×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
۷ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

تحریم منبر انحرافی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۳/۱۹-۸:۱۷:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24924
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 391

یکی ازمنبریهای معروف عراق که در منبر نبوغ داشت و در این جهت فوق العادە بود و بیان رسایی داشت به طوری کە اگر عربها به منبریهای دیگرمثلا یك تومان می‌دادند، به او صد تومان می‌دادند، معاصرسید بود.

ازبعضیها شنیدم: منبریهای عرب همگی منبرشان از حافظه بود، به استثنای او که در منبر خلاق و ناطق بود. او ملا بود و نزد مرحوم آخوند درس خوانده بود. مَثَل او در میان منبریهای عرب مَثَل مرحوم آقای فلسفی در میان منبریهای عجم بود.

این منبری، مخالف مرحوم آقای آسید ابوالحسن اصفهانی شده بود و شاید به خاطر این مخالفت، با عجمها نیزمخالف بود.

چون وی منبری ناطقی بود، درگیر شدن با او کار مشکلی بود. به خاطر مشکلاتی که او داشت مرحوم آسید ابوالحسن می‌خواست منبرش را تحریم کند ولی چون ممکن بود دیگران تلقّی کنند جهات شخصی سبب چنین کاری شده است،به دنبال مستمسک معتبری نزد مردم بود تا چنین برداشت نشود. با برخی از بزرگان نیز مشورت کرد تا آنها مطلع باشند تا اگرتحریم کرد، آنها نادانسته تحریم را نشکنند.

ازآقای قدسی محلاتی - که ازاصحاب آقای آسید ابوالحسن بود و بعداً به قم آمد - شنیدم:

آقای آسید ابوالحسن نمی‌خواست تحریم منبرش جنبۀ شخصی پیدا کند، لذا مترصّد بود خطای آشکاری از او سر زند.

تا این كه یك وقت آن واعظ بالای منبر مطالبی گفت که تحریم منبر او را لازم ساخت.

از جمله این که وى هميشه بالاى منبر عربها را علیه عجمها تحریك می‌کرد و می‌گفت: شما تعصّب را از عجمها یاد بگیرید: با اینکه ائمۀ معصومین علیهم السلام دوازده نفرند، آنها بیشتر به امام رضا علیه السلام متوسل می‌شوند و می‌گویند: «یا ضامن آهو»، چون امام رضا علیه السلام در ایران است؛ همچنین به امام سجّاد توسل می‌کنند و می‌گویند: «یا امام بیمار»، چون مادرش ایرانی است.

تا این که گفت: همۀ معصومان علیهم السلام امام هستند و من به همه‌شان ارادت دارم ولی در میان امامان آن مقدار که من به سایر امامان ارادت دارم، در آن مرتبه به امام سجاد علیه السلام ارادت ندارم، چون مادرش عجم است!

وقتی این مطلب را بالای منبر گفت، آسید ابوالحسن منبرش را تحریم کرد.

اما باز هم عربها تعصّب به خرج دادند و او را برای منبر و مجالسشان دعوت می‌کردند.

تا اینکه در مجلسی که عربها تشکیل داده بودند و او هم منبری بود، یکی ازعلمای مهم و خیلی با تقوا و مقبول همه عربها (ظاهراً آن عالم شیخ محمدباقر قاموسی یا مرحوم جواهری بود) از کنار مجلس او رد می‌شد. عربها از او دعوت کردند درمجلس شرکت کند. اوگفٹ: «هذه مجالس یراد بها غیرالله))!

وقتی آشیخ محمدباقر قاموسی یا جواهری این جمله را گفت،آن واعظ در میان عربها شکست کامل خورد و در میان آنها نیزمطرود شد و مجبور شد نزد آقای آسید ابوالحسن برود و توبه کند.

یکی دو مرتبه توبه کرد و توبه‌اش را شکست. بالاخره آقای آسید ابوالحسن گفت که باید در مجلسی در صحن حرم حضرت امیر علیه السلام در ملأ عام مردم توبه کنی.

نماز آقای آسید ابوالحسن در صحن برگزار می‌شد. او بالای منبر رفت و شروع کرد به سخنرانی ولی جملاتی گفت که در آن آثار توبه مشهود نبود و شاید باز هم مقدمه‌ای بود برای حمله به عجمها.

آسید ابوالحسن وقتی دید که آئار توبه ظاهر نیست، عصایش را برداشت و خواست بلند شود. آقایی که ظاهراً واسطه بود و او منبری را برای توبه حاضر کرده بود،ملتمسانه به آقای آسید ابوالحسن گفت: آقا، اگرشما بلند شوید، او را می‌کشند.

خلاصه آقای آسید ابوالحسن را نشاند. او را هم ناچار کرد توبه‌اش را اظهار و صیغه توبه را جاری کند.

بعد هم رو به آقای آسید ابوالحسن کرد وگفت: بس شد؟ یعنی: حالا دلت خنك شد؟!

جرعه‌ای از دریا جلد ۳ صفحه ۴۴۴ با تصرف

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما