×

درباره میز شهر اندیشه

اگر «امتیاز انسان» «خردمندی» است و اگر «لازمه‌ی خردمندی» انسان «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی گوهر «شناخت» است، خرد، اندیشه و شناخت، بهای بیشتری می‌طلبد. پس تمرکز بر «شهر اندیشه» انسان «بایسته‌ترین» حرکت انسانی است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
۹ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

بر دروازه شهر اندیشه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۱۸:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8587
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 15765

هر چیزی راه و روش خودش دارد. اندیشه هم از این امر مستثنا نیست.

روش اندیشیدن است که کم و کیف رسیدن به هدف اندیشه را ممکن می‌سازد و نشان از استحکام عقلانیت و یا خلل در عقلانیت دارد.

از این رو پیش از ورود به شهر اندیشه باید با روش اندیشه آشنا شویم. از این بایسته است بر دروازه شهر اندیشه تأملاتی داشته باشیم.

توجه اکید پیش از دروازه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۶/۱۶-۷:۶:۲۳
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۰/۰۶/۱۶-۷:۵:۲۵
    • کد مطلب:32
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1394

با توجه به این که پروژه پیش روی شما کاملا برون دینی کلید خورده و همچنان پیش می‌رود، مطرح کردن دین و منابع وحیانی در لابلای آن، به چند دلیل است:

1ـ مهمترین این است که حاصل نهایی پروژه در یک کلمه منتهی شدن حرکت عقلانی به ساحت دین و انعکاس کامل این مطلب در منابع وحیانی است.

اما در عین حال از نظر فنی، حوزه دین به شکل رسمی در بحث الفبای فقه اکبر گشوده می‌گردد و بحث اثبات (و نیز امکان نفی) آن مجال می‌یابد.

اما همچنان که در کاستی‌ها خواهید دید:

نخستین کاستی که برایم بسیار مهم است این است که به باور این بنده، بنیاد عقلانی نظریه و عمده مستندات آن، چیزی جز تعقل منابع وحیانی (قرآن و احادیث ائمه هدی روحی لهم الفداء) نبوده و نیست؛ نتیجه غربت موجود این شده است که:

از این که نتوانسته‌ام از اربابان نعمت دانش و آموزگاران خرد خویش آن چنان که باید و شاید یادی کنم، شرمنده‌ام و احساس تقصیر می‌کنم.

اشاره به منابع وحیانی می‌توانست بیانگر ریشه‌دار بودن تفکر باشد و با این خلأ ـ‌علاوه بر ناگفته گذاردن رنجهای پشت کار‌ـ اعتبار و استحکام نظریه، پنهان می‌ماند.

خالی بودنِ ظاهری از منابع وحیانی موجب می‌شود برخی از حوزویان از اندک تأملی دریغ ورزند و حتی زحمت تورق را به خود ندهند تا چه رسد به این که آن را جدی هم بگیرند و به نقد آن بیندیشند.

از این رو استشهادات به منابع وحیانی، در این مرحله، با هدف پر کردن اندکی از این خلأ و کاستی‌هاست.

در عین حال سود جستن از منابع وحیانی حتی با سیر فنی کار، توجیه پذیر است؛ چرا که:

2ـ حتی اگر ـ‌به ستم یا از روی نادانی‌ـ از آسمانی بودنِ دینِ اسلامِ کامل هم تنزل نماییم و آن را در اندازه یک مکتب فکری بشری تنزل دهیم، تنها چنین مکتبی است که عقلانیت را به تمام کمال بر پا کرده و همچنان بر پا می‌دارد.

3ـ اگر بخواهیم شمول طرح را برای همه مکاتب فکری از جمله نص‌زدگان حفظ کنیم، چاره‌ای جز مطرح کردن منابع وحیانی وجود ندارد.

4ـ از آن جایی که سخن از منابع وحیانی و دین به میان آمده است بسیار ضروری است که به نوشتاری با عنوان «دفاع از کدامین دین؟!» مراجعه شود.

5ـ در هر صورت، در فضاهایی که حساسیت منفی به دین محتمل است، لازم است پیش درآمد به گونه‌ای دیگر ارایه شود. یکی از پیشنهادها داشتن سیستم هوشمندی برای شناسایی مراجعه کننده است که در صورت احتمال حساسیتهای منفی به منابع وحیانی این بخش به وسیله نرم افزار فیلتر گردد.

یاد او، تحفه‌ی مور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۰/۰۴-۹:۷:۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۱۰/۲۲-۹:۱۰:۳۶
    • کد مطلب:6582
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1833

عرض ادب، اظهار حق شناسی است، و نیز بهانه‌ای برای بیان شرمساری از قصور، و نیز تمنای عفوِ صاحبان كرم از تقصیر…

هنگامی كه به طرح «درایتِ روایت»[i] می‌پرداختم، از جمله‌ی كسانی كه به مصداق «عون الضعیف صدقة»[ii] یاریم می‌كردند برادر بزرگوارم بود كه هر از چند گاهی مرا به تحفه‌ای از روایتی و یا نكته‌ای می‌نواخت. روزی تلفنی گفت: این روایت را دیده‌ای؟ «اسْتَنْبَطُوا الدِّینَ…»؛ به نظر جالب آمد، مراجعه كردم، روایت علی بن مهزیار بود از ملاقات خاطره‌انگیزش با محبوب آدم و خاتم…

این جمله دری گشود كه نخستین حاصل آن بحثی شد با نام «استنباط؛ دومین اساس فتوا»؛ این بحث نگاهی است به «استنباط» از منظر روایی، و حاصل دوم آن، نگاه به «استنباط» از منظر عقل بود كه همان «تحقیق در تحقیق» در فضای عام و یا «اجتهاد در اجتهاد»[iii] در فضای حوزوی است. استمرار و توسعه مرحله دوم به كلید خوردن طرح جامع «آرمان صلح» منتهی شد و سپس «نظریه عقلانیت فراگیر» ـ­یعنی آروزی دیرینه‌ام­ـ تولد یافت؛ این نظریه بود که خشت نخستین «شهر آرمانی من» را بنا نهاد و…[iv]

آری همه‌ی این مطالب، از یک چشمه جوشید، و آن، یك سخن از عزیزِ غریبِ نهان از دیده‌هاست، آخرین یادگار خاندانی كه هر چشمه‌ی جوشان كلامشان اقیانوسهای مواج معارف در دل دارد؛ بدین خاطر پیش از هر كس و بیش از هر چیز، شكر او بایسته است و شایسته، و كمترین شكرگذاری آن غریب، یاد اوست…

به ویژه هنگامی كه در آن روایت تأمل كردم با فرازهای دلنشینی روبرو شدم از روایت صفا و صمیمت، و سوز و گداز، آن هم صفا و صمیمت دو سویه، محبت مهربان پدرِ أمت به فرزندانش، و پركشیدنِ دل فرزندان شایسته‌اش ـ‌كه همان فقهای دوران غیبت كبری باشند­ـ به سوی پدری سفر كرده…

با تمام نالایقی‌ها، هنوز شیرینی آن فرازها را در كام دارم، كه «وصف العیش نصف العیش»…

با یاد او، دو فراز از آن حدیث را می‌آورم، شاید شما از یاد و خاطره‌اش، شهد محبتش را بیشتر بچشید…

و شاید یك نگاه او…، نه، یك گوشه چشمش، غم ما هم ببرد…!

و اگر كریمانه به دیده‌ی قبول، منت نهد…!

فَقَالَ لِی مَرْحَباً بِكَ یا بَا إِسْحَاقَ لَقَدْ كَانَتِ الْأَیامُ تَعِدُنِی وُشْكَ لِقَائِكَ وَ الْمُعَاتِبُ بَینِی وَ بَینَكَ عَلَی تَشَاحُطِ الدَّارِ وَ تَرَاخِی الْمَزَارِ تَتَخَیلُ لِی صُورَتَكَ حَتَّی كَأَنْ لَمْ نَخْلُ طَرْفَةَ عَینٍ مِنْ طِیبِ الْمُحَادَثَةِ وَ خَیالِ الْمُشَاهَدَةِ وَ أَنَا أَحْمَدُ اللَّهَ رَبِّی وَلِی الْحَمْدِ عَلَی مَا قَیضَ مِنَ التَّلَاقِی وَ رَفَّهَ مِنْ كُرْبَةِ التَّنَازُعِ وَ الِاسْتِشْرَافِ… وَ اعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ أَهْلِ الطَّاعَةِ وَ الْإِخْلَاصِ نُزَّعٌ إِلَیكَ مِثْلَ الطَّیرِ إِذَا أَمَّتْ أَوْكَارَهَا وَ هُمْ… اسْتَنْبَطُوا الدِّینَ فَوَازَرُوهُ عَلَی مُجَاهَدَةِ الْأَضْدَادِ خَصَّهُمُ اللَّهُ بِاحْتِمَالِ الضَّیمِ لِیشْمُلَهُمْ بِاتِّسَاعِ الْعِزِّ فِی دَارِ الْقَرَارِ وَ جَبَلَهُمْ عَلَی خَلَائِقِ الصَّبْرِ لِتَكُونَ لَهُمُ الْعَاقِبَةُ الْحُسْنَی وَ كَرَامَةُ حُسْنِ الْعُقْبَی…[v]

…سپس امام زمانC به من فرمودند: خوش آمدی ای ابا اسحق![vi] به راستی كه روزگار، نزدیكی ملاقات تو را به من وعده می‌داد، و شوق به وصالی كه بین من و توست ـ‌علی رغم دوری کاشانه و فاصله‌ی زمان دیدارـ پیوسته صورت تو را در نظرم به تصویر می‌كشید، گویا كه حتی برای یك لحظه از لذت سخن گفتن با تو و خیال دیدار تو جدا نبوده‌ام و من خدای را ـ‌كه پروردگارم و ولی ستایش است‌ـ بر آماده كردن اسباب این دیدار، و برطرف كردن غم اشتیاق، و میسّر ساختن نگاه (به تو) می‌ستایم…

پدرم كه صلوات خدا بر او باد فرموده است: ای پسرم! بدان كه دلهای فرمانبرداران و مخلصان همانند پرنده‌ای كه به لانه‌اش باز می‌گردد به سوی تو پرمی‌كشد… اینان دین را (از منابع وحیانی) استنباط و استخراج كرده و آن را علی رغم مخالفت مخالفین دین یاری نموده‌اند…

احب الصالحین و لست منهم…

نیكان را دوست دارم هر چند از آنان نیستم…

به امید این كه…

 

[i]ـ كه اینك بخشی از پروژه حاضر است.

[ii]ـ «یاری ناتوان صدقه شمرده می‌شود» این مطلب از این روایت امام رضاC گرفته شده است که: عونک للضعیف افضل من الصدقة.

[iii]ـ توضیح آن در همین نوشتار خواهد آمد.

[iv]ـ انشاء الله توضیح اندکی در این رابطه در صفحات آینده خواهد آمد.

[v]ـ بحارالانوار/ج52/ص32 تا 35/ب18 ح28 كمال‌الدین/ج2/ص445 تا 448/ب43/ح19

[vi]ـ كنیه‌ی علی بن مهزیار

كمی بضاعت و غربت بی‌نهایت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۱۹:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:34
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1851

نخست شایسته است و بایسته كه بزرگ خداوند را بر عطای توفیق ستایش نموده، و زبان به نثار صلوات و سلام بی­پایان بر وسایط رحمتش «محمد و آل محمدG» بگشایم، كه در هنگامه‌ی نزول بلا و تنگی حلقه‌های ابتلا، فقیر را به نعمت عملی شدن بخشی از طرح حاضر نوازش نمود.

آنچه پیش روی شماست، پیش درآمدی است برای یک نظریه، نظریه «عقلانیت فراگیر»، که مستند سازی آن طرحی بزرگ را می‌طلبد.

دستیابی به تمامی اهداف طرح حاضر، یعنی اثبات کامل نظریه، با كمی بضاعت، و غربت بی‌نهایت،[i] تنها با معجزه‌ی صاحب ولایت بقیةالله الاعظم ـ‌روحی له الفداء‌ـ محتمل به نظر می‌رسد و بس؛ همچنان كه اصل و آغاز آن نیز با كِلْك قضای او و دست رحمت حضرتش رقم خورد؛ زیرا هنگامی كه دست به نوشتن هدف طرح بردم، ـ‌بدون هیچ مبالغه و اغراقی‌ـ ناامیدی را، با تمام وجود لمس كردم و از هراس آن در همان آغاز نوشتم:

غربت موجود هنوز هم نیل به آن اهداف را همچنان ناممكن می‌نمایاند؛ از این رو بهتر این است كه تنها آمال و آرزوهای طلبگی من شمرده شود.

اما خوب است كه از انگیزه‌ی طرح هم تنها چند كلمه مختصر بگویم، تا اندیشیدن به چنین ناممکنی را توجیه كنم؛ و اما كلمه‌ی نخست:

آری دردی كه انگیزه شد، تنها یك احساس بود، احساس تلخ و دردآلود، آن هم درد تحقیر، آری تحقیر علمی حوزه در مقابل سایر مراكز علمی جهان، فراموش شدن مباحث بنیادین، گسیخته شدن حلقه‌های تفكر دینی، ناشناخته شدن نقش حوزه، ناشناخته شدن سیر علمی حوزه، و در یك كلمه غربت دین امیرالمؤمنینG همچون غربت خود او

كلمه‌ی دوم هم سخن از آرزوهای دور و دراز بود ـ‌و آرزو بر جوانان عیب نیست تا چه رسد به كودكانِ راه، چون این بنده‌‌ـ نوشتم:

این نوشتار تلاش می‌کند با تجزیه و تحلیل معضله «شكست در تفاهم»، و پیدا كردن راهی برای مقابله با آن، پرده بیگانگی دریده شود تا با ایجاد فرصت برای تفاهم بیشتر و تنگ‌تر كردن مجال جنگیدن، شاهد گسیختگی بیشتر نظام اجتماعی انسان نباشیم.

میسر شدن این هدف بلند، یعنی مقابله با بیگانگی انسانها از یكدیگر، در چند گام اساسی عملی می‌شود:

آری با موفقیت در گامهای چهارگانه، طلسمِ شكستِ در تفاهم فرو می‌ریزد و راز بیگانگی انسانها رمز گشایی می‌گردد

متأسفانه دیده می‌شود كه گاه آن چنان در معماری نظام علمی دین، و یا عرضه‌ی آن، بدون نظم عمل می‌شود كه بسیاری از حلقه‌های ارتباطی در نظام علمی دین، مفقود می‌نماید.

این امر در میان خودی‌ها و غیر خودی‌ها به دو گونه منعكس شده است: غیر خودی‌ها، نظام علمی دین را انكار نموده‌اند، و گروهی از خودی‌ها آن چنان دچار سر درگمی شده‌اند كه موقعیت جغرافیایی خویش را در جایگاه نظام علمی دین نمی‌یابند. بهترین شاهد این ادعا تحیر برخی از كسانی است كه به ظاهر سالها در علوم تخصصی دینی اشتغال دارند.

اگر بتوانیم مختصات ادراكی كنونی خویش را، با بیان دقیق مسیر منتهی شده‌ی به آن، تعریف نماییم، نه خود دچار سرگردانی خواهیم شد و نه حنای اتهام فقدان نظام علمی دین رنگ خواهد كرد.[ii]

هزاران هزار درود و سلام بر امیران خوان كرم باد، و نفرین بر بدخواهان تابندگی خورشیدشان، كه با بنده نوازی، توفیق را رفیق این کوچکترین نمودند، در حالی كه اسیر بستر بیماری بودم؛ «چون ز حكمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری».

و اینک چند کلمه‌ای از تولد طرح و ویژگی‌ها و سرانجام آن.

 

[i]ـ اگر خداوند متعال فرصتی دهد اندكی از بی‌مهری‌های تلخی كه تحقیقات آزاد باید به جان بخرد سخن خواهم گفت.

[ii]ـ گزیده‌ای از «عقلانیت فراگیر».

تولدی مبارک!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۱۹:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۵/۰۴-۱۷:۵۲:۴۵
    • کد مطلب:35
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7212

هر کسی که پای در جهان اندیشه گذارد و اندکی به خِرد خویش بها دهد، کم و بیش دچار برخی از ابهامات می‌گردد و خواه و ناخواه دست در پنجه مجهولاتش می‌افکند؛ احیانا هم پیش می‌آید که برخورد با برخی از حوادث او را با اندیشه­‌های دیگران نیز درگیر می‌کند.

این کوچکترین هم در درون خویش دچار برخی از مجهولات و گاهی هم دست به کار اندک تأملی، البته در خور خویش. تا این که ضرورتهایی مرا در برون هم درگیر اندیشه‌ی دیگران کرد.

این درگیری آغازی بود برای پرداختن جدی به تأمل بیشتر در مرتفع ساختن برخی از شبهات.

گمان می‌رفت مرتفع ساختن شبهات، سطح نازلی از مطالعه را می‌طلبد، اما نیازهای شخصی­‌ام مستلزم فرو رفتن در مباحث زیر بنایی بود. و میان این دو -یعنی نیازهای درونی و برونی- فاصله‌ای بس دراز بود. این فاصله چنین نشان می‌داد که هر کدام از آنها کار جداگانه­ای را می‌طلبد و به تعبیری آبشان به یک جوب نمی‌رود. بدین سان در آغاز به نظر می‌رسید جمع میان این دو امکان پذیر نیست.

به ناچاری و ضرورت، پرداختن به برخی از شبهات را مقدم داشتم، هر چند این امر مستلزم به اجمال گذاشتن نیازهای مهم خودم بود.

به مرور زمان خلأهای اساسی در برخورد سطحی با شبهات، هویدا گشت؛ این خلأها تدریجا مرا به سراغ ریشه­‌ها کشاند. با ریشه‌یابی برخی مسایل، مباحث عمیق­تری مطرح شد و کانون­های اصلی مشکلات در جای دیگری جز آن چه تصور می‌رفت، کشف گردید. این تحول، یعنی ریشه‌یابی شبهات، از یک سو کار را آسان نمود، و از سوی دیگر تا اندازه­ای از فاصله نیازهای برونی و درونی کاست.

تا این که جرقه­‌ای زد، در جستجوی طرحی باشم که هر دو شاخه را شامل گردد، طرحی که همه مشکلات را با هم ببیند، شاید حلقه‌­های مفقوده­ای آشکار شود که کار آسان­تر گردد.

ترکیب نیازهای درونی و برونی، جوانه‌ی طرحی بود که پیش رو دارید.

و در نهایت با آشکار شدن مزایای این روش، این پرسش‌ها جان گرفت که سرگردانی­ها و تحیرها (در جبهه درونی) و درگیری­ها و نزاع­ها (در جبهه برونی) در کجا ریشه دارند؟ و آیا با ریشه‌یابی آنها، نزدیکی اندیشه­‌ها سهولت و سرعت بیشتری نمی‌یابد؟ و اصلا آیا راهی فراگیر برای سامان دادن به جهان اندیشه وجود ندارد؟ و…

و این نقطه­‌ی تولد بود، تولدی مبارک…

آن چه تقدیم می‌شود همان کودکی است که پا به جهان اندیشه گذاشته است، اما با راه بس دور و دراز در پیش…

این کودک هم در وجودش و هم در حیاتش مدیون رحمت واسعه الهی است؛ اما در باروری و بالالندگیش چشم به راه سبب خیری…

شاید دست‌گیری شما و سعه صدر منتقدان همان سبب خیر باشد! شاید!…

آشنایی با روش اندیشه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8588
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 13136

مهم‌ترین تأملات بر دروازه شهر اندیشه آشنایی با روش اندیشه است.

از این رو به برخی از مهم‌ترین نکات کلی آن نگاهی می‌افکنیم.

آزادی تحقیق (نه نو اندیشی و نه دگر اندیشی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۲۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۷/۲۲-۱۴:۵۵:۷
    • کد مطلب:36
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1809

دست‌مایه‌ی این طرح چیزی نبوده و نیست جز حقیقت‌جویی؛[i] از این رو تعیین مسیر راه را، به ویژه در «حركت از صفر» (جغرافیای تاریخی شناخت) و «تحقیق در تحقیق» (مهندسی شناخت)، به آزاد اندیشیدن واگذاشتم و به چیزی جز آنچه باید و شاید نیندیشیدم، خواه حاصل آن به كام این و آن خوش آید و خواه نه.

اسم این حقیقت‌جویی و حق­‌طلبی را هم «تحقیق آزاد» می‌گذارم، نه نواندیشی و نه دگراندیشی؛

چرا كه رسم حقیقت‌جویی، رسیدن به حقیقت است، خواه آن حقیقت باستانی باشد (مانند دو دو تا چهار تا) و خواه نو؛ از این رو نمی‌توانم به لحاظ محتوا (و نه شكل كار) اسم آن را «نواندیشی» بگذارم؛

و مرام آزادی واقعی نیز این نیست كه با تیشه‌ی نفی و تخطئه‌ی کور به جانِ گفتار و كردار دیگران بیفتیم؛ پس «دگراندیشی» را هم به طور مطلق روا نمی‌دارم.

از سوی دیگر تحقیق آزاد ضمانت نمی‌كند كه طریقه‌ی پیشینیان دربسته و سربسته، بی كم و كاست همچنان پابرجا بماند؛ پس نه از نگاه نقدآلود ابایی دارد و نه از گله‌مندی هراسی.

از همین رو گله كرده‌ام:

آنچه گذشت بیانگر حقیقتی تلخ است و آن فراموش شدن توسعه‌ی شناختی و محور قرار دادن توسعه‌ی قدرتی (اعم از توسعه‌ سیاسی و اقتصادی و به ویژه تبلیغاتی) است. این حقیقت تلخ را می‌توان این گونه مجسم كرد كه ما مغز را فراموش كرده تا كاملا تهی گردد، اما در بدن سازی از هیچ تلاشی فروگذار نكنیم.

در دوران كنونی با جریانی نیرومند در حوزه‌ی دین به شكل عام (جوامع اسلامی) و خاص (حوزه‌های علمیه‌ی شیعه) روبرو هستیم كه تكیه فوق العاده‌ای بر كاستی‌های تبلیغ دین دارد كه بیشتر بر بحث رسانه‌ها و شیوه‌های نوین متناسب با عصر ارتباطات تكیه دارد؛  این در حالی است كه پرداختن به محتوایی كه عقل‌گرایان حقیقی را سیراب نماید به دست فراموشی سپرده شده است. با تأمل در آنچه گذشت روشن می‌شود كه همه‌ی این مباحث (شیوه‌های نوین تبلیغ) در مجموعه‌ی توسعه‌ی قدرت جای دارد. البته توسعه‌ی قدرت به بحث شیوه‌های نوین تبلیغ منحصر نمی‌باشد، بلكه خود مجموعه‌ی بزرگی است شامل مباحث سیاسی، اقتصادی و….

پرداختن به كاستی‌های تبلیغ (و سایر حركتهایی كه در راستای توسعه قدرت انجام می‌شود) آن گاه ارزشمند است كه بدانیم چه چیزی را تبلیغ نماییم. با ابهام و ایهامهای موجود در ماهیت دین و مرزهای داخلی و خارجی آن، در مباحث درون دینی و برون دینی، چگونه می‌توان دل به روشهای نوین تبلیغاتی  (و سایر حركتهای توسعه قدرت)، خوش نمود؟!…[ii]

در هر صورت تحقیق آزاد بسیار ارزشمند است، اما نه به خاطر خود تحقیق، بلكه از آن رو ارزشمند است كه آینه‌ای است برای تماشای زیبایی‌های حقیقت، و راهی است برای سیراب شدن حقیقت‌جویان از شهد آن، آن هم بدون غل و زنجیر عادات، رسوم و…، و نیز با به دور انداختن منطقِ «دیگران چنین كردند ما نیز چنین می‌كنیم».[iii]

متأسفانه منطق «دیگران چنین كردند ما نیز چنین می‌كنیم» تنها شامل «تقلیدهای كورِ نسلهای قدیم» و «مدپرستی‌های بی‌ارادگان نسلهای جدید» نیست، بلکه مصادیق پنهان آن احیانا در جهان فلسفه اسلامی از سوی مرعوب شده‌گان شخصیتها، و در جهان اندیشه‌ی نو از سوی روشن‌فکرنمایان نیز ظهور و بروز پیدا می‌كند.

نگریستن از این منظر، نه با «استبداد فكری» سازگار است و نه با «تقدس ذاتی اندیشه» و نه با «احترام مطلق عقیده»، و…، و صد البته حركتهای فكری بر محور هواپرستی ـ‌و نه حقیقت‌طلبی‌ـ را نفی می‌كند، هر چند با زر ورق «روشنفكری» بَزَك شود.[iv]

 

[i]ـ برای توضیح بیشتر به الفبای انسانیت مراجعه شود.

[ii]ـ گزیده‌ای از «آرمان صلح».

[iii]ـ این منطق همان ضرب المثل عامیانه است که می‌گوید: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو».

[iv]ـ مطلق نگری در ارزش تفكر، احترام عقیده، ستایش روشنفكری، نوآوری، دگر اندیشی و… نه تنها هیچ مستند علمی ندارد، بلكه از تیرهای مسمومی است كه از كمان دیگران پرتاب شده است. انشاء الله برخی از این امور در ادامه‌ی بحث «مرجعیت دینی جامع عقلانیت و شرعیت» عرضه می‌گردد.

انواع تحقیق (هرمی و شیپوری)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۲۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۷/۲۲-۱۵:۸:۴۱
    • کد مطلب:37
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1782

طرحهای تحقیقاتی از منظر مقایسه‌ی محتوای آن و خروجی و ارایه آن، در دو گروه کلی قرار می‌گیرند:

نخست تحقیقاتی که در آن، تمام توان علمی به خدمت گرفته شده، تا با توجه به امکانات و شرایط موجود، حرف آخر در موضوع مورد نظر زده شود، اما کم و کیفِ ارایه‌ی آن (و نه خود تحقیق)، محدود به ویژگی­های مخاطب است؛ از این رو پس از به انجام رسیدن تحقیق نهایی، بررسی می‌شود که حاصل این تحقیق مثلا برای کودکان چه اندازه خروجی داشته باشد و خروجی آن برای صاحب نظران در چه سطحی باشد. مسلما کیفیت خروجی یک طرح برای ارایه به کودکان، معرّف کم و کیف علمی چنین تحقیقی نیست، بلکه تنها معرف تناسب و نیاز مخاطب است.

گروه دوم تحقیقاتی است که تنها با توجه به مخاطب آن اجرا می‌شود؛ یعنی از همان آغاز، سرمایه گذاری و برنامه ریزی تحقیقات، کاملا محدود و محصور به خروجی آن است.

این دو روش تفاوتهای عمده­‌ای دارند که مجال مطرح کردن تمام آنها نیست، اما ذکر برخی از آنها لازم است.

تحقیقات گروه دوم را می‌توان به شیپور تشبیه نمود؛ با دمیدن در شیپور تلاش می‌شود انرژی محدودی را در گسترده‌ترین سطح ممکن پخش نماییم؛ در این گروه رابطه نقش تحقیقات و ارایه را می‌توان به محل دمیدن و خروجی صدا در شیپور مقایسه نمود؛ امتیاز این روش استفاده حد اکثری در بهره برداری از یک تحقیق محدود است.

ولی تحقیقات گروه اول شبیه به هرمی است که تحقیقات، قاعده، یعنی بزرگترین بخش آن را، تشکیل می‌دهد اما خروجی بر حسب نیاز مخاطب سیر نزولی دارد و احیانا به منزله سر هرم می‌باشد.

مقایسه این دو روش را در مثال چشمه بهتر می‌توان دید؛ با این توضیح که برخی از چشمه­‌ها ریشه در سفره‌های زیرزمینی بزرگی دارند؛ از این رو در شرایط گوناگون جوّی و در طی فصول سال پیوسته جوشان هستند؛ اما برخی دیگر کاملا وابسته به نزولات آسمانی فصل هستند و با اندکی تأخیر در بارندگی می‌خشکند.

متأسفانه اکثر تحقیقات علمی ما از گروه دوم است؛ مثلا با یک ساعت مطالعه، چند ساعت سخنرانی می‌کنیم و یا با یک تحقیق، ده­‌ها مقاله می‌نویسیم و…؛ از این رو با بروز یک پرسش نو و یا با مطرح شدن یک عنصر جدید، رخنه‌ها و خلأهای تحقیقات پیشین نیز بر ملا می‌شود. در حالی که برخی سالیانی می‌اندیشند و در نهایت یک کتاب چاپ می‌کنند و یا این که در هر صد ساعت کار، نود و نه ساعت می‌اندیشند و یک ساعت اجرا می‌کنند.

در مجموع تحقیقات گروه نخست، به سیراب شدن روح انسان می‌اندیشد؛ ولی تحقیقات گروه دوم بر اساس بُعد اقتصادی نیاز فعلی ما (به معنی عام آن) رقم می‌خورد.

از مزایای مهم روش اول که بگذریم، معایبی چون دیربازدهی و بالا بودن هزینه‌ها را نمی‌توان ناگفته گذاشت.

طرح حاضر تمایل به روش دوم دارد، هر چند با توجه به محدودیتهای موجود، از این منظر هم چندان موفق نبوده است. اما با این همه، تأثیر روش دوم در اجرای طرح قابل انکار نیست.

با توجه به آن چه گذشت اگر بخواهم عصاره ساختار اصلی طرح را کاملا فشرده معرفی نمایم، باید به چند نکته بسنده کنم:

نخست: در تمامی مباحث آنچه بیشتر در نظر بوده است، تمرکز بر زیربناهای فکری و زیر ساختهای مبانی اندیشه­‌ای آن است؛ بسیار پیش آمده است که بحثی آغاز شده، اما پس از مدتی ریشه آن را در جای دیگری یافته‌­ام، از این رو آن بحث را رها کرده و در حد امکان به سراغ ریشه­‌ها رفته‌­ام.

دوم: هر چند فرو رفتن در مباحث زیر بنایی هزینه سنگینی داشته و احیانا از فضای اولیه تحقیق فاصله گرفته است، اما این امتیاز را دارد که ارتباطات پنهان مباحث، آشکار شده و بدین ترتیب امکان بر قرار کردن رابطه فنی و منطقی میان شاخه­‌ها، و نیز ارتباط زیرساختها با رو ساختها فراهم آمده است.

سوم: یکی از ویژگی­‌های کار، تکیه آن بر «مهندسی علمی اندیشه» است تا گستردگی تتبعات؛ البته این امر تنها به معنی مقدم داشتن مهندسی علمی بر تتبع است و نه بی­‌نیازی از آن، با اعتراف به این که بی هیچ تردیدی مهندسی علمی اندیشه، بدون ضمیمه شدن تتبعات کامل به آن، فاقد نتیجه مطلوب است.

در توضیح این نکته باید مثلی بزنم و آن گونه‌های متفاوت شهرسازی است:

گونه نخست این که زمینی در نظر گرفته می‌شود و بلافاصله با چند ماشین مهندسی و راهسازی زمین را مسطح کرده و چند خیابان کشیده و همزمان در حاشیه خیابانها، دست به کار ساخت و ساز ساختمانهای مورد نظر می‌شویم.

گونه دوم آغاز کار با ترسیم نقشه جامع شهر است؛ در رابطه با نقشه جامع در بحث عقلانیت فراگیر چنین آمده است:

با توجه به دانش بشر در شناخت خط زلزله و انواع گسلهای زمین، آیا بهتر نیست شهر را در جایی بسازیم كه احتمال آسیب آن از زلزله كمتر باشد؟

با توجه به معضله كلان شهرها، آیا بهتر نیست پیشاپیش منابع آب آشامیدنی شهر را برای صدها سال آینده تدبیر نمود؟

با توجه به مشكلات آلودگی هوا، آیا بهتر نیست شهر در منطقه‌ای ساخته شود كه از جریانات جوی بیشتری برخوردار باشد؟

چه كسانی در شهر مورد نظر اسكان می‌یابند؟ كاركنان اداری، بازرگانان، كشاورزان، صنعتگران و یا… اگر پیشه اصلی ساكنین شهر كشاورزی است آیا با توسعه جمعیت شهر امكان توسعه كشاورزی نیز وجود دارد؟ و اگر…

با این اشاره كوتاه اندكی از دشواری طرح نقشه جامع یك شهر متناسب با جهان كنونی را شناختیم، ولی این قصه سر دراز دارد و مباحثی چون امنیت، تراكم جمعیت، تقسیم متوازن امكانات آموزشی، درمانی و… همه و همه باید از پیش اندیشیده شود و بر اساس آن نقشه شهر ترسیم گردد.

اینك به اولویتهای لازم توجه كنید؛ آیا پیش از نهایی شدن نظر زمین‌شناسان، می‌توان دست به خیابان‌كشی زد؟ روشن است كه هرگز چنین چیزی شایسته نیست؛ زیرا خیابان‌كشی باید بر اساس منطقه، عملی شود؛ اما عناصر هر منطقه‌ای با منطقه دیگر متفاوت است؛ بنا بر این اگر نظر زمین‌شناسان نسبت به یك منطقه منفی باشد، تمامی زحمتهایی كه پیشاپیش برای خیابان‌كشی آن منطقه انجام شده است هدر می‌رود.

مثال یاد شده ما را با اهمیت اولویت‌بندی در نقشه یك شهر آشنا می‌كند؛

آیا نمی‌توان گفت ساختمان اندیشه‌ی انسان بسیار پیچیده‌تر و گسترده‌تر از یك كلان شهر است؟! با دقت در این اشاره كوتاه، اهمیت فوق العاده اولویت‌بندی در برپایی ساختمان اندیشه انسان آشكار می‌شود.

هر چند در جهان اندیشه و تحقیقات، همیشه ضرورتهای فوری و فوتی وجود دارند که تأخیر آنها روا نیست، اما تلف شدن سرمایه­‌ها و هدر رفتن هزینه‌ها و نیروها که از غفلتِ از زیربناها ناشی می‌شود نیز، موضوع کوچکی نیست و نباید دست کم گرفته شود.

گذشته از این که روزمره کاری در تحقیقات غیر بنیادین، خود موجب تولد ضرورتهای دیگری در آینده می‌گردد و این دور باطل همچنان ادامه می‌یابد و منشأ اتلاف همیشگی سرمایه‌­ها و هدر رفتن دائمی نیروها می‌گردد.

امور یاد شده موجب شده است که شیوه دوم را پیش روی خویش قرار دهیم؛ از همین رو بسیاری از مباحث عمده و مهم که امکان به انجام رسیدن آن وجود داشت و یا حتی کار آن آغاز شده بود، فدا گردید و تنها به اموری بسنده شد که اولویت آنها در چهار چوب طرح قوی­تر باشد.

معجزه تولد اندیشه‌ی دینی، از طرحی فرادینی!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۷/۲۲-۱۵:۱۷:۳
    • کد مطلب:38
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1754

جهانِ اندیشه به شکل رسمی و یا غیر رسمی، تضادی غیر قابل انکار میان «اندیشه» و «دین» را پذیرفته است؛ از همین رو در ارتکاز بسیاری، «اندیشه» مساوی با فرادینی بودن، و «دین» مساوی با تعبد کور است.

در توجیه این توافق عمومی (خواه به شکل مصرح یا غیر مصرح) با کمال تأسف باید گفت:

تفاسیر ارایه شده از «عقل»، غالبا به تنزل و تحقیر عقل، و به زنجیر کشیدن آن به تجربه حسی و مانند آن منتهی می‌شود؛

و از دیگر سو «اندیشه دینی» نیز، به ایمان در غیر بستر خرد، و یا وحی بدون پشتوانه عقل، تفسیر می‌شود.

پیداست که از نطفه­‌ی منعقد شده از آمیزش نامشروع این دو تفسیر نادرست، چیزی جز باطل متولد نمی‌شود و جز نگرشی حرامزاده پا به جهان اندیشه نمی‌گذارد.

چرا که در این اندیشه، از سویی «عقل»، طغیان­گر و عصیان­گری نمایانده می‌شود که می‌خواهد همه مرزها را (تأکید می‌کنم همه مرزها را)، حتی مرز واقعیتها و حقیقتها را، در هم بشکند و از سوی دیگر «وحی» هم هیولای ناشناخته­‌ای به تصویر کشیده می‌شود که در مقابل عقل غداره بسته است و با عربده کشی اجازه نفس کشیدن را به خرد نمی‌دهد.

قدم این فرزند نامشروع برای جهان اندیشه آن چنان نامیمون و شوم بوده و هست که چیزی جز جنگهای رنگارنگ برای انسان به ارمغان نیاورده است، جنگهای خونین، تلخ، ظالمانه و بی پایان.

در ظاهر، دفاع از عقل، البته با چنین تفسیری، در مقابل وحی، با چنان تفسیری، قد علم کردن انسان در مقابل خدا نمایانده می‌شود. از این رو پنداشته می‌شود سود پیروزی عقل به جیب انسان سرازیر می‌گردد.

اما بر خلاف این پندار ناپخته و با کمال ناباوری، در میانه‌ی این میدان، انسان زیان­کارترین، عقل مظلوم­ترین و وحی نیز غریب­ترین است، خواه پیروز این میدان چنان عقلی باشد و خواه چنین وحیی.

این در حالی است که عقل و وحی دو هدیه‌ی الهی به انسان هستند که هر یک مکمّل دیگری است؛ آن یکی مظهر رحمانیت خداوند در هدایت تکوینی، و این یکی مظهر رحمانیت او در هدایت تشریعی؛ عقل تکیه­‌گاه وحی، و وحی بارور کننده عقل، و پایان هر دو کیمیای معرفتی بی‌پایان…!

بگذریم به تحقیق آزاد بازگردیم.

ناگفته پیداست که تحقیق آزاد، الزاما به اندیشه‌ی دینی منتهی نمی‌شود؛ دقیق­تر بگویم تحقیق آزاد هم می‌تواند به اندیشه دینی برسد و هم نرسد.

اما این که حاصل تحقیق آزاد، می‌تواند اندیشه دینی نباشد، به دو دلیل است:

نخست این که هدف تحقیق آزاد، حقیقت‌جویی است و بس، دیگر کاری ندارد که در کدام ساحل لنگر اندازد و بر کدام کنگره بنشیند؛

دوم این که مفهوم دین، آن اندازه بی در و دروازه شده است که هر گونه مزخرفات متضاد با عقل را هم می­‌تواند در خودش جای دهد؛

پس تحقیق آزاد هرگز نمی­‌تواند تحقیق دینی با این مفهوم وسیع باشد.

اما اگر 1ـ تعریف ما از «عقل»، حقیقتی روشنگر واقعیات باشد، 2ـ دین را محصور و منحصر به ایمان صرف نکنیم، در این صورت ممکن است (تأکید می‌کنم ممکن است) حاصل تحقیق، اندیشه‌ی دینی باشد.

توضیح این که اگر عقل حقیقتی روشنگر واقعیات، آن هم بدون کم و کاست، باشد، و اگر دینی باشد که با عقلانیت پایه‌ریزی شده باشد و تا آنجا که عقل واقعا (نه به پندار و تخیل ما) توان دارد، عقلانیت آن دین با دقت بالا حفظ شده باشد، در این صورت تحقیق آزاد، الزاما به معنی اندیشه‌ی دینی است؛

به سخنی دیگر تحقیقی که بر اساس واقعیت‌گرایی (به بحث اعتدال مراجعه شود) در اندیشه‌ی جهان­ن‌ما (به الفبای فقه اکبر مراجعه شود) تحقق پذیرد، جز بر تارک وحی ننشیند و هرگز از اندیشه دینی چنینی تفکیک پذیر نیست.

البته این مطلب به معنی نفی ایمان در حوزه دین نیست؛ زیرا:

اولا ذات ایمان هیچ منافاتی با اندیشیدن ندارد و با تعقل نیز قابل جمع است؛ و بدین گونه باورها و «ایمان عقلانی» رقم می‌خورد.

ثانیا بر اساس مفروض بحث (دین پایه‌ریزی شده بر عقلانیت)، اگر «عقلِ کلی» باشد، دیگر هیچ تعبدی در کار نیست؛ پس اگر محدودیتی در تعقل هست، ناشی از قصور ماست نه عدم امکان تعقل (البته با یك تبصره بسیار مهم[i])؛ و بدین سان «وحی عقلانی» تفسیر می‌شود؛

توضیح این که پایه­‌های چنین اندیشه‌ی دینی، صد در صد عقلانی است و در آن هیچ بویی از تعبد به مشام نمی‌رسد؛ البته ساختمان بنا شده بر این پایه­‌های عقلانی، گنگره­‌های بلندی دارد که جز با امداد وحی راهی به برپایی آن نیست و صد البته بناهای وحیانی بر پایه­‌های عقلانی، هرگز نمی‌تواند تضادی با عقلانیت داشته باشد؛

حاصل این فرض این است که همیشه و همه جا عقل و وحی دوش به دوش یکدیگر پیش می‌روند و تنها استثنایی که هست میدان­داری و تک‌تازی وحی منحصر به موارد قصور و سکوت خرد است.

این چنین دستگاه وحی با اتکا به عقل برپا می‌شود و عقل با امداد وحی پر پرواز می‌گشاید.

تلخ بگذریم و شیرین بیندیشیم که طرح پیش روی شما، در عین حالی که تلاش دارد فرادینی بودن را به کمال و تمام حفظ کند، می‌خواهد معجزه‌ی تولد اندیشه‌ی دینی را هم در چنین بستری با قدرت تمام تجربه کند.

بدین سان هم خط بطلان بر تفسیر «فرادینی» به «ضد دینی»، و تفسیر «دینی» به «ضد عقلی» می‌کشد و هم زمینه­‌ای برای هیاهوکاری با ادبیات بیمار باقی نمی‌گذارد.

می­‌توان گفت حاصل این كار (که به ادعای این کوچکترین، هم تحقیق آزاد و هم تحقیق دینی است) بیشتر آشکار کردن ساختار علمی دین و ساماندهی آن، متناسب با فضای موجود است تا چیز دیگری؛ از این رو گمان آن دارم كه حد اقل از منظر نتیجه علمی (و نه ساماندهی عملی)، در کلیات راه اختلاف چندانی با طریقه‌ی سلف صالح دیده نشود.[ii]

ممکن است هدف طرح را به آشتی عقل و وحی تعبیر نماییم. این تعبیر هم درست است و هم نادرست؛ چرا كه در درون خود دچار ابهام، و نیز موجب ایهام دیگران در برون است. از این رو بایسته است که با تفسیر روشن آشتی و تفاهم عقل و وحی، دست به ابهام زدایی زنیم.

مقصود ما از آشتی خرد و دین این است که خود این دو ـ‌البته با تفسیر درست آنها‌ـ ذاتا مکمل یکدیگرند؛ اما دستهای ناپیدا با تفسیر دروغین، دست به آتش آفروزی زده‌اند.

بنا بر این تفسیر، هدف، تبیین شناخت دقیق حیطه مشترك و مختص هر كدام از خرد و دین است؛ از این رو نه نیازمند خراطی دین هستیم و نه تحریف خرد.

اما اگر مقصود از آشتی، صلح كدخدامنشی باشد، به این معنی كه با تغییر مواضع حقیقی طرفین، آنها را در کنار هم قرار دهیم، این آشتی هرگز محققانه نخواهد بود، بلکه حرکتی است معامله‌گرانه همانند تعامل احزاب و گروه‌ها و صد البته ناپایدار.[iii]

 

[i]ـ اینجا یك تبصره بسیار مهم وجود دارد كه تنها به اشاره به آن بسنده می‌كنیم و تفصیل آن را به لابلای طرح واگذار می‌كنیم و آن این كه همچنان كه چشم سَر ذاتا محدود به امور حسی است، چشم سِرّ هم محدودیتی دارد كه با یك مَثَل بدان اشاره می‌كنیم:

«آیا می‌شود خورشید را با شمع دید؟» هرگز! مبدأ و خالق خرد نیز علاوه بر این كه خود درخشان‌تر از این است كه نیازی به روشنگر داشته باشد، با شمع خرد دیدنی نیست.

[ii]ـ مراجعه به بحث «دفاع از کدامین دین؟!» بسیار ضروری است.

[iii]ـ از این رو آن چه تقدیم می‌شود با آن چه كه ملاصدرا با عرفان و فلسفه كرده و كاری كه اخوان الصفا میان عقل و شریعت انجام داده، کاملا متفاوت است.

نخست، به اندیشه‌ی خویش سامان دهیم!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۲۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۱۰/۱۶-۹:۵۲:۳۰
    • کد مطلب:39
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1848

در جهان اندیشه برخی خواب سنگینی دارند؛ به این معنی که تا حمله‌‌ای به آنان صورت نگیرد، از خود حرکتی نشان نمی‌دهند؛ از این رو بسیاری از تحقیقات علمی ناظر به نقد و انتقاد و یا شبه‌افکنی‌ است. اینجاست که برخی از تحقیقات خواسته و ناخواسته حال و هوای جنگیدن را پیدا می‌کند. این در حالی است که نیاز علمی و تحقیقاتی ما منحصر به این موارد نیست.

به باور این کوچکترین سمت و سوی یک تحقیق علمی باید متناسب با هدف واقعی آن باشد. مسلما در بسیاری از موارد، هدف یک تحقیق، پیدا کردن یک راه حل برای خود انسان است، تا پاسخ به یک انتقاد و یا مرتفع ساختن یک شبهه.

علاوه بر این، حتی در موارد پاسخ به انتقادات نیز باید توجه داشت که اگر مطلبی اساس و پایه‌‌های آن واقعا متقن و مستحکم نباشد، هر چند سطوح بیرونی آن با استحکامات فراوانی ساخته و پرداخته شود، بالاخره یک روز رخنه‌‌ای به سوی هسته آن پیدا می‌شود، و حد اقل خود انسان در درون خویش قانع نمی‌گردد.

از این رو به نظر می‌رسد در تحقیقات علمی، طبقه بندی مخاطبین و اولویت بندی آنها به ترتیب زیر لازم است:

1ـ نخست باید به این اندیشه شود که آیا در این مسأله، خود به تنهایی و به دور از هر جار و جنجالی، قانع شده‌‌ایم یا این که آرامش درونی و استقرار عقلانی پیدا نکرده‌‌ایم؟

2ـ مخاطب منصفی در نظر گرفته شود که فاقد هر گونه جبهه‌بندی باشد، اما این مخاطب بی‌دلیل هم چیزی را نمی‌پذیرد. آیا می‌توان چنین مخاطبی را قانع نمایم و با خود همراه کنم؟

3ـ کسانی که در جبهه مخالف ما قرار دارند، اما کاملا منصف هستند، مورد خطاب قرار گیرند.

4ـ هدف تحقیق، برخورد با مخاطبان مخالف غیر منصف باشد.

5ـ در نهایت باید به چگونگی برخورد و درمان مخاطبانی پرداخت که حق را یافته، اما عامدانه و عالمانه با آن در ستیز هستند.

متأسفانه بیشتر حرکتهای علمی ما ناظر به مرحله چهارم و پنجم است.

طرح حاضر بیشتر تلاش می‌کند به مرحله نخست بنگرد، هر چند ماهیت کار در برخی از مباحث، به شکلی است که نمی‌توان دیگر اندیشه‌‌ها را نادیده گرفت.

پس می‌توان گفت مخاطب اصلی طرح، خود این کوچکترین است؛ به سخن دیگر سازمان‌دهی به ساختمان اندیشه‌‌ام نخستین هدفم می‌باشد.

در یک کلمه، با طرح حاضر در درجه نخست تأمین نیازهای شخصی‌‌ام را جستجو می‌کنم، نیازهایی که تصور می‌کنم هم عینی است و هم فوری و فوتی، هر چند در حین کار و با لمس لایه‌‌های زیرین نیاز، حرکت طرح حال و هوای دیگری پیدا کرده است.

البته این بدان معنی نیست که دیگران چنین نیازهای عینی، فوری و فوتی ندارند، بلکه این نیازهای بنیادین، همگانی است.

به اندیشه‌ها بیندیشیم تا به صاحبان آنها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۲۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۷/۲۲-۱۵:۲۸:۱۰
    • کد مطلب:40
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1826

ناگفته پیداست که هر چیزی که پا در جهان اندیشه گذاشته است، مدافعانی دارد و مخالفانی؛ این تقابل از دو منظر قابل تأمل است:

نخست از منظر افراد؛

هنگامی که مدافعان دست به دفاع و مخالفان دست به نقد یک اندیشه می‌زنند، خواه ناخواه شاهد جبهه‌بندی میان اشخاص و گروه­ها می‌شویم.

احیانا این جبهه‌بندی­ها مالیات سنگینی را هم تحمیل می‌کند که ناشی از وجهه‌ی اجتماعی افراد یا دقیق‌تر بگوییم ناشی از نفسانیت آنها و یا افراد حاشیه‌ی آنهاست.

با افزوده شدن عنصر نامقدس تعصب و جابجایی خاکریزها از جبهه­‌های علمی به جبهه­‌های اجتماعی و سیاسی، و سپس کشاندن توده مردم به خاکریزها، ممکن است شاهد حوادث آن چنان تلخی شویم که ناچار گردیم عطای تحقیق علمی را به لقای آن ببخشیم و اگر پای مبارک! کانونهای قدرت و ثروت هم آشکارا به این مباحث کشانده شود که دیگر واویلاست.

دوم از منظر اندیشه؛

تصور کنید ما با اندیشه و نظریه‌­ای روبرو شده­‌ایم که صاحب آن را نمی‌شناسیم. چه آسان و آسوده آن اندیشه را مطالعه نموده، چه خوب آن را می‌فهمیم، احتمالا از آن استفاده می‌بریم و احیانا به راحتی نقدش می‌کنیم، بدون هیچ تعصبی از درون و وحشتی از برون.

انشاءالله در بحث شیوه «حرکت تبیینی»[i] با امتیازات منظر دوم (یعنی تأمل از منظر اندیشه و نه صاحبان اندیشه) و نیز هزینه­‌های سنگین منظر نخست (یعنی تأمل از منظر صاحبان اندیشه و نه خود اندیشه) آشنا می‌شویم. در آن بحث خواهیم دید:

باید توجه داشت که در فضای حرکت تبیینی هر جا پای فردی به میان آید یا به دلیل استشهاد به کلام او بر یک اندیشه است، و یا بر حسب عادت؛ پس لازم است خواننده همه افراد را نادیده انگارد و آنها حذف نماید. تا ساحت خردورزی اندیشمندان از عناصر بیگانه از تعقل متأثر نگردد.

بر همین اساس مؤکدا خواهش می‌شود تلخی و گزندگی سخن، و یا جسارت در نقد را هیچگاه به حساب افراد واریز نکنید؛ چرا که تنها و تنها، هدف، خود اندیشه، تفکر و نظریه است، خواه قایلی داشته باشد خواه خیر، قایل هم اگر دارد هر کس که باشد فرقی نمی‌کند؛ پس دوباره تأکید می‌کنم که عنصر شخصیت فردی و گروهی در این میانه جایگاهی ندارد.

هر چند ضرورت مطلب یاد شده در حرکت تبیینی، بیشتر است، اما تردیدی هم نیست که إعمال این شیوه در همه جا سودمند است؛ از این رو، هدف، گسترش شیوه یاد شده در کل طرح است. بدین سان تلاش می‌شود افراد و اشخاص را تا آن جا که ممکن است از گردونه نقد و انتقاد خارج ساخته، و تنها دست در پنجه اندیشه­‌ها افکنیم، البته آن هم به اقتضای ضرورتها.

از این رو پیشاپیش از صاحبان هر اندیشه و نظریه­‌ای که به شکلی متعرض اندیشه­‌ی آنها شده‌­ایم، پوزش می‌طلبیم و نسبت به كاستی‌ها از خداوند طلب مغفرت می‌کنیم.

 

[i]ـ حرکت تبیینی یکی از انواع حرکتهای شناختی (شامل حرکتهای تفاهمی، ارشادی، تبیینی، تدافعی و تهاجمی) است که انشاءالله در بحث «در جستجوی صلح» با آن آشنا می‌شویم.

سیر بلوغ طرح (تاریخچه)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:41
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1758

مناسب است چند کلمه از پیشینه‌ی پروژه‌های مطرح شده، آورده شود. تولد این طرح و مراحل رشد آن تا رسیدن به نقطه کنونی داستانی دارد و دوره‌هایی را طی کرده است.

دوره‌های طی شده، از جرقه تا وضعیت کنونی برای نکته‌سنجان شایسته مطالعه است.

در واقع با این کار چگونگی بلوغ طرح رقم می‌خورد که تفسیری برای برخی از ابهامات است، گذشته از این که هم دشواری کار تا كنون را نشان می‌دهد و هم تحولات گسترده آن در آینده را توجیه می‌کند.

نخستین دوره:

از پیش‌زمینه ذهنی و تتبعات ناقص که بگذرم، گام عملی نخست را با تدوین مطالبی در راستای شبهه­افکنی «اخبارییون» آغاز کردم که طرح «درایتِ روایت» را رقم زد.

هنگامی كه به طرح «درایتِ روایت» می‌پرداختم، بزرگواری تلفنی گفت: این روایت را دیده‌ای؟ «اسْتَنْبَطُوا الدِّینَ…»؛ به نظر جالب آمد، مراجعه كردم، روایت علی بن مهزیار بود از ملاقات خاطره‌انگیزش با محبوب آدم و خاتم…

این جمله دری گشود به کشفی مهم به نام «استنباط».

تجزیه و تحلیل استنباط، به شناخت نقش بی‌بدیل عقل در بستر انحصاری وحی انجامید و شاهد شفافیت رابطه‌ی مهمترین رکن استنباط یعنی عقل (یا همان ابزار استنباط) با تنها ارمغان پیامبران از آسمان یعنی وحی (یا همان بستر استنباط) گردیدم.

تا این جا نگرش به استنباط محدود به فضای فقه اصغر بود؛ بر همین اساس هم «استنباط؛ دومین اساس فتوا» ارایه گردید که نگاهی است به «استنباط» از منظر روایی. این مرحله را می‌تواند یك تحول و گام واقعی در «اجتهاد در اجتهاد» در فضای حوزه باشد.

دوره دوم:

با نگرش عمیق­تر به استنباط، امکان گسترش آن به خارج از فضای فقه اصغر فراهم آمد، تا آن جا که شمول «یکسان اصول استنباط» (به معنی عام آن) نسبت به تمامی تحقیقات علمی کشف شد؛ از همین رو برای یکسان سازی، به استنباط از منظر عقل نگریستم که حاصل آن بحث «تحقیق در تحقیق» گردید. این بحث نگاهی جامع به استنباط می‌اندازد و تمامی تحقیقات را به شکل یکسان در استنباط می‌بیند، البته با پذیرش تفاوت و اختلاف در بستر تحقیق و عملیات ویژه هر کدام.

از آن جایی که کار بر شبهات اخبارییون همیشه یک روی سکه فقه اصغر را رقم می‌زد، خلأ روی دوم سکه همچنان باقی بود؛ به روی دوم کار توجه کنید:

نخست با شبهات اخباریون آشنا شدم و با اتهامات احمقانه و ناجوانمردانه آنان به اجتهاد و فقاهت، و در عرض آن با تمسخرات فلاسفه بر مجتهدین و فقها؛ آری یافتم كه مجتهدین همزمان با دو اتهام متضاد روبرو بودند، از سوی اخباریون با چوب تفلسف تکفیر می‌شدند، و از سوی فلاسفه متهم به اخباری‌گری و جمود فکری؛ جهانی غریب است! از یک سو اتهام به کار بردن عقلِ (به پندار آنها مذموم) و از سویی اتهام بیگانه بودن از عقل!

اما با توجه به فضای موجود، تا این زمان چنین می‌پنداشتم که یک کار نمی‌تواند دو بعد قضیه را پوشش دهد.

با تأمل بیشتر در نقش خرد در استنباط، اهمیت فوق العاده خرد روز به روز آشکارتر و آشکارتر شد، تا آن جا که این احتمال به میان آمد که اگر زیربناهایمان را تعمیم بخشیم، پرداختن به دو روی سکه در یک مجموعه علمی ممکن و میسر می‌گردد.

تا این جای کار، سخن از تعمیم، تنها در دایره‌ی محدودی از جامعه‌ی دینی مطرح بود و بس.

دوره سوم:

از سوی دیگر هنوز شبهات اخبارییون فضای غالب کار را رقم می‌زد؛ به همین علت به چگونگی برخورد مناسب با شیوه­ی آنان می‌اندیشیدم. این کار به تدوین ضوابط «حرکت تدافعی» انجامید و با توسعه آن در صدد گردآوری سایر حرکتهای شناختی و ضوابط متناسب با آنها برآمدم.

در این مرحله انواع حرکتهای شناختی (تفاهمی، ارشادی، تهاجمی و تدافعی) تعریف شد؛ بدین گونه تقابل حرکتهای شناختی با حرکتهای عملی (رسانه­ای، اقتصادی، سیاسی و نظامی) هم شفاف­تر گردید.

مهمترین حاصل این طبقه‌بندی جدا کردن بحث تبلیغ (که شاخه­ای از حرکت رسانه­ای می‌باشد) از بحث تحقیق بود.

دوره چهارم:

با این همه در جبهه درونی نیز آرامش نداشتم:

مجموع مشکلاتی که داشتم، از بحث حجیت عقل در اصول فقه که سالها فكر مرا به خود مشغول نموده بود گرفته، تا درگیری با برخی از تفكرات، به گشودن جبهه‌های گوناگونی در مبحث عقل منجر شد، كه برخی از آنها عبارتند از: 1ـ جایگاه عقل در نزاع اخباریون و اصولیون، 2ـ عقل در میان فلاسفه و فقهاء، 3ـ نبرد عقل و عشق در عرفان و فلسفه، 4ـ جنگ عقل تجربی با دین برای مخدوش نمایاندن عقلانیت دین و.

با توجه به طرحِ حرکت تفاهمی، توسعه کار از نیازهای برونی یا همان دفاع در مقابل شبهات، به افزودن نیازهای درونی، توجه­ام را به خود جلب نمود تا این که جرقه­ای زد، در جستجوی طرحی باشم که هر دو شاخه را شامل گردد، طرحی که همه مشکلات را با هم ببیند، و با پیدا کردن تمامی حلقه­های مفقوده کار را آسان­تر کند.

بدین ترتیب طرح، به سوی ترکیب نیازهای برونی و دورنی حرکت کرد.

دوره پنجم:

با توجه به تنوع حرکتهای شناختی و آثار آن، این جرقه­ی نو بزرگتر گردید و از خود پرسیدم آیا با تدوین و اجرای موفق تمامی حرکتهای شناختی، نمی‌توان آرامش علمی و عقلانی را به بشر ارزانی داشت؟! و آیا آرامش عقلانی بشر، آرامش فردی و اجتماعی او را به دنبال نخواهد داشت؟!

در این مرحله طرح بالغ­تر شد و پای «صلح» اعم از جامعه دینی و غیر دینی به طرح کشیده شد و بدین سان «آرمان صلح» متولد گردید.

هر چند نقش عنصر علمی برای دست یافتن به آرمان صلح روز به روز برجسته و برجسته­تر می‌شد، اما در جستجوی آرمان صلح سرنخهایی از عناصر غیر علمی خودنمایی می‌کرد؛ از این رو این پرسش مطرح شد که:

سرگردانی­ها و تحیرها (در جبهه درونی) و درگیری­ها و نزاع­ها (در جبهه برونی) ریشه در کجا دارند؟ و آیا با ریشه‌یابی آنها نزدیکی اندیشه­ها، سهولت و سرعت بیشتری نمی‌یابد؟ و اصلا آیا راه جامعی به سوی سامان دادن به جهان اندیشه وجود دارد؟ و

اندیشیدم و اندیشیم تا برخی از آرزوهای دور و درازم زنده گردید: «آیا ممکن است تمام کسانی که در صدد حقیقت‌جویی هستند به تفاهم برسند؟» «آیا می‌توان زبانی مشترک یافت که با همگان به راحتی سخن گفت؟»

و این نقطه­ی تولد بود، تولدی مبارک

این چنین «نظریه عقلانیت فراگیر» ـ­یعنی آروزی دیرینه‌ام­ـ تولد یافت.

مسیری که به این تولد انجامید شاهد چندین تفکیک مهم بود:

1ـ تفکیک حوزه و حوزویان

2ـ تفکیک حرکتهای شناختی از حرکتهای عملی

3ـ تفکیک انواع حرکتهای شناختی از یکدیگر (حرکتهای تدافعی، تهاجمی و…)

4ـ طرح دو حرکت نو در قالب حرکتهای تفاهمی

دوره ششم:

و اینک «نظریه عقلانیت فراگیر» خود خشت زیرین «شهر آرمانی من» شده است که با شاخه‌های مهمی چون «سنگ زیرین شهر اندیشه»، «مقاوم سازی شهر اندیشه» (آسیب‌شناسی درونی)، «ساماندهی شهر اندیشه» و «نگهداری شهر اندیشه» (آسیب‌شناسی برونی)، تلاش می‌کند با طرحی جامعِ تمام آن چه گفته شد و نیز گفته نشده‌ها، روزنه‌ای به سوی مدینه‌ی فاضله بگشاید…! انشاء الله.

دوره هفتم:

تا این مرحله، بحث از طراحی و یا شبیه‌سازی شهر اندیشه بود. اما خلأ عملی ساختن (حتی نسبی) آن، هم چنان وجود داشت و نیز اجرای درست آن، نیازمند ضمانت و پشتوانه بود.

این جا بود كه یك گوهر گرانبها از اقیانوس وحی، حلال مشكل شد و آن روایت مخیر ساختن آدم ابوالبشر، میان عقل و دین و حیاء، و اختیار عقل توسط حضرت آدم، و جدایی ناپذیری دین و حیاء از خرد بود…!

توضیح این مرحله را به آینده وامی‌گذارم.

اندیشه‌ای ناممكن!!!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۱۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:42
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1831

بالاخره نظریه عقلانیت فراگیر تولد یافت و کلیات آرمان صلح و شیوه­های متفاوت برای جستجوی صلح ارایه گردید. با حرکتهای چند گانه شناختی، سخن از سامان یافتن جهان اندیشه به میان آمد، با این هدف که شاید ساختن و شبیه سازی شهر اندیشه­ای با کمترین تضاد و تناقض امکان یابد و سپس امكان عملیاتی شدن و پشتوانه‌ی اجرای درست آن…

این توضیح لازم است كه با توجه به برخی از تجربیات مسلم تاریخی و نیز اصول موضوعه شیعه، نه تنها تحقق مدینه فاضله بدون دمیدن نَفَس مسیحایی بقیةالله الاعظم روحی له الفداء به جهان ممكن نیست، بلكه درجات پایین‌تر آن نیز بدون حضور معصومی كه قدرت و علم بی‌پایان داشته باشد قابل تأمل است.

پس اندیشیدن به مدینه فاضله چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟!

اما باید توجه داشت كه:

1ـ درستی یك قضیه شرطیه، هیچ تنافی با عدم تحقق مقدمات و شرایط آن و در نتیجه عدم تحقق خود آن قضیه، ندارد.

2ـ درستی یك نظریه حتی با عدم تحقق قطعی آن در جامعه، موجب توجه به كاستی‌هایی می‌شود كه جامعه در آن غرق شده است.

3ـ به ادعای این کوچکترین طرح حاضر برخواسته از متن منابع وحیانی است؛ از این رو تحقق آن با تكیه بر اندیشه‌ی اسلام كامل، خود افتخاری است كه موجب سر بلندی تشیع می‌گردد. به سخنی دیگر اثبات این نظریه بدین معنی است كه تنها تفكری می‌تواند دم از مدینه فاضله بزند اسلام كامل است و بس. اما تحقق آن چه شرایطی را می‌طلبد، امر دیگری است.

بر همین اساس در یكی از شاخه‌های همین پروژه بحثی مطرح شده است با این عنوان «مصلح کل (توسعه صلح فراگیر در سایه تفاهم جهانی)» پس از استدلالی این چنین نتیجه‌گیری شده است:

صلح جهانی بدون پذیرش نظریه‌ی امامت در تشیع به شكل عام و اعتقاد به امام زمان عجل الله فرجه به شكل خاص محال است؛ بنا بر این از منظر نظری در میان ادیان و فلسفه‌ها و مكاتب و «تشیع تنها منتظر شایسته‌ی صلح جهانی می‌باشد».

اینجاست كه باید با سر برافراشته به گوش جهانیان فریاد كنیم تنها مكتب و مذهبی كه شایستگی ادعای صلح فراگیر واقعی را دارد، تشیع علی است و بس؛ یعنی همان اسلامی كه خدا در غدیر خم آن را كامل نموده و می‌پسندد! اما از منظر عملی

4ـ بر اساس امور یاد شده شاید بتوان گفت این طرح دفاعیه‌ای است از جانب حوزه شیعی در مقابل تمامی جهان (اعم از ضد دینی و غیر اسلامی و غیر شیعی و جهان شیعی غیر حوزوی) برای اثبات مهجوریت، ناشناختگی و مظلومیت اسلام کامل و به تبع آن حوزه علمی تشیع.

5ـ ناگفته پیداست كه حتی تحقق بخشی از این طرح بسیار آرمانی است و از همین رو باور امكان تحقق آن بسی دشوار است، اما مأیوس شدن و رها كردن بخش ممكن آن با توجیه ناممكنی كل آن نه تنها عاقلانه نیست، بلكه ممكن است شیطانی هم باشد[i] پس باید تدبیری کرد.

 

[i]ـ در قصة بلوهر و یوذاسف چنین آمده است:

لَیسَ ذُو الْعَقْلِ بِجَدِیرٍ أَنْ یرْفُضَ مَا قَوِىَ عَلَى حِفْظِهِ مِنَ الْعَمَلِ، احْتِقَاراً لَهُ إِذَا لَمْ یقْدِرْ عَلَى مَا هُوَ أَكْثَرُ مِنْهُ؛ وَ إِنَّمَا هَذَا مِنْ أَسْلِحَةِ الشَّیطَانِ الْغَامِضَةِ، الَّتِی لَا یبْصِرُهَا إِلَّا مَنْ تَدَبَّرَهَا، وَ لَا یسْلِمُ مِنْهَا إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنْهَا.

وَ مِنْ رَأْسِ أَسْلِحَتِهِ سِلَاحَانِ: أَحَدُهُمَا إِنْكَارُ الْعَقْلِ، أَنْ یوقِعَ فِى­قَلْبِ­الْإِنْسَانِ­الْعَاقِلِ أَنَّهُ لَاعَقْلَ­لَهُ وَلَابَصَرَ وَلَامَنْفَعَةَلَهُ فِى­عَقْلِهِ­وَبَصَرِهِ وَ یرِیدُ أَنْ یصُدَّهُ عَنْ مَحَبَّةِ الْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ، و َیزَینُ لَهُ الِاشْتِغَالَ بِغَیرِهِ مِنْ مَلَاهِى الدُّنْیا.

فَإِنْ أَتْبَعَهُ الْإِنْسَانُ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ فَهُوَ ظَفَرُهُ؛ وَ إِنْ عَصَاهُ وَ غَلَبَهُ فَزَعَ إِلَى السِّلَاحِ الْآخَرِ وَ هُوَ:

أَنْ یجْعَلَ الْإِنْسَانُ إِذَا عَمِلَ شَیئاً وَ أَبْصَرَ، عَرَضَ لَهُ بِأَشْیاءَ لَا یبْصِرُهَا؛ لِیغُمَّهُ وَ یضْجِرَهُ بِمَا لَا یعْلَمُ، حَتَّى یبْغِضَ إِلَیهِ مَا هُوَ فِیهِ، بِتَضْعِیفِ عَقْلِهِ عِنْدَهُ، وَ بِمَا یأْتِیهِ مِنَ الشُّبْهَةِ، وَ یقُولُ أَ لَسْتَ تَرَى أَنَّكَ لَا تَسْتَكْمِلُ هَذَا الْأَمْرَ وَ لَا تُطِیقُهُ أَبَداً؛ فَبِمَ تَعْنِى نَفْسَكَ وَ تُشْقِیهَا فِیمَا لَا طَاقَةَ لَكَ بِهِ؟! فَبِهَذَا السِّلَاحِ صَرَعَ كَثِیراً مِنَ النَّاس!!!    كمال‏الدین ج2ص613 باب 54 و بحارالأنوار ج75 ص419 باب 32

کاستی‌ها و پوزش‌ها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۱۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۱/۲۲-۱۶:۵۹:۴۰
    • کد مطلب:43
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1795

تلاشی غریبانه

تلاشی غریبانه آغاز شد. غریبانه بودن هم کاستی‌های فراوانی را به دنبال داشت که در برخی از موارد خاطرم را به شدت آزرده است.

نخستین کاستی که برایم بسیار مهم است این است که به باور این بنده، بنیاد عقلانی نظریه و عمده مستندات آن، چیزی جز تعقل منابع وحیانی (قرآن و احادیث ائمه هدی روحی لهم الفداء) نبوده و نیست؛ نتیجه غربت موجود این شده است که:

  • از این که نتوانسته‌ام از اربابان نعمت دانش و آموزگاران خرد خویش آن چنان که باید و شاید یادی کنم، شرمنده‌ام و احساس تقصیر می‌کنم.
  • اشاره به منابع وحیانی می‌توانست بیانگر ریشه‌دار بودن تفکر باشد و با این خلأ -‌علاوه بر ناگفته گذاردن رنجهای پشت کار‌- اعتبار و استحکام نظریه پنهان می‌ماند.
  • خالی بودنِ ظاهری از منابع وحیانی موجب می‌شود برخی از حوزویان از اندک تأملی دریغ ورزند و حتی زحمت تورق را به خود ندهند تا چه رسد به این که آن را جدی هم بگیرند و به نقد آن بیندیشند.[i]
  • کاستی دیگر، خلأ در ارایه مصادیق عینی است؛ در بحث «برهان سازگاری…» از بحث «فرادینی بودنِ منابعِ دینی» نوشتم:

پیداست كه آنچه در این بحث گذشت اشاراتی بسیار كلی است، اما می‌تواند راه را برای آزاداندیشان بگشاید، و دین­مداران غیرتمند را نیز به تلاش برای تشریح و ارایه مصادیق عینی آن تشویق نماید. پرداختن به مصادیق عینی بسیار با اهمیت است، اما با توجه به غربت طرح حاضر و فقدان حد اقل امكانات، تحقق آن بسیار دور می‌نماید. به هر حال از آن رو كه مطالعه و بررسی ادعاهای بزرگ با ارایه‌ی مصادیق عینی محتمل‌تر به نظر می‌رسد، فقدان امكانات در ارایه مصادیق عینی را، تلخ‌تر از همیشه در كام خویش احساس می‌كنم.[ii]

  • همان گونه كه اشاره رفت، طرح حاضر در برخی از مسایل احیانا تبیین و تفسیری جز آنچه دیگران گفته‌اند ارایه می‌دهد؛ از این رو بسیار مناسب است كه به سایر تفاسیر و نظریات هم اشاره می‌شد، تا دانسته شود سایر نظریات نیز در نظر بوده است. این خلأ نیز کاستی بزرگی است.
  • حتما این ضرب المثل را شنیده‌اید كه: «عقل مردم به چشمشان است». شاید این ضرب المثل در فضای علمی هم این چنین مصداق پیدا كند كه: اگر یك تفكر و نظریه به سخنان افراد شناخته شده و مشهور استناد پیدا كند، بیشتر مورد مطالعه و تأمل قرار گیرد، و چه بسا آستین كهنه‌ای كه حتی حرف حساب او شنیده نمی‌شود تا چه رسد به این كه ارجی هم به آن بگذارند. این خلأ نیز در این نوشتار وجود دارد.

تنها کاستی‌های نامبرده (با صرف نظر از دیگر کاستی‌ها) صدمه جبران ناپذیری به کار علمی وارد می‌سازد که به دلیل فقدان امکانات به ناچاری و با تلخی تمام بدان تن داده‌ام.

بگذرم و مختصر بگویم كه در حال حاضر تكیه بر پیاده كردن خطوط اصلی طرح است تا پرداختن به رفع كاستی‌های فنی آن، هر چند بی‌تردید این كاستی‌ها از ارزش تحقیق در نظر ارزیابانِ تیزبین به شدت بكاهد.

اما تلخ­ترین آثار غربت، احتمال به بار ننشستن این درخت است؛

توضیح این که پیش از این، روش تحقیق را به دو شیوه شهرسازی تشبیه کردیم:

در شیوه اول اگر از نظر منابع مالی و امکانات اجرایی دستمان باز باشد، مسلما پس از چند ماهی شاهد برپایی شهرک کوچکی هستیم که به بهره‌برداری رسیده است و همچنان رو به توسعه پیش می‌رود.

اما در شیوه دوم شهرسازی، چه بسا پس از چند سال جز نقشه­ها و جداول روی کاغذ چیز دیگری دستگیرمان نشود.

از این رو شیوه دوم در نگاه کوته­نگرانه تخطئه می‌شود؛ این در حالی است که شیوه دوم علاوه بر دورنگری هم از نظر سرعت کلی و هم از نظر احتمال خطا و دوباره کاری، قابل مقایسه با شیوه نخست نیست و در نهایت نیز شاهد صرفه‌جویی فراوانی در هزینه‌ها و زمان خواهیم بود.

کارهای تحقیقاتی بنیادین هم همانند شهرسازی به شیوه دوم، اگر مورد تخطئه قرار نگیرد، قطعا مورد تشویق قرار نمی‌گیرد.

حال اگر کار غریبانه باشد، با توجه به امکانات موجود، سرعت کار بسیار اندک خواهد بود؛ چه بسا کار بیش از مطالعات زیربنایی پیش نرود و پا به مرحله اجرا نگذارد، و یا اگر هم تا اندازه­ای اجرا شود در حد کارهای اصولی باشد.

اگر این احتمال تلخ اتفاق بیفتد تنها با درختی روبرو هستیم که ریشه و تنه و شاخه­های اصلی آن تمام شده، اما هنوز بهار آن نرسیده است تا به برگ و بار بنشیند؛ از این رو نه تنها حاصل آن همچنان ناشناخته باقی می‌ماند، بلکه ممکن است به آفت بی‌مهری هم دچار شود و از ریشه بخشکد و با صاعقه‌ی فراموشی خاکستر شود. این بزرگترین غصه‌ی این کوچکترین است.

مرحله‌ی کار و مخاطبان

به اقتضای دشواری كار، آغاز طرح، با بازكردن سرفصلها و طبقه‌بندی آنها كلید خورده است، و به مقتضای حال و مقال، گاه اندكی توضیح هم ضمیمه می‌شده، و در مواردی اندك به تكمیل بخشی از آن پرداخته‌ایم. متأسفانه به دلیل شاخه‌های فراوان طرح، تا این لحظه كه می‌نویسم، تمامی آنچه در خاطر این بنده كوچك خطور كرده است، حتی در حد فهرست و اشاره، ثبت و ضبط نشده است.

پیوند بلند پروازی با ناتوانی، به تولد طرحی ناقص الخلقه منتهی شد؛ بدین سان که تصمیم گرفته شد بخشهای تا اندازه‌ای قابل استفاده، به تدریج و با همه‌ی كاستی‌های فراوان آن عرضه شود، البته با هدف نقد و اصلاح بیشتر مطالب؛ پس نه به بسته شدن پرونده می‌اندیشم و نه به پایان تحقیق.

پیداست این روش، شاهد تغییرات پیوسته‌ای در اهداف، طبقه‌بندی و محتوای آن می‌باشد كه با امکانات موجود، كاستی‌های بی‌شماری را به همراه دارد.

شاید بتوان مرحله کنونی کار را به یک تابلوی پیچیده تشبیه نمود که عمده‌ی کار طراحی آن تمام شده اما هنوز به رنگ آمیزی نرسیده است؛[iii] از این رو تنها آشنایان با فن طراحی به اهمیت این تابلو واقف هستند تا دیگران؛ چرا که عدم رنگ آمیزی اگر نگوییم سبب می‌شود برخی درکی از ارتباط دقیق و پیچیده میان اجزا نداشته باشند، بی‌خبری از عمق ارتباطات دیگر مسلم است.

در هر صورت پیشرفت طراحی و مهندسی علمیِ پروژه حاضر، با تدوین آن چه طراحی شده، آن چنان فاصله پیدا کرده است که پاره­ای از نگرانی­ها را برانگیخته است.

بر این اساس، کار حاضر دست نامه‌ای (حاصل فکر و اندیشه) است که تا مرحله درس‌نامه شدن (آنچه قابل ارایه و آموزش است) فاصله بسیار دارد؛ پس تا اتمام كار به چگونگی عرضه نهایی و به ویژه ارایه‌ی عمومی آن اندیشیده نشده است. و صد البته عملیاتی كردن و چگونگی اجرای آن نیز تدبیر نشده است كه خود رشته‌ی درازی دارد.

در نتیجه با چشم دست‌نامه (حاصل فکر و اندیشه) به آن بنگرید، البته دست‌نامه‌ای بسیار ناقص و در دست تکمیل. پس در این مرحله (دست­مایه ناقص) روی سخن تنها با مخاطبان ویژه‌ای است و نه همگان.

با توجه به مرحله کار و مخاطبان ویژه آن، بسیاری از کاستی­های اولیه توجیه می‌شود.

آرزو بر جوانان عیب نیست!

پس از شناخت مرحله کنونی طرح، بد نیست در جهان آمال و آرزو (آن هم از نوع دور و درازش) سیر و سیاحتی نماییم؛ چرا که «آرزو بر جوانان عیب نیست» تا چه رسد به کودکان راه چونان این کوچکترین.

راه درازی در پیش روی طرح است با افق­هایی بس دور که دورنمای آن عبارت است از:

1ـ تکمیل دست­مایه و مرتفع ساختن کاستی­های آن

2ـ معرفی و دفاع

و اگر خداوند بخواهد آغاز کلنگ زنی مرحله اجرایی با:

3ـ تدوین دست­مایه در قالب درس­نامه (در سه سطح ابتدایی، تکمیلی و پیشرفته)

با این گامها، مراحل حرکت شناختی به انجام می‌رسد و وارد حرکتهای عملی می‌شویم با:

4ـ تدوین اهداف، دورنما و برنامه­های حرکتهای عملی (شامل حرکتهای رسانه­ای، اقتصادی، سیاسی و…)

5ـ اجرای حرکتهای عملی (اعم از اجرای کامل، گزینشی و آزاد)، البته با اولویت ویژه برای حرکت رسانه­ای.

دیگر بلند پروازی بس است…

از آن جایی که از توفیق خبری نیست، عمرها بی­برکت شده و امکانات موجود هم چندان نوید بخش نیست، تحقق مراحل آینده را تنها در جهان آمال و آرزوها می‌بینم و بس.

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد!

سایر کاستی‌ها

به اقتضای گستردگی كار و بی‌یاوری، برخی از دقتهای احیانا لازم قربانی شده است، مانند:

تغییرات پیوسته طبقه‌بندی، احیانا در همه‌ی مباحث إعمال نشده است.

تا جای ممكن از كاربرد اصطلاحات خوداری شده است و بیان مقصود با تركیب معانی لغوی صورت گرفته است، هر چند خود این امر ناخواسته، اولا به ایجاد اصطلاح نو انجامیده است، و ثانیا تعداد واژه‌های تركیبی جدید را افزایش داده است، و این خود از محسنات شمرده نمی‌شود.

ممکن است احیانا عدم انطباق تركیبات لغوی (و اصطلاحات ناخواسته) با برخی از اصطلاحات رایج، برای صاحبان آن اصطلاح، ایجاد ابهام و ایهام نماید.

هسته‌ی مطالب با سبک نگارش برنامه نویسی تنظیم شده است؛ این امر برای عده‌ای معدود بسیار سودمند است، ولی برای اكثریت، ناآشنا و شاید هم موجب ابهام و ایهام.

با اندكی جمله پردازی در بدنه‌ی نوشتار، تلاش شده است تا اندازه‌ای از این مشكل كاسته شود؛ (هر چند باز هم در متن، بیشتر به فرمول بحث اكتفا شده و در بسیاری از موارد با اندكی فرصت، توضیحات ـ‌حتی به اندازه‌ی ضروری‌ـ بیان نشده است).

در صورت نیاز به نتایج مباحث ناتمام و یا مباحثی كه تنها در صدد معرفی آن هستیم، به عنوان اصول اولیه و موضوعه به آن اشاره نموده‌ایم.

چرا فارسی؟

فارسی نویسی در سطوح علمی حوزه، چندان رایج نبوده و احیانا سمبل بی­سوادی هم تلقی می‌شود.

اما بخشی از هدف نهایی طرح، ترسیم و معرفی دین به همگان و ایجاد پل میان حوزه از یک سو و جوامع علمی و روشنفکران واقعی، و حتی توده مردم از سوی دیگر است، تا بدین وسیله علاوه بر منافع مستقیم آن، تحقیر تخیلی علمی حوزه هم جبران گردد. تأمین این بخش از هدف، با توجه به جامعه­ای که ما در آن زندگی می‌کنیم ـ­یعنی عمده‌ترین بخش شیعه­ـ جز با زبان فارسی میسر نیست.

علاوه بر این بسیاری از مسایل علمی مورد نیاز، به زبان عربی تدوین شده است، اما به دلیل بیگانگی با زبان عربی همچنان خاک می‌خورد، و نیز مخاطب برخی از مسایل، مدعیانی هستند که با تمامی ادعاهایشان بی­سوادند و در مطالعه متون عربی دچار مشکل هستند، بنا بر دلایل یاد شده، زبان فارسی را برگزیدیم.

 

[i]ـ در نقطه مقابل کسانی هستند که با دیدن یک آیه و حدیث در یک نوشتار آن را علمی نمی‌دانند و از اندیشه و مطالعه آن خوداری می‌کنند!

[ii]ـ گزیده‌ای از «فرادینی بودن منابع دینی».

[iii]ـ باید توجه داشت که طراحی با رنگ آمیزی دو رشته متفاوت است و دارای تخصص جداگانه می‌باشند.

افق‌های دور و نزدیک

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8589
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 9907

نتیجه در واقع همان هدفی است که پیش از عمل، حرکت به سوی آن را نشانه می‌رویم.

مرتبت همت در بلندی و کوتاهی اهداف، حرف نخست را در کم و کیف حرکت انسانی رقم می‌زند.

لذا بسیار شایسته است نگاهی به اهداف شهر اندیشه و افق‌های دور و نزدیک آن داشته باشیم.

چند کلمه با یاران اندیشه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۴۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۵/۲۵-۱۰:۵۳:۲۱
    • کد مطلب:44
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1808

آن چه این سایت تلاش می‌کند منعکس نماید، گزیده‌هایی جسته و گریخته از یک پروژه است.

در لابلای بخش معرفی سایت از چند زاویه به این مهم پرداخته شده است.

از آن جایی که از کلید خوردن این پروژه عمری می‌گذرد و گستره‌ی آن توسعه یافته است، ممکن است ارایه و عرضه آن، آن چنان که باید و شاید، دشوار باشد.

توضیح این مطلب هم در «کاستی‌ها و پوزش‌ها» آمده است.

هدف اصلی پروژه در کوتاه‌ترین تعبیر«هم‌اندیشی و تفکر جمعی با جدی‌ترین و صمیمی‌ترین شکل ممکن»، است.

اهداف و برداشت کلی از این هم‌اندیشی هم عبارت است از:

1) مسلح شدن به سلاح خرد (عقلانیت)

2) پا گذشتن در راه شناخت واقعیتها (واقع‌گرایی)

3) رقم زدن شایسته‌ترین حرکتها (عدالت)

4) رسیدن به بایسته‌ترین‌ها (حق‌گرایی)

حاصل این میدان، «شناخت انسانیت» و آشنایی با «نقش فوق العاده خرد در انسانیت انسان» است و نیز روشن خواهد شد که «انسانیت عقلانی، جز بر تارک بلند وحی ننشیند» و «بهایی که وحی به انسانیت انسان (بخوانید عقلانیت انسان) داده است (بر خلاف ذهنیتهای همگانی) کاملا بی‌نظیر و منحصر به اسلام کامل است».

پیش از این در صدد اجرای طرحی بودیم که تا آن جا که ممکن است نگاهی جامع به کل پروژه داشته باشد که به دلایلی توفیق حاصل نشد.

در نهایت این گونه اندیشیدیم که دست نایافتنی‌های وضعیت کنونی را، رها کنیم و به ارایه ناقص و اندکی از دست‌یافتنی‌ها بسنده کنیم.

اینک در این سایت به سراغ ساده‌ترین راه، برای ارایه بُرشهای مهم پروژه می‌رویم.

مطالبی که تقدیم می‌شود، همه و همه در دل یک «پروژه‌ی مادر» جای دارد؛ اما برای ساده کردن و انتقال آسان، در چند پروژه‌ی فرعی و به شکل جداگانه ارایه می‌شود.

انشاءالله ترتیب و ارتباط آن را در لابلای مطالب خواهید دید.

اما اشاره‌ای کوتاه به این ارتباط شایسته است.

«نظریه عقلانیت فراگیر»، اساس و خشت نخستین پروژه است.

پروژه‌ی «شخصیت گم‌شده» از دو زاویه‌ی متفاوت به «بحران هویت» می‌نگرد و تلاش می‌کند برخی از لایه‌های نظریه عقلانیت فراگیر را تشریح کند.

و پروژه…

بالاخره پروژه «بهشت گم‌شده» رقم می‌خورد که تلاشی علمی برای تبیین و اجرای مدینه‌ی فاضله است.

اهداف خرد و کلان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۴۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۵/۲۵-۱۰:۵۳:۵۳
    • کد مطلب:45
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1911

با توجه به فراز و نشیبی که طرح حاضر در یك دهه عمر تقریبی خود طی کرده است، اهداف آن نیز دستخوش تغییرات فراوانی گشته است؛ برخی از اهداف جابجا شده و یا درجه‌ی اهمیت آن تغییر پیدا کرده است؛ در لابلای آن چه گذشت با برخی از اهداف خُرد و کلان آشنا شدید که برخی از آنها عبارت بود از:

· ساماندهی به اندیشه‌ی خود پیش از پرداختن به دیگران

· اولویت غنای محتوایی تا شگردها و ترفندهای تبلیغاتی

· تحقیق بر اساس الگوی هرمی و نه شیپوری

و…

اما یکی از خُرد هدفهای این کوچکترین ـ­که زمانی از اهداف کلان و اصلی به شمار می‌رفت­ـ معرفی حوزه و طلبگی است. ببینید:

در این میان به مطالعه نقشی كه حوزه‌های علمیه ایفا می‌كنند و یا باید ایفا كنند به عنوان یكی از علل مهم دو پدیده‌ی دین‌ستیزی و دین‌گریزی كشیده شدم. در همان آغاز یافتم نقش كنونی حوزه ـ‌كه انصافا بس خطیر است‌ـ با قابلیتها و ظرفیتهای بالا و منحصر به فرد آن، فاصله بسیار دارد. البته معطل ماندن بسیاری از ظرفیتهای حوزه، دو ریشه­ی متفاوت ریشه دارد: یكی «ناشناختگی جایگاه و مرتبت حوزه» و دیگری «كاستی و كاهلی برخی از حوزویان».

در نهایت آنچه در كمال ناباوری توجه‌ام را به خود جلب كرد، ریشه نخست بود؛ یعنی عمق ناشناختگی جایگاه حوزه‌ها برای دیگر طبقات جامعه؛ اما آنچه بر تعجب و تأثرم افزود و تا عمق استخوان سوزاند، ناشناخته بودن حوزه در درون خویش بود كه خود یكی از ریشه‌های كاستی‌های برخی از حوزویان است.

بهترین واژه‌ای كه برای این ناشناختگی می‌توان آورد «غربت حوزه‌های علمیه از درون و برون» است.

آرزو كردم كه ای كاش این همه غربت بر حوزه سایه نیفكنده بود! و ای كاش!!!

این آرزوها رشد كرد و تنومند شد تا آنجا كه مرا وادار به تأمل در علل غربت حوزه كرد، و این دومین هدفی بود كه در میان آمال و آرزوها شكل گرفت. پس باید «كمی حوزه را بشناسیم»

اما نگاه خودی‌های قهر كرده از حوزه، به حوزه آن چنان خلاف انتظار بود كه شكیبایی را از كفم ربود؛ زیرا امواج سهمگین تهمت و تخریب آن چنان موج می‌زد كه كرانه تا كرانه‌ی جامعه را پر كرده بود، و ابر بدبینی افق تا افق اذهان را پوشانده بود. این فضای ساختگی، شبحی تیره و تار از حوزه ترسیم می‌نمود كه با واقعیت فرسنگها فاصله داشت.

این در حالی بود كه به جان، و با تمام وجود، در بسیاری از موارد خلاف آن را احساس می‌كردم و برخی از اتهامات هوش از سرم می‌ربود

آری دردی كه انگیزه شد، تنها یك احساس بود، احساس تلخ و دردآلود، آن هم درد تحقیر، آری تحقیر علمی حوزه در مقابل سایر مراكز علمی جهان، فراموش شدن مباحث بنیادین، گسیخته شدن حلقه‌های تفكر دینی، ناشناخته شدن نقش حوزه، ناشناخته شدن سیر علمی حوزه، و در یك كلمه غربت دین امیرالمؤمنینG همچون غربت خود او

آری در آسمان آمال و آرزوهایم، این «درد، انگیزه شد» تا در حد توانِ خویش برای رهایی از این احساس تلخ و كشنده چاره‌ای اندیشد و پیش از سوختن فرصتهای باقی مانده، تلاشی در حد خویش نماید. شاید كه ران ملخی باشد به بارگاه سلیمان جهان بقیة الله الاعظم و بهانه‌ای نیز برای عذر تقصیر.

با توجه به آن چه اشاره رفت، به جرأت می‌توان گفت تمامی آن چه تا کنون تقدیم بزرگواران شده است، علاوه بر اهداف کلان، در راستای پر کردن خلأهای شناختی جامعه (حتی جامعه حوزی) نسبت به حوزه و طلبگی است که با ترسیم حلقه­های مفقوده میان مبدأ (عقلانیت) و منتهای ظاهری آن (سیر رسیدن به احکام شرعی یا علوم رایج حوزوی) تا اوج واقعی آن (عبودیت) طی می‌شود. خلأ حلقه­های مفقوده بسیار فاجعه­بار بوده و هست و آثار آن از جمله در روابط حوزه و دانشگاه، عقلانیت دین و… کاملا مشهود است.

اما متأسفانه تا این لحظه هنوز این هدف دشوار می‌نماید و با آن بسی فاصله دارم.

شاید این نگرش، یعنی دشواری زیاد تبیین حلقه‌های مفقوده میان حوزه و…، در نگاه کوته‌نگرانه گزافه‌گویی پنداشته شود، اما برای کسی که دستی در آتش دارد، هرگز چنین نیست؛ چرا که گمان دارم ترسیم حلقه­های مفقوده، آن چنان که باید و شاید، سر دراز دارد که باید به اختصار بسنده کرد.

البته بهتر است از تعبیر «کوته‌نگرانه» استغفار نمایم؛ چرا که عظمت افق­هایی که حوزه پیش رو دارد و بلندای قله­هایی که طلبه (یعنی طلبه صنفی نه طلبه شخصی) چشم به سوی آن دوخته است، آن چنان فوق العاده است که خواسته و ناخواسته بی‌خبران را مبتلا به چنین قضاوتهایی می‌کند.

غفلت از این نكته نیز هرگز روا نیست كه عظمت حوزه و هر چیز دیگری که حوزه دارد، تنها آینه‌ی کوچکی است از بزرگی دستگاه وحی و برگ کوچکی از بوستان آل محمدG.

امید که خداوند به رحمت واسعه­اش توفیق اتمام این مهم را مرحمت نماید.

پر بگشاییم (یا افق‌های دور دست شهر آرمانی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۲۰:۴۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۱/۲۲-۱۷:۲:۱۳
    • کد مطلب:12
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 8798

بسیار مناسب است نگاهی به افق‌های دور دست شهر آرمانی اندیشه بیفکنیم.

به باور این کوچکترین تا كنون تلاش شده است:

به انسانِ اندیشمند از منظر خانه‌ی خاكی او نگریسته شود.

و خاكی كردنِ انسان،

یعنی انسانِ پای در گِلِ احساسات و غرایز؛

یعنی انسانِ بی بال و پرِ وامانده از پرواز به سوی آسمان؛

یعنی اندیشه را در خدمت خاك آوردن؛

یعنی نور را اسیر تاریكی كردن؛

و حاصل این تلاشها، انسانی است قهر كرده از آسمانِ اندیشه و بیگانه از وحی، كه تنها به زمینی بودن خویش می‌اندیشد؛ حاصل چنین انسانی نیز جز پیشرفت زمینی البته با مرزهای خاكی نخواهد بود.

 

آیا پیشرفت در بُعد خاكی، پیشرفت واقعی را برای بشریت به ارمغان آورده و می‌آورد یا پسرفت؟ و در یك نگاه كلی، آیا بشرِ خاكی شده، سود برده است یا زیان؟! و آیا افقهای پیش روی چنین انسانی روشن است یا تاریک؟!

 

اما بیایید:

به جایگاه انسانِ خاكی، در آسمان اندیشه بنگریم؛

آسمانی بودن اندیشه از آنجاست كه با اندیشیدن، گوهر شناخت به چنگ می‌آید؛

آسمانی بودن اندیشه از آنجاست كه با اندیشیدن؛ هنر بی‌بدیلِ عقل، نمایان می‌گردد؛

آری اندیشه یعنی گام برداشتن در پرتوی عقل؛

آری اندیشه یعنی روشن شدن دل انسان با چراغ الهی؛

آری اندیشه یعنی حلقه وصل تاریكی مخلوق به نور خدا؛

آری اندیشه یعنی آسمانی شدنِ انسان؛

آری اندیشه یعنی به آغوش كشیدن عروس شناخت؛

از این رو عقلانیت انسان،

همان پیوند انسان با نور آسمانی عقل است؛

یعنی آسمانی زیستن خاكیان؛

بیایید عقلانیت انسان را زنده كنیم و آن را بر تمامی ابعاد انسان توسعه دهیم،

تا كه شاید با فراگیر كردن عقلانیت، گره‌های خاكی را از بال و پر او بگشاییم،

و با آزادی اندیشه‌ی انسان از حرصهای بی‌پایانِ احساسات و غرایزِ خاكیش، آزادی واقعی را به او ارزانی دهیم؛

بیایید عقل را از انحصار خانه خاكی آزاد سازیم؛

بیایید عقلانیت را بر دار استدلال‌نمایی‌های دروغین اعدام نکنیم؛

بیایید به نام آزادی، غل و زنجیرهای خاكی را بر گردن انسان ننهیم و او را در قفس خاكیش زندانی نكنیم؛

بیایید دست از تبعیض ناجوانمردانه خردورزی برداریم؛

بیایید عقلانیت را فراگیر كنیم!

تا كه شاید طلسمِ شیطانی جنگِ عقل و وحی بشكند؛

با شكستن این طلسم افسانه‌ای است كه:

وحی با تكیه بر عقل، بر آسمان اندیشه انسان طلوع می‌كند؛

و عقل نیز در تماشای جلوه‌گری خیره كننده‌ی وحی، مات و مبهوت می‌گردد؛

 

اینجاست كه:

خاك سرد و تیره، از چشم انسان می‌افتد،

و زیبایی‌های آسمان وحی، دل از انسان می‌ستاند،

و انسان آسمانی، با دلی گرم و چشمی روشن، با پوزخندی به پوچی و پستی انسان خاكی،

افق‌های کمال را هدف می‌گیرد و به سوی آن گام برمی‌دارد!

 

و سرانجام:

انسان بر سر سفره آشتی عقل و وحی می‌نشیند؛

آشتی عقل و وحی، آرمان صلح را زنده می‌كند؛

 

پس در فراگیر كردن عقلانیت بكوشیم، شاید صلح واقعی را نیز به خانه خاكی انسان ارمغان آوریم!

آیا طلوعِ خرد در بهارِ اندیشه، برداشتِ خرمن خرمن خوشه‌های صلح را از كشتزار انسانیت نوید نمی‌دهد؟!

آیا می‌توان گفت «آرمان صلح» در گروِ «عقلانیت فراگیر انسان» است؟!

اگر چنین است، پس:

ای عقل!

ای آسمانی‌ترین هدیه الهی!

ای گرانبهاترین سرمایه انسانی!

ما از تو شرمنده‌ایم!

و از خدای تو پوزش می‌طلبیم!

تا كه شاید بزرگترین ناسپاسی‌مان را در حق او

و قدر نشناسی‌مان را در حق تو

و ستم بی نهایت رفته بر خویشتن‌مان را ببخشاید! آمین…

 

آری، مگر خداوند ببخشاید تا كه من هم در این سفر آسمانی گام نهم!

بس راه دلپذیری است راه آسمان! با دورنمایی از شگفتی‌های بی‌پایان!

پس باید عجله كنم و پیش از سوختن تمامی فرصتها، سفری به سوی افقهای دور دست ساز كنم،

و بنگرم تا كجا می‌توانم رفت…!

نه! حتی سخن از كندن و بار بستن و رفتن، بس بزرگ است! و همتی بس بلند می‌طلبد!

آری، آری، معراج، از خاكیانِ بار انداخته در منزلگاه «من اخلد الی الارض و اتبع هواه»[1]، هرگز ساخته نیست؛

اما وصف العیش نصف العیش؛ پس لا اقل در عالم خیال سفری ساز كنم،

و تنها به تماشای دورادور سرمنزله‌هایی كه «به مقصد رسیده‌ها» از آن گذشته‌اند، بسنده كنم؛

لا اقل ببینم آزادی چیست و انسان آزاد یعنی چه؟!

دریابم با خردگرایی چند مرحله فاصله دارم؟!

و جایگاه و مرتبه و مرحله عقلانیت فراگیر را بشناسم؛

مرحله‌ای كه انسانیت به اوج می‌رسد و تازه دین آغاز…

افسوس!… «همه در سجده و تو در پی سجاده هنوز»![2]

آیا شما هم مرا در این سفر همراهی می‌كنید؟!

یك کاروان سیاحتی بی هزینه، برای كسانی كه برای همه چیز خرج می‌كنند، جز شناخت و انسانیت…

 

بسم الله گویان كمر همت می‌بندم و پا در راه می‌نهم؛

از آن روی كه انسانم و زنده، سكون و سكوت را شایسته زندگان ندانم؛

(حركت‌گرایی)

می‌یابم كه چیزی جز پویایی و رشد بی نهایت، زیبنده من نیست؛

(آرمان‌گرایی)

تن به امواج كثرت ندهم و سیاهی جمعیتها هراس بر دلم نیفكند؛

(استقلال و اراده‌مندی)

سرم را فرازتر از آن گیرم كه احساسات و تمایلات، یوغ اسارت بر گردنم افكند؛

(آزادی)

با توشه اراده، آزادانه حركت به سوی آرمانم را رقم می‌زنم؛

(هدفمندی)

تنها چشم به دریافت پیامهای واقعی جهان می‌دوزم؛

(واقع‌گرایی)

چراغ خرد بر سر دست گرفته و در پرتوی آن راهی كشف واقعیات می‌گردم؛

(خردگرایی)

با شدت تمام و بی هیچ تسامح و تساهلی، خردگرایی را فراگیر می‌نمایم؛

(تعمیم عقلانیت)

و رساترین سخن جهان و جهانیان در گوش جانم می‌پیچد كه مبدأ نخستین كیست؟!!!

(خداجویی)

بالاترین فریاد عقلانیت فراگیر را، در جستجوی برنامه تدبیرگران جهان می‌شنوم؛

(دین‌گرایی)

خرد، وحی را سازگارترین و شایسته‌ترین یاور و آموزگار خویش می‌یابد؛

(بلوغ عقلانی)

وحی را با دل و جان می‌یابم؛

(معرفت)

و بدان گردن می‌نهم؛

(ایمان گرایی)

در راستای همگرایی با وحی تلاش می‌كنم؛

(ولایت)

چشمْ انتظارِ آسمان، تا داده‌های بلند وحیانی را، كه هنوز بدان نرسیده‌ام و از درك آن ناتوانم، به جان بخرم؛

(بلوغ ایمانی)

با پوشاندن جامه عمل بر تن ایمان، شكوفه‌های انسانیتم یكی پس از دیگری می‌شكفد؛

(عمل‌گرایی)

چون عروس انسانیت حجاب اندازد، آن چنان عشوه‌گری كند كه همه زیبایی‌ها و ارزشها در مقابلش هیچ و پوچ گردند؛

(انسان شناسی)

خواسته و دانسته، دل و جان از هر دونی و پستی پاك می‌نمایم؛

(زهد و عصمت)

با دلی چون آینه، و جانی چونان خورشید، جشن نورباران می‌گیرم و تاریكی را وداع می‌كنم؛

(هدایت)

مملكت دل را با تمام وجود، در بسته و سر بسته به مِهر خورشید هدایت می‌سپارم و کابین وصالش می‌کنم؛

(كمال تولی)

از دشمنی كینه‌توزان بر خورشید و روشنی، آن چنان به خشم آیم كه جز به محو و نابودیشان نیندیشم؛

(تعمیم تبری)

پرتو-أم، دل از همه جهانیان ستاند و ملایك به خدمتم كمر بسته و بر فرقشان جایم دهند؛

(سبقت از فرشتگان)

اینك تنها محبوب یگانه و بی همتا را، آمر و ناهی عریكه سلطنت جان می‌بینم؛

(فنای ارادی)

جز خواست او نخواهم و جز او نبینم؛

(تجلی حق)

……

اما افسوس كه خیالِ این سفر برآمد و سر آمد…

باز من هستم و افقهای ناپیدا، من هستم و خاكیان بال و پر سوخته…

آری باز من هستم با چشمان خسته و پای از راه مانده…

افسوس و هزاران افسوس كه باز من هستم، غل در گردن، پای در خاك، مانده از قافله پرواز، با انگشت حیرت به دهان، در حسرت از خسران مبین!

 

بار الها!

لا اله الا انت![3]

جز تو خدایی نیست؛

كه فرمانش در هر زمانی، و در هر مکانی، و در همه كس، و در هر چیزی جاری و ساری است؛

آنچه بر سر من وامانده آمده است، نیز در دست قدرت توست؛

سبحانك!

البته نه این كه به فرمان تو من وامانده‌ام؛

و صد البته تو از هر بدی، زشتی و… پاك و منزهی؛

 إنی كنت من الظالمین!!!

و هزاران هزار البته كه من خود به خود ستم كرده‌ام!!!

اما ای جبران کننده‌ی فرصتهای سوخته![4]

ای التیام دهنده‌ی استخوانهای شکسته![5]

ای بازگرداننده‌ی آبهای از جوی رفته! [6]

ای مهربان و ای مهربانترین![7]

ای پادشاه واقعی![8]

دستهای تو بسته نیست؛[9]

و کنار ننشسته‌ای؛

اصلا آزادی حقیقی از آن توست؛[10]

هر لحظه کار در دست تو؛[11]

و فرمانت به کمال و تمام در هر جایی و هر گاهی و هر کسی نافذ؛[12]

رحمت تو بر غضبت پیشی گرفته؛[13]

نه، رحمتت همه «چیز» را فراگرفته؛[14]

 و من هم یک «چیز» هستم؛

 هر چند «ناشایسته» و نااهل از شمول فضلت؛

 اما فضل تو «شایسته» است مرا فراگیرد؛[15]

پس بنده‌ات را دریاب![16]

تو آقا هستی و من بنده!

آیا بنده را جز مولایش ترحم می‌کند؟![17]

 

[1]ـ اعراف 176

[2]ـ ای اشکها بریزید ـ حسان ـ ص 402 ـ تشنه عشق

[3]ـ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمین‏ انبیاء 87

[4]ـ وَ مُبَدِّلَ السَّیئَاتِ حَسَنَاتٍ وَ جَاعِلَ الْحَسَنَاتِ دَرَجَات… بحارالأنوار 83 64

[5]ـ یا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِیر… این جمله در دعاهای متعددی آمده است.

[6]ـ یا مُدْرِكَ كُلِّ فَوْتٍ یا جَامِعَ كُلِّ شَمْلٍ بحارالأنوار 97 308 ـ یا رَادَّ مَا قَدْ فَاتَ… این جمله در دعاهای متعددی آمده است.

[7]ـ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ… اعراف 151

[8]ـفَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ… طه 114 و مؤمنون 116

[9]ـ وَ قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتانِ ینْفِقُ كَیفَ یشاء… مائده 64

[10]ـ قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِكَ الْخَیرُ إِنَّكَ عَلی‏ كُلِّ شَی‏ءٍ قَدیرٌ (آل عمران 26)

[11]ـ كُلَّ یوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ ( رحمن29)

[12]ـ وَ هُوَ مُتَعَالٍ نَافِذُ الْإِرَادَةِ وَ الْمَشِیئَةِ فَعَّالٌ لِمَا یشَاءُ الكافی 1 83

[13]ـ سَبَقَتْ رَحْمَتُكَ غَضَبَك‏… این جمله در دعاهای متعددی آمده است.

[14]ـ وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَی‏ءٍ… اعراف 156

[15]ـ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلًا أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَإِنَّ رَحْمَتَكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِی وَ تَسَعَنِی لِأَنَّهَا وَسِعَتْ كُلَّ شَی‏ءٍ وَ أَنَا شَی‏ءٌ فَلْتَسَعْنِی رَحْمَتُكَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین… بحارالأنوار 94 180 و…

[16]ـ اللَّهُمَّ یا لَطِیفُ أَغِثْنِی وَ أَدْرِكْنِی بِحَقِّ لُطْفِكَ الْخَفِی… بحارالأنوار 92 252

[17]ـ مَوْلَای یا مَوْلَای أَنْتَ الْمَوْلَی وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ هَلْ یرْحَمُ الْعَبْدَ إِلَّا الْمَوْلَی… ‏بحارالأنوار 91 109

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما