×

درباره میز شهر اندیشه

اگر «امتیاز انسان» «خردمندی» است و اگر «لازمه‌ی خردمندی» انسان «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی گوهر «شناخت» است، خرد، اندیشه و شناخت، بهای بیشتری می‌طلبد. پس تمرکز بر «شهر اندیشه» انسان «بایسته‌ترین» حرکت انسانی است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
۹ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

چگونه می‌توان به تفاهم رسيد؟ (کرانه‌های اقيانوس تفاهم)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۱/۲۶-۲۲:۸:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:16004
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 40297

هدف اين بخش برداشت از تلاشهايی است که در بخشهای پيشين انجام شده است؛ چرا كه در واقع عمده مباحث پيشين ـ‌با تمام اهميت آن‌ـ مقدمه‌ای بر اين بحث بود.

در این بخش سرفصلهای زیر را می‌بینید:

گستره‌ی اشتراک در خردورزی (اوج پرواز خرد)

اشتراک در باور

هواپرستی، سیاه‌ترین حفره در چالشهای بشر!

تأملی بر تمایلات درونی انسان

«تبعیض در عقلانیت» (آپارتاید خردورزی)، بالاترین درد بشر

انواع تبعیض در عقلانیت

چه باید کرد؟

تمایلات در پرتو خرد

بلوغ و اوج انسانیت

طلوع خرد در بهار اندیشه

شكر خدا را، عقلانیت سنگ نخستین شد!

مروری بر آن چه گذشت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۱/۲۷-۲۱:۴۰:۳۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۱/۲۷-۲۱:۴۰:۲۷
    • کد مطلب:2521
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2046

برای تحقق بهتر برداشت از مباحث پیشین، لازم است سير بحث را به دقت در دست داشته باشيم؛ از اين رو چاره‌ای نداريم جز نگاه  چند باره به برخی از گزيده‌ها:

متأسفانه پديده‌ی بيگانه شدن در سطح كلان جامعه (اديان، ملل، طبقات و…) و ابعاد گسترده‌ی آن، چندان شناخته شده نيست و اين نوشتار نيز مجال بررسی آن را ندارد تا همه ابعاد آن آشكار شود…

آماری در دست نيست تا نشان دهد چه اندازه از جنگهای خانمان سوز و بيگانگي‌های جوامع بشري، ناشی از سوء تفاهمها، نزاعهای لفظی و… است كه ما از آن با تعبير «شكست در تفاهم» ياد مي‌كنيم، اما ترديدی هم وجود ندارد كه «شكست در تفاهم» در ناهنجاري‌ها و چالشهای بشر سهم به سزايی دارد…

اگر اختلافات واقعی بشر شناخته شود، مرزهای كمی و كيفی جوامع بشری دستخوش تغييرات فوق العاده گسترده‌ای مي‌گردد.

جان سخن در يك كلام اين است كه:

«مشكل تفهيم و تفاهم، يعنی ضعف ارتباط و از هم گسيختگی نظام اجتماعی انسان، و توسعه اين مشکل، به معنی تزلزل و فروپاشی جامعه انسانی است».

اين نوشتار تلاش مي‌کند با تجزيه و تحليل معضله «شكست در تفاهم»، و پيدا كردن راهی برای مقابله با آن، پرده بيگانگی به کنار رود تا با ايجاد فرصت برای تفاهم بيشتر و تنگ‌تر كردن مجال جنگيدن، شاهد گسيختگی بيشتر نظام اجتماعی انسان نباشيم.

ميسر شدن اين هدف بلند، يعنی مقابله با بيگانگی انسانها از يكديگر، در چند گام اساسی عملی مي‌شود:

اکنون به جمع‌بندی گامها مي‌پردازيم:

گام نخست يعنی در جستجوی ارتباط درست با ديگران با هدف چگونگی موقعيت‌يابی شخصيت فکری و برقرار کردن ارتباط در جهان انديشه، در سه بخش  برداشته شد.

در گام دوم، فلسفه زبان و انواع گوناگون ترجمان را مطرح کرديم، تا يافتن زبان مناسب برای انتقال يافته‌های جهان انديشه را ممكن سازيم .

در گام سوم با تفسيرهای تفاهم آشنا شديم، و با ريشه‌يابی شکست در تفاهم، کليدهای مناسب با هر موردی را ارايه نموديم؛ بدين سان گام سوم هم به پايان رسيد.

در اين بخش گذشت که:

با مرور دوباره مباحث جغرافيای شناخت، روشن مي‌گردد كه ترسيم نقشه جغرافيای شناخت، بهترين و اصولي‌ترين شيوه برای برخورد با «توهم زدايي»، «غفلت زدايي» و «اجمال زدايي» از جهان انديشه است. متأسفانه نقش يگانه و منحصر به فرد نقشه جغرافيای شناخت چندان شناخته نيست…

بايد سراغ حلقه‌های مفقوده يك تفكر رفت؛ در نتيجه اگر تقابل دو انديشه در حوزه شناخت باشد، تفاهم در تحقيق بهترين و مؤثرترين كليد مشكل گشای ما خواهد بود…

در يك جمع‌بندی كوتاه مي‌توان گفت اگر مشكل‌گشا بودن خردورزی را در حوزه‌های مربوط به شناخت (اعم از حوزه شناخت و باورهای عقلانی و…) فراگير و مطلق بدانيم، تفاهم بشر در سطح كلان تنها و تنها با يك مشكل حل نشده روبروست، و آن «احساسات محض» و منطق «دلم مي‌خواهد» است. در ادبيات دينی از منطق «دلم مي‌خواهد» با تعبير «هواپرستي» ياد مي‌شود. پس دشوارترين گردنه مسير تفاهم بشر همان هواپرستی است.

اينک به گام چهارم رسيده‌ايم يعنی تلاش برای تفاهم کامل.

در اين صورت است که مي‌توان گفت: با موفقيت در گامهای چهارگانه، طلسم شكست در تفاهم فرو مي‌ريزد و راز بيگانگی انسانها رمز گشايی مي‌گردد.

تأمل شايسته در بخش پيشين، ما را با دو پرسش اساسی روبرو مي‌کند که اگر پاسخ مناسب برای آنها بيايم، چهارمين گام را نيز با موفقيت کامل پشت سر گذاشته‌ايم و گر نه بايد به موفقيت نسبی بسنده نماييم. اين دو پرسش عبارتند از:

1ـ آيا اشتراک در خردورزی محدوديتی دارد؟

2ـ به اشتراک رسيدن در باورهايی که تنها ريشه در احساسات محض دارد چگونه ممکن است؟

اين بخش تلاش مي‌کند برای پرسشهای ياد شده پاسخی مناسب جستجو کند.

گستره‌ی اشتراک در خردورزی (اوج پرواز خرد)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۱/۳۱-۵:۴۲:۳۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۲/۰۸-۱۶:۲۵:۴۷
    • کد مطلب:2522
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1993

حاصل مباحث پيشين امکان تفاهم نسبي، يعنی اشتراک در خردورزی به شکل محدود و راه گشايی آن گرديد؛ آنچه اينک بايد بررسی نماييم اين است که آيا در حوزه شناخت (و نه باور اعم از باورهای دينی و غير ديني) برای خردورزی مرزی وجود دارد؟ و يا اين که پرواز خرد اوجی را نمي‌شناسد؟ پس اوج خردورزی کجاست؟!

با يافتن پاسخ اين پرسشها، گستره تفاهم حاصل شده از خردورزی نيز روشن مي‌گردد.

اين بنده تا کنون نشنيده‌ام کسی برای عقلانيت و خردورزی ـ‌البته با صرف نظر از حوزه باورها که بحثی جداگانه دارد‌ـ مرزی گذاشته باشد.[1] مهم اين است که تحقيق شود آيا خردورزی اين ظرفيت را داراست که اختلافات بشر را در حوزه شناخت واقعی (و نه شناخت‌نمايی و نه باور) به صفر برساند يا خير؟

باور اين بنده چنين است که اگر:

1ـ حوزه خردورزی از حوزه احساسات تفکيک گردد؛

2ـ عقلانيت و باور (اعم از باورهای وحيانی و عقلانی و غير عقلاني) را نيز تفکيک نماييم؛

3ـ خرد به معنی واقعی و حقيقی آن شناخته شود (بحث عقل شناسي)؛

4ـ با تفکيک خردورزی واقعی از نمايش خردورزي، مرز عقلانيت از عقل‌نمايی شفاف‌سازی گردد و اختلاط مصاديق عقلانيت با غير آن مرتفع گردد (شناخت شناسي)؛

5ـ در چگونگی به کار بستن خرد به اشتراک برسيم (تحقيق در تحقيق[2]) ؛

در اين صورت بدون هيچ ترديدی تمامی اختلافات، از حوزه شناخت دامن برمي‌چيند. پس به جرأت مي‌توان گفت پرواز خرد در مرتبه خرد (تأکيد مي‌کنم در مرتبه خرد و نه در مرتبه بالاتر از آن) اوجی را نمي‌شناسد.[3]

هدف اصلی پروژه در اين سلسله نوشتارها پيشروی اندک اندک به سوی آشکار کردن مستندات گامهای ياد شده است.

البته بايد توجه داشت که جايگاه بررسی تفصيلی اين مباحث، شاخه «تحقيق در دستگاه شناخت» يکی از شاخه‌های اصلی پروژه است که مجموعه‌ای است از مباحث بسيار مهم و کليدی عقل شناسي، شناخت شناسي، تحقيق شناسی و ضمانت درستی استنباط.

عصاره سخن اين شد كه با شرايط مطرح شده پرواز خرد اوجی را نمي‌شناسد و قابليت حل مشكلات مربوط به مرتبه خود را داراست.

اما توفيق این کوچکترین جز به امداد او نيست و هرگز جز خواسته او نخواهد شد.

[1]ـ بحث از عقلانيت در حوزه باورها خود نياز به تحقيق مستقلی دارد که جای جای اين نوشتار به آن اشاره دارد؛ اما بحث از عقلانيت در حوزه دين که شامل باورهای وحيانی است (و نه منحصر در آن) انشاءالله جداگانه مطرح خواهد شد.

[2]ـ «تحقيق در تحقيق» همان بحث «استنباط» است که مي‌توان از آن با تعبير «اجتهاد در اجتهاد» ياد کرد؛ اين بحث در همين سلسله نوشتارها آمده است.

[3]ـ توضيح «مرتبه خرد» در همين سلسله از نوشتارها در بحثی با عنوان «عقل منبع است يا ابزار؟» آمده است.

اشتراک در باور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۱/۳۱-۵:۴۲:۵۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۱/۳۱-۵:۴۳:۵۷
    • کد مطلب:2523
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2092

پيش از اين گذشت که:

نخستين حاصل نقشه جغرافيای باورها، تفكيك باورهای عقلانی و غير عقلانی است؛ پس از اين تفكيك، مشكل در حوزه باورهای عقلاني، همان گونه حل مي‌شود كه در بحث تقابل انديشه‌ها در حوزه شناخت بيان گرديد. يعنی خردورزی كليد حل مشكل خواهد بود…

روشن شدن نقاط تاريك باورها، به كشف ريشه‌ی باورها مي‌انجامد؛ اين ريشه‌ها مي‌تواند عادات، رسوم و… باشد. مسلما پس از كشف ريشه‌ی باورها و توجه لازم، ممكن است بسياری از آنها با نگاه عقلانی مورد بازنگری قرار گيرند. با به كار گرفتن كليد خردورزی مي‌توان اختلاف در برخی از باورهای غير عقلانی را گره گشايی نمود.

اما برخی از ريشه‌های باورها حتی پس از خارج شدن از نقاط تاريك، حل ناشده مي‌نماياند، و آن باورهايی است كه بر «احساسات محض» و منطق «دلم مي‌خواهد» استوار است. اينجاست كه پای خردورزی لنگ است و از نقشه جغرافيای شناخت نيز کاری ساخته نيست.

نتيجه اين است که نقطه مشکل در حوزه باور، تنها باورهای احساساتی هستند؛ از اين رو اشتراک در باورها، نيازمند شناخت تمايلات درونی انسان است؛ پس بايد به تأمل آن بنشينم.

هواپرستی، سياه‌ترين حفره در چالشهای بشر!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۴-۵:۵۵:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2524
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2001

در مباحث پيشين با تجزيه و تحليل ريشه‌های شكست در تفاهم، و آزمودن كليدهای مختلف تفاهم، طلسم بسياری از موارد اختلافات بشر شكسته شد؛

 

روشن شد كه هنوز يك طلسم باقی مانده است كه بر بخشی از ساختمان انديشه بشر سايه‌ای بس تاريك افكنده است؛ ويژگی اين بخش اين است كه حاكم در آن، عنصر هواپرستی است.

 

با شناخت واقعی ماهيت عنصر هواپرستی و عدم درمان آن، چندان اميدی به سلامت در نظام فردی و اجتماعی بشر وجود ندارد؛ از اين رو تفاهم در حوزه خرد (و نيز باورهای عقلاني) به تنهايی نمي‌تواند کشتی کاروان بشريت را بدون اضطراب و تلاطم براند؛ زيرا اگر ريشه تمامی اختلافات بشری در حوزه خرد، آن چنان حل گردد که در مقوله شناخت حتی يک مشکل هم باقی نماند، آتش يک هواپرستی مي‌تواند خرمن بشريت را خاکستر کند. آيا بمباران ژاپن جايی برای تفاهم با قدرتمداران هواپرست باقی گذاشت؟! آشنايان با تاريخ به ويژه تاريخ سياسي، شواهد فراوانی برای اين مطلب دارند و با تمام وجود آن را وجدان مي‌کنند؛ پس مي‌توان گفت كه کانون چالشهای بشر را در هواپرستی بايد جستجو كرد.

 

اين امر مي‌طلبد که هواپرستی هر چه بيشتر و عميقتر مورد مطالعه قرار گيرد.

 

تأملی بر تمايلات درونی انسان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۴-۶:۱:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2525
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2042

در حلقه نخست از «پروژه خود گم‌شده» در بحثی با عنوان «از دام احساسات تا بال خرد» به تجزيه و تحليل دو عنصر متضاد شهوت و عقل و نقشی که در اراده انسان ايفاء مي‌کنند مي‌نشينيم.

اما در نوشتار جاری نيز چاره‌ای نداريم جز اين که نگاهی کوتاه به اين بحث داشته باشيم. از تفاوت انسان با ساير موجودات ارادی آغاز مي‌کنيم.

تفاوت انسان با ساير موجودات ارادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۴-۶:۲:۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۲/۰۴-۶:۲:۵
    • کد مطلب:2526
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2061

به نظر اين کوچکترين برترين و جامع‌ترين سخنی که در ارتباط با ابعاد مختلف انسان، امتياز او از ساير موجودات و ارزش‌گذاری نهايی او نقل شده است اين سخن وحی است که:

از امام صادق عليه‌السلام پرسيدم فرشتگان برترند يا آدميزاد پاسخ داد اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب عليه‌السلام چنين فرموده است به راستی كه خداوند در فرشتگان تنها خرد بدون شهوت را تركيب نمود و در حيوانات شهوت بدون خرد را. اما در آدميزاد هر دوی خرد و شهوت را تركيب نمود. پس كسی كه خردش بر شهوتش پيروز گردد او بهتر از فرشتگان است و كسی كه شهوتش بر خردش پيروز شود او بدتر از حيوانات است.[1]

تأمل در اين سخن گران‌مايه مجالی ديگر و خردی کامل مي‌طلبد اما آن چه در خور اين کوچکترين است:

1ـ تفاوت ميان انسان و فرشته از يک سو و انسان و حيوان از سوی ديگر در جامعيت انسان نسبت به دو ويژگی فرشته و حيوان است.

2ـ در سکان‌داری اراده انسان، هوس و خرد سر جنگ دارند و هر کدام که سيطره بر اراده آدمی پيدا نمايد ديگری را مغلوب و مقهور مي‌کند

3ـ از آن جايی که حقيقت خرد ذاتی روشنگر واقعيات است نقطه متضاد آن تاريکی و فاقد روشنگری است.

4ـ با سکان‌داری خرد، آدمی پا بر فرق فرشتگان مي‌گذارد و گوی سبقت از آنان مي‌ربايد؛ چرا که حرکت عقلانی انسان همراه با اعمال شاقه‌ای است که ناشی از خنثی کردن جاذبه‌ها و دافعه‌های شهوت[2] است.

5ـ با سکان‌داری هوس، آدمی آن چنان سقوط مي‌کند که حتی ارزش مقايسه با حيوانات را ندارد؛ چرا که حيوان از سرمايه‌ی گران‌مايه‌ای چون خرد محروم بوده، از اين رو قهرا در چهارچوب غرايزی که خداوند در او آفريده حرکت مي‌کند؛ اما انسان با به خدمت گرفتن خرد در رسيدن به هوس پا را از دايره غرايز طبيعي‌اش تا آن جا بيرون مي‌گذارد که نه تنها ناموس انسانيتش را نيز بر باد مي‌دهد كه جهانی را خاكستر مي‌كند.

 

تفاوت انسان با ساير موجودات داشتن خرد و غريزه در كنار هم است كه امكان غلبه هر يك بر ديگری را فراهم مي‌آورد.

 

[1]ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ ع فَقُلْتُ الْمَلَائِكَةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ فَقَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع إِنَّ اللَّهَ رَكَّبَ فِی الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِی الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِی بَنِی آدَمَ كِلْتَيهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ

[2]ـ شهوت به معنی آن چه كه به آن ميل و اشتها باشد از اين رو انواع مختلفی پيدا مي‌كند شهوت خوردن شهوت مقام شهوت جنسی و…

حقيقت تمايلات، کششی کور يا جذبه‌ای روشنگرانه؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۷-۲۱:۴۳:۳۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2527
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2021

همچنان که بارها و بارها به روشنی بيان کرديم به عنوان يک اصل موضوعی عقل و خرد در اين نوشتار حقيقتی است روشنگر واقعيت‌ها و حقيقت‌ها.[1]

اما تاريکی و روشنی تمايلات!

از جهان تمايلات بشر (در مقابل جهان خرد بشر به معنی واقعی آن) با تعبيرهای گوناگوني، مانند: دل، احساسات، غرايز، عشق، نيروهای ناشناخته و… ياد مي‌شود. به گمان اين بنده گوياترين واژه برای اين بُعد انسان تعبير «كشش‌های دروني» است.

کشش‌های درونی برخی بر اساس حکمت الهی، فطری انسان و برخی ناشی از تزيينات شيطانی و… هستند.

انگيزه‌ی ناشی از خردورزي، نقطه‌ی مقابل انگيزه‌ی ناشی از ارضای تمايلات است؛ اين تقابل نشان مي‌دهد که ارضای تمايلات چيزی جز پاسخ به کشش‌های درونی انسان نيست و در خود اين کشش‌های درونی نيز هيچ گونه اثری از روشنگری ديده نمي‌شود؛ البته در اصل اراده و پذيرشِ تمايلات، ممکن است خردورزی إعمال شود و يا اين که بر خلاف خردورزی عمل گردد.

البته فقدان روشنگری در تمايلات به معنی حذف آن نيست چرا که اصل برخی از تمايلات مقتضای ضرورت زندگی است. مانند شهوت خوردن که بقاء حيات بدن در گرو آن است و نيز شهوت جنسی که بقاء نسل بدان بستگی دارد.

و برخی ديگر نيز ضرورت دستگاه تشريع و آزمودن بشر است مانند حسد.

اما برخی ازتمايلات چنين نيستند و هيچ توجيه حکيمانه ندارند اين گروه شامل تمايلات تحريف شده است.

ناگفته پيداست که روشنگری در تمامی تمايلات از سوی هيچ کس پذيرفته نيست اما ادعای روشنگری در برخی از تمايلات و تخيل شناخت در ارضای آن، نيازمند بيان علمی برای اثبات دو روشنگر متفاوت که هر يک محدوده انحصاری خود را دارد مي‌باشد كه اثبات چنين چيزی ممكن نيست.

در اين ميان دو خلط علمی متصور است که برای تتميم بحث اشاره به آن لازم است:

1ـ خلط علمی شناخت فطری

بر اساس برخی از تفسيرهايی که از خرد ارايه شده عقلانيت تنها به حرکت استنباطی محدود مي‌گردد. از اين رو شناخت شهودی (مانند شناخت انسان نسبت به خود و خرد خود) و شناخت فطری در دايره عقلانيت نمي‌گنجد.

مطلب ياد شده دارای اصول موضوعه‌ای است که در مجال خودش قابل بررسی است و در ارتباط با اين نوشتار نيست.

بايد توجه داشت که در اين مورد نيز مسلم پای روشنگری و شناخت به ميان مي‌آيد؛ چرا که هر چند استنباط منتفی است اما شناخت شهودی نيز بدون چراغ خرد ميسر نيست.

اما مسلما شناخت شهودی و فطری داخل در تمايلات نيست.

2ـ خلط علمی امور فراعقلي

شناخت واقعی امور فراعقلی که امری خارج از حيطه خرد است در دايره عقلانيت جای نمي‌گيرد.

در اين مورد (که بحث معرفت ذات به ذات خداوند يکی از شاخه‌های آن است) نيز هر چند از روشنگری خرد به دليل قصور ذاتی آن کاری ساخته نيست، اما خورشيدی که مبدأ روشنگری شمع خرد است خود آسمان شناخت را فروزان کرده است.

ناگفته پيداست که مقصود ما از تمايلات يا هر تعبير ديگری در اين زمينه (مانند عشق، دل و…) شامل اين گونه موارد نمي‌گردد.

بر اين اساس روشن مي‌شود که برخی از تعبيرات عرفانی در تقابل خرد و عشق و يا شور و شعور يا معرفت و اشراق بايد مورد تأمل بسيار جدی قرار گيرند.

 

عصاره سخن: روشنگری در تمامی تمايلات از سوی هيچ کس پذيرفته نيست.

 

 

[1]ـ انشاءالله مباحث تفصيلی آن را در شاخه عقل شناسی خواهيد ديد.

چگونگی سکان‌داری اراده‌ی انسان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۸-۶:۲۶:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۲/۰۸-۶:۲۸:۷
    • کد مطلب:2528
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2026

پيش از اين گفتيم:

ترديدی نيست كه اهميت انسان نسبت به ساير مخلوقات، ناشی از «ارادی بودن» اوست؛ ارادی بودن انسان به معنی اين است كه مي‌تواند انجام و يا ترك كاری را «اختيار» كند؛ اما اختيار بدون «شناخت» ميسر نيست؛ پس ارادی بودن انسان تكيه بر توانايی انسان بر شناخت دارد.

از سوی ديگر مي‌بينيم بسياری از كارهايی كه از انسان سرمي‌زند، به يك امر درونی انسان بستگی دارد كه از آن با تعبير «انگيزه» ياد مي‌شود؛ با ريشه‌يابی انگيزه‌های انسان، مي‌يابيم هر انگيزه‌ای يا در دايره ارضای احساسات و خاموش كردن غرايز اوست و يا از خردورزی او سرچشمه مي‌گيرد.

بنا بر اين در نگاه اوليه زير ساخت نخستين شخصيت انسان، همان «ارادی بودن» اوست؛ اراده نيز ناشی از «إعمال خردورزي» و يا «إرضای تمايلات» اوست؛ پس زيرساخت اساسی درجه دوم شخصيت انسان، خرد و تمايلات اوست.

با پذيرش دو بعدی بودن انسان، حرکت اختياری انسان در نگاه کلی دو منشأ متفاوت دارد:

1ـ حرکت با منشأ ادراک يا همان «إعمال خردورزي»؛

اين حرکت به معنی حاكميت عقل بر غريزه (و نه نفی غريزه) در حوزه تصميم، اراده و عمل است.

2ـ حرکت با منشأ احساس يا «إرضای تمايلات» که خود به معني:

2.1ـ حاكميت غريزه بر عقل، و

2.2ـ به خدمت گرفتن عقل برای ارضای غرايز است.

توضيح اين که هر حركت اختياري، گاه از قلمرو احساس نشأت مي‌گيرد و گاه از قلمرو ادراك.

ممكن است گفته شود معادل عامِ نزديك «احساس» و «ادراك» در ادبيات گذشته همان «هوس» ناشی از «غرايز» و «شناخت» ناشی از «خرد» است. از منظر وحی از احساس و ادراك با تعبير «هوي» و «عقل» ياد مي‌شود.

ريشه‌ی هوي، همان غرايزی است كه در انسان نهفته است. هر چند نياز انسان به غرايز و تأثيرپذيری انسان از غرايز امری بديهی است و ضرورت آن در زندگی فردی و اجتماعی انكار ناپذير است، اما آنچه بايد مورد تأمل قرار گيرد حاكميت غرايز يا عقل بر اراده انسان است.

اگر غرايز بر كشور دل حكمروايی كند، تنها بازار جاذبه و دافعه‌ی غرايز گرم است و بس.

اينجاست كه حتی در مثبت‌ترين نگاه به غرايز، شور عشق هميشه ناشی از احساس است و نه ادراك؛ پس بايد هر ادراكی را به احساس ترجمه نمود تا تأثيرگذار باشد.

اما اگر عقل بر عريكه‌ی سلطنت دل تكيه زند، پای خوبي‌ها و بدي‌ها به ميان مي‌آيد، و اين ضرورت آشكار مي‌شود كه بايد تمامی غرايز از نظر كمی و كيفي، در مقابل چراغ عقل سان روند تا ارزش آنها آشكار گردد. اينجاست كه محبت تنها به خوبي‌های شناخته شده گره مي‌خورد و شناخته شدن خوبی خوبي‌ها نيز تكيه بر روشنگری عقل دارد. از اين رو نه تنها هيچ لزومی ندارد كه ادراك به احساس ترجمه شود، بلكه حقارت نقش غرايز در حكومت بر دل نيز آشكار مي‌گردد و اينجاست كه عشق آنگاه مطهر است كه معرفت شمع فروزان آن باشد.

ادراك بر اساس بينش دوم، ارزشی مي‌يابد كه ديگر هيچ احساسی به گَرد آن نمي‌رسد.

پیش از این گذشت:

از جهان تمايلات بشر (در مقابل جهان خرد بشر به معنی واقعی آن) با تعبيرهای گوناگوني، مانند: دل، احساسات، غرايز، عشق، نيروهای ناشناخته و ياد مي‌شود. به گمان اين بنده گوياترين و عام‌ترين واژه برای اين بُعد انسان تعبير «كشش‌های دروني» است.

کشش‌های درونی برخی بر اساس حکمت الهي، فطری انسان و برخی ناشی از تزيينات شيطانی و هستند.

در ادبيات ديني، انداختن زمام اراده بر گردن كششهای دروني، (خواه اين كششها مطابق خردورزی باشند و خواه خير) هواپرستی ناميده مي‌شود.

 

عصاره سخن: حركت انسانی دارای دو منشأ ادراك و احساس است كه ويژگي‌ها و ارزش آنها متفاوت مي‌باشد.

 

پشت پرده‌ی اراده‌ی انسان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۸-۶:۲۸:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2529
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2099

بر اساس مطالب پيشين مي‌توانيم انسان‌ها را اين گونه طبقه‌بندی نماييم:

الف‌ـ انسان عقل‌گرا

ب‌ـ  انسان هوس‌گرا

1) انسان هوس‌گرا با هوسهای خنثی و غير متضاد با خرد

2) انسان هوس‌گرا با هوسهای هم سوی خرد

۳) انسان هوس‌گرا با هوسهای متضاد با خرد

از آنجايی كه مصداق عينی مهمی برای مشكل آفرينی هوسهای خنثی و همسوی با خرد برای عموم مردم نيافته‌ايم، بحث را بر چالشهايی متمركز مي‌كنيم كه ناشی از تضاد خرد و هوس شده است.

اين بحث را با طبقه‌بندی دقيق‌تر انسانها از منظر ارضای هوسهای متضاد با خرد پي‌مي‌گيريم.

۱- انسان با حکومت عقل بر اراده

1.1- هوشيارانِ بيدار

اين گروه زمام اراده را به دست خرد سپرده و خردورزی را به كمال و تمام و بدون غفلت و اشتباه إعمال مي‌کنند؛ در اين مورد تخطی از خرد به شکل کلی يا نسبی (بسته به درجه هوشياري) منتفی است.

در اين شاخه عصمت عقلانی اعم از عصمت مطلق (در عقل کل) يا نسبی (در سایر افراد) قابل طرح و بررسی است.

1.2- لغزش‌کاران

انسان خردگرا احيانا با دچار شدن به غفلت و اشتباه پا از مسير خرد بيرون مي‌گذارد و در مسير هوس قرار مي‌گيرد.

در اين گروه منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان غفلت است.

چالشهای ناشی از تمايلات اين گروه، با فعال شدن مجدد خردورزی رفع مي‌گردد، خواه زنده كردن خرد با تذكر درونی باشد و خواه با موعظه ديگری و يا….[1]

با دو گروه ياد شده کاری نداريم. پس بايد سراغ طبقه بعدی برويم.

2- انسان با حکومت تمايلات بر اراده

2.1- خردگريزان

در صورت فرار خود خواسته از خرد، منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان ناتوانی در مقابل شهوت است؛ اما اين سست ارادگان همگی يکسان نيستند:

2.1.1- خردگريزان معترف يا پشت کنندگان به خرد

اين گروه به مقتضای خرد خويش توجه دارند و مي‌دانند هوسِ پيش روی آنها در تضاد با خردورزی است؛ اما از آن روی كه شهامت مقابله با هوس را ندارند، پس از تسليم شدن ذليلانه در مقابل شهوت، آشکارا تلاش مي‌کنند پشت به خرد کرده تا کمتر به عذاب وجدان ناشی از خواری هوس دچار گردند؛ اين تلاش همان غفلت خود خواسته است که احيانا نئشه با مواد مخدر يا مستی شراب و… هم به ياری آن مي‌آيد.

در ادبيات دينی از اين واكنش با تعبير «ادبار و تولي» ياد شده است.[2]

در يک جمله ويژگی اصلی اينان پذيرش تضاد آشکار شناخت آنان با عملشان است؛ در نتيجه مي‌توان گفت حيات عقلانی اين گروه منحصر به حوزه شناخت است[3] ولی آثار شناخت در حوزه عمل تحقق نمي‌يابد. اين همان تبعيض آشکار است؛ اما نقاط متضاد عبارت از شناخت و عمل است.

2.1.2- خردگريزان توجيه‌گر

اين گروه علاوه بر مخالفت عملی با شناخت خود در تلاشند که توجيه خردورزانه برای ارضای تمايلات خود ارايه دهند تا خود را در درون (برای رهايی از ندای وجدان) يا برون (در نظر ديگران) توجيه نمايند.

اين عمل‌کرد همان پشت کردن به خرد است اما بدون شهامت اعتراف؛ از اين رو فرار پنهان از خردورزی شمرده مي‌شود. اينان نيز دچار تبعيض ميان شناخت و عمل هستند، اما با توجيه خردورزانه شهوت، مدعی حيات عقلانی در حوزه شناخت و عمل هستند و در واقع سعی در پنهان کردن تبعيض دارند.

با تأمل در اين عمل‌کرد، ناتوانی از اعتراف از يک سو، و پذيرش نادرستی تبعيض در عقلانيت از سوی ديگر ديده مي‌شود؛ چرا كه اگر تبعيض در عقلانيت را درست مي‌پنداشتند نيازی به توجيه، وجود نداشت.

نطفه بي‌طرف نبودن علم در اين نقطه بسته مي‌شود.

2.2- خردستيزان

اين طبقه نيز دارای دو زير مجموعه زير هستند:

2.2.1- خردستيزان استعمارگر

اين گروه اساس را بر لذت جويی نهاده و هرگز به خرد اجازه روشنگری در اصل لذت جويی نمي‌دهند؛ به سخنی ديگر در راستای ارضای تمايلات با خرد خويش مي‌جنگند.

تنها بهايی که اينان به خرد مي‌دهند در تأمين تمايلات (خواه درست خواه نادرست) به شکل خردورزانه آن است. به سخنی ديگر هدف واقعی و آشکار اين گروه ارضای تمايلات است، اما از استخدام خرد در راستای ارضای بهتر و بيشتر تمايلات از منظر کيفی و کمی نهايت بهره را مي‌برند.

در اين شاخه منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان، باور داشتن تمايلات و ايمان به خوبی و درستی ارضاء غرايز است. از اين رو دست به استخدام خرد برای هواپرستی مي‌زنند. حقيقت اين امر چيزی جز جنگ پنهان با خرد نيست؛ چرا که هدف اصلی يعنی تمايلات کور با حذف خردورزی تحقق مي‌يابد.

متأسفانه در برخی از دورانها آن چنان شاهد افول بهت‌انگيز عقلانيت (بخوانيد انسانيت) هستيم که سخنانی که اصلا شايسته خِرَدهای خُرد نيست، از انسانهای به اصطلاح متمدن و پيشرفته شنيده مي‌شود.

از جمله مطرح کردن هواپرستی و هوس‌رانی به عنوان اوج انسانيت از سوی استعمارگران خرد است.

در هر صورت عمده لذت‌جويان در اين گروه جای دارند.

در اين مرحله بي‌طرف نبودن علم شکل بسيار جدي‌تری به خود مي‌گيرد و ماهيت انسان آشکارا آن چنان تغيير مي‌کند چيزی جز انسان‌نمايی پست‌تر از حيوان باقی نمي‌ماند. در قرآن اين گونه انسان‌نماها از حيوان هم پست‌تر شمرده شده‌اند.[4]

2.2.2- خردستيزان انکارگر

عمل‌کرد اين گروه جنگ آشکار با خرد و انکار رسمی نقش خرد در انسانيت و حذف کلی آن از صفحه زندگی است. يکی از پستي‌های اين گروه اين است که حتی به لذت بيشتر به معنی واقعی آن نمي‌انديشند و حتی تعريف درستی از لذت ندارند.

برخی از شيطان‌پرستان و نيز کلوپهای خودکشی دسته جمعی در اين گروه جای دارند.

منطق اين گروه علاوه بر تناقض ذاتي، استحاله تحقق خارجی نيز دارد؛ چرا که با فرصت يافتن اينان در کوتاه‌ترين زمان حيات اجتماعی و انفرادی زمين به کلی منقرض خواهد شد.

 

عصاره سخن: با حكومت تمايلات بر اراده انسان، خردگريزی (با اعتراف به نادرستی و يا توجيه‌گري) و خردستيزی (با استعمار خرد يا انكار آن) متولد مي‌شود و موجب سقوط پلكانی ارزش انسان مي‌گردد.

 

[1]ـ الَّذينَ يجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ… نجم 32

[2]ـ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً اسراء (46)

إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَينَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّيطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ محمد (25)

إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ نمل (80)

[3]ـ تعبير انحصار به حوزه شناخت مسامحه‌ای دارد كه در بحث تولی و تبری بدان اشاره مي‌كنيم.

[4]ـ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْينٌ لا يبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ‏اعراف  (179)

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يسْمَعُونَ أَوْ يعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً فرقان (44)

«تبعيض در عقلانيت» (آپارتايد خردورزی)، بالاترين درد بشر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۱۳-۶:۳۱:۳۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۲/۱۳-۶:۴۵:۵۰
    • کد مطلب:2530
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2017

يک بار ديگر به طبقه‌بندی انسانها توجه کنيد: 1ـ انسان‌های عقل‌گرا، 2.1ـ انسان‌های هوس‌گرا با هوسهای خنثی 2.2ـ انسان‌های هوس‌گرا با هوسهای هم سوی خرد و 2.3ـ انسان‌های هوس‌گرا با هوسهای متضاد با خرد.

گفتيم عمده بحث از طبقه‌ی «انسان‌های هوس‌گرا با هوسهای متضاد با خرد» است.

در طبقه‌بندی دقيق‌تری داشتيم:

1- انسان با حکومت عقل بر اراده (شامل هوشيارانِ بيدار و لغزش‌کاران)

2- انسان با حکومت تمايلات بر اراده (شامل انواع خردگريزان و خردستيزان)

اينك به تجزيه و تحليل اين گروه‌ها مي‌نشينيم.

الف) هوشياران بيدار دل

ناگفته پیداست که هوشياران بيدار دل خارج از بحث ما هستند؛ پس سراغ طبقه بعدی می‌رویم.

ب) با لغزش‌کارانی که به زودی بيدار شده به اقتضای خرد خويش باز مي‌گردند نيز کاری نداريم.

چرا که گذشت:

در اين گروه منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان غفلت است. چالشهای ناشی از تمايلات اين گروه، با فعال شدن خردورزی رفع مي‌گردد.

ج) خردگريزان معترف

خردگريزان معترف نيز هر چند دچار تبعيض در خردورزی و عمل‌کرد هستند اما گفتيم:

ويژگی اصلی اينان پذيرش تضاد آشکار شناخت آنان با عملشان است؛ در نتيجه مي‌توان گفت حيات عقلانی اين گروه منحصر به حوزه شناخت است ولی آثار شناخت در حوزه عمل تحقق نمي‌يابد. اين همان تبعيض آشکار است؛ اما نقاط متضاد عبارت از شناخت و عمل است.

با فرض اعتراف اين طبقه به نادرستی عمل‌کردشان که تبعيض ميان شناخت و عمل است اين گروه هم از محل بحث ما به دور هستند.[1]

د) خردستيزان انکارگر

خردستيزان انکارگر نيز بسيار نادر هستند در اين باره چنين گذشت:

منطق اين گروه علاوه بر تناقض ذاتي، استحاله تحقق خارجی نيز دارد؛ چرا که با فرصت يافتن اينان در کوتاه‌ترين زمان حيات اجتماعی و انفرادی زمين به کلی منقرض خواهد شد.

چنين افرادی قابليت سخن گفتن ندارند؛ چرا که زبان مشترکی با اين گروه وجود ندارد؛ پس درمان آنان دستگاه ديگری مي‌طلبد.[2]

دو طبقه باقی مي‌ماند: يکی خردگريزان توجيه‌گر و ديگری خردستيزان استعمارگر. پس بايد بر تحقیق و بررسی اين دو گروه متمرکز شد که متأسفانه بخش عمده‌ای از جامعه را تشکيل مي‌دهند.

مسلما اين گونه هواپرستان نقش خردورزی را صد در صد انکار نکرده و نمي‌کنند، بلکه اتخاذ مواضعشان در اثر کم آوردن خرد آنان در مقابل هوا و هوس است.

ه) خردگريزان توجيه‌گر

اما در رابطه با خردگريزان توجيه‌گر گفتيم:

اين عمل‌کرد همان پشت کردن به خرد است اما بدون شهامت اعتراف؛ از اين رو فرار پنهان از خردورزی شمرده مي‌شود. اينان نيز دچار تبعيض ميان شناخت و عمل هستند، اما با توجيه خردورزانه شهوت، مدعی حيات عقلانی در حوزه شناخت و عمل هستند و در واقع سعی در پنهان کردن تبعيض دارند.

با تأمل در اين عمل‌کرد، ناتوانی از اعتراف از يک سو و پذيرش نادرستی تبعيض در عقلانيت از سوی ديگر ديده مي‌شود؛ چرا كه اگر تبعيض در عقلانيت را درست مي‌پنداشتند نيازی به توجيه وجود نداشت.

اين گروه اگر برای خرد بهايی قايل نبودند هرگز هوس‌رانی را با توجيه عقلانی بَزَک نمي‌کردند؟! توجيه خردورزانه شهوت، همان ادعای حيات عقلانی در حوزه شناخت و عمل است. از همين رو تبعيض در خردورزی اين گروه، به نظر خودشان و ساده‌پنداران پنهان و پوشيده است.

اگر ما پرده استدلال نمايی اين طبقه را پاره نماييم ديگر مجالی برای تبعيض در عقلانيت باقی نخواهد ماند.

پاره کردن پرده استدلال نمايی به اين معناست که منطق نادرست به کار برده شده در توجيه هوس‌رانی با ضابطه خردورزی رسوا گردد.

توضيح اين که توجيه‌گران، تظاهر به خردورزی مي‌کنند و روشن است که اين تظاهر رياکارانه، متضاد با خردورزی است و به بيان ديگر خردورزی رياکارانه، خردورزی حقيقی نيست بلکه مصداق تبعيض در خردورزی شمرده مي‌شود. اما با اين تفاوت که نقطه تضاد و تبعيض هر دو در حوزه شناخت قرار دارند.

به سخنی ديگر هر چند خردگريزان توجيه‌گر همانند لغرش‌کاران و خردگريزان معترف دچار تضاد و تبعيض عقلانيت ميان حوزه شناخت و عملشان هستند، اما خردگريزان توجيه‌گر اين ويژگی را دارند که با خردورزی رياکارانه تبعيض را از ميان حوزه شناخت و عمل به تبعيض در خود حوزه شناخت سرايت داده‌اند تا به پندار خودشان تبعيض ميان شناخت و عمل را مرتفع سازند؛ اين جاست که دچار تبعيض عقلانی به معنی واقعی آن مي‌شوند.

چرا که لغزش‌كاران و خردگريزان معترف بر خلاف خردگريزان توجيه‌گر، با اعتراف صريح به عقلانيت (در لغزش‌کاران) و يا فرار از آن (در خردگریزان معترف)، باطلی را وارد حوزه واقعی عقلانيت که همان حوزه شناخت است نمي‌كنند تا مصداقی برای تبعيض واقعی در حوزه شناخت درست شود.

و) خردستيزان استعمارگر

در اين رابطه گذشت:

تنها بهايی که اينان به خرد مي‌دهند تأمين تمايلات (خواه درست خواه نادرست) به شکل خردورزانه آن است…

در اين شاخه منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان باور داشتن تمايلات و ايمان به خوبی و درستی ارضاء غرايز است.

با دقت بيشتر مي‌بينيم اين گروه 1ـ  تمايلاتشان در اصل انتخاب و اراده، خرد را پس زده اما 2ـ در کيفيت آن نهايت سود را از خرد مي‌برند.

و اينک اين پرسش به ميان مي‌آيد که اگر روشنگری خرد در کيفيت ارضای شهوات پذيرفتنی است چرا در اصل انتخاب و اراده‌ی ارضای تمايلات، میزان خرد پذيرفتنی نيست؟!

اينجا ديگر مصداق آشکار تبعيض در خردورزی است آن هم در اصل آن؛ يعنی خردورزی در اصل اختيار و انتخاب خير، اما در کيفيت اجرا آري! خردورزی در هواپرستی ممنوع اما در چگونگی آن که کيفيت بهتر و کميت بيشتر است لازم است!!!

با تجزيه و تحليل انجام شده توانستيم تفاوتهای گروه‌های ياد شده را به بخوبی بشناسيم.

در اين جا ما در مقابل يک پرسش قرار مي‌گيريم كه: «آيا با جنگ با آپارتايد در خردورزی و حذف تبعيض در عقلانيت، مشكل ما در حوزه باورهای ناشی از احساسات غير عقلانی حل نمي‌گردد؟!»

بسياری از ما در اخبار شنيده‌ايم: فلان جاده به احتمال سقوط بهمن بسته است، با توجه به احتمال سيل از توقف در بستر رودخانه‌ها خودداری کنيد، بستن کمر بند ايمنی الزامی است، کشيدن سيگار در اماکن عمومی مجاز نيست، از تردد وسايل نقليه آلاينده اکيدا جلوگيری مي‌شود، فلان پل با احتمال ريزش بسته است، و هزاران مورد ديگر.

و هر از چند گاهی همايشهای حفظ محيط زيست و مانند آن با مخارج سنگين برگزار مي‌گردد و متخصصين با جديت تمام به بحث و تبادل نظر درباره سلامت افراد و سلامت محيط زيست افراد مي‌پردازند و…

آيا يک چشم چرانی ساده، به اندازه احتمال سقوط بهمن تأثير گذار نيست؟!

آيا نمايش عمومی برخی از صحنه‌های فيلمها برای پلهای لرزان زندگی (آن هم با آمار وحشتناک طلاق) خطرآفرينی کمتری دارد از يک سيلاب برای يک پل که حد اکثر ده اتومبيل مي‌توانند روی آن قرار بگيرند؟!

آيا يک شبهه‌افکنی غير علمی در توده مردم در پوشش آزادی بيان، کمتر از سيگار بر سلامت فرد تأثير مي‌گذارد و يا کمتر از اتهام سرقت، حساسيت قانونی ما را نسبت به حقوق شهروندی برمي‌انگيزاند؟!

و آيا… و آيا…

آخر يک بام و چند هوا؟!

بياييد نفاق را کنار بگذاريم و مانند خردستيزان انکارگر با صراحت بگوييم ما را با خردورزی کاری نيست، دانش و بينش بهانه است، ما در بست بنده‌ی هوس هستيم!

و يا اين که با اراده‌ای پولادين و گامی استوار، تصميم بگيريم واقعا تبعيض در خردورزی را در همه انواع آن کنار بگذاريم.

 

عصاره سخن: با ريشه‌يابی هواپرستی باز هم به تبعيض در خردورزی مي‌رسيم.

 

[1]ـ به عنوان نمونه به ياد دارم که يکی از سايتهای خارجی با دختری مسلمان در اروپا مصاحبه کرده بود اين دختر در عين حالی که سيگار مي‌کشيد و هر روز به ديسکو مي‌رفت مي‌گفت ای کاش پدر و مادر من هم مرا مجبور به حجاب مي‌کردند تا به آن عادت مي‌کردم.

[2]ـ چنين افرادی کمتر با وارد ساختن تکانه‌های شناختی قابل درمان هستند بلکه نياز به تکانه‌های عملی دارند. در ارتباط با شبيه اين گونه افراد داستانی نقل مي‌شود از اين قرار که دو دوست يکی قايل به جبر و ديگری قايل به اختيار بود. ميان اين دو گفتگوهای فراوانی صورت پذيرفت اما بدون هيچ نتيجه‌اي. روزی اختياری مسلک دوستش را که قايل به جبر بود به درخت بست و شروع به زدن او کرد. سر و صدای دوستش بلند شد که نزن چرا مي‌زني؟ اما او تنها پاسخ مي‌داد من نمي‌زنم خدا مي‌زند. وقتی جبری ديد راهی برای نجات ندارد گفت از زدن دست بردار که من از ادعای جبر دست برداشتم.

انواع تبعيض در عقلانيت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۱۸-۷:۴۹:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2532
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2021

با تأمل شايسته در آن چه گذشت مي‌توان رد پای دو گونه از تبعيض را پيدا كرد: 1ـ تبعيض ميان بخشهای حوزه شناخت و 2ـ تبعيض ميان شناخت و آثار آن.

تبعيض ميان بخشهای حوزه شناخت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۱۸-۷:۵۱:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2531
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2032

تبعيض ميان بخشهای متفاوت در حوزه شناخت، همان تناقض در شخصيت شناختی است و مصداق واقعی يك بام و دو هوا.

اين همان درست دانستن و پذيرفتن چيزی در جايی و نپذيرفتن همان چيز در جای ديگر است.

بسياری از تلاشهايی كه در حوزه شناخت انجام مي‌شود دانسته و ندانسته به اثبات و یا مرتفع ساختن اين گونه تناقضات می‌پردازد.

از تناقضات شناختی با تعبير تبعيض در عقلانيت در حوزه شناخت ياد مي‌كنيم.

تبعيض ميان حوزه شناخت (واقعيت) و آثار آن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۱۸-۷:۵۱:۵۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۲/۱۸-۷:۵۳:۳۶
    • کد مطلب:2533
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2030

اگر دو طرفِ تناقض موجود، يكی در حوزه شناخت قرار داشت و ديگری در حوزه عمل، باز هم با تبعيض در عقلانيت روبرو هستيم؛ اما با اين ويژگی كه آن چه مقتضای خردورزی در حوزه شناخت است، در حوزه عمل لباس تحقق نمي‌پوشد.

در بخش «آسيبهای برونی شهر انديشه» از پروژه «شهر آرمانی من»، از اين تناقض با تعبير عقلانيت دم‌بريده ياد كرديم؛ يعنی عقلانيتی كه دنباله‌هايی جدایی ناپذیر دارد اما ما آن دنباله‌ها را مترتب نمي‌كنيم.

توضيح اين كه شناخت به معنی ارتباط درست با واقعيت موجود است كه لازمه آن، انطباق علم من به واقعيت با خود واقعيت است؛ از اين مسأله با تعبير واقع‌نمايی علم هم ياد شده است.

اگر نگوييم تمامی واقعيتها دارای آثار هستند، مسلما نمي‌توانيم آثار را در عمده آنها انكار كنيم.

حال اگر شناخت (يا ارتباط عقلانی با واقعيت) واقعی و درست باشد، در صورتی كه آن واقعيت خارجی آثاری داشته باشد، نمي‌توان اثر آن واقعيت را از خود واقعيت جدا نمود.

مثلا اگر من به درستی افعی را شناخته باشم و به درستی هم بدانم كه در اتاق افعی وجود دارد، در شرايط عادی به خواب رفتن در اين اتاق محال خواهد شد. حال اگر كسی در چنين شرايطی بتواند در اين اتاق بخوابد، بايد يكی از اين احتمالات را نسبت به او صادق بدانيم:

1ـ شرايط ويژه‌ای وجود دارد كه خطر را از اين شخص برطرف كرده است؛

2ـ شناخت وجود افعی در اتاق شناخت واقعی نيست؛

3ـ شناخت شخص از افعی شناخت واقعی نيست؛

4ـ شخص از سلامت كامل در خرد برخوردار نيست.

اگر فرض بر اين باشد كه شرايط عادی است و شخص هم از سلامت كامل برخوردار است، با این همه بدون هيچ واهمه‌ای خوابيده است،‌ هيچ چاره‌ای نداريم مگر اين كه بگوييم شناخت اين شخص شناخت واقعی نيست؛

زيرا انفكاك شناخت واقعی از آثار آن ممكن نيست و اين در صورتی است كه در اين مورد، اثر وجود افعی كه همان ترس باشد تحقق نيافته است.

اگر اصرار داشته باشيم اسم اين گونه شناختها را شناخت بگذاريم، بايد دوگانگی ميان مرحله شناخت و مرحله اثر و عمل را بپذيريم و اين همان چيزی است كه ما از آن با تعبير تبعيض در عقلانيت ياد مي‌كنيم؛ البته دو طرف تبعيض يكی در حوزه شناخت است و ديگری در حوزه آثار شناخت.

در اين جا يك اشاره مهم برای نكته سنجان داريم كه كوتاه از آن مي‌گذريم؛

آيا شناخت واقعی خوبی و بدي[1]، از دوست داشتن خوب و تنفر از بدی  قابل انفكاك است؟! هرگز!

ريشه بحث تولی (دوست داشتن حق) و تبری (دشمنی با باطل) در همين حقيقت نهفته است؛ اين جاست كه تعريف علمی اين دو اصل مهم و عقلی اسلام كليد مي‌خورد.

در مرحله دوم اين پرسش قابل طرح است كه با تحقق دوست داشتن واقعی حق و دشمن داشتن واقعی باطل، آيا عمل‌كرد خارجی ما مي‌تواند در تضاد با تولی و تبری باشد؟! هرگز!

در يك سخن شناخت حقيقی نمي‌تواند از آثار جوانحی (یعنی که آثاری که با قلب محقق می‌شود) و آثار جوارحی (یعنی آثاری که با اعضای ظاهری محقق می‌شود) تفكيك گردد.

انشاءالله توضيح بيشتری در بخش «دين و عقلانيت فراگير/تولی و تبري» خواهد آمد.

بر اساس ارتباط شناخت با آثار آن، شاخه دوم پروژه مدينه فاضله يعنی «اجرا و سرمايه گذاری عملي» شهر انديشه كلنگ زنی مي‌شود.

 

عصاره سخن: تفكيك ميان شناخت واقعيت و آثار آن واقعيت، چه در حوزه دوستی و دشمني، و چه در حوزه اجرا، نوعی از تبعيض در عقلانيت شمرده مي‌شود.

 

 

[1]ـ در اين جا از تعريف خوبی و بدی به عنوان يك اصل موضوعی مي‌گذريم اما تفصيل آن را انشاءالله در الفبای انسانيت خواهيم داشت.

برای درمان تبعیض در عقلانیت چه بايد کرد؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۲۱-۱۵:۳۸:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۲/۲۱-۱۵:۴۱:۲۶
    • کد مطلب:2534
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2016

مروری دوباره بر سير بحث:

به دنبال تفاهم فراگير بوديم.

روشن شد که مشکل اصلی تبعيض در عقلانيت است و با فراگير کردن عقلانيت در حوزه شناخت هيچ مشکلی در فراگير کردن تفاهم وجود ندارد.

در حوزه باور نيز با مرتفع ساختن تبعيض در عقلانيت تفاهم عمده به دست مي‌آيد .

اما تنها مشکلی که باقی مي‌ماند باورهايی هستند که بر پايه هواپرستی بنياد نهاده شده‌اند.

و اين بهانه‌ای شد برای تأملی کلی بر بحث بسيار ضروری هواپرستي؛ چرا كه تقابل خردورزی با تمايلات و جنگ اين دو، خلأ طرح چنين بحثی را به خوبی آشکار مي‌کند.

فصل پيشين نيز روشن ساخت که:

مشکل هواپرستی در لغرش‌کاران، خردگريزان معترف و توجيه‌گر و نيز خردستيزان استعمارگر چيزی جز تبعيض در عقلانيت نيست؛

البته با اين تفاوت که:

حوزه تبعيض در لغزش‌کاران منحصر به شناخت و عمل بود؛

و در خردگريزان توجيه‌گر علاوه بر تبعيض ميان شناخت و عمل پای تبعيض در خود حوزه شناخت نيز به ميان مي‌آيد؛

اما در خردگريزان استعمارگر حوزه تبعيض منحصر به شناخت است.

در ارتباط با خردگريزان انکارگر گفتيم بحث در اصل نقش خرد در انسانيت است و از اين رو نيازمند درمانی متفاوت مي‌باشد.

تا کنون از درمان معلول يعنی تبعيض در عقلانيت سخن گفتيم. درمان معلول نيز به استثنای طبقه خردگريزان انکارگر، مفيد واقع شد.

اما درمان از منظر علل و ريشه‌ها مسکوت بود.

اينک در راستای درمان علل هواپرستی (و نه معلول آن) يک بار ديگر به منشأ تأثير تمايلات بر گروه‌های ياد شده مي‌نگريم؛

منشأ تأثير تمايلات بر اراده لغزش‌کاران، غفلت؛

منشأ تأثير تمايلات بر اراده خردگريزان معترف و توجيه‌گر، ناتوانی در مقابل شهوت؛

منشأ تأثير تمايلات بر اراده خرد ستيزان استعمارگر، باور داشتن تمايلات و ايمان به خوبی و درستی ارضاء غرايز؛

و در نهايت منشأ تأثير تمايلات بر اراده خرد ستيزان انکارگر، بر باد دادن ناموس انسانيت انسان است.

اگر بخواهيم با علت و منشأ حرکتهای غير عقلانی مبارزه کنيم بايد ميان مبارزه عملی و شناختی تفکيک نماييم. چرا که هدف اين بحث درمان شناختی است نه عملي.

الف) درمان شناختی غفلت (منشأ تأثير تمايلات بر اراده لغزش‌کاران) چيزی جز حضور عقلانی پيوسته و توجه دائمی به مقتضای خرد نيست.

ب) اما درمان شناختی ناتوانی در مقابل شهوت (منشأ تأثير تمايلات بر اراده خردگريزان) راه‌های متفاوتی دارد از جمله:

1ـ مطالعه و انديشه در سر انجام هوسبازان (عبرت)

2ـ مطالعه و انديشه زشتی و بدی تبعيض در عقلانيت

3ـ مطالعه و انديشه در زشتی و بدی خود هواپرستي

4ـ …

درمان از راه مطالعه در سر انجام هوسبازان و نيز انديشه در نادرستی تبعيض روشن است؛

اما درمان به وسيله مطالعه خود هواپرستی با يک پرسش مهم روبرو است و آن اين که آيا تمايلات مي‌تواند در پرتو خرد سنجيده شود؟ و اگر چنين است قضاوت خرد در رابطه با ارضای تمايلات چيست؟

ج) درمان باور خوبی و درستی ارضای تمايلات (منشأ تأثير تمايلات بر اراده خردستيزان استعمارگر) با مطالعه در مبدأ اين باور عملی مي‌شود؛ چرا که باز اين پرسش قابل طرح است ايمان به لذت جويی قابليت سنجش با ترازوی خرد را دارد يا خير؟

د) در نهايت درمان انکار خرد از ناموس انسان (منشأ تأثير تمايلات بر اراده خردستيزان انکارگر) اين پرسش را زنده مي‌کند ميزان تعريف انسانيت چيست و تمايلات انسانی با چه ضابطه‌ای قابل ارزيابی هستند؟

با بررسی رابطه خردورزی با تمايلات و امکان قرار گرفتن تمايلات در پرتو خرد به تمامی پرسشهای مطرح پاسخ داده مي‌شود.

 

عصاره سخن: با امكان بررسی تمايلات در پرتو خرد امكان حل مشكل تبعيض در عقلانيت نيز فراهم مي‌آيد.

تمايلات در پرتو خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۲۷-۷:۲۲:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2535
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2025

با توجه به حاصل بحث كه: در تمامی حوزه‌های اصلی شناخت و بخشهای تابع آن (مانند باورهای عقلانی و…) خردورزی بدون هيچ شرط و قيدی قفلهای بسته را مي‌گشايد، نقطه اصلی مشكل بشر منحصر به چگونگی ارضای تمايلات اوست، البته ارضای تمايلاتی كه هم سوی خرد نباشد.

به سخن ديگر نتيجه مطالب پيشين اين شد كه اگر بتوانيم در خردورزی به اشتراك برسيم، تمامی شناختهای نادرست و باورهای متكی بر آنها، و نيز باورهای متكی بر عادات و رسوم غير عقلانی قابل اصلاح است، و بدين سان بشر در اين امور به تفاهم و يك رنگی مي‌رسد؛ اما باز هم مشكل هواپرستی به قوت خودش باقی مي‌ماند.

گذشت که مشکل هواپرستی هم عمدتا[1] مصداق تبعيض در خردورزی است.

بررسی اين مشكل را با اين پرسش پي‌مي‌گيريم كه «رابطه خردورزی با احساسات و تمايلات و غرايز چيست؟»

از زاويه‌ی ديگر پرسش ياد شده را مي‌توان اين گونه مطرح کرد که «آيا در پرتو خرد مي‌توان زشتی و زيبايی و درستی و نادرستی احساسات را به تماشا نشست، يا اين كه مرزی نامرئی ميان اين دو كشيده شده است و اصلا خرد راهی به احساسات ندارد تا بتواند برای آنها روشنگری کند؟»

در رابطه خردورزی با احساسات و تمايلات و غرايز ممکن است دو ديدگاه را مطرح کرد:

1- خرد راهی به احساسات ندارد تا بتواند برای آنها روشنگری کند (استثنا احساس از نگاه عقلانی و ممنوعيت ورود خرد به حريم عشق)؛

۲- در پرتو خرد مي‌توان زشتی و زيبايی و درستی و نادرستی همه چيز[2] از جمله احساسات را به تماشا نشست.

اگر اندكی در زوايای پنهانِ علوم در جهان معاصر مطالعه نماييم، با مرزی نامرئی و غير رسمی ميان خرد و هوی برمي‌خوريم كه با شكلها و پوششهای مختلفی استتار شده است، از ادبيات گرفته تا روانشناسی و…؛ گويا همگان بر سر اين مرز نامرئی به صورتی غير رسمی توافق دارند.[3]

اين در حالی است كه در نگاه يك محقق آزاد، پذيرفتن در بسته و سر بسته اين سدّ نامرئی هرگز امكان ندارد.

تفصيل اين بحث را به مجال مناسب آن يعنی بحث «از دام احساسات تا بال خرد» واگذار کرده و از اين مباحث اساسی تنها به چند اشاره کوتاه بسنده مي‌کنيم تا روشن شود كه بی هيچ ترديدی جهان تمايلات و احساسات نيز از نفوذ نگاه عقلانی مستثنا نيست.

شاهد اين امر تحقيقاتی است که در شناخت احساسات و جهت‌دهی آنها صورت مي‌پذيرد. اگر احساسات، جهانی غير خردورزی دارند چرا با ترازوی خرد مورد مطالعه قرار مي‌گيرند؟!

همچنين در تعريفِ تحريف شده آزادي، مرزی كه برای آن بيان شده اين كه است: انسان آزاد است تا وقتی كه به حقوق ديگران تجاوز نكند؛

آيا بيان مرز آزادی بر اساس خردورزی نيست؟! اگر خردورزی در تبيين مرز آزادی راه دارد چرا در مباحث بنيادين آزادی انسان راه نداشته باشد؟!

 

عصاره سخن: استثنا تمايلات از پرتو خرد با ماهيت خرد سازگار نيست.

 

[1]ـ اين قيد را برای استثناء خردستيز انكارگری آورديم كه درمان او با تكانه‌های شناختی امكان‌پذير نيست.

[2]ـ بايد توجه داشت که مقصود از همه شامل موارد قصور عقلانی نمي‌شود.

[3]ـ مانند ارتباط دادن فحشا به فقر و يا محدوديتهای قانونی، با مسکوت گذاشتن حقيقت ارادی بودن انسان.

بلوغ و اوج انسانيت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۲۷-۷:۲۲:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2536
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2056

ممکن است برخی از مطالب در لابلای اين نوشتار، سبب اين ايهام شود که مي‌توان با بال خرد به اوج انسانيت رسيد؛ آيا واقعا چنين چيزی ممکن است؟

انشاءالله در بحثی با عنوان «الفبای انسانيت» خواهيد ديد که با گام گذاشتن در راه خردورزی تازه پرواز عقلانی انسان آغاز مي‌گردد و شاهد تولد انسانيت انسان خواهيم بود.

اين پرواز تا مرز مطالب فراعقلی همچنان ادامه خواهد يافت؛ تنها صاحب‌خردانی که توانايی طی کردن مسير عقلانيت تا مرز ياد شده را داشته باشند، قصور و واماندگی خرد را آشکارا احساس مي‌کنند.

از اين مرحله است که در ادامه پرواز، نياز به دستگاهی مافوق دستگاه عقل (و نه متضاد و متحکم بر عقل) با تمام وجود لمس مي‌شود.

از آن جايی که چنين دستگاهی جز دستگاه وحی نبوده و نمي‌تواند باشد،[1] از همين رو ادامه پرواز انسانی با ايمان عقلانی به دستگاه وحيانی رقم مي‌خورد و بس.

با پا گذاشتن در راه ايمان عقلانی به دستگاه وحيانی است که شاهد بلوغ واقعی انسانيت نيز خواهيم بود، بلوغی که مراتب کمال آن را پايانی نيست.

انشاءالله توضيح اين مطالب را در فصل «بلوغ و عقب ماندگی انسانيت (تأملی در نقش عنصر ايمان و باور)» از نوشتار ياد شده مي‌بينيد.

پس مؤکدا بايد توجه داشت که «نظريه عقلانيت فراگير» تنها به مرحله تولد و بلوغ انسانيت نظر دارد و نه اوج و پايان انسانيت.

تولد انسانيت با آغاز خردورزی رقم مي‌خورد، اما مسلما بلوغ آن، آن جاست که خلأ عقلانيت (قصور عقل) و حقانيت (پی بردن اجمالی به امور فراعقلي) آشکار شود؛

با آشکار شدن خلأ عقلانيت تا حقانيت است که ضرورت وحی و به تبع آن نقش يگانه ايمان به مسايل فراعقلی (وحي) آشکار مي‌شود؛

بنا بر اين، نظريه عقلانيت تا مرحله بلوغ انسانيت هر چند به قوت خودش باقی مي‌ماند و کليت آن به هيچ وجه مخدوش نمي‌گردد، اما در مرحله کمال انسانيت چنين نيست؛ زيرا هر چند نقش عقلانيت در بلوغ انسانيت، بنيادين و انحصاری است، ولی نقش آن در کمال انسانی با حفظ بنيادين بودن آن (يعنی عقلانيت اساس ديانت است) قطعا انحصاری نيست؛ چرا که ضرورت وحي، پای ايمان به خبر آسمانی را به ميان مي‌آورد.

و در نهايت کار به جايی مي‌رسد که سرعت پرواز بر اساس ايمان حقاني، بيش از سرعت پرواز عقلانی انسان مي‌گردد.

هدف اين فصل توجه به اين نکته بود که نه تنها کمال انسانيت انسان در گرو وحی است، بلکه ايمان به وحي، ضرورت عقلانی انسان است. اما اين ضرورت هيچ زيانی به نظريه عقلانيت فراگير نمي‌رساند.

 

عصاره سخن: عقلانيت فراگير بلوغ انسانی را رقم مي‌زند و اوج انسانيت تازه پس از اين مرحله آغاز مي‌شود.

 

[1]ـ البته با توجه به بحث دفاع از کدامين دين و ساير اصول موضوعه نوشتار.

طلوع خرد در بهار انديشه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۳۱-۱۷:۳۱:۲۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۲/۳۱-۱۷:۳۸:۷
    • کد مطلب:2537
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2010

با مطالعه و تأمل شايسته، در كمال تأسف مي‌يابيم كه از منظر آماری بزرگترين مشكل بشريت عدم تفاهم بشر با بشر است.

برای رسيدن به ريشه‌های واقعی شكست در تفاهم، و تجزيه و تحليل عدم تفاهم، نياز به زير ساختهای انسان داريم. در اين باره پيش از اين گفتيم:

زير ساخت نخستين شخصيت انسان، همان «ارادی بودن» اوست؛ اراده نيز ناشی از «إعمال خردورزي» و يا «إرضای تمايلات» اوست؛ پس زيرساخت اساسی درجه دوم شخصيت انسان، خرد و تمايلات اوست…

تفكرات و باورها، انسان را در موقعيتهای مختلفی قرار مي‌دهد كه بر اساس آن، با جهان رابطه برقرار مي‌كند و كنش و واكنشهای متفاوتی از او سر مي‌زند. از اين رو برای يافتن موقعيت يك فرد لازم است، چگونگی ارتباطات و تعامل او با جهان شناخته شود؛ برای رسيدن به اين مهم، شناخت تفكرات و باورهای او ضروری است.

بر اساس مطالب فوق، پايه اصلی حل مشكلات بشري، اصلاح خود انسان است؛ اصلاح انسان نيز در گروِ اصلاح شناختها و باورهای نادرست اوست.

توضيح اين كه شخصيت انسان بر دو محور شناختها و باورها مي‌چرخد كه بر اراده انسان تأثير گذار است؛ ريشه شناخت در همه موارد، تعقل و خردورزی است؛ اما ريشه باورها، متفاوت است.

از اين رو از منظر علمی (و نه عملي) اصلاح شناختهای نادرست آسان مي‌نمايد؛ چرا كه با تكيه بيشتر بر عقلانيت و استحكام خرد، مي‌توان دايره نادرستها را محدود و محدودتر نمود.

اگر باورهای درست را باورهای عقلانی ـ‌يعنی باورهايی كه تكيه بر خردورزی دارند‌ـ بدانيم، با محور قرار دادن خرد، بشر در ناحيه باورهای درست خويش هم شاهد مشكلی نخواهد بود.

آنچه مهم است اصلاح باورهای نادرست است. پيش از اين گفتيم:

اگر برخی از شناختها و باورهای فرد، ناشی از تأثيرات پنهان و غير مستقيم جامعه و محيط باشد، در اين صورت فرد ناآگاهانه اموری را پذيرفته است كه نمي‌تواند چگونگی رسيدن به چنين شناختها و باورها را تبيين كند.

با ترسيم جغرافيای شناخت، نقاط تاريك انديشه و کانون تأثيرات پنهان بر انديشه آشكار مي‌گردد…

«نقاط تاريك» در حوزه «شناخت» همان «حلقه‌های مفقوده» يك انديشه است، و نقاط تاريك «باورها» همان اساسی است كه باور از آن متولد شده است.

با ريشه‌يابی باورهايی كه ريشه عقلانی ندارند، به اموری مانند عادات و رسوم و… برمي‌خوريم؛ اين گروه از باورها، با شفافيت پيدا كردن شناخت، قابل تغيير و اصلاح هستند.

ولی با اين همه، مشكل باورهای نادرست به تمام و كمال حل نمي‌شود؛ زيرا با تأمل بيشتر مي‌يابيم كه نقطه تاريك بسياری از باورها، ارضای تمايلات و إعمال غرايز است.

پيش از اين گفتيم در ادبيات دينی از اين گونه ارضاء تمايلات (يعنی ارضاء تمايلات غير عقلاني) با تعبير «هواپرستي» ياد مي‌شود.

اما جريانات فرهنگی به تبع جريانات سياسی مسير انسانی را از عقلانيت به هواپرستی تغيير داده و برای پوشاندن زشتی اين جنايت دست به تحريف ادبيات زده است؛ «آزادی انسان» و «حقوق بشر» همان هواپرستی حقيقی است که شكل تحريف شده «ارادی بودن» و «عقلانيت» انسان است.

بر اساس اين تحريف، ارضای تمايلات (هواپرستي) در دايره حقوق انسان جای گرفته است، تا آنجا كه در شكل افراطی آن، انسانيت چيزی جز به اوج رسيدن در ارضای تمايلات نيست؛ در حالی كه پيش از اين تحريف، عنصر خردورزي، انسانيت را از حيوانيت جدا مي‌كرد. بگذريم و به مطلب باز گرديم كه مطالعه و تأمل در اين مباحث مجالی ديگر مي‌طلبد.

به باور اين كوچكترين، مشكل هواپرستي، ريشه در باورهای غلط دارد، و باورهای غلط نيز اساسی جز پشت كردن به چراغ خرد ندارد. اين ادعا بحث مفصلی دارد كه انشاء الله در مجال خود بايد به آن پرداخته شود.

بر اساس اين باور (كه انشاء الله مستندات آن در جای خود خواهد آمد)، بلوغ انسانيت انسان، همان خردورزی است، اما اگر شخصيت انسانی انسان تضعيف شود، هر گاه كه خرد در مقابل هوا و هوس قرار گيرد، به شكلی عقل‌گريز مي‌گردد و يوغ اسارت هوس را برگردن خويش مي‌گذارد.

جان كلام اين است كه با ريشه‌يابی مي‌بينيم مشكل نهايی بشر هواپرستی است و با توجه به اين که در همه انسانها عنصر عقلانيت وجود دارد (حتی در بدترين حالت که عقل در خدمت هوا قرار مي‌گيرد)، هواپرستی چيزی جز تبعيض در عقلانيت نيست.

در نهايت با دو پرسش اساسی روبرو هستيم:

1ـ آيا با حاكم كردن عقلانيت بر تمام ابعاد زندگی بشر، هواپرستی از زندگی بشر حذف مي‌گردد يا خير؟ و با حذف هوا پرستی جايی برای اختلاف، نزاع و جنگ باقی مي‌ماند؟

2ـ اگر رفع تبعيض از عقلانيت مي‌تواند به زندگی بشر سر و سامان دهد، چگونه مي‌توان برای سياست، اخلاق، فقه و… تفسيری عقلانی ارايه نمود؟

آری با پاسخ مثبت به دو پرسش پيش، مي‌توانيم تمام خلأهای بشر، از جمله خلأ معنوی را با نگاه و پشتوانه و تفسيری عقلانه پر نماييم و با تمام وجود فرياد زنيم كه مشكل بشر تنها و تنها و تنها تبعيض در خردورزی است؛ از اين رو فراگير ساختن عقلانيت، خود مولِّد همه نيازمندي‌های انسان از جمله معنويت اوست، و ديگر نيازی به تزريق معنويت از خارج به عقلانيت، به عنوان ضرورتی خارج از عقلانيت وجود ندارد؛ بلكه خود عقلانيت است كه معنويت را مي‌آفريند.

البته باید توجه داشت که ضرورت وحی خود به عنوان یک امر عقلانی در دل خردورزی جای دارد. به این مهم پیش از این در بحث بلوغ و اوج انسانیت اشاره داشتیم.

تبيين تفصيلی و تکميلی اين نظريه در شاخه «مهندسی شناخت» از اين پروژه خواهد آمد. انشاءالله. در اين ميان بحث «شناخت زيرساختهای شناختی يا تحقيق در دستگاه شناخت» از اهميت فوق العاده‌ای برخوردار است که خود شامل مباحثی مهم چون «عقل شناسي» و «تحقيق شناسي» است.

همچنين تکميل بيشتر اين بحث را در «الفبای انسانيت» از شاخه‌های «مهندسی روساختی شناختي» مي‌توانيد ببينيد.

 

عصاره سخن: آنچه ارايه شد تنها بيان منظر علمی اين نگرش  علمی است كه فراگيری عقلانيت ظرفيت حل تمامی مشاكل بشر در رتبه خرد را داراست، و هرگز در صدد توصيه راهكارهای عملی نيست، كه صد البته تا رسيدن به ميدان عمل فرسنگها فاصله دارد.

 

شكر خدا را، عقلانيت سنگ نخستين شد!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۰۶-۴:۵۰:۱۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۰۶-۴:۵۲:۴۲
    • کد مطلب:2538
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1990

در اين تحقيق، برای رسيدن به تفاهم و نزديک شدن به آرمان صلح، از آثار وضعيت موجود (يعنی شکست در تفاهم) به سوی ريشه‌های شكست در تفاهم و علل آن حرکت کرديم؛ اين روش همان استفاده از روش مهندسی معکوس و يا چيزی شبيه به آن است که در برخی از موارد برای آسان‌تر شدن کار از آن بهره جسته مي‌شود.

با مرتب کردن نتيجه تمامی مباحث پيشين، در پايان، حاصل علمی تحقيق با سير طبيعی آن (حرکت از ريشه به ميوه) عبارت شد از:

1ـ تفکيک تمايلات از عقلانيت

2ـ امکان سنجش بنيادين تمايلات در ترازوی خرد

3ـ پالايش باورهای عقلانی و غير عقلانی و حذف باورهای غير عقلاني

4ـ مهندسی شناخت برای کشف حلقه‌های مفقوده ساختمان شهر انديشه و پرهيز از تضاد شخصيتي

5ـ فراگيری عقلانيت با حذف تبعيض در عقلانيت

6ـ امکان تفاهم کامل با مستحکم‌ترين، مطمئن‌ترين و عمومي‌ترين ابزار يعنی خرد

7ـ تحقق صلح و آشتی فراگير

 

شكر خدا را كه دريافتيم فراگير ساختن عقلانيت، مي‌تواند خشت نخستين شهر انديشه‌ای شود كه با سرمايه‌گذاری روی آن و تأمين پشتوانه و ضمانت‌های لازم آن، تحقق مدينه فاضله رقم مي‌خورد.

 

اما اصلا عقلانيت چيست و چگونه إعمال مي‌شود تا به فراگير ساختن آن بينديشيم؟

پيش از اين گفتيم:

جايگاه بررسی تفصيلی اين مباحث، شاخه «تحقيق در دستگاه شناخت» يکی از شاخه‌های اصلی پروژه است که مجموعه‌ای است از مباحث بسيار مهم و کليدی عقل شناسي، شناخت شناسي، تحقيق شناسی و ضمانت درستی استنباط.

جايگاه بحث تحقيق در دستگاه شناخت از منظر فني، شاخه‌ای از پروژه است با اين مشخصات:

«ساماندهی شهر انديشه/گام به گام در جستجوی صلح/تعريف و شناسايی حرکتهای شناختي/حرکتهای شناختی آزاد (حرکتهای تفاهمي)/مهندسی شناخت/ شناخت زيرساختهای شناختی يا تحقيق در دستگاه شناخت/».

هدف شاخه‌ی ياد شده چيزی نيست جز تعريف و شناسايی عقلانيت و خردورزي. با طی موفقيت‌آميز تحقيق در دستگاه شناخت، بايد بتوانيم ضابطه و معيار يگانه‌ای برای حوزه خردورزي، تحقيق و شناخت ارايه دهيم.

از اين رو هر چند ساماندهی فنی بحث اقتضا مي‌کند در چند طبقه بعد به مباحث مهم دستگاه شناخت بپردازيم اما از منظر محتوايی بحث تحقيق در دستگاه شناخت قلب تپنده‌ی کل پروژه شمرده مي‌شود.

البته در اين ميان بحث «تکثرگرايی در انديشه» و نيز «ضمانت درستی استنباط» از جمله مباحث مهمی است که در اين راستا ضرورت ويژه‌ای دارد.

اما مؤکدا بايد توجه داشت اين که گفتيم طرح تفصيلی مباحث جايگاه ديگری مي‌طلبد، به معنی اين نيست که هدف اين نوشتار متوقف بر آن مباحث است؛

هرگز چنين نيست؛ چرا که هدف اين نوشتار بيان اين مطلب است که تنها و تنها فراگير ساختن عقلانيت به معنی واقعی آن، ظرفيت حل معضله شکست در تفاهم را دارد و بس.

اين همان بحث اقتضايی و امکانی است؛ اما تحقق آن نيازمند شرايطی است که در آن شرايط خردورزی واقعی فعليت مي‌يابد.

از جمله شرايط، تعريف واقعی عقلانيت و ضابطه شناخت درست و تحقيق در تحقيق است؛ به سخنی ديگر بدون ارايه استانداردهای واقعی و يكسان شناخت، نظريه عقلانيت فراگير در حد اقتضا باقی مي‌ماند و به فعليت نمي‌رسد.

 

عصاره سخن: هدف نظريه عقلانيت فراگير، بيان ظرفيت خردورزی واقعی برای حل معضله شكست در تفاهم است.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما