یکی از ثروتمندان ایران برای زیارت به نجف اشرف آمد. و یک روز که باران به شدت می بارید، از میزبانش خواست تا وی را به نزدیکترین مسجد ببرد تا در آنجا نمار بخواند زیرا که نمی توانست به حرم شریف برود.
میزبانش او را به مسجدی برد که شیخ علی خاقانی در آن نماز می خواند. آن شخص توانگر شیخ علی را دید که عبای بسیار کم بهایی پوشیده که شایسته وی نبوده است.
عبای گران قیمت خود را درآورد و آن را بر تن شیخ پوشاند.
شیخ از وی به خاطر هدیهاش تشکر کرد و پس از پایان نماز، شیخ از یک بازرگان عبافروش که پشت سر وی نماز میخواند، درباره قیمت آن عبا پرسید. وی را از قیمتش آگاه کرد. سپس از او درباره قیمت عبای خودش (که بریم بود) سؤال کرد و آن را نیز به شیخ گفت.
معلوم شد که آن عبای گران قیمت مثلاٌ برابر با سی عبا میباشد. آن را به وی داد و به او دستور داد که فردا سی عبا با خود بیاورد.
هنگامی که عبا هارا آورد، آنها را میان فقرا تقسیم نمود و یکی از عباها را به پسرش شیخ حسن داد و خود شیخ با همان عبای قبلیش باقی ماند.
روز دوم، آن شخص توانگر آمد و از شیخ درباره عبا پرسید.
گفت: پوشاندن سی نفر از پوشاندن یک نفر، بهتر است.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 108 با اندکی تصرف
یکی از ثروتمندان ایران برای زیارت به نجف اشرف آمد. و یک روز که باران به شدت می بارید، از میزبانش خواست تا وی را به نزدیکترین مسجد ببرد تا در آنجا نمار بخواند زیرا که نمی توانست به حرم شریف برود.
میزبانش او را به مسجدی برد که شیخ علی خاقانی در آن نماز می خواند. آن شخص توانگر شیخ علی را دید که عبای بسیار کم بهایی پوشیده که شایسته وی نبوده است.
عبای گران قیمت خود را درآورد و آن را بر تن شیخ پوشاند.
شیخ از وی به خاطر هدیهاش تشکر کرد و پس از پایان نماز، شیخ از یک بازرگان عبافروش که پشت سر وی نماز میخواند، درباره قیمت آن عبا پرسید. وی را از قیمتش آگاه کرد. سپس از او درباره قیمت عبای خودش (که بریم بود) سؤال کرد و آن را نیز به شیخ گفت.
معلوم شد که آن عبای گران قیمت مثلاٌ برابر با سی عبا میباشد. آن را به وی داد و به او دستور داد که فردا سی عبا با خود بیاورد.
هنگامی که عبا هارا آورد، آنها را میان فقرا تقسیم نمود و یکی از عباها را به پسرش شیخ حسن داد و خود شیخ با همان عبای قبلیش باقی ماند.
روز دوم، آن شخص توانگر آمد و از شیخ درباره عبا پرسید.
گفت: پوشاندن سی نفر از پوشاندن یک نفر، بهتر است.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 108 با اندکی...