جان خواهر با تو هستم همسفر
تو به پا این راه کوبی من به سر
جان خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینب گر صدا گردد بلند
خانه سوزان را تو صاحب خانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
معجر از سر، پرده از رخ وامکن
آفتاب بی وفا رسوا مکن
گر خورد سیلی سکینه دم مزن
عالمی زین دم برون برهم مزن
هر چه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا، کی کم از شیر نری
ای برادر من سر گشته حیران چه کنم
از پس قتل تو با خیل اسیران چه کنم
خواری و درد غریبی سهل است ولی
از غم هجر تو و داغ جوانان چه کنم
بصف کرب و بلا هر چه کشیدیم گذشت
روز وارد شدن کوفه ویران چه کنم
از غم کوفه و زندان اگر آسوده شدم
در ره شام باین لشکر عدوان چه کنم
وارد شام چه گشتیم چه با حال خراب
سیر بازار روی ناقه عریان چه کنم
شام در گوشه ویرانه چه شد منزل ما
با یتیمان تو با ناله و طفلان چه کنم
آخر کار در آن مجلس میشوم، یزید
گر ترا چوب زند بر لب و دندان چکنم
ثم انثنی نحو الخیام مودعا
أطفاله تودیعة المستسلم
و دعا عزیزته سکینة قائلا
سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی
و أَحَطنَ فیه بناته و نسائه
فکأنه بدر یحاط بأنجم
و أتته زینب و النساء صوارخا
و الدمع من اجفانها کالعندم
تدعو ألا یا کهفنا و عمادنا
و ملاذنا فی کل خطب مؤلم
جان خواهر با تو هستم همسفر
تو به پا این راه کوبی من به سر
جان خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینب گر صدا گردد بلند
خانه سوزان را تو صاحب خانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
معجر از سر، پرده از رخ وامکن
آفتاب بی وفا رسوا مکن
گر خورد سیلی سکینه دم مزن
عالمی زین دم برون برهم مزن
هر چه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا، کی کم از شیر نری
ای برادر من سر گشته حیران چه کنم
از پس قتل تو با خیل اسیران چه کنم
خواری و درد غریبی سهل است ولی
از غم هجر تو و داغ جوانان چه کنم
بصف کرب و بلا هر چه کشیدیم گذشت
روز وارد شدن کوفه ویران چه کنم
از غم کوفه و زندان اگر آسوده شدم
در ره شام باین لشکر عدوان چه کنم
وارد شام چه گشتیم چه با حال خراب
سیر بازار روی ناقه عریان چه کنم
شام در گوشه ویرانه چه شد منزل ما
با یتیمان تو با ناله و طفلان چه کنم
آخر کار در آن مجلس میشوم، یزید
گر ترا چوب زند بر لب و دندان چکنم
ثم انثنی نحو الخیام مودعا
أطفاله...