شبی بسیار گرم با حشرات بسیار بر نجف گذشت که بیشتر مردم آن شب را به خواب نرفتند.
هنگام صبح شیخ به محل درس آمد ولی تعداد طلاب را اندک یافت، علت را پرسید.
به او گفته شد: به خاطر حشرات شب گذشته را نخوابیده بودند. امروز خوابیدهاند.
گفت: برای شما بگویم که من چه کردهام، دیدم که به سبب بدی هوا، نمیتوانم موضوع بحث را آماده کنم، پس جامههایم را درآورد و لنگی به خود بستم و وسط حوض نشستم تا خود را به وسیله آب از حشرات نگاه دارم و آنگاه موضوع بحث را آماده نمودند.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 185 با اندکی تصرف
شبی بسیار گرم با حشرات بسیار بر نجف گذشت که بیشتر مردم آن شب را به خواب نرفتند.
هنگام صبح شیخ به محل درس آمد ولی تعداد طلاب را اندک یافت، علت را پرسید.
به او گفته شد: به خاطر حشرات شب گذشته را نخوابیده بودند. امروز خوابیدهاند.
گفت: برای شما بگویم که من چه کردهام، دیدم که به سبب بدی هوا، نمیتوانم موضوع بحث را آماده کنم، پس جامههایم را درآورد و لنگی به خود بستم و وسط حوض نشستم تا خود را به وسیله آب از حشرات نگاه دارم و آنگاه موضوع بحث را آماده نمودند.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 185 با اندکی...