×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
۱۹ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

یأس از خداوند

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۰۵-۶:۱۷:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21657
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2459

استغفر الله الذی لا اله الا هو ذا الجلال و الاکرام بدیع السماوات و الارض و اسئله ان یصلی علی محمد و آله و ان یتوب علینا

صلی الله علیک یا ابا عبدالله و علی جدک و ابیک و امک و اخیک و ذریتک و بنیک و علی المستشهدین فی نصرتک ما خاب من تمسک بکم و امن من لجأ الیکم یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما

خطبه

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۰۱-۲۱:۵۵:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21660
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 70

بسم الله الرحمان الرحیم

لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم حسبنا الله و نعم الوکیل رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی اشرف الأنبیاء و المرسلین  محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین لاسیما الکهف الحصین و غیاث المضطر المستکین بقیه الله فی الارضین

قل ثلاثا کما فی الروایه: صلی الله علیک یا ابا عبدالله

سوختم ز آتش هجران تو ای دوست بیا

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۰۱-۲۱:۵۵:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21661
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 334

 سوختم ز آتش هجران تو ای دوست بیا

تا نکشه است مرا طعنه اغیار بیا

من همه عمر تو را جستم و نایافته ام

تو عنایت کن و یک لحظه به دیدار بیا

من که از کوی طبیبم نگرفتم خبری

تو که دانی چه گذشته است به بیمار بیا

جان بتنگ آمده بس در قفس کهنه بماند

بهر آزادی این مرغ گرفتار بیا

همه جا گشتم، دستم به وصالت نرسید

تو بنه پای بچشم من، و یک بار بیا

یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تو اند

رخ بر افروز دمی بر سر بازار بیا

باوجودی که همه مست تماشای تو اند

الحظه ای را به تماشای من زار بیا

چه شود جلوه دهی خانه تاریک مرا

یابن الحسن یا بن الحسن

یاس در آیه ای از قرآن

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۰۱-۲۱:۵۵:۱۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21662
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 110

اما بعد فقد قال الحکیم فی کتابه الکریم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

سوره الفجر  فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي‏ أَهانَنِ‏ (16)

اما انسان هنگامى كه خداوند او را براى آزمايش اكرام مى‏كند و نعمت مى‏بخشد (مغرور مى‏شود و) مى‏گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته!.

و اما هنگامى كه براى امتحان روزى را بر او تنگ بگيرد مايوس مى‏شود و مى‏گويد پروردگارم مرا خوار كرده!

نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مايوس شو!

 گاهی تنگ کردن زندگی از طرف حضرت حق موجب سعادت در دنیا و آخرت میشود و وسعت بخشیدن مایه هلاک و گمراهی میشود.

آزمايش الهى گاه با نعمت است، و گاه با انواع بلا، نه روى آوردن نعمت بايد مايه غرور بشود، و نه بلاها مايه نا امیدی، ولى اين انسان كم ظرفيت در هر دو حال هدف آزمايش را فراموش مى‏كند، به هنگام روى آوردن نعمت گمان میکند كه مقرب درگاه خدا شده.

و اما هنگامى كه براى امتحان روزى را بر او تنگ بگيرد، مايوس مى‏شود و مى‏گويد: پروردگارم مرا خوار كرده"! مایوس میشود و از پروردگارش مى‏رنجد ، غافل از اينكه اينها همه وسائل آزمايش و امتحان او است. خداوند در سوره هود میفرماید: وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ:" هر گاه ما به انسان رحمتى بچشانيم سپس از او بگيريم نوميد و ناسپاس مى‏شود".

در آیه دیگر میفرماید: وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ‏:" هنگامى كه نعمتى به انسان مى‏دهيم روى مى‏گرداند و با تكبر از حق دور مى‏شود، اما هنگامى كه مختصر ناراحتى به او برسد پيوسته دعا مى‏كند و بيتابى مى‏نمايد".

یاس در روایات

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۰۱-۲۱:۵۵:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21663
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 45

اما برعکس خداوند متعال امید به خودش را و یاس و ناامیدی نسبت به بندگانش را از ما خواسته

عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً [1]

 و امید به خدا و یاس از مردم در دعا به درگاه الهی خیلی مؤثر است

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَا يَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْيَيْأَسْ‏ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ لَا يَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْأَلِ‏ اللَّهَ‏ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ.[2]

 عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ مَنْ لَمْ يَرْجُ النَّاسَ فِي شَيْ‏ءٍ وَ رَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ. [3]

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَا يَسْأَلَ اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ‏ فَلْيَقْطَعْ رَجَاءَهُ مِنَ النَّاسِ وَ لْيَصِلْهُ بِهِ فَإِذَا عَلِمَ ذَلِكَ مِنْهُ لَمْ يَسْأَلْهُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاه‏[4]

عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ، قَالَ: أَصَابَتْنِي فَاقَةٌ شَدِيدَةٌ وَ لَا صَدِيقٌ لِمُضِيقٍ، وَ لَزِمَنِي دَيْنٌ ثَقِيلٌ وَ غَرِيمٌ يَلِجُ بِاقْتِضَائِهِ، فَتَوَجَّهْتُ نَحْوَ دَارِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ، وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ لِمَعْرِفَةٍ كَانَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ، وَ شَعَرَ بِذَلِكَ مِنْ حَالِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَ كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ قَدِيمُ مَعْرِفَةٍ، فَلَقِيَنِي فِي الطَّرِيقِ فَأَخَذَ بِيَدِي وَ قَالَ لِي: قَدْ بَلَغَنِي مَا أَنْتَ بِسَبِيلِهِ، فَمَنْ تُؤَمِّلُ لِكَشْفِ مَا نَزَلَ بِكَ قُلْتُ: الْحَسَنَ بْنَ زَيْدٍ فَقَالَ: إِذَنْ لَا تُقْضَى حَاجَتُكَ وَ لَا تُسْعَفُ بِطَلِبَتِكَ، فَعَلَيْكَ بِمَنْ يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ، وَ هُوَ أَجْوَدُ الْأَجْوَدِينِ، فَالْتَمِسْ مَا تُؤَمِّلُهُ مِنْ قِبَلِهِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ ابْنَ عَمِّي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ، عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، عَنِ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى بَعْضِ أَنْبِيَائِهِ فِي بَعْضِ وَحْيِهِ إِلَيْهِ: وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُقَطِّعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ غَيْرِي بِالْإِيَاسِ، وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ فِي النَّاسِ، وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَرَجِي وَ فَضْلِي، أَ يُؤَمِّلُ عَبْدِي فِي الشَّدَائِدِ غَيْرِي، أَوْ يَرْجُو سِوَايَ! وَ أَنَا الْغَنِيُّ الْجَوَادُ، بِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِي مَفْتُوحٌ‏ لِمَنْ‏ دَعَانِي‏، أَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّهُ مَا أَوْهَنَتْهُ نَائِبَةٌ لَمْ يَمْلِكْ كَشْفَهَا عَنْهُ غَيْرِي، فَمَا لِي أَرَاهُ بِأَمَلِهِ مُعْرِضاً عَنِّي، قَدْ أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي وَ كَرَمِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي، فَأَعْرَضَ عَنِّي وَ لَمْ يَسْأَلْنِي وَ سَأَلَ فِي نَائِبَتِهِ غَيْرِي! وَ أَنَا اللَّهُ أَبْتَدِئُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ، أَ فَأُسْأَلُ فَلَا أُجِيبُ كَلَّا أَ وَ لَيْسَ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ لِي، أَ وَ لَيْسَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ بِيَدِي، فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِينَ سَأَلُونِي جَمِيعاً فَأَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَسْأَلَتَهُ، مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي مِثْلَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ، وَ كَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ فَيَا بُؤْسُ لِمَنْ عَصَانِي وَ لَمْ يُرَاقِبْنِي. فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، أَعِدْ عَلَيَّ هَذَا الْحَدِيثَ، فَأَعَادَهُ ثَلَاثاً فَقُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ لَا سَأَلْتُ أَحَداً بَعْدَ هَذَا حَاجَةً، فَمَا لَبِثْتُ أَنْ جَاءَنِي بِرِزْقٍ وَ فَضْلٍ مِنْ عِنْدِهِ. .[5]

 

[1]- بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏67 ؛ ص366

[2]- الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص148

[3]- الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص148

[4]- إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ؛ ج‏1 ؛ ص107

[5]- الأمالي (للطوسي) ؛ النص ؛ ص584

تنافی امید فطری با امر به یاس (جواب شبهه)

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۰۱-۲۱:۵۵:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21664
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 29

این که خداوند در نهاد انسان امید به زندگی به آموزش به کاسبی و... قرار داده را چه باید کرد، باید تصحیح کرد یعنی به مردم بفهمانیم که امید به خوبی ها در راه رضای خداوند باشداولا و ثانیا باید همه را از قدرت خداوند حکیم دانست چه این که هیچ خیری و امیدی محقق نمی شود مگر خداوند برای ما مقدر کند و وقتی مقدر فرمود وسیله قرار میدهد پس امید به وسله خداوند باید داشت نه امید به بشر بدون امید به خداوند. 

حکایتی از عاقبت نا امیدی

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۰۱-۲۱:۵۵:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21665
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 40

 عاقبت نومیدی حمید بن قحطبه از رحمت الهی

عبيد الله بزاز گفت: بين من و حميد بن قحطبه رفت و آمد بود و معامله با هم داشتيم. روزی بجانب او رفتم. همين كه شنيد من آمده‏ام مرا خواست. هنوز لباسهای سفرم را تغيير نداده بودم، هنگام نماز ظهر در ماه رمضان بود.

وقتی وارد شدم در حوضخانه‏ای كه آب از وسط آن رد مي‌شد نشسته بود. سلام كردم و نشستم دستور داد آفتابه لگن و حوله بياورند. دستهای خود را شست. امر كرد من نيز دستهای خود را بشويم. امر او را اطاعت كردم. غذا آوردند.

من فراموش كردم كه ماه رمضان است و روزه دارم، در بين غذا خوردن بخاطرم آمد. دست از خوردن كشيدم.

حميد گفت: چرا نمي‌خوری؟

گفتم: امير ماه رمضان است. من نه مريضم و نه علت ديگری وجود دارد كه موجب روزه خوردنم شود. قطعا شما يك ناراحتی داريد كه نمي‌توانيد روزه بگيريد.

حميد گفت: نه من هم هيچگونه ناراحتی ندارم و كاملا صحيح و سالم هستم.

در اين موقع اشك از گوشه چشم‌هايش جاری شد.

بعد از صرف غذا گفتم: چرا گريه كردی؟

گفت: نيمه شبی هارون الرشيد موقعی كه در طوس بود، از پی من فرستاد. وقتی پيش او رفتم ديدم شمع‌ها روشن، شمشيری آخته جلو او است. غلامی نيز ايستاده است.

همين كه چشمش به من افتاد، سربلند كرده گفت: حميد تا چه اندازه از امير المؤمنين اطاعت مي‌كنی؟

گفتم: مال و جانم را فدای او مي‌كنم.

سر به زير انداخت و اجازه بازگشت به من داد.

هنوز مختصر زمانی نگذشته بود كه به منزل رسيدم. پيك برای دومين بار آمده گفت: امير المؤمنين تو را مي‌خواهد.

با خود گفتم: انا لله مي‌ترسم تصميم كشتنم را گرفته باشد. آن مرتبه با ديدن من خجالت كشيده باشد.

باز پيش او رفتم، سر بلند كرده گفت: تا چه حد حاضری مطيع امير المؤمنين باشی؟

گفتم: مال و جان‏ و زن و فرزندم را فدايت مي‌كنم.

لبخندی زده گفت: اجازه داری برگردی.

باز رفتم. به منزل كه رسيدم طولی نكشيد خادم او آمده گفت: امير المؤمنين تو را مي‌خواهد.

بازگشتم ديدم به همان وضع اولی است.

سربلند كرده، گفت: تا چه اندازه از امير المؤمنين اطاعت مي‌كنی؟

گفتم: مال و جان و زن و فرزند و دينم را فدايت مي‌كنم.

جواب مرا كه شنيد خنديده گفت: اين شمشير را بگير، هر چه اين غلام دستور داد انجام بده.

شمشير را غلام برداشت و به من داد. مرا برد به خانه‏ای كه درش بسته بود. درب را گشود وسط خانه چاهی بود. سه اطاق ديگر نيز قرار داشت كه درهای آن بسته بود.

يكی از درها را باز كرد. بيست نفر در ميان اطاق بودند، با مويهای پريشان و زلف ريخته، بعضی پيرمرد و برخی نيز جوان در غل و زنجير.

غلام گفت: امير المؤمنين دستور داده اينها را بكشی.

تمام آنها سيد علوی و فرزند علی و فاطمه زهرا عليهما السلام بودند. يكی يكی آنها را بيرون آورد، من گردن زدم، بدن و سرهای آنها را ميان چاه مي‌انداخت.

باز در ديگری را گشود. بيست نفر ديگر از سادات علوی و فرزند فاطمه و علی عليهما السلام در آنجا به زنجير بسته بودند.

گفت: امير المؤمنين دستور داده اينها را نيز بكشی.

يكی يكی را بيرون آورد، من گردن زدم و بدنشان را ميان همان چاه انداخت. اين بيست نفر نيز تمام شد.

در اطاق سوم را گشود. در آنجا بيست نفر از فرزندان فاطمه زهرا و علی عليهما السلام بودند، با مويهای پريشان و زلفهای ريخته در غل و زنجير.

گفت: امير المؤمنين امر كرده كه اينها را هم بكشی.

شروع كرد يك يك آنها را بيرون آورد، من گردن زدم، بدنشان را در همان چاه انداخت. نوزده نفر را كشتم. پيرمردی كه موئی ژوليده داشت باقيماند. روی بمن كرده گفت:

مرگ بر تو باد! ای بدبخت! چه عذری خواهی آورد وقتی خدمت جد ما برسی با اينكه شصت نفر از اولادش را كشتی كه پدر و مادر آنها علی و فاطمه بودند.

در اين موقع دستهايم به لرزه افتاد و بدنم شروع به لرزيدن كرد. غلام با چهره‏ای خشم‏آلود به من نگاه كرد و تهديد نمود. آن پيرمرد را هم كشتم، بدنش را ميان چاه انداخت.

در صورتی كه من شصت نفر از اولاد پيامبر را كشته باشم، ديگر روزه و نماز برايم چه سودی دارد. من يقين دارم كه در آتش جهنم مخلد خواهم بود.

این هم نتیجه نا امیدی و یأس از رحمت خداوندی که درخانه رحمتش همیشه باز است و یاس از او رجاء به او را میگیرد

عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ ص قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏... أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ الْإِشْرَاكُ بِاللَّهِ يَقُولُ اللَّهُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ بَعْدَهُ الْإِيَاسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- إِنَّهُ لا يَيْأَسُ‏ مِنْ‏ رَوْحِ‏ اللَّهِ‏ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُون‏...[1]

 

[1]- الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص285

ذکر مصیبت

  • نویسنده:سید محمد رضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۱/۰۱-۲۱:۵۵:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21666
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 44

اما عرضه میداریم به خدای کریم که واسطه امیدی در این شب جمعه به درگاه تو آرده ایم و آن سلام به سید الشهداء است

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا مابقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله آخر العهد منی لزیارتک السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ ص‏ وَ الْحَسَنُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذِهِ يَلْثِمُهُمَا وَ يُقَبِّلُهُمَا وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُمَا وَ عَادِ مَا [مَنْ‏] عَادَاهُمَا ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ خُضِبَتْ‏ شَيْبَتُهُ‏ مِنْ دَمِهِ يَدْعُو فَلَا يُجَابُ وَ يَسْتَنْصِرُ فَلَا يُنْصَرُ قُلْتُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شِرَارُ أُمَّتِي مَا لَهُمْ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي‏...[1]

تا آن جا که عمر سعد ندا داد:

ثمّ‌ إنّ‌ عمر بن سعد لعنه اللّه نادى: من ينتدب للحسين فيطؤه بفرسه ؟ فانتدب له عشرة نفر

10 حرام زاده با اسب هایشان به بدن سید الشهداء جسارت کردن واحسیناه واسیداه وامظلوماه

مصحف آیه آیه ام آیه پاره پاره ام

زخم تن تو هم عدد، با غم بی شماره ام

اشک دو دیده ترم وقف گلوی خشک تو

خون گلوی خشک تو می چکد از نظاره ام

ماه کنار علقمه مهر میان قتلگه

آه که پشت خیمه ها گم شده یک ستاره ام

می زنم از درون دل بوسه به زخم حنجرت

می رسد از چهار سو کعب نی دو باره ام

در یم خون نظاره کن از سر نی اشاره کن

تشنه یک نظاره و کشته یک اشاره ام

یوسف من چه غم اگر مانده برهنه پیکرت

پیرهن تنت شده قلب هزار پاره ام

گریه دخترت برد صبر و قرار از تنم

خنده قاتلت زند بر دل و جان شراره ام

 

 

[1]- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ؛ ص16

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما