×

درباره میز شهر اندیشه

اگر «امتیاز انسان» «خردمندی» است و اگر «لازمه‌ی خردمندی» انسان «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی گوهر «شناخت» است، خرد، اندیشه و شناخت، بهای بیشتری می‌طلبد. پس تمرکز بر «شهر اندیشه» انسان «بایسته‌ترین» حرکت انسانی است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
۸ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

کدام انسان؟!

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۳:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2349
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 85302

در بخش یکم با دو تعریف از انسان آشنا شدیم؛ انسان خرد محور و انسان غریزه محور.

اینک باید بررسی نماییم کدامیک از دو تعریف درست است.

ناگفته پیداست که اگر انسان با عنصر خرد محوری تعریف شود، انسان غریزه محور، تنها در صورت انسان شمرده می‌شود، ولی در واقع چنین موجودی اصلا انسان نیست و حتی در ادبیات وحی پست‌تر از انسان است.

تعریف۱: انسان منهای خرد يا «تشنگی کور»

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2350
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1591

تعریف انسان به شکلی که خرد کاملا خارج از مشخصات انسانیت باشد، به صراحت دیده نشده است.

اما ممکن است رد پای آن را در برخی از تمایلات شیطان پرستانه دید.

در این نگرش، انسان چیزی نیست جز غرایزی که تنها با اشباع نامحدود آرام می‌گیرد.

پیداست که بر این اساس با موجودی بسیار خطرناک روبرو هستیم که از انسانیت تنها نامی را یدک می‌کشد.

در نظریه عقلانیت فراگیر از این گروه با عنوان «خردستيزان انکارگر» یاد کردیم و گفتیم:

عمل‌کرد اين گروه، جنگ آشکار با خرد و انکار رسمي نقش خرد در انسانيت و حذف کلي آن از صفحه زندگي است. يکي از پستي‌هاي اين گروه اين است که حتي به لذت بيشتر، به معني واقعي آن نمي‌انديشند و حتي تعريف درستي از لذت ندارند.

برخي از شيطان‌پرستان و نيز کلوپهاي خودکشي دسته جمعي در اين گروه جاي دارند.

منطق اين گروه، علاوه بر تناقض ذاتي، استحاله تحقق خارجي نيز دارد؛ چرا که با فرصت يافتن اينان در کوتاه‌ترين زمان حيات اجتماعي و انفرادي زمين به کلي منقرض خواهد شد.

توضیح این که با توجه به 1ـ توانایی ویژه انسان در إشباع غرایز و 2ـ تنوع طلبی در إشباع، 3ـ به ویژه تشنگی پایان ناپذیر او، هیچ سدی نمی‌تواند چنین موجودی را از رسیدن به خواسته‌هایش متوقف کند.

روشن است که بر اساس این دیدگاه، هر کس زورش بیشتر باشد بیشتر به إشباع نزدیک می‌شود، اما اشباعی که پایانی برای آن متصور نیست.

در این جا این پرسش قابل طرح است: جهانی که این موجود رقم می‌زند، با نظم جنگل چه تفاوتی دارد؟! در جنگلی که تنها زور حرف می‌زند و تنها حیله چاره ساز است، چه آرامشی وجود دارد و کدام موجود در آسایش بسر می‌برد؟!

از آن جایی که غرایز و کیفیت ارضاء آن در حیوانات محدود است، جنگل هنوز هم برپاست، اما با توجه به ویژگی‌های یاد شده‌ی چنین انسانی، تاریخ انسان چقدر می‌تواند دوام آورد؟!

نخستین دستآورد چنین تعریفی از انسان برای انسان، نابودی حیات انسان در کره خاکی است و خود این حاصل، خط بطلانی آشکار بر چنین تعریفی می‌کشد.

اگر فرض کنیم فردی پیدا شود که چنین پنداری از انسان داشته باشد، مسلما باید به درمان او اندیشید تا چیز دیگری؛ چرا که چنین تعریفی از انسانیت به تصویر کشیدن دیوانه‌ای زنجیری است که از قدرت فوق العاده‌ای برخوردار است. از این رو هم، مسلما خطرناک‌تر از هر حیوان درنده‌ای است.

اما در درمان چنین پنداری دو حرکت متصور است: تکانه (شوک) شناختی و تکانه (شوک) عملی.

درمان انسان منهای خرد با تکانه عملی

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2351
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1598

تکانه عملی برای درمان چنین انسانی بدین شکل وارد می‌شود که فرد در معرض خواسته‌های کور دیگران قرار گیرد و به شدت تمام سرکوب گردد؛ خواه ناخواه طرف زبان به اعتراض می‌گشاید. روشن است که پاسخ اعتراض او چیزی نیست جز تحویل دادن تعریفی که او از انسانیت دارد. بدین سان مجبور به اندیشیدن می‌گردد. با آغاز اندیشه اجباری، درمان چنین بیماری هم با تکانه شناختی ممکن می‌گردد.

درمان انسان منهای خرد با تکانه شناختی

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2352
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1562

تکانه (شوک) شناختی بدین گونه وارد می‌شود که با توجه به غیبت خرد از ذات انسان، چنین تعریفی از انسانیت از سوی هیچ کس قابل پذیرش نیست؛

زیرا پذیرش هر چیزی پشتوانه می‌خواهد.

با فرض فقدان خرد در چنین انسانی، پشتوانه‌ای برای پذیرش این معنی از انسانیت وجود ندارد؛ بنا بر این، امکان پذیرفتن این تعریف از سوی هیچ کس وجود ندارد.

البته ممکن است دیگران را با زور چماق تسلیم این تعریف کرد و نه پذیرای آن.

انشاء الله این بحث در «منطق دلم می‌خواهد» بسط بیشتری پیدا می‌کند.

در هر صورت این گروه هرگز مخاطب ما نیستند و آن چه گفته شد تنها برای آشنایی دیگران با این پندار بود.

پذیرش نقش خرد در انسانیت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۲۲-۱۸:۴۶:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18778
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1844

پذیرش نقش خرد در انسانیت چیزی نیست که کسی در آن تردید نماید؛ از همین رو گفتیم انسان منهای خرد، پنداری نادر و بیمارگونه است. در هر صورت نقش خرد در زندگی انسانها تردید ناپذیر است.

آن چه مهم است جایگاه خرد در انسانیت انسان است.

جایگاه خرد ارتباط مستقیمی به درک و تعریف ما از خرد دارد و در واقع درک ما از نقش خرد، ارزش متفاوتی را برای خرد به ارمغان می‌آورد.

در نگاه کلی می‌توان جایگاه خرد را دو گونه تفسیر کرد:

1ـ نقش ابزاری خرد برای ارضاء غرایز انسان؛ حاصل این نقش، باز شدن دستگاه «انسان غریزه محور» است.

2ـ نقش کلیدی خرد در رقم زدن انسانیت انسان؛ حاصل این نقش، باز شدن دستگاه «انسان خرد محور» است.

البته در این میدان، حالتهای میانه‌ای هم وجود دارد که انشاء الله به آن اشاره می‌کنیم.

ناگفته پیداست که ارزش خرد در این دیدگاه‌ها بسی متفاوت است.

تعریف۲: انسان با ابزاریت خرد (منطق دلم می‌خواهد)

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۲۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۱۰/۲۲-۱۸:۴۵:۲۶
    • کد مطلب:2353
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1601

پست‌ترین نقش خرد، در شخصیتِ «استعمارگرِ خرد» با «منطق دلم می‌خواهد» رقم می‌خورد.

این منطق در واقع تبلور همان «انسان غریزه محور» است.

در آغاز با این تعریف از انسان آشنا می‌شویم.

آشنایی با «منطق دلم می‌خواهد»

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2354
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1675

«شخصیت استعمارگر»، خرد را تنها ابزاری برای ارضاء غرایزش می‌پندارد.

این طبقه، سکّان اراده خود را به تمایلاتشان سپرده‌اند و جز به غرایز نمی‌اندیشند. در نتیجه تمام سکّان اراده آنان در دست امواج تمایلاتشان است و خرد در سکّان‌داری اراده آنان هیچ نقشی ندارد؛ از این رو می‌توان گفت «خردستیز» هستند.

اما از سوی دیگر در محدوده کیفیت بهتر ارضاء غرایز، از روشنگری خرد بهره می‌جویند است و این، تنها بهره اینان از خرد است و بس؛ از این رو «استعمارگر خرد» هستند.

عنوان «منطق دلم می‌خواهد» معرف خوبی برای شناخت این گونه شخصیتها است.

در نظریه عقلانیت فراگیر از این گروه با عنوان «خردستيزان استعمارگر» یاد کردیم و گفتیم:

اين گروه اساس را بر لذت‌جويي نهاده و هرگز به خرد اجازه روشنگري در اصل لذت‌جويي نمي‌دهند؛ به سخني ديگر در راستاي ارضاي تمايلات با خرد خويش مي‌جنگند.

تنها بهايي که اينان به خرد مي‌دهند، تأمين تمايلات (خواه درست خواه نادرست) به شکل خردورزانه آن است. به سخني ديگر هدف واقعي و آشکار اين گروه ارضاي تمايلات است، اما از استخدام خرد در راستاي ارضاي بهتر و بيشتر تمايلات از منظر کيفي و کمي نهايت بهره را مي‌برند.

در اين شاخه منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان، باور داشتن تمايلات و ايمان به خوبي و درستي ارضاء غرايز است. از اين رو دست به استخدام خرد براي هواپرستي مي‌زنند. حقيقت اين امر چيزي جز جنگ پنهان با خرد نيست؛ چرا که هدف اصلي، يعني ارضاء تمايلات کور، با حذف خردورزي از سکّان‌داری اراده تحقق مي‌يابد.

متأسفانه در برخي از دورانها آن چنان شاهد افول بهت‌انگيز عقلانيت (بخوانيد انسانيت) هستيم که سخناني که اصلا شايسته خِرَدهاي خُرد نيست، از انسانهاي به اصطلاح متمدن و پيشرفته شنيده مي‌شود.

از جمله مطرح کردن هواپرستي و هوس‌راني به عنوان اوج انسانيت از سوي استعمارگران خرد است.

در هر صورت عمده لذت‌جويان در اين گروه جاي دارند.

در اين مرحله بي‌طرف نبودن علم، شکل بسيار جدي‌تري به خود مي‌گيرد و ماهيت انسان آشکارا آن چنان تغيير مي‌کند چيزي جز انسان‌نمايي پست‌تر از حيوان باقي نمي‌ماند. در قرآن اين گونه انسان‌نماها از حيوان هم پست‌تر شمرده شده‌اند.[1]

 

[1]ـ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ  كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ   لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف 179)

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً (فرقان 44)

ویژگی‌های «منطق دلم می‌خواهد»

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2355
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1589

خردمندان با «منطق خرد» حرکت می‌کنند؛ اما استعمارگران خرد در حقیقت هیچ منطقی ندارند و تنها بر محور «دلم می‌خواهد» می‌چرخند. ما به لحاظ تقابل بین این دو گروه، تعبیر مسامحی «منطق دلم می‌خواهد» را برای «استعمارگران خرد» به کار می‌بریم.
ناگفته پیداست که «منطق دلم می‌خواهد» در واقع هیچ منطقی نیست؛ بلکه انسان با چنین تعریفی، موجودی است گرسنه‌ی هوسها و اسیر تمایلات که تنها به سیر کردن غرایز سیر نشدنی‌اش می‌اندیشد.
بنا بر این چنین موجودی هیچ مرزی برای ارضاء تمایلاتش نمی‌شناسد، بلکه هر چه قوی‌تر باشد، بهتر و بیشتر غرائزش را تأمین می‌کند.
این تعریف از انسان، تصویر وحشتناکی از انسان ترسیم می‌کند و دنباله‌های شگفتی دارد که انشاء الله در دستگاه انسان غریزه محور به آن می‌پردازیم و با تدوین جدول مقایسه‌ای انسان غریزه محور با انسان خرد محور تفاوتهای این دو تعریف از انسان را بهتر و بیشتر خواهیم شناخت.
اما در این جا شایسته است به برخی از ویژگی‌های انسان غریزه محور یا انسان با «منطق دلم می‌خواهد» اشاره کنیم:
1)    «منطق دلم می‌خواهد» معرّف موجودی گرسنه است که تنها به سیر کردن غرایزش می‌اندیشد.
2)    تنها یک فرد را می‌شناسد و آن هم خودش است.
3)    در حد توان تمامی سدهای پیش روی غرایز را برمی‌دارد تا به تمایلات خود برسد.
4)    تنها یک مرز را می‌پذیرد و آن زور و قدرت اشباع تمایلاتش است. 
5)    برای رسیدن به غرایز، زور حرف اول را می‌زند.
6)    هر چه بیش از این گفته شود تنها در دایره تزویر برای امنیت هوسها و امیال فرد است.
7)    حریم فردی، مصونیت نامحدود دارد.
8)    هیچ قانونی به حریم شخصی راه پیدا نمی‌کند و نمی‌تواند تمایلات و غرایز انسان را محدود کند.
9)    در بند غرایز بودن، به آزادی تفسیر می‌شود.
10)    عشق همیشه مقدس است و تقسیم آن به عشق خوب و بد معنی ندارد.
11)    دیگران فاقد هر گونه ارزش هستند و تنها سرمایه و ابزارِ اشباع هوسهای فرد دیده می‌شوند.
12)    جامعه متشکل از افراد با «منطق دلم می‌خواهد» چیزی جز یک جنگل نیست؛ با این تفاوت که موجودات این جنگل، محدویت جنگل حیوانات را ندارند.
13)    تنها قانون در حوزه اجتماعی، عدم تجاوز به حریم شخصی دیگران است.
14)    فلسفه پشت پرده و نهایی قانون، مصونیت بیشتر امنیت زورمداران و تحمیق توده‌های ضعیف جامعه است.
ناگفته پیداست که عناوین یاد شده در برخورد نخست بسیار تعجب برانگیز است و ممکن است قضاوتهای نادرستی را هم در پی داشته باشد. انشاء الله با تدوین دستگاه انسان غریزه محور و انسان خرد محور و ضمیمه شدن جدول مقایسه‌ای بین این دو دستگاه، خواهیم دید که مطلب بالاتر از آنی است که اشاره شد.

 

درمان «منطق دلم می‌خواهد»

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2356
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1657

«منطق دلم می‌خواهد» آثار گسترده‌ای دارد که تنها به فهرست بسیار ناقصی از آن اشاره کردیم.

«منطق دلم می‌خواهد» به دو گونه قابل درمان است: درمان با تکانه (شوک) عملی و درمان با تکانه (شوک) شناختی.

هر چند درمان عملی این منطق در جای خودش لازم است، اما آن چه مهم است درمان شناختی آن است.

درمان شناختی این منطق نیازمند ریشه‌یابی است و در مباحث گذشت دیدیم که ریشه تمامی دستگاه انسان غریزه محور، چگونگی «تعریف انسان» است.

از این رو در درمان شناختی «منطق دلم می‌خواهد»، باید بر ریشه آن، یعنی تعریف انسان متمرکز شویم.

درمان «منطق دلم می‌خواهد» با تکانه عملی

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۷:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2357
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1564

پس از آشنایی با گوشه‌هایی از «منطق دلم می‌خواهد» درمان عملی آن چندان پیچیده نیست.

بر اساس تعریفی که این منطق از انسان ارایه می‌دهد، اصل این است که ببینیم دلمان چه می‌خواهد و دیگر هیچ. هر کسی هم با دل خودش سر و کار و دارد و بس. از خرد هم در سکّان‌داری اراده، ابدا خبری نیست.

پس هیچ چیزی وجود ندارد که جلو «دل» را بگیرد و چیزی هم جایگزین آن چه «دل» می‌خواهد نیست. «دل من» هم هیچ حریمی برای دیگران نمی‌شناسد؛ پس من آزادم به خواسته‌ی «دلم» برسم، به هر قیمتی هم که باشد دیگر فرقی نمی‌کند.

این منطق در عمل، هیچ خط قرمزی را نمی‌شناسد.

با چند برخورد عملی بر اساس «منطق دلم می‌خواهد» با افرادی که چنین باوری دارند، کار این منطق ساخته است؛ زیرا حرکت بر خلاف خواسته دیگران، صدای اعتراض همه را درمی‌آورد و در مقابل همه‌ی اعتراضها، تنها یک پاسخ کافی است و آن این که «دلم می‌خواهد».

با فرض این که طرف ما چنین منطقی را پذیرفته است دو حالت پیش می‌آید:

حالت نخست تن دادن به این منطق و پذیرفتن تمامی تجاوزهای زورمندان به حریم خود.

در این حالت این منطق، خودش، خودش را نابود می‌کند؛ زیرا منطقی را پذیرفته‌ام که با إعمال آن توسط دیگران، نتیجه‌ای کاملا معکوس می‌گیرم و حاصل آن دقیقا عکس «دلم می‌خواهد» است.

در عمل این حالت خیلی دوام نمی‌آورد و بالاخره کاسه صبر لبریز می‌شود و توان تحمل پایان می‌یابد و در نهایت به حالت دوم می‌رسد.

حالت دوم هم اعتراض به نادرستی این روش است. این اعتراض، کلید اندیشیدن است و با کلید خوردن اندیشه، وارد تکانه شناختی می‌شویم.

اما همان گونه که اشاره کردیم عمده درمان شناختی «منطق دلم می‌خواهد» است که ریشه در  تعریف انسان دارد. در ادامه این بحث به این مهم می‌پردازیم.

درمان «منطق دلم می‌خواهد» با تکانه شناختی

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2358
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1588

در بحث درمان عملی «منطق دلم می‌خواهد» گذشت که اگر کسی با این منطق بر خلاف تمایلات صاحب این منطق حرکت کند، صدای اعتراض طرف بلند می‌شود که این حرکت «درست» نیست و «نباید» چنین کرد.

این اعتراض، خود، به معنی پذیرفتن «درست» و «نادرست»، «باید» و «نباید» است.

این در حالی است که درست و نادرست، حاصل «خردورزی» است و در «منطق دلم می‌خواهد» چیزی به نام درست و نادرست در ورای «دلم می‌خواهد» وجود ندارد.

از این رو پذیرفتن درست و نادرست، به معنی رو آوردن به خردورزی و نفی «منطق دلم می‌خواهد» است.

هر چند این مطلب به معنی نفی «منطق دلم می‌خواهد» است، اما باز هم از زوایای دیگری به تشریح بیشتر آن می‌پردازیم.

درمان شناختی به شکل تفصیلی آن دو مرحله دارد: نقضی و حلی.

درمان نقضی

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2359
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1624

«منطق دلم می‌خواهد» دو ویژگی اصلی داشت: یکی خردستیزی در سکّان‌داری اراده و دیگری استعمار خرد در ارضاء غرایز و تمایلات.

جمع این دو ویژگی منجر به تضاد در شخصیت «منطق دلم می‌خواهد» می‌گردد.

این تضاد را در دو حوزه کلی توضیح می‌دهیم.

نقض 1: ضوابط خردمندانه ارضاء تمایلات

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2360
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1536

هیچ فکر کرده‌اید رشته‌های طویل و عریض علوم و فنون چرا تأسیس شده و پیوسته بر طول و عرض آن افزوده می‌شود؟!

روشن است که بر اساس «منطق دلم می‌خواهد» تمامی دستگاه علوم فنون برای بهتر و بیشتر رسیدن انسان به تمایلاتش استخدام شده است.

چگونه بخوریم که بیمار نشویم، چگونه بپوشیم که…، چگونه ورزش کنیم که… و…

این، همان نقطه‌ای است که «منطق دلم می‌خواهد» باید پرسش‌های فراوانی را پاسخ دهد.

چرا باید تغذیه سالم را بپذیرم؟!

تغذیه سالم حاصل خردورزی در یک شاخه از زندگی انسان است.

اساس «منطق دلم می‌خواهد» خوردن هر آن چه دلم می‌خواهد است و کاری به نتیجه آن ندارد.

چرا باید ارضاء تمایلات جنسی را بر اساس ضوابطی انجام دهم تا توانایی جنسی خود را بیشتر کنم؟!

ضوابط یاد شده حاصل خردورزی در یک شاخه از زندگی انسان است.

چرا باید تحصیل کنم تا…؟! من می‌خواهم بازی کنم!

چرا باید گرفتار اعتیاد نشوم تا…؟! من می‌خواهم نشئه شوم!

چرا باید مسواک بزنم تا…؟! من می‌خواهم راحت باشم!

چرا باید ورزش کنم تا…؟! من می‌خواهم استراحت کنم!

بر اساس ارضاء مطلق تمایلات، چرا باید داروی تلخ بخورم تا عمر طولانی‌تری داشته باشم؟!

معنی واقعی «منطق دلم می‌خواهد»، «همین دم را عشق است» می‌باشد و کاری به نتیجه و پایان آن ندارد.

سمبل «منطق دلم می‌خواهد»، معتادان خطرناک هستند که با وجود این احساس می‌کنند عمرشان بسیار کوتاه می‌شود، باز هم دست از اعتیاد برنمی‌دارند.

وقتی من دلم می‌خواهد همه چیز بخورم، تمامی ضوابط تغذیه، متضاد با تمایلات من است. در نتیجه «منطق دلم می‌خواهد» به معنی واقعی، مستلزم نفی تمامی ضوابط است و حتی ضوابطی که ارضاء بهتر و بیشتر را فراهم می‌آورد.

تا این جا مربوط به بُعد خردستیزی «منطق دلم می‌خواهد» بود.

اما از سوی دیگر پای خرد هم در میان می‌آید.

چرا باید خرد را به خدمت غرایز گرفت؟

پاسخ روشن است و آن این که با خرد بهتر و بیشتر خود را ارضاء می‌کنیم.

پرسش دوم زنده می‌شود که خرد چه ویژگی دارد که ما را در این راستا یاری می‌دهد؟

باز هم پاسخ روشن است چون راهکارهای ارضاء تمایلات را روشن می‌کند و نشان می‌دهد.

پرسش سوم این است که چگونه خرد راهکارهای ارضاء را روشن می‌‌کند؟

ریشه روشن شدن راهکارهای ارضاء در «واقع نمایی» خرد نهفته است.

نتیجه نهایی تمامی پرسشها این شد که به میان آمدن پای خرد به لحاظ ویژگی «واقع نمایی» آن است.

بر اساس «واقع نمایی» خرد، بر ارضاء بهتر و بیشترِ غرایز توانا می‌شویم.

توضیح این که  در حالت استعمارگری خرد و با مراجعه به خرد، می‌یابیم که با خوردن خردمندانه، در دراز مدت بیشتر می‌خوریم و با ارضاء مدبرانه برخی از هوسها، بهتر لذت می‌بریم.

در واقع در پرتو خرد میان ارضاء شدن و بهتر ارضاء شدن تفاوت می‌بینیم و همچنین میان ارضاء شدن و بیشتر ارضاء شدن ترجیح می‌دهیم.

از این رو برخی از تمایلات مقطعی را فدای بهتر و بیشتر ارضاء شدن در دراز مدت می‌کنیم.

در گام نخست درک تفاوت میان «کم» و «بیش» و «به» و «بهتر» توسط خرد انجام می‌شود.

در گام دوم هم ترجیح میان ارضاء مقطعی و ارضاء طولانی مدت به برکت خرد تحقق می‌یابد.

این جا یک تضاد زنده می‌شود، تضاد میان خردستیزی و استعماگری خرد.

اگر واقع نمایی خرد و روشنگری آن در سکّان‌داری اراده نفی می‌شود، چرا ما با به کار گیری ابزار خرد، هزینه‌های فراوانی را برای ارتقاء علوم و فنون در راستای ارضاء تمایلات خویش پرداخت می‌کنیم؟!

از یک سو خردستیزی و انکار واقع نمایی خرد، و از سویی استخدام خرد و پذیرفتن «واقع نمایی» آن! جمع بین این دو چگونه ممکن است؟!

آیا این تناقض نیست؟! آیا شخصیت «منطق دلم می‌خواهد» یک مصداق افتضاح از تبعیض در عقلانیت نیست؟!

نقض 2: قانون

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2361
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1642

در تعريفِ تحريف شده‌ی آزادي، مرزي كه براي آن بيان شده اين كه است: انسان آزاد است تا وقتي كه به حقوق ديگران تجاوز نكند.

آيا بيان مرز آزادي، بر اساس خردورزي نيست؟! اگر خردورزي در تبيين مرز آزادي راه دارد، چرا در مباحث بنيادين آزادي انسان راه نداشته باشد؟!

توضیح این که روشن است «منطق دلم می‌خواهد» تا تنهاست، به ظاهر مشکلات کمتری دارد. اما وقتی چند نفر با این منطق کنار هم زندگی کنند، مشکلات جدیدی نمایان می‌شود.

ریشه مشکلات جدید هم تعارض افراد در ارضاء تمایلاتشان است. هوسهایی وجود دارد که بر خلاف تمایلات دیگران است و ارضاء آنها به معنی حرکت بر خلاف «منطق دلم می‌خواهد» نسبت به دیگران است.

برای مرتفع ساختن این تضاد، یک مرزبندی ارایه شده است و آن این که «افراد در ارضاء تمایلات خود کاملا آزاد هستند، اما تا وقتی که به حریم خصوصی دیگران تجاوزی نکنند و اختلال نظام پیش نیاید».

به این ترتیب هم «آزادی» تعریف شد و هم «قانون».

اما واقعیت این آزادی و قانون چیزی جز «محدودیت ارضاء تمایلات» نیست.

ریشه پذیرفتن این محدودیت هم، داشتن زندگی منظم و پایدار است.

چرا که آزادی مطلق به درگیری می‌انجامد و در نتیجه درگیری همان لذتهای محدود هم از دست می‌رود.

این مطلب یک استدلال است که ریشه در خردورزی دارد و ما با استخدام خرد به این واقعیت رسیده‌ایم.

پس با این استدلال «واقعیت نمایی» خرد را پذیرفته‌ایم.

پذیرفتن «واقعیت نمایی» خرد در این مورد به معنی این است که جنگیدن با دیگران برای رسیدن به تمامی خواسته‌ها، هزینه زیادی را تحمیل می‌کند و باعث می‌شود بسیاری از فرصتهای لذت جویی را از دست بدهم. اما کنار آمدن با دیگران بخشی از لذت جویی را تضمین می‌کند.

خرد نشان می‌دهد که «لذت محدود تضمین شده» بر «لذت نامحدود تضمین نشده» و هزینه بردار ترجیح دارد.

این جاست که «منطق دلم می‌خواهد» دچار تناقض می‌شود؛ چرا که از یک سو «واقع نمایی» خرد را در محدوده آزادی پذیرفته‌ایم و از سویی دیگر به واقع نمایی خرد را در اصل آزادی پشت کرده‌ایم!

طرفداران «منطق دلم می‌خواهد» باید این تناقض را حل نمایند.

اما این تناقض هرگز قابل حل نیست.

درمان حلی (تمايلات در پرتو خرد)

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2362
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1588

روشن شد که مطالعه در دو حوزه به درمان «منطق دلم می‌خواهد» کمک می‌کند: رابطه «منطق دلم می‌خواهد» با «علم» و رابطه «منطق دلم می‌خواهد» با «قانون».

در «نظریه عقلانیت فراگیر» در فصلی با نام «تمایلات در پرتو خرد» این چنین گذشت:

بررسي اين مشكل را با اين پرسش پي‌مي‌گيريم كه «رابطه خردورزي با احساسات و تمايلات و غرايز چيست؟»

از زاويه‌ي ديگر پرسش ياد شده را مي‌توان اين گونه مطرح کرد که «آيا در پرتو خرد مي‌توان زشتي و زيبايي و درستي و نادرستي احساسات را به تماشا نشست، يا اين كه مرزي نامرئي ميان اين دو كشيده شده است و اصلا خرد راهي به احساسات ندارد تا بتواند براي آنها روشنگري کند؟»

در رابطه‌ی خردورزي با احساسات و تمايلات و غرايز ممکن است دو ديدگاه را مطرح کرد:

1ـ خرد راهي به احساسات ندارد تا بتواند براي آنها روشنگري کند (استثنا احساس، از نگاه عقلاني و ممنوعيت ورود خرد به حريم عشق)؛

2ـ در پرتو خرد مي‌توان زشتي و زيبايي و درستي و نادرستي همه چيز[1] از جمله احساسات را به تماشا نشست.

اگر اندكي در زواياي پنهانِ علوم در جهان معاصر مطالعه نماييم، با مرزي نامرئي و غير رسمي، ميان خرد و هوس برمي‌خوريم كه با شكل و پوششهاي مختلفي استتار شده است، از ادبيات گرفته تا روانشناسي و؛ گويا همگان بر سر اين مرز نامرئي به صورتي غير رسمي توافق دارند.[2]

پیش از هر چیزی باید تفاوت خرد و تمایلات روشن گردد.

 

[1]ـ بايد توجه داشت که مقصود از همه شامل موارد قصور عقلاني نمي‌شود.

[2]ـ مانند ارتباط دادن فحشا به فقر و يا محدوديتهاي قانوني با مسکوت گذاشتن حقيقت ارادي بودن انسان.

تفاوت احساسات و خرد

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2363
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1618

از جهان تمايلات بشر (در مقابل جهان خرد، البته به معني واقعي آن) با تعبيرهاي گوناگوني، مانند: دل، احساسات، غرايز، عشق، نيروهاي ناشناخته و… ياد مي‌شود. به گمان اين بنده گوياترين واژه براي اين بُعد انسان تعبير «كشش‌هاي دروني» مثبت و منفی است.

پس ویژگی اصلی جهان تمایلات، جاذبه و دافعه است؛ جذب شدن به «آن چه که دلم می‌خواهد» و فرار کردن از «آن چه دلم نمی‌خواهد».

اما «هنر خرد» در یک کلمه «شناخت» است و حقیقت شناخت، «روشنگری» و ارتباط با واقع است. از این رو ویژگی عمده خرد «واقع نمایی» است.[1]

پیداست که در جهان تمایلات و حوزه‌ی جاذبه‌ها و دافعه‌ها، اثری از روشنگری و واقع نمایی وجود ندارد.

شاهد اين امر تحقيقاتي است که با به کارگیری خرد، در شناخت احساسات و جهت‌دهي آنها صورت مي‌پذيرد. اگر احساسات، خود روشن هستند، چرا با ترازوي خرد مورد مطالعه قرار مي‌گيرند؟!

پس از روشن شدن تفاوت اصلی خرد و تمایلات، وارد بحث اصلی می‌شویم.

 

[1]ـ این تعبیر خالی از مسامحه نیست که انشاء الله در جای خود بحث خواهد شد، تعبیر دقیق‌تر این است که ویژگی اصلی خرد به حسب آثار، واقع نمایی است.

آیا خرد به حوزه تمایلات و غرایز راه دارد؟

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2364
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1570

همان گونه که در درمان نقضی «منطق دلم می‌خواهد» گفتیم ویژگی این شخصیت، ممنوعیت ورود خرد در اصل سکّان اراده و استخدام خرد در کیفیت ارضاء است.

به سخنی دیگر روشنگری و واقع نمایی خرد، در کیفیت ارضاء پذیرفته شده است، اما در اصل احساسات و تمایلات، خیر.

ریشه واقعی این شخصیت، به «محدودیت روشنگری خرد» می‌رسد.

این محدودیت باید تفسیر شود تا درمان «منطق دلم می‌خواهد» امکان یابد. چند احتمال در این راستا وجود دارد:

1ـ محدودیت ناشی از نقصان خرد

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2365
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1588

اصل محدودیت خرد به معنای محدود بودن پرتو خرد و شعاع روشنگری آن، حقیقتی مسلم و انکار ناپذیر است؛ از همین رو فاصله روشنگری خِرَدهای خُرد با عقل کل قابل مقایسه نیست.

مثلا حل برخی از معادلات ریاضی، در توان همگان نیست.

اما آیا می‌توان گفت تمایلاتی از قبیل کشش به جنس مخالف یا کشش به خوردن، قابل درک نیست؟!

درک اصل احساسات که واقعیتی انکار ناپذیر است. اگر احساسات شناخته شده نبودند که انسان در برابر آنها واکنشی نداشت. به عنوان نمونه نوزادی که اصلا غریزه جنسی را نمی‌شناسد، چگونه می‌تواند به جنس مخالف تمایل داشته باشد؟!

موضوع اصلی بحث، درک درستی و نادرستی یک غریزه یا به جا بودن و نا به جا بودن إعمال آن غریزه است.

آیا می‌توان گفت این درک خاص، خارج از توان خرد عموم مردم است؟! مسلما خیر.

البته این مطلب به معنی این نیست که تمامی لایه‌های تمایلات بشری در پرتو خرد همگان قرار دارد. بلکه سخن تنها از درک درستی و نادرستی به کار بردن احساسات، توسط خرد است.

مقصود کسانی که قایل به محدودیت خرد در حوزه احساسات هستند، نمی‌تواند نقصان خرد باشد؛ چرا که در این صورت باید بپذیرند که خردهای کامل، توانایی درک درستی و نادرستی احساسات را دارند. ولی این تفسیر مطلوب آنان نیست و آنان در هیچ شرایطی تن به قضاوت خرد نداده و نمی‌دهند.

پس این تفسیر از نقصان خرد قابل قبول نیست.

2ـ عدم تناسب خرد برای درک احساسات

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2366
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1610

محدودیت خرد در حوزه احساسات به گونه‌ای دیگر قابل تفسیر است که با مثال توضیح می‌دهیم.

چشم سالم و قوی بر دیدن اشیائی که در برد آن قرار گیرد تواناست. اما چنین چشمی هرگز نمی‌تواند شنیدنی‌ها و بوییدنی‌ها و چشیدنی‌ها را درک کند.

درک نکردن شنیدنی‌ها توسط چشم به معنی ناتوانی چشم نیست؛ بلکه به معنی این است که چشم تنها قابلیت دیدن را دارد و ابزار شنیدن نیست.

لازمه این سخن این است که شنیدنی‌ها قابل درک است، اما ابزاری مناسب می‌طلبد که چشم آن ابزار مناسب نیست.

بر اساس این تفسیر لازم است که صاحبان «منطق دلم می‌خواهد» ابزاری را معرفی کنند که از عهده درک درستی و نادرستی، زیبایی و زشتی، احساسات به جا و احساسات نا به جایی برآید.

آیا ابزاری جز خرد، برای شناخت حوزه احساسات قابل تصور است؟!

3ـ محدودیت ناشی از قصور ذاتی خرد در مقابل احساسات

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2367
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1549

در تفسیر قصور ذاتی خرد، از یک مثال استفاده می‌کنیم. اگر نور نباشد دیدن اشیاء ممکن نیست، همه اشیاء را با نور می‌بینیم. آیا می‌توان خورشید را با نور شمع و یا پرتو ماه دید؟! هرگز!

بر این اساس است که شناخت واقعي امور فراعقلي (اموری که خارج از شعاع پرتو خرد است)، در دايره عقلانيت (به معنی شناخت با خرد و نه مطلق شناخت) جاي نمي‌گيرد.

آیا می‌توان اثبات کرد که احساسات و تمایلات بشری، فوق رتبه خرد قرار دارند؟! البته صرف ادعا کار دشواری نیست؛ آن چه مهم است، برهان و دلیلی است که در مورد ادعاها اقامه می‌شود.

ادعای فراعقلی بودن احساسات و تمایلات، ریشه در نفهمیدن مفهوم فراعقلی دارد.

گذشته از این که فراعقلی بودن یک حقیقت هم، هرگز به معنی تاریک مطلق بودن آن حقیقت نیست؛ زیرا هر چند از روشنگري خرد به دليل قصور ذاتي آن، کاري ساخته نيست، اما خورشيدي که مبدأ روشنگري شمع خرد است، خود، آسمان شناخت را فروزان می‌کند.

نتیجه بررسی تفسیرهای چندگانه از محدودیت خرد این شد که ساخته و پرداخته کردن تمایلات بشری با تعبیراتی چون جهان ناشناخته توهمی بیش نیست.

پس در یک جمله می‌توان گفت «خرد به حوزه احساسات راه دارد».

پس از روشن شدن این مسئله این پرسش پیش می‌آید که اگر واقعا خرد به حریم احساسات راه دارد پس چرا خرد از سکّان‌داری اراده حذف شود؟

پس از این که روشن شد خرد به حوزه احساسات راه دارد، حذف خرد از حوزه احساسات دو گونه قابل توجیه است:

یک توجیه از حذف خرد از حوزه احساسات، محدودیت خود خواسته و تحکم آمیز خرد است.

پشت کردن عالمانه و عامدانه به خرد را در ادامه نوشتار با عنوان «ریشه 1 منطق دلم می‌خواهد، پشت کردن به خرد» خواهیم دید.

توجیه دوم حذف خرد، ارایه تعریفی از انسان است که انسانیت را مساوی با إشباع غرایز می‌داند.

ریشه‌یابی «منطق دلم می‌خواهد»

  • نویسنده:
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1601

ریشه 1 «منطق دلم می‌خواهد»: پشت کردن به خرد

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2369
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1582

پس از این که روشن شد شناخت اصل احساسات و نیز درستی و نادرستی کاربرد آن، در توان خرد می‌باشد، این پرسش زنده می‌شود که مرزبندی مرئی و نامرئی میان خرد و احساسات چرا؟

در «نظریه‌ی عقلانیت فراگیر» این گونه گفتیم:

بر اساس مطالب پيشين مي‌توانيم انسان‌ها را اين گونه طبقه‌بندي نماييم:

1‌ـ انسان‌هاي عقل‌گرا

2‌ـ  انسان‌هاي هوس‌گرا

2.1ـ انسان‌هاي هوس‌گرا با هوسهاي خنثي و غير متضاد با خرد

2.2ـ انسان‌هاي هوس‌گرا با هوسهاي هم سوي خرد

2.3ـ انسان‌هاي هوس‌گرا با هوسهاي متضاد با خرد

از آنجايي كه مصداق عيني مهمي براي مشكل آفريني «هوسهاي خنثي» و «هواسهای همسوي با خرد» براي عموم مردم نيافته‌ايم، بحث را بر چالشهايي متمركز مي‌كنيم كه ناشي از تضاد خرد و هوس شده است.

اين بحث را با طبقه‌بندي دقيق‌تر انسانها از منظر ارضاي هوسهاي متضاد با خرد پي‌مي‌گيريم.

بر اساس تضاد میان خرد و غریزه، جنگ میان این دو درمی‌گیرد.

روشن است که در این صورت، یعنی در صورت تضاد میان خرد و احساسات، سکّان‌داری مشترک اراده توسط خرد و احساسات ناممکن است؛ پس باید یکی را برگزید.

برگزیدن سکّان‌داری خرد را در آینده بررسی می‌کنیم. اما برگزیدن سکّان‌داری تمایلات و غرایز، موضوع بحث ماست و این در صورتی اتفاق می‌افتد که خرد، مغلوب شهوات گردد.

البته مغلوبیت خرد به معنی این نیست که عنان اختیار از کف انسان ربوده شود؛ بلکه به معنی پشت کردن خود خواسته به خرد (تولی و ادبار) و تسلیم شدن ذلیلانه در مقابل هوس است.

به سخنی دیگر در این فرض، خود فرد، عالمانه و عامدانه اجازه نمی‌دهد خرد پرتو افکنی کند تا در مقابل نادرستی هوس‌ها قرار نگیرد.

و به سخنی دقیق‌تر، خورشید خرد، هم چون خورشید آسمان، در آسمان انسانیت نورافشان است، اما انسانِ با «منطق دلم می‌خواهد» چشم خود را بسته و هرگز نمی‌خواهد ببیند.

از این رو این گونه محدودیتِ عالمانه و عامدانه خرد، خود خواسته و تحکم‌آمیز است که با انتخاب اختیاری هوا و پشت کردن به خرد رقم می‌خورد.

بر این اساس محدودیت خرد به معنی استثنا کردن ذلیلانه هوسها از شناخت آنها در پرتو خرد است و نه استثنا بودن احساسات از پرتو خرد!

نتیجه مباحث پیشین این شد که:

برای درمان «منطق دلم می‌خواهد» نخست باید درک نمود که هیچ احساسی از پرتو خرد استثنا نیست و بلکه تفکیک حریم خرد و احساسات، تحکم و زورگویی است.

در مرحله دوم هم باید بشناسیم که ریشه این تحکم، ذلت و زبونی انسان در مقابل احساسات است.

و در نهایت با برجسته ساختن نقش خرد و عزت انسانی می‌توان مغلوبیت خرد را درمان نمود و از اسارت احساسات بیرون آمد.

از آن جایی که پشت کردن خود خواسته به خرد، همراه با ذلت و خواری است، برخی این توجیه از حذف خرد را نپذیرفته و سراغ توجیه دیگری رفته‌اند و انسانیت را عین غریزه محوری دانسته‌اند.

در ادامه به این توجیه می‌پردازیم.

ریشه 2 «منطق دلم می‌خواهد»: تساوی انسانیت با غریزه محوری

  • نویسنده:طلبه
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۸:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2370
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1564

توجیه نخست «منطق دلم می‌خواهد» تسلیم ذلیلانه خرد در مقابل غرایز بود. روشن است که هر چند واقعیت همین است اما این توجیه قابل اعتراف همگانی نیست.

از این رو صاحبان «منطق دلم می‌خواهد» برای پوشاندن واقعیت، سراغ توجیه دیگری رفته‌اند و آن این که «انسانیت چیزی جز اشباع غرایز نیست».

ما این تعریف از انسانیت را «انسان غریزه محور» می‌نامیم.

بر این اساس اصلا «انسانیت» چیزی جز دل سپردن به امواج احساسات و غرایز نیست.

از این رو «انسان» ناخواسته اسیر احساسات است و راهی به مخالفت با احساسات ندارد.

به سخنی دیگر همچنان که شوری نمک، عین ذات نمک است و چرا بردار نیست، انسانیت هم چیزی جز إشباع غرایز نیست؛ از همین رو إشباع غرایز هم چرا بردار نیست.

البته روشن است که پذیرش هر تعریفی از انسان، بدون دلیل ممکن نیست و صد البته روشن است دلیلی که این تعریف را ثابت کند، وجود ندارد. صرف دلیل نداشتن کافی است که بی‌اعتباری این تعریف را نشان دهد.

اما متأسفانه افرادی که این گونه به انسان می‌نگرند، چندان اهل دلیل و مدرک و مستند علمی و عقلی نیستند؛ از این رو باید تدبیر دیگری نمود.

آشنایی با اثرات و نتایج این نگرش یکی از روشهای مناسب برای این طبقه است.

در هر صورت شناخت واقعی انسان غریزه محور آن گاه کامل می‌گردد که از اثرات و نتایج این نگرش نیز آگاه گردیم.

برخی از اثرات و نتایج انسان غریزه محور را در ادامه بحث می‌بینیم.

آثار «منطق دلم می‌خواهد»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18779
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1675

اینک زمان آن فرا رسیده است که به آثار «منطق دلم می‌خواهد» بنگریم.

در لابلای مباحث پیشین با برخی از این آثار آشنا شدیم. اما برای تمرکز بیشتر در فصل بعدی مروری بر آنها خواهیم داشت.

سپس به سایر آثار «منطق دلم می‌خواهد» می‌پردازیم.

چند سر فصل از برداشتهای «دستگاه انسان غریزه محور»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۰:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2371
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1610

در مباحث پیشین روشن شد که یکی از ریشه‌های «منطق دلم می‌خواهد» یک تعریف نادرست از انسان است.

بر اساس این تعریف ادعایی، «انسانیت مساوی با اشباع غرایز» است.

با درنگ بر آثار و برداشتهای «انسان غریزه محور»، عمق نادرستی این تعریف از انسانیت، بیشتر از پیش آشکار می‌شود.

در این بخش چند سرفصل از برداشتهای «منطق دلم می‌خواهد» را معرفی می‌کنیم و به تدریج به تشریح آنها می‌پردازیم.

پیشاپیش از اجمال سرفصلهای این بخش پوزش می‌طلبیم.

اما فعلا فهرست این برداشتها بدون توضیح آن:

1ـ نخستین حاصل «تساوی انسانیت با إشباع غرایز»، بی‌اختیاری انسان در مقابل احساسات و «حذف اراده» است.

2ـ بر اساس این بی‌اختیاری، منطقِ «محبت که گناه نیست» به شکل مطلق رقم می‌خورد.

3ـ «محبت که گناه نیست» تا تقدس بی قید و شرط «عشق» پیش می‌رود.

4ـ وقتی محبت گناه نبود و عشق هم مقدس، پس هیچ محدودیتی در ارضاء و اشباع پذیرفته نیست و بدین سان «آزادی» به عنوان «حق ذاتی» فردی انسان تعریف می‌شود.

5ـ وقتی انسان در ارضاء احساساتش کاملا آزاد بود و «مسئولیت» در برابر کسی دیگر نداشت، «مصونیت» فردی به شکل مطلق رقم می‌خورد و هرگز حقی و قانونی در حریم شخصی مفهومی نخواهد داشت.

5ـ نفی واقعی هر حق و قانونِ مخالف تمایلات فردی، سر از «پرستش» خود (خود پرستی) در می‌آورد.

6ـ با ورود انسان به جامعه، خود پرستی‌های متعارض زنده می‌شود و باید راه حلی برای آن پیدا کرد. این راه حل، تقسیم حریم، به حریم خصوصی و حریم عمومی است. با محدود ساختن حریم عمومی به عدم تجاوز به حریم خصوصی، حقوق اجتماعی و «قانون» متولد می‌شود.

7ـ موضوع قانون اولا انسان است (در نتیجه قانون الهی معنی ندارد)، ثانیا محدوده آن حوزه اجتماعی است (پس قانون به حریم شخصی راهی ندارد) بدین سان، طلبکاریِ «حق» در دستگاه انسان غریزه محور تعریف می‌شود.

8ـ منشأ قانون چیزی جز «رأی» بدون هیچ قید و شرطی نیست.

9ـ مجمع آراءِ بدون هیچ قید و شرط، با نام «شورا» ارزش پیدا می‌کند.

10ـ مشکل آراء متضاد، با غلبه اکثریت بر اقلیت حل می‌شود و تفسیر خاصی از «خرد جمعی» شکل می‌گیرد.

11ـ «دمکراسی» با پشتوانه خرد جمعی متولد می‌شود.

12ـ …

با درنگ اندکی بر آن چه گذشت روشن می‌شود در دوران معاصر عمده‌ی پایه‌های حقوق فردی و اجتماعی، همچنین حقوق داخلی و بین المللی، بر تعریف انسان غریزه محور نهاده شده است!

با درنگی عمیق‌تر می‌بینیم بسیاری از علوم متداول از قبیل علوم انسانی، روانشناسی فردی و اجتماعی و… ریشه در «منطق دلم می‌خواهد» دارد!

و با درنگی بی‌طرفانه شاهد فاجعه‌ای بس بزرگ در تحریف انسانیت خواهیم بود!

آیا تا کنون به خود اجازه داده‌ایم برای یک بار «انسانیت» را بشناسیم و با درک تضاد میان «انسان غریزه محور» و «انسان خرد محور» دست به انتخابی آگاهانه بزنیم؟!

آیا این توانایی را در خود می‌بینیم با روشن شدن واقعیتِ خرد محوری، دست به یک بازنگری جدی بزنیم؟!

آیا شجاعت و شهامت کافی برای جراحی عمیق و تغییرات گسترده وجود دارد؟!!!

و آیا…

این بخش را با یک نکته به پایان می‌برم و آن این که ویژگی برخی از مباحث اقتضا می‌کند که به تدریج تکمیل و تشریح شود.

از این رو اولا مباحثی همچون سرفصلهای این بخش پیوسته دستخوش تکمیل و تغییر است.

ثانیا پیداست که سرفصلهای ارایه شده خالی از اجمال و ابهام نیست. از این رو عزیزان پوزش ما را پذیرفته و تا عرضه مباحث تشریحی آن صبر پیشه می‌کنند.

«اراده» در دستگاه انسان غریزه محور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۰:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2372
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1589

اگر نگاه ما به انسان بر اساس «منطق دلم می‌خواهد» باشد، برداشتی داریم، و اگر با چشم خردورزی و «سپردن سکّان اراده به خرد» به انسان بنگریم، برداشت متفاوتی از سفره انسانیت خواهیم داشت.

آخرین توجیه «منطق دلم می‌خواهد»، غریزه محوری انسان شد؛ به این معنا که واقعیت و روح انسانیت، مساوی با إشباع غرایز و سرسپردن به احساسات است.

یعنی آن چه به نام «انسان» سرشته شده و آفریده شده است، موجودی دارای جاذبه‌ها و دافعه‌هاست که حیات او چرخشی پیوسته میان جذبها و دفعها است.

اینک باید دید در «دستگاه انسان غریزه محور»، «اراده» چه جایگاهی دارد.

«اراده» به معنی اختیار در تصمیم است؛ یعنی من در یک زمان و فضا، هم می‌توانم تصمیم بگیرم کاری را انجام دهم، و هم می‌توانم از چنین تصمیمی صرف نظر کنم.

آیا حرکت من در امواج احساسات، ناشی از اراده خود من است؟ یا این که اقتضای سرشت انسانی، حرکت در امواج احساسات است؟

ناگفته پیداست که هیچ یک از ما «نبوده‌ایم» و بعد «بود» شده‌ایم.

روشن است که من در فرایند «بود شدنِ» خودم، دخالتی نداشته‌ام؛ بلکه آفریده و پدیده‌ی دیگری هستم.

آن آفریده و پدیده‌ای که به نام انسان پدید آمده است، پیشاپیش اصل «انسانیت» را به عنوان ویژگی منحصر با خود یدک می‌کشد. اگر چنین نبود فرقی میان انسان و اسب و الاغ هم نبود.

سخن بر سر «ذاتِ» همان سرشته و آفریده و پدیده است که «انسانیت» نام دارد.

حال «انسانیت» چیست؟

اگر انسانیت، مساوی با غریزه محوری باشد و اگر غریزه محوری به معنی حرکت در امواج احساسات باشد، جایی برای خواست خود من، و اراده خود من، و تصمیم خود من باقی نمی‌ماند.

لازمه‌ی این تعریف از انسانیت، «حذف اراده از صفحه انسانیت» است. با حذف اراده از صفحه انسانیت، دیگر اختیاری در کار انسان نمی‌تواند وجود داشته باشد.

زیرا میان «تعریف انسانیت به غریزه محوری» و «اراده»، تضاد است.

بنا بر این دو راه پیش پای ماست:

یا باید دست از اختیار و اراده انسان برداریم، که خلاف بداهت و وجدان همگان است.

و یا باید به نادرستی تعریف انسانیت به غریزه محوری اعتراف کنیم.

در هر صورت «منطق دلم می‌خواهد» ریشه در غریزه محوری دارد. اگر انسانیت همان غریزه محوری باشد، در دستگاه انسان غریزه محور، اراده و اختیار جایی ندارد.

«محبت» نمونه‌ای از بی‌اختیاری در دستگاه انسان غریزه محور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۰:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2373
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1597

در مباحث پیشین روشن شد که میان «منطق دلم می‌خواهد» و «اراده» تناقض است.

اما اراده و اختیار ویژگی بارز انسانیت است که کاملا برای همگان مشهود و ملموس است.

از این رو حذف اراده و اختیار از صفحه انسانیت هزینه سنگینی دارد و به همین دلیل کمتر کسی به آن تصریح می‌کند.

حاصل دست به دست هم دادن همه این مسایل، ایجاد فضایی مه‌آلود است که تشخیص بود و نبود اراده را دشوار کرده است.

از این رو بایسته است برای درک تناقض میان این دو («منطق دلم می‌خواهد» و «اراده») شواهد بیشتری ارایه دهیم.

مهم‌ترین شاهد در این قضیه بحث «محبت» است.

در میان احساسات متنوعی که وجود دارد، «محبت» و دوستی امتیاز ویژه‌ای دارد. همین امتیاز ویژه نیز سبب شده است که بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. این توجه ویژه، بستری برای سوء استفاده از محبت را برای برخی فراهم آورده است.

شاید شما هم این جمله را بسیار شنیده یا دیده باشید «محبت که گناه نیست».

متأسفانه این مطلب به ادبیات و فرهنگ ما نیز سرایت کرده و محبت امری غیر اختیاری و کاملا مثبت جا افتاده است.

به عنوان نمونه در یکی از کتب درسی دوره ابتدایی[1] حکایت کودکی آمده است که برای تحصیل ناچار شده از روستا خارج شود. پایان بخش فضای احساسی ترسیم شده با نامه نگاری میان این کودک و خواهرش، این شعر است:

کسی که با کسی دل داد و دل بست

به آســونی نـمی تـونه کشه دسـت

اگــر آمــد شــدن را ره بـبنــدنـد

هـمون راه مـحبت کی توان بست؟!

با هزاران تأسف این ادبیات به حوزه ادبیات دینی نیز نفوذ کرده است و اندک نیست که سخن از عشقی به میان می‌آید که سرشت انسان آن را رقم زده است و انسان در آن کاره‌ای نیست.

ریشه‌ی این مسئله به نگرش «انسان غریزه محور» با «منطق دلم می‌خواهد» باز می‌گردد.

آیا به راستی چنین است و دربسته و سربسته، همیشه و همه جا، بی هیچ قید و شرطی «محبت گناه نیست»؟!

همچنان که گفته شد اگر انسانیت را مساوی إشباع غرایز و ارضاء احساسات بدانیم، چاره‌ای جز این نداریم که انسان را فاقد اختیار و اراده بدانیم.

در این دستگاه تنها چیزی که معنا دارد جذب و دفع است.

این مطلب به معنی تنزل انسان، تا حد یک آهن ربا است؛ قطبی از آن جاذب است و قطبی دافع. طبق این نگرش انسانیت چیزی بیش از این نمی‌تواند باشد.

البته اگر دقیق‌تر بخواهیم بیندیشیم خیانتی که این نگرش به انسانیت کرده است بسیار فاجعه‌آمیزتر از این است.

توضیح این که جاذبه و دافعه در آهنربا، از آنِ خود آهنرباست. از این رو هر چیزی که در میدان آن قرار گیرد، جذب می‌شود.

اما تعریف غریزه محوری برای انسان، به معنی این است که انسان پیوسته متأثر از نیروهایی است که آن نیروها انسان را به خود جذب می‌کنند نه این که انسان اشیاء دیگر را به خود جذب کند.

در این دستگاه انسان همان براده آهنی است که پیوسته در سیطره جذبه‌ی آهنرباست و یا همانند خاشاکی است که با هر بادی جا به جا می‌شود.

اما فاجعه به این جاست پایان نمی‌پذیرد؛ چرا که براده آهن تنها از یک نوع نیرو متأثر می‌شود، اما انسان میان هزاران نیروی جاذبه و دافعه سرگردان است!

با این توضیح فشرده روشن شد که گل سر سبد دستگاه آفرینش در نگرش غریزه محوری، تا کجا تنزل پیدا می‌کند و چه اندازه پست و بی‌ارزش می‌گردد!!!

البته لازمه‌ی منطق «محبت که گناه نیست» فرقی میان محبتها نیست. محبت به هر چیزی که باشد، انسان معذور است و گناهی بر گردن او نیست!

خواه محبت به ناموس دیگران باشد، خواه قتل عام هزاران بی‌گناه و خواه…!

این لازمه، بسیار وحشتناک است؛ از این رو طبیعی که حاشا شود و مورد انکار قرار گیرد. اما واقعیت این است که با تفسیر و تبیین «منطق دلم می‌خواهد» و ریشه‌یابی آن چاره‌ای جز پذیرش این نتایج وحشتناک نداریم.

محبت تنها یک مصداق از احساسات است. شاید بتوان گفت انسان هزاران احساسات و تمایلات دارد که برخی از آنها احساساتی چون خشم، کینه، حرص نفرت و… است.

اگر پای تمامی این احساسات، آن هم به شکل یله و رها باز شود، چها خواهد شد!

در یک سخن در پشت تعریف انسان به غریزه محوری و پوششهای رنگینی چون «منطق دلم می‌خواهد» و «محبت که گناه نیست»، غولی وحشتناک را به جای انسان قالب زده‌اند.

بحث محبت تنها یک شاهد از حذف اراده و سلب اختیار از انسان در دستگاه انسان غریزه محور است که برای آسان شدن هضم مطلب، آن را گواه گرفتیم.

اما ریشه اختیاری بودن محبت، اصل مسئله اختیار و اراده انسان است که انشاء الله در فرصت مناسب به آن می‌پردازیم.

اختیار به معنی اراده‌مندی است. اراده‌مندی هم بر اساس سمت و سوی اراده، گاهی از احساسات متأثر می‌گردد و گاهی بر اساس خردورزی رقم می‌خورد.

لازمه‌ی اختیار و اراده‌مندی انسان، این است که مدیریت اراده فقط و فقط توسط خود انسان رقم می‌خورد.[2] مقصود از این مطلب این است که تنها تعیین کننده در سکّان‌داری اراده خود انسان است و بس.

با حفظ مفروض بحث، به مرحله دوم می‌رویم و آن این که سکّان اراده خویش را به ناخدای خرد می‌سپاریم یا کشتی اراده را تسلیم امواج احساسات می‌کنیم.

روشن است که اگر آزادانه و با اختیار، کشتی اراده را به امواج احساسات سپردیم، دل در گرو احساسات قرار می‌گیرد و تمامی حرکتهای ما در راستای تمایلات و غرایز خواهد بود. اما این گرو بودن دل، با آزادی و اختیار کامل رقم خورده است.

البته پس از سپردن آزادانه‌ی اراده به امواج احساسات، دیگر معنی ندارد که از احساسات و تمایلات سرپیچی نماییم. به سخن دیگر پس از این که کشتی اراده را به جریانات احساسات سپردیم، خود خواسته دست از اختیار خود برداشته‌ایم و در واقع به اختیار خود، خویش را اسیر و تسلیم کرده‌ایم.

بر این اساس، محبتِ خود خواسته از اختیاری بودن خارج شده و دل بی‌اختیار در چوگان غرایز می‌چرخد.

اگر در این مرحله واقعا اختیاری هم نباشد، این عدم اختیار ناشی از یک ریشه است و آن ریشه تصمیم و اراده بر سپردن دل به امواج احساسات است.

ناگفته پیداست که هر لحظه می‌توانم از این تصمیم برگردم و سکّان اراده را به خرد واگذار نمایم.

البته با دل سپردن به احساسات، احساسات و غرایز تقویت شده و بازگشت دشوارتر می‌گردد؛ اما هرگز این دشواری به معنی ناشدنی بودن بازگشت نیست.

پس از سرسپردگی به احساسات، دوست داشتن آن چه موافق غرایز و هوسها باشد، لازمه این سرسپردگی است و اگر غیر این باشد با سرسپردگی به احساسات تنافی دارد.

اما این لازمه قهری ریشه در سرسپردگی به احساسات دارد.

با توجه به آن چه گذشت سپردن سکّان اراده به امواج احساسات، بالاترین خیانت به انسانیت و بدترین گناه است.

تا این جا بحث بر اساس شاخه اول یعنی سپردن اراده به احساسات بود.

شاخه دوم، سپردن سکّان اراده به چراغ خرد است در این صورت اراده‌مندی در همه جا از جمله در مورد محبت بر اساس واقعیتهایی است که با خرد روشن می‌گردد.

این شاخه مربوط به انسان خرد محور است که انشاء الله در آینده به آن می‌پردازیم.

 

[1]ـ فارسی چهارم دبستان سال 1387 صفحه 15 درس «سال‌های دور از خانه»

[2]ـ این مطلب تبصره‌های مهمی دارد که انشاءالله در جای خودش مطرح خواهد شد.

«عشق مقدس!» یک مغالطه پنهان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۰:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2374
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1996

پس از آن که شناختیم ریشه‌ی منطق «محبت که گناه نیست!»[1] نگرش غریزه محوری به انسان است، مناسب است برای تکمیل این بحث، درنگی بر «عشق مقدس» داشته باشیم.

پرسشی که مطرح است این است که آیا هر عشقی مقدس است یا تقدس عشق، شرط و شروطی دارد؟

به سخنی دیگر آیا عشق قابل تقسیم به عشق خوب و عشق بد هست، یا هر عشقی خوب است؟

انشاء الله با شناخت انسان خردمحور و آثار مترتب بر آن که مهمترین آنها دوستی و محبت است، خواهیم دید که «تنها شوری مقدس است که چراغ فروزانش معرفت باشد».

اما تقدس عشق در دستگاه انسان غریزه محور (بر خلاف دستگاه انسان خردمحور)، هیچ قید و شرطی ندارد.

موضوع تحقیق این بخش این است که اصلا عشق در دستگاه انسان غریزه محور، مقدس هست یا ابدا تقدسی در کار نیست؟ و اگر عشق مقدس است این تقدس از کجا آمده است؟

پیش از این گذشت که اگر انسانیت را به غریزه محوری تعریف نماییم با موجودی ناتوان و اسیر روبرو هستیم که دستخوش امواج احساسات است و با وزش غرایز به چرخش در می‌آید.

از همین رو گفتیم چنین تعریفی نمی‌تواند ممتازترین ویژگی انسان را که اراده و اختیار اوست، توجیه کند؛ بر همین اساس میان انسان غریزه محور و «اختیار» تضاد است.

نتیجه این مبنا هم این شد که تمامی حرکتهای انسان از جمله محبت، قهری است و خارج از اختیار اوست.

اگر محبت اختیاری نباشد، امکان ارزش گذاری آن از منظر کار انسان وجود ندارد و نمی‌توان آن را مثبت یا منفی دانست. بلکه باید سراغ مبدأی رفت که محبت کار اوست.

وقتی اصل محبت اختیاری نبود، چگونه می‌توان به آن ارزش مثبت داد، تا چه رسد به این که عشق را مقدس دانست؟!

از این رو می‌توان گفت تقدس عشق، در واقع یک مغالطه‌ی پنهان است.

آن چه این مغالطه در صدد تأمین آن است، پنهان ساختن ننگ بی‌ارادگی و بی‌اختیاری انسان است.

توضیح این که بر اساس آن چه گذشت ریشه‌ی «منطق دلم می‌خواهد» یکی از دو چیز است:

ریشه نخست «منطق دلم می‌خواهد»، تسلیم ذلیلانه و خودخواسته در مقابل امواج احساسات است.

حاصل کنار گذاشتن خرد در این حالت، تنزل انسان به سطح حیوانیت است.

البته در نگاه دقیق، چنین انسانی از حیوان هم پست‌تر است؛ زیرا در حیوانی که با غرایزش می‌چرخد، خبری از خرد نیست؛ اما کنار گذاشتن خرد در «منطق دلم می‌خواهد»، خود خواسته است.

بر همین اساس است که قرآن فریاد برآورده است

اینان همانند چهارپایان هستند، بلکه گمراه‌تر (چرا که خودخواسته پشت به خرد کرده و) غفلت‌زده هستند.[2]

ریشه دوم «منطق دلم می‌خواهد»، مساوی ساختن انسانیت با إشباع غرایز و احساسات است.

بر اساس این تعریف هم، ارزش انسان به اندازه خاشاکی که با هر بادی برقصد، تنزل می‌کند.

از آن جایی که به شهادت وجدان همگان، تنزل انسانیت در هر دو صورت، ننگین است، تلاش شده است با طرح «عشق مقدس» ارزش موهومی را قالب بزنند.

در این مغالطه، به شکلی غیر مستقیم پای اراده و اختیار ادعایی به میان می‌آید.

با افزودن پنهان چاشنی اختیار، تلاش می‌شود تنزل ننگین انسانیت استتار گردد.

این در حالی است انسان غریزه محور، در تضاد با اختیار است.

متأسفانه در عین این تضاد، چاشنی اختیار و اراده به شکل پنهان در سرتاسر دستگاه انسان غریزه محور، به دروغ جاسازی و تزریق می‌شود.

از جمله مباحث مشابه عشق مقدس، آزادی است که برای آن هاله‌ای از تقدس تراشیده‌اند. از این رو در ادامه مباحث به موضوع آزادی می‌پردازیم.

آن چه گذشت در رابطه با «عشق مقدس» در دستگاه انسان غریزه محور بود.

اما همان گونه که اشاره کردیم در دستگاه انسان خردمحور، با صرف نظر از درستی تعبیر عشق، «محبت در اوج ارزش و تقدس است، مشروط بر این که پشتوانه معرفتی داشته باشد و مبدأ آن، خوبیِ شناخته شده باشد».

 

[1]ـ پیش از این اشاره کردیم که کاربرد واژه «منطق» در این گونه موارد مسامحی است و الا روشن است که «دلم می‌خواهد»، «محبت که گناه نیست» و… عین بی‌منطقی است.

[2]ـ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ  كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ   لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف 179)

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً (فرقان 44)

«آزادی» در دستگاه انسان غریزه محور (اسارت در بند احساسات)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۰:۲۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2375
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1581

تفسیر «غریزه محوری» از انسان، آثار و تبعات فراوانی دارد که به تدریج آنها را تشریح می‌نماییم. انشاء الله.

اما یکی از مهم‌ترین آثار آن، تحریف «آزادی» است.

حقیقت «انسان غریزه محور» چیزی جز «اسارت» انسان در بند احساسات و غرایزش نیست. اما با کمال تأسف از این «اسارت آشکار» با تعبیر «آزادی» یاد می‌شود.

این مسئله نیاز به تجزیه و تحلیل فراوانی دارد. اما به دو دلیل این تجزیه و تحلیل را به آینده واگذار می‌کنیم:

نخست این که در بخشی از بحث «عقلانیت آزادی» اشاره‌ای به این مسئله داریم. همین اندازه از بحث برای نکته سنجان کافی است.

دوم هم این که بسیاری از مباحث اصلی «پروژه شخصیت گم‌شده» باقی مانده است که تفصیل در هر شاخه‌ای، پیشروی این پروژه را بسیار کند می‌کند.

با پوزش از همگان فعلا برای آشنایی با بحث آزادی در دستگاه انسان غریزه محور به  مراجعه کنید.

بحث «کدامین انسان؟!» را نیز با شاخه سوم آن، یعنی «انسان در برزخ میان غریزه و خرد» ادامه می‌دهیم.

«مسئولیت» در دستگاه انسان غریزه محور (مصونیت)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۸/۲۳-۷:۴۹:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24494
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 13

در دست تدوین

«حق» در دستگاه انسان غریزه محور (طلبکاری)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۸/۲۳-۷:۴۹:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24495
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 10

در دست تدوین

«پرستش» در دستگاه انسان غریزه محور (خودپرستی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۸/۲۳-۷:۵۰:۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24496
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 18

در دست تدوین

جایگاه و ارزش «منطق دلم می‌خواهد»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2376
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1676

پیش از این ارزش و جایگاه «انسان منهای خرد» را شناختیم و گفتیم چنین موجودی تنها اسمی از انسان یدک می‌کشد و صورتی از انسان دارد.

اما در واقع چنین انسانی بسیار خطرناک‌تر از درنده‌ترین حیوانات است.

ممکن است به ظاهر چنین بنماید که شخصیت استعمارگر خرد (منطق دلم می‌خواهد) نسبت به انسان منهای خرد یک گام به پیش است. اما این مطلب توهمی بیش نیست.

برای روشن شدن این مطلب بایسته است در آغاز مقایسه‌ای داشته باشیم میان «انسان منهای خرد» با «منطق دلم می‌خواهد» تا از این راه ارزش «منطق دلم می‌خواهد» را بهتر بشناسیم.

پیش از این از «خردستیزی» این گونه سخن گفتیم:

با توجه به 1ـ توانایی ویژه انسان در إشباع غرایز و 2ـ تنوع طلبی در إشباع، 3ـ به ویژه تشنگی پایان ناپذیر او، هیچ سدی نمی‌تواند چنین موجودی را از رسیدن به خواسته‌هایش متوقف کند.

روشن است که بر اساس این دیدگاه، هر کس زورش بیشتر باشد بیشتر به إشباع نزدیک می‌شود، اما اشباعی که پایانی برای آن متصور نیست

نخستین دستآورد چنین تعریفی از انسان برای انسان، نابودی حیات انسان در کره خاکی است و خود این حاصل، خط بطلانی آشکار بر چنین تعریفی می‌کشد.

ویژگی اصلی «منطق دلم می‌خواهد» این است که بر خلاف خردستیزی، خرد در مدیریت ارضاء احساسات استخدام می‌شود.

از این رو باید اثرات استخدام خرد را رصد نماییم.

در این راستا بسیار مناسب است نگاهی دوباره داشته باشیم به تفاوت جهان خردستیزان را با جنگل حیوانات.

پیش از این گفتیم: از آن جایی که غرایز و کیفیت ارضاء آن در حیوانات محدود است، جنگل هنوز هم برپاست. اما با توجه به ویژگی‌های یاد شده‌ی خردستیزی، با خردستیری مطلق، تاریخ حیات انسان، نمی‌تواند دوام چندانی داشته باشد.

به سخن دیگر می‌توان گفت هر چند زیان خردستیزی در کوتاه مدت، کاملا آشکار است و قابل مقایسه با استعمار خرد نیست، اما با استخدام و استعمار خرد، این مشکل خردستیزی، یعنی نابودی سریع حیات بشر بر اثر إشباع دیوانه‌ی تمایلات انسان، برطرف می‌شود؛ چرا که پای مدیریت خرد به میان می‌آید.

اما باید دید حاصل مدیریت ارضاء احساسات و غرایز در دراز مدت چیست؟

«خردستیزی» و «استعمار خرد»، در نفی خرد از «سکّان‌داری اراده» مشترک هستند. از این رو می‌توان گفت برداشت نهایی هر دو یکی خواهد بود.

گذشت که ویژگی نفی خرد به شکل مطلق، اشباع دیوانه‌وار و بدون حد و مرز است. بر اساس این ویژگی است که گفتیم با خردستیزی حیات بشر دوام چندانی نمی‌تواند داشته باشد.

اما در استعمار خرد اگر از مرتبه سکّان‌داری بگذریم (که در آن هیچ رد پایی از خردورزی وجود ندارد)، در مرتبه ارضاء احساسات و غرایز پای خرد به میان می‌آید.

هنگامی که سیری ناپذیری غرایز انسان، به ویژگیِ شگرفِ خرد ضمیمه شود، توانایی انسان در مرحله ارضاء فوق العاده می‌گردد.

روشن است که جولانگاه احساسات و غرایز منحصر به حوزه شخصی فرد نیست؛ بلکه در بسیاری از موارد، ارضاء غرایز با دست انداختن به حریم دیگران محقق می‌شود.

انشاء الله در مجال مناسب به تفصیل خواهیم گفت که محدود ساختن غرایز به عدم تعرض به حریم دیگران، دو بُعد متفاوت دارد:

این محدودیت، از بُعد ناتوانان، به معنی کشیدن حفاظ برای منافع فردی است و تلاشی است تا دست قدرتمندان را از حریم شخصی خود دور نگهدارند؛ هر چند این تلاش به  دلیل زورگویی قدرتمندان، در نهایت شکست خورده است.

اما از بُعد قدرتمندان قضیه کاملا بر عکس است؛ چرا که با ضمیمه شدن «قدرت» به «منطق دلم می‌خواهد»، «زورگویی» متولد می‌شود. در این وضعیت با حفظ مفروض بحث که حذف خرد از سکّان‌داری اراده است، در زورگو هیچ انگیزه‌ای برای عدم تجاوز به حریم دیگران وجود ندارد.

از این رو اگر محدودیت ارضاء غرایز از سوی قدرتمندان مطرح شود، تنها بر اساس تحمیق ناتوانان و منافع دراز مدت خودشان است.

اینجاست که ویژگی روشنگری خرد و واقع نمایی آن در عمل، به «شیطنت»، حیله و تزویر تبدیل می‌گردد، آن هم شیطنتی که پایانی برای آن متصور نیست.

این شیطنت، سرمایه استعمار و بردگی دیگران توسط قدرتمندان قرار می‌گیرد.

شاید شما هم این مثل را شنیده باشید که «چون دزد با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا».

دیگر خدا می‌داند که ترکیب «منطق دلم می‌خواهد» و زور، چها بر سر ناتوانان می‌آورد!

در جهان کنونی کسانی که با مفاهیم کودتای رسانه‌ای، جنگ نرم و… آشنا هستند، به راحتی به عمق واقعی این فاجعه پی می‌برند.

روشن شد که التزام به خردمندی کاذب (خردمندیِ در خدمت هوس)، بسیار گول زننده است و در موارد فراوانی واقعیت تلخ آن را می‌پوشاند.

از این رو می‌توان گفت در دراز مدت و نگاه کلان، فاجعه و شدت تخریب «منطق دلم می‌خواهد»، بر اثر مدیریت عقلانی هوس، با فاجعه‌ی حاصل از خردستیزی هرگز قابل مقایسه نیست؛ در نتیجه می‌توان گفت جایگاه «منطق دلم می‌خواهد» بسیار پست‌تر از «انسان منهای خرد» است و ارزش منفی «استعمار خرد» به مراتب پایین‌تر از «حذف خرد» از ساحت انسانیت است.

چند تبصره مهم!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2377
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1612

غرایز و محبت فطری

تعریف فطرت و رابطه آن با خردورز باید روشن شود

اگر فطرت نیز همراه با نوعی شناخت باشد آیا می‌توان گفت احساساتی وجود دارد که ناشی از شناخت نباشد

از این رو هر چند از نظر اصطلاحات نتوانیم این دو را یک کاسه کنیم اما مناط و معیار واقعی در فطرت و خرد یکی است.

دشمنی چرا؟!

فقه ولایی

تعریف۳: انسان در برزخ ميان غريزه و خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2378
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1632

در مباحث پیشین با دو تعریف از «انسان» آشنا شدیم:

1ـ انسان بیگانه از خرد

2ـ انسانی که خرد را تنها در راه اشباع غرایزش استعمار کرده است. از این تعریف با انسان غریزه محور یاد می‌کنیم.

نقطه مقابل انسان غریزه محور، انسان خرد محور است که تعریف دیگری از انسان است.

روشن شد که دو تعریف نخست فاقد پشتوانه‌ی علمی است و علاوه بر این که تنزل شدید انسانیت را به دنبال دارد، آثار بسیار مخربی نیز بر انسانیت انسان و جامعه انسانیت به بار می‌آورد.

از همین رو به میان آمدن پای خرد، در تعریف انسانیت ضرورتی حیاتی و اجتناب ناپذیر است.

خرد در سکّانِ اراده‌ی «انسان غریزه محور» (که از آن با «منطق دلم می‌خواهد» یاد کردیم) هیچ نقشی ندارد و تنها در کیفیت ارضاء غرایز، از آن بهره برده می‌شود.

گذشت که نقطه مقابل شخصیت استعمارگر خرد، انسانی است که سکّان اراده را دربست به خرد سپرده است که از آن با تعبیر «انسان خرد محور» یاد می‌کنیم.

روشن است که میان «انسان غریزه محور» و «انسان خرد محور» تفاوتی بس عمیق و فاصله‌ی بس زیاد وجود دارد.

بدون پشت سر گذاشتن و گذر از مرحله «انسان غریزه محور»، دست یافتن به تکامل انسانی، یا به تعبیر دقیق‌تر دست یافتن به «حقیقت انسانیت» میسر نیست.

البته همگان این مرحله را به شکل یکسان طی نمی‌کنند.

برخی با سرعتی شگفت و برخی لنگان پا به مرحله خرد محوری می‌گذارند.

اما گروه سوم در «برزخ» میان «انسان غریزه محور» و «انسان خرد محور» ماندگار شده و هرگز انسانیت حقیقی را نمی‌یابند و طعم عقلانیت واقعی را نمی‌چشند.

آن چه مهم است شناخت «برزخ» میان «انسان غریزه محور» و «انسان خرد محور» است.

انسان در مرحله برزخی، خود منزلگاه‌های متفاوتی دارد.

شناخت دقیق این منزلگا‌ه‌ها، کمک فراوانی به شناخت «شخصیت خود» می‌کند و عبور از این برزخ و پا گذاشتن به مرحله خرد محوری را آسان‌تر می‌نماید.

عمده‌ترین ویژگی انسان برزخی، پذیرفتن خرد به عنوان ویژگی انسانی است.

اما باید دید با این ویژگی انسانی، چگونه برخورد می‌گردد و چه بهایی به آن داده می‌شود.

از منزلگاه نخستین برزخ میان غریزه محوری و خرد محوری آغاز می‌کنیم.

توجیه‌گری، نخستین منزلگاه انسان برزخی (خردگريزان توجيه‌گر)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2379
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1560

با پشت سر گذاشتن استعمار خرد (غریزه محوری)، نخستین قدمی که برداشته می‌شود یافتن این حقیقت است که خرد، روشنگر واقعیتها و حقیقتهاست، خوب و بد را روشن می‌کند و چاه را از راه نشان می‌دهد.

اما در منزلگاه نخستین توفان احساسات همچنان می‌وزد و بحران غرایز نیز پا برجاست.

از این رو، انسان در این مرحله، اولا حریف تمایلات و غرایز نمی‌شود و ثانیا شهامت اعتراف به ضعف و سستی در برابر تمایلات را ندارد.

حاصل ویژگی نخست «خردگریزی» و فرار از عقلانیت است.

نتیجه ویژگی دوم هم این است که به هر شکل ممکن ،ننگ پشت کردن به خرد را بپوشانند؛ از این رو تلاش می‌کنند به ارضاء غرایز رنگ و بوی خردورزی دهد و هوسرانی‌ها را به شکلی خردمندانه «توجیه» کند.

به همین دلیل برای این گروه تعبیر «خردگريزان توجيه‌گر» را به کار می‌بریم.

در این راستا در «نظریه عقلانیت فراگیر» گذشت که:

اين گروه علاوه بر مخالفت عملي با شناخت خود، در تلاشند که توجيه خردورزانه‌ای براي ارضاي تمايلات خود ارايه دهند تا خود را در درون (براي رهايي از نداي وجدان) يا برون (در نظر ديگران) توجيه نمايند.

اين عمل‌کرد، همان پشت کردن به خرد است، اما بدون شهامت اعتراف؛ از اين رو فرار پنهان از خردورزي شمرده مي‌شود. اينان نيز دچار تبعيض ميان شناخت و عمل هستند، ولی با توجيه خردورزانه شهوت، مدعي حيات عقلاني در حوزه شناخت و عمل هستند و در واقع سعي در پنهان کردن تبعيض دارند.

با تأمل در اين عمل‌کرد، ناتواني از اعتراف از يک سو، و پذيرش نادرستي تبعيض در عقلانيت از سوي ديگر ديده مي‌شود؛ چرا كه اگر تبعيض در عقلانيت را درست مي‌پنداشتند، نيازي به توجيه، وجود نداشت.

نطفه بي‌طرف نبودن علم در اين نقطه بسته مي‌شود.

در بخشی دیگر از همان نوشتار گذشت:

اين گروه اگر براي خرد بهايي قايل نبودند، هرگز هوس‌راني را با توجيه عقلاني بَزَک نمي‌کردند! توجيه خردورزانه شهوت، همان ادعاي حيات عقلاني در حوزه شناخت و عمل است. از همين رو تبعيض در خردورزي اين گروه، به نظر خودشان و ساده‌پنداران پنهان و پوشيده است.

اگر ما پرده استدلال نمايي اين طبقه را پاره نماييم، ديگر مجالي براي تبعيض در عقلانيت باقي نخواهد ماند.

پاره کردن پرده استدلال نمايي به اين معناست که منطق نادرست به کار برده شده در توجيه هوس‌راني، با ضابطه خردورزي رسوا گردد.

توضيح اين که توجيه‌گران، تظاهر به خردورزي مي‌کنند و روشن است که اين تظاهر رياکارانه، متضاد با خردورزي است و به بيان ديگر خردورزي رياکارانه، خردورزي حقيقي نيست، بلکه مصداق تبعيض در خردورزي شمرده مي‌شود. اما با اين تفاوت که نقطه تضاد و تبعيض هر دو در حوزه شناخت قرار دارند.

به سخني ديگر هر چند «خردگريزان توجيه‌گر»، همانند «خردگريزان معترف» و «لغزش‌کاران» (به توضیحی که خواهد آمد) دچار تضاد و تبعيض عقلانيت ميان حوزه شناخت و عملشان هستند، اما خردگريزان توجيه‌گر، اين ويژگي را دارند که با خردورزي رياکارانه، تبعيض را از ميان حوزه شناخت و عمل به تبعيض در خود حوزه شناخت سرايت داده‌اند، تا به پندار خودشان تبعيض ميان شناخت و عمل را مرتفع سازند؛ اين جاست که دچار تبعيض عقلاني به معني واقعي آن مي‌شوند.

چرا که «خردگريزان معترف» و «لغزش‌كاران» بر خلاف «خردگريزان توجيه‌گر»، با فرار از عقلانیت (در خردگریزان معترف) و اعتراف صريح به عقلانيت (در لغزش‌کاران)، باطلي را وارد حوزه واقعي عقلانيت که همان حوزه شناخت است، نمي‌كنند تا مصداقي براي تبعيض واقعي در حوزه شناخت درست شود.

آن چه گذشت توضیح نخستین منزلگاه انسان برزخی است.

روشن شد که انسان در این مرحله، با پذیرفتن نقش خرد، از غریزه محوری محض بیرون آمده، اما هنوز با خرد محوری بسی فاصله دارد.

در ادامه به منزگاه دوم می‌پردازیم.

خرد گریزی، دومین منزلگاه انسان برزخی (خردگریزان معترف)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2380
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1616

با پشت سر گذاشتن «توجیه‌گری»، به دومین منزلگاه انسان برزخی می‌رسیم.

منزلگاه دوم، مربوط به «خردگريزان معترف» است که خود خواسته به خرد پشت کرده‌اند.

در این رابطه در بحث «نظریه عقلانیت فراگیر» گذشت:

اين گروه به مقتضاي خرد خويش توجه دارند و مي‌دانند هوسِ پيش روي آنها در تضاد با خردورزي است؛ اما از آن روي كه شهامت مقابله با هوس را ندارند، پس از تسليم شدن ذليلانه در مقابل شهوت، آشکارا تلاش مي‌کنند پشت به خرد کرده تا کمتر به عذاب وجدان ناشي از خواري هوس دچار گردند؛ اين تلاش همان غفلت خود خواسته است که احيانا نشئه با مواد مخدر يا مستي شراب و هم به ياري آن مي‌آيد.

در ادبيات ديني از اين واكنش با تعبير «ادبار و تولي» ياد شده است.[1]

در يک جمله ويژگي اصلي اينان پذيرش تضاد آشکار شناخت آنان با عملشان است؛ در نتيجه مي‌توان گفت حيات عقلاني اين گروه، منحصر به حوزه شناخت است.[2] ولي آثار شناخت در حوزه عمل، تحقق نمي‌يابد. اين همان تبعيض آشکار است؛ اما نقاط متضاد عبارت از شناخت و عمل است.

روشن است که این گروه یک قدم از توجیه‌گران به کمال انسانی نزدیک‌تر هستند؛ چرا اینان با خردورزی کاذب و ریاکارانه در صدد توجیه کردار نادرست خویش برنمی‌آیند و با استدلال نمایی کار نادرست خود را توجیه نمی‌کنند.

 

[1]ـ وَ جَعَلْنا عَلي‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلي‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً اسراء (46)

إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلي‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَي الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلي‏ لَهُمْ محمد (25)

إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ نمل (80)

[2]ـ تعبير انحصار به حوزه شناخت مسامحه‌اي دارد كه در بحث تولي و تبري بدان اشاره مي‌كنيم.

درگیری آشکار خرد و احساسات، سومین منزلگاه انسان برزخی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2381
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1615

پس از طی دو منزلگاه پیشین، یعنی «خردگریزان توجیه‌گر» و «خردگریزان معترف»، به منزلگاه سوم می‌رسیم.

در این منزلگاه خرد نقش جدی‌تری دارد؛ چرا که نه در صدد توجیه است و نه فرو رفتن در غفلت کامل از خرد را می‌پذیرد؛ پس نقش خرد در صحنه انسانیت پذیرفته شده است.

اما پذیرفتن خرد به معنی این نیست که سکّان اراده نیز کامل و دربست به خرد سپرده شده باشد. بلکه هنوز احساسات آن چنان قوی است که به راحتی اجازه سکّان داری را به خرد نمی‌دهد.

با این همه از یک طرف، سوسوی خرد با شدت و ضعف آن، برخی از واقعیتها و حقایق را روشن می‌کند.

از سوی دیگر، کشش احساسات هم فرد را به حال خودش رها نمی‌کند.

اینجاست که همیشه میان کشش احساسات و روشنگری خرد، جنگی آشکار در جریان است.

در این منزلگاه گاهی خرد پیروز میدان است و گاهی احساسات چیره می‌گردد.

در هر صورت جنگ آشکار میان خرد و احساسات، به معنی پذیرفتن رسمی نقش خرد است و همین نکته نشان دهنده پیشرفت انسان، نسبت به دو منزلگاه پیشین است.

تقسيم منطقه‌ای، چهارمين منزلگاه انسان برزخی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2382
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1630

در مباحث پیشین گذشت که سومین منزلگاه انسان برزخی، مرحله جنگ میان احساسات و خرد است.

جنگ و گریز میان خرد و احساسات، همچنان ادامه پیدا می‌کند تا این که یکی از دو طرف غلبه نسبی پیدا کند.

غلبه احساسات، به معنی پس‌رفت و تنزل است که حاصل آن هم بازگشت به منزلگاه‌های پیش است.

نقطه مقابل آن، غلبه خرد بر احساسات است.

پیداست که پیروزی خرد بر احساسات، نتایجی مثبتی را به دنبال دارد؛ اما این نتایج یک باره آشکار نمی‌شود؛ بلکه جوانه زدن و به بار نشستن خردورزی تدریجی است.

و باز هم پیداست در حوزه‌هایی که احساسات فرد ضعیف‌تر است و یا این که تا حدی احساسات همسوی با خرد است، سپردن سکان اراده به خرد سریع‌تر و آسان‌تر صورت می‌پذیرد.

اما در سایر حوزه‌ها، همچنان جنگ میان خرد و احساسات ادامه پیدا می‌کند تا در آن حوزه‌ها نیز فرصت غلبه خرد بر احساسات پیدا شود.

مثلا بسیاری از افراد در حوزه مسایل بهداشتی و پزشکی که در سلامت و طول عمر انسان مؤثر است، کاملا خردمندانه عمل می‌کنند؛ اما در حوزه پول پرستی، درگیری خرد با احساسات همچنان ادامه پیدا می‌کند.

یا این که افرادی در حوزه امانتداری، کاملا خردمندی را رعایت می‌کنند؛ اما اگر پای شهوت جنسی به میان آید، دیگر ناتوان می‌گردند و…

به همین دلیل با توجه به تفاوت قدرت احساسات و غرایز در افراد، نخستین آثار غلبه خرد، در همگان یکسان نیست و حوزه‌هایی که حکومت خرد از آنها آغاز می‌شود کاملا متفاوت است.

از این رو مشاهده می‌کنیم که بعضی از افراد صد در صد در زندگی با برنامه و نظم زندگی می‌کنند، برخی مسائل بهداشتی و پزشکی را کاملا رعایت می‌کنند، برخی در راستگویی ضرب المثل هستند، برخی امانتدار خوبی هستند، برخی در رعایت حقوق دیگران الگو هستند، برخی هرگز گرد خیانت نمی‌گردند و…

این تفاوتها همگی ناشی از شدت و ضعف غرایز و احساسات است که آغاز حکومت خرد در افراد را متفاوت می‌کند.

توسعه مناطق سیطره خرد، پنجمین منزگاه انسان برزخی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2383
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1565

در منزلگاه پیش، شاهد سکان داری خرد در برخی از حوزه‌ها بودیم؛ اما در آغاز این راه، خردورزی آن چنان کم رنگ است که به سختی به چشم می‌آید، تا آن جا که در صفحه امتحان انسانیت فرد، شاهد اندکی از موارد خردورزی هستیم.

به سخن دیگر در آغاز، رفتار درست و خردمندانه فرد، انگشت شمار، اما رفتار ناردست و نابخردانه آن چنان فراوان است که به شمار نمی‌آید و قابل غلط گیری نیست.

اما با تقویت تدریجی خرد، تعداد حوزه‌هایی که خرد در آنها سکان داری می‌کند، توسعه می‌یابد.

این روند همچنان ادامه پیدا می‌کند تا فرد به آستانه‌ی انسان خرد محور نزدیک گردد.

این جاست که خرد درخشان‌تر شده و نقش آن فراگیرتر گردیده، تا آن جا که در صفحه امتحان انسانیت فرد، خردورزی به روشنی به چشم می‌آید و موارد احساسات و غرایز رو به اندکی می‌رود و می‌توانیم رفتار فرد را غلط گیری نماییم.

اما همچنان که اشاره شد به دلیل تفاوت افراد در شدت و ضعف غرایز و احساسات، حوزه‌هایی که اراده همچنان در اختیار غرایز و احساسات قرار دارند، کاملا متفاوت است و از همین رو صفات منفی همگان یکسان نیست.

بر همین اساس مشاهده می‌کنیم که بعضی اسیر خواب هستند، برخی اسیر شهوت جنسی، برخی اسیر شکم، برخی اسیر پول، برخی اسیر شهرت و نام و برخی…

این تفاوتها همگی ناشی از شدت و ضعف غرایز و احساسات مختلف در افراد است که پایان حکومت غرایز و احساسات را در افراد متفاوت می‌کند.

در هر صورت در این منزلگاه باز هم رد پای احساسات و غرایز در سکان داری اراده به چشم می‌خورد.

اگر نقش خرد آن چنان برجسته شود که غرایز و احساسات کاملا از سکان داری اراده حذف گردد، برزخ میان احساسات و خرد با موفقیت طی شده و شاهد بلوغ انسانیت می‌گردیم.

توضیح این مطلب را در ادامه مباحث با عنوان «انسان با سکانداری و سلطنت خرد» می‌بینید. انشاء الله.

مقایسه فریبنده عقلانیت ناقص با عقلانیت کاذب

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2384
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1594

با توجه به آن چه در مباحث پیشین گذشت روشن شد که «منطق دلم می‌خواهد» کاری به روشنگری و واقع نمایی بی طرفانه خرد ندارد و تنها برای شیطنت، خرد را به کار می‌برد. (به فصل جایگاه و ارزش «منطق دلم می‌خواهد» مراجعه کنید.)

از این رو ماهیت خرد در «منطق دلم می‌خواهد» کاملا مسخ شده و وارونه است. بر اساس این ویژگی، از آن با «عقلانیت کاذب» یاد می‌کنیم.

اما هنگامی که خرد محوری کلید بخورد، بر اساس روشنگری و واقع نمایی بی طرفانه خرد، پای خرد در سکّان داری اراده باز می‌شود.

البته واگذاری سکان اراده به خرد در بسیاری از افراد، به شکل ناقص رقم می‌خورد که در « انسان در برزخ میان غریزه و خرد» به این موضوع پرداختیم.

عدم درک درست این تفاوت موجب یک مقایسه فریبنده می‌گردد.

چرا که از یک سو تفکیک «سکان داری اراده توسط خرد» از «استعمار خرد» در «منطق دلم می‌خواهد» برای همگان آسان نیست و از سوی دیگر قوت خردورزی کاذب در «منطق دلم می‌خواهد» و ضعف خردورزی نوپا در خرد محوری، بستر یک مغالطه بزرگ را فراهم آورده است.

هر چند این مغالطه از دید تیزبینان پنهان نمانده، اما بسیاری از کوته نگران را دچار مشکل کرده است.

توضیح این که پشتوانه‌ی خردورزی استعمارگونه در «منطق دلم می‌خواهد»، غرایز و شهواتی است که بر سکان اراده چیره شده است. این ویژگی، انطباق خردورزی و کاربرد هر چه بیشتر خرد را بهتر تأمین می‌کند. این انگیزه، پشتوانه إعمال بیشتر خردورزی استعمارگونه است.

اما آغاز نفوذ خرد در سکان اراده، حاصل جنگ سخت و دراز میان خرد و غرایز است.

حاصل این جنگ، از یک سو مغلوبیت تدریجی غرایز است و از سوی دیگر خردی خسته از نبرد با غرایز است که تازه اصل نفوذ آن در سکان داری اراده رقم خورد است.

روشن است که در چنین وضعیتی نه تنها خرد پشتوانه‌ای جز خود ندارد، بلکه در آغاز راه سیطره و چیرگی خرد بر غرایز، بسیار حساس و شکننده است.

از این رو در بیشتر موارد، نفوذ تدریجی خرد در لایه‌های بیرونی رفتار انسانی کاملا کند پیش می‌رود و این به معنی کاستی در بروز خارجی خردورزی است.

در حالی که خردورزی استعمارگونه با پشتوانه غرایز چیره و شهوات قوی، نمودی کاملا آشکاری در رفتار فرد دارد.

به سخنی دیگر «منطق دلم می‌خواهد» به دلیل وجود جاذبه‌ها و دافعه‌های احساسات، تطبیق بیشتر و بهتر خردِ استعمار شده بر ابعاد زندگی را (به استثنای سکّان‌داری اراده) می‌طلبد.

اما «خردمحوری» با آغاز جنگ میان خرد و احساسات و غلبه تدریجی خرد بر هوس، پا می‌گیرد و در طول زمان قدرتمند می‌گردد. حاصل این ویژگیِ آغاز خردمحوری، انطباق ضعیف آن بر ابعاد زندگی است.

بروز بیشتر خردِ استعمار شده در «منطق دلم می‌خواهد» و آغاز ضعیف خردمحوری در همه سطوح زندگی خردوزان، ممکن است بسیار گمراه کننده باشد.

چرا که اگر درک درستی از اهمیت سکان داری اراده نداشته باشیم، خردورزی‌های استعمارگران، چشم پر کن است؛ ولی ارزش کسانی که سکانداری اراده توسط خرد را پذیرفته‌اند، اما در انطباق آن کاستی دارند، پنهان می‌ماند.

برای درک این مطلب ظریف، مثالی می‌آوریم.

فرض کنید کسی نسبت به بیماری ایدز (فرو ریختن سیستم ایمنی بدن) هیچ مراقبتی نداشته باشد؛ اما در بهداشت دهان و دندان و… وسواس داشته باشد. در نقطه مقابل کسی را در نظر بگیرید که اولویتهای نخست بهداشتی را به دقت تمام رعایت کند، اما در اولویتهای درجه دوم و سوم سستی و کاهلی نماید.

احیانا مراقبت در اولویتهای درجه پایین، بیشتر به چشم می‌آید تا مراقبتهای اساسی که با رعایت اولویتهای درجه اول تحقق پیدا می‌کند.

از این رو در نگاهی سطحی، کسی که اولویتهای درجه چندم بهداشتی را مراعات می‌کند، بیشتر به چشم می‌آید تا کسی که همت اصلیش منحصر به رعایت اولویتهای نخست بهداشتی است.

نمونه بارز این مقایسه نادرست در جهان ما، برخی از نظامهای غربی است که هیچ رنگ و بویی از انسانیت نداشته، اما در قوانین و ضوابطی که تضادی با «منطق دلم می‌خواهد» نداشته باشد، تلاش وافری از خود نشان می‌دهند.

در مقابل برخی از ملتها هستند که هنوز نبض انسانیت در آنها می‌تپد، اما در مقوله‌های بهداشتی و ترافیک و… کاستی‌های فراوانی دارند.

اینجاست که کوته نگری موجب می‌شود، این گونه نظامها را بر زندگی انسانی ضعیف، ترجیح دهیم.

اما نگاه تیزبینانه خردمندان، در درجه نخست اولویتهای اساسی را رصد می‌کند تا عناصر سطحی و روبنایی.

در این جا بسیار مناسب است که با طرح یک مصداق از خردمحوری در منابع وحی، نگاهی به عظمت علمی دین داشته باشیم:

کسی که بدون بصیرت (و معرفت) عمل کند، مانند کسی است که در بیراهه حرکت می‌کند. سرعت (و تلاش بیشتر او) حاصلی جز دوری از راه (حقیقت) ندارد.[1]

آیا سکّان‌داری خرد توسط احساسات، حرکت با بصیرت و معرفت است؟!!!

برای تجسم عینی مقایسه میان خردورزی قوی استعمارگونه‌ی با خردورزی واقعی نوپا، باید دو شخصیت را در کنار هم دید:

شخصیت نخست کسی که به خاطر منافع شخصی با چنگ و دندان مادر خود را می‌خورد، اما از هیچ یک از مقررات ترافیکی تخلف نمی‌کند، سیگار نمی‌کشد، ورزش را ترک نمی‌کند، در خیابان زباله نمی‌ریزد و حتی اگر کاغذی را ببیند آن را برداشته و در سطل زباله می‌اندازد، کلمات خشونت آمیز را به کار نمی‌برد، در همه جا نوبت افراد را رعایت می‌کند و…

در نقطه مقابل یکی از داشهای قدیم را ببینید که حاضر است به خاطر هم نوع خود (و نه فقط مادر) هر گونه فداکاری را بنماید، اما سیگار کشی قهار است، بویی از بهداشت نبرده است، نظم در زندگی او معنی ندارد، با کوچکترین سخن درشتی دست به قمه می‌برد و…

تردیدی نیست که ترکیب این انسانیت و ایثار و فداکاری با آن نظم و انضباط، آرزوی هر انسانی است؛ اما اگر شما در شرایطی قرار بگیرید که فقط یکی از این دو را می‌توانید مقدم بدارید، کدامیک را ترجیح می‌دهید؟!

سوسوی ضعیف انسانیت واقعی را، یا صورتک زیبای انسانیت را که در پشت آن غولی وحشتناک خوابیده است؟!

 

[1]ـ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ الطَّرِیقِ لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً  الكافی 1 43

وَ قَالَ ع الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ طَرِیقٍ فَلَا تَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً  بحارالأنوار 75 244 باب 23

العامل بجهل كالسائر على غیر طریق فلا یزیده جده فی السیر إلا بعدا عن حاجته  غررالحكم 76 1195

و كان الصادق ع یقول العامل على غیر بصیرة كالسائر على غیر الطریق فلا یزیده سرعة السیر من الطریق إلا بعدا  مستطرفات‏السرائر 623

طلحة بن زید قال سمعت أبا جعفر ع یقول العامل على غیر بصیرة كالسائر على غیر طریق فلا یزیده سرعة السیر إلا بعدا  مستطرفات‏السرائر 644

عن أبی عبد الله ع قال العامل على غیر بصیرة كالسائر على غیر طریق و لا تزیده سرعة السیر إلا بعدا مشكاةالأنوار 134

عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى سَرَابٍ بِقِیعَةٍ لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً  وسائل‏الشیعة 27 166 12- باب

أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَلْیصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْیحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْیكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَیهَا ینْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ یكُونُ مُبْتَدَأَ عَمَلِهِ أَنْ یعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَیهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِیهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَیهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَیرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ طَرِیقٍ فَلَا یزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ فَلْینْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ  بحارالأنوار 1 209 باب 5

تعریف۴: انسان با سکانداری و سلطنت خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۴:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2385
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1588

تا کنون با سه تعریف از انسانیت آشنا شدیم.

تعریف نخست «انسان منهای خرد» است که در آن هیچ رد پایی از خرد در صفحه وجود، دیده نمی‌شود.

تعریف دوم «منطق دلم می‌خواهد» است که نقش خرد منحصرا در حد ابزار اشباع غرایز و ارضای احساسات پذیرفته شده است. در این تعریف خرد تنها کیفیت ارضا غرایز را روشن می‌سازد.

تعریف سوم پذیرفتن روشنگری خرد در همه جا، از جمله در حوزه اراده است.

این تعریف از لابلای مطالب پیشین، به خصوص مباحث مربوط به «انسان در برزخ میان غریزه و خرد» روشن شد.

در این بخش در صدد تشریح و تفصیل این تعریف از انسانیت هستیم.

مروری بر برداشتهای سلسله مباحث پیشین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۵:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2386
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1614

تا کنون دو تعریف از انسان را بررسی کردیم.

تعریف نخست «انسان منهای خرد» بود. در این راستا گذشت:

تعریف انسان به شکلی که خرد کاملا خارج از مشخصات انسانیت باشد، به صراحت دیده نشده است.

اما ممکن است رد پای آن را در برخی از تمایلات شیطان پرستانه دید.

در این نگرش، انسان چیزی نیست جز غرایزی که تنها با اشباع نامحدود آرام می‌گیرد.

پیداست که بر این اساس با موجودی بسیار خطرناک روبرو هستیم که از انسانیت تنها نامی را یدک می‌کشد.

در نظریه عقلانیت فراگیر از این گروه با عنوان «خردستيزان انکارگر» یاد کردیم و گفتیم:

عمل‌کرد اين گروه، جنگ آشکار با خرد و انکار رسمي نقش خرد در انسانيت و حذف کلي آن از صفحه زندگي است. يکي از پستي‌هاي اين گروه اين است که حتي به لذت بيشتر، به معني واقعي آن نمي‌انديشند و حتي تعريف درستي از لذت ندارند.

برخي از شيطان‌پرستان و نيز کلوپهاي خودکشي دسته جمعي در اين گروه جاي دارند.

منطق اين گروه، علاوه بر تناقض ذاتي، استحاله تحقق خارجي نيز دارد؛ چرا که با فرصت يافتن اينان در کوتاه‌ترين زمان حيات اجتماعي و انفرادي زمين به کلي منقرض خواهد شد.

همچنین گفتیم:

نخستین دستآورد چنین تعریفی از انسان برای انسان، نابودی حیات انسان در کره خاکی است و خود این حاصل، خط بطلانی آشکار بر چنین تعریفی می‌کشد.

اگر فرض کنیم فردی پیدا شود که چنین پنداری از انسان داشته باشد، مسلما باید به درمان او اندیشید تا چیز دیگری؛ چرا که چنین تعریفی از انسانیت به تصویر کشیدن دیوانه‌ای زنجیری است که از قدرت فوق العاده‌ای برخوردار است. از این رو هم، مسلما خطرناک‌تر از هر حیوان درنده‌ای است.

گذشت که برای درمان این گونه افراد هم کافی است:

فرد در معرض خواسته‌های کور دیگران قرار گیرد و به شدت تمام سرکوب گردد؛ خواه ناخواه طرف زبان به اعتراض می‌گشاید. روشن است که پاسخ اعتراض او چیزی نیست جز تحویل دادن تعریفی که او از انسانیت دارد. بدین سان مجبور به اندیشیدن می‌گردد. با آغاز اندیشه اجباری، درمان چنین بیماری هم با تکانه شناختی ممکن می‌گردد.

حاصل این مباحث هم این شد که:

پذیرش نقش خرد در انسانیت چیزی نیست که کسی در آن تردید نماید؛ از همین رو گفتیم انسان منهای خرد، پنداری نادر و بیمارگونه است. در هر صورت نقش خرد در زندگی انسانها تردید ناپذیر است.

آن چه مهم است جایگاه خرد در انسانیت انسان است.

جایگاه خرد ارتباط مستقیمی به درک و تعریف ما از خرد دارد و در واقع درک ما از نقش خرد، ارزش متفاوتی را برای خرد به ارمغان می‌آورد.

در نگاه کلی می‌توان جایگاه خرد را دو گونه تفسیر کرد:

1ـ نقش ابزاری خرد برای ارضاء غرایز انسان؛ حاصل این نقش، باز شدن دستگاه «انسان غریزه محور» است.

2ـ نقش کلیدی خرد در رقم زدن انسانیت انسان؛ حاصل این نقش، باز شدن دستگاه «انسان خرد محور» است.

البته در این میدان، حالتهای میانه‌ای هم وجود دارد

ناگفته پیداست که ارزش خرد در این دیدگاه‌ها بسی متفاوت است.

تعریف دوم «انسان غریزه محور» بود. در این راستا گذشت:

«شخصیت استعمارگر»، خرد را تنها ابزاری برای ارضاء غرایزش می‌پندارد.

این طبقه، سکّان اراده خود را به تمایلاتشان سپرده‌اند و جز به غرایز نمی‌اندیشند. در نتیجه تمام سکّان اراده آنان در دست امواج تمایلاتشان است و خرد در سکّان‌داری اراده آنان هیچ نقشی ندارد؛ از این رو می‌توان گفت «خردستیز» هستند.

اما از سوی دیگر در محدوده کیفیت بهتر ارضاء غرایز، از روشنگری خرد بهره می‌جویند است و این، تنها بهره اینان از خرد است و بس؛ از این رو «استعمارگر خرد» هستند.

عنوان «منطق دلم می‌خواهد» معرف خوبی برای شناخت این گونه شخصیتها است.

برای درمان این منطق هم گذشت:

با چند برخورد عملی بر اساس «منطق دلم می‌خواهد» با افرادی که چنین باوری دارند، کار این منطق ساخته است؛ زیرا حرکت بر خلاف خواسته دیگران، صدای اعتراض همه را درمی‌آورد و در مقابل همه‌ی اعتراضها، تنها یک پاسخ کافی است و آن این که «دلم می‌خواهد».

با فرض این که طرف ما چنین منطقی را پذیرفته است دو حالت پیش می‌آید:

حالت نخست تن دادن به این منطق و پذیرفتن تمامی تجاوزهای زورمندان به حریم خود.

در این حالت این منطق، خودش، خودش را نابود می‌کند؛ زیرا منطقی را پذیرفته‌ام که با إعمال آن توسط دیگران، نتیجه‌ای کاملا معکوس می‌گیرم و حاصل آن دقیقا عکس «دلم می‌خواهد» است.

در عمل این حالت خیلی دوام نمی‌آورد و بالاخره کاسه صبر لبریز می‌شود و توان تحمل پایان می‌یابد و در نهایت به حالت دوم می‌رسد.

حالت دوم هم اعتراض به نادرستی این روش است. این اعتراض، کلید اندیشیدن است و با کلید خوردن اندیشه، وارد تکانه شناختی می‌شویم.

در «نظریه عقلانیت فراگیر» در فصلی با نام «تمایلات در پرتو خرد» این چنین گذشت:

در رابطه‌ی خردورزي با احساسات و تمايلات و غرايز ممکن است دو ديدگاه را مطرح کرد:

1ـ خرد راهي به احساسات ندارد تا بتواند براي آنها روشنگري کند (استثنا احساس، از نگاه عقلاني و ممنوعيت ورود خرد به حريم عشق)؛

2ـ در پرتو خرد مي‌توان زشتي و زيبايي و درستي و نادرستي همه چيز از جمله احساسات را به تماشا نشست.

با تحقیقاتی که شد روشن شد که «خرد به حوزه احساسات راه دارد» و روشن شد که منطق دلم می‌خواهد با یک پرسش بی جواب روبروست و آن این که:

اگر واقعا خرد به حریم احساسات راه دارد پس چرا خرد از سکّان‌داری اراده حذف شود؟!

علاوه بر این گفتیم که با درنگ بر آثار و برداشتهای «انسان غریزه محور»، عمق نادرستی این تعریف از انسانیت، بیشتر از پیش آشکار می‌شود.

و نتیجه گرفتیم که:

روشن شد که دو تعریف نخست فاقد پشتوانه‌ی علمی است و علاوه بر این که تنزل شدید انسانیت را به دنبال دارد، آثار بسیار مخربی نیز بر انسانیت انسان و جامعه انسانیت به بار می‌آورد.

از همین رو به میان آمدن پای خرد، در تعریف انسانیت ضرورتی حیاتی و اجتناب ناپذیر است.

تساوی انسانیت با خردورزی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۵:۱۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2387
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1602

حاصل آن چه تا کنون در این سلسله مباحث گذشت این شد که:

نادیده گرفتن خرد در حقیقت انسانیت، به معنی خط بطلان بر انسانیت انسان است.

انحصار نقش خرد به ابزاری برای ارضاء غرایز و تأمین احساسات نیز ملازم است با تنزل شدید انسانیت. این تنزل آن چنان فاجعه بار است که انسان را از حیوان نیز پست‌تر و بی‌ارزش‌تر می‌کند.

تنها راه برای شناخت انسانیت این است که ویژگی عمده انسانیت را بشناسیم.

ویژگی اصلی که انسان را از سایر موجودات جدا می‌کند و او را برترین موجود دفتر هستی قرار می‌دهد، چیزی جز خرد نیست.

ویژگی خردمندیِ انسان را، همگان به راحتی وجدان نموده و اثرات آن را آشکار می‌بینیم. از این رو درک اصل این ویژگی، هرگز پیچیده و دشوار نیست.

البته این مطلب به معنی این نیست که خرد شناسی به شکل تفصیلی آن هم آسان باشد. بلکه مقصود این است که اصل خرد و نقش انحصاری و فوق العاده آن برای همگان حل شده است. نه این که همگان با مباحث بنیادین آن آشنا هستند.

انشاء الله در دو بحث مهم «دستگاه شناخت» و «راه سوم» از دو زاویه متفاوت به این مباحث بنیادین می‌پردازیم.

آن چه در بحث کنونی مهم است، آشنایی بیشتر با نقش اصل خرد در انسانیت و اثرات شگرف آن در دفتر زندگی انسان است.

عصاره آن چه گذشت این شد که با درنگ شایسته در انسانیت خود، می‌یابیم اگر خرد از صفحه وجود ما حذف شود، چیزی از انسانیت باقی نمی‌ماند.

این مطلب همان حدیثی است که ما آن را سر لوحه سایت «آشتی با خرد» قرار داده‌ایم و آن این سخن گهربار امام صادق علیه السلام است که «خرد، اساس انسانیت است» (دعامة الانسان العقل).

این کوچک‌ترین وقتی به این حدیث می‌نگرد، از عمق دیانت آسمانی اسلام مبهوت می‌شود و به آموزگارانی چون امام صادق علیه السلام مباهات و افتخار می‌کند و در مقابل سایر ادیان، آن چنان احساس سرافرازی می‌کند که می‌خواهد سر بر آسمان ساید…

در هر صورت آن چه مهم است زنده کردن بیشتر خرد در حوزه‌های زندگی است تا نقش خرد هر چه بیشتر پررنگ‌تر و عمیق‌تر و فراگیرتر گردد.

مهم‌ترین حوزه‌ای که خرد در آن تأثیرگذار است، حوزه اراده و اختیار است.

تأثیر شگرف خرد در حوزه اراده و تصمیم، حیاتی شگفت را برای انسان به ارمغان می‌آورد که از آن با حیات عقلانی یاد می‌کنیم.

حیات عقلانی علاوه بر این که نمایانگر انسانیت انسان است، زیربنای تمامی ساختارهای زندگی انسان در همه ابعاد است.

به سخنی دیگر اگر تمامی ابعاد زندگی انسان ریشه در خرد داشته باشد و از خرد تغذیه شود، شاهد شکوفایی انسانیت و جلوه گری عروس وجود خواهیم بود.

آن چه مهم است این است که سکان کشتی انسانیت به خرد سپرده شود و خردمحوری انسان را به فعلیت برسانیم.

جایگاه «احساسات» در خردمحوری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۵:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2388
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1942

تا کنون از «جنگ» خرد با احساسات، تمایلات و غرایز سخن گفتیم.

بر اساس مغلوبیت خرد در مقابل احساسات، انسان غریزه محور تعریف شد که از آنا با تعبیر «منطق دلم می‌خواهد» یاد کردیم.

ممکن است تقابل میان «خرد» و «احساسات» به درستی درک نگردد و این کاستی، به این توهم بینجامد که زندگی خردمندانه بسیار خشک، سرد و خالی از همه احساسات است.

روشن است که بسیاری از احساسات، لازمه‌ی انسانیت انسان است و زندگی بدون احساسات در واقع زندگی نیست.

از این رو بدون مرتفع ساختن این توهم، مباحث گذشته ناقص است.

اگر به خوبی بر مطالب پیشین درنگ کنیم، تأکید و پافشاری فوق العاده بر کلمه «سکّان‌داری اراده» را آشکارا می‌بینیم.

«سکّان‌داری اراده»، مهم‌ترین نقطه راهبردی در جنگ میان خرد و احساسات است و با غلبه یکی از این دو بر «سکّان‌داری اراده» دیگری از «سکّان‌داری اراده» حذف خواهد شد.

توضیح این که موضوع بحث، احساسات همسوی با خرد یا احساسات خنثی نیست.

با این همه، در بیشتر موارد میان خرد و احساسات تضاد در می‌گیرد.

در این صورت امکان «سکّان‌داری مشترک اراده» توسط خرد و احساسات وجود ندارد؛ از این رو خرد و احساسات، نمی‌توانند در عرض یکدیگر «سکّان‌داری اراده» را برعهده گیرند و در نتیجه جنگ و درگیری میان این دو شلعه‌ور می‌گردد.

نتیجه این درگیری هم یا «غلبه احساسات» بر خرد و مغلوبیت خرد است، و یا «غلبه خرد» بر احساسات و مغلوبیت احساسات است.

گذشت که در «منطق دلم می‌خواهد» غلبه احساسات بر خرد به معنی حذف مطلق خرد نیست؛ بلکه خرد تنها در مرحله «سکّان‌داری اراده» حذف می‌شود؛ اما در ارضاء احساسات، خرد استخدام و استعمار می‌شود.

در نقطه مقابل هم غلبه خرد بر احساسات، به معنی حذف مطلق احساسات نیست؛ بلکه غلبه خرد به معنی مدیریت احساسات توسط خرد است. این همان نکته ظریفی است که باید بر آن درنگی جدی نمود.

برای درک درست این مطلب باید توجه داشت که رابطه میان خرد و احساسات دو گونه قابل تعریف است:

حالت نخست در مرحله «سکّان‌داری اراده» است. در این مرحله احساسات در مقابل خرد عرض اندام می‌کند و تلاش می‌کند خرد را کنار زده و زمام اراده‌ی انسان را به دست گیرد. از این رابطه، با تعبیر «احساساتِ در عرض خرد» یاد می‌کنیم.

حالت دوم پس از مرحله «سکّان‌داری اراده» است؛ یعنی پس از این که احساسات را از «سکّان‌داری اراده» کنار زدیم و «سکّان اراده» را به خرد سپردیم، در این مرحله همه چیز در مقابل پرتو خرد قرار می‌گیرد و با روشنگری خرد درستی و ارزش آنها آشکار می‌شود.

یکی از این اموری که خرد به قضاوت آن می‌نشیند، خود احساسات است.

یعنی در پرتو خرد نخست بررسی می‌کنیم کدام احساسات به جا و کدام نابجاست، و حد و مرز احساسات به جا کجاست.

این احساسات دیگر در عرض خرد قرار ندارند، بلکه در طول خرد هستند؛ چرا که نخست خرد را پذیرفته‌ایم و سپس بر اساس خرد، به ارزش گذاری احساسات نشسته‌ایم.

البته باید توجه داشت که احساسات در طول خرد منحصر به احساساتی نیست که خرد، مُهر ارزش و درستی بر آنها می‌زند؛ بلکه در بسیاری از موارد احساسات، لازمه‌ی تفکیک ناپذیر خردورزی و شناخت است و اگر احساسات به دنبال خرد نباشد، آن خردورزی بی ارزش است.

پیش از این به این مطلب مهم در دو بحث اشاره کرده‌ایم از این رو برای درک بهتر این مطلب مراجعه کنید به:

1ـ نظریه عقلانیت فراگیر / انواع تبعیض در عقلانیت / تبعیض میان شناخت و آثار آن.

2ـ تولی و تبری که یکی از مهمترین آثار شناخت است.

در هر صورت احساسات در طول خرد، نه تنها قابل حذف نیست، بلکه این گونه احساسات خود تبلور خارجی خردورزی هستند. اندک نیستند محبتهایی که ریشه در معرفت و خردورزی دارند.

بی هیچ تردیدی احساسات در طول خرد، درست، ارزشمند، خوب و بسیار زیباست.

این گونه احساسات بسیار پایدارتر و قوی‌تر و تأثیرگذارتر از احساساتی هستند که در عرض خرد قرار می‌گیرند و پس از غلبه بر خرد، به تنهایی «سکّان‌دار» اراده می‌شوند.

عصاره سخن عبارت است از این که درگیری خرد و احساسات در حوزه احساساتی است که تلاش می‌کند «سکّان‌داری اراده» را به شکل کور در اختیار بگیرد. اما احساساتی که در طول خرد است خود تبلور عینی خردورزی است و بدون آن خردورزی بی نتیجه یا ناقص خواهد بود.

عصمت آفرينی خرد، ويژگی انحصاری انسان خرد محور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۶:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2389
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1633

تا کنون دانستیم که حذف خرد از سکان اراده انسان، به معنی حذف انسانیت اوست.

آن چه اینک مهم است آن است که بدانیم حاصل خردمحوری چیست و برداشت آدمی از سفره عقل کدام است؟

همان گونه که بارها و بارها اشاره کردیم طبق اصول این سلسله نوشتار، خرد حقیقتی است روشنگر که در پرتو آن واقعیتها و حقایق شناخته می‌شود.

حاصل نخست این ویژگی خرد، ارتباط درست انسان با واقعیتها و حقایق است. از این رو گفتیم «هنر خرد، گوهر شناخت است».

پیداست چیزی که اثر آن گوهر شناخت است، خودش چه حقیقت گرانبهایی می‌باشد.

وقتی انسان به برکت خرد پا به مرحله شناخت گذارد، تعارض و تضاد میان احساسات و غرایز آغاز می‌گردد.

اینجاست که انتخاب حیاتی و تاریخی انسان، سرنوشت او را دو گونه رقم می‌زند:

حالت نخست پشت کردن به خرد و تسلیم شدن در مقابل احساسات است.

سرنوشت این گونه انسان با «غریزه محوری» رقم می‌خورد.

حالت دوم رو آوردن به نور خرد و سود بردن از روشنگری خرد است.

سرنوشت انسان «خردمحور» با این انتخاب رقم می‌خورد.

در مباحث گذشته به ویژگی‌ها و آثار غریزه محوری پرداختیم.

اینک در صدد این هستیم که با آثار خردمحوری آشنا شویم.

گزینش درست در این انتخاب سرنوشت ساز، حاصل دوم خرد را رقم می‌زند که سپردن سکان اراده به خرد است.

اینجاست که در حد توانِ خرد، واقعیتها و حقایق موجود شناخته می‌شود.

بر همین اساس، شناخت حرکت شایسته از حرکت ناشایسته نیز ممکن می‌گردد.

با فرض سکان داری خرد، تردیدی نیست که حرکتهای انسان همگی شایسته است و بر اساس واقعیتها و حقایق شکل می‌گیرد.

در این صورت با فرض «فعلیت» خردورزی (تأکید می‌شود فعلیت خردورزی)، سرزدن حرکت ناشایسته از انسان ناشدنی می‌گردد.

البته این ناشدنی آن چنان نیست که صدمه‌ای به اختیار و اراده انسان بزند؛ بلکه در اوج اختیار و اراده است.

برای درک درست این حقیقت مهم، مثالی می‌زنیم.

با عرض پوزش از همگان این پرسش را طرح می‌کنیم که آیا ممکن است انسان خردمندی مدفوع خودش را بخورد؟!

هرگز! اصلا امکان ندارد که انسان عاقل باشد و چنین کاری کند.

پرسش دوم این است که ریشه‌ی ناشدنی بودن و عدم امکان چیست؟

روشن است که ریشه این امر، زشتی شدید این کار است. چون انسان زشتی فوق العاده این عمل را می‌شناسد، هرگز دست به چنین کاری نمی‌زند.

به سخن دیگر ناشدنی شدن این کار، ریشه در عمق شناخت دارد؛ نه این که انسان قدرت چنین کاری را نداشته باشد.

شاهد این امر هم این است که کودک یا دیوانه‌ای که در این حد خرد ندارد، دست به چنین کاری می‌زند.

پس می‌توان گفت در فرض «فعلیت سکان داری اراده توسط خرد»، آدمی به همان اندازه که خردمند است، به همان اندازه هم «خطاناپذیر» می‌گردد.

البته این رابطه مهم، یعنی جدایی ناپذیری خردمندی از خطاناپذیری، مطلق نیست، بلکه مقید به اندازه و مقدار پرتو خرد اوست.

از آن جایی که ریشه این خطاناپذیری خرد است، می‌توان گفت خرد نگه دارنده و عاصم انسان از خطاست و انسان در پرتو خرد دارای «عصمت» می‌گردد.

از این حقیقت با تعبیر «عصمت آفرین بودن خرد» یاد می‌شود.

از آن جایی هم که خرد برترین موهبت الهی است، می‌توان گفت خداوند به توسط عطای خرد به انسان، انسان را از خطا باز می‌دارد و اوست که عاصم و نگه دارنده انسان از خطاها، زشتی‌ها و بدی‌هاست.

پس حاصل سوم خرد خطاناپذیر بودن و عصمت انسان در حد و اندازه خرد اوست.

البته عصمت آفرین بودن خرد تبصره‌های مهمی دارد که مهم‌ترین آنها شناخت خود خرد و احراز مصداق حقیقی خردورزی است.

در ادامه این مباحث با این تبصره‌ها آشنا می‌شویم. انشاءالله.

جايگاه و ارزش انسان خرد محور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۵:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2390
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1645

در سلسله مباحث پیشین با چند تعریف محتمل از انسان آشنا شدیم.

گفتیم «انسان منهای خرد»، نخستین دستآورد آن، نابودی حیات انسان در کره خاکی است و خود این حاصل، خط بطلانی آشکار بر چنین تعریفی می‌کشد.

در بحث «جایگاه و ارزش منطق دلم می‌خواهد» یا «انسان غریزه محور» هم به توضیح مفصلی گذشت که جایگاه انسان غریزه محور بسیار پست‌تر از «انسان منهای خرد» است و ارزش منفی «استعمار خرد» در انسان غریزه محور به مراتب پایین‌تر از «حذف خرد» از ساحت انسانیت است.

همچنین با توجه به دوگانگی انسان، با انسان غریزه محور و انسان خرد محور نیز آشنا شدیم.

با اندکی تأمل در آن چه گذشت جایگاه رفیع انسان خردمحور، به خوبی آشکار می‌شود؛ چرا که حذف خرد از سکان اراده انسان، به منزله حذف اصل انسانیت انسان و بر باد دادن ناموس انسانیت است.

اینک زمان آن فرا رسیده است که یک بار دیگر به این سخن وحی گوش فرا دهیم.

از امام صادق عليه‌السلام پرسيدم فرشتگان برترند يا آدميزاد؟ پاسخ داد: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه‌السلام چنين فرموده است: به راستي كه خداوند در فرشتگان تنها خرد بدون شهوت را تركيب نمود، و در حيوانات شهوت بدون خرد را. اما در آدميزاد هر دوی خرد و شهوت را تركيب نمود. پس كسي كه خردش بر شهوتش پيروز گردد، او بهتر از فرشتگان است و كسي كه شهوتش بر خردش پيروز شود، او بدتر از حيوانات است.[1]

با این سخن گرانمایه دیگر جایی برای سخن گفتن چون این کوچکترین از ارزش و جایگاه رفیع انسان خرد محور باقی نمی‌ماند.

 

[1]ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ علیه السلام فَقُلْتُ الْمَلَائِكَةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ فَقَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ. (بحار الانوار ج 57 ص 299 ح 5)

آخرین برگ الفبای انسانیت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۵:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2391
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1586

انسان در نگاه نخستین و نگرش سطحی، بیشتر احساساتش نمود پیدا می‌کند تا خرد او.

اما با اندکی کنکاش، به راحتی از پوسته‌ی احساسات گذر می‌کنیم و به شهود هسته‌ی زیبای خرد می‌نشینیم.

بدیهی است که برای شناخت هر چیزی باید از الفبای آن آغاز کرد.

مباحث گذشته نشان داد که «الفبای شناخت انسانیت» گذر از احساسات و رسیدن به خرد است.

تأکید کردیم که مقصود از احساسات، «احساساتِ در عرض خرد» است که برای چیره شدن بر سکان اراده با خرد سر جنگ دارد. اما «احساسات در طول خرد»، هرگز با خرد نفی نمی‌گردد، بلکه در جای خود، لازمه تفکیک ناپذیر خرد است.

تن دادن به جاذبه‌ها و دافعه‌های احساسات و تسلیم تمایلات درونی شدن، دامی است که انسان را زمینگیر کرده و پر پرواز را از او می‌ستاند. از این رو «آغاز انسانیت»، «رهایی از دام احساسات و پرواز با بال خرد» است.

مسلما این آغاز، الفبایی بیش نیست. اما با گشودن کتاب انسانیت، در برابر اقیانوسی از زیبایی‌ها و عجایب قرار می‌گیریم که آدمی را شگفت زده می‌کند، آن هم اقیانوسی که کرانه‌ای برایش متصور نیست.

در حقیقت، سیر تکاملی بی پایان انسان تنها و تنها با الفبای یاد شده، یعنی گذر از دام احساسات و پرواز با بال خرد رقم می‌خورد.

با پذیرفتن نقش خرد در انسانیت انسان، دفتر «عقلانیت» انسان هم گشوده می‌شود.

انشاءالله با پایان «الفبای انسانیت» و در ادامه همین سلسله نوشتار با «الفبای عقلانیت» هم آشنا می‌شویم.

اما بسیار به جاست که در پایان الفبای انسانیت چند مطلب یادآوری شود که در جای مناسب مشروحا به آن می‌پردازیم.

غفلت، آفت خردورزی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۱:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2392
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1609

در لابلای آن چه گذشت با آفتهای مهمی چون خردستیزی، توجیه‌گری، خردگریزی آشنا شدیم.

ناگفته پیداست که آفتهای خرد محوری منحصر به این مجموعه نیست. از این رو لازم است یکی دیگر آفتها را که از قضا مهم‌ترین هم هست بشناسیم.

انسان خردگرا احيانا با دچار شدن به «غفلت» و اشتباه، پا از مسير خرد بيرون مي‌گذارد و در مسير «هوس» قرار مي‌گيرد و اراده او تحت تأثیر احساسات واقع می‌شود.

در اين حالت منشأ تأثير تمايلات بر اراده انسان، غفلت است.

«غفلت»، موجب از دست دادن «فعلیت خرد» می‌گردد.

چالشهاي ناشي از این آفت، با فعال شدن مجدد خردورزي رفع مي‌گردد، خواه زنده كردن خرد با تذكر دروني باشد و خواه با موعظه ديگري و يا….

پس خردورزی پیوسته نیازمند «واعظ» است، خواه آن واعظ از «درون» انسان سرچشمه بگیرد خواه از «برون».

در ادبیات دینی تکیه فوق العاده‌ای بر واعظ درونی با عنوان «نفس لوامه» و «واعظ من نفسه» شده است. همچنین موعظه دیگران و موعظه پذیری از دیگران نیز مورد تأکید فراوان قرار گرفته است که همان واعظ برونی است.

بحث غفلت و انواع آن و شیوه‌های غفلت‌زدایی دامنه وسیعی دارد که خارج از مجال این نوشتار است.

تقویت خردورزی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۱:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2393
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1650

«کاستی» در خردورزی دو منشأ متفاوت دارد:

یکی کاستی انسان در «به کارگیری خرد» است. مهم‌ترین مورد آن، بحث غفلت است که پیش از این به آن اشاره کردیم. در بیشتر موارد این کاستی ناشی از اراده خود فرد است.

کاستی دوم مربوط به توانایی خردورزی و «قدرت عقلانی» انسان است.

توضیح این که توانایی افراد در خردورزی بستگی به «دامنه روشنگری خرد» دارد. دامنه روشنگری خرد در همه افراد یکسان نیست.

هر چند نعمت خرد، خدادادی است و اراده انسان در آن نقش مستقیمی ندارد، اما «بهره‌وری» بیشتر از خرد در همین محدوده خدادادی امکان دارد.

این مطلب از مباحث بسیار عمیق است که تنها به یک اشاره برای نکته سنجان بسنده می‌کنم.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام آن جا که اهداف الهی از فرستادن پیامبران را می‌شمارد، به یک مورد بسیار مهم اشاره می‌کند:

خداوند فرستادگانش را در جامعه انسانی برانگیخت و پیام‌آورانش را یکی پس از دیگری فرستاد برای این که… گنجینه‌های (خاک گرفته) خرد را برای انسانها آشکار کنند (و برافشانند)…!!![1]

 

[1]- فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُولِ‏ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ نهج البلاغة (صبحي صالح)، ص: 44

دست گلی از بوستان وحی در انسان شناسی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۰۷-۲۲:۲۰:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۱-۲۲:۳۳:۲۱
    • کد مطلب:2394
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7192

تا کنون الفبای انسانیت را سیر کردیم. در سیر الفبای انسانیت، چراغ خرد را بر سر دست گرفته و تنها با دلیل و برهان پیش آمدیم تا روشن باشد که این سیر هرگز تعبدی نبوده و هیچ گاه مطلبی را دربسته و سربسته نگفتیم و نپذیرفتیم.

اما با این همه هر از چند گاهی در بزنگاه‌های مهم، جمله‌ای از منابع بلند وحی را شاهد آوردیم.

هدف از بیانات بلند وحی اشاره به دو چیز است:

یکی این که حق آموزگاریِ خرد توسط وحی را سپاس گفته باشیم و دیگر این که محجوریت تلخ وحی و ظلم بی پایان رفته بر انسانیت را یادآوری کرده باشیم.

یک بار دیگر شواهد وحیانی الفبای انسانیت را مرور می‌کنیم.

فاجعه جهانی و بسیار مهم «بحران هویت» را در کلام مولا اميرالمؤمنين علیه‌السلام دیدیم که فرمود:

در شگفتم از کسي که (هر) گم‌شده‌اش را جستجو مي‌کند در صورتي که واقعا خودش را گم کرده است (و هيچ شناختي از خودش ندارد) اما در جستجوي (شناخت) خويش نيست.[1]

و نیز نبرد پایان ناپذیر خرد و هوس:

خدای من قلب من (از درک حقایق) در پرده و نفس من معیوب است و خرد من مغلوب و هوای نفسم غالب است…[2]

برترين و جامع‌ترين سخني در ارتباط با ابعاد مختلف انسان:

از امام صادق عليه‌السلام پرسيدم فرشتگان برترند يا آدميزاد؟ پاسخ داد: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه‌السلام چنين فرموده است: به راستي كه خداوند در فرشتگان تنها خرد بدون شهوت را تركيب نمود، و در حيوانات شهوت بدون خرد را. اما در آدميزاد هر دوی خرد و شهوت را تركيب نمود. پس كسي كه خردش بر شهوتش پيروز گردد، او بهتر از فرشتگان است و كسي كه شهوتش بر خردش پيروز شود، او بدتر از حيوانات است.[3]

و تنزل انسان غریزه محور را یاد کردیم:

اینان همانند چهارپایان هستند، بلکه گمراه‌تر (چرا که خودخواسته پشت به خرد کرده و) غفلت‌زده هستند.[4]

و گفتیم در ادبيات ديني از خردگریزی با تعبير «ادبار و تولي» ياد شده است.[5]

از اهمیت راه و بیراهه به عنوان یک مصداق خرد محوری یاد کردیم:

کسی که بدون بصیرت (و معرفت) عمل کند، مانند کسی است که در بیراهه حرکت می‌کند. سرعت (و تلاش بیشتر او) حاصلی جز دوری از راه (حقیقت) ندارد.[6]

گفتیم ضرورت واعظ درونی و برونی هم جایگاهی بس مهم در دین دارد.

و در نهایت به هدف الهی در فرستادن پیامبران اشاره کردیم:

خداوند فرستادگانش را در جامعه انسانی برانگیخت و پیام‌آورانش را یکی پس از دیگری فرستاد تا این که… گنجینه‌های (خاک گرفته) خرد را برای انسانها آشکار کنند (و برافشانند)…!!![7]

آن چه اشاره رفت نه مشتی از خروار و نه برگی از هزار است، بلکه تنها نَمی از یَمِ عقلانیت دین است.

اگر دسته گلی از بوستان وحی این چنین هوش‌ربا است در بوستان بی کران وحی چه خبر است؟!

ای آزاد اندیشان ای خردورزان ای انسانها و ای… اندکی تنها اندکی اندیشه!!!

در کدامین دین و در کدامین آیین و در کدامین مکتب این گونه به خرد بها داده شده است؟!!!

و کدامین تصویر از انسانیت به زیبایی انسانیتی است که خرد به مدد وحی به تصویر می‌کشد؟!!!

 

[1]ـ عجبت لمن ينشد ضالته و قد أضل نفسه فلا يطلبها غررالحکم 223 4658

[2]ـ  إِلَهِي قَلْبِي مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِي مَعْيُوبٌ وَ عَقْلِي مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِي غَالِبٌ وَ طَاعَتِي قَلِيلَةٌ وَ مَعْصِيَتِي كَثِيرَةٌ وَ لِسَانِي مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ فَكَيْفَ حِيلَتِي يَا سَتَّارَ الْعُيُوبِ وَ يَا عَلَّامَ الْغُيُوبِ وَ يَا كَاشِفَ الْكُرُوبِ اغْفِرْ ذُنُوبِي كُلَّهَا بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ يَا غَفَّارُ يَا غَفَّارُ يَا غَفَّارُ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بحارالأنوار 84 339 باب 13

[3]ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ علیه السلام فَقُلْتُ الْمَلَائِكَةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ فَقَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ.

[4]ـ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ  كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ   لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف 179)

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً (فرقان 44)

[5]ـ وَ جَعَلْنا عَلي‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلي‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً اسراء (46)

إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلي‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَي الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلي‏ لَهُمْ محمد (25)

إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ نمل (80)

[6]ـ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ الطَّرِیقِ لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً  الكافی 1 43

[7]- فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُولِ‏ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 44

خرد محوری، پایان یک گام، برای پروازی بی‌انتها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱۹:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2395
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1597

خرد محوری آغازی است برای کمال بی پایان انسانیت که سکان داری خرد نخستین مرحله آن است.

کرانه این مرحله، محدوده شگرفت روشنگری خرد است.

اما در پرتو روشنگری خرد، نخست با «مبدأ خرد» یعنی خورشید فروزنده چراغ خرد آشنا می‌شویم.

خورشید فروزنده چراغ خرد جز خداوند یکتا و بی‌همتا نیست.

دومین برکت این آشنایی گشودن دروازه اموری فراتر از دامنه روشنگری خرد است.

این دروازه، همانی است که از خود «خورشید فروزنده خرد» سرچشمه می‌گیرد که از آن با تعبیر «وحی» یاد می‌شود.

در نتیجه با شناخت وحی و ایمان به آن، محدودیت خرد جبران می‌گردد و بی پایانی اقیانوس شناخت تضمین می‌گردد.

اینجاست که سکان داری خرد تکامل یافته و سر از سکان داری ایمان به مبدأ خرد و وحی در می‌آورد.

بسیار به جاست برای سکان داری ایمان مثلی بیاوریم.

فرض کنید دانشمندترین دانشمندان را که در امانتداری و دلسوزی سرآمد همگان است، می‌شناسیم.

در این فرض اگر پدری تربیت علمی کودک با استعدادش را به چنین دانشمندی بسپارد، آیا رشد علمی این کودک را می‌توان با دیگران مقایسه کرد؟! آیا این کودک نیازی به تحصیل در مدرسه روستایش دارد؟! و آیا…

این تنها مثلی بود که اصل سکان داری ایمان را به تصویر کشد. اما خدایی را که دانایی و توانایی او بی انتهاست و ارحم الراحمین است، چگونه می‌توان با چنین دانشمندی مقایسه کرد؟!

به برکت خرد محوری، با مرحله دوم تکامل انسانی، یعنی «ایمان محوری» و سکان داری اراده انسان، توسط خداوندی که مبدأ خرد است آشنا می‌شویم.

با «ایمان» آوردن به خداوند خرد، کودک خرد در آغوش پر مهر او، چشم باز می‌کند و جلوه‌هایی از «زیبایی» خورشید فروزاننده خرد را به تماشا می‌نشیند.

چنین است که پای «محبت» مبدأ همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها به خانه دل گشوده می‌شود.

این محبت رشد کرده و در دل ریشه می‌دواند تا آن جا که همه خوبی‌ها و زیبایی‌ها در مقابل آفریننده زیبایی‌ها رنگ می‌بازد و تنها او می‌ماند که بر دل و جان حکومت و فرمانروایی می‌کند.

بدین سان تکاملی دیگر رقم می‌خورد و آن «سکان داری محبت» است.

هنگامی که سکان دل با کمند محبت خداوندی که مبدأ خرد است به چرخش افتاد، دیگر جز او نمی‌بیند و جز خواسته او نمی‌خواهد، به آن جا  می‌رسد که «از تو به یک اشارت از ما به سر دویدن»!

این همان «فنا شدن مُحِب در محبوب» است، اما فنایی است خود خواسته که ریشه در اراده دارد و با روشنگری خرد آغاز یافته است.[1]

دم زدن از کم و کیف مرحله سکان داری، محبت برای کسانی که در خم نخستین کوچه از راه مانده‌اند، هرگز روا نیست. تنها حاصل امثال من، عرق شرم است و آه حسرت!

 

[1]- باید توجه داشت که «فنای ارادی» از منظر ذات و ارزش و آثار، تفاوت کلی با «فنای ذاتی» که عرفاء مدعی آن هستند دارد. از این نباید میان این دو خلط کرد.

نقطه پایان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۵:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:2396
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1641

نقطه پایان الفبای انسانیت، «خردمحوری» است که بیانگر سیر انسان «از احساسات تا خرد» است.

اما انسانیت هرگز متوقف نمی‌گردد. بلکه با سرمایه عقلانیت همچنان به تکاملش ادامه می‌دهد.

به خواست و یاری الهی این سلسله نوشتار، با «الفبای عقلانیت» ادامه می‌یابد و سیر «خرد تا ایمان» را ترسیم می‌کند.

سپاس خدای را که شناخت انسانیت ـ‌البته در حد الفبای آن‌ـ به شکل مختصر تدوین یافت. اما باید توجه داشت که تفاوتهای «منطق دلم می‌خواهد» با «منطق خردورزی» سر دراز دارد و ما اندکی از بسیار را آوردیم. اگر خداوند یاری کند سایر تفاوتهای عمده را در جدولی مقایسه تقدیم خواهیم کرد. انشاء الله.

جدول مقایسه‌ای انسان خرد محور و انسان غریزه محور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۸/۲۳-۷:۵۱:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24497
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 16

در دست تدوین

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما