امام چهارم فرمود: يك روز رسول خدا صلی الله علیه و آله بيرون شد و نماز بامداد را خواند و سپس فرمود:
ای گروه مردم! چه کسی در مقابل از سه نفری كه به لات و عزی قسم خوردند که مرا بكشند، میایستد. به پروردگار كعبه (این سه نفر) قسم کذب خوردهاند.
كسی جواب نداد.
فرمود: گمانم علی بن ابی طالب ميان شما نيست.
عامر بن قتاده عرض كرد: او امشب تب داشت و نيامده با شما نماز بخواند. اجازه بدهيد به او خبر دهم.
پيغمبر فرمود: خبر ده.
رفت و او را خبر داد و امير المؤمنين بشتاب آمد و يك ازاری به تن داشت كه دو گوشهاش را بگردن گره كرده بود و عرض كرد يا رسول اللَّه! اين خبر چيست؟
فرمود: اين فرستاده پروردگار من است و خبر میدهد از كسانی كه برای كشتن من قيام كردهاند و به پروردگار كعبه دروغ گفتهاند.
علی علیه السلام فرمود: من به تنهائی جلو آنها میایستم و هم اكنون لباس خود را به بر ميكنم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اين لباس و اين زره و اين شمشير. زره به تن او كرد و عمامه بر سرش بست و شمشير به كمرش آويخت و به اسب خودش سوار كرد.
امير المؤمنين رفت و تا سه روز از او خبری نشد و جبرئيل علیه السلام از او خبری نداد.
فاطمه علیها السلام با حسن و حسين آمد و گفت: بسا اين دو بچه بیپدر شده باشند.
اشك از چشم پيغمبر سرازير شد و فرمود: ای مردم! هر كه خبری از علی برای من بياورد، مژده بهشت به او میدهم.
(مسلمانان چون پیامبر را بسیار اندوهگین دیدند) هر كدام به راهی رفتند، تا خبری آورند؛ حتی پيرهزنها هم بيرون رفتند.
عامر بن قتاده برگشت و مژده علی را آورد و جبرئيل هم گزارش او را به پيغمبر رسانيد و امير المؤمنين هم با سه شتر و دو اسير و سه اسب وارد شد و سری هم همراه داشت.
پيغمبر فرمود: ميخواهی من از وضع تو گزارش دهم؟ ای أبو الحسن!
منافقان گفتند: تا قبل از این بیتاب بود و اكنون ميخواهد گزارش كار او را بدهد.
پيغمبر فرمود: ای أبا الحسن! تو خود گزارش كارت را بده، تا گواه بر اين مردم باشی.
عرض كرد: به چشم يا رسول اللَّه!
چون به آن وادی رسيدم، اين سه تن را ديدم كه بر شتر سوارند.
به من فرياد زدند: كيستی؟
گفتم: من علی بن ابی طالب پسر عم رسول خدايم.
گفتند: ما رسولی برای خدا نميشناسيم. كشتن تو با كشتن محمد پيش ما برابر است.
اين مقتول بر من حمله كرد و چند ضربت ميان من و او رد و بدل شد و باد سرخی وزيد كه از آن صدای تو را شنيدم که ميگفتی: من گريبان زرهش را برايت دريدم. برگ و شانهاش را بزن. به شانه او زدم و كاری نشد. سپس باد زردی وزيد و ميگفتی: زره را از رانش پس انداختم، به رانش بزن. زدم و قطعش كردم و سرش را برگرفتم و دور انداختم.
اين دو مرد به من گفتند: شنيديم محمد رفيق دلسوز و مهرباني است. ما را نزد او ببر و در كشتن ما مشتاب. اين سرور ما با هزار پهلوان برابر بود.
پيغمبر فرمود: ای علی! آواز اول كه شنيدی از جبرئيل بود و دوم از ميكائيل. يكی از اين دو مرد را نزد من آور.
او را پيش داشت و باو فرمود: بگو لا إله إلا الله و به رسالت من گواهی ده.
گفت: برای من از جا كندن كوه ابو قبيس از اين اعتراف آسانتر است.
فرمود: يا علی! او را عقب ببر و گردن بزن.
سپس فرمود: ديگری را بياور. باو هم فرمود بگو لا إله إلا الله و به رسالت من گواهی بده.
گفت: مرا به رفيقم ملحق کن.
فرمود: ای علی! او را هم ببر و گردن بزن.
تا شمشيرش را بلند کرد که كه گردن او را بزند، جبرئيل نزد پيغمبر آمد و گفت: ای محمد! پروردگارت سلام میرساند و ميفرمايد او را مكش؛ زيرا او در قوم خودش، خوشخلق و با سخاوت است.
پيغمبر فرمود: ای علی دست نگهدار كه اين فرستاده پروردگار من خبر میدهد كه او در قبیله خود، خوش رفتار و با سخاوت است.
آن مشرك گفت: اين رسول پروردگار تو است كه چنين خبری داده؟
فرمود: آری.
گفت: بخدا من هرگز در برابر برادرم مالك درهمی نبودم و در جنگ هم چهره در هم نکشیدم. و گواهی میدهم که معبود حقی جز خدا نیست و تو رسول خدائی.
پيغمبر فرمود: اين است كه حسن خلق و سخاوت او را به بهشت پر نعمت كشاند.[1]
[1]ـ امالی صدوق-ترجمه کمرهای/ص105 با اندکی تصرف
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ وَ صَلَّى الْفَجْرَ ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ أَيُّكُمْ يَنْهَضُ إِلَى ثَلَاثَةِ نَفَرٍ قَدْ آلَوْا بِاللَّاتِ وَ الْعُزَّى لِيَقْتُلُونِي وَ قَدْ كَذَبُوا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ قَالَ فَأَحْجَمَ النَّاسُ وَ مَا تَكَلَّمَ أَحَدٌ فَقَالَ مَا أَحْسَبُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فِيكُمْ فَقَامَ إِلَيْهِ عَامِرُ بْنُ قَتَادَةَ فَقَالَ إِنَّهُ وُعِكَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ لَمْ يَخْرُجْ يُصَلِّي مَعَكَ أَ فَتَأْذَنُ لِي أَنْ أُخْبِرَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ ص شَأْنَكَ فَمَضَى إِلَيْهِ فَأَخْبَرَهُ فَخَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع كَأَنَّهُ نَشِطَ مِنْ عِقَالٍ وَ عَلَيْهِ إِزَارٌ قَدْ عَقَدَ طَرَفَيْهِ عَلَى رَقَبَتِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الْخَبَرُ قَالَ هَذَا رَسُولُ رَبِّي يُخْبِرُنِي عَنْ ثَلَاثَةِ نَفَرٍ قَدْ نَهَضُوا إِلَيَّ لِقَتْلِي وَ قَدْ كَذَبُوا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا لَهُمْ سَرِيَّةٌ وَحْدِي هُوَ ذَا أَلْبِسُ عَلَيَّ ثِيَابِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَلْ هَذِهِ ثِيَابِي وَ هَذَا دِرْعِي وَ هَذَا سَيْفِي فَدَرَّعَهُ وَ عَمَّمَهُ وَ قَلَّدَهُ وَ أَرْكَبَهُ فَرَسَهُ وَ خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَمَكَثَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ لَا يَأْتِيهِ جَبْرَئِيلُ بِخَبَرِهِ وَ لَا خَبَرٌ مِنَ الْأَرْضِ وَ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَى وَرِكَيْهَا تَقُولُ أَوْشَكَ أَنْ يؤتم [يُوتِمَ] هَذَيْنِ الْغُلَامَيْنِ فَأَسْبَلَ النَّبِيُّ ص عَيْنَهُ يَبْكِي ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ يَأْتِينِي بِخَبَرِ عَلِيٍّ ع أُبَشِّرُهُ بِالْجَنَّةِ وَ افْتَرَقَ النَّاسُ فِي الطَّلَبِ لِعَظِيمِ مَا رَأَوْا بِالنَّبِيِّ ص وَ خَرَجَ الْعَوَاتِقُ فَأَقْبَلَ عَامِرُ بْنُ قَتَادَةَ يُبَشِّرُ بِعَلِيٍّ ع وَ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ أَخْبَرَهُ بِمَا كَانَ فِيهِ وَ أَقْبَلَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ مَعَهُ أَسِيرَانِ وَ رَأْسٌ وَ ثَلَاثَةُ أَبْعِرَةٍ وَ ثَلَاثَةُ أَفْرَاسٍ فَقَالَ النَّبِيُّ ص تُحِبُّ أَنْ أُخْبِرَكَ بِمَا كُنْتَ فِيهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ هُوَ مُنْذُ سَاعَةٍ قَدْ أَخَذَهُ الْمَخَاضُ وَ هُوَ السَّاعَةَ يُرِيدُ أَنْ يُحَدِّثَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ ص بَلْ تُحَدِّثُ أَنْتَ يَا أَبَا الْحَسَنِ لِتَكُونَ شَهِيداً عَلَى الْقَوْمِ قَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَمَّا صِرْتُ فِي الْوَادِي رَأَيْتُ هَؤُلَاءِ رُكْبَاناً عَلَى الْأَبَاعِرِ فَنَادَوْنِي مَنْ أَنْتَ فَقُلْتُ أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالُوا مَا نَعْرِفُ لِلَّهِ مِنْ رَسُولٍ سَوَاءٌ عَلَيْنَا وَقَعْنَا عَلَيْكَ أَوْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ شَدَّ عَلَيَّ هَذَا الْمَقْتُولُ وَ دَارَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ ضَرَبَاتٌ وَ هَبَّتْ رِيحٌ حَمْرَاءُ سَمِعْتُ صَوْتَكَ فِيهَا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَقُولُ قَدْ قَطَعْتُ لَكَ جِرِبَّانَ دِرْعِهِ فَاضْرِبْ حَبْلَ عَاتِقِهِ فَضَرَبْتُهُ فَلَمْ أُخْفِهِ [أُحْفِهِ] ثُمَّ هَبَّتْ رِيحٌ صَفْرَاءُ سَمِعْتُ صَوْتَكَ فِيهَا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَقُولُ قَدْ قَلَبْتُ لَكَ الدِّرْعَ عَنْ فَخِذِهِ فَاضْرِبْ فَخِذَهُ فَضَرَبْتُهُ وَ وَكَزْتُهُ وَ قَطَعْتُ رَأْسَهُ وَ رَمَيْتُ بِهِ وَ قَالَ لِي هَذَانِ الرَّجُلَانِ بَلَغَنَا أَنَّ مُحَمَّداً رَفِيقٌ شَفِيقٌ رَحِيمٌ فَاحْمِلْنَا إِلَيْهِ وَ لَا تَعْجَلْ عَلَيْنَا وَ صَاحِبُنَا كَانَ يُعَدُّ بِأَلْفِ فَارِسٍ فَقَالَ النَّبِيُّ ص يَا عَلِيُّ أَمَّا الصَّوْتُ الْأَوَّلُ الَّذِي صَكَّ مَسَامِعَكَ فَصَوْتُ جَبْرَئِيلَ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَصَوْتُ مِيكَائِيلَ قَدِّمْ إِلَيَّ أَحَدَ الرَّجُلَيْنِ فَقَدَّمَهُ فَقَالَ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اشْهَدْ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ لَنَقْلُ جَبَلِ أَبِي قُبَيْسٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ هَذِهِ الْكَلِمَةَ قَالَ يَا عَلِيُّ أَخِّرْهُ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ ثُمَّ قَالَ قَدِّمِ الْآخَرَ فَقَالَ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اشْهَدْ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ قَالَ أَلْحِقْنِي بِصَاحِبِي قَالَ يَا عَلِيُّ أَخِّرْهُ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ فَأَخَّرَهُ وَ قَامَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِيَضْرِبَ عُنُقَهُ فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَا تَقْتُلْهُ فَإِنَّهُ حَسَنُ الْخُلُقِ سَخِيٌّ فِي قَوْمِهِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص يَا عَلِيُّ أَمْسِكْ فَإِنَّ هَذَا رَسُولُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ يُخْبِرُنِي أَنَّهُ حَسَنُ الْخُلُقِ سَخِيٌّ فِي قَوْمِهِ فَقَالَ الْمُشْرِكُ تَحْتَ السَّيْفِ هَذَا رَسُولُ رَبِّكَ يُخْبِرُكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ وَ اللَّهِ مَا مَلَكْتُ دِرْهَماً مَعَ أَخٍ لِي قَطُّ وَ لَا قَطَبْتُ وَجْهِي فِي الْحَرْبِ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَذَا مِمَّنْ جَرَّهُ حُسْنُ خُلُقِهِ وَ سَخَاؤُهُ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ. (الأمالي للصدوق/ص105/مجلس 22/ح4)
امام چهارم فرمود: يك روز رسول خدا صلی الله علیه و آله بيرون شد و نماز بامداد را خواند و سپس فرمود:
ای گروه مردم! چه کسی در مقابل از سه نفری كه به لات و عزی قسم خوردند که مرا بكشند، میایستد. به پروردگار كعبه (این سه نفر) قسم کذب خوردهاند.
كسی جواب نداد.
فرمود: گمانم علی بن ابی طالب ميان شما نيست.
عامر بن قتاده عرض كرد: او امشب تب داشت و نيامده با شما نماز بخواند. اجازه بدهيد به او خبر دهم.
پيغمبر فرمود: خبر ده.
رفت و او را خبر داد و امير المؤمنين بشتاب آمد و يك ازاری به تن داشت كه دو گوشهاش را بگردن گره كرده بود و عرض كرد يا رسول اللَّه! اين خبر چيست؟
فرمود: اين فرستاده پروردگار من است و خبر میدهد از كسانی كه برای كشتن من قيام كردهاند و به پروردگار كعبه دروغ گفتهاند.
علی علیه السلام فرمود: من به تنهائی جلو آنها میایستم و هم اكنون لباس خود را به بر ميكنم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اين لباس و اين زره و اين شمشير. زره به تن او كرد و عمامه بر سرش بست و شمشير به كمرش آويخت و به اسب خودش سوار كرد.
امير المؤمنين رفت و تا سه روز از او خبری نشد و جبرئيل علیه السلام از او خبری نداد.
فاطمه علیها السلام با حسن و حسين آمد و گفت: بسا اين دو بچه بیپدر شده باشند.
اشك از چشم پيغمبر سرازير شد و فرمود: ای مردم! هر كه خبری از علی برای من بياورد، مژده بهشت به او میدهم.
...