×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
۱۵ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

چرا موعظه شیخ جعفر شوشتری تأثیر می‌گذارد؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۲/۲۷-۶:۱۳:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23680
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1950

خاقانی گفته است: داستانی را به یاد می‌آورم که پدرم آن را شاهد بوده است، وی می‌گوید:

عالم و واعظ زاهد، شیخ جعفر شوشتری در قسمت شمالی صحن حیدری، نزدیک تکیه، منبر وعظ برای مردم داشت و من مجلس وعظ او را حاضر می‌شدم.

وی بسیار اثر گذار بود و گفتارش نافذ. در اطراف منبرش،‌ هزاران نفر از فقها و علما و بازرگانان و اهالی شهر جمع می‌شدند و هر روز یک ساعت و یا بیشتر صحبت می‌کرد و بعد خطبه‌اش را پایان می‌داد و به نماز مغرب می‌پرداخت.

روزی، شخصی از اهل زهد آمد و از او خواست تا فردا، مردم را موعظه کند و عواقب زشت رفاه طلبی را به آنان بفهماند، زیرا که پارچه‌ای خارجی با نام «کرسود» به عراق وارد شده که قیمتش ده‌ها برابر پارچه‌های معمولی یعنی «قدک» یا پارچه رنگ شده با رنگ آبی بود، که اغلب طبقات بیشتر لباسهای آشکار خود را از آن می‌ساختند

(و گفته بود) با این موعظه، شما در برابر بیگانه مقاومت می‌کنید که از سرزمین ما سود نبرد و ثروت ما را غارت نکند و نیز مساوات بین ثروتمند و فقیر را پایدار می‌سازید.

شیخ، این مطلب را از وی پسندید.

همین که روز دوم شد و شخص درخواست کننده منتظر بود که به آن مطلب بپردازد، شیخ چنان بود که گویی این درخواست از او نشده بود. آن شخص علل تأخیر را موجه دانست و تصور نمود که روز بعد، به این موضوع خواهد پرداخت. اما وی، باز هم چنین نکرد.

وی گفت: شاید برای شیخ نظر دیگری پیش آمده و او به آنچه در نظرش می‌آید، آگاه‌تر است.

آن شخص همچنان در مجالس موعظه شیخ حاضر می‌شد و به سخنانش گوش فرا می‌داد.

تا اینکه شیخ، در روز دهم، موضوع را با قدرت و شدت تمام مطرح کرد و بحث را گسترش داد.

آنان که لباسشان از این پارچه بود، آرزو می‌کردند که به زمین فرو روند تا از مشاهده انتقاد کنندگان آسوده شوند.

پس از پایان یافتن موعظه، آن درخواست کننده نزد شیخ آمد و دستش را بوسید و گفت: خداوند تو را جزای خیر دهد ولی دوست دارم سبب تأخیر را بدانم که در خلال آن شاید بعضی از مردم آنچه را از آن نهی نمودید، خریداری کرده باشند.

شیخ، نفس عمیقی کشید و به او گفت: برادر، دیدم که از چیزی نهی نکنم که شاید خود همانند آن را داشته باشم و لذا بر آن شدم تا ابتدا به حساب خود برسم و دیدم که من خود من چیزی از آن را ندارم.

پس سراغ همسرم رفتم و نزد وی چیزی نیافتم.

سپس نزد کسانی رفتم که خود، آنان را سرپرستی می‌کنم و یا بر آنها مستقیماٌ تأثیر می‌گذارم، همچون برادر زاده‌‌ام و همسرش و دامادم و دخترم.

و پس از جستجویی که ده روز به طول انجامید، مطمئن شدم به عدم وجود چیزی که قصد انتقاد آن را دارم و لذا تأثیر موعظه را در دل‌ها فراوان یافتی.

منبع: کتاب داستان‌هایی از نجف اشرف،صفحه‌ی 119 با اندکی تصرف

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما