×

درباره میز شهر اندیشه

اگر «امتیاز انسان» «خردمندی» است و اگر «لازمه‌ی خردمندی» انسان «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی گوهر «شناخت» است، خرد، اندیشه و شناخت، بهای بیشتری می‌طلبد. پس تمرکز بر «شهر اندیشه» انسان «بایسته‌ترین» حرکت انسانی است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
۱۰ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

پیش درآمد «خود گم‌شده»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18773
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 14677

پیش از ورود به موضوع «خود گم‌شده» بایسته است به برخی از امور نگاهی بیفکنیم.

سرگردانی، حاصل نادانی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۷:۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1297
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1565

حيرت و سرگرداني را همه تجربه کرده­اند، اما بيشتر مردم از دامنه‌ي گسترده آن و تأثيرات فاجعه‌آميز آن در زندگي خود و ديگران بي خبرند.

روشن است که هر کسي دچار حيرت شود، هم در دورن خود و هم در تعامل با ديگران دچار مشکل مي‌شود؛ اما مهم شناخت ريشه سرگرداني‌ها و دامنه‌ي آنهاست.

پيداست که هر سرگرداني يک جوري به «نمي‌دانم» مي‌رسد؛ يعني منِ سرگردان يک جايي در شناخت و معرفتم لنگ مي‌زنم.

احيانا نقطه «نمي‌دانم» را دقيقا مي‌شناسم، اما گاهي اوقات اين لنگش مستقيم آشکار نمي‌شود؛ بلکه به اشکال گوناگوني در جاهاي ديگري خودش را نشان مي‌دهد.

بعضي‌ها که خيلي راحت هستند، سرگرداني­هايشان را به حال خود مي‌گذارند و اصلا آن را به حساب نمي‌آورند تا که شايد راه چاره­اي بيابند. اين آدمها (و شاهد آدم­نماها) با منطق هر چه بادا باد، به خيال خودشان زندگي مي‌کنند، اما در واقع….

اما اگر به انسانيتمان بها دهيم، بايد ناداني­ها را جدي گرفته و در صدد مرتفع ساختن سرگرداني­ها باشيم.

در جستجوی گم‌شده

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۷:۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۱۰/۲۲-۱۶:۴۵:۳
    • کد مطلب:18774
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1605

گفتيم ريشه سرگرداني چيزي جز ناداني نيست. حالا کسي به نادانيش توجه داشته باشد (جهل بسيط) يا اصلا به آن توجه نداشته باشد (جهل مرکب) امر ديگري است.

شما اگر در يک کاري گير کرده باشيد، اگر بدانيد گره از اين گرفتاري شما با چه ابزار و وسيله­اي برداشته مي‌شود، سراغ آن ابزار را مي‌گيريد؛ اگر خود، آن را داشته باشيد چه بهتر، و اگر نداشته باشيد به جستجوي آن مي‌پردازيد. با يافتن گم‌شده، گير کار شما هم برطرف مي‌شود و در غير اين صورت همچنان سرگردان مي‌مانيد که مي‌مانيد.

در محسوسات همگان اين مطلب را لمس کرده و مي‌کنند، اما در معقولات يعني در عالم شناخت و معرفت، خير.

اين که مي‌گويم خير، نه اين که سرگران نشده­اند و جايي گير نکرده­اند و يا گم‌شده­اي ندارند، بلکه مقصودم اين است که اين احساس سرگرداني و احساس گم‌شده داشتن را به آن راحتي که در محسوسات حس کرده­اند، در اين امور درک نکرده­اند. اما اگر ژرف‌نگر تيزبيني باشد مي‌بيند که زندگي پر است از سرگرداني­ها و گم‌شده­ها.

در هر صورت اگر انسان احساس کند گيري در انديشه، تعقل و شناختش هست و گم‌شده­اي دارد، به تلاش و تکاپو مي‌افتد، و الا همچنان در خواب ناز ناداني خوش مي‌گذراند.

البته اين به معني راحتي واقعي و حتي ظاهري او نيست، بلکه هم خود او گرفتار است و هم ديگران را دچار مشکل مي‌کند؛ اما متوجه ريشه اين ناراحتي­ها و گرفتاري­ها نيست.

آموزگاران دلسوز اين تجربه را بارها و بارها داشته‌اند که برخي از دانش آموزان پيشرفت ندارند، حتي در صورتي که خودشان واقعا بخواهند پيشرفت کنند، اما موفق باز هم نمي‌شوند. با تکرار و توضيح هم مشکلشان حل نمي‌شود. آموزگاراني که در کار خود مهارت دارند، با کنکاش در انديشه اين دانش آموزان، سعي مي‌کنند ببينند کجاي فکرشان قاطي کرده؛ با پيدا کردن آن نقطه کور، و حل آن، مثل اين که سد بزرگي از سر راه انديشه اينان برداشته مي‌شود و مشکل آموختنشان نيز حل مي‌شود.

اين نقطه کور، در واقع همان گم‌شده اوست که خود او هم در بسياري موارد از کم و کيف آن بي خبر است و تنها تجربه و مهارت معلم است که پرده از راز گم‌شده برمي‌دارد.

اهميت فوق العاده مطلب ياد شده را تنها کساني مي‌فهمند که داراي تجربيات طولاني باشند.

الفبا، فاجعه‌بارترین گم‌شده

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۷:۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1298
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1523

حالا بياييد کلاس پنجم يک روستاي عقب افتاده را در نظر بگيريد که نه معلم درستي داشته و نه دانش آموز از خلاقيت و استعداد سرشار برخوردار است، خيلي از دانش آموزان در درک درسها گير دارند، هر چه هم توضيح مي‌دهي انگار نه انگار. حتي ممکن است دانش آموز گيج­تر هم بشود و کار بدتر از اول گردد.

گاهي با خود فکر مي‌کنيد اينها بي خود کلاس پنجم نشسته­اند، بايد از صفر شروع کرد، و گاهي به معلمين سابق فحش و ناسزا مي‌گوييد، و گاهي هم سر دانش آموز فرياد مي‌کشيد.

حالا اگر بر فرض محال گذر يک آموزگار دلسوز و ماهري به چنين روستايي بيفتد که کمتر مي‌افتد، به جاي داد و بيداد، و فحش و ناسزا به چاره مي‌انديشد چرا اينها نمي‌فهمند و چرا…

به زودي روشن مي‌شود که اينها بسياري از کلمات کتاب را درک نمي‌کنند، و بسياري از کلمات معلم را هم که تلاش مي‌کند به توضيح کتاب بپردازد نمي‌فهمند؛ از طرف ديگر از نظر هوش و استعداد هم مشکلي ندارند؛ پس بايد ريشه مشکل چيز ديگري باشد.

از خيرِ فهماندن کتاب و توضيحات آن مي‌گذرد و به روخواني عبارات آسان رو مي‌آورد، مي‌بيند آن جا هم مشکل دارند. سراغ تک تک کلمات مي‌رود، با تعجب مي‌يابد که دانش در اين جا هم لنگ مي‌زند. کلمات را بخش بخش کرده باز هم مشکل کم و بيش باقي است. حروف را پيش مي‌کشد که روشن مي‌شود بله دانش کلاس پنجم در الفباي فارسي مشکل دارد.

البته اين به معني اين نيست که در تمامي حروف گير دارد، يکي و دو حرف هم که باشد کافي است، هم براي بيچاره کردن خودش و هم براي به درد سر انداختن معلمش.

آموزگار، تازه ريشه مشکل را کشف کرده و حلقه­ي گم‌شده را پيدا نموده است؛ با شناخت اين حلقه، تلاش براي کامل کردن آن را آغاز مي‌کند، و سپس حلقه بعد و حلقه بعدتر، تا اين در مدت بسيار کوتاهي نه تنها دانش آموز به سطح کلاس پنجم نزديک مي‌شود، بلکه تازه شيريني خواندن و نوشتن و فهميدن را هم تجربه مي‌کند و چه بسا به نبوغ هم برسد.

در هر صورت حلقه گم‌شده در فهم و درک، هر کجا که باشد، درد سر ساز است، اما اگر اين حلقه مفقوده در الفبا باشد واقعا بيچاره کننده و فاجعه‌بار است.

خودشناسی حلال مشکلات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۷:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1299
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1555

ناگفته پيداست که انسان وقتي «نمي‌داند که نمي‌داند» (جهل مرکب) در خواب ناداني فرو رفته است. تنها وقتي از خواب ناداني بيدار مي‌شود که «بداند که نمي‌داند».

با بيدار شدن از خواب ناداني، اگر همتي باشد تازه به چاره انديشي مي‌نشيند و جستجو را آغاز مي‌کند.

البته جستجوي مورد به مورد راهي است که غالبا پس از بيداري همت‌داران آغاز مي‌شود.

روزمره‌گي و مورد نگري احيانا هزينه‌هاي سنگيني را خصوصا بر اثر تکرار ايجاد مي‌کند.

به يک مثال توجه کنيد: کسي که با دست تهي مي‌خواهد زندگي را سامان دهد نخست فهرستي از «ندارم‌هايش» را در نظر مي‌گيرد و بعد گزينه نخست آن مثلا يخچال را در اولويت قرار مي‌دهد. چه کنم چه نکنم تا يک يخچال بخرم شروع مي‌شود.

گاهي با خريد نسيه، با قرض گرفتن از اين و آن، با پس‌انداز، با اضافه‌کاري و… يخچال خريده مي‌شود.

نوبت به وسيله دوم مي‌رسد روز نو روزي نو….

اين دور باطل ادامه پيدا مي‌کند تا اين که بر اثر بدهکاري کاملا ساقط شود، يا اين که هم و غمها و تلاش خارج از توان او، تمام لذت زندگي او را تباه کند. همان زندگي که مي‌خواست با خريد اين اقلام لذت بيشتري از آن ببرد،  ندانسته زهر را، با تحصيل بد آن نيازها، به کام زندگي مي‌ريزد و آن را چند برابر از نداشتن تلخ‌تر مي‌گرداند.

حال اگر کسي ابتدا قدرت مالي خودش را در دراز مدت ارزيابي کند و بيابد که با اين قدرت مالي امکان خريد اقلام مورد نياز را ندارد، دو وضعيت پيش رو دارد:

نخست اين که بداند تغيير قدرت مالي امکان پذير نيست؛  در اين صورت سختي زندگي را تحمل کرده و با زهر اقساط و تلاشهاي خارج از توان، بر سختي زندگي نمي‌افزايد.

وضعيت دوم اين است که تغيير قدرت مالي را ممکن مي‌بيند. در اين صورت به جاي تلاش براي خريد مورد به مورد، در ابتدا برنامه ريزي و سپس تلاش براي تقويت قدرت مالي را آغاز مي‌کند و با تحصيل اين توانايي به راحتي تمامي اقلام مورد نياز را به دست مي‌آورد.

اين مثال نمونه‌اي محسوس و رايج است و تنها براي نزديک کردن مطلب از آن استفاده کرديم، بدون اين که کاري به جنبه‌هاي متفاوت منفي و مثبت آن داشته باشيم.

جهان انديشه نيز هرگز خالي از چالش نيست و نخواهد بود.

به سخني ديگر بسياري از مشکلات ما ريشه در جايي ديگر دارند که اگر آن ريشه به درستي يافته شود،  علاج آن با تدبير مناسب امکان مي يابد و يا با کم‌ترين اصطکاک از کنار آن مي‌گذريم.

کسي که بيدار شد و از جهل مرکب در آمد، دست به تدبير و چاره‌جويي مي‌زند. اما اين چاره‌جويي اگر با نگاه روزمره‌گي و موردي باشد، همان مشکلاتي که در مثال پيشين اشاره رفت سربرمي‌آورد. ولي اگر با کلان نگري و دور انديشي به مشکل نگريسته شود بايد طرحي ديگر بريزد و روشي ديگر پيش گيرد.

در مثال ياد شده ريشه مشکل را شناخت و بررسي «قدرت مالي» دانستيم. اما بايد ديد در مشکلات انديشه‌اي ريشه مشکل چيست؟

آيا ما «خود» را شناخته‌ايم و با «خود»مان آشنا هستيم تا بدانيم نيازهاي واقعي ما کدام است و چالشهاي اصلي ما چيست؟

البته روشن است که مقصود از «خود» مشخصات شناسنامه‌اي نيست؛ بلکه آن «خود»ي است که در شکل دادن «شخصيت» ما نقش دارد.

ما چه اندازه با «خود» و يا کلي‌تر «شخصيت انساني» آشنا هستيم؟! آيا اصلا ارتباطي با «خود» داريم يا آن را فراموش کرده‌ايم و يا اصلا هيچ گاه «خود» را نيافته‌ايم تا آن را فراموش کرده باشيم؟!

وقتي ماشين ما گم مي‌شود زمين و زمان را مي‌گرديم و تا يأس مطلق، جستجو مي‌کنيم، حتي اگر چند سال هم طول بکشد؛ اگر فرزندمان گم شود چها که نمي‌کنيم! اما «خود» ما کجاست و چه اندازه از او اطلاع داريم؟!!!

ما در جستجوي هر گم‌شده‌اي هستيم جز خويشتن!!!

اين مطلب آن چنان مهم است که مولا اميرالمؤمنينC را شگفت‌زده مي‌کند:

در شگفتم از کسي که (هر) گم‌شده‌اش را جستجو مي‌کند در صورتي که واقعا خودش را گم کرده است (و هيچ شناختي از خودش ندارد) اما در جستجوي (شناخت) خويش نيست.[1]

اما اگر نگوييم همه مشکلات، مسلما بسياري از آنها، چه مشکلات مادي و چه شناختي، ريشه در خود و شخصيت فرد دارد. آيا با يافتن «خود» زندگي متحول نمي‌شود؟!

يافتن خود سنگ نخستين در ساختمان هويت است و مهمترين ريشه بحران هويت اختلال در شناخت خود است.

خودشناسي و هويت‌يابي از مباحث زيربنايي است که مورد توجه اکيد منابع وحياني نيز قرار گرفته است و اين نشان از عظمت علمي دستگاه دين دارد. بخشي از مباحث آينده به اين مهم مي‌نگرد.

همچنين بحث هويت، ارتباط تنگاتنگي با چند رشته از علوم انساني دارد. شايسته است که نگاهي هم به آنها داشته باشيم تا شايد اهميت بحث و نيز اندکي از بلندي ديدگاه وحي هم آشکار شود.

فصل بعدي به اين مهم مي‌پردازد.

 

[1]ـ عجبت لمن ينشد ضالته و قد أضل نفسه فلا يطلبها غررالحکم 223 4658

گزیده‌ای از بحث «هویت یابی»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۷:۱۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۸/۱۵-۸:۴۵:۵۷
    • کد مطلب:1300
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1599

مباحث مربوط به شخصيت و هويت داراي اهميت فوق العاده‌اي است که انشاءالله بدان اشاره مي‌کنيم.

اما از آن جايي که مسائل اين بحث بسيار گسترده و عميق است، اختصار آن هم با حال و هواي همگان چندان سازگار نيست.

اين مباحث را به عنوان ضميمه نوشتار حاضر با عنوان «هویت یابی» عرضه شده تا هم در دسترس مخاطبان خاص باشد و هم رعايت حال عموم مخاطبان شده باشد.

از اين رو در اين جا به گزيده‌اي از آن بسنده مي‌شود.

شخصيت مجموعه‌اي است از تمام ويژگي‌هاي بادوام و منحصر به فرد که شامل توانايي‌ها، باورها، واکنشهاي هيجاني، سبکهاي شناختي، منش، اخلاقيات و در يک کلمه تمام جنبه‌هاي رفتار انسان را در بر مي‌گيرد…

شناخت و آشنايي با شخصيت خود و ديگران يک ضرورت زندگي است…

عناصري که در تکون شخصيت فرد دخالت دارند بسيار متفاوتند. از جمله آنها 1ـ کنشهاي اجتماعي، 2ـ پديده‌هاي فرهنگي 3ـ محيط زيستي و….

اما مهمترين عنصر تأثيرگذار در شکل گيري شخصيت، هويت و کيستي فرد است…

بر اين اساس مي‌توان گفت شخصيت هر فرد در درجه نخست در گرو هويت او است.

با تأمل در اين مطالب ارتباط بحث شخصيت به هويت آشکار مي‌شود. در بحث هويت نيز گفته شده است:

بحث هويت بسيار مهم است و در رشته‌هاي مختلف، از جمله علوم انساني جايگاهي بس خطير دارد؛ هم در روانشناسي عمومي و روانشناسي اجتماعي (مطالعه رفتار فرد) و هم در جامعه شناسي (مطالعه رفتار اجتماعي انسان) و هم در مردم شناسي (يا انسان شناسي فرهنگي که به مطالعه رفتار فرهنگي مي‌پردازد) اين بحث از مباحث محوري و زيربنايي است.

نقش و جايگاه مباحث هويت و شخصيت به اندازه‌اي است که آن را مفهوم بين رشته‌اي و محوري دانسته‌اند که مي‌تواند در سطوح مختلف نظير نخ تسبيح نقش وحدت بخش داشته باشد.

متخصصان در تمام پس زمينه‌ها، به طور فزاينده‌ای به تأثير ديدگاه مفهوم «خود» به عنوان عنصر محوری و حياتی برای شناخت افراد و رفتارهای آنها رسيده‌اند.

از سوي ديگر برخوردار بودن از هويت قوي، پيش شرط ضروري توانايي عمل و كارآيي افراد بشمار مي آيد. پژوهشگران دريافته‌اند که آن‌هايي که به يک هويت، تعهد قوي مي‌سپارند، در مقايسه با بقيه، شادتر و سالمترند.

از سوي ديگر بحث هويت يک بحث علمي صرف نيست؛ بلکه بحث زنده‌اي است در سرتاسر زندگي با آن سر و کار داريم تا آن جا که ممکن است گفته شود بذر هويت همراه با انسان متولد مي‌شود و يا اين در همان ماه‌هاي نخستين زندگي تکون مي‌يابد. اما فرايند هويت‌يابي معمولا تا سن‌ چهل‌ سالگي‌ طول‌ مي‌كشد به‌ فرايند «جستجو به‌ دنبال‌ خود» مشهور است‌.

با تأمل در اشارات کوتاهي که گذشت به راحتي مي‌توان جايگاه بلند اين بحث را دريافت.

هويت از ابعاد متفاوتي طبقه‌بندي و تقسيم مي‌شود که دو طبقه‌بندي مهم عبارتند از:

1ـ هويت عمومي و خصوصي؛

2ـ هويت ثابت و سيال.

از ديگر ابعاد هويت، هويت فردي و اجتماعي است که هر کدام از آنها لايه‌هاي متفاوتي را در خود جا داده‌اند.

از مباحث مهم هويت بحث رشد هويت است. در جنبه‌هاي متفاوت رشد هويت گفته شده است:

يکي از جنبه‌هاي رشد، رشد فيزيکي خود است که شامل تغييرات شکلي، ظاهري و توانايي‌هاي مشهود و مانند آن است.

يکي ديگر از جنبه‌هاي رشد، رشد آگاهي از خود است.

هر چه آگاهي ما از خود بيشتر باشد، بهتر از قابليتهاي خود سود مي‌جوييم و توانايي‌هاي خود را به کار مي‌گيريم

عامل «شناخت» ماهيت يا چيستي فرهنگي و…، مهمترين عاملي است كه ما را بسوي ايجاد يك دگرگوني آگاهانه در هويت يا كيستي‌مان رهنمون مي سازد.

آثار بسيار مثبت رشد هويت (و نيز آثار منفي بي‌هويتي) فهرستي طولاني دارد. اما در ارتباط با دوران رشد هويت گفته شده است:

گام اصلي در هويت‌يابي و رشد هويت، جدا شدن خودانگاره نوجوان از خودانگاره عمومي خانواده و سپس جامعه است.

اما فرايند هويت‌يابي معمولا تا سن‌ چهل‌ سالگي‌ طول‌ مي‌كشد به‌ فرايند «جستجو به‌ دنبال‌ خود» مشهور است‌.

«من کيستم؟» اين پرسش که چند سال ادامه خواهد يافت «جستجوي هويت» مي‌نامند.

با اين همه اشاره شده است که فرآيند شكل‌گيري تكامل هويت در انسان هيچ‌گاه به پايان نمي‌رسد. بلکه در سرتاسر عمر آدمي اتفاق مي‌افتد. پس نه توقفي در کار است و نه پاياني براي آن متصور است.

عوامل مؤثر در رشد هويت فهرست ديگري دارد و يکي از مهمترين آنها، عوامل شناختي است تا آن جا که مي‌توان گفت:

در ميان عوامل شناختي مهمترين عنصر شناخت خود است که نقش حياتي ايفاء مي‌کند.

به تفاوت نقش آگاهي ميان هويت موجودات غير ارادي با انسان که موجودي ارادي است، نيز بايد توجه داشت که بر اساس آن مي‌توان گفت:

هويت‌يابي انسان تنها با شناخت گره نخورده است بلکه کانون اصلي  هويت‌يابي و جوهره اصلي آن شناخت خود است.

حاصل اين عصار روشن شدن نقش فوق العاده کليدي شناخت در هويت انساني است.

نگاهی به خودشناسی در آینه وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۱-۸:۲۵:۱۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1301
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 7334

با اندک تأملي جدي در دو پرسش «من کيستم؟»، «من چيستم؟»، اهميت فوق العاده‌ي آن آشکار مي‌شود؛ چرا که خودشناسي هم يافتن «آن چه هستم» مي‌باشد و هم هدف «آن چه بايد باشم» را ترسيم مي‌کند.

اما آيا اين دو پرسش جدي گرفته شده‌اند يا اين که ما خود را فراموش کرده‌ايم؟!

و اگر چنين باشد با تلخ‌ترين واقعيت روبرو هستيم و آن اين که ما در جستجوي هر گم‌شده‌اي هستيم جز خويشتن!!!

اين واقعيت، آن چنان تلخ است که مولا اميرالمؤمنينC را شگفت‌زده مي‌کند:

در شگفتم از کسي که (هر) گم‌شده‌اش را جستجو مي‌کند در صورتي که واقعا خودش را گم کرده است (و هيچ شناختي از خودش ندارد) اما در جستجوي (شناخت) خويش نيست.

اما با اين همه نگاه دين به خودشناسي بسيار فراتر و برتر از افق خِردهاي خُرد است تا آن جا که جايگاه ژرف خودشناسي در منابع وحياني بس شگفت است!

افق بلند وحي در خودشناسي هم اهميت ويژه اين بحث را نشان مي‌دهد و هم گوشه‌اي کوچک از عظمت علمي دستگاه دين را به نمايش مي‌گذارد.

خُردي خِردها موجب شد که عصاره‌اي از برخي علوم انساني را مقدم بداريم تا اندکي بلندي افق دين را بشناسيم.

در هر صورت تتبع گسترده اين بحث در منابع وحياني کار هر کسي نيست و اين عذر تقصير اين کوچکترين است.

چه مي‌شود کرد؟! هر چند دريا به کاسه نيايد اما کاسه کام تشنه‌اي را سيراب مي‌کند. از اين رو مباحث پيش روي شما بيش از يک نگاه کاملا گذرا و کوتاه به گوشه‌اي از منابع وحياني شمرده نمي‌شود.

هر چند اين نگاه بسيار ناقص است اما مي‌تواند مقدمه‌اي باشد بر اهميت يافتن سلسله مباحث اين نوشتار.

پيش از اين به شگفتي اميرالمؤمنين اشاره کرديم و اينک ادامه منابع وحي.

خودشناسي نخستين گام شناختي

نسبت به شناخت خود نادان نباش چرا که بی­گمان کسی که از خود شناختی نداشته باشد، به همه چیز نادان است.[1]

نشناختن خود، براي اثبات جهالت (واقعي) فرد کافي است.[2]

خودشناسي بالاترين مصداق خردورزي

برترين مصداق خردورزي خودشناسي است؛ چرا که کسي که خودش را بشناسد، خرد پيشه مي‌کند (يا خويش را از هلاکت نگه مي‌دارد) و کسي که خودش را نشناسد گم‌راه مي‌گردد.[3]

برترين شناخت

برترين شناختها، خودشناسي است.[4]

برترين حکمتها، خودشناسي و ايستادن در جايگاه شايسته خود است.[5]

بزرگ‌ترين ناداني، نشناختن شأن خود است.[6]

خودشناسي، قله شناخت

کسي که خود را (واقعا) بشناسد، به راستي که به پايان (و اوج) هر شناختي و دانشي رسيده است.[7]

اوج شناخت، خودشناسي است.[8]

خودشناسي، بي‌نياز کننده شناخت انسان است.[9]

خودشناسي بزرگترين رستگاري

کسي که به شناخت خودش دست يابد، به بزرگ‌ترين رستگاري رسيده است.[10]

کسي که خود را نشناسد، از راه نجات دور گشته و بر گمراهي و ناداني‌ها گام گذاشته است.[11]

شخصيت واقعي در گرو خودشناسي

کسي که خود را بشناسد، مرتبه‌اش بلند مي‌گردد.[12]

خودشناسي ريشه همت

کسي که خود را بشناسد، (قدر) خويش را با (با دل­بستن و مشغول شدن به) آن چه فنا مي‌شود و از دست مي‌رود، خوار نمي‌کند.[13]

کسي که خود را نشناسد، خويش را رها مي‌کند (و جاي تلاش براي کمال به هر پستي دست مي‌زند).[14]

در شگفتم از کسي که (قدر و مرتبه واقعي) خودش را مي‌شناسد، چگونه به خانه فاني دل مي‌بندد![15]

کسي که خود را بشناسد (براي کمال) تلاش مي‌کند (يا خود را از آلودگي‌ها پاک مي‌کند).[16]

عارف واقعي کسي است که (جايگاه واقعي) خودش را بشناسد و خودش را از (اسارت‌ها و یا آتش دوزخ) آزاد کند و خويش را از آن چه (از کمال واقعيش) دور مي‌کند و موجب هلاکت او مي‌شود برتر بداند.[17]

خودشناسي مقدمه­ی مردم‌شناسي

کسي که خودش را بشناسد، ديگران را بهتر مي‌شناسد (و از مردم شناسي بالاتري برخوردار است).[18]

چگونه انسان مي‌تواند ديگران را بشناسد، در حالي که خودش را نمي‌شناسد.[19]

کسي که خودش را نمي‌شناسد، نسبت به ديگران نادان‌تر است.[20]

زرنگي يعني خودشناسي

زرنگ کسي است که خودش را بشناسد و کارهايش را (براي خداوند) خالص گرداند.[21]

خودشناسي راه خداشناسي  

کسي که خود را بشناسد خدايش را (که برترين موضوع شناختي است) شناخته است.[22]

کسي که خود را بشناسد، به راستي که خدايش را شناخته است…[23]

در شگفتم از کسي که خودش را نمي‌شناسد، چگونه خدايش را مي‌شناسد![24]

خودشناسي سودمندترين شناختها

شناخت خود، سودمندترين شناختهاست.[25]

در برخي ديگر از منابع وحي به جنبه‌هاي متفاوت خودشناسي هم اشاره شده است؛ اين حوزه بسيار گسترده‌تر از حوزه اول است که تنها به يک نمونه از قرآن بسنده مي‌شود:

مانند کساني نباشید که خداوند را فراموش کردند، پس خداوند خودشان را به خودشان فراموشاند؛ چنين کساني فاسقان هستند.[26]

هر چند ما ناچاريم دامن سخن را در اين جا جمع کنيم اما يقينا آن چه اشاره رفت نسبت آن چه باقي مانده است درصد اندکي بيش نيست. گذشته از اين که درک همين اندک اشاره رفته نيز شايستگي ويژه‌اي را مي‌طلبد.

 

[1]ـ  اميرالمؤمنينC: لا تجهل نفسك فإن الجاهل معرفة نفسه جاهل بكل شي‏ء

[2]ـ  اميرالمؤمنينC: كفي بالمرء جهلا أن يجهل نفسه

[3]ـ  اميرالمؤمنينC: أفضل العقل معرفة الإنسان نفسه فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل

[4]ـ  اميرالمؤمنينC: أفضل المعرفة معرفة الإنسان نفسه

[5]ـ  اميرالمؤمنينC: أفضل الحكمة معرفة الإنسان نفسه و وقوفه عند قدره

[6]ـ  اميرالمؤمنينC: أعظم الجهل جهل الإنسان أمر نفسه

[7]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه فقد انتهي إلي غاية كل معرفة و علم

[8]ـ  اميرالمؤمنينC: غاية المعرفة أن يعرف المرء نفسه

[9]ـ  اميرالمؤمنينC: كفي بالمرء معرفة أن يعرف نفسه

[10]ـ  اميرالمؤمنينC: نال الفوز الأكبر من ظفر بمعرفة النفس

[11]ـ  اميرالمؤمنينC: من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة و خبط في الضلال و الجهالات

[12]ـ اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه جل أمره

[13]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف قدر نفسه لم يهنها بالفانيات

[14]ـ  اميرالمؤمنينC: من جهل نفسه أهملها

[15]ـ  اميرالمؤمنينC: عجبت لمن عرف نفسه كيف يأنس بدار الفناء

[16]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه تجرد

[17]ـ  اميرالمؤمنينC: العارف من عرف نفسه فأعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها و يوبقها

[18]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه فهو لغيره أعرف

[19]ـ  اميرالمؤمنينC: كيف يعرف غيره من يجهل نفسه

[20]ـ  اميرالمؤمنينC: من جهل نفسه كان بغير نفسه أجهل

[21]ـ  اميرالمؤمنينC: الكيس من عرف نفسه و أخلص أعماله

[22]ـ  اميرالمؤمنينC: من عرف نفسه عرف ربه

[23]ـ  قَالَ النَّبِي1: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَيكَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا يصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلاصُ

[24]ـ  عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه

[25]ـ  معرفة النفس أنفع المعارف

[26]ـ  و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون

و اینک ما کجاییم؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۰۷-۲۲:۱۷:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1306
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6785

پس از آشنايي بسيار اجمالي با بحث هويت آن هم به شکل کلي و نگاهي گذرا به منابع وحياني، مناسب است نگاهي به جهان کنوني بيفکنيم تا ببينيم تا چه اندازه در هويت خود مستقل هستيم و چقدر ثبات و پايداري در هويت داريم.

از هویت یابی تا هویت سازی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1305
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1571

آنچه در این جا آورده شده بخشی از مقاله هویت یابی است که به دلیل اهمیت آن در اینجا درج شده است. لذا برای تفصیل آن به مقاله یاد شده مراجعه کنید.
هويت‌يابي در جوامع به اصطلاح سنتي، بسيار آسان‌‌تر از هويت‌يابي در جهان معاصر است؛ چرا که در جوامع سنتي:
1)    الگوها و امکانات جامعه محدود است؛
2)    الگوها و امکانات جامعه شناخته شده است؛
3)    انتخاب الگوها و سبک‌هاي شناخته شده چندان دشوار نيست؛
4)    دست‌يابي به هويت شخصي و جنسي و شغلي هم زمان است؛
5)    منبع هويت‌يابي خود شخص است و او واقعا مي‌تواند خود انتخاب کند؛ بنا بر اين هويت خودجوش است.
اما در جوامع به اصطلاح مدرن چنين نيست؛ زيرا:
1)    الگوها و امکاناتي که توسط رسانه‌ها تبليغ مي‌شود نامحدود يا بسيار متنوع است؛
2)    فرد از الگوهاي القاء شده هيچ اطلاعي ندارد و يا اطلاعات او اندک است؛
3)    سرعت تغييرات اجتماعي هولناک است؛
4)    سر در گمي ناشي از تغييرات فوق العاده است؛
5)    تطبيق با تغييرات غالبا با شکست همراه مي‌شود؛
6)    هويت جنسي غالبا زودتر از هويت شخصي و شغلي و… تکوين مي‌يابد؛
و مهمترين ويژگي‌هاي دوران معاصر:
7)    سبکها و روشها توسط رسانه‌ها القاء مي‌شود؛
8)    رسانه‌ها فرد را به شکل نامرئي به انتخاب از ميان الگوهاي القائي اجبار مي‌کنند؛
9)    در نيتجه هويت افراد بازتاب رسانه‌ها است و نه خودجوش و به انتخاب دروني فرد؛
10)    از همين رو رسانه پيام است نه ابزار پيام.
به دليل اهميت مطالب ياد شده، توضيح آن را از برخي از منابع تقديم مي‌کنيم:
هويت يعني آگاهي من بر من. يعني مي‌دانم کي هستم و به چه کارم. 
منشا و منبع هويت در جوامع سنتي خود شخص است. 
در جوامع سنتي خود شخص بر اساس تربيتي که دارد، بر اساس فرهنگ رايج اجتماعي‌اش و بر اساس نرم‌هاي سنتي حاکم بر زندگي‌اش، يک هدفي را براي زندگي خودش تعريف مي‌کند. 
اما در جوامع مدرن و جوامع نو اين گونه نيست. 
در جهان نو هويت از خود نمي‌جوشد؛ بلکه هويت بازتابي مي‌شود از آن چه که در جمع جامعه، به ويژه آن چه در رسانه‌ها جاري است؛ يعني منش زندگي من و شيوه و سلوک زندگي من، بر اساس نرم‌ها و استانداردهاي فرهنگي خودجوش که ريشه در يک سنت چند هزار ساله دارد، سرچشمه و شکل نمي‌گيرد؛ اين رسانه‌ها هستند که به عنوان يک عامل فعال، هويت من را شکل مي‌دهند و من را دچار يک بازسازي هويتي مي‌کنند و هويت رفلکسي (بازتابي) مي‌شود و انسان در مقابل هويت بازتابي در مقابل سبک‌هاي متنوع زندگي قرار مي‌گيرد که بايد از آن سبک‌هاي متنوع زندگي يکي را انتخاب کند.
در جامعه سنتي سبک زندگي من بر اساس فرهنگ من تعريف شده است؛ اما در جهان نو من مواجه مي‌شوم با سبک‌هاي متنوعي که تعريف نشده است و خودم بايد تعريف بکنم و يکي از آنها را به عنوان سبک زندگيم و ماهيت زندگيم انتخاب بکنم و بر اساس آن نرم‌ها زندگي کنم. اين سبکهاي متنوع زندگي را، رسانه‌ها مي‌سازند. 
نتيجه‌اش اين مي‌شود که جهان نو از شما مي‌خواهد که انتخاب بکنيد و چنان فضا را براي شما تنگ و پيچيده مي‌کند که شما از انتخاب کردن ناگزير مي‌شويد؛ يعني مجبوريد که انتخاب بکنيد. 
يکي از ويژه‌گي‌هاي جهان مدرن اين موقعيت متناقض و پارادوکسيکال‌اش است؛
يعني از يک طرف به من مي‌گويند انتخاب کن، اين بسيار خوب است و اين با عزت نفس من و با هويت انتخاب‌گر انساني من مي‌خواند؛
ولي از سوي ديگر بر اساس يک رفتار و منش و مکانيسم خاص اين انتخاب بر من تحميل مي‌شود؛
در اين جا اختيار و جبر با هم مجتمع در يک مفهوم مي‌شود و مي‌شود پارادوکسيکال. قضيه خيلي پيچيده است.
« گيدنز» در رابطه با هويت در جهان نو مي‌گويد: 
در جوامع سنتي بر اساس نرم‌هاي سنتي، هويت خودتان را مي‌سازيد؛ اما در جهان نو هويت را بايد انتخاب بکنيد؛ چون رسانه‌ها هويت‌هاي خود را به شما القاء مي‌کنند، با منش زندگي و هويت فردي شما کار دارند و صرفا وسايلي براي پر کردن اوقات فراغت شما و يا تفريح زندگي شما نيستند؛ همين است که «مک لوهان» مي‌گويد که «رسانه ابزار پيام نيست خود پيام است». 
البته تأثيرات جهان نو و امپراطوري رسانه‌ها در اين جا پايان نمي‌پذيرد؛ بلکه علاوه بر تحول ماهيت هويت، هويت‌يابي به هويت‌سازي تبديل مي‌شود؛ زيرا:
هويت در فلسفه يک معنا دارد و در جامعه شانسي سياسي مدرن يک معناي ديگر دارد که البته خيلي متعارض و متفاوت نيستند.
منظور از ماهيت در فلسفه ذات. هويت و يا معناي دروني يک موجود است. انسان يک وجودي دارد که شامل، هستي جسماني و بيولوژيکي و حياتي‌اش است که اتفاقا عامل تفاوت انسان‌ها هم همين هويت آنهاست و همين ذات آنهاست و همين ماهيت آنهاست. 
اين هويت حيات انسان را و در واقع شخصيت انسان را شکل مي‌دهد و بر اساس يک منش خاص انسان را مي‌سازد. اين مفهومي است که ما در فلسفه از هويت داريم. پس در فلسفه هويت ذات معنوي و معنايي يک شيء است.
در جامعه شانسي فرآيند معنا سازي، مي‌شود هويت.
افرادي مثل «مانوئل کاسترز» هويت را اين طور تعريف مي‌کنند که «يک جامعه فرهنگي را براي افراد خودش براي انسانها و افرادي که در آن جامعه دارند زندگي مي‌کنند را تعريف بکند» که بر اساس آن تعريف، افراد در زندگيشان، آن فرهنگ را مبدل به کنش رفتاري بکنند؛ يعني در جامعه شناسي سياسي مدرن، «هويت، دادن آگاهي نيست، بلکه تبديل آگاهي به کنش رفتاري است»؛ يعني اگر يک جامعه‌اي و حکومتي بيايد و اولياي فرهنگي‌اش صرفا به دنبال انتشار وسيع آگاهي‌ها باشد، او الزاما هويت سازي نکرده؛ چون آگاهي‌ها فرّار اند (رونده‌اند) و در قلمرو نقد مي‌توانند عکس خودشان را توليد بکنند.
جان سخن اين که فرآيند هويت در جوامع نو داراي اين ويژگي‌هاست:
1ـ هويت به من القاء مي‌شود و نه اين که من واقعا آن را اختيار کنم.
2ـ هويت من حاصل هر نوع آگاهي من نيست؛ بلکه حاصل تنها آگاهي‌هايي است که مناسب با مذاق رسانه‌هاست؛
3ـ همان آگاهي‌هاي خاص نيز با شگردهاي رسانه‌اي، کنش رفتاري مورد نظر امپراطوران مقتدر و مسلط رسانه‌اي را در من ايجاد مي‌کنند.
4ـ در نتيجه فرايند هويت‌يابي که بر اساس آگاهي‌ها که توسط من حاصل مي‌شد، تبديل به فرايند معناسازي و هويت سازي توسط رسانه‌ها مي‌گردد. 

 

بازی امپراطور رسانه‌ای با عناصر هویت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1307
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1511

با توجه به آن چه گذشت ترديدي نيست که ما با بحران هويت سر و کار داريم به خصوص با توجه سيطره امپراطوران رسانه‌اي، مي‌توان گفت بحران هويت بسيار فراگيرتر از آن چه تصور مي‌کنيم پيش رفته است.

اما آيا اين تمام قصه است يا مسئله پيچيده‌تر از اين است؟!

مثلا امروزه مردم ايران هم ايراني‌اند، هم مسلمانند، هم فارس و… هستند و فراتر از اين‌ها انسانند.

هر يک از اين تعلقات هويتي توسط گروهي تبليغ مي‌شوند كه تلاش مي‌کنند موازنه هويتي را به سمت خود سنگين كنند.

به نظر شما مردم ايران خود را بيشتر به كدام هويت متعلق مي‌دانند؟ آيا ايراني بودن برايشان مهمتر است يا فارس بودن و يا مسلمان و انسان بودن؟ اين تعلق حتما ترتيب و اولويتي خواهد داشت. قضاوت شما در مورد ترتيب و اولويت هويتهاي ياد شده چيست؟

شايد بسياري در پاسخ به اين پرسش، دچار مشکل باشند. به سخني ديگر توازن و شناخت اولويت ميان هويتهاي ملي، ديني، قومي، انساني و… چندان شناخته شده نيست.

بر اين اساس است که گفته مي‌شود بحران هويت به مرز ابهام و ترديد در تعلق هويتي نيز انجاميده است.

آيا پاسخ شما به اين پرسش در طول تاريخ ثابت بوده است و يا احيانا اولويتها جا به جا شده و يا مي‌شود؟!

حال بازي رسانه‌اي را هم در وسط اين آشفته بازار ببينيد. تبليغات ماهواره‌اي اين طرف آب و آن طرف آب، هر کدام براي خود مريداني دارند که براي تعريف هويت ايراني با يکديگر مي‌جنگند.

با توجه به سيطره رسانه‌ها تا چه اندازه هويت يک جوان ايراني مي‌تواند پايدار باشد؟!!!

«بحران هويت» بدون شک مهمترين آسيب اجتماعي امروز ايران است که علايم آن را مي‌توان در کليه روابط اجتماعي و کنش‌هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و حتي بين‌المللي امروز ايران به وضوح مشاهده کرد.

اکنون ديگر تمام کارشناسان و صاحب‌نظران داخلي تاکيد مي‌کنند که شاخص‌هاي بحران هويت در جامعه ايران به مرز «از هم گسيختگي اجتماعي» و «فروپاشي اجتماعي» رسيده است. تکانه‌هاي ناشي از بحران هويت را مي‌توان به سادگي در فروپاشي آشکار چارچوب‌ها و پارادايم‌هاي اخلاقي، افزايش تصاعدي رذيلت‌هاي اجتماعي مانند دروغ و رياکاري، خشونت در ارتباطات فردي، و نهايتاً قطع ارتباط بدنه اجتماعي با نخبگان  و شکاف عظيم بين نسلي مشاهده کرد.

از کجا باید آغاز کرد؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۰۷-۲۲:۱۷:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1308
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 11559

اندکي با بحران هويت در دوران کنوني آشنا شديم. البته اين آشنايي مصداق مشت نمونه خروار نيست؛ چرا که هر چه بر آگاهي ما در اين راستا افزوده شود، خواهيم ديد مشتي که ارايه شد، نه تنها از نظر کمي اختلاف دارد، بلکه از منظر کيفي هم واقعيات را به مراتب ضعيف‌تر از آن چه هست نشان داده است.

حال چه بايد کرد؟

پرسش دشواري است و به راحتي قابل پاسخ دادن نيست. براي همين پرسش را عوض مي‌کنيم.

از کجا بايد آغاز کرد تا بتوانيم راهي به حل اين مشکل پيدا کنيم؟

اين پرسش ديگر آسان‌تر است از قبلي است.

در اين راستا به چند گام مقدماتي نيازمنديم.

تأملی بر نقش ويژه آگاهی در هويت‌يابی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1309
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1518

«هويت» به معني لغوي آن «چيستي» است. چيستي چيزها، امري واقعي است و داراي اثرات ويژه خود در جهان واقعي است.

مثلا بذر يک گياه، يک بذر است، چه ما بدان آگاهي پيدا کرده باشيم و چه نکرده باشيم. اگر اين بذر در شرايط مناسب قرار گيرد، جوانه مي‌زند برگ و ريشه مي‌دهد و بالاخره درخت تنومندي مي‌شود که محصول فراواني را ارزاني مي‌دهد. مسلما محصول اين درخت و ساير آثار واقعي آن متوقف بر آگاهي هيچ کس نيست، چه کسي بداند و چه ندارد اين امر واقعي نقش خودش را ايفاء مي‌کند.

اما در شکل گيري هويت انسان سخن از شناخت به ميان آمده است. چرا شناخت و آگاهي؟

انسان موجودي است ارادي و اراده به معني توانايي و قدرت بر انتخاب انجام و يا عدم انجام کار است.

توانايي انتخاب در مرحله نخست متوقف و متفرع بر شناخت آن چيزي است که انتخاب مي‌کند؛ اگر انسان به چيزي هيچ گونه شناختي، ولو شناخت اجمالي، نداشته باشد، چگونه آن چيز را برمي‌گزيند و انتخاب مي‌کند و در صدد تحقق آن برمي‌آيد؟!

البته در مرحله دوم، تحقق آن چه که انسان انتخاب کرده نيازمند توانايي ديگري است که با آن بتواند جامعه عمل و خارجيت به اراده خود بپوشد.

در بحث ضميمه به هويت ثابت و سيال اشاره داشتيم و گفتيم:

هر چند شخصيت افراد نسبتا پايدار است، اما اين مطلب هرگز به معني تغيير هويت نيست؛ چرا که هويت انسان همانند ظاهرش، در طول زندگي تغييرات گسترده‌اي پيدا مي‌کند؛ از همين روست که بحث روانشناسي رشد مطرح شده است. از اين منظر هويت سيال است و نه ثابت.

هويت سيال است که رشد و هويت و حرکت حقيقت طلبي را توجيه مي‌کند.

مهمترين وجه سيال بودن هويت انسان، تجلي اراده‌مندي انسان در ساحت زندگي اوست. از آن جايي که اراده‌مندي بدون شناخت معني و مفهومي پيدا نمي‌کند، بُعد سيال انساني که رشد هويت اوست، به شناخت انسان گره مي‌خورد و بر خلاف هويت ساير موجودات غير ارادي، شناخت، نقش اول را در شکل گيري هويت ايفاء مي‌کند.

بر همين اساس است که از هويت با تعبيراتي چون آگاهي به خود، خودپنداره، خودانگاره و مانند آن ياد مي‌شود.

اين گونه تعبيرات، به پندار و باور انسان نسبت به خودِ خويش اشاره دارد.

البته احيانا ممکن است که پندار انسان نسبت به خودِ خويش کاملا غير واقعي يا واقعي اما ناقص باشد. از اين رو اگر فرد بهاي شايسته به شناخت نداده باشد، دچار خودپنداره نادرست يا ناقص مي‌گردد. اين خودپنداره نادرست يا ناقص است که هويت متزلزلي را مي‌آفريند.

اما ابعاد آگاهي در خودپنداره متفاوت است: شناخت خود و شناخت ديگراني که با آنان ارتباط برقرار مي‌کنم، از جنبه‌هاي متفاوت آگاهي در خودپنداره است.

توضيح اين که انسان موجودي است که داراي ابعاد بسيار گسترده و متنوع و متفاوت است. شناخت در هر جنبه از ابعاد مختلف انساني نيز درجات متفاوتي دارد.

با در نظر داشتن اين دو مطلب روشن مي‌شود که رشد خود و شکل گيري کامل هويت انساني اقيانوسي بي‌کران است که همه افراد در رسيدن ساحل انسان شناسي آن چنان که بايد و شايد موفق نمي‌گردند.

در هر حال نقطه آغاز شکل گيري هويت، رشد خود است. رشد خود و هويت در واقع همان درجات آگاهي به خود است.

البته رشد خود با رشد شناخت ديگران تکميل مي‌شود؛ چرا که از سويي ديدن تفاوتهاي يک چيز با ساير اشياء، شناخت ما را نسبت به آن چيز افزايش مي‌دهد.

از ديگر سو با برقراري ارتباط با ديگران است که جنبه‌هاي اجتماعي انسان آشکار و شناخته مي‌شود.

از اين رو رشد شناخت ديگران نيز در رشد هويت فرد تأثير بسياري دارد. وارد شدن به مناسبات اجتماعي، پذيرفتن مسووليت و يادگيري روابط اجتماعي با ديگران، رشد شناخت ديگران نام دارد.

جان سخن اين است که هويت‌يابي انسان نه تنها با شناخت گره خورده است، بلکه کانون اصلي  هويت‌يابي و جوهره اصلي آن شناخت خود است.

طبقه‌بندی و اولويتها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1310
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1563

در مقاله هويت يابی، در يکي از طبقه‌بندي‌هاي هويت گفتيم:

به هويت از دو منظر فردي و اجتماعي نگريسته مي‌شود.

هويت فردي خود ابعاد و لايه‌هاي متفاوتي دارد مانند: هويت جنسي، هويت شغلي، هويت اعتقادي، هويت اخلاقي، هويت عاطفي و احساسي، هويت رفتاري و….

هويت اجتماعي نيز با توجه به انواع علايق فرد به مجموعه‌هاي متفاوت بسيار متنوع است؛ مانند: هويت صنفي، هويت گروهي، هويت قومي، هويت ملي، هويت ديني، هويت منطقه‌اي، هويت جهاني و هويت انساني.

و گفتيم:

با ترکيب لايه‌هاي هويت فردي با جوامع، هويتهاي اجتماعي ديگري پديد مي‌آيد.

البته هويت کلي و مطلق برآيند و محصول تعامل مجموعه اين ابعاد، لايه‌ها، دايره‌ها و اقسام است.

در گام نخست بايد تمام عناصر دخيل در هويت و رابطه آنها با يکديگر را بشناسيم.

از عناصر شناخته شده آغاز مي‌کنيم.

آيا هويت جنسي با هويت شغلي در يک سطح قرار دارند؟ آيا هويت صنفي با هويت جهاني هم تراز هستند؟ آيا هويت اعتقادي با هويت احساسي اهميت يکسان دارند؟ آيا نقش هويت انساني با هويت گروهي در هويت کلي و مطلق يکسان است؟ و آيا…؟

هرگز چنين نيست. مسلما نقش برخي از عناصر هويت در هويت کلي و مطلق بسيار برجسته‌تر از نقش ديگر عناصر است.

به نظر مي‌رسد در ميان هويتهاي فردي، هويت اعتقادي در هويت کلي تأثير زيادتري دارد.

اما آيا از مجموعه هويتهاي اجتماعي، نقش هويت انساني، در هويت مطلق و کلي، کمتر از هويت اعتقادي است؟ مسلما چنين نيست.

ممکن است گفته شود که هويت اعتقادي نيز خود برخواسته از انسانيت انسان است چرا که عقيده چيزي است که مختص به انسان است و عقيده درست نيز فرزند خرد انساني است.

بر اين اساس زيربنايي‌ترين عنصر در هويت فرد، انسانيت اوست.

در اين جا دو تبصره لازم است:

نخست اين که با توجه به اين که در يکي از تقسيمات هويت، به هويت عمومي و خصوصي اشاره کرديم، عنصر انسانيت فرد نيز قابل تقسيم به انسانيت عمومي و انسانيت خصوصي فرد است. بر اين اساس شناخت انسانيت عمومي نيز اولويت بيشتري نسبت انسانيت مختص به فرد دارد.

البته ممکن است گفته شود که انسانيت خصوصي خالي از مسامحه نيست؛ چرا که با توجه نقطه اشتراک بودن انسانيت در مجموعه انساني، تمامي ويژگي‌هاي آن در تمامي انسانها مشترک خواهد بود. از اين رو در بحث هويت گفتيم:

بخشي ديگري از هويت در همگان يکسان است؛ چرا که اين يکساني اگر نباشد مقايسه هويت اين فرد با آن فرد معني و مفهومي ندارد؛ مثلا از منظر هويت انساني مي‌تواند دو فرد را با هم مقايسه نمود اما از اين منظر مقايسه يک فرد با يک قطعه چوب معني ندارد.

تبصره دوم هم اين که با توجه به تقسيم هويت به هويت ثابت و سيال، گفتيم:

هر چند شخصيت افراد نسبتا پايدار است، اما اين مطلب هرگز به معني تغيير شخصيت نيست؛ چرا که شخصيت انسان همانند ظاهرش، در طول زندگي تغييرات گسترده‌اي پيدا مي‌کند از همين روست که بحث روانشناسي رشد مطرح شده است. از اين منظر هويت سيال است و نه ثابت.

اما در تمامي مراحل رشد من ثابت است و اين من است که از مراحل مختلفي با موفقيت و يا شکست گذشته است. از اين منظر فرد علاوه بر هويت سيال، داراي هويت ثابتي نيز هست.

ترديدي نيست که بخش ثابت عنصر انسانيت نقش مهمتري نسبت به بخش سيال آن ايفاء مي‌کند.

حاصل اين بخش اين شد که اساسي‌ترين عنصر هويت در فرد، بخش عمومي و ثابت هويت انساني است. اين مطلب به معني اين است که هويت انساني در اولويت نخست هويتها قرار دارد.

البته اين رشته سر دراز دارد و با اين پرسش ادامه پيدا مي‌کند که اولويت دوم مربوط به کدام هويت است و همچنين اولويت سوم….

در اين جا لازم اشاره‌اي کوتاه براي نکته‌سنجان داشته باشم.

يکي از ابعاد هويت، هويت عقلاني است. از آن جايي که رابطه هويت عقلاني با هويت انساني رابطه ريشه و شاخه است تقدم عنصر عقلاني بر عنصر انساني معني ندارد. توضيح اين مطلب در ادامه همين سلسله نوشتارها خواهد آمد. انشاءالله.

اما در رابطه هويت انساني با هويت ديني در ادامه همين نوشتار اشاره‌اي خواهيم داشت.

سازگاری عناصر هويتی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1311
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1709

در بحث هويت يابی از ابهام در هويت سخن چنين گفتيم:

مثلا امروزه مردم ايران هم ايراني‌اند، هم مسلمانند، هم فارس، ترك، كرد و… هستند و فراتر از اين ها انسانند.

هر يک از اين تعلقات هويتي توسط گروهي تبليغ مي‌شوند كه تلاش مي‌کنند موازنه هويتي را به سمت خود سنگين كنند.

به نظر شما مردم ايران خود را بيشتر به كدام هويت متعلق مي‌دانند؟ آيا ايراني بودن برايشان مهمتر است يا ترك و فارس و ... بودن و يا مسلمان و انسان بودن؟ اين تعلق حتما ترتيب و اولويتي خواهد داشت. نظرتان در مورد اين ترتيب و اولويت چيست؟

سخن از اولويت بندي عناصر هويتي در فصل پيشين گذشت. اما يک بحث باقي مانده است و آن اين که تضاد ميان عناصر هويتي را چه بايد کرد؟

با توجه به جمع شدن ابعاد مختلف هويت در يک فرد، تضاد عناصر، خود موجب از بين رفتن يک پارچگي مي‌شود و گسيختگي شخصيت را مي‌آفريند؛ از اين رو براي حل مسئله بحران هويت هرگز نمي‌توان از کنار اين تضاد گذشت.

مثلا هويت ملي ايراني شامل تمامي اقوام و زبانها مي‌شود؛ اما اگر قومي در داخل مرزهاي ايران خود را وابسته قوميتش که خارج از ايران قرار دارند، بداند چگونه مي‌توان هويت ملي را با هويت قومي جمع کرد؟! در چنين وضعيتي اگر جنگي ميان دو کشور در گيرد که بخشي از يک قوم اين طرف مرز و بخش ديگر آن طرف مرز باشند چه بايد کرد؟! در اين صورت منافع ملي با منافع قومي در تضاد کامل قرار دارند.

همين تضاد ميان هويت ديني از يک سو با هويت ملي، قومي و… به وجود مي‌آيد.

اين جاست که ضرورت کاربردي بحث اولويت بندي عناصر هويتي کاملا خود را نشان مي‌دهد.

به توضيحي که انشاءالله خواهد آمد اولويت داشتن انسانيت، به معني اولويت داشتن عقلانيت است.

اگر موضع ملي يا قومي يا ديني بر خلاف موضع عقلاني و انساني باشد، آيا مي‌توان به هر قيمتي پاي قوميت يا مليت يا ديانت ايستاد؟! هرگز!

اگر ما به عناصري جز انسانيت و عقلانيت بهايي مي‌دهيم بايد مشروط به انطباق با انسانيت و عدم تضاد با عقلانيت باشد.

مثلا در هويت ديني و مذهبي بايد ديني که بر اساس عقلانيت استوار شده است، از ديني که فاقد پايه‌هاي عقلاني است، جدا کرد؛ چرا که دين عقلاني هرگز در تضاد با انسانيت قرار نمي‌گيرد؛ اما دين غير عقلاني چنين نيست و با فرض تضاد ميان دين غير عقلاني با انسانيت انسان، مسلما بايد هويت اصيل و اولويت‌‌دار را معيار قرار داد.

مؤکدا توجه به اين نکته ضروري است: در رابطه با ديني که بر عقلانيت استوار شده است، تبصره بسيار مهمي وجود دارد که انشاءالله در ادامه همين سلسله نوشتارها بدان خواهيم پرداخت. اما در اينجا اشاره به آن در سه گام لازم است.

اين بحث بدون روشن شدن مقصود از عقل و خرد، هرگز قابل طرح نيست؛ چرا که در تعاريف، ادعاهاي متفاوتي از خرد بيان شده است که همه آنها با يک‌ديگر سازگار نيستند؛ پس در گام نخست بايد خرد موضوع بحث روشن شود.

در گام دوم بايد مصداق خرد و خردنمايي کاملا تفکيک شود.

در گام سوم بايد توجه داشت که در حوزه فراعقلي که عقل انسان خود، به قصور و واماندگيش معترف است، پاي ايمان به غيب با ضمانت درستي و پشتوانه عصمت به ميان مي‌آيد. در اين صورت تعارض ميان خرد و ايمان عقلا محال است و در چنين موردي احتمال تعارض ميان هويت عقلاني و ديني ـ‌البته و صد البته با چنان عقلي و چنين ديني‌ـ محال است.

کيستی ما در گرو چيستی ما! (ضرورت حياتی انسان‌شناسی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1312
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1534

در سه گام نخست به نقش ويژه شناخت در هويت و ضرورت اولويت بندي ابعاد مختلف هويتي و بايستگي عدم تضاد ميان لايه‌هاي هويتي اشاره کرديم.

با توجه به اولويت هويت انساني نسبت به ساير هويتها با اين پرسش روبرو هستيم که:

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم به ساير لايه‌هاي هويتي او بپردازيم؟!

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم مثلا ايراني بودن او را تعريف کنيم؟! چرا که ايراني بودن به معني انساني است که در اين خاک و بوم زندگي مي‌کند نه هر چيزي که در اين محدوده جغرافيايي است. ناگفته پيداست که انسان ايراني با کوهي که در ايران قرار دارد متفاوت است.

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم مثلا هويت عربي را بشناسيم؟! چرا که عرب بودن به معني انساني است که با زبان عربي سخن مي‌گويد اگر بخواهيم در هويت عربي از انسانيت صرف نظر کنيم آيا چيزي باقي مي‌ماند؟!

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم وارد حوزه ديانت شويم؟![1] چرا که مسلمان يعني انساني که آئين الهي اسلام را پذيرفته است. اسلام بدون انسانيت محال است.

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم از هويت حقوقي انسان سخن بگوييم؟! چرا شناخت حقوق بشر بدون شناخت بشر محال است.

اگر ما انسانيت را نشناسيم چگونه مي‌توانيم…

در بحث هويت در ضميمه اشاره به اهميت بحران هويت کرده‌ايم و گفته‌ايم کلان‌ترين بحرانها هويتي بحران انساني است.

در اين ميان به فاجعه تبديل هويت‌يابي اختياري به هويت سازي امپراطوران رسانه‌اي نگاهي اجمالي افکنديم تا اهميت بحث هويت‌يابي آن هم در سطح کلان آن که هويت انساني است بيشتر و بهتر آشکار شود.

همه اين گفته‌ها يک هدف را دنبال مي‌کرد و آن ضرورت بسيار فوق العاده شناخت خود و چيستي انساني است.

ناگفته پيداست که در بحث چيستي انسان نيز ضرورت نخست شناخت و آگاهي نسبت به 1ـ هويت عمومي و 2ـ هويت ثابت انساني است.

با اشاره به دو نکته مهم به طبقه‌بندي انسان شناسي مي‌پردازيم.

نخست اين که لازم است پاي صنف انسان را از اشخاص موجود آن جدا کرد؛ يعني در تعريف انسانيت کاري نداريم که انسانهاي موجود چگونه هستند؛ ممکن است يک انسان بر خلاف انسانيت هم حرکت کند؛ هرگز حرکت نامناسب افراد را که نمي‌توان به حساب انسانيت واريز کرد!

نکته دوم اين که در بحثي به اهميت انساني شناسي، چاره‌اي نيست مگر اين که در چند مرحله به آن پرداخته شود:

1ـ الفباي هويت انساني

2ـ مشروح هويت انساني

3ـ نگرش تخصصي پيشرفته به هويت انساني

روشن است که پيش از درک الفباي هويت انساني، امکان شناخت مراحل دوم و سوم وجود ندارد.

 

[1]ـ همچنان در سرتاسر اين پروژه تأكيد مكرر داريم مقصود ما از دين، اسلام و تشيع معني خاص آنهاست و نه مطلق كيشي كه با اين عناوين شناخته شود. به «دفاع از كدامين دين؟!» مراجعه شود.

طبقه‌بندی مباحث انسان شناسی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۳-۹:۱:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1313
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1575

پيش از اين گذشت:

ريشه سرگرداني چيزي جز ناداني نيست…

اگر انسان احساس کند گيري در انديشه، تعقل و شناختش هست و گم‌شده­اي دارد، به تلاش و تکاپو مي‌افتد، و الا همچنان در خواب ناز ناداني خوش مي‌گذراند…

حلقه گم‌شده در فهم و درک، هر کجا که باشد، درد سر ساز است، اما اگر اين حلقه مفقوده در الفبا باشد واقعا بيچاره کننده و فاجعه‌بار است.

همچنين گفتيم که بايد از الفبا شروع کرد الفباي انسانيت چيست؟

الفباي انسانيت يك دانش عام براي تمامي انسانهاست و هيچ اختصاصي به مسلمان و کافر ندارد. اين دانش عام در دو مرحله تبيين مي‌شود:

گام نخست الفباي انسانيت: از شهوت[1] تا خرد؛

نخست بايد بررسي شود که آيا انسانيت (و نه افراد موجود انسان) با منطق دلم مي‌خواهد سازگار است يا خير؟ انسانيت با محوريت هوا و هوس جور مي‌شود يا خير؟

ناموس انسانيت چيست؟ آن ناموسي که اگر نباشد حقيقت انسانيت نابود مي‌شود.

در اين مرحله تفاوت انسان شهواني را با انسان عقلاني خواهيم ديد و رابطه و جايگاه و ارزش اين دو را خواهيم شناخت. جان سخن در اين مرحله عبارت است از يك سره كردن تكليف انسانيت در دو فرض، 1ـ انساني كه خرد او مغلوب شهوت اوست و 2ـ انساني كه خردش بر شهوتش غلبه دارد.

با اين بحث خواهيم شناخت كه مغلوبيت خرد انسان به معني انسانيتي است با ناموس به يغما رفته، و نه تنها از انسانيت چيزي جز صورت ندارد بلكه در واقع به مرتبه پست‌تر از حيوان نيز تنزل کرده است.

در هر صورت اگر بخواهيم به انسانيتمان بها دهيم، بايد عقل و خرد را به عنوان اصلي‌ترين عنصر انسانيت بشناسيم، و عقل و خرد است که هم ناداني­هاي ما را نشان مي‌دهد، و هم ما را بر مرتفع ساختن آنها از جمله سرگرداني­ها توانا مي‌سازد.

در اين بحث بستر برخي از لايه‌هاي هويت فردي و اجتماعي روشن مي‌شود به ويژه جايگاه هويت احساسي و عاطفي تعيين و طوليت آن نسبت به خردورزي مستدل مي‌گردد.

بالاخره نتيجه خواهيم گرفت که ناچاريم يك بار براي هميشه، بجاي شور، شعور را برگزينيم.

گام دوم الفباي انسانيت: از خرد تا ايمان؛[2]

در اين مرحله از نخستين لازمه خردورزي آغاز مي‌كنيم كه همان واقع‌گرايي است و سپس مباحث عدالت‌گرايي، عقل‌گرايي و حق‌گرايي مطرح شده و در نهايت ضرورت ايمان‌گرايي در حوزه فراتر از خرد بررسي مي‌شود.

با اين تحقيق خواهيم ديد كه حاصل انساني كه از سلطنت شهوت آزاد شده و عقلانيت را پيشه كرده، چيزي جز ديانت و خداپرستي نخواهد بود. به سخني ديگر در اين مرحله انسانيت به ديانت گره مي‌خورد و بحث عمومي انسانيت وارد مرحله انسان متدين آن هم متدين به اسلام كامل مي‌شود.

در اين بحث نيز بستر برخي ديگر از لايه‌هاي هويت فردي و اجتماعي روشن مي‌شود به ويژه جايگاه هويت ديني و طوليت آن نسبت به خردورزي مستدل مي‌گردد.

از اين نقطه هويت انسان تقسيم مي‌شود به هويت بي‌دينان و هويت دين‌داران.

در شاخه هويت ديني، دو مرحله مهم ديگر قابل طرح است.

با طرح اين دو مرحله، تکليف لايه‌هاي ديگري از هويت انساني روشن مي‌شود و به ويژه شکل گيري هويت رفتاري و شناختي، شفافيت فوق العاده‌اي پيدا مي‌کند.

البته اين دو مرحله از زاويه ديگري نيز حايز اهميت است که انشاءالله در بخش دوم نوشتار روشن مي‌شود.

مرحله سوم: از رياضت تا عبوديت؛

اين مرحله هويت رفتاري دين‌داران تعريف مي‌شود که ناظر به تحصيل كرامت انساني در عمل است كه از چگونگي عروج عملي انسان متدين سخن مي‌گويد.

آيا كرامت انساني در گروي رياضت و مرتاض بازي است يا عبوديت و نوكري خداوند؟

اين بحث را که با عنوان «از كرامت درويشانه تا كرامت انساني» خواهيد ديد، در ميان لايه‌هاي مختلفي هويتي، بيشتر به هويت رفتاري از بعد کلان مي‌نگرد.

مرحله چهارم: از عبوديت تا فقاهت؛

مباحث اين مرحله فاصله عبوديت صرف را، با عبوديت فقيهانه به تصوير مي‌كشد.

اين بحث اولويت هويت شناختي بر هويت رفتاري را نشان مي‌دهد.

البته بحث از عبوديت تا فقاهت خود نيز دو شاخه است:

الفباي فقه اكبر؛

بحث الفباي فقه اكبر از اصول دين به معني عام (و نه اصطلاح رايج) يعني دانش پايه تمامي متدينان به اسلام كامل سخن مي‌گويد.

نگاه اين بحث به چند لايه از لايه‌هاي هويت فردي و اجتماعي است؛ اما بيشتر به هويت شناختي و اعتقادي مي‌نگرد.

الفباي فقه اصغر؛

فقه اصغر همان دانش رايج حوزوي است يعني دانشي است كه به هويت صنفي طلبه اختصاص داده شده است.

پيداست اين چند تا الفبا کنار هم کار جالبي مي‌شود، آن هم با اين ارتباط: دو تا ناظر به پايه­هاي نخستين انسانيت و ديگري ناظر به کليات اوليه هسته دين و سومي هم در راستاي اصول نخستين شناخت تکليف ديني.

اين همان نيازي است که خلأ آن همه جا حس مي‌شود و آن چينش تمامي حلقه‌ها در كنار يك ديگر و بدون هيچ حلقه‌ي مفقوده‌اي.

هر حلقه مفقوده­ي کلي بايد در اين چند الفبا جايگاهش روشن شود.

 

[1]ـ مقصود از شهوت، شهوت به معني لغوي آن است كه به معني مطلق آن چه كه انسان بدان تمايل دارد و هيچ اختصاصي به شهوت جنسي ندارد اما تعبير دقيق‌تر جاذبه‌ها و دافعه‌هاي دروني و بروني است.

[2]ـ مقصود از ايمان در اين مرحله مطلق باور نيست بلكه باوري است كه حاصل خردورزي است. حوزه باورهاي عقلاني همان حوزه فراعقلي است.

هویت یابی (ضمیمه خود گم‌شده)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۷:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1314
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 30444

يکي از مسايل حاد جهان کنوني بحران هويت است. براي شناخت بحران هويت نيازمند برخي از مباحث مقدماتي هستيم.

در آغاز توجه به چند نکته لازم است:

مباحثي که در اين راستا ارايه مي‌شود فهرستي ناقص و تلفيقي است که تنها براي آشنايي سودمند است؛ چرا که اين مباحث هم مورد اختلاف جدي ميان صاحب نظران است و هم داراي زواياي بسيار پيچيده و احيانا ناشناخته است.

نکته دوم هم اين که طرح اين مسائل به معني درستي تمامي آنها يا انطباق آن بر ساير مباني از جمله مباني ديني نيست.

سخن از ريشه مشکلات بود. گفتيم که ما دنبال همه چي مي‌گرديم به جز خودمان و از خيلي از چيزها خبر داريم اما از خودمان خيلي خيلي بي‌خبريم.

براي آغاز يک کمي، بگويي نگويي بايد برويم سراغ برخي از اصطلاحات شايد قلمبه و سلمبه.

چند تا کلمه داريم که گاهي به جاي هم و گاهي هم جداگانه به کار برده مي‌شوند: فرديت، شخصيت، خود، هويت، خود پنداره، خود انگاره و…

اگر بخواهيم وارد دست اندازهاي تعريف دقيق اينها بشويم بايد به مباحث تخصصي مهمي پرداخت که جايش اينجا نيست. البته گمان مي‌کنم اصطلاحات متفاوت متخصصين و نيز ترجمه‌هاي نه چندان دقيق هم بر دشواري کار افزوده‌اند. در هر صورت به رديف کردن چند گزينه پراکنده بسنده مي‌کنم.

شخصيت چيست و مؤلفه‌هاي آن کدام است؟!

خود چيست؟! آيا اصلا تعريف و شناخت خود امکان دارد؟! به تعبيري ديگر من کيستم و چه هويتي دارم؟!

راستش خيلي جاها واژه خود را به جاي هويت به کار برده‌اند و گاهي هم از واژه شخصيت استفاده کرده‌اند. اما بعضي جاها بين اينها فرق گذاشته‌اند.

مثلا از «خود» با تعبير «چيستي من» ياد کرده‌اند و از «هويت» و با تعبير «کيستي من» و اين چنين پرسش را مطرح ساخته‌اند که من چيستم و من کيستم.

تأملي کوتاه بر شخصيت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۱۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1315
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1569

در تعريف شخصيت مسلما پاي انسان به ميان مي‌آيد؛ البته نه انسان خالي، انسان با تمام وابستگي‌هايش از جمله وابستگي‌هاي اجتماعيش.

مي‌توان در تعريف شخصيت گفت: شخصيت مجموعه‌اي است از تمام ويژگي‌هاي بادوام و منحصر به فرد که شامل توانايي‌ها، باورها، واکنشهاي هيجاني، سبکهاي شناختي، منش، اخلاقيات و در يک کلمه تمام جنبه‌هاي رفتار انسان را در بر مي‌گيرد.

هر چند شخصيت با دوام است، اما ثابت و غيرقابل تغيير نيست، بلكه با توجه به موقعيت مي‌تواند تغيير يابد.

شخصيت هر کسي در رفتار و احساسات و… نمود پيدا مي‌کند و در معرض قضاوت ديگران نيز قرار مي‌گيرد.

بسياري‌ از ما هنوز شخصيت‌ خود را نمي‌شناسيم‌ و از جايگاه کنوني و آينده مناسب خود بي‌اطلاع هستيم. اگر ما با شخصيت خود کاملا آشنا باشيم ممکن است تجديد نظرهاي کلي در شيوه و هدف زندگي خود پيدا کنيم.

همچنين شناخت‌ تيپ‌ شخصيتي‌ ديگران‌ به‌ ما كمك‌ مي‌كند راحت‌تر با آنها ارتباط‌ برقرار كنيم‌ و درگيري‌ خود با آنها را به‌ حداقل‌ برسانيم‌.

از اين رو شناخت و آشنايي با شخصيت خود و ديگران يک ضرورت زندگي است.

عناصري که در تکون شخصيت فرد دخالت دارند بسيار متفاوتند. از جمله آنها 1ـ کنشهاي اجتماعي، 2ـ پديده‌هاي فرهنگي شامل هنر، ادبيات عاميانه، ارزش‌ها، عقايد مذهبي، عقايد ملي، آداب و رسوم و… 3ـ محيط زيستي و….

اما مهمترين عنصر تأثيرگذار در شکل گيري شخصيت، هويت و کيستي فرد است.

اگر هويت فرد به درستي شکل نگيرد يا فرد دچار پراکندگي هويت باشد، دچار پراکندگي شخصيت نيز مي‌گردد. از اين رو شخصيت بهنجار نيازمند شکل گيري هويت مناسب است.

بر اين اساس مي‌توان گفت شخصيت هر فرد در درجه نخست در گرو هويت او است.

احيانا نابهنجاري شخصيت به بحران شخصيت هم منتهي مي‌رسد.

گفته شده است بحران‌ شخصيتي‌ هنگامي‌ به‌ وجود مي‌آيد كه‌ آدم‌ها از ويژگي‌هاي‌ غالب‌ شخصيتي‌ خود خسته‌ مي‌شوند و آنها را تكرار مي‌يابند، اما از سوي‌ ديگر توانايي‌ تغيير شخصيت‌ خود را هم‌ ندارند.

و نيز گفته شده است که بحران‌ شخصيتي‌ معمولا با بازگشت‌ شخص به‌ زندگي‌ اول‌ يا حل‌ شدن‌ او در زندگي‌ دوم‌ تمام‌ مي‌شود. اما اين‌ امكان‌ هم‌ وجود دارد كه‌ فرد هميشه‌ در اين‌ برزخ‌ باقي‌ بماند و از زندگي‌ خود عذاب‌ ببرد.

گفتيم  شخصيت هر فرد در درجه نخست در گرو هويت او است. از اين رو چه براي شناخت شخصيت خود و ديگران چه براي عدم ابتلا به بحران شخصيت در درجه نخست نيازمند اين هستيم که بدانيم کيستيم و چه هويتي داريم.

ضرورت و ويژگی بحث هويت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1316
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1496

در فصل پيشين سخن از ضرورت هويت شناسي براي شناخت شخصيت به ميان آمد. اما ضرورت و اهميت هويت شناسي به اين جا ختم نمي‌شود.

بحث هويت بسيار مهم است و در رشته‌هاي مختلف، از جمله علوم انساني جايگاهي بس خطير دارد؛ هم در روانشناسي عمومي و روانشناسي اجتماعي (مطالعه رفتار فرد) و هم در جامعه شناسي (مطالعه رفتار اجتماعي انسان) و هم در مردم شناسي (يا انسان شناسي فرهنگي که به مطالعه رفتار فرهنگي مي‌پردازد) اين بحث از مباحث محوري و زيربنايي است.

نقش و جايگاه مباحث هويت و شخصيت به اندازه‌اي است که آن را مفهوم بين رشته‌اي و محوري دانسته‌اند که مي‌تواند در سطوح مختلف نظير نخ تسبيح نقش وحدت بخش داشته باشد.

متخصصان در تمام پس زمينه‌ها ، به طور فزاينده‌ای به تأثير ديدگاه مفهوم «خود» به عنوان عنصر محوری و حياتی برای شناخت افراد و رفتارهای آنها رسيده‌اند.

از سوي ديگر برخوردار بودن از هويت قوي، پيش شرط ضروري توانايي عمل و كارآيي افراد بشمار مي آيد. پژوهشگران دريافته‌اند که آن‌هايي که به يک هويت، تعهد قوي مي‌سپارند، در مقايسه با بقيه، شادتر و سالمترند.

از سوي ديگر بحث هويت يک بحث علمي صرف نيست؛ بلکه بحث زنده‌اي است در سرتاسر زندگي با آن سر و کار داريم تا آن جا که ممکن است گفته شود بذر هويت همراه با انسان متولد مي‌شود و يا اين که در همان ماه‌هاي نخستين زندگي تکون مي‌يابد. اما فرايند هويت‌يابي معمولا تا سن‌ چهل‌ سالگي‌ طول‌ مي‌كشد به‌ فرايند «جستجو به‌ دنبال‌ خود» مشهور است‌.

با تأمل در اشارات کوتاهي که گذشت به راحتي مي‌توان جايگاه بلند اين بحث را دريافت.

در بحث هويت در آينه وحي به نگاه ويژه وحي به این مسئله پرداختیم و يک مصداق از عظمت فوق العاده نظام علمي دين را تماشا کردیم.

تعريف کلی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1317
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1603

از ميان تمام ابعاد و ويژگي‌هاي انساني، «خود» از پيچيده‌ترين و غير قابل لمس‌ترين مفاهيم مي‌باشد.

خود، واقعي‌ترين جنبه‌ي تجربيات شخصي مي‌باشد و فرد از طريق آن دنياي اطراف خود را درک، تصور و ارزيابي مي‌کند.

هويت، نظريه روشن درباره خود به عنوان عامل منطقي (عاملي که بر اساس عقل عمل مي کند) است که بر اساس آن مسووليت اعمال را مي‌پذيرد و مي‌تواند آنها را توضيح دهد.

کارکرد هويت را ايجاد هماهنگي ميان تصور فرد از خودش به عنوان يک فرد بي‌نظير و داراي ثبات از يک سو و تصور ديگران از سوي ديگر مي‌دانند.

برخي گفته‌اند هويت از امتزاج خودپنداره‌هاي خصوصي (در چهار مرحله پيش از نوجواني) و اجتماعي (همخواني و انطباق خودپنداره با تصور ديگران از شخص) سرچشمه مي گيرد و احساسي کامل از هويت پديد مي‌آيد.

و نيز گفته شده است که ارکان هويت دو احساس است: حس تعلق به ديگران و حس مجزا بودن از ديگران.

چرا که بخشي از هويت داراي ويژگي تغيير ناپذيري (سكون) است که معيار ثابتي است كه اصل «تغيير در من» با آن توجيه مي‌شود و بخشي ديگر ويژگي تغيير و تحول است. البته هر دو بخش شامل دو ويژگي عمومي بودن با ديگران و تفاوت از ديگران هست.

از آن جايي که تفاوت است که تمايز را نشان مي‌دهد، گفته شده است هويت در معناي عام خود به مشخصه‌هايي گفته مي شود كه كسي را از كسان ديگر متمايز مي‌سازد. 

رويکردها و نظريه‌ها در هويت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1318
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1553

گفتيم بذر هويت با انسان متولد مي‌شود و يا در آغاز زندگي انسان تکون مي‌يابد. در اين مسئله که عوامل بسيار متنوعي در هويت انساني نقش ايفاء مي‌کنند، هيچ ترديدي وجود ندارد؛ اما بحث اساسي اين است عنصر اصلي در ساخت هويت کدام است؟
در اين راستا نظريات متفاوتي وجود دارد که تنها به چند سرفصل از آنها اشاره مي‌کنيم:
1)    نظريه بيولوژيک: عوامل ژنتيکي مسئول شخصيت است.
2)    نظريه رفتاري: شخصيت حاصل تعامل بين فرد و محيط (رفتار قابل مشاهده) است.
3)    نظريه روان- پويشي: ذهن ناهشيار (ناخودآگاه) و تجربيات کودکي شخصيت‌ساز است. اما با دو ديدگاه فرعي متفاوت:
i.    نظريه مرحله رواني ـ جنسي از فرويد
ii.    نظريه مراحل رشد رواني-اجتماعي از اريکسون
4)    نظريه انسان گرايانه: تجربيات فردي در رشد شخصيت تأثير دارد.

 

چند طبقه‌بندی سودمند در انواع هويت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1319
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1550

با نگاه‌هاي متفاوت مي‌توان هويت را از چند بعد طبقه‌بندي کرد. با تأمل شايسته در اين تقسيمات مي‌توان نيم نگاهي هم به دقت و ارزش نظريه‌هاي ياد شده در بحث پيشين داشت. برخي از اين تقسيمات عبارتند از:
1)    هويت عمومي و خصوصي
گفته مي‌شود هويت داراي دو بخش جداگانه است:
مسلما بخشي از هويت هر فردي مختص خود اوست و همين بخش است که تفاوت را، به عنوان رکن مهمي در تعريف هويت مطرح ساخته است. اين بخش «من» را با ديگري جدا مي‌کند.
اما بخشي ديگري از هويت در همگان يکسان است؛ چرا که اگر اين يکساني نباشد، مقايسه هويت اين فرد با آن فرد معني و مفهومي ندارد؛ مثلا از منظر هويت انساني مي‌توان دو فرد را با هم مقايسه نمود، اما از اين منظر، مقايسه يک فرد با يک قطعه چوب معني ندارد. اين بخش از هويت همان وجه مشترک ميان مجموعه است.
2)    هويت ثابت و سيال
هر چند شخصيت افراد نسبتا پايدار است، اما اين مطلب هرگز به معني تغيير هويت نيست؛ چرا که هويت انسان همانند ظاهرش، در طول زندگي تغييرات گسترده‌اي پيدا مي‌کند؛ از همين روست که بحث روانشناسي رشد مطرح شده است. از اين منظر هويت سيال است و نه ثابت.
هويت سيال، رشد هويت و حرکت حقيقت طلبي را توجيه مي‌کند.
اما در تمامي مراحل رشد، «من» ثابت است و اين «من» است که از مراحل مختلفي با موفقيت و يا شکست گذشته است. از اين منظر فرد علاوه بر هويت سيال، داراي هويت ثابتي نيز هست.
3)    هويت فردي و اجتماعي
هنگامي فرد بدون در نظر گرفتن نقشي که در جامعه دارد، زير زره‌بين مطالعه قرار گيرد، اين همان نگاه روانشناسانه است که از هويت فردي سخن مي‌گويد.
هويت فردي خود ابعاد و لايه‌هاي متفاوتي دارد مانند:
•    هويت فيزيکي جسماني
•    هويت اعتقادي
•    هويت اخلاقي
•    هويت عاطفي و احساسي
•    هويت رفتاري
•    هويت شغلي
•    …
اما هنگامي که ارتباط اين فرد با ساير اعضاي مجموعه‌هايي که عضو آن است ملاحظه شود، اين همان نگاه جامعه شناسانه است که هويت اجتماعي فرد را مورد بحث قرار مي‌دهد.
هويت اجتماعي نيز با توجه به انواع علايق فرد به مجموعه‌هاي متفاوت بسيار متنوع است؛ مانند:
•    هويت صنفي و حرفه‌اي
•    هويت گروهي و جمعي
•    هويت قومي
•    هويت نژادي
•    هويت تباري
•    هويت زباني
•    هويت طبقاتي
•    هويت جنسي
•    هويت سياسي
•    هويت فرهنگي
•    هويت ملي
•    هويت منطقه‌اي
•    هويت جهاني
•    هويت ديني
•    هويت انساني
روشن است که ترکيب لايه‌هاي هويت فردي با جوامع، هويتهاي اجتماعي ديگري را مي‌آفريند؛ مانند هويت اسلامي ايراني.
البته هويت کلي و مطلق برآيند و محصول تعامل مجموعه اين ابعاد، لايه‌ها، دايره‌ها و اقسام است.

 

رشد هویت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1320
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1670

بحث رشد از مباحث مهم بحث هويت است که خود زير مجموعه‌هاي مفصلي دارد. به برخي از اين مباحث اشاره مي‌کنيم.

ابعاد رشد و شکل گيری هويت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1321
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1568

رشد هويت معمولا يکي از جنبه هاي رشد «خود» است.

رشد هويت جنبه‌هاي متفاوتي دارد که اهميت همه آنها يکسان نيست.

يکي از جنبه‌هاي رشد، رشد فيزيکي خود است که شامل تغييرات شکلي، ظاهري و توانايي‌هاي مشهود و مانند آن است.

يکي ديگر از جنبه‌هاي رشد، رشد آگاهي از خود است.

هر چه آگاهي ما از خود بيشتر باشد، بهتر از قابليتهاي خود سود مي‌جوييم و توانايي‌هاي خود را به کار مي‌گيريم

عامل «شناخت» ماهيت يا چيستي فرهنگي و…، مهمترين عاملي است كه ما را بسوي ايجاد يك دگرگوني آگاهانه در هويت يا كيستي‌مان رهنمون مي سازد.

آثار کلی رشد هويت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۳۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1322
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1518

آگاهي درست به خود، موجب اعتماد به نفس (باور توانايي‌ها) مي‌شود که از آن با تعبير عزت نفس ياد مي‌شود.

منظور از عزت نفس، باور هر فرد نسبت به ارزشها و تواناييهاي خود مي‌باشد که براي خود، چه مقدار اهميت و احترام قائل است و چه اندازه موفقيتهاي خود را در گرو تلاش و کوشش خويش مي داند.

عزت نفس مجموعه‌اي از تواناييها، خودباوري‌ها و ارزش قائل شدن براي خود است که موجب ايجاد اعتماد به نفس مي شود. چنانچه خودباوري فرد کم و شکستهاي او زياد شوند، عزت نفس فرد کاهش يافته و احترام به خود رنگ مي بازد.

عزت نفس يعني باور توانايي‌ها مولد انگيزه پيشرفت است و باور توانايي‌ها مولد رشد کنترل است.

از اين رو جنبه ديگر رشد، رشد کنترل خود است. هنگامي که فرد قادر به درک رفتار خود باشد، موقعيتهاي مختلف را بررسي مي کند و در برابر رفتار و عکس العملها، پاسخهاي مناسبي از خود نشان مي دهد. با اين فرايند، فرد کنترل خود را دروني کرده و با توجه به ظرفيتها و تواناييهاي خويش بر خود تسلط دارد. در اين مرحله است که شخص از عمل‌کرد خود دفاع منطقي مي کند و مسئوليت کارهايش را مستقلا مي‌پذيرد.

دوران رشد هويت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۳۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1323
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1505

مسلما رشد هويت و فرايند هويت‌يابي همراه با زندگي آغاز مي‌شود و در  در گامهاي متعددي تحقق مي‌يابد.

گام اصلي در هويت‌يابي و رشد هويت، جدا شدن خودانگاره نوجوان از خودانگاره عمومي خانواده و سپس جامعه است.

اما فرايند هويت‌يابي معمولا تا سن‌ چهل‌ سالگي‌ طول‌ مي‌كشد به‌ فرايند «جستجو به‌ دنبال‌ خود» مشهور است‌.

«من کيستم؟» اين پرسش که چند سال ادامه خواهد يافت «جستجوي هويت» مي‌نامند.

نكته‌اي كه در پايان بايد به آن توجه كرد، اين است كه فرآيند شكل‌گيري تكامل هويت در انسان هيچ‌گاه به پايان نمي‌رسد. از اين رو اگر چه به درجه‌اي از هويت و يكپارچگي در شخصيت مطلوب برسيم، باز هم احساس خلا مي‌كنيم و براي كسب هويت سطح بالاتر تلاش مي‌كنيم. اين فرآيند هيچ گاه متوقف نمي‌گردد؛ بلکه در سرتاسر عمر آدمي اتفاق مي‌افتد. پس نه توقفي در کار است و نه پاياني براي آن متصور است.

چند طبقه‌بندی سودمند در رشد هويت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۳۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1324
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1568

اما پيش از اين گفتيم فرايند هويت‌يابي معمولا تا سن‌ چهل‌ سالگي‌ طول‌ مي‌كشد به‌ فرايند «جستجو به‌ دنبال‌ خود» مشهور است‌.

و نيز گفته مي‌شود اگر فرد تا پايان جواني به هويت يک پارچه نرسد، دچار بحران هويت مي‌گردد.

تعيين مراحل زماني، به معني دست‌يابي به هويتي است که بتواند مستقلا مسئوليت و سکان داري زندگي را به شکل سالم به دست بگيرد؛ نه اين که به معني توقف و پايان رشد باشد.

رشد هويت هم از چند منظر مورد مطالعه قرار مي گيرد:

رشد هويت به حسب رشد سنی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18775
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1527

رشد سني فرد نخستين طبقه‌بندي رشد را رقم مي‌زند که شامل اين مراحل است:

۱) آغاز از 2 ماهگي

۲) تشخيص طلبي 3 سالگي تشخيص طلبي (هويت جنسي)

۳)‌ توجه به دو نوع خود : خود عمومي و خود خصوصي ( خارج از دسترس ديگران )

۴) عزت نفس يا احساس ارزشمندي که يکي از عناصر مهم خود است در حدود سن 8 سالگي

۵) نوجواني (11-18) حساس‌ترين مرحله و نقطه اصلي هويت‌يابي يا بحران هويت

۶) هويت خانوادگي 1 (استقلال فرد از‌ پدر و مادر)

۷) کودکي (بذر هويت)

۸) جواني

۹) هويت خانوادگي 2 (ازدواج)

۱۰) ميان سالي

۱۱) کهن سالي

رشد هويت به حسب انواع تمايزها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1326
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1582

تفاوتهايي که فرد را از ديگران جدا مي‌کند همگي به يک‌باره شناخته نمي‌شوند و يک گونه نيستند برخي از تمايزها عبارتند از:
1)    تمايز فردي (غيريت)
2)    تمايز بدني و جنسي
3)    تمايز تاريخي زندگي
4)    تمايز ملکي 
5)    تمايز رفتاري
6)    تمايزهاي عاطفي
7)    تمايز شناختي
8)    تمايز ارادي
9)    تمايز هدفي

 

رشد هويت به حسب موفقيت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1327
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1469

رشد هويت به حسب موفقيت و شکست، شامل دو وضعيت است:
1)    رشد شخصيت يا يکپارچگي شخصيت با ويژگي‌هاي زير:
•    پيدا کرن خود مثبت و احساس ارزشمندي
•    استحکام و ثبوت خودپنداره با گذشت زمان
•    حس اعتماد و خودگرداني
•    سيراب کردن کنجکاوي
•    ايجاد پايه‌هاي مسئوليت پذيري
•    ايجاد روحيه خودمختاري و…
حاصل تمامي ويژگي‌ها، دست يافتن به احساس من همان شخصي هستم که فکر مي‌کنم بعدا نيز آن چنان که مي‌خواهم باشم.
2)    واپس روي شخصيت با ويژگي‌هاي زير:
•    هويت آشفته
•    هويت از پيش تعيين شده 
•    هويت تأخيري 
•    هويت‌هاي ناتمام و…
حاصل تمامي اين ويژگي‌ها، نشناختن خود و ندانستن اين که چه کاري بايد انجام دهم.

 

رشد به حسب فرايندها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1328
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1564

پس از آشنايي کلي به مهم‌ترين بخش مي‌رسيم و آن شناخت فرآيندهايي است که در مراحل رشد اتفاق مي‌افتد.
1)    فقدان هويت
2)    هويت‌يابي ناقص، يا وقفه هويت‌يابي، و يا هويت از پيش تعيين شده و زود رس، به معني پذيرش نظر ديگران (والدين و…) بدون تجربه بحران هويت
3)    بحران هويت يا تعليق هويت به معني قرار گرفتن در برزخ ميان علايق خود و ديگران
در اين مرحله شخص بايد از عهده کارهاي زير برآيد:
•    امتحان ارزشهاي مختلف
•    تلفيق آنها
•    تأييد يا رد والدين
•    قرار گرفتن در موقعيت تاريخي اجتماعي کنوني
چگونگي طي کردن اين مرحله است که هويت منسجم و يا پراکنده را رقم مي‌زند.
4)    هويت تأخيري به معني نرسيدن به هويت منسجم در دوران جواني 
5)    هويت آشفته يا پراکندگي هويت يا سر در گمي در هويت‌يابي يا هويت ناتمام (نقطه مقابل هويت منسجم) به معني موفقيت آميز نبودن طي مرحله بحران هويت
6)    هويت مغشوش (تأکيد بر نسبيت و زندگي براي لحظه و ارضاي شخصي مطلق و امکان همه چيز)
7)    هويت منفي (تضاد مطلق ميان ارزشهاي والدين و جامعه)
8)    هويت ديررس
9)    پيشرفت هويت يا هويت‌يابي يا انسجام هويت به معني کشف هويتهاي دروني و تعهد به آن
اين طبقه هويت خود يافته و مي‌توانند به پرسشهاي زير پاسخ دهند:
•    من کيستم؟
•    چه هدفي دارم؟
•    چه برنامه‌اي دارم؟
•    چه کاري انجام مي‌دهم؟
•    چگونه مي‌انديشم؟
•    چگونه زندگي مي کنم؟
•    توانائي چه کارهائي را دارم؟
•    …

 

عوامل مؤثر در رشد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1329
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1553

همچنان که خود هويت بسيار پيچيده است عوامل تأثيرگذار در آن نيز بسيار گسترده است؛ مانند:
1)    رفتار پيشين فرد
2)    ترتيب تولد و فاصله سني فرزندان در خانواده
3)    عوامل مربوط به والدين
4)    عوامل مربوط به مدرسه
5)    کمک گرفتن از الگوهاي تجربي سالم و ارزشمند نظير کتابهاي تاريخي ، ادبي ، داستانها ، شرح حالها نقش و… يا الگوهاي هيجاني و بحران‌آفرين مانند تلويزيون و رسانه‌ها
6)    چگونگي گفتگو درجريان تعارضات با بزرگسالان
7)    عوامل اجتماعي و فرهنگي به ويژه بحران‌هاي فرهنگي و اجتماعي 
8)    رفتار ديگران با او
9)    سطح انتظارات ديگران از او
10)    ضعف يا مقاومت در درون‌سازي فرهنگ بيگانه 
11)    شخصيت
12)    عوامل شناختي
13)    …
اما مي‌توان تمامي عوامل را در دو گروه طبقه‌بندي کرد: نرم‌افزاري و سخت افزاري.
شناختها و باورها جنبه نرم‌افزاري و رفتارها و ارتباطات جنبه سخت‌افزاري دارند.
نقش عوامل نرم‌افزاري و به ويژه عوامل شناختي کاملا برجسته است. بر همين اساس است که هويت به تلقي از خود و وابسته‌‌هاي آن يا آگاهي به آن تفسير مي‌شود و با تعبير خودپنداره يا خودانگاره ياد مي‌شود.
در ميان عوامل شناختي مهمترين عنصر شناخت خود است که نقش حياتي ايفاء مي‌کند.

 

بحران هویت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1330
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1602

از موفقيت در مراحل رشد هويت، با تعبيراتي چون احراز هويت، هويت‌يابي و… ياد مي‌کنند. احيانا در تعريف هويت موفق به آثار آن هم اشاره مي‌شود؛ مانند شکل گيري هويت، يک پارچگي هويت، تعادل ميان وحدت با خود (استقلال فکري) و حضور در ديگران (توانايي ارتباط با جامعه) و….

بحران هويتي به معني دست نيافتن به هويت خويش است که آثار منفي آن اندک هم نيست.

از آن جايي که هويت داراي دو بعد فردي و اجتماعي است، بحران هويت هم در هر دو حوزه رخ مي‌دهد.

بحران هويت فردي، ناشي از شکست در گذر از مرحله‌اي به مرحله ديگر است، و بحران هويت اجتماعي ناشي از عدم تعادل ميان خود مستقل در ميان اجتماع است.

آثار بحران هويت فردي و اجتماعي فراوان است که به برخي از آنها اشاره مي‌شود:

  • ناتواني در ارزيابي ارزشهاي گذشته
  • ناتواني در کسب ارزشهاي جديد
  • بي برنامگي در زندگي
  • غفلت از فرصت ها
  • مسؤوليت گريزي
  • دل مشغولي هاي بي ارزش
  • تقليد کورکورانه از ديگران
  • ترجيح انتظارات ديگران بر واقعي بودن و همرنگ شدن با آنها
  • عدم تطبيق با تغييرات
  • از خودبيگانگي (احساس عزلت و تنهايي، تمناي رابطه صميمانه و نزديک ولي دشواري در دستيابي بدان، احساس سرگشتگي، نقصان در احساس معني‌دار بودن و جهت‌دار بودن زندگي و احساس هويت نامشخص و پراکنده)
  • اعتياد به مواد مخدر به صورت تکيه گاه رواني
  • بزهکاري
  • اختلالات رواني و رواني فيزيولوژيکي (واکنشهاي اضطراب، افسردگي نوجوانان، خودکشي)
  • فروپاشي و از هم گسيختگي اجتماعي شامل اين ويژگي‌ها:
  • افزايش رذيلتهاي اخلاقي
  • خشونت در ارتباطات فردي
  • قطع ارتباط با نخبگان
  • شکاف عظيم بين نسلي

انواع بحرانها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۲۲-۱۱:۸:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1331
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1521

با توجه به ابعاد متعدد و متفاوت هويت، بحرانها نيز قابل تقسيم و طبقه‌بندي هستند:
1)    بحرانهاي مقطعي
اين گروه از بحرانها به در دوره خاصي از مراحل رشد اتفاق مي‌افتند که مهمترين آنها بحران جواني است.
2)    بحرانهاي عمومي
بحران هاي عمومي ممکن است در هر مرحله‌اي، در سطح فردي يا در مقياس اجتماعي، اتفاق افتد.
البته با توجه به حساسيت مرحله جواني و ويژگي‌هاي آن، از يک سو بحران‌هاي فکري و ذهني آنان به کل جامعه سرايت مي کند و از سوي ديگر شتاب بحران‌هاي عمومي در ميان جوانان زياد است.
از نگاه کلان مي توان بحران ها را به سه نوع عمده تقسيم کرد : 
•    بحران‌هاي انساني 
•    بحران‌هاي انسان معاصر 
•    بحران‌هاي منطقه‌اي

 

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما