل و وحی تعبیر نماییم. این تعبیر هم درست است و هم نادرست؛ چرا كه در درون خود دچار ابهام، و نیز موجب ایهام دیگران در برون است. از این رو بایسته است که با تفسیر روشن آشتی و تفاهم عقل و وحی، دست به ابهام زدایی زنیم.
مقصود ما از آشتی خرد و دین این است که خود این دو ـالبته با تفسیر درست آنهاـ ذاتا مکمل یکدیگرند؛ اما دستهای ناپیدا با تفسیر دروغین، دست به آتش آفروزی زدهاند.
بنا بر این تفسیر، هدف، تبیین شناخت دقیق حیطه مشترك و مختص هر كدام از خرد و دین است؛ از این رو نه نیازمند خراطی دین هستیم و نه تحریف خرد.
اما اگر مقصود از آشتی، صلح كدخدامنشی باشد، به این معنی كه با تغییر مواضع حقیقی طرفین، آنها را در کنار هم قرار دهیم، این آشتی هرگز محققانه نخواهد بود، بلکه حرکتی است معاملهگرانه همانند تعامل احزاب و گروهها و صد البته ناپایدار.[iii]
[i]ـ اینجا یك تبصره بسیار مهم وجود دارد كه تنها به اشاره به آن بسنده میكنیم و تفصیل آن را به لابلای طرح واگذار میكنیم و آن این كه همچنان كه چشم سَر ذاتا محدود به امور حسی است، چشم سِرّ هم محدودیتی دارد كه با یك مَثَل بدان اشاره میكنیم:
«آیا میشود خورشید را با شمع دید؟» هرگز! مبدأ و خالق خرد نیز علاوه بر این كه خود درخشانتر از این است كه نیازی به روشنگر داشته باشد، با شمع خرد دیدنی نیست.
[ii]ـ مراجعه به بحث «دفاع از کدامین دین؟!» بسیار ضروری است.
[iii]ـ از این رو آن چه تقدیم میشود با آن چه كه ملاصدرا با عرفان و فلسفه كرده و كاری كه اخوان الصفا میان عقل و شریعت انجام داده، کاملا متفاوت است.
جهانِ اندیشه به شکل رسمی و یا غیر رسمی، تضادی غیر قابل انکار میان اندیشه و دین را پذیرفته است؛ از همین رو در ارتکاز بسیاری، اندیشه مساوی با فرادینی بودن، و دین مساوی با تعبد کور است…
مقصود ما از آشتی خرد و دین این است که خود این دو ـالبته با تفسیر درست ارایه شده از آنهاـ ذاتا مکمل یکدیگرند؛ اما دستهای ناپیدا با تفسیرهای دروغین، دست به آتش آفروزی زدهاند.
بنا بر این تفسیر، هدف، تبیین شناخت دقیق حیطه مشترك و مختص هر كدام از خرد و دین است؛ از این رو نه نیازمند خراطی دین هستیم و نه تحریف خرد...