نامق پاشا، والی بغدا، به نجف اشرف آمد و مایل بود که با شیخ ملاقات نماید، پس، از متولی حرم خواست تا او را به خانهاش ببرد.
[همراه متولی] به آنجا رفت و شیخ را در خانهای محقر در دهلیز تاریکی یافت که تازه وضو گرفته بود.
میگوید: در خانه به جز حصیری پوسیده و گلیم کهنهای که بر آن مینشست، چیزی را مشاهده ننمودم.
متولی حرم مرا به وی معرفی نمود و او به من خوشآمد گفت و اظهار داشت: میخواهم به سوی درس [از خانه] خارج شوم و تأخیر ممکن نیست. اگر مایل به ملاقات باشید در وقت دیگری باشد. سپس بیرون رفت و ما نیز همراه وی خارج شدیم.
پس از آن، والی [بغداد یعنی نامق پاشا که سنی بود] میگفت: این مرد از عمر ابن خطاب، زاهدتر است.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 99
نامق پاشا، والی بغدا، به نجف اشرف آمد و مایل بود که با شیخ ملاقات نماید، پس، از متولی حرم خواست تا او را به خانهاش ببرد.
[همراه متولی] به آنجا رفت و شیخ را در خانهای محقر در دهلیز تاریکی یافت که تازه وضو گرفته بود.
میگوید: در خانه به جز حصیری پوسیده و گلیم کهنهای که بر آن مینشست، چیزی را مشاهده ننمودم.
متولی حرم مرا به وی معرفی نمود و او به من خوشآمد گفت و اظهار داشت: میخواهم به سوی درس [از خانه] خارج شوم و تأخیر ممکن نیست. اگر مایل به ملاقات باشید در وقت دیگری باشد. سپس بیرون رفت و ما نیز همراه وی خارج شدیم.
پس از آن، والی [بغداد یعنی نامق پاشا که سنی بود] میگفت: این مرد از عمر ابن خطاب، زاهدتر است.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی...