هنگام صبح، آسید ابوالحسن اصفهانی برای شرکت در تشیع جنازه فرزند شهیدش، خارج شد در حالی که گروههای فراوانی از تشیع کنندگان، پشت سر وی بودند،
در همین حال، سید، از دور شخصی را مشاهده کرد، پس، تشیع را رها کرد و به سوی او رفت و مقداری پول به آن شخص داد.
پس از آن معلوم شد که سید پیش از آن حادثه وعده پرداخت مبلغ معینی را داده بود و هنگامی که او را مشاهده نمود، داغ آن مصیبت او را از شتافتن به سوی آن شخص، باز نداشت.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 201
هنگام صبح، آسید ابوالحسن اصفهانی برای شرکت در تشیع جنازه فرزند شهیدش، خارج شد در حالی که گروههای فراوانی از تشیع کنندگان، پشت سر وی بودند،
در همین حال، سید، از دور شخصی را مشاهده کرد، پس، تشیع را رها کرد و به سوی او رفت و مقداری پول به آن شخص داد.
پس از آن معلوم شد که سید پیش از آن حادثه وعده پرداخت مبلغ معینی را داده بود و هنگامی که او را مشاهده نمود، داغ آن مصیبت او را از شتافتن به سوی آن شخص، باز نداشت.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی...