در بخش نخست با شکست در تفاهم آشنا شدیم و سپس به جستجوی راز آن پرداختیم و در نهایت سراغ سرانجام آن رفتیم.
در ارتباط با معضله شكست در تفاهم گذشت: یکی از شگفتیها این است که با وجود زبان و استعداد و حتی اراده مشترک، باز هم دچار معضلهی شکست در تفاهم میگردیم. این معضله بر خلاف تصور عمومی، دامنه گستردهای دارد.
سپس دیدیم عدم هماهنگی و ناسازگاری میان نقشههای شناختی افراد است که به «شكست در تفاهم» میانجامد.
با تبعات شكست در تفاهم هم آشنا شدیم تا بیشتر به اهمیت آن واقف گردیم.
روشن شد كه «شكست در تفاهم» در ناهنجاریها و چالشهای بشر، سهم به سزایی دارد؛ چرا که مشكل تفهیم و تفاهم، موجب ضعف ارتباط و از هم گسیختگی نظام اجتماعی انسان میگردد و حاصل توسعه «شكست در تفاهم» هم تزلزل و فروپاشی جامعه انسانی است.
پس از آشنایی با معضله شکست در تفاهم و آثار آن، گفتیم میسر شدن هدف بلندِ مقابله با بیگانگی انسانها از یكدیگر، در چند گام اساسی عملی میشود:
گام 1: به سوی تفاهم
در نخستین مرحله لازم است از موقعیت یكدیگر اطلاع پیدا كنیم، تا ارتباط درست امكان یابد؛ به جرأت میتوان گفت نخستین كلید رازگشایی شكست در تفاهم، آشنایی با موقعیت واقعی دیگران است. پس باید در جستجوی ارتباط درست با دیگران باشیم.
گام نخست با این بحثها برداشته شد:
الف) چگونه موقعیت یکدیگر را بیابیم؟ یا ضرورت جغرافیای شناخت
در این مرحله با هنر جغرافیا، یعنی موقعیتیابی و موقعیتسنجی آشنا شدیم و دانستیم که نقشه جغرافیا تا چه اندازه میتواند اطلاعات دقیق و مفید را به راحتی در خود جای دهد و به دیگران منتقل نماید.
سپس با تأمل در شخصیت انسان، با موقعیت اندیشه انسان در دو حوزه تعقل و باور آشنا شدیم؛ بدین سان دانش جغرافیا را از انحصار زمین در آورده و آن را برای آسمان اندیشه پیشنهاد دادیم. سپس با بیان مراحل کلی ترسیم نقشه جغرافیای شناخت این بخش را به پایان رساندیم.
تا اینجا با ضرورت جغرافیای شناخت برای حل معضله شكست در تفاهم آشنا شدیم.
ب) جغرافیای شناخت دینی
با توجه به این که طبقهبندی شناختها شامل گروههای متفاوتی از شناخت است و یکی از این شناختها شناخت دینی است، در ادامه به جستجوی جغرافیای شناخت دینی رفتیم و بررسی كردیم كه آیا میتوانیم نقشه جغرافیای آن را ترسیم نماییم؟
در این بخش دیدیم علاوه بر نیاز بیشتر، جغرافیای شناخت در حوزه دین، از ضرورتهای ویژهای نیز برخوردار است از جمله در حوزه تعقل 1ـ اولویت بندی عناصر بنیادین ساختمان اندیشه، 2ـ تفكیك عناصر اصولی وغیر اصولی و 3ـ توجه به دامنه تأثیر عناصر، اقتضا میکند به بحث مبدأ جهان و آثار آن بیشتر و بهتر اندیشیده شود. بدین گونه با ضرورت ذاتی شناخت دینی ( و به تبع آن جغرافیای آن) آشنا شدیم.
در رابطه با نقشه جغرافیای شناخت دینی نیز نقشههای متنوعی مطرح شد که از جمله آنها 1ـ نقشه اصول و فروع دین 2ـ نقشههای تفکیکی متخصصین و غیر متخصصین و 3ـ ترسیم جایگاه تخصص دینی برای غیر متخصصان است.
ج) گوهرهای دریای جغرافیای شناخت
در این بخش با امتیازات بیشتری از جغرافیای شناخت در چند حوزه متفاوت آشنا شدیم.
و در پایان گفتیم: «زیباترین گلِ بوستانِ جغرافیای شناخت، پیوند میان انسانهاست، و گرانبهاترین درِّ غلتانِ اقیانوسِ شناخت، جان بخشیدن به گوهرِ ارتباط در جهان اندیشه است.»
بالاخره گام نخست یعنی «در جستجوی ارتباط درست با دیگران» با هدف چگونگی موقعیتیابی شخصیت فکری و برقرار کردن ارتباط در جهان اندیشه، در سه بخش برداشته شد.
گام 2: به سوی تفاهم
پس از برقراری یك ارتباط، ضرورت زبان مناسب برای انتقال یافتهها به یكدیگر به میان میآید؛ پس باید بدانیم چگونه با یكدیگر سخن گوییم؟
این مطلب را با بحث در جستجوی زبان بینالمللی پی گرفتیم.
و در این بخش دیدیم برای رسیدن به هدف اصلی یعنی تفاهم، نیازمند اشتراك در دریافت پیامها میباشیم تا منشأ اختلاف در دریافت پیام را درک کنیم. برای تجزیه و تحلیل این مسأله ناچار شدیم سیری كوتاهی در بحث زبان و رسانه داشته باشیم تا بتوانیم به زبان بین المللی دست یابیم.
در بحث زبان گذشت که «انتقال اطلاعات» مهمترین نقش زبان است که مهمترین ویژگی آن «تفاهم» است.
اگر این ویژگی زبان (یعنی انتقال و تفاهم) را، فلسفهی اصلی زبان بدانیم زبان به معنی عام و وسیع آن را درمییابیم.
از آن جایی که هر پدیدهای حقایقی را انتقال میدهد، تمامی پدیدهها جزو زبان شمرده میشود.
هر اندازه یك «پدیده» را از خصوصیت موردی آن «تجرید» نماییم، سخن آن «عمومیتر» و مخاطب آن «وسیعتر» میگردد. با ادامهی تجرید، به بینالمللیترین زبان و عمومیترین سخن خواهیم رسید و آن پیام همهی پدیدههاست كه: «پدید آورندهی ما كیست؟!!!» بر این اساس میتوان گفت سخن از پدید آورنده، اولین سخن و اولین انتقال بینالمللی است.
اما اگر چنین است چرا این سخن بینالمللی، برای تفاهم فراگیر كافی نیست؟! اگر كافی است پس چرا چنین نشده است؟! خطا در كجاست؟ در فرستنده پیام، در انتقال دهنده پیام، و یا در گیرنده پیام؟! و یا این كه اصلا پیامی در كار نیست و ما دچار تخیل شدهایم؟!
برای پاسخ این پرسش، سیر سخت افزاری و نرم افزاری پیام را پیگیری کردیم و وارد بحث آسیبشناسی ارسال و دریافت پیام شدیم.
در بخشی از این بحث گفتیم فلسفه ترجمان در زبان به معنی وسیع آن، «جبران ناتوانی گیرندهی پیام در دریافت مستقیم پیام، توسط یك واسطه است».
در این میان به دو نوع ترجمه یعنی ترجمان به زبان احساس و ترجمان به زبان خرد و ویژگیهای هر یک اشاره کردیم و گفتیم این عقل انسانی است كه انسان را بر درك پیام پدیدهها توانا میسازد.
در نهایت به خرد به عنوان فراگیرترین زبان و رسانهی بین المللی همه انسانها و امکان تفاهم با منطق «خرد» اشاره کردیم.
پس گام دوم را با فلسفه زبان و انواع گوناگون ترجمان طی كردیم، تا یافتن زبان مناسب برای انتقال یافتههای جهان اندیشه را ممكن سازیم .
پس از این كه چگونگی ارتباط انسانها با یکدیگر را به درستی دریافتیم، اینک باید ببینیم درک درست و کامل پیام دریافت شده، چگونه میسر است.
گام 3: به سوی تفاهم
در این مرحله باید مطمئن شویم که سخن یكدیگر را درک کردهایم؛ پس باید در جستجوی انتقال و درک پیام دیگران باشیم.
بحث «تفاهم، فلسفه ارتباطات» در رابطه با گام سوم است.
و در این بخش دیدیم که هدف بحث از «چگونگی امكان ارتباط» سخن گفتن، و هدف سخن نیز عینیت بخشیدن به تفاهم میان انسانها است. این هدف بدون درک سخن یکدیگر میسر نیست؛ چرا که فلسفه و چرایی ارتباطات انسانها، تفاهم میان انسانهاست.
و تفاهم تلاشهایی است که در آن امری مشترك، اساس همكاری قرار گرفته و هدف مشتركی را نشانه میگیرد.
گفتیم تفاهم چند گونه است:
الفـ تفاهم بر اساس بده بستان (ائتلاف سیاسی) که با عقب نشینی از برخی از مواضع محقق میشود. کارا بودن این تفاهم به اصولی بودن و غیر اصولی بودنِ مواضعی بستگی دارد كه اتحاد و كسب قدرت، مشروط به عقب نشینی از آن است.
بـ تفاهم بر اساس دشمن مشترك که با توجه به یکسان نبودن تفسیر ما از دشمن مشترك، این تفسیر از تفاهم همیشه و در همه جا مشكل گشا نیست.
جـ تفاهم بر اساس رفتار دوگانه و حذف صوری مواضع اصولی چالش آفرین؛ این نوع تفاهم در صورتی کارا است که مشتركات واقعی و قوی باشند و حذف صوری در عمل ممکن باشد.
دـ تفاهم بر اساس تحریف آشكار و عقب نشینی آشكار از مواضع اصولی با حذف واقعی آن؛ این نوع تفاهم در واقع همان تحریف آشكار است. پذیرفتن این حركت، علاوه بر این كه با ادعای عقلانیت طرفین سازگار نیست، سر از تفاهم سیاسی در میآورد.
هـ تفاهم بر اساس تحریف پنهان و عقب نشینی پنهان از مواضع اصولی با ارایه تفسیر جدیدی از مواضع اختلافی است كه چالش آفرین نباشد. این حركت همان تحریف است، اما پنهان و شیادانه و خائنانه؛ از همین رو رایجترین نوع تفاهم است. این نوع از تفاهم بسیار پستتر از تفاهم سیاسی است.
وـ تفاهم بر اساس شناسایی یکدیگر که بر اساس یافتن كمترین نقطهی اشتراك واقعی است.
زـ تفاهم بر اساس تحقیق، با اساس قرار دادن نقاط اشتراك شناسایی شده و حفظ واقعی آنها و توسعه به نقاط دیگر. حاصل این تفاهم، تکامل محققانهی مواضع طرفین است و نه امتیاز دادن و عقب نشینی معاملهگرانه و نه…
این همان تفاهم واقعی یعنی «تفاهم شناختی تحقیقی» است، كه اساس آن «نقاط مشترك» اولیه است، با «تحقیق و برهان» ستونهای استوار آن بالا میرود و در نهایت «مسئولیت» و «وجدان علمی» تمامی مراحل پیشرفت آن را پوشش میدهد.
«تفاهم شناختی تحقیقی» (بر خلاف سایر تفاهمها) نه مرزی میشناسد و نه از راه باز میماند و نه پایانی دارد، و اگر به جریانات مزاحم و مخرّب برخورد نكند، از «تفاهم عملی» انفكاك پذیر نیست.
برای ریشه یابی شكست در تفاهم، صور آن را مطرح کردیم که عبارت بود از: الفـ شكست ناشی از علل طبیعی، بـ شكست ناشی از تقابل صوری اندیشهها و باورها و جـ شكست ناشی از تقابل واقعی اندیشهها و باورها (تضاد ساختمانهای اندیشه)
كلید تقابل صوری اندیشهها، تلاش برای «توهم زدایی» و «غفلت زدایی»، «اجمال زدایی» است که ترسیم نقشه جغرافیای شناخت، بهترین و اصولیترین شیوه در این راستا است.
كلید تقابل اندیشهها در حوزه شناخت، کشف حلقههای مفقوده یك تفكر است؛ از این رو تفاهم در تحقیق بهترین و مؤثرترین كلید مشكل گشای ما خواهد بود.
در نهایت نتیجه گرفتیم كه خردورزی كلید حل مشكل در حوزه باورهای عقلانی خواهد بود.
اما گفتیم در باورهایی كه بر «احساسات محض» و منطق «دلم میخواهد» استوار است پای خردورزی لنگ است.
بالاخره در گام سوم با تفسیرهای تفاهم آشنا شدیم، و با ریشهیابی شکست در تفاهم، کلیدهای مناسب با هر موردی را ارایه نمودیم؛ بدین سان گام سوم هم به پایان رسید.
گام 4: به سوی تفاهم
در آخرین مرحله باید تلاش نماییم در ادراکاتمان با یکدیگر به اشتراکِ صد در صدی برسیم؛ یعنی بدانیم که چگونه میتوان به تفاهم كامل رسید؟
در آخرین گام باز هم تلاش بیشتر برای تفاهم بهتر با توسعه خردورزی را هدف قرار دادیم. این مهم را در بحث کرانههای اقیانوس تفاهم طی كردیم.
هدف این بخش برداشت و نتیجه گیری از تلاشهایی است که در بخشهای پیشین انجام شده است؛ چرا كه در واقع عمده مباحث پیشین ـبا تمام اهمیت آنهاـ مقدمهای بر این بحث بود.
پس اینک به گام چهارم، یعنی تلاش برای تفاهم کامل رسیدهایم.
با این كه گفتیم با حفظ شرایط مطرح شده، پرواز خرد اوجی را نمیشناسد و قابلیت حل مشكلات مربوط به مرتبه خود را داراست، اما باز هم روشن شد كه هنوز یك طلسم باقی مانده است كه بر بخشی از ساختمان اندیشه بشر سایهای بس تاریك افكنده است؛ ویژگی این بخش این است كه حاكم در آن، عنصر هواپرستی است.
این امر میطلبد که هواپرستی هر چه بیشتر و عمیقتر مورد مطالعه قرار گیرد.
از این رو وارد بحث تأملی بر تمایلات درونی انسان شدیم.
در بحث تأملی بر تمایلات درونی انسان روشن شد كه:
1ـ تفاوت انسان با سایر موجودات داشتن خرد و غریزه در كنار هم است كه امكان غلبه هر یك بر دیگری را فراهم میآورد. بر خلاف فرشته كه دارای خردِ تنها و حیوان كه دارای غریزهی تنهاست.
2ـ روشنگری در تمامی تمایلات به وسیله خود تمایلات، از سوی هیچ کس پذیرفته نیست.
3ـ حركت انسانی دارای دو منشأ ادراك و احساس است كه ویژگیها و ارزش آنها متفاوت میباشد.
4ـ با حكومت تمایلات بر اراده انسان، خردگریزی (با اعتراف به نادرستی و یا توجیهگری) و خردستیزی (با استعمار خرد و یا انكار آن) متولد میشود و موجب سقوط پلكانی ارزش انسان میگردد.
در بحث «تبعیض در عقلانیت بالاترین درد بشر» به تجزیه و تحلیل بیشتر خردگریزی و خردستیزی (یا همان هواپرستی) نشستیم و در نهایت كشف شد كه حقیقت هواپرستی چیزی جز تبعیض در عقلانیت نیست.
سپس در انواع تبعیض در عقلانیت دیدیم علاوه بر تبعیض میان اجزاء حوزه شناخت، تفكیك میان شناخت واقعیت و آثار آن واقعیت، چه در حوزه دوستی و دشمنی، و چه در حوزه اجرا، نوعی از تبعیض در عقلانیت شمرده میشود.
اما چه باید كرد؟
در این راستا گذشت كه با امكان بررسی تمایلات در پرتو خرد، امكان حل مشكل تبعیض در عقلانیت نیز فراهم میآید.
و روشن شد كه استثنا تمایلات از پرتو خرد، با ماهیت خرد سازگار نیست.
بالاخره به این تبصره مهم رسیدیم كه تفكیك بلوغ عقلانی و اوج انسانی هم لازم است و عقلانیت فراگیر، تنها بلوغ انسانی را رقم میزند و اوج انسانیت تازه پس از این مرحله آغاز میشود.
در فصل طلوع خرد در بهار اندیشه گفتیم آنچه ارایه شد تنها بیان منظر علمی این نگرش است كه فراگیری عقلانیت ظرفیت حل تمامی مشاكل بشر در رتبه خرد را داراست، و هرگز در صدد توصیه راهكارهای عملی نیست، كه صد البته تا رسیدن به میدان عمل فرسنگها فاصله دارد.
بالاخره شكر خدا را كه دریافتیم فراگیر ساختن عقلانیت، میتواند خشت نخستین شهر اندیشهای شود كه با سرمایهگذاری روی آن و تأمین پشتوانه و ضمانتهای لازم آن، مدینه فاضله امکان مییابد و با عملی شدن شرایط مناسب آن، حرکت به سوی تحقق آن رقم میخورد.
با تأكید بر این مطلب كه هدف نظریه عقلانیت فراگیر، تنها بیان ظرفیت خردورزی واقعی، برای حل معضله شكست در تفاهم است.
اما امکان و چگونگی تحقق این مهم و عملی شدن آن در سایر شاخههای پروژه مادر بررسی میشود.
آری با موفقیت در گامهای چهارگانه، طلسم شكست در تفاهم فرو میریزد و راز بیگانگی انسانها رمز گشایی میگردد.
و سپس با دو بحث تکمیلی «دین و عقلانیت فراگیر» و «لنگرگاه کشتی خرد در اقیانوس اندیشه» به پایان نوشتار میرسیم.
بحث دین و عقلانیت فراگیر چند هدف را دنبال میكند: 1ـ آشكار كردن ارتباط میان نظریه عقلانیت فراگیر با منابع وحیانی، 2ـ بیان قربانی شدن دین با تبعیض در عقلانیت و این كه 3ـ دین دارای گستردهترین و مستحكمترین نظام عقلانی است.
گفتیم هم «خوشبختانه» و هم «متأسفانه» وقتی به گردآوری شواهد عقلانیت فراگیر و نیز گلایههای دین از تبعیض در عقلانیت پرداختیم، با مجموعهای بس بزرگ روبرو شدیم.
اما به دلیل نگرانی از توفیق نیافتن برای كاری مستقل و تأخیر آن، تصمیم گرفتیم كه در این نوشتار نگاهی اجمالی به بحث «دین و عقلانیت فراگیر» داشته باشیم؛ از این رو به آوردن چند گزیده از این بحث مهم بسنده میکنیم؛ هر چند این كاسه هرگز نمیتواند اقیانوس را نشان دهد.
و اینك این شما و این هم بخش پایانی بدون هیچ توضیحی…
ناسازگاری نقشههای شناختی افراد، به «شكست در تفاهم» و فروپاشی جامعه انسانی میانجامد.
مقابله با بيگانگی انسانها در چند گام اساسی عملی ميشود…
با طلوع خرد در بهار انديشه (موفقيت در گامهای چهارگانه)، مییابیم که خرد ظرفيت حل تمامی مشاكل بشر در رتبه خود را دارد.
فراگير ساختن عقلانيت، ميتواند خشت نخستين شهر انديشهای شود كه با سرمايهگذاری و تأمين پشتوانه و ضمانتهای لازم، مدينه فاضله را رقم زند.
بحث تکمیلی دين و عقلانيت فراگير نیز برای بیان این است که: 1ـ ارتباط نظريه عقلانيت فراگير با دین 2ـ مظلومیت دين و 3ـ استحکام نظام عقلانی دين است.