از حاج... شنیدم که میگفت: نزد علامه شهید سید عبدالصاحب حکیم بودم در حالی که بیش از بیست هزار دینار برایش آورده بودند و وی آنها را در پاکتهایی میگذاشت و بر هر پاکتی، نام کسی را که میخواست به وی تحویل بدهد، یاداشت مینمود.
در بعضی از پاکتها پانصد دینار و در بعضی چهارصد و در برخی دیگر یکصد دینار و... میگذاشت.
سپس از من خواست تا همراه وی بروم.
به در خانهها میرفت و به من میفرمود که در بزنم و خود او دورتر میایستاد.
هرگاه در را باز میکردند، پاکت را میانداختم و میرفتم.
تا اینکه در همان شب همه آن مبلغ را تقسیم کرد.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 212 با اندکی تصرف
از حاج... شنیدم که میگفت: نزد علامه شهید سید عبدالصاحب حکیم بودم در حالی که بیش از بیست هزار دینار برایش آورده بودند و وی آنها را در پاکتهایی میگذاشت و بر هر پاکتی، نام کسی را که میخواست به وی تحویل بدهد، یاداشت مینمود.
در بعضی از پاکتها پانصد دینار و در بعضی چهارصد و در برخی دیگر یکصد دینار و... میگذاشت.
سپس از من خواست تا همراه وی بروم.
به در خانهها میرفت و به من میفرمود که در بزنم و خود او دورتر میایستاد.
هرگاه در را باز میکردند، پاکت را میانداختم و میرفتم.
تا اینکه در همان شب همه آن مبلغ را تقسیم کرد.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 212 با اندکی...