شیخ حبیب آل ابراهیم در یکی از سفرهایش به سوریه سوار قطار شد و شخص دیگری همسفر وی بود.
میان همراه وی و یکی از رؤسای عشایر لبنان جدالی درگرفت که شیخ را داور قرار دادند. [شیخ هم به خوبی به اختلاف آنان فیصله داد].
آن رئیس از شیخ حبیب خوشش آمد و با اصرار از او خواست که میهمان وی گردد و از رفتن به مقصدی که داشت خودداری نماید، او نیز این درخواست را پذیرفت.
رئیس عشیره، افراد عشیره را جمع کرد و از آنان خواست تا شیخ را مورد احترام قرار دهند.
هر کدام از آنان گوسفندی به عنوان هدیه برای شیخ میآوردند. ساعتی نگذشت که مجموع هدایای جمع آوری شده برای شیخ حبیب، گلهی گوسفند شد.
صبح روز بعد، شیخ، آن گوسفندان را به یکی از آنان داد و از او خواست تا آنها را بفروشد و با پول آن مسجدی در همان آبادی بنا کنند.
منبع: کتاب داستانّایی از نجف اشرف، صفحهی 211 با تصرف
شیخ حبیب آل ابراهیم در یکی از سفرهایش به سوریه سوار قطار شد و شخص دیگری همسفر وی بود.
میان همراه وی و یکی از رؤسای عشایر لبنان جدالی درگرفت که شیخ را داور قرار دادند. [شیخ هم به خوبی به اختلاف آنان فیصله داد].
آن رئیس از شیخ حبیب خوشش آمد و با اصرار از او خواست که میهمان وی گردد و از رفتن به مقصدی که داشت خودداری نماید، او نیز این درخواست را پذیرفت.
رئیس عشیره، افراد عشیره را جمع کرد و از آنان خواست تا شیخ را مورد احترام قرار دهند.
هر کدام از آنان گوسفندی به عنوان هدیه برای شیخ میآوردند. ساعتی نگذشت که مجموع هدایای جمع آوری شده برای شیخ حبیب، گلهی گوسفند شد.
صبح روز بعد، شیخ، آن گوسفندان را به یکی از آنان داد و از او خواست تا آنها را بفروشد و با پول آن مسجدی در همان آبادی بنا کنند.
منبع: کتاب داستانّایی از نجف اشرف، صفحهی 211 با...