يک بار ديگر به طبقهبندی انسانها توجه کنيد: 1ـ انسانهای عقلگرا، 2.1ـ انسانهای هوسگرا با هوسهای خنثی 2.2ـ انسانهای هوسگرا با هوسهای هم سوی خرد و 2.3ـ انسانهای هوسگرا با هوسهای متضاد با خرد.
گفتيم عمده بحث از طبقهی «انسانهای هوسگرا با هوسهای متضاد با خرد» است.
در طبقهبندی دقيقتری داشتيم:
1- انسان با حکومت عقل بر اراده (شامل هوشيارانِ بيدار و لغزشکاران)
2- انسان با حکومت تمايلات بر اراده (شامل انواع خردگريزان و خردستيزان)
اينك به تجزيه و تحليل اين گروهها مينشينيم.
الف) هوشياران بيدار دل
ناگفته پیداست که هوشياران بيدار دل خارج از بحث ما هستند؛ پس سراغ طبقه بعدی میرویم.
ب) با لغزشکارانی که به زودی بيدار شده به اقتضای خرد خويش باز ميگردند نيز کاری نداريم.
چرا که گذشت:
در اين گروه منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان غفلت است. چالشهای ناشی از تمايلات اين گروه، با فعال شدن خردورزی رفع ميگردد.
ج) خردگريزان معترف
خردگريزان معترف نيز هر چند دچار تبعيض در خردورزی و عملکرد هستند اما گفتيم:
ويژگی اصلی اينان پذيرش تضاد آشکار شناخت آنان با عملشان است؛ در نتيجه ميتوان گفت حيات عقلانی اين گروه منحصر به حوزه شناخت است ولی آثار شناخت در حوزه عمل تحقق نمييابد. اين همان تبعيض آشکار است؛ اما نقاط متضاد عبارت از شناخت و عمل است.
با فرض اعتراف اين طبقه به نادرستی عملکردشان که تبعيض ميان شناخت و عمل است اين گروه هم از محل بحث ما به دور هستند.[1]
د) خردستيزان انکارگر
خردستيزان انکارگر نيز بسيار نادر هستند در اين باره چنين گذشت:
منطق اين گروه علاوه بر تناقض ذاتي، استحاله تحقق خارجی نيز دارد؛ چرا که با فرصت يافتن اينان در کوتاهترين زمان حيات اجتماعی و انفرادی زمين به کلی منقرض خواهد شد.
چنين افرادی قابليت سخن گفتن ندارند؛ چرا که زبان مشترکی با اين گروه وجود ندارد؛ پس درمان آنان دستگاه ديگری ميطلبد.[2]
دو طبقه باقی ميماند: يکی خردگريزان توجيهگر و ديگری خردستيزان استعمارگر. پس بايد بر تحقیق و بررسی اين دو گروه متمرکز شد که متأسفانه بخش عمدهای از جامعه را تشکيل ميدهند.
مسلما اين گونه هواپرستان نقش خردورزی را صد در صد انکار نکرده و نميکنند، بلکه اتخاذ مواضعشان در اثر کم آوردن خرد آنان در مقابل هوا و هوس است.
ه) خردگريزان توجيهگر
اما در رابطه با خردگريزان توجيهگر گفتيم:
اين عملکرد همان پشت کردن به خرد است اما بدون شهامت اعتراف؛ از اين رو فرار پنهان از خردورزی شمرده ميشود. اينان نيز دچار تبعيض ميان شناخت و عمل هستند، اما با توجيه خردورزانه شهوت، مدعی حيات عقلانی در حوزه شناخت و عمل هستند و در واقع سعی در پنهان کردن تبعيض دارند.
با تأمل در اين عملکرد، ناتوانی از اعتراف از يک سو و پذيرش نادرستی تبعيض در عقلانيت از سوی ديگر ديده ميشود؛ چرا كه اگر تبعيض در عقلانيت را درست ميپنداشتند نيازی به توجيه وجود نداشت.
اين گروه اگر برای خرد بهايی قايل نبودند هرگز هوسرانی را با توجيه عقلانی بَزَک نميکردند؟! توجيه خردورزانه شهوت، همان ادعای حيات عقلانی در حوزه شناخت و عمل است. از همين رو تبعيض در خردورزی اين گروه، به نظر خودشان و سادهپنداران پنهان و پوشيده است.
اگر ما پرده استدلال نمايی اين طبقه را پاره نماييم ديگر مجالی برای تبعيض در عقلانيت باقی نخواهد ماند.
پاره کردن پرده استدلال نمايی به اين معناست که منطق نادرست به کار برده شده در توجيه هوسرانی با ضابطه خردورزی رسوا گردد.
توضيح اين که توجيهگران، تظاهر به خردورزی ميکنند و روشن است که اين تظاهر رياکارانه، متضاد با خردورزی است و به بيان ديگر خردورزی رياکارانه، خردورزی حقيقی نيست بلکه مصداق تبعيض در خردورزی شمرده ميشود. اما با اين تفاوت که نقطه تضاد و تبعيض هر دو در حوزه شناخت قرار دارند.
به سخنی ديگر هر چند خردگريزان توجيهگر همانند لغرشکاران و خردگريزان معترف دچار تضاد و تبعيض عقلانيت ميان حوزه شناخت و عملشان هستند، اما خردگريزان توجيهگر اين ويژگی را دارند که با خردورزی رياکارانه تبعيض را از ميان حوزه شناخت و عمل به تبعيض در خود حوزه شناخت سرايت دادهاند تا به پندار خودشان تبعيض ميان شناخت و عمل را مرتفع سازند؛ اين جاست که دچار تبعيض عقلانی به معنی واقعی آن ميشوند.
چرا که لغزشكاران و خردگريزان معترف بر خلاف خردگريزان توجيهگر، با اعتراف صريح به عقلانيت (در لغزشکاران) و يا فرار از آن (در خردگریزان معترف)، باطلی را وارد حوزه واقعی عقلانيت که همان حوزه شناخت است نميكنند تا مصداقی برای تبعيض واقعی در حوزه شناخت درست شود.
و) خردستيزان استعمارگر
در اين رابطه گذشت:
تنها بهايی که اينان به خرد ميدهند تأمين تمايلات (خواه درست خواه نادرست) به شکل خردورزانه آن است…
در اين شاخه منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان باور داشتن تمايلات و ايمان به خوبی و درستی ارضاء غرايز است.
با دقت بيشتر ميبينيم اين گروه 1ـ تمايلاتشان در اصل انتخاب و اراده، خرد را پس زده اما 2ـ در کيفيت آن نهايت سود را از خرد ميبرند.
و اينک اين پرسش به ميان ميآيد که اگر روشنگری خرد در کيفيت ارضای شهوات پذيرفتنی است چرا در اصل انتخاب و ارادهی ارضای تمايلات، میزان خرد پذيرفتنی نيست؟!
اينجا ديگر مصداق آشکار تبعيض در خردورزی است آن هم در اصل آن؛ يعنی خردورزی در اصل اختيار و انتخاب خير، اما در کيفيت اجرا آري! خردورزی در هواپرستی ممنوع اما در چگونگی آن که کيفيت بهتر و کميت بيشتر است لازم است!!!
با تجزيه و تحليل انجام شده توانستيم تفاوتهای گروههای ياد شده را به بخوبی بشناسيم.
در اين جا ما در مقابل يک پرسش قرار ميگيريم كه: «آيا با جنگ با آپارتايد در خردورزی و حذف تبعيض در عقلانيت، مشكل ما در حوزه باورهای ناشی از احساسات غير عقلانی حل نميگردد؟!»
بسياری از ما در اخبار شنيدهايم: فلان جاده به احتمال سقوط بهمن بسته است، با توجه به احتمال سيل از توقف در بستر رودخانهها خودداری کنيد، بستن کمر بند ايمنی الزامی است، کشيدن سيگار در اماکن عمومی مجاز نيست، از تردد وسايل نقليه آلاينده اکيدا جلوگيری ميشود، فلان پل با احتمال ريزش بسته است، و هزاران مورد ديگر.
و هر از چند گاهی همايشهای حفظ محيط زيست و مانند آن با مخارج سنگين برگزار ميگردد و متخصصين با جديت تمام به بحث و تبادل نظر درباره سلامت افراد و سلامت محيط زيست افراد ميپردازند و…
آيا يک چشم چرانی ساده، به اندازه احتمال سقوط بهمن تأثير گذار نيست؟!
آيا نمايش عمومی برخی از صحنههای فيلمها برای پلهای لرزان زندگی (آن هم با آمار وحشتناک طلاق) خطرآفرينی کمتری دارد از يک سيلاب برای يک پل که حد اکثر ده اتومبيل ميتوانند روی آن قرار بگيرند؟!
آيا يک شبههافکنی غير علمی در توده مردم در پوشش آزادی بيان، کمتر از سيگار بر سلامت فرد تأثير ميگذارد و يا کمتر از اتهام سرقت، حساسيت قانونی ما را نسبت به حقوق شهروندی برميانگيزاند؟!
و آيا… و آيا…
آخر يک بام و چند هوا؟!
بياييد نفاق را کنار بگذاريم و مانند خردستيزان انکارگر با صراحت بگوييم ما را با خردورزی کاری نيست، دانش و بينش بهانه است، ما در بست بندهی هوس هستيم!
و يا اين که با ارادهای پولادين و گامی استوار، تصميم بگيريم واقعا تبعيض در خردورزی را در همه انواع آن کنار بگذاريم.
عصاره سخن: با ريشهيابی هواپرستی باز هم به تبعيض در خردورزی ميرسيم.
[1]ـ به عنوان نمونه به ياد دارم که يکی از سايتهای خارجی با دختری مسلمان در اروپا مصاحبه کرده بود اين دختر در عين حالی که سيگار ميکشيد و هر روز به ديسکو ميرفت ميگفت ای کاش پدر و مادر من هم مرا مجبور به حجاب ميکردند تا به آن عادت ميکردم.
[2]ـ چنين افرادی کمتر با وارد ساختن تکانههای شناختی قابل درمان هستند بلکه نياز به تکانههای عملی دارند. در ارتباط با شبيه اين گونه افراد داستانی نقل ميشود از اين قرار که دو دوست يکی قايل به جبر و ديگری قايل به اختيار بود. ميان اين دو گفتگوهای فراوانی صورت پذيرفت اما بدون هيچ نتيجهاي. روزی اختياری مسلک دوستش را که قايل به جبر بود به درخت بست و شروع به زدن او کرد. سر و صدای دوستش بلند شد که نزن چرا ميزني؟ اما او تنها پاسخ ميداد من نميزنم خدا ميزند. وقتی جبری ديد راهی برای نجات ندارد گفت از زدن دست بردار که من از ادعای جبر دست برداشتم.
يک بار ديگر به طبقهبندی انسانها توجه کنيد: 1ـ انسانهای عقلگرا، 2.1ـ انسانهای هوسگرا با هوسهای خنثی 2.2ـ انسانهای هوسگرا با هوسهای هم سوی خرد و 2.3ـ انسانهای هوسگرا با هوسهای متضاد با خرد.
گفتيم عمده بحث از طبقهی «انسانهای هوسگرا با هوسهای متضاد با خرد» است.
در طبقهبندی دقيقتری داشتيم:
1- انسان با حکومت عقل بر اراده (شامل هوشيارانِ بيدار و لغزشکاران)
2- انسان با حکومت تمايلات بر اراده (شامل انواع خردگريزان و خردستيزان)
اينك به تجزيه و تحليل اين گروهها مينشينيم…
در اين جا ما در مقابل يک پرسش قرار ميگيريم كه: «آيا با جنگ با آپارتايد در خردورزی و حذف تبعيض در عقلانيت، مشكل ما در حوزه باورهای ناشی از احساسات غير عقلانی حل نميگردد؟!»…
بياييد نفاق را کنار بگذاريم و مانند خردستيزان انکارگر با صراحت بگوييم ما را با خردورزی کاری نيست، دانش و بينش بهانه است، ما در بست بندهی هوس هستيم!
و يا اين که با ارادهای پولادين و گامی استوار، تصميم بگيريم واقعا تبعيض در خردورزی را در همه انواع آن کنار بگذاريم.