×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
۲۷ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

مکارم اخلاق 1 حسن خلق

  • نویسنده:
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۷/۲۸-۱۸:۳۳:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1743

خطبه

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۷/۲۸-۱۸:۴۰:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21964
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 56

بسم الله الرحمان الرحیم

و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم تحصنت بالملک الحی الذی لایموت و اعتصمت بذی العزة و العدل و الجبروت و استعنت بذی العظمة و القدرة و الملکوت عن کل ما اخافه و احذره و الحمد لله الذی نور قلوبنا بانوار المحبة العلویة و اکمل دیننا بالولایة الحیدریة و جعلنا من المتمسکین بالعترة الفاطمیة و الصلاة و السلام علی اشرف انبیائه و سید رسله العبد المؤید و الرسول المسدد النبی الأمجد المحمود الأحمد ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما الکهف الحصین و غیاث المضطر المستکین بقیة الله فی السماوات و الأرضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الأولین و الآخرین.

یاد امام زمان

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۷/۲۸-۱۸:۴۰:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21965
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 41

ای وارث شیر خدا یا صاحب الامر

خونخواهِ شاه کربلا یا صاحب الامر

در لجّۀ ظلمت گرفتاریم، دریاب

ای فُلک دین را ناخدا یا صاحب الامر

تا کی افق جای فریبِ فجر_کاذب؟

ای آفتاب آخر برآ یا صاحب الامر

جان را ز ظلمت کن رها یا حجت الله

حق را ز باطل کن جدا یا صاحب الامر

در یثربی یا در نجف یا کربلایی

«او غیرها ام ذی طوا» یا صاحب الامر

عالم سراپا دردِ بی درمان نشسته

ای درد عالم را دوا یا صاحب الامر

ما نیستیم اولاد صالح، «یا ابانا»

لطفی کن، «استغفر لنا» یا صاحب الامر

آیا نمی‌خواهی به دستان خداییت

زهرا شود حاجت روا؟ یا صاحب الامر

جدّ تو و نجوا به گوش چاه تا کی؟

سنگ صبور مرتضی! یا صاحب الامر

همراه مادر پاک کن اشک پدر را

یک دست باشد بیصدا یا صاحب الامر

***

و شبهك بدر الليل بل انت انور          

و خدك ورد بل‏ من‏ الورد ازهر

فنصفك ياقوت و ثلثك جوهر

و خمسك من مسك و سدسك عنبر

فما ولدت حواء من صلب آدم‏

و لا فى جنان الخلد مثلك آخر[1]

 

[1]- رياحين الشريعة در ترجمه دانشمندان بانوان شيعه ؛ ج‏5 ؛ ص158

مکارم اخلاق در آیه ای از قرآن

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۷/۲۸-۱۸:۴۰:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21966
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 39

سوره الجمعة هُوَ الَّذِي بَعَثَ‏ فِي‏ الْأُمِّيِّينَ‏ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (2)

او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاكيزه كند، و كتاب و حكمت بياموزد، هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.

 

مکارم اخلاق در روایات شریفه

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۷/۲۸-۱۸:۴۰:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22151
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 25

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَصَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ‏ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِي الزِّيَادَةِ مِنْهَا فَذَكَرَهَا عَشَرَةً الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الرِّضَا وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ.[1]

كل الأمور تزول عنك و تنقضي

إلّا الثناء فإنه لك باق‏

و لو أنني خيّرت كلّ فضيلة

ما اخترت غير مكارم‏ الأخلاق‏[2]

 

[1]- معاني الأخبار ؛ النص ؛ ص191

[2]- تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضلها و تسمية من حلها من الأماثل أو اجتاز بنواحيها من وارديها و أهلها ؛ ج‏21 ؛ ص137

مکارم اخلاق در خطبه رسول الله برای آمادگی برای ماه رمضان

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۳/۱۲-۸:۲۶:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22160
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 11

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَنَا ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ

فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِهِ فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ مِنْ غُفْرَانِ اللَّهِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِيمِ

وَ اذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَ عَطَشِكُمْ فِيهِ جُوعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ عَطَشَهُ

وَ تَصَدَّقُوا عَلَى فَقُرَائِكُمْ وَ مَسَاكِينِكُمْ

وَ وَقِّرُوا كِبَارَكُمْ

وَ ارْحَمُوا صِغَارَكُمْ

 وَ صِلُوا أَرْحَامَكُمْ

وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ

 وَ غُضُّوا عَمَّا لَا يَحِلُّ النَّظَرُ إِلَيْهِ أَبْصَارَكُمْ

وَ عَمَّا لَا يَحِلُّ الِاسْتِمَاعُ إِلَيْهِ أَسْمَاعَكُمْ

وَ تَحَنَّنُوا عَلَى أَيْتَامِ النَّاسِ يُتَحَنَّنْ عَلَى أَيْتَامِكُمْ

وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكُمْ

وَ ارْفَعُوا إِلَيْهِ أَيْدِيَكُمْ بِالدُّعَاءِ فِي أَوْقَاتِ صَلَوَاتِكُمْ فَإِنَّهَا أَفْضَلُ السَّاعَاتِ يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا بِالرَّحْمَةِ إِلَى عِبَادِهِ يُجِيبُهُمْ إِذَا نَاجَوْهُ وَ يُلَبِّيهِمْ إِذَا نَادَوْهُ وَ يَسْتَجِيبُ لَهُمْ إِذَا دَعَوْهُ

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَكُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ فَفُكُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُمْ

وَ ظُهُورَكُمْ ثَقِيلَةٌ مِنْ أَوْزَارِكُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَ الْمُصَلِّينَ وَ السَّاجِدِينَ وَ لَا يُرَوِّعَهُمْ بِالنَّارِ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ‏

 أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ فَطَّرَ مِنْكُمْ صَائِماً مُؤْمِناً فِي هَذَا الشَّهْرِ كَانَ لَهُ بِذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ نَسَمَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِهِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَيْسَ كُلُّنَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ ع اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ

أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْكُمْ فِي هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ كَانَ لَهُ جَوَازاً عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَام‏...[1]

 

[1]- فضائل الأشهر الثلاثة ؛ ص77

حکایتی در مکارم اخلاق (اسلام سلمان علیه الرحمة و الرضوان)

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۷/۲۸-۱۸:۴۰:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22161
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 48

این حکایت را با اختصار و حذف بسیار نقل می کنم:

امير المؤمنين عليه السّلام به سلمان فرمود: از آغاز اسلامت بگو، سلمان عرض كرد: من مردى از اهل شيراز بودم و پدرم از دهقانان بودن و نزد پدر و مادرم عزيز بودم، يك روز با پدرم براى شركت در يكى از جشنهايشان مى‏رفتم كه به يك صومعه رسيدم و مردى در آن‏ بود كه ندا مى‏كرد: گواهى مى‏دهم كه هيچ خدايى جز اللَّه نيست و عيسى روح اللَّه است و محمّد حبيب اللَّه محبت محمّد در عمق گوشت و پوست من رسوخ كرد و ديگر خوراك و شرابى بر من گوارا نشد.

 مادرم گفت: اى فرزندم چرا امروز به مطلع آفتاب سجده نكردى؟ من با او تندی کردم تا ساكت شد چون به خانه بر گشتم ديدم كتابى به سقف اتاق آوزان است، به مادرم گفتم: اين چه كتابى است؟ گفت: اى روزبه وقتى از جشن برگشتيم اين كتاب را آويخته ديدم، به آن نزديك مشو كه اگر به آن نزديك شوى پدرت تو را خواهد كشت، من خود را نگاه داشتم تا شب گذشت و پدر و مادرم خوابيدند، بلند شدم و كتاب گرفتم و ديدم نوشته: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ اين عهدى است از خداى تعالى براى آدم، او از صلب آدم پيامبرى مى‏آفريند كه به او محمّد مى‏گويند، به مكارم اخلاق فرمان مى‏دهد و از پرستش بتها باز مى‏دارد.

اى روزبه به نزد وصىّ عيسى برو و به او ايمان بياور و آئين مجوس رها کن. من: داد زدم پدر مادرم هم فهمیدند و من را گرفتن و در چاه عميقى زندانى كردند و گفتند: اگر از اين راه برگشتى كه هيچ و الّا تو را خواهيم كشت و به آنها گفتم: هر چه مى‏خواهيد بكنيد كه دوستى محمّد از دلم بيرون نخواهد شد. پيش از خواندن آن نامه، عربى نمى‏دانستم، آن روز خداى تعالى به من عربى را تفهيم كرد.

در آن چاه ماندم و هر روز چند قرص كوچك نان مى‏فرستادند پایین. و چون گرفتاريم به درازا كشيد، دستانم را به آسمان برداشته و گفتم:

بار الها! تو محمّد و وصيّش را محبوب من ساختى، پس به حقّ منزلت او فرج مرا برسان و مرا از اين گرفتارى برهان.

 بعد از آن مردى به نزد من آمد كه جامه سفيدى پوشیده بود و گفت: اى روزبه بلند شو و دست مرا گرفت و به صومعه برد و من به اين سخنان آغاز كردم: أشهد أن لا إله إلّا اللَّه و أنّ عيسى روح اللَّه و أنّ محمّد حبيب اللَّه.

و بعد از مردن او نیز نزد دو راهب دیگر رفت یکی در انطاکیه و یکی در اسکندریه و آخری به پیامبر راهنماییش کرد که تولدش نزدیک است و بعد از مشقت های فراوان و غلام شدنش زن یهودیی او را خرید، باغی داشت و به من می گفت هر قدر مى‏خواهى ببخش و صدقه بده.

من تا مدّتى كه خدا خواست در آن باغ بودم روزى ديدم كه هفت نفر آمدند و ابرى بر آنها سايه افكنده است، با خود گفتم: همه اينها پيامبر نيستند امّا پيامبرى در ميان آنهاست گويد: آنها آمدند و داخل باغ شدند و ابر نيز با ايشان مى‏آمد، چون آمدند در ميان آنها رسول خدا و امير المؤمنين و ابو ذرّ و مقداد و عقيل بن ابى طالب و حمزة بن عبد المطلب‏[1] و زيد بن حارثه بودند داخل باغ‏ شدند و از خرماهاى باد ريز مى‏خوردند و پيامبر به آنها مى‏فرمود: بادريزها را بخوريد و ضررى به صاحبان آن نزنيد. من نزد خانم خود رفتم و به او گفتم: اى خانم طبقى خرماى تازه به من ببخش. با خودم گفتم: اگر در بين اينها پيامبرى باشد از صدقه نمى‏خورد بلكه از هديه تناول مى‏كند و من این خرما را به عنوان صدقه دادم و پیامبر امتناع کرد و طبق دومی آوردم و به عنوان هدیه دادم پیامبر تناول فرمود.

با خودم گفتم: اين هم علامتى است.

 در اين بين كه پشت سر او دور مى‏زدم به ناگاه به من التفات دوستانه‏اى کرد و فرمود: اى روزبه خاتم نبوّت را مى‏جويى؟ گفتم: آرى، او رداء از شانه خود برگرفت و ناگاه چشمم به مهر نبوّت افتاد كه بين دو كتف او بود كمى هم مو بر آن قرار داشت، روی پاى رسول خدا افتادم و بوس می کردم.

 فرمود: اى روزبه به نزد اين زن برو و بگو محمّد بن عبد اللَّه مى‏گويد: آيا اين غلام را مى‏فروشى؟ یهودیه گفت: به او بگو: تو را به چهار صد نخله مى‏فروشم كه دويست نخله آن زرد و دويست نخله ديگر سرخ باشد.حضرت فرمود: چه خواسته آسانى اى علىّ برخيز و همه هسته‏ها را جمع كن، آنها را گرفت و كاشت، و فرمود: آنها را آب بده و امير المؤمنين آنها را آب داد و هنوز به آخر آنها نرسيده بود كه نخلها بيرون آمد و بزرگ شد. بعد فرمود: بر او وارد شو، بگو محمّد بن عبد اللَّه مى‏گويد: جنس خود را بگير و جنس ما را بده. بيرون آمد و به نخلها نگريست و گفت: به خدا تو را نفروشم جز به چهار صد نخلى كه همه آنها زرد باشد. جبرئيل فرود آمد و بالهاى خود را بر نخلها كشيد و همه آنها زرد شد. بعد فرمود به آن زن بگو كه محمّد مى‏گويد: جنس خود را بگير و جنس ما را بده. یهودیه گفت: به خدا يكى از اين درختها از محمّد و از تو در نزد من محبوبتر است و منم به او گفتم: به خدا يك روز با محمّد بودن نزد من محبوبتر است از تو و آنچه تو دارى. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مرا آزاد کرد و اسمم را سلمان گذاشت[2].[3] (البته اسلام سلمان بصورت دیگری هم نقل شده)

این است عطوفت و مهربانی خدا که و مکارم اخلاق رسول الله صلی الله علیه و آله که اگر بنده ای لایق باشد وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ‏ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69 عنکبوت) و ما هم به خاطر این که ابا الزهراء در این شب جمعه به ما نظری کند و به ما مکارم اخلاق عنایت کند تا در خدمت فرزند غریبش حضرت مهدی باشیم توسل به سید الشهداء را وسیله قرار میدهیم. قل ثلاثا کما فی الروایة صلی الله علیک یا اباعبدالله..

 

[1] ( 1) فيه وهم لأنّ إسلام عقيل قبيل الحديبية و شهادة حمزة في الأحد و لا يمكن اجتماع عقيل و حمزة و النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم في المدينة، و السّند ضعيف، و سيأتي الكلام فيه آخر الباب.

[2] ( 2) توضيحا اشاره مى‏شود كه عقيل در جنگ بدر در سپاه مشركين بوده و اسير شده است و آزاد شدن او بواسطه فديه‏اى بوده است كه عبّاس بن عبد المطّلب پرداخته است. عقيل تا قبل از صلح حديبيه با مشركين بود ولى قبل از صلح ايمان آورد. و امّا حمزه سيّد الشهداء در جنگ بدر شهيد شده و عقيل را در اين فاصله زمانى نديده بوده است. و امّا سلمان فارسى( رضي اللَّه عنه) را گفته‏اند كه در بدر حاضر بوده و در غزوه احزاب با مشورت او مسلمين به حفر خندق پرداختند. بنا بر اين ظواهر بايد اين قصّه ساختگى باشد كه علىّ بن مهزيار از پدرش كه از اهل كتاب بوده و نه راوى شيعه، از قول فرد داستان پردازى قصّه را نقل مى‏كند و به امام موسى كاظم عليه السّلام نسبت مى‏دهد و قطعا حقيقت ندارد و ساختگى است و ساختگى بودن آن بر اهل خرد پوشيده نيست. شيخ صدوق رحمة اللَّه در اين كتاب خود قصّه‏ها و داستانهائى را نقل مى‏كند كه رغبتى در خواننده ايجاد كرده باشد براى آگاهى از اخبار صحيحه و همان گونه كه اشاره مى‏كند به هيچ كدام از اين داستانها استناد نمى‏كند چون خود آن را داستان مى‏داند.

[3]- كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏1 ؛ ص161

مصیبت

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۷/۲۸-۱۸:۴۱:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22162
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 146

ندا آمد که دریای محبت در تلاطمها است

بگفتا کشتی بی بادبان را لنگری دارم

ندا آمد که صیاد قضا را صید در کار است

بگفتا قاسم و عباس و عون و جعفری دارم

ندا آمد که نیکوتر از اینها صید میخواهم

بگفتا هیجده ساله علی اکبری دارم

ندا آمد که تیر کین دشمن را چه خواهی کرد

بگفتا بهر تیر کین علی اصغری دارم

ندا آمد که پیکان سه پهلو را هدف داری

بگفتا که بهر پیکان شیر خواره اصغری دارم

ندا آمد که سوز تشنگی بسیار خواهد بود

بگفتا عندلیب چند بی بال و پری دارم

ندا آمد که خنجر دارد از تو چشم انعامی

بگفتا بار الها بهر خنجر حنجری دارم

ندا آمد که نوک نیزه را آویز در کار است

بگفتا زینت نوک سنان گلگون سری دارم

ندا آمد غل و زنجیر دشمن را چه خواهی کرد

بگفتا عابد بیمار زار لاغری دارم

ندا آمد که سیلی صورت گل برگ میخواهد

بگفتا چون سکینه یک پریشان دختری دارم

ندا آمد چه داری مایه مر بازار محنت را

بگفتا همچون زینب یک ستمکش خواهری دارم

ندا آمد که در ویرانه باشد جای ناموست

بگفتا نیست باکم چونکه گنچ محشری دارم

ندا آمد که بر طشت طلا زیور چه میچینی

بگفتا لع و یاقوت و عقیق و گوهری دارم

ندا آمد که چوب خیزران را میخوری بر لب

بگفتا میخورم اما نشان دیگری دارم. (کان الوالد رحمه الله ینسبها الی ناصرالدین شاه.)[1]

 

خوش آن سری که در آن سر بود هوای حسین

خوش آن دلی که در آن دل بود نوای حسین

خوش آن تن که بکوی حسین سپارد جان

خوش آن بدن که شود خاک کربلای حسین (جودی رحمه الله) [2]

 

 

[1]- دیوان (فارسی) مدائح اهل البیت علیهم السلام و مراثیهم ص132

[2]- دیوان (فارسی) مدائح اهل البیت علیهم السلام و مراثیهم ص126

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما