یکی از بازرگانان ایرانی به دیدار شیخ انصاری رفت و او را در منزلی بسیار ساده یافت که شایسته کمترین فرد از اهل علم نبود، چه رسد به مرجع مسلمین و پیشوای شیعه.
پس، مبلغ قابل توجهی را آماده ساخت و آن را به شیخ تقدیم نمود و گفت: با این مبلغ خانهای شایستهی خود، بنا کن.
من عازم حج هستم، هنگام بازگشت، شما را از ساختمان آن فراغت یافته میبینم.
آیا میدانید که شیخ با آن پول چه کاری را انجام داد؟
با آن پول، مسجدی بنا کرد که از روزگار وی تا کنون با اقامه نماز جماعت در آن و در همه اوقات، آباد است و مراجع، درسهایشان را به شاگردانشان تقدیم میکنند. همچنین مراسم عزاداری حسینی و نیز مجالس ترحیم در گذشتگان، در این مسجد برپا میگردند.
[این مسجد همان مسجد شیخ انصاری در بازار حویش و نزدیک شارع الرسول است.]
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 101
یکی از بازرگانان ایرانی به دیدار شیخ انصاری رفت و او را در منزلی بسیار ساده یافت که شایسته کمترین فرد از اهل علم نبود، چه رسد به مرجع مسلمین و پیشوای شیعه.
پس، مبلغ قابل توجهی را آماده ساخت و آن را به شیخ تقدیم نمود و گفت: با این مبلغ خانهای شایستهی خود، بنا کن.
من عازم حج هستم، هنگام بازگشت، شما را از ساختمان آن فراغت یافته میبینم.
آیا میدانید که شیخ با آن پول چه کاری را انجام داد؟
با آن پول، مسجدی بنا کرد که از روزگار وی تا کنون با اقامه نماز جماعت در آن و در همه اوقات، آباد است و مراجع، درسهایشان را به شاگردانشان تقدیم میکنند. همچنین مراسم عزاداری حسینی و نیز مجالس ترحیم در گذشتگان، در این مسجد برپا میگردند.
[این مسجد همان مسجد شیخ انصاری در بازار حویش و نزدیک شارع الرسول است.]
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی...