×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
پنج شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
۱۱ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

استنباط روایی قواعد اصول فقه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۲۳-۶:۵:۱۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۱۱/۲۲-۱۹:۵۴:۱۷
    • کد مطلب:21724
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 8306

رابطه‌ی «اصول فقه» با روایات، از مباحث بسیار چالشی است. البته اصول فقه با شکل و شمایل کنونی، در روایات نیست. از این رو پرسشهایی قابل طرح است. از جمله:

آیا اصول فقه بیگانه از روایات اهل بیت علیهم السلام است؟

یا این که خمیر مایه اصول فقه، روایات است و اصول فقه برخواسته از متن روایات اهل بیت علیهم السلام است؟

و یا…؟

مسلما پاسخ شایسته به این گونه پرسشها، در گرو تتبع و درایت روایات از یک سو، و فهم درست اصول فقه از سوی دیگر است.

اگر اصول فقه به خوبی فهمیده شود، اما تتبع و درایت بایسته در روایات نباشد، هیچ گاه نمی‌توان آن چنان که باید و شاید رابطه میان روایات و اصول فقه را درک کرد.

همچنین اگر تتبع و درایت در روایات باشد، اما اصول فقه فهمیده نشود، اصول فقه به راحتی متهم به بیگانگی از روایات می‌گردد.

آن چه موجب تأسف است که این است که در فضای کنونی نه از تتبع و درایت روایات خبری است و نه از فهم اصول فقه اثری.

ناگفته پیداست که مولود متولد از ترکیب دو جهل یاد شده، چیزی جز خصومت با اصول فقه (در صورت نفهمیدن اصول فقه) و یا ساده انگاری روایات (در صورت عدم درایت روایات) نیست.

البته آن چه گفته شد، ضرورت عقلانی قضاوت در هر مسئله‌ای است و اختصاص به رابطه اصول فقه با روایات ندارد و صد البته این امر ثابت نمی‌کند که اصول فقه موجود کاملا مبرّا از اشکال است.

آن چه مسلم است این است که قضاوت خردمندانه و عالمانه و منصفانه درباره رابطه اصول فقه با روایات، در گرو سه امر است: ۱- تتبع گسترده در روایات ۲- درایت شایسته روایات ۳- فهم بایسته اصول فقه. از این رو با فقدان یکی از سه رکن یاد شده هرگز شاهد قضاوت درست نخواهیم بود.

بنا بر این با تتبع ناقص در روایات، نمی‌توان ادعا نمود که مسائل اصول فقه در روایات مطرح نشده است.

همچنین با عدم درایت و فقاهت بایسته در روایات، شایسته نیست که طرح مسائل اصول فقه در متون روایی را انکار کرد.

ناگفته پیداست که با عدم فهم کافی از اصول فقه نیز، هرگز نمی‌توان سخن از چگونگی رابطه اصول فقه با روایات به میان آورد.

در نتیجه قضاوت معقول و منصفانه تنها با وجود سه تبحر یاد شده مترتب می‌گردد.

مسلما اجتماع این سه مهارت با یکدیگر نه تنها برای همگان میسر نیست، بلکه بسیار نادر است. از این رو شایستگی اظهار نظر در این باره برای همگان وجود ندارد. اما به قانون «المیسور لا یترک بالمعسور» یا «المیسور لا یسقط بالمعسور»

این نوشتار را می‌گشاییم تا به تدریج روایاتی که مربوط به مسائل اصولی می‌گردد، گردآوری شود.

حاصل نهایی این گردآوری روشن شدن دو امر تلخ است:

از یک سو درک مظلومیت روایات روشن می‌گردد. چرا که این گردآوری نشان می‌دهد حتی کسانی که با روایات سر و کار دارند، چه اندازه از لایه‌های درایت آن بیگانه‌اند.

از سوی دیگر نشان دهنده جهل به عمق مسائل اصول فقه است. چرا که با درک واقعی اصول فقه، روشن می‌گردد بسیاری از مسايل اصول فقه چه اندازه عرفی، عقلانی و صد البته شرعی است.

خاضعانه از همه بزرگواران تمنا داریم که در صورت برخورد با این گونه روایات، آن را برای «سایت آشتی با خرد» ارسال نمایند تا به همت محققین این مهم به سرانجام برسد.

پیش از هر چیزی بایسته است نکته بسیار مهمی را یادآور شویم.

در نوشتاری با عنوان «برترین و فروترین لبیک به آیه نفْر» اشاره‌ای به بحث هدایت تکوینی و تشریعی داشتیم. برای آشنایی با این بحث می‌توانید به سرفصل «آیه نفْر و هدایت تکوینی و تشریعی» از این نوشتار مراجعه نمایید.

با درنگ شایسته در نوشتار یاد شده روشن می‌شود که روایات اهل بیت علیهم السلام ۱- در حوزه هدایت تکوینی مطلقا و ۲- روایات حوزه هدایت تشریعی که وثوق خبری دارند و یا ۳- متواتر لفظی و معنوی باشند، نیاز به بحث سندی ندارند.

تنها در مورد خبر واحد و روایات مستفیض باید اعتبار شرعی روایات اصول فقه را بررسی نمود.

پس نتیجه نهایی مطالب این بخش در گرو پایان گردآوری روایات اصول فقه است تا تکلیف تواتر و یا خبر واحد بودن آن قطعی گردد.

پس از بیان این نکته مهم، به اصول فقه در روایات می‌پردازیم.

پیش از این به قانون عقلی «المیسور لا یترک بالمعسور» اشاره کردیم. از این رو با نگاهی به پیشینه روایی این قانون آغاز می‌کنیم.

قانون عقلی «المیسور لا یترک بالمعسور»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۲۳-۶:۵:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21725
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 746

مصادیقی از این قانون عقلی در روایات مطرح شده است. از جمله:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ قَالَ قُلْتُ كَيْفَ يُعِينُهُ عَلَى بِرِّهِ قَالَ يَقْبَلُ مَيْسُورَهُ‏ وَ يَتَجَاوَزُ عَنْ مَعْسُورِهِ‏ وَ لَا يُرْهِقُهُ وَ لَا يَخْرَقُ بِه. الكافي ج‏6، ص: 50

وَ لَيْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا أَعْطَى اللَّهُ مِنَ الْحَقِّ أَهْلَهُ وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ النَّصِيحَةُ لَهُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ فِيهِم‏

وَ لَيْسَ ذُو الْعَقْلِ بِجَدِيرٍ أَنْ يَرْفُضَ مَا قَوِيَ عَلَى حِفْظِهِ مِنَ الْعَمَلِ احْتِقَاراً لَهُ إِذَا لَمْ يَقْدِرْ عَلَى مَا هُوَ أَكْثَرُ مِنْهُ وَ إِنَّمَا هَذَا مِنْ أَسْلِحَةِ الشَّيْطَانِ الْغَامِضَةِ الَّتِي لَا يُبْصِرُهَا إِلَّا مَنْ تَدَبَّرَهَا وَ لَا يَسْلَمُ مِنْهَا إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنْهَا وَ مِنْ رَأْسِ أَسْلِحَتِهِ سِلَاحَانِ أَحَدُهُمَا إِنْكَارُ الْعَقْلِ أَنْ يُوقِعَ فِي قَلْبِ الْإِنْسَانِ الْعَاقِلِ أَنَّهُ لَا عَقْلَ لَهُ وَ لَا بَصَرَ وَ لَا مَنْفَعَةَ لَهُ فِي عَقْلِهِ وَ بَصَرِهِ وَ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّهُ عَنْ مَحَبَّةِ الْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ وَ يُزَيِّنَ لَهُ الِاشْتِغَالَ بِغَيْرِهِ مِنْ مَلَاهِي الدُّنْيَا فَإِنِ اتَّبَعَهُ الْإِنْسَانُ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ فَهُوَ ظَفَرُهُ وَ إِنْ عَصَاهُ وَ غَلَبَهُ فَزِعَ إِلَى السِّلَاحِ الْآخَرِ وَ هُوَ أَنْ يَجْعَلَ الْإِنْسَانَ إِذَا عَمِلَ شَيْئاً وَ أَبْصَرَ عَرَضَ لَهُ بِأَشْيَاءَ لَا يُبْصِرُهَا لِيَغُمَّهُ وَ يضجزه [يُضْجِرَهُ‏] بِمَا لَا يَعْلَمُ حَتَّى يُبْغِضَ إِلَيْهِ مَا هُوَ فِيهِ بِتَضْعِيفِ عَقْلِهِ عِنْدَهُ وَ بِمَا يَأْتِيهِ مِنَ الشُّبْهَةِ وَ يَقُولُ أَ لَسْتَ تَرَى أَنَّكَ لَا تَسْتَكْمِلُ هَذَا الْأَمْرَ وَ لَا تُطِيقُهُ أَبَداً فَبِمَ تَعْنِي نَفْسَكَ وَ تُشْقِيهَا فِيمَا لَا طَاقَةَ لَكَ بِهِ فَبِهَذَا السِّلَاحِ صَرَعَ كَثِيراً مِنَ النَّاس‏. الكافي  ج‏8، ص: 354

این قانون عقلی به شکلی کلی نیز در روایات مطرح شده است. از جمله:

لَا يَسْقُطُ الْمَيْسُورُ بِالْمَعْسُورِ. مجمع البحرين، ج‏3، ص: 522

وَ قَالَ النَّبِيُّ ص‏ لَا يُتْرَكُ الْمَيْسُورُ بِالْمَعْسُورِ.

وَ قَالَ ع‏ إِذَا أُمِرْتُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ بِمَا اسْتَطَعْتُمْ‏.

وَ قَالَ ع‏ مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّهُ لَا يُتْرَكُ كُلُّهُ. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص: 58

قانون عقلی «اهم و مهم»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۲/۰۲-۱۰:۳۰:۵۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۱۱/۲۲-۸:۷:۵
    • کد مطلب:21726
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 697

قانون اهم و مهم در موارد تزاحم، از قوانین عقلی بسیار پرکاربرد و فوق العاده کارا است.

این قانون در همه ابعاد زندگی، از جمله اصول فقه مورد استفاده است.

یکی از روایات مرتبط به این قانون را در عنوان زیر ببینید.

آموزش استنباط قاعده اهم و مهم توسط ائمه علیهم السلام

تقیید «اطلاق لفظی مصرّح» به قرینه عقلی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۲/۰۲-۱۰:۳۰:۵۷
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۱/۲۶-۱۶:۴۸:۳۷
    • کد مطلب:21727
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 720

تقیید اطلاقات روایی توسط روایات امری کاملا روشن است و مورد بحث نیست.

اما تقیید «اطلاق لفظی مصرّح» به قرینه عقلی نیز در روایات مطرح شده است.

در اصول از این گونه قرائن عقلیه با تعبیرات مختلفی یاد می‌شود. مانند نقض غرض، یلزم من وجوده عدمه، قرینه داخلیه، قرینه مقامیه، قرینه لبیه متصله، تناسب حکم و موضوع و….

این بحث در چند روایت مطرح شده است که می‌توانید آنها را در لینکهای زیر ببینید:

آموزش تقیید اطلاق لفظی به قرائن عقلیه (تقیید به نقض غرض)

استنباط تقیید از وصیت مطلق زرتشتی توسط امام رضا علیه السلام

تقیید اطلاق لفظی با استنباط عقلی از امام صادق علیه السلام

جلوگیری از سوء استفاده از اطلاق لفظی توسط امام صادق ع

عدم ردع کاشف از امضاء یا تقریر معصوم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۲/۱۹-۸:۱۰:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21728
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 652

کاری که در مرئی و منظر معصوم صورت پذیرد و مورد اعتراض معصوم قرار نگیرد، تقریر معصوم نامیده می‌شود.

سکوت معصوم و عدم ردع وی در شرایطی نشان از امضاء و تأیید معصوم دارد.

به یک روایت در این زمینه توجه کنید:

جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ يُغْشَى قَبْرُ الْمَرْأَةِ بِالثَّوْبِ وَ لَا يُغْشَى قَبْرُ الرَّجُلِ وَ قَدْ مُدَّ عَلَى قَبْرِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ ثَوْبٌ وَ النَّبِيُّ ص شَاهِدٌ وَ لَمْ يُنْكِرْ ذَلِكَ. تهذيب الأحكام ج‏1، ص: 464

کاربرد برهان لغویت (از مصادیق برهان غیر مستقیم خلف)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۲/۱۹-۸:۱۰:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21729
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 619

برهان را به دو گونه متفاوت تقسیم‌بندی کرده‌اند. یکی تقسیم آن به مستقیم و غیر مستقیم و دیگر تقسیم آن به اِنّی و لِمّی

برهان خلف از مصادیق برهان غیر مستقیم است.

روایت زیر حاوی دو برهان إنی و برهان خلف است.

توجه کنید:

وَ قَدْ قَالَ قَائِلُونَ إِنَّهُ لَا طُعْمَ لِلْخُفَّاشِ وَ إِنَّ غِذَاءَهُ مِنَ النَّسِيمِ وَحْدَهُ وَ ذَلِكَ يَفْسُدُ وَ يَبْطُلُ مِنْ جِهَتَيْنِ أَحَدُهُمَا خُرُوجُ الثُّفْلِ وَ الْبَوْلِ مِنْهُ فَإِنَّ هَذَا لَا يَكُونُ مِنْ غَيْرِ طُعْمٍ وَ الْأُخْرَى أَنَّهُ ذُو أَسْنَانٍ وَ لَوْ كَانَ لَا يَطْعَمُ شَيْئاً لَمْ يَكُنْ لِلْأَسْنَانِ فِيهِ مَعْنًى وَ لَيْسَ فِي الْخِلْقَةِ شَيْ‏ءٌ لَا مَعْنَى لَهُ

فقره «أَحَدُهُمَا خُرُوجُ الثُّفْلِ وَ الْبَوْلِ مِنْهُ» بیانگر برهان إنی است.

فقره «الْأُخْرَى أَنَّهُ ذُو أَسْنَانٍ وَ لَوْ كَانَ لَا يَطْعَمُ شَيْئاً لَمْ يَكُنْ لِلْأَسْنَانِ فِيهِ مَعْنًى وَ لَيْسَ فِي الْخِلْقَةِ شَيْ‏ءٌ لَا مَعْنَى لَهُ» بیانگر برهان لغویت است.

برهان لغویت یکی از مصادیق برهان خلف است و برهان خلف نیز مصداق برهان غیر مستقیم است.

برهان لغویت کاربرد فراوانی در اصول فقه دارد.

روایتی جالب درباره چند مسئله از علم اصول (ظهورات و…)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۱/۰۳-۱۰:۳۴:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۱/۰۳-۶:۵۳:۴۹
    • کد مطلب:21796
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 600

در بحثی با عنوان «مناظره کوتاه و پر بار زراره و محمد بن مسلم با امام باقر ع» از شاخه‌ی «آموزش استنباط و پرورش مستنبِط» روایت جالبی مطرح گردید که حاوی مطالب مهمی بود. در آغاز به این روایت توجه کنید:

زراره و محمد بن مسلم: درباره نماز در مسافرت چه می‌فرمایی و نماز در سفر چگونه و چقدر است؟

امام علیه السلام: خداوند در این باره می‌فرماید «و چون در زمين سفر كرديد، باکی بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد» بنا بر این نماز شکسته خواندن در سفر واجب گردید (از این رو وجوب آن) همانند وجوب نماز تمام در حضر است.

زراره و محمد بن مسلم: خداوند تنها فرموده که «باکی بر شما نیست» و نفرموده «این چنین بکنید» (فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ وَ لَمْ يَقُلْ افْعَلُوا). بنا بر این چگونه نماز قصر را واجب کرده همچنان که نماز تمام را در حضر واجب ساخته است؟!

امام علیه السلام: آیا چنین نیست که خداوند درباره صفا و مروه فرموده است «پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او باکی نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد» آیا نمی‌بینید که سعی صفا و مروه واجب مفروض است.

چون خداوند [این چنین] در کتابش آورده و پیامبرش نیز آن را انجام داده (سعی واجب است).

نماز شکسته در سفر نیز کاری است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را انجام داده و خداوند در کتابش ذکر کرده است.[1]

در درایت این حدیث گفتیم:

۱- با توجه به این که بحث نماز مسافر از اول اسلام مطرح بوده است و با توجه به شخصیت زراره و محمد بن مسلم، می‌توان گفت پرسش این دو از امام، برای دانستن اصل مسئله نبوده است، بلکه پرسش آنها از دلیل وجوب قصر بوده است.

۲- دلیل امام علیه السلام بر وجوب قصر این آیه است: «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ».

در نگاه نخست این استدلال، مشکل دارد. چرا که معنای «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ»، جواز قصر است نه وجوب آن.

احتمال می‌رود که اصل مراجعه این دو صحابی به امام نیز دچار شدن به همین اشکال بوده است.

۳- پاسخ نخست امام علیه السلام، آیه‌ی وجوب سعی است: «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما».

۶- حاصل دو روایت سعی، این است که مسلمانان دچار توهماتی شده‌اند:…

بر اساس این توهمات، وجوب سعی مورد تردید قرار گرفته است.

خداوند با تعبیر «باکی نیست» مانع احتمالی را منتفی ساخته و در نتیجه وجوب سعی، اثبات می‌گردد.

۷- بنا بر این امام علیه السلام ظهور لغوی «لا جناح» در ترخیص را انکار نفرموده است، بلکه با توجه به مناسبات مورد، ظهور عرفی دیگری برای تعبیر «لا جناح» اثبات فرموده که بر اساس آن وجوب سعی ثابت می‌گردد.

۸- امام باقر علیه السلام این ظهور عرفی در آیه سعی را، بر آیه نماز قصر تطبیق می‌فرماید.

۹- روشن شد که اساس اشکال زراره و محمد بن مسلم، ظهور لغوی است، ولی این آیه مصداق ظهور عرفی مغایر با ظهور لغوی است.

۱۰- با این استدلال امام علیه السلام، اشکال زراره و محمد بن مسلم مرتفع گردیده است.

در تجزیه و تحلیل روایت گفتیم که این روایت شاهد بر چند مسئله «اصول فقه» است که عبارتند از:

۱- بحث «ظهورات»

۲- «تفکیک میان ظهور لغوی و ظهور عرفی»

۳- بحث «امر عقیب حذر»

۴- بحث «ظهور امر در وجوب»

۵- بحث «جبر و وهن دلالی به وسیله عمل اصحاب»

برای دیدن تفصیل این مطلب به «مناظره کوتاه و پر بار زراره و محمد بن مسلم با امام باقر ع» مراجعه نمایید.

 

[1]- رُوِيَ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ أَنَّهُمَا قَالَا قُلْنَا لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِي الصَّلَاةِ فِي السَّفَرِ كَيْفَ هِيَ وَ كَمْ هِيَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ فَصَارَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ وَاجِباً كَوُجُوبِ التَّمَامِ فِي الْحَضَرِ قَالَا قُلْنَا إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ وَ لَمْ يَقُلْ افْعَلُوا فَكَيْفَ أَوْجَبَ ذَلِكَ كَمَا أَوْجَبَ التَّمَامَ فِي الْحَضَرِ فَقَالَ ع أَ وَ لَيْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الطَّوَافَ بِهِمَا وَاجِبٌ مَفْرُوضٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ وَ صَنَعَهُ نَبِيُّهُ ع وَ كَذَلِكَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ شَيْ‏ءٌ صَنَعَهُ النَّبِيُّ ص وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِهِ قَالَا قُلْنَا لَهُ…

مفهوم شرط (آموزش استنباط توسط امام)

  • نویسنده:محمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۵-۲۱:۴۲:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23194
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5427

یکی از ابوابی که در مباحث اصول فقه مطرح است و جزء مسائل مهم اصول می‌باشد، مبحث مفهوم شرط است.

ردپای این بحث مهم اصولی را می‌توان در روایات نیز جستجو نمود.

از جمله در روایتی از امام صادق این گونه آمده است:

شخصی در ضمن سؤالاتی از امام صادق سؤال می‌کند که قرآن در قصه حضرت ابراهیم [زمانی که بت‌ها را شکست و او را مؤاخذه کردند از قول حضرت ابراهیم] می‌فرماید: قالَ بَلْ فَعَلَهُ‏ كَبيرُهُمْ‏ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُون[1]. [چگونه است با این که بت بزرگ، بت‌ها را نشکسته است، حضرت ابراهیم شکستن بت‌ها را به آن نسبت می‌دهد؟]

حضرت صادق علیه السلام می‌فرماید: نه بت بزرگ بت‌ها را شکسته بود و نه ابراهیم دروغ گفته است.

راوی می‌پرسد: چگونه ممکن است؟

حضرت جواب می‌دهد: ابراهیم گفته است از بت‌ها سؤال کنید اگر سخن گفتند، بت بزرگ آن‌ها را شکسته است و اگر سخن نگفتند پس بت بزرگ کاری انجام نداده است و بت‌ها سخن نگفتند و ابراهیم هم دروغ نگفته است.[2]

نکاتی در این روایت حائز اهمیت است:

  1. جمله شرطیه جمله است که در صورتی که شرط ثابت باشد، جزا هم ثابت است و این منطوق جمله شرطیه است.

این روایت به صراحت دلالت می‌کند که جمله شرطیه علاوه بر منطوق آن، دلالت می‌کند که در صورتی که شرط منتفی باشد، جزا هم منتفی است و این مفهوم جمله شرطیه است.

این همان مطلبی است که با عنوان «حجیت مفهوم شرط» در اصول مطرح است.

  1. امام می‌توانست با یک کلمه به راوی بگوید که ابراهیم دروغ نگفته است و راوی هم باید بدون چون و چرا می‌پذیرفت و دقیقا در بعضی از روایات آمده است که امام به این روش پاسخ داده‌اند، مانند روایت زیر:

صیقل به امام صادق عرض می‌کند که از امام باقر در مورد این آیه: بَلْ فَعَلَهُ‏ كَبيرُهُمْ‏ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُون، برای ما روایت شده که حضرت فرموده است: نه آنان سخن گفتند و نه ابراهیم دروغ گفته است.

امام می‌فرماید: ای صیقل نزد شما نسبت به این آیه چه مطلبی است؟

صیقل هم در پاسخ عرض می‌کند: غیر از تسلیم [در مقابل شما] هیچ.[3]

با این حال امام در روایت نخست در پاسخ، برای آموزش استنباط و پرورش مستنبِط، دلیل این که ابراهیم دروغ نگفته است را توضیح می‌دهد.

  1. اگر دو روایت پیشین را با یکدیگر مقایسه نماییم به نکته بسیار جالبی می‌رسیم. توجه کنید:

روایت ۱: قَالَ إِنَّمَا قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع‏ فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‏ إِنْ نَطَقُوا فَكَبِيرُهُمْ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَنْطِقُوا فَلَمْ يَفْعَلْ كَبِيرُهُمْ شَيْئاً فَمَا نَطَقُوا وَ مَا كَذَبَ إِبْرَاهِيمُ

روایت ۲: هذا إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ وَ دَلَالَةً عَلَى أَنَّهُمْ لَا يَفْعَلُونَ

مسلما هر دو پاسخ درست است.

اما نکته ظریف اینجا است که امام برای هر یک از روایان پاسخی مناسب درک آنها داده است.

از این نکته می‌توان استفاده نمود که همه افراد شایسته آموزش استنباط نبودند. از این رو پرورش امام تنها منحصر به افرادی است که قابلیت پرورش داشته‌اند.

 

[1]ـ انبیاء/63

[2]ـ أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ إِبْرَاهِيمَ ع‏ قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ قَالَ مَا فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ وَ مَا كَذَبَ إِبْرَاهِيمُ ع فَقُلْتُ فَكَيْفَ ذَاكَ قَالَ إِنَّمَا قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع‏ فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‏ إِنْ نَطَقُوا فَكَبِيرُهُمْ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَنْطِقُوا فَلَمْ يَفْعَلْ كَبِيرُهُمْ شَيْئاً فَمَا نَطَقُوا وَ مَا كَذَبَ إِبْرَاهِيمُ… (معاني الأخبار/ص209)

[3]ـ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ يُوسُفَ ع- أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ‏ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا سَرَقُوا وَ مَا كَذَبَ وَ قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع- بَلْ‏ فَعَلَهُ‏ كَبِيرُهُمْ‏ هذا فَسْئَلُوهُمْ‏ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‏ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا فَعَلُوا وَ مَا كَذَبَ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا عِنْدَكُمْ فِيهَا يَا صَيْقَلُ قَالَ فَقُلْتُ مَا عِنْدَنَا فِيهَا إِلَّا التَّسْلِيمُ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ أَحَبَّ اثْنَيْنِ وَ أَبْغَضَ اثْنَيْنِ أَحَبَّ الْخَطَرَ فِيمَا بَيْنَ الصَّفَّيْنِ وَ أَحَبَّ الْكَذِبَ فِي الْإِصْلَاحِ وَ أَبْغَضَ الْخَطَرَ فِي الطُّرُقَاتِ‏ وَ أَبْغَضَ الْكَذِبَ فِي غَيْرِ الْإِصْلَاحِ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع إِنَّمَا قَالَ- بَلْ‏ فَعَلَهُ‏ كَبِيرُهُمْ‏ هذا إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ وَ دَلَالَةً عَلَى أَنَّهُمْ لَا يَفْعَلُونَ وَ قَالَ يُوسُفُ ع إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ. (الكافي-الإسلامية/ج‏2/باب الکذب/ص341/ح17)

«قاعده اصولی منجزّیت احتمال» در روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۱/۲۰-۱۳:۵:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24237
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 293

یکی از مباحث کلامی، ضرورت عقلانی جستجو از خطر محتمل است.

همین مسئله در اصول فقه با عنوان «منجزّیت احتمال» تکلیف مطرح می‌شود.

توضیح این که اگر:

۱) علم تفصیلی به خطر و ضرر داشته باشیم، عقلا مکلف به دفع آن هستیم. مانند این که می‌دانیم زهر مار جعفری صد در صد کشنده است. لذا هرگز به آن نزدیک نمی‌شویم.

۲) همچنین اگر علم اجمالی به ضرر داشته باشیم، باز هم عقلا مکلف به دفع آن هستیم. مانند این که می‌دانیم در یکی از اتاق‌های منزل، مار جعفری وجود دارد. لذا هرگز در این منزل ساکن نمی‌گردیم.

۳) و نیز اگر احتمال دهیم که خطری وجود دارد و ضرری محتمل است، اما علم صد در صد به آن نداشته باشیم، در این صورت نیز عقلاً مکلف به جستجو و تفحص هستیم و بدون تحقیقات لازم، اقدامی نمی‌کنیم که در آن احتمال ضرر وجود داشته باشد. مانند این که احتمال دهیم در منزلی مار جعفری وجود دارد. در این صورت بدون جستجوی کامل، هرگز در چنین منزلی سکونت نمی‌کنیم.

این امر عقلی، از شدت بداهت و وضوح، مورد اتفاق همه عقلاء نیز هست و لذا سیره عقلاء نیز بر همین منوال جاری و ساری است.

«قانون دفع ضرر محتمل»، دقیقا همین امر سوم است.

ناگفته پیداست که اگر «قانون دفع ضرر محتمل» را بپذیریم، جایی برای تردید در تکلیف عقلی در مورد امر اول، یعنی علم تفصیلی و در مورد امر دوم، یعنی علم اجمالی باقی نمی‌ماند.

«قانون دفع ضرر محتمل» در روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است. جالب این است که در این دسته از روایات نشانی از تعبد وجود ندارد، بلکه «قانون دفع ضرر محتمل» را دقیقا مصداق عقلانیت شمرده و در نتیجه انکار آن موجب شگفتی امام علیه السلام و نشانه عدم خرد و خردورزی قرار گرفته است.

از جمله روایات:

كَانَ بِمِصْرَ زِنْدِيقٌ تَبْلُغُهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَشْيَاءُ فَخَرَجَ إِلَى الْمَدِينَةِ لِيُنَاظِرَهُ… فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِلزِّنْدِيقِ أَ تَعْلَمُ أَنَّ لِلْأَرْضِ تَحْتاً وَ فَوْقاً قَالَ نَعَمْ قَالَ فَدَخَلْتَ تَحْتَهَا قَالَ لَا قَالَ فَمَا يُدْرِيكَ مَا تَحْتَهَا قَالَ لَا أَدْرِي إِلَّا أَنِّي أَظُنُّ أَنْ لَيْسَ تَحْتَهَا شَيْ‏ءٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَالظَّنُّ عَجْزٌ لِمَا لَا تَسْتَيْقِنُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَ فَصَعِدْتَ السَّمَاءَ قَالَ لَا قَالَ أَ فَتَدْرِي مَا فِيهَا قَالَ لَا قَالَ عَجَباً لَكَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَغْرِبَ وَ لَمْ تَنْزِلِ الْأَرْضَ وَ لَمْ تَصْعَدِ السَّمَاءَ وَ لَمْ تَجُزْ هُنَاكَ فَتَعْرِفَ مَا خَلْفَهُنَّ وَ أَنْتَ جَاحِدٌ بِمَا فِيهِنَّ وَ هَلْ يَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا يَعْرِفُ قَالَ الزِّنْدِيقُ مَا كَلَّمَنِي بِهَذَا أَحَدٌ غَيْرُكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَنْتَ مِنْ ذَلِكَ فِي شَكٍّ فَلَعَلَّهُ هُوَ وَ لَعَلَّهُ لَيْسَ هُوَ فَقَالَ الزِّنْدِيقُ وَ لَعَلَّ ذَلِكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّهَا الرَّجُلُ لَيْسَ لِمَنْ لَا يَعْلَمُ حُجَّةٌ عَلَى مَنْ يَعْلَمُ وَ لَا حُجَّةَ لِلْجَاهِلِ يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ تَفَهَّمْ عَنِّي فَإِنَّا لَا نَشُكُّ فِي اللَّهِ أَبَداً… الكافي ج‏1، ص: 73

فَلَمَّا رَجَعَ إِلَيْنَا ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ قَالَ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْمُقَفَّعِ مَا هَذَا بِبَشَرٍ وَ إِنْ كَانَ فِي الدُّنْيَا رُوحَانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إِذَا شَاءَ ظَاهِراً وَ يَتَرَوَّحُ إِذَا شَاءَ بَاطِناً فَهُوَ هَذَا فَقَالَ لَهُ وَ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ جَلَسْتُ إِلَيْهِ فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ عِنْدَهُ غَيْرِي ابْتَدَأَنِي فَقَالَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ عَلَى مَا يَقُولُونَ يَعْنِي أَهْلَ الطَّوَافِ فَقَدْ سَلِمُوا وَ عَطِبْتُمْ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ عَلَى مَا تَقُولُونَ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُونَ فَقَدِ اسْتَوَيْتُمْ وَ هُمْ… ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ أَزِيدُكَ وُضُوحاً أَ رَأَيْتَ لَوْ كَانَ مَعَكَ كِيسٌ فِيهِ جَوَاهِرُ فَقَالَ لَكَ قَائِلٌ هَلْ فِي الْكِيسِ دِينَارٌ فَنَفَيْتَ كَوْنَ الدِّينَارِ فِي الْكِيسِ فَقَالَ لَكَ صِفْ لِيَ الدِّينَارَ وَ كُنْتَ غَيْرَ عَالِمٍ بِصِفَتِهِ هَلْ كَانَ لَكَ أَنْ تَنْفِيَ كَوْنَ الدِّينَارِ عَنِ الْكِيسِ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ قَالَ لَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَالْعَالَمُ أَكْبَرُ وَ أَطْوَلُ وَ أَعْرَضُ مِنَ الْكِيسِ فَلَعَلَّ فِي الْعَالَمِ صَنْعَةً مِنْ حَيْثُ لَا تَعْلَمُ صِفَةَ الصَّنْعَةِ مِنْ غَيْرِ الصَّنْعَةِ… فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع أَنْتَ بَعْدُ عَلَى عُتُوِّكَ وَ ضَلَالِكَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ فَذَهَبَ يَتَكَلَّمُ فَقَالَ لَهُ ع‏ لا جِدالَ فِي الْحَجِ‏ وَ نَفَضَ رِدَاءَهُ مِنْ يَدِهِ وَ قَالَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُ نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا نَقُولُ وَ هُوَ كَمَا نَقُولُ نَجَوْنَا وَ هَلَكْتَ فَأَقْبَلَ عَبْدُ الْكَرِيمِ عَلَى مَنْ مَعَهُ فَقَالَ وَجَدْتُ فِي قَلْبِي حَزَازَةً فَرُدُّونِي فَرَدُّوهُ فَمَاتَ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ. کافی ج۱ ص۷۸

هر چند روایات پیشین در مورد احتمال وجود آفریدگار است، اما روشن است که قانون عقلی یاد شده، هرگز مختص به این مورد نیست و در همه موارد جاری و ساری است.

البته ممکن است از این قانون در سایر موارد با تعبیرات دیگری یاد شود.

مثلا در علم اصول فقه از آن با تعبیر تنجّز تکلیف (گردن گیری) یاد می‌شود.

بر همین اساس گفته می‌شود:

علم تفصیلی به تکلیف، منجّز است.

علم اجمالی به تکلیف، منجّز است.

احتمال تکلیف، منجّز است.

از تنجّز علم تفصیلی با تعبیر اشتغال یقینی نیز یاد می‌شود و لذا گفته می‌شود اشتغال یقینی، فراغ ذمه و امتثال یقینی می‌طلبد.

از تنجّز علم اجمالی نیز با تعبیر اشتغال یقینی نیز یاد می‌شود و لذا گفته می‌شود بدون انحلال علم اجمالی، اشتغال ذمه باقی است و همچنان فراغ یقینی می‌طلبد.

از تنجّز احتمال تکلیف با تعبیر «عدم مؤمِّن» یاد می‌شود و لذا گفته می‌شود تا پیش از تحصیل «مؤِّمن عقلی یا شرعی» جستجو و تفحص از تکلیف واجب است.

روشن شد که مستند قاعده اصولی منجزّیت احتمال، عبارت است از:

۱) عقل

۲) سیره عقلاء

۳) روایات

منجزّیت احتمال یکی از قواعد مهم کلام و اصول فقه است.

نکته سنجان توجه کنند که منجزیت عقلی احتمال، قبل از اجراء برائت شرعی است و اجراء برائت شرعی نیز تنها پس از جستجوی از تکلیف و اتمام فحص است. با آمدن برائت، مؤمّن حاصل می‌شود و تنجز مترفع می‌گردد.

بنا بر این، پیش از جستجو و فحص، مطلقا مؤمّنی نیست و بعد از جستجو و فحص، تنها در موارد جریان برائت، مؤمن حاصل می‌شود. اما در مواردی که برائت قابل جریان نیست،  مانند دماء و فروج و…، به تفصیلی که در جای خودش بیان شده است باز هم تنجز احتمال به قوت خودش باقی است.

از آن جایی که منجزیت احتمال امری کاملا عقلی است، تعبدیت در آن محتمل نیست. به این لحاظ می‌توان گفت این گونه قواعد عقلی مسلم، مصداق کاربرد درست عقل در حوزه دین است.

به سخن دیگر حتی اگر چنین روایتی هم در مورد منجزیت احتمال وجود نداشت، باز هم لازم بود که فقیه به همین روش و بر طبق همین قاعده عمل کند.

قانون عقلی کلی «قیاس اولویت» در روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۱/۲۰-۱۳:۱۸:۱۰
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۱/۰۱/۲۰-۱۳:۲۰:۴۹
    • کد مطلب:24263
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 318

یکی از استدلالهای بسیار رایج اصولی، قیاس اولویت است. قیاس اولویت، البته به شرطها و شروطها، از بدیهیات عقلی است.

اما متأسفانه بسیاری از بدیهیات عقلی، مورد انکار اخباریت قرار گرفته است.

یکی از مصادیق قیاس اولویت، این آیه قرآن است که می‌فرماید:

فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ (به پدر و مادر اف نگو.)[1]

خود نگارنده از یکی از اخباریون شنیدم که می‌گفت:

از این آیه هرگز نمی‌توان استفاده کرد که زدن پدر و مادر حرام است. لذا برای حرمت کتک زدن پدر و مادر، باید آیه و یا روایت دیگری داشته باشیم که به صراحت بگوید کتک زدن پدر و مادر حرام است.

بیان یاد شده در واقع، تعریف نص حدیثِ خالص و محض است.

اما هنگامی به روایات مراجعه می‌کنیم، شاهد تطبیق کبرای کلی قیاس اولویت بر این آیه هستیم. توجه کنید:

عَنْ حَدِيدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَدْنَى‏ الْعُقُوقِ‏ أُفٍّ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً أَهْوَنَ مِنْهُ لَنَهَى عَنْه‏. کافی ج۲ ص348

امام صادق علیه السلام فرمود: کمترین عقوق والدین اف (گفتن به آنها) است و اگر خداوند عز و جل چیزی پایین‌تر از اف می‌دانست، البته که از آن (کمترین) نهی می‌کرد (تا با تحریم کمترین، همه مصادیق عقوق حرام گردد).

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ عَلِمَ اللَّهُ شَيْئاً أَدْنَى مِنْ أُفٍّ لَنَهَى عَنْهُ وَ هُوَ مِنْ أَدْنَى الْعُقُوقِ وَ مِنَ الْعُقُوقِ أَنْ يَنْظُرَ الرَّجُلُ إِلَى وَالِدَيْهِ فَيُحِدَّ النَّظَرَ إِلَيْهِمَا. کافی ج۲ ص349

امام صادق علیه السلام فرمود: اگر خداوند چیزی پایین‌تر از اف (گفتن به والدین) می‌دانست، البته که از آن (کمترین) نهی می‌کرد (تا با تحریم کمترین، همه مصادیق عقوق حرام گردد) و اف گفتن از پایین‌ترین درجات عقوق است و یکی دیگر از مصادیق عقوق این است که شخص با نگاه تند به والدینش بنگرد.

عَنْ حَدِيدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَدْنَى الْعُقُوقِ أُفٍّ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ أَيْسَرَ مِنْهُ لَنَهَى عَنْهُ. کافی ج۲ ص349

امام صادق علیه السلام فرمود: کمترین عقوق والدین اف (گفتن به آنها) است و اگر خداوند چیزی آسان‌تر و ساده‌تر از اف می‌دانست البته که از آن (کمترین) نهی می‌کرد (تا با تحریم کمترین، همه مصادیق عقوق حرام گردد).

توضیح بیشتر این روایات این است که «اف گفتن» به پدر و مادر، کوچکترین و پایین‌ترین درجه عقوق والدین است. هنگامی که کوچکترین و پایین‌ترین درجه عقوق حرام باشد، عقل به بداهت در می‌یابد که درجات بالاتر و بزرگتر عقوق نیز مورد نهی است و حرام می‌باشد.

به سخن دیگر اگر درجه پایین عقوق والدین حرام باشد، درجه بالای آن، به اولویت حرام است. لذا خداوند تنها از اف گفتن به والدین نهی فرموده است و بقیه مصادیق عقوق را به بداهت عقلی آن واگذار کرده است.

این همان قانون کلی عقلی است که از آن با تعبیر «قیاس اولویت» یاد می‌شود.

 

[1]- إسراء 23

حجیت دلالت التزامی، مهر ابطال بر منطق نص حدیث

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۹/۱۷-۲۱:۱۴:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24266
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 323

یکی از مدالیل احادیث، مدلول التزامی است.

مدلول التزامی، با منطق نص حدیث در تعارض است. تبعا اگر حجیت مدلول التزامی ثابت شود، مستلزم بطلان منطق نص حدیث است.

برای توضیح بیشتر ابتدا به این حدیث توجه نمایید:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ قِيلَ لَهُ وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِيمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْعِلْمُ الَّذِي أَعْطَاهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص سُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى مُحَمَّدٍ ص قِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ السُّنَنُ قَالَ عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ- فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع اسْمَعُوا مَا يَقُولُ إِنَ‏ اللَّهَ‏ يَفْتَحُ‏ مَسَامِعَ‏ مَنْ‏ يَشَاءُ إِنِّي حَدَّثْتُهُ أَنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص عِلْمَ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّهُ جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هُوَ يَسْأَلُنِي أَ هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ. الكافي ج‏1، ص: 222

امام باقر علیه السلام فرمود: (مردم برای سیراب شدن از علم، با تلاش زیاد) آب اندک را می‌مکند (اما) رود بزرگ را رها می‌کنند. به حضرت گفته شد رود بزرگ چیست؟ فرمود (رود بزرگ) رسول خدا صلی الله علیه و آله و علمی است که خداوند به او بخشیده.

واقعا که خداوند عز و جل سنتهای پیامبران، از آدم گرفته تا محمد صلی الله علیه و آله را برای آن حضرت گرد آورده است.

به حضرت گفته شد آن سنّتها چیست؟ فرمود تمام علم پیامبران.

و (حضرت سپس این گونه ادامه دادند که) رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام این علم را نزد امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده است.

مردی به حضرت گفت ای فرزند رسول خدا، امیرالمؤمنین علیه السلام اعلم است یا بعضی از پیامبران؟

امام باقر علیه السلام (رو به دیگران کرد و) فرمود: (ای مردم) بشنوید این شخص چه (حرف بی‌ربطی) می‌گوید! واقعا که خداوند گوشهای (دل) هر که را بخواهد باز می‌کند (تا توان فهمیدن پیدا کند و این مرد از کسانی است که خداوند به او توان فهمیدن عطا نفرموده است که چنین می‌گوید.)

واقعا من می‌گویم خداوند علم پیامبران را برای محمد صلی الله علیه و آله (یک جا) جمع کرده است و آن حضرت تمام آن علم را نزد امیرالمؤمنین علیه السلام گذاشته است. (با این حال باز هم) این مرد می‌پرسد: آیا امیرالمؤمنین علیه السلام اعلم است یا بعضی از پیامبران؟!

این حدیث از ابعاد مختلفی شایسته درنگ و تأمل است.

بخش برجسته حدیث، شگفتی شدید امام از پرسش سائل است. این شگفتی نشان از بی‌جا بودن پرسش اوست. اسْمَعُوا مَا يَقُولُ…

لذا امام آن مرد را لایق پاسخ نمی‌بیند و رو از او برگردانده و در ادامه سخن، خطاب به دیگران می‌کند.

در خطاب امام به دیگران نیز سه نکته وجود دارد:

۱- با جمله اسْمَعُوا مَا يَقُولُ… گویا از دیگران کمک می‌گیرد برای تفهیم مطلب به شخص نالایق.

۲- با جمله إِنَ‏ اللَّهَ‏ يَفْتَحُ‏ مَسَامِعَ‏ مَنْ‏ يَشَاءُ…، به علت نفهمیدن شخص اشاره می‌کند و این که نفهمیدن او به این دلیل است که خداوند به وی عقل کافی نداده است. به سخن دیگر فهم این گونه امور، در گرو عطای خرد است. کاستی در خرد سائل، موجب شده است که این پرسش بی‌ربط را مطرح کند.

۳- در پایان نیز پاسخ فرد یاد شده را خطاب به دیگران بیان می‌کند.گویا امام می‌خواهد همچنان بر نالایق بودن او تأکید فرماید.

اینک به درایت سخن امام می‌نشینیم.

حاصل بیان حضرت این است که علم همه پیامبران نزد امیرالمؤمنین علیه السلام جمع است.

لازمه جمع شدن همه علوم پیامبران نزد امیرالمؤمنین علیه السلام، اعلمیت آن حضرت بر همه پیامبران است.

به سخن دیگر جمع شدن همه علوم نزد حضرت، با اعلمیت حضرت، هر دو، دو روی یک سکه است و قابل تفکیک از یکدیگر نیست.

حاصل درایت این بخش از حدیث، حجیت دلالت التزامیه است.

در روش اصولیون، دلالت التزامیه کاربردهای فراوانی در اصول فقه و فقه دارد.

اما جالب این است که سائل، از دلالت التزامیه چشم پوشی کرده و باز هم از اعلمیت امیرالؤمنین علیه السلام از همه پیامبران می‌پرسد.

روح این پرسش این است که سائل، بیان ملزوم را برای بیان لازم، کافی نمی‌داند.

به سخن دیگر به نظر سائل تا ملزوم به شکل صریح در منطوق کلام امام آورده نشود، اعتبار ندارد.

این امر، همان «منطق نص حدیث» است که ادعا می‌کند باید عین مطلب در الفاظ منطوق به صراحت ذکر شود.

جالب‌ترین نکته این است که امام این شیوه سائل را ناشی از بی‌خردی او دانسته و لذا خطاب را متوجه دیگران کرده و فرموده است: اسْمَعُوا مَا يَقُولُ إِنَ‏ اللَّهَ‏ يَفْتَحُ‏ مَسَامِعَ‏ مَنْ‏ يَشَاءُ…

چکیده حدیث عبارت است از:

۱) حجیت دلالت التزامی

۲) بطلان «منطق نص حدیث»

۳) «منطق نص حدیث» ناشی از بی‌خردی است

۴) بی‌خرد، شایستگی خطاب امام را ندارد.

تربیت مستنبط و آموزش تخصیص عام قرآنی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۴/۲۱-۱۰:۵۸:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۱/۰۴/۲۵-۱۰:۲۴:۲
    • کد مطلب:24341
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2960

در این نوشتار با یک حدیث دیگر و کلی نکات درایتی آن با شما هستیم.

عمار ساباطی گفت به امام صادق علیه السلام گفتم که ابوامیه یوسف بن ثابت از شما نقل کرده است که واقعا شما چنین فرموده‌اید که: با ایمان (هیچ) عمل (بد و هیچ گناهی به شخص) زیان نمی‌رساند و با کفر (نیز هیچ) عمل (خوبی به شخص) سودی نمی‌رساند. (این مطلب که درست نیست!)

امام علیه السلام فرمود: ابوامیه از تفسیر این مطلب از من نپرسید. (لذا به خاطر نفهمیدن مقصود من به خطا رفتی) همانا به این سخن قصد کردم که:

کسی که امام از آل محمد را بشناسد و ولایت او را بپذیرید، سپس آن چه از عمل خیر (و طاعت خداوند) بخواهد انجام دهد، آن عمل خیر از او پذیرفته می‌شود و چندین برابر برای او (نوشته) می‌شود، پس به کارهای خیر با معرفت امام سود می‌برد. این است آن چه که من از این سخن قصد کرده‌ام.

و نیز هنگامی که بندگان، ولایت امام ستمکاری را که از جانب خداوند تعالی نیست بپذیرند، خداوند کارهای نیکی که (چنین) بندگانی انجام می‌دهند، نمی‌پذیرد.

عبدالله بن یعفور (که در مجلس حاضر بود) به امام عرض کرد آیا خداوند تعالی (در قرآن) نگفته است که:

هر كس نيكی آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ايمنند؟! (نمل 89)

پس چگونه عمل صالح از کسانی که ولایت امامان ستمکار را داشته باشند، پذیرفته نمی‌شود؟!

امام صادق علیه السلام به او فرمود: آیا می‌دانی که حسنه و کار نیکی که خداوند در این آیه قصد کرده چیست؟ (به خدا سوگند که) این حسنه شناخت امام و فرمانبرداری از اوست و (دلیلش هم این آیه است که) واقعا که خداوند عز و جل (در قرآن) فرموده است:

و هر كس سیئه و بدی به ميان آورَد، به رو در آتش [دوزخ‏] سرنگون شوند. آيا جز آنچه می‏كرديد سزا داده می‏شويد؟ (نمل ۹۰)

و همانا خداوند از سیئه و کار بد، اراده کرده است انکار امامی را که از جانب خداوند تعالی است.

سپس امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که روز قیامت همراه با ولایت امام ستمگری که از جانب خدا نیست بیاید و منکر حق ما و ولایت ما نزد خداوند حاضر شود، خداوند تعالی در روز قیامت او را به رو در آتش سرنگون سازد.[1]

نکات حدیث:

۱) امام علیه السلام مطلبی را فرموده است که مورد برداشت نادرست برخی از اصحاب قرار گرفته است.

۲) با تفسیر امام این برداشت نادرست مرتفع می‌گردد.

۳) تفسیر امام مورد اشکال یکی دیگر از اصحاب امام قرار می‌گیرد.

۴) مستند اشکال این صحابی، یک آیه قرآن است.

۵) امام با استناد به یک آیه دیگر از قرآن اشکال مطرح شده را رد می‌فرماید.

درایت روایت:

راوی، عمل با ایمان را مطلق پنداشته و آن را شامل گناه نیز کرده است.

امام، عمل با ایمان را مقید به عمل خیر فرموده است.

به این ترتیب اشکال راوی مرتفع می‌گردد.

اما در نقطه مقابل، امام، حسنه‌ی بدون ایمان را فاقد شایستگی پذیرش می‌داند.

عبدالله بن یعفور با استناد به اطلاق آیه‌ی:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (هر كس نيكی به ميان آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ايمنند؟!)

بر تقیید حسنه به ایمان، اشکال می‌کند.

امام با استناد به آیه‌ی: وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ‏ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (و هر كس سیئه و بدی به ميان آورَد، به رو در آتش [دوزخ‏] سرنگون شوند. آيا جز آنچه می‏كرديد سزا داده می‏شويد؟)

امام علیه السلام، اطلاق حسنه در آیه یاد شده را، معارض با آیه دیگر قرآن قرار می‌دهد و اطلاق حسنه را باطل می‌کند.

پیش از توضیح شایسته است ابتدا بررسی شود آیا روایت مطرح شد:

اولا صرفا بیانگر امر تعبدی است یا غرض امام تعقل مطلب از سوی پرسشگر بوده است؟

ثانیا بر فرض تعقلی بودن روایت آیا امام به صرف ادعا بسنده است یا این که بر مدعای خودش استدلال کرده است؟

به نظر می‌رسد که روایت ناظر به شاخه سوم است. یعنی یک با بیان استدلال پاسخ پرسشگر را داده است. بر این اساس استدلال امام باید فهمیده شود.

اما توضیح این استدلال و استنباط امام این است که:

خداوند در آیه ۹۰ سوره نمل، مرتکب سیئه را شایسته دوزخ می‌داند.

بالاترین سیئه، پس از شرک و انکار پیامبر، ولایت امام جائر است که منصب الهی امامت را غصب کرده است.

لذا چنین شخصی قطعا جهنمی است.

اگر حسنه در آیه ۸۹ سوره نمل اطلاق داشته باشد و هر حسنه‌ی خُرد و کوچکی را بگیرد، آیه ۹۰ مبتلا به تخصیص اکثر می‌گردد و سخن خداوند را غیر حکیمانه می‌کند.

این امر، موجب می‌شود که اطلاق حسنه در آیه ۸۹ ساقط گردد.

البته این مطلب تفصیل بیشتری می‌طلبد. از جمله این که رابطه آیه حسنه با آیه سیئه چیست؟ این دو موضوع بیگانه از هم هستند یا این که هر یک اطلاق دارد و دیگر اطلاق آن را تقیید می‌زند؟ و در صورت اطلاق چند اطلاق در حسنه متصور است؟ پرداختن به این امور خارج از مجال این نوشتار است.

 

این روایت شریف شامل امور زیر است:

۱) استنباط امام علیه السلام

۲) اهتمام حضرت به تربیت مستنبط

۳) تطبیق برخی از قواعد اصول فقه

 

[1]- عَنِ السَّابَاطِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أَبَا أُمَيَّةَ يُوسُفَ بْنَ ثَابِتٍ حَدَّثَ عَنْكَ أَنَّكَ قُلْتَ لَا يَضُرُّ مَعَ‏ الْإِيمَانِ‏ عَمَلٌ‏ وَ لَا يَنْفَعُ مَعَ الْكُفْرِ عَمَلٌ

فَقَالَ إِنَّهُ لَمْ يَسْأَلْنِي أَبُو أُمَيَّةَ عَنْ تَفْسِيرِهَا إِنَّمَا عَنَيْتُ بِهَذَا أَنَّهُ:

مَنْ عَرَفَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَتَوَلَّاهُ ثُمَّ عَمِلَ لِنَفْسِهِ بِمَا شَاءَ مِنْ عَمَلِ الْخَيْرِ قُبِلَ مِنْهُ ذَلِكَ وَ ضُوعِفَ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً فَانْتَفَعَ بِأَعْمَالِ الْخَيْرِ مَعَ الْمَعْرِفَةِ فَهَذَا مَا عَنَيْتُ بِذَلِكَ

وَ كَذَلِكَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الَّذِي لَيْسَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی

فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ أَ لَيْسَ اللَّهُ تَعَالَی قَالَ‏ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏ فَكَيْفَ لَا يَنْفَعُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ مِمَّنْ تَوَلَّی أَئِمَّةَ الْجَوْرِ

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هَلْ تَدْرِي مَا الْحَسَنَةُ الَّتِي عَنَاهَا اللَّهُ تَعَالَی فِي هَذِهِ الْآيَةِ هِيَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ طَاعَتُهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ:

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ‏ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِالسَّيِّئَةِ إِنْكَارَ الْإِمَامِ الَّذِي هُوَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی

ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ جَاءَهُ مُنْكِراً لِحَقِّنَا جَاحِداً لِوَلَايَتِنَا أَكَبَّهُ اللَّهُ تَعَالَی يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي النَّارِ. بحار الأنوار ج‏27، ص: ۱۷۰

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما