فاضل ارجمند، ثقه مورد اعتماد شیخ زهیر تمیمی از سید محمدتقی خرمشهری موسوی که امام مسجد جامع ومؤسس حوزه حیدریه خرمشهر بود... قضیهای نقل کرد که کیاست و زیرکی سید ابوالحسن اصفهانی را میرساند و این که چگونه آبروی اهل علم مخصوصا سادات را رعایت میکرده است.
مرحوم موسوی گفت:
در جوانی من تاجری از تجار آشنا تصمیم داشت برای پرداخت وجوهات نزد سید ابوالحسن اصفهانی برود.
ایشان به من پیشنهاد داد که تو منزل نداری بیا با هم نزد سید ابوالحسن اصفهانی برویم، من از سید تقاضا میکنم که اجازه بدهد از سهم سادات این مبلغ برای تو خانهای بخریم.
من هم موافقت کردم و با ایشان برای اولین بار خدمت سید آمدم و ایشان مطلب را به عرض سید رساند.
اما سید در جواب فرمودند شما وظیفه خودتان را در پرداخت وجوهات انجام دادید، بقیه را به ما واگذار کنید.
هر دو از جواب سید سخت ناراحت شدیم و حیران از منزل سید خارج شدیم.
بعد از چند روز سید مرا در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام دید و شناخت، اشاره کرد که نزد او بروم.
وقتی خدمت ایشان رسیدم فرمودند ها سید چرا نیامدی؟
عرض کردم شما جواب مثبتی ندادید و ما مأیوس شدیم چرا دوباره باید به نزد شما میآمدم؟
فرمودند اگر آنجا به ایشان اجازه میدادم تا آخر عمر زیر منت این آقا میماندی.
اما سهم سادات حق شما است، نباید کسی منت آن را سر شما بگذارد به همین جهت پیش ایشان اجازه ندادم. حالا بیا تا مبلغی برای تهیه منزل به شما بدهم.
فاضل ارجمند، ثقه مورد اعتماد شیخ زهیر تمیمی از سید محمدتقی خرمشهری موسوی که امام مسجد جامع ومؤسس حوزه حیدریه خرمشهر بود... قضیهای نقل کرد که کیاست و زیرکی سید ابوالحسن اصفهانی را میرساند و این که چگونه آبروی اهل علم مخصوصا سادات را رعایت میکرده است.
مرحوم موسوی گفت:
در جوانی من تاجری از تجار آشنا تصمیم داشت برای پرداخت وجوهات نزد سید ابوالحسن اصفهانی برود.
ایشان به من پیشنهاد داد که تو منزل نداری بیا با هم نزد سید ابوالحسن اصفهانی برویم، من از سید تقاضا میکنم که اجازه بدهد از سهم سادات این مبلغ برای تو خانهای بخریم.
من هم موافقت کردم و با ایشان برای اولین بار خدمت سید آمدم و ایشان مطلب را به عرض سید رساند.
اما سید در جواب فرمودند شما وظیفه خودتان را در پرداخت وجوهات انجام دادید، بقیه را به ما واگذار کنید.
هر دو از جواب سید سخت ناراحت شدیم و حیران از منزل سید خارج شدیم.
بعد از چند روز سید مرا در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام دید و شناخت، اشاره کرد که نزد او بروم.
وقتی خدمت ایشان رسیدم فرمودند ها سید چرا نیامدی؟
عرض کردم شما جواب مثبتی ندادید و ما مأیوس شدیم چرا دوباره باید به نزد شما میآمدم؟
فرمودند اگر آنجا به ایشان اجازه میدادم تا آخر عمر زیر منت این آقا میماندی.
اما سهم سادات حق شما است، نباید کسی منت آن را سر شما بگذارد به همین جهت پیش ایشان اجازه ندادم. حالا بیا تا مبلغی برای تهیه منزل به شما بدهم.