شیخ محبوبه در کتابش (ماضی النجف و حاضرها) گفته است:
شیخ احمد [مشهدی] پس از گفتگویی که نزد وی صورت گرفت، بر روی ورقهای، حکمی صادر کرد.
آن ورقه به فقیه، شیخ راضی، نشان داده شده و از وی دربارهی حکم شیخ احمد پرسیده شد که آیا او مجتهدی است که حکمش نافذ است؟
شیخ از پاسخ خودداری نمود چون از اجتهاد وی آگاه نبود، پس جواب را به وقت دیگری موکول ساخت.
[سپس] خود شخصاً به در خانهی شیخ احمد رفت، آنهم در وقتی غیر از اوقات دید و بازدید. پس در خانه را زد و شیخ احمد در حالی که قلمش را در دست داشت، خارج شد و از آمدن شیخ در آن وقت، تعجب کرد و از شیخ خواست که وارد خانه شود و او وارد شد.
از او پرسید: چه چیزی تو را در این وقت آورده است؟
شیخ مطلب را به وی گفت و افزود:
من علم و اطلاعی بر مقدار فهم و قدرت استنباط تو ندارم و دوست دارم که تو را بیازمایم و بر حقیقت حال تو مطلع گردم.
شیخ احمد نوشتهای را که روبرویش قرار داشت و مشغول نوشتن آن بود، بر وی عرضه نمود.
[شیخ راضی] آن را مطالعه کرد و مقدار علم آگاهی اطلاع او را دانست.
از همان وقت، به اجتهادش حکم کرد و حکمش را پزیرفت.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 61 با اندکی تصرف
شیخ محبوبه در کتابش (ماضی النجف و حاضرها) گفته است:
شیخ احمد [مشهدی] پس از گفتگویی که نزد وی صورت گرفت، بر روی ورقهای، حکمی صادر کرد.
آن ورقه به فقیه، شیخ راضی، نشان داده شده و از وی دربارهی حکم شیخ احمد پرسیده شد که آیا او مجتهدی است که حکمش نافذ است؟
شیخ از پاسخ خودداری نمود چون از اجتهاد وی آگاه نبود، پس جواب را به وقت دیگری موکول ساخت.
[سپس] خود شخصاً به در خانهی شیخ احمد رفت، آنهم در وقتی غیر از اوقات دید و بازدید. پس در خانه را زد و شیخ احمد در حالی که قلمش را در دست داشت، خارج شد و از آمدن شیخ در آن وقت، تعجب کرد و از شیخ خواست که وارد خانه شود و او وارد شد.
از او پرسید: چه چیزی تو را در این وقت آورده است؟
شیخ مطلب را به وی گفت و افزود:
من علم و اطلاعی بر مقدار فهم و قدرت استنباط تو ندارم و دوست دارم که تو را بیازمایم و بر حقیقت حال تو مطلع گردم.
شیخ احمد نوشتهای را که روبرویش قرار داشت و مشغول نوشتن آن بود، بر وی عرضه نمود.
[شیخ راضی] آن را مطالعه کرد و مقدار علم آگاهی اطلاع او را دانست.
از همان وقت، به اجتهادش حکم کرد و حکمش را...