×

درباره میز شهر اندیشه

اگر «امتیاز انسان» «خردمندی» است و اگر «لازمه‌ی خردمندی» انسان «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی گوهر «شناخت» است، خرد، اندیشه و شناخت، بهای بیشتری می‌طلبد. پس تمرکز بر «شهر اندیشه» انسان «بایسته‌ترین» حرکت انسانی است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
۱۲ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

از کجا باید آغاز کرد؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۰۷-۲۲:۱۷:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1308
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 11562

اندکي با بحران هويت در دوران کنوني آشنا شديم. البته اين آشنايي مصداق مشت نمونه خروار نيست؛ چرا که هر چه بر آگاهي ما در اين راستا افزوده شود، خواهيم ديد مشتي که ارايه شد، نه تنها از نظر کمي اختلاف دارد، بلکه از منظر کيفي هم واقعيات را به مراتب ضعيف‌تر از آن چه هست نشان داده است.

حال چه بايد کرد؟

پرسش دشواري است و به راحتي قابل پاسخ دادن نيست. براي همين پرسش را عوض مي‌کنيم.

از کجا بايد آغاز کرد تا بتوانيم راهي به حل اين مشکل پيدا کنيم؟

اين پرسش ديگر آسان‌تر است از قبلي است.

در اين راستا به چند گام مقدماتي نيازمنديم.

تأملی بر نقش ويژه آگاهی در هويت‌يابی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1309
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1518

«هويت» به معني لغوي آن «چيستي» است. چيستي چيزها، امري واقعي است و داراي اثرات ويژه خود در جهان واقعي است.

مثلا بذر يک گياه، يک بذر است، چه ما بدان آگاهي پيدا کرده باشيم و چه نکرده باشيم. اگر اين بذر در شرايط مناسب قرار گيرد، جوانه مي‌زند برگ و ريشه مي‌دهد و بالاخره درخت تنومندي مي‌شود که محصول فراواني را ارزاني مي‌دهد. مسلما محصول اين درخت و ساير آثار واقعي آن متوقف بر آگاهي هيچ کس نيست، چه کسي بداند و چه ندارد اين امر واقعي نقش خودش را ايفاء مي‌کند.

اما در شکل گيري هويت انسان سخن از شناخت به ميان آمده است. چرا شناخت و آگاهي؟

انسان موجودي است ارادي و اراده به معني توانايي و قدرت بر انتخاب انجام و يا عدم انجام کار است.

توانايي انتخاب در مرحله نخست متوقف و متفرع بر شناخت آن چيزي است که انتخاب مي‌کند؛ اگر انسان به چيزي هيچ گونه شناختي، ولو شناخت اجمالي، نداشته باشد، چگونه آن چيز را برمي‌گزيند و انتخاب مي‌کند و در صدد تحقق آن برمي‌آيد؟!

البته در مرحله دوم، تحقق آن چه که انسان انتخاب کرده نيازمند توانايي ديگري است که با آن بتواند جامعه عمل و خارجيت به اراده خود بپوشد.

در بحث ضميمه به هويت ثابت و سيال اشاره داشتيم و گفتيم:

هر چند شخصيت افراد نسبتا پايدار است، اما اين مطلب هرگز به معني تغيير هويت نيست؛ چرا که هويت انسان همانند ظاهرش، در طول زندگي تغييرات گسترده‌اي پيدا مي‌کند؛ از همين روست که بحث روانشناسي رشد مطرح شده است. از اين منظر هويت سيال است و نه ثابت.

هويت سيال است که رشد و هويت و حرکت حقيقت طلبي را توجيه مي‌کند.

مهمترين وجه سيال بودن هويت انسان، تجلي اراده‌مندي انسان در ساحت زندگي اوست. از آن جايي که اراده‌مندي بدون شناخت معني و مفهومي پيدا نمي‌کند، بُعد سيال انساني که رشد هويت اوست، به شناخت انسان گره مي‌خورد و بر خلاف هويت ساير موجودات غير ارادي، شناخت، نقش اول را در شکل گيري هويت ايفاء مي‌کند.

بر همين اساس است که از هويت با تعبيراتي چون آگاهي به خود، خودپنداره، خودانگاره و مانند آن ياد مي‌شود.

اين گونه تعبيرات، به پندار و باور انسان نسبت به خودِ خويش اشاره دارد.

البته احيانا ممکن است که پندار انسان نسبت به خودِ خويش کاملا غير واقعي يا واقعي اما ناقص باشد. از اين رو اگر فرد بهاي شايسته به شناخت نداده باشد، دچار خودپنداره نادرست يا ناقص مي‌گردد. اين خودپنداره نادرست يا ناقص است که هويت متزلزلي را مي‌آفريند.

اما ابعاد آگاهي در خودپنداره متفاوت است: شناخت خود و شناخت ديگراني که با آنان ارتباط برقرار مي‌کنم، از جنبه‌هاي متفاوت آگاهي در خودپنداره است.

توضيح اين که انسان موجودي است که داراي ابعاد بسيار گسترده و متنوع و متفاوت است. شناخت در هر جنبه از ابعاد مختلف انساني نيز درجات متفاوتي دارد.

با در نظر داشتن اين دو مطلب روشن مي‌شود که رشد خود و شکل گيري کامل هويت انساني اقيانوسي بي‌کران است که همه افراد در رسيدن ساحل انسان شناسي آن چنان که بايد و شايد موفق نمي‌گردند.

در هر حال نقطه آغاز شکل گيري هويت، رشد خود است. رشد خود و هويت در واقع همان درجات آگاهي به خود است.

البته رشد خود با رشد شناخت ديگران تکميل مي‌شود؛ چرا که از سويي ديدن تفاوتهاي يک چيز با ساير اشياء، شناخت ما را نسبت به آن چيز افزايش مي‌دهد.

از ديگر سو با برقراري ارتباط با ديگران است که جنبه‌هاي اجتماعي انسان آشکار و شناخته مي‌شود.

از اين رو رشد شناخت ديگران نيز در رشد هويت فرد تأثير بسياري دارد. وارد شدن به مناسبات اجتماعي، پذيرفتن مسووليت و يادگيري روابط اجتماعي با ديگران، رشد شناخت ديگران نام دارد.

جان سخن اين است که هويت‌يابي انسان نه تنها با شناخت گره خورده است، بلکه کانون اصلي  هويت‌يابي و جوهره اصلي آن شناخت خود است.

طبقه‌بندی و اولويتها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1310
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1563

در مقاله هويت يابی، در يکي از طبقه‌بندي‌هاي هويت گفتيم:

به هويت از دو منظر فردي و اجتماعي نگريسته مي‌شود.

هويت فردي خود ابعاد و لايه‌هاي متفاوتي دارد مانند: هويت جنسي، هويت شغلي، هويت اعتقادي، هويت اخلاقي، هويت عاطفي و احساسي، هويت رفتاري و….

هويت اجتماعي نيز با توجه به انواع علايق فرد به مجموعه‌هاي متفاوت بسيار متنوع است؛ مانند: هويت صنفي، هويت گروهي، هويت قومي، هويت ملي، هويت ديني، هويت منطقه‌اي، هويت جهاني و هويت انساني.

و گفتيم:

با ترکيب لايه‌هاي هويت فردي با جوامع، هويتهاي اجتماعي ديگري پديد مي‌آيد.

البته هويت کلي و مطلق برآيند و محصول تعامل مجموعه اين ابعاد، لايه‌ها، دايره‌ها و اقسام است.

در گام نخست بايد تمام عناصر دخيل در هويت و رابطه آنها با يکديگر را بشناسيم.

از عناصر شناخته شده آغاز مي‌کنيم.

آيا هويت جنسي با هويت شغلي در يک سطح قرار دارند؟ آيا هويت صنفي با هويت جهاني هم تراز هستند؟ آيا هويت اعتقادي با هويت احساسي اهميت يکسان دارند؟ آيا نقش هويت انساني با هويت گروهي در هويت کلي و مطلق يکسان است؟ و آيا…؟

هرگز چنين نيست. مسلما نقش برخي از عناصر هويت در هويت کلي و مطلق بسيار برجسته‌تر از نقش ديگر عناصر است.

به نظر مي‌رسد در ميان هويتهاي فردي، هويت اعتقادي در هويت کلي تأثير زيادتري دارد.

اما آيا از مجموعه هويتهاي اجتماعي، نقش هويت انساني، در هويت مطلق و کلي، کمتر از هويت اعتقادي است؟ مسلما چنين نيست.

ممکن است گفته شود که هويت اعتقادي نيز خود برخواسته از انسانيت انسان است چرا که عقيده چيزي است که مختص به انسان است و عقيده درست نيز فرزند خرد انساني است.

بر اين اساس زيربنايي‌ترين عنصر در هويت فرد، انسانيت اوست.

در اين جا دو تبصره لازم است:

نخست اين که با توجه به اين که در يکي از تقسيمات هويت، به هويت عمومي و خصوصي اشاره کرديم، عنصر انسانيت فرد نيز قابل تقسيم به انسانيت عمومي و انسانيت خصوصي فرد است. بر اين اساس شناخت انسانيت عمومي نيز اولويت بيشتري نسبت انسانيت مختص به فرد دارد.

البته ممکن است گفته شود که انسانيت خصوصي خالي از مسامحه نيست؛ چرا که با توجه نقطه اشتراک بودن انسانيت در مجموعه انساني، تمامي ويژگي‌هاي آن در تمامي انسانها مشترک خواهد بود. از اين رو در بحث هويت گفتيم:

بخشي ديگري از هويت در همگان يکسان است؛ چرا که اين يکساني اگر نباشد مقايسه هويت اين فرد با آن فرد معني و مفهومي ندارد؛ مثلا از منظر هويت انساني مي‌تواند دو فرد را با هم مقايسه نمود اما از اين منظر مقايسه يک فرد با يک قطعه چوب معني ندارد.

تبصره دوم هم اين که با توجه به تقسيم هويت به هويت ثابت و سيال، گفتيم:

هر چند شخصيت افراد نسبتا پايدار است، اما اين مطلب هرگز به معني تغيير شخصيت نيست؛ چرا که شخصيت انسان همانند ظاهرش، در طول زندگي تغييرات گسترده‌اي پيدا مي‌کند از همين روست که بحث روانشناسي رشد مطرح شده است. از اين منظر هويت سيال است و نه ثابت.

اما در تمامي مراحل رشد من ثابت است و اين من است که از مراحل مختلفي با موفقيت و يا شکست گذشته است. از اين منظر فرد علاوه بر هويت سيال، داراي هويت ثابتي نيز هست.

ترديدي نيست که بخش ثابت عنصر انسانيت نقش مهمتري نسبت به بخش سيال آن ايفاء مي‌کند.

حاصل اين بخش اين شد که اساسي‌ترين عنصر هويت در فرد، بخش عمومي و ثابت هويت انساني است. اين مطلب به معني اين است که هويت انساني در اولويت نخست هويتها قرار دارد.

البته اين رشته سر دراز دارد و با اين پرسش ادامه پيدا مي‌کند که اولويت دوم مربوط به کدام هويت است و همچنين اولويت سوم….

در اين جا لازم اشاره‌اي کوتاه براي نکته‌سنجان داشته باشم.

يکي از ابعاد هويت، هويت عقلاني است. از آن جايي که رابطه هويت عقلاني با هويت انساني رابطه ريشه و شاخه است تقدم عنصر عقلاني بر عنصر انساني معني ندارد. توضيح اين مطلب در ادامه همين سلسله نوشتارها خواهد آمد. انشاءالله.

اما در رابطه هويت انساني با هويت ديني در ادامه همين نوشتار اشاره‌اي خواهيم داشت.

سازگاری عناصر هويتی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1311
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1710

در بحث هويت يابی از ابهام در هويت سخن چنين گفتيم:

مثلا امروزه مردم ايران هم ايراني‌اند، هم مسلمانند، هم فارس، ترك، كرد و… هستند و فراتر از اين ها انسانند.

هر يک از اين تعلقات هويتي توسط گروهي تبليغ مي‌شوند كه تلاش مي‌کنند موازنه هويتي را به سمت خود سنگين كنند.

به نظر شما مردم ايران خود را بيشتر به كدام هويت متعلق مي‌دانند؟ آيا ايراني بودن برايشان مهمتر است يا ترك و فارس و ... بودن و يا مسلمان و انسان بودن؟ اين تعلق حتما ترتيب و اولويتي خواهد داشت. نظرتان در مورد اين ترتيب و اولويت چيست؟

سخن از اولويت بندي عناصر هويتي در فصل پيشين گذشت. اما يک بحث باقي مانده است و آن اين که تضاد ميان عناصر هويتي را چه بايد کرد؟

با توجه به جمع شدن ابعاد مختلف هويت در يک فرد، تضاد عناصر، خود موجب از بين رفتن يک پارچگي مي‌شود و گسيختگي شخصيت را مي‌آفريند؛ از اين رو براي حل مسئله بحران هويت هرگز نمي‌توان از کنار اين تضاد گذشت.

مثلا هويت ملي ايراني شامل تمامي اقوام و زبانها مي‌شود؛ اما اگر قومي در داخل مرزهاي ايران خود را وابسته قوميتش که خارج از ايران قرار دارند، بداند چگونه مي‌توان هويت ملي را با هويت قومي جمع کرد؟! در چنين وضعيتي اگر جنگي ميان دو کشور در گيرد که بخشي از يک قوم اين طرف مرز و بخش ديگر آن طرف مرز باشند چه بايد کرد؟! در اين صورت منافع ملي با منافع قومي در تضاد کامل قرار دارند.

همين تضاد ميان هويت ديني از يک سو با هويت ملي، قومي و… به وجود مي‌آيد.

اين جاست که ضرورت کاربردي بحث اولويت بندي عناصر هويتي کاملا خود را نشان مي‌دهد.

به توضيحي که انشاءالله خواهد آمد اولويت داشتن انسانيت، به معني اولويت داشتن عقلانيت است.

اگر موضع ملي يا قومي يا ديني بر خلاف موضع عقلاني و انساني باشد، آيا مي‌توان به هر قيمتي پاي قوميت يا مليت يا ديانت ايستاد؟! هرگز!

اگر ما به عناصري جز انسانيت و عقلانيت بهايي مي‌دهيم بايد مشروط به انطباق با انسانيت و عدم تضاد با عقلانيت باشد.

مثلا در هويت ديني و مذهبي بايد ديني که بر اساس عقلانيت استوار شده است، از ديني که فاقد پايه‌هاي عقلاني است، جدا کرد؛ چرا که دين عقلاني هرگز در تضاد با انسانيت قرار نمي‌گيرد؛ اما دين غير عقلاني چنين نيست و با فرض تضاد ميان دين غير عقلاني با انسانيت انسان، مسلما بايد هويت اصيل و اولويت‌‌دار را معيار قرار داد.

مؤکدا توجه به اين نکته ضروري است: در رابطه با ديني که بر عقلانيت استوار شده است، تبصره بسيار مهمي وجود دارد که انشاءالله در ادامه همين سلسله نوشتارها بدان خواهيم پرداخت. اما در اينجا اشاره به آن در سه گام لازم است.

اين بحث بدون روشن شدن مقصود از عقل و خرد، هرگز قابل طرح نيست؛ چرا که در تعاريف، ادعاهاي متفاوتي از خرد بيان شده است که همه آنها با يک‌ديگر سازگار نيستند؛ پس در گام نخست بايد خرد موضوع بحث روشن شود.

در گام دوم بايد مصداق خرد و خردنمايي کاملا تفکيک شود.

در گام سوم بايد توجه داشت که در حوزه فراعقلي که عقل انسان خود، به قصور و واماندگيش معترف است، پاي ايمان به غيب با ضمانت درستي و پشتوانه عصمت به ميان مي‌آيد. در اين صورت تعارض ميان خرد و ايمان عقلا محال است و در چنين موردي احتمال تعارض ميان هويت عقلاني و ديني ـ‌البته و صد البته با چنان عقلي و چنين ديني‌ـ محال است.

کيستی ما در گرو چيستی ما! (ضرورت حياتی انسان‌شناسی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1312
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1534

در سه گام نخست به نقش ويژه شناخت در هويت و ضرورت اولويت بندي ابعاد مختلف هويتي و بايستگي عدم تضاد ميان لايه‌هاي هويتي اشاره کرديم.

با توجه به اولويت هويت انساني نسبت به ساير هويتها با اين پرسش روبرو هستيم که:

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم به ساير لايه‌هاي هويتي او بپردازيم؟!

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم مثلا ايراني بودن او را تعريف کنيم؟! چرا که ايراني بودن به معني انساني است که در اين خاک و بوم زندگي مي‌کند نه هر چيزي که در اين محدوده جغرافيايي است. ناگفته پيداست که انسان ايراني با کوهي که در ايران قرار دارد متفاوت است.

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم مثلا هويت عربي را بشناسيم؟! چرا که عرب بودن به معني انساني است که با زبان عربي سخن مي‌گويد اگر بخواهيم در هويت عربي از انسانيت صرف نظر کنيم آيا چيزي باقي مي‌ماند؟!

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم وارد حوزه ديانت شويم؟![1] چرا که مسلمان يعني انساني که آئين الهي اسلام را پذيرفته است. اسلام بدون انسانيت محال است.

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم از هويت حقوقي انسان سخن بگوييم؟! چرا شناخت حقوق بشر بدون شناخت بشر محال است.

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم…

در بحث هويت در ضميمه اشاره به اهميت بحران هويت کرده‌ايم و گفته‌ايم کلان‌ترين بحرانها هويتي بحران انساني است.

در اين ميان به فاجعه تبديل هويت‌يابي اختياري به هويت سازي امپراطوران رسانه‌اي نگاهي اجمالي افکنديم تا اهميت بحث هويت‌يابي آن هم در سطح کلان آن که هويت انساني است بيشتر و بهتر آشکار شود.

همه اين گفته‌ها يک هدف را دنبال مي‌کرد و آن ضرورت بسيار فوق العاده شناخت خود و چيستي انساني است.

ناگفته پيداست که در بحث چيستي انسان نيز ضرورت نخست شناخت و آگاهي نسبت به 1ـ هويت عمومي و 2ـ هويت ثابت انساني است.

با اشاره به دو نکته مهم به طبقه‌بندي انسان شناسي مي‌پردازيم.

نخست اين که لازم است پاي صنف انسان را از اشخاص موجود آن جدا کرد؛ يعني در تعريف انسانيت کاري نداريم که انسانهاي موجود چگونه هستند؛ ممکن است يک انسان بر خلاف انسانيت هم حرکت کند؛ هرگز حرکت نامناسب افراد را که نمي‌توان به حساب انسانيت واريز کرد!

نکته دوم اين که در بحثي به اهميت انساني شناسي، چاره‌اي نيست مگر اين که در چند مرحله به آن پرداخته شود:

1ـ الفباي هويت انساني

2ـ مشروح هويت انساني

3ـ نگرش تخصصي پيشرفته به هويت انساني

روشن است که پيش از درک الفباي هويت انساني، امکان شناخت مراحل دوم و سوم وجود ندارد.

 

[1]ـ همچنان در سرتاسر اين پروژه تأكيد مكرر داريم مقصود ما از دين، اسلام و تشيع معني خاص آنهاست و نه مطلق كيشي كه با اين عناوين شناخته شود. به «دفاع از كدامين دين؟!» مراجعه شود.

طبقه‌بندی مباحث انسان شناسی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1313
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1575

پيش از اين گذشت:

ريشه سرگرداني چيزي جز ناداني نيست…

اگر انسان احساس کند گيري در انديشه، تعقل و شناختش هست و گم‌شده­اي دارد، به تلاش و تکاپو مي‌افتد، و الا همچنان در خواب ناز ناداني خوش مي‌گذراند…

حلقه گم‌شده در فهم و درک، هر کجا که باشد، درد سر ساز است، اما اگر اين حلقه مفقوده در الفبا باشد واقعا بيچاره کننده و فاجعه‌بار است.

همچنين گفتيم که بايد از الفبا شروع کرد الفباي انسانيت چيست؟

الفباي انسانيت يك دانش عام براي تمامي انسانهاست و هيچ اختصاصي به مسلمان و کافر ندارد. اين دانش عام در دو مرحله تبيين مي‌شود:

گام نخست الفباي انسانيت: از شهوت[1] تا خرد؛

نخست بايد بررسي شود که آيا انسانيت (و نه افراد موجود انسان) با منطق دلم مي‌خواهد سازگار است يا خير؟ انسانيت با محوريت هوا و هوس جور مي‌شود يا خير؟

ناموس انسانيت چيست؟ آن ناموسي که اگر نباشد حقيقت انسانيت نابود مي‌شود.

در اين مرحله تفاوت انسان شهواني را با انسان عقلاني خواهيم ديد و رابطه و جايگاه و ارزش اين دو را خواهيم شناخت. جان سخن در اين مرحله عبارت است از يك سره كردن تكليف انسانيت در دو فرض، 1ـ انساني كه خرد او مغلوب شهوت اوست و 2ـ انساني كه خردش بر شهوتش غلبه دارد.

با اين بحث خواهيم شناخت كه مغلوبيت خرد انسان به معني انسانيتي است با ناموس به يغما رفته، و نه تنها از انسانيت چيزي جز صورت ندارد بلكه در واقع به مرتبه پست‌تر از حيوان نيز تنزل کرده است.

در هر صورت اگر بخواهيم به انسانيتمان بها دهيم، بايد عقل و خرد را به عنوان اصلي‌ترين عنصر انسانيت بشناسيم، و عقل و خرد است که هم ناداني­هاي ما را نشان مي‌دهد، و هم ما را بر مرتفع ساختن آنها از جمله سرگرداني­ها توانا مي‌سازد.

در اين بحث بستر برخي از لايه‌هاي هويت فردي و اجتماعي روشن مي‌شود به ويژه جايگاه هويت احساسي و عاطفي تعيين و طوليت آن نسبت به خردورزي مستدل مي‌گردد.

بالاخره نتيجه خواهيم گرفت که ناچاريم يك بار براي هميشه، بجاي شور، شعور را برگزينيم.

گام دوم الفباي انسانيت: از خرد تا ايمان؛[2]

در اين مرحله از نخستين لازمه خردورزي آغاز مي‌كنيم كه همان واقع‌گرايي است و سپس مباحث عدالت‌گرايي، عقل‌گرايي و حق‌گرايي مطرح شده و در نهايت ضرورت ايمان‌گرايي در حوزه فراتر از خرد بررسي مي‌شود.

با اين تحقيق خواهيم ديد كه حاصل انساني كه از سلطنت شهوت آزاد شده و عقلانيت را پيشه كرده، چيزي جز ديانت و خداپرستي نخواهد بود. به سخني ديگر در اين مرحله انسانيت به ديانت گره مي‌خورد و بحث عمومي انسانيت وارد مرحله انسان متدين آن هم متدين به اسلام كامل مي‌شود.

در اين بحث نيز بستر برخي ديگر از لايه‌هاي هويت فردي و اجتماعي روشن مي‌شود به ويژه جايگاه هويت ديني و طوليت آن نسبت به خردورزي مستدل مي‌گردد.

از اين نقطه هويت انسان تقسيم مي‌شود به هويت بي‌دينان و هويت دين‌داران.

در شاخه هويت ديني، دو مرحله مهم ديگر قابل طرح است.

با طرح اين دو مرحله، تکليف لايه‌هاي ديگري از هويت انساني روشن مي‌شود و به ويژه شکل گيري هويت رفتاري و شناختي، شفافيت فوق العاده‌اي پيدا مي‌کند.

البته اين دو مرحله از زاويه ديگري نيز حايز اهميت است که انشاءالله در بخش دوم نوشتار روشن مي‌شود.

مرحله سوم: از رياضت تا عبوديت؛

اين مرحله هويت رفتاري دين‌داران تعريف مي‌شود که ناظر به تحصيل كرامت انساني در عمل است كه از چگونگي عروج عملي انسان متدين سخن مي‌گويد.

آيا كرامت انساني در گروي رياضت و مرتاض بازي است يا عبوديت و نوكري خداوند؟

اين بحث را که با عنوان «از كرامت درويشانه تا كرامت انساني» خواهيد ديد، در ميان لايه‌هاي مختلفي هويتي، بيشتر به هويت رفتاري از بعد کلان مي‌نگرد.

مرحله چهارم: از عبوديت تا فقاهت؛

مباحث اين مرحله فاصله عبوديت صرف را، با عبوديت فقيهانه به تصوير مي‌كشد.

اين بحث اولويت هويت شناختي بر هويت رفتاري را نشان مي‌دهد.

البته بحث از عبوديت تا فقاهت خود نيز دو شاخه است:

الفباي فقه اكبر؛

بحث الفباي فقه اكبر از اصول دين به معني عام (و نه اصطلاح رايج) يعني دانش پايه تمامي متدينان به اسلام كامل سخن مي‌گويد.

نگاه اين بحث به چند لايه از لايه‌هاي هويت فردي و اجتماعي است؛ اما بيشتر به هويت شناختي و اعتقادي مي‌نگرد.

الفباي فقه اصغر؛

فقه اصغر همان دانش رايج حوزوي است يعني دانشي است كه به هويت صنفي طلبه اختصاص داده شده است.

پيداست اين چند تا الفبا کنار هم کار جالبي مي‌شود، آن هم با اين ارتباط: دو تا ناظر به پايه­هاي نخستين انسانيت و ديگري ناظر به کليات اوليه هسته دين و سومي هم در راستاي اصول نخستين شناخت تکليف ديني.

اين همان نيازي است که خلأ آن همه جا حس مي‌شود و آن چينش تمامي حلقه‌ها در كنار يك ديگر و بدون هيچ حلقه‌ي مفقوده‌اي.

هر حلقه مفقوده­ي کلي بايد در اين چند الفبا جايگاهش روشن شود.

 

[1]ـ مقصود از شهوت، شهوت به معني لغوي آن است كه به معني مطلق آن چه كه انسان بدان تمايل دارد و هيچ اختصاصي به شهوت جنسي ندارد اما تعبير دقيق‌تر جاذبه‌ها و دافعه‌هاي دروني و بروني است.

[2]ـ مقصود از ايمان در اين مرحله مطلق باور نيست بلكه باوري است كه حاصل خردورزي است. حوزه باورهاي عقلاني همان حوزه فراعقلي است.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما