×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
۱۲ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

دقتهای شیخ محمد تقی شیرازی در عدم درخواست از دیگران

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۹/۱۸-۲۰:۴۳:۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24106
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1352

شیخ محمد تقی شیرازی مقید بود که دستوری به کسی ندهد، حتی به همسرش.

و گاه از جای خود برمی‌خواست و از او پرسیده می‌شد که چه چیزی احتیاج داری؟ و او می‌گفت: می‌خواهم آب بنوشم. به او گفته می‌شد: بفرما بنشین برایت آب می‌آورریم. و بر همین منوال.

لز شیخ باقر قاموسی نقل شده است که میرزا محمد تقی شیرازی از سامرا برای زیارت به نجف آمد و جماعت عظیمی برای وی برپا شد. [یعنی عده‌ی زیادی به استقبال یا به دیدن وی آمدند.]

سپس به مسجد سهله و کوفه رفت، گروهی از علما و عارفان همراه وی خارج شدند، و ما مشاهده نمودیم که وی با وجود اطرافیان و یاران و فرزندان و نوادگان و خادمان، برای دوات خود احتیاج به آب پیدا نمود و خود برخاست و به کسی تکلیفی ننمود.

البته آنان برای حاضر نمودن آب، بر یکدیگر پیشی گرفتند.

وی با همراهان خود در حالی که مردم پشت سرش بودند، از مسجد خارج شد و پس از این که چند قدمی راه رفت، ایستاد و چیزی را جستجو نمود و سپس بازگشت. مردم گمان کردند که وی می‌خواهد بازگردد. پس از آن معلوم شد وی دستمالی را که همراه داشت، فراموش کرده است. آن را شخصاً برداشت و مراجعت نمود.

یکی از فرزندانش گفته بود که وی هرگز از آنان غذا یا نوشیدنی نخواسته است مگر اینکه آن‌ها برایش می‌آوردند و یا بر او عرضه می‌داشتند.

امام صادق گفته است: گروهی نزد پیامبر آمدند و گفتند: یا رسول الله، نزد پروردگارت، بهشت را برای ما ضامن شو. فرمود: به شرطی که با طولانی ساختن سجود، مرا یاری دهید.

گفتند: آری، یا رسول الله. پس، بهشت را برای آنان، ضامن شد. این خبر به گوش عده‌ای از انصار رسید و آنان نزد آن حضرت رفته گفتند: یا رسول الله، بهشت را برای ما ضامن شو.

فرمود: به شرطی که از کسی چیزی را درخواست ننمایید. گفتند: آری می‌پذیریم یا رسول الله. پس بهشت را برای آنان، ضامن شد.

و آنان هرگاه یکی از آنان سوار بر مرکب خود می‌بود و تازیانه‌اش بر زمین می‌افتاد، پیاده می‌شد تا آن را بردارد، مبادا از کسی چیزی را درخواست کند و اینکه گاه یکی از آنان، بند کفشش پاره می‌شد و دوست نمی‌داشت که از کسی، بند کفشی، درخواست نماید.

منبع: کتاب داستان‌هایی از نجف اشرف، صفحه‌ی 138 با اندکی تصرف

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما