یکی از پسران آیت الله حکیم را حکومت دستگیر کرد با یکی از مفتیهای سنی بغداد به نام بدری که مردک خبیثی بود و خیلی هم با ایشان بد بود.
بازار بغداد به خاطر دستگیری آیت الله زاده حکیم تعطیل شد و دولت مجبور به آزادی ایشان گردید.
وقتی پسر خدمت پدر رسید، پدر به پسر گفت: کو بدری؟ گفت هنوز در زندان است، گفتند تو هم برگرد به زندان.
او هم برگشت گفت: آقا گفتهاند: تا بدری را آزاد نکنید من هم در زندان میمانم، لذا دولت مجبور شد او را هم آزاد کرد.
او هم خدمت ایشان رسید دست بوسید و گریه کرد و در مقام عذرخواهی برآمد و در مراسم تشییع جنازه ایشان هم شرکت کرد. ما سمعت ج۲ ص335
یکی از پسران آیت الله حکیم را حکومت دستگیر کرد با یکی از مفتیهای سنی بغداد به نام بدری که مردک خبیثی بود و خیلی هم با ایشان بد بود.
بازار بغداد به خاطر دستگیری آیت الله زاده حکیم تعطیل شد و دولت مجبور به آزادی ایشان گردید.
وقتی پسر خدمت پدر رسید، پدر به پسر گفت: کو بدری؟ گفت هنوز در زندان است، گفتند تو هم برگرد به زندان.
او هم برگشت گفت: آقا گفتهاند: تا بدری را آزاد نکنید من هم در زندان میمانم، لذا دولت مجبور شد او را هم آزاد کرد.
او هم خدمت ایشان رسید دست بوسید و گریه کرد و در مقام عذرخواهی برآمد و در مراسم تشییع جنازه ایشان هم شرکت کرد. ما سمعت ج۲...