×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
۷ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

افسانه‌های «فراست» و کیاست

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۱۵-۸:۶:۱۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18768
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (2) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 35076

شناخت مؤمن چندان آسان نیست تا چه رسد به اداء حق مؤمن.

یکی از شؤون ناشناخته مؤمن فراست اوست. در این باره آمده است:

فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ.[1]

هر اندازه بر درجه ایمان و معرفت افزوده شود فراست مؤمن نیز فزونی می‌یابد.

ازاین رو معصومین دارای بالاترین درجه فراست هستند، درجه‌ای که احدی به گرد آن نمی‌رسد.[2]

در میان مؤمنان، شاگردان حقیقی آنان که علماء و فقهاء هستند، نیز به تناسب درجه ایمانی و معرفتی‌شان، بر پله‌های فراست صعود یافته‌اند.

در این بخش افسانه‌هایی از این دست را مرور می‌کنیم.

 

[1]- عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قَالَ لِي يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ الَّذِي خُلِقَ مِنْهُ.

[2]- قَالَ فَمَا وَجْهُ إِخْبَارِكُمْ بِمَا فِي قُلُوبِ النَّاسِ قَالَ ع لَهُ أَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ الرَّسُولِ ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ قَالَ بَلَى قَالَ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ فِرَاسَةٌ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ مَبْلَغِ اسْتِبْصَارِهِ وَ عِلْمِهِ وَ قَدْ جَمَعَ اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مِنَّا مَا فَرَّقَهُ فِي جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ فَأَوَّلُ الْمُتَوَسِّمِينَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ الْمَأْمُونُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا الْحَسَنِ زِدْنَا مِمَّا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ الرِّضَا ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَيَّدَنَا بِرُوحٍ مِنْهُ مُقَدَّسَةٍ مُطَهَّرَةٍ لَيْسَتْ بِمَلَكٍ لَمْ تَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى إِلَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هِيَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا تُسَدِّدُهُمْ وَ تُوَفِّقُهُمْ وَ هُوَ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏

تیز بینی آخوندملا عباس تربتی در سیاست

  • نویسنده:برگ سبز
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۸-۹:۳۷:۳۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۵/۱۳-۲۱:۲۳:۳
    • کد مطلب:13259
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

هنگامی که مشروطه به پا شد، مرحوم ملا محمد کاظم خراسانی که در کار مشروطه وارد شده بود، در جمله احکامی که برای همهٔ شاگردانش که علمای ولایات ایران بودند صادر کرده بود، حکمی هم به مرحوم حاج شیخ علی اکبر در تربت نوشته بود و به موجب آن دستور، مرحوم حاج شیخ علی اکبر رئیس انجمن شهر تربت گردیده بود. و چون می‌خواستند برای هر یک از هفت بلوک تربت که دارای نایب‌الحکومه بود انجمن محلی تأسیس کنند، برای ریاست انجمن محلی بلوک زاوه یا جلگه زاوه،‌ پدر مرا در نظر گرفته بودند. مرحوم پدرم می‌گفت: که از طرف انجمن شهر نامه‌ای برای من آوردند که ریاست آن انجمن را قبول کنم. من از آورنده یا آورندگان نامه پرسیدم که انجمن چیست و مشروطه یعنی چه و می‌خواهند چکار بکنند؟ او یا آنها به من جواب دادند که آقایان علما در نجف چون دیده‌اند که دولتی باید باشد و مالیات و سرباز باید گرفته شود تا نظم مملکت برقرار باشد و حکامی و اداراتی و قوانینی باید در کار باشد. برای اینکه این کارها موافق با احکام شرع انجام بگیرد و برای مردم متدین اشکالی نباشد، در مراجعه به ادارات یا دادن مالیات یا رفتن به سربازی و امثال اینها، تصمیم گرفته‌اند که در همهٔ ایالات و ولایات انجمنهایی از مردم صالح آن محل تشکیل شود و آنها نمایندگانی به تهران بفرستند که عادل و محل وثوق باشند و مجتهدان جامع الشرایطی نیز در میان آنها باشند تا هر قانونی که آن نمایندگان تصویب بکنند و آن مجتهدان تصدیق بکنند که موافق با احکام شرع است امور دولتی موافق با آن قوانین مجری گردد. ...

مدیریت، خدمت و کیاست حاج شیخ عبدالکریم

  • نویسنده:برگ سبز
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۸-۹:۳۷:۴۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۵/۲۱-۱۱:۷:۳
    • کد مطلب:13310
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

شنیدم که چون مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حایری اعلی الله مقامه بیمارستان فاطمی را تأسیس فرمود از نظر وسائل بیمارستانی از قبیل تخت، لباس بیماران، ادوات پزشکی چندان مجهز و مرتب و مدرن نبود. پس از چند سال که از تأسیس آن گذشت یکی از پزشکان که از اروپا برگشته و در تهران مشغول کار بود، روی ارادتی که به معظم له داشت و بنا به دعوت ایشان به قم آمد و از بیمارستان دیدن نمود. در بدو امر به علت نبودن وسایل و لوازم کافی در بیمارستان، آن را پیش پا افتاده و بی‌اهمیت تلقی کرد. چون می‌دید که بیماران در لحاف‌های بدون تخت در روی زمین ناهموار خوابیده‌اند و طبیعی است که دکتری که بیمارستان‌های اروپا را با آن همه تشریفات و تجهیزات دیده و یا بیمارستان‌های تهران را در نظر دارد، چنین بیمارستانی به نظر او جلوه نکند. خلاصه با نگرانی و نارضایتی دیدن کرد و به احترام آیة الله حائری (ره) چیزی نگفت. هنگام خروج، دفتر آمار بیمارستان را مشاهده کرد. آمار بهبود یافتگان را که دید قیافه‌اش عوض شد و چندین بار عمیقا آن آمار را زیر و رو کرد و با کمال تعجب پرسید آیا در آمار بیمارستان اشتباهی رخ نداده؟ گفتند: نه. باز پرسید که کاملا مطمئن هستید؟ گفتند: آری. گفت: من از وضع این بیمارستان در شگفتم و تضادی در آن می‌بینم. از یک سو نبودن ابزار کار و وسائل مرتب و از طرف دیگر نتایج بسیار عالی و مطلوب آن. زیرا میزان تلفات در مدرن‌ترین بیمارستان‌های موجود با همه‌ی امکاناتی که دارند 3٪، ولی در اینجا با عدم امکانات، تلفات 2٪ می‌باشد و این امری بسیار شگفت انگیز...

شیخ انصاری: کسی شرایط مرجعیت دارد که…

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۷/۱۴-۸:۲۲:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18447
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

مرحوم كلانتر ـ پدر مرحوم حاج میرزا ابوالفضل تهرانی صاحب «شفاء الصدور فی شرح زیارت العاشور» ـ را شیخ انصاری به تهران فرستاد، زیرا به ایشان گفته بود: اگر طلبه‌ای محتاج و متدین و درس‌خوان بود به من خبر بده. مرحوم شیخ چند روزی دید طلبه‌ای می‌آید و مسائل نماز استیجاری را سؤال می‌كند، پرسید: شما كه هستید؟ پیش چه كسی درس می‌خوانید؟ گفت: پیش آقای كلانتر قوانین می‌خوانم. مرحوم شیخ از مرحوم كلانتر پرسید: شما چنین طلبه‌ای را می‌شناسید؟ گفت: آری، طلبه‌ای متدین و درس خوان است. مرحوم شیخ گفت: مگر نگفتم: اگر چنین اشخاصی پیدا شدند به من خبر بده؟! طلبه متدین و درس‌خوان برای امرار معاش و گذران زندگی به خاطر فقر و احتیاج، وقتش را صرف نماز استیجاری كند؟! چون احتمال دارد بعد از من مرجع شوی تو به درد مرجعیت نمی‌خوری، بیا برو تهران كه از ما عالم خواسته‌اند. لذا ایشان به تهران آمدند. منبه: ما سمعت صفحه...

ناراحتی میرزای شیرازی از تضعیف پادشاه شیعه

  • نویسنده:محمدرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۲۷-۱۶:۲۶:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18762
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

از آقای آقا رضی شیرازی شنیدم که میرزا پس از حکم تحریم تنباکو ناراحت بود و می‌گفت:
«ما یک پادشاه شیعی داشتیم در مقابل عثمانی، ولی مجبور به اقدام شدیم او را تضعیف کردیم».
ایشان دلش نمی‌خواست که شاه شیعه تضعیف شود و معتقد بود که ممکن است اگر تضعیف شود، عثمانی کشور شیعی ایران را ببلعد .

کیاست میرزای شیرازی در تألیف قلوب اهل سنت

  • نویسنده:محمدرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۲۷-۱۶:۲۶:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18763
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

یکی از آقایان اخوان مرعشی نقل می‌کرد که مرحوم میرزای بزرگ برای حکم به اول ماه از شیعیان استفسار کرد که آیا ماه را کسی دیده. از شیعیان کسی ماه را ندیده بود.
مرحوم میرزا از اهل سنت استفسار کرد، یک نفر از آنان آمد و شهادت داد. مرحوم میرزا حکم به اول ماه کرد.
به او گفتند: چگونه مستند حکم را به شهادت یک فرد از عامه قرار دادید؟
فرمود: وقتی از پله‌ها بالا می‌رفتم، خودم ماه را دیدم و خواستم از آنان دلجویی کرده باشم.

دقت میرزای شیرازی در مصرف سهم امام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۰۸-۱۸:۳۰:۲۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۱۱/۰۸-۱۷:۱۷:۱۳
    • کد مطلب:18825
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

در زمان میرزای بزرگ برای تحصیل به نجف رفته بودم. مقروض شدم.
علمای نجف برای حل مشکل من به میرزای شیرازی که در سامرا بود، نامه نوشتند و از ایشان خواستند که به من کمک کند.
من خدمت میرزا رفتم…
میرزا چون در جلسه قبل از من اقرار گرفته بود، فرمود: نمی‌دانم شما چطور مقروض شدید؟ شما که عیال ندارید که خرج عیال داشته باشید. ساکن منزل هم که نیستید که اجاره منزل بدهید. یک تومان در ماه هم پول کمی نیست (در دوره میرزا که معاصر ناصرالدین شاه بود، یک تومان پول معتنابهی بود)، شما چطور مقروش شدید؟
میرزا زرنگ بود و من هم ساده و قبلا هم از من اقرار گرفته بود و چاره نداشتم، جز اینکه علت قرضها را برای میرزا برشمرم.
عرض کردم: من تنباکوی حکان استفاده می‌کنم که فلان مقدار پولش می‌شود. انفیه استعمال می‌کنم که فلان مقدار هزینه‌اش می‌شود. فلان قطره را باید در چشمم بریزم که فلان مبلغ پولش است. برای گوشم فلان دارو را تهیه می‌کنم و فلان قدر هزینه اش می‌شود...
میرزا که خوب به حرفهای من گوش می‌کرد، فرمود:
جناب عالی هر سوراخی از بدنتان را به چیزی معتاد کرده‌اید، تقصیر بنده چیست؟!

نظر میرزای شیرازی درباره سید جمال اسدآبادی و ریاست طلبی او

  • نویسنده:محمدرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۱۸-۱۶:۵۹:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18830
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

آقای آقا رضی شیرازی که از علمای طراز اول تهران است، از آشیخ بهاء الدین نوری و ایشان هم از پدرش آشیخ عبدالنبی نوری نقل کرد که ایشان می‌گفت:
در موقعی که سید جمال به اسلامبول تبعید شده بود، من در اسلامبول بودم.
سید جمال به من برخورد کرد و با اصرار گفت: شما واسطه شوید و میرزای شیرازی را وادار کنید که ناصرالدین شاه را تکفیر و از سلطنت عزل کند.
علت اینکه سید جمال این درخواست را از آشیخ عبد النبی مطرح کرد، این بود که آشیخ عبد النبی از شاگردان فاضل میرزا و نزد وی مقرب بود.
آشیخ عبد النبی به سید جمال گفت: خب، اگر شاه ساقط شود، چه کسی به جای او به سلطنت برسد؟
سید جمال گفت: من.
آشیخ عبد النبی گفت: این کار به پشتیبان نیاز دارد، پشتیبان تو کیست؟
سید جمال گفت: سلطان عبد الحمید!
آشیخ عبد النبی می‌گفت: من قبول نکردم و با سید جمال بحث کردم.
بعدا که آشیخ عبد النبی خدمت میرزا رسید و ماجرا را برای میرزا بازگو کرد، میرزا فرمود: اگر به سید جمال جواب مثبت داده بودی، اجازه نمی‌دادم پیش من بیایی.

شیادی در پوشش اصلاح‌گری حوزه نجف

  • نویسنده:محمدرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۰۲-۵:۳۲:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18840
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

در زمان مامقانی شخصی به نام شیخ ابراهیم بود که ابتدا قاری قرآن بود و کم کم خودش را به زی طلبه‌ها در آورد.
او در حوزۀ نجف این پیشنهاد را مطرح کرد که باید وجوه شرعی یک جا جمع شود. او پی گیری کرد و پیشنهاد خود را در بین علما جا انداخت.
وی پیشنهاد کرد برای محقق شدن این امر دروس تعطیل شود تا علما تسلیم شوند.
قبل از درس شیخ حسن مامقانی، مرحوم حاج میرزا حسین خلیلی (عالم بزرگ نجف) درس می‌گفت. حاج میرزا حسین بالای منبر تدریس بود که آن شخص آمد و گفت که آقا چرا درس می‌گویید؟ و از ایشان خواست که درس را تعطیل کند. حاج میرزا حسین که آدم آرامی‌بود، درس را ادامه نداد و از منبر پایین آمد.
خبر تعطیلی درس حاج میرزا حسین خلیلی، به شیخ حسن مامقانی رسید.
وقتی آن شخص نزد شیخ حسن آمد و پیشنهاد را مطرح کرد، شیخ حسن یک سیلی در گوش آن شخص زد و گفت: برو گم شو!
چون شیخ حسن این کار را کرده بود، کسی نمی‌توانست چیزی بگوید. البته بزرگان و صلحا به این سیلی زدن معترض بودند و می‌گفتند که به آن شخص ظلم شده است، ولی چون شیخ حسن این کار را انجام داده بود، کسی نمی‌توانست چیزی بگوید.
به علت مخالفت شیخ حسن مامقانی پیشنهاد آن شخص عملی نشد. آن شخص هم نتوانست در نجف بماند.
بعدا معلوم شد که آن شخص از شیاطین و حقه باز بود و در زی طلبگی قصد داشت در حوزه نجف نفوذ کند و به حوزه ضربه بزند و این اقدام مامقانی خطری را از حوزه نجف دفع کرد.

زیرکی آسید ابوالحسن اصفهانی در دفع ظلم رئیس شهربانی ناصبی حله

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۲۳-۱۰:۵۶:۲۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۳/۲۳-۱۱:۵۴:۱۵
    • کد مطلب:19273
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

حكومت عراق یك رئیس شهربانی سنّی ناصبی به حلّه فرستاده بود كه شیعهها را اذیت میكرد و آسایش و راحتی را از آنها سلب نموده بود.
هر چه بزرگان حلّه به مرحوم سید مراجعه میكردند كه از مقامات حكومتی بخواهد این رئیس نظمیه را عوض كند، اعتنایی نمیكردند…
سید خیلی با او گرم گرفت و با خوش رویی برخورد كرد و گفت: شما خیلی زحمت میكشید من خیلی چیزها راجع به شما شنیده‌ام، با این همه خدمت و زحمت دولت ماهی چقدر حقوق به شما می‌دهد؟ گفت: فلان مقدار. مرحوم سید گفت: خیلی كم است.
رو كرد به وكیلش در حلّه و گفت: تا وقتی ایشان در حلّه هستند ماهی فلان مبلغ - بیش از حقوقی كه دولت به او میداد - به ایشان بدهید…

حمله بن باز به آیةالله حکیم و رسوایی او توسط آیةالله

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۴/۱۷-۷:۴۵:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۴/۱۷-۷:۴۶:۴۰
    • کد مطلب:19343
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

در سفر حجّی كه مرحوم آیةاللّه حكیم مشرف شده بودند، ملاقاتی با بن‌باز عالم معروف عربستان داشتند.
او شروع میكند به ایشان و شیعه اعتراض كردن كه چرا شما ظاهر قرآن را نمیگیرید؟ و به آن عمل نمیكنید و پیوسته در مقام تأویل و توجیه برمیآیید كه امام باقر یا امام صادق ـ علیهماالسلام ـ چنین گفته‌اند؟ باید به ظاهر قرآن عمل كرد و تأویل و توجیه را كنار گذاشت.
خوب كه میدان داری میكند و تاخت و تاز مینماید، ایشان میگویند: مانعی ندارد از همین حالا شروع میكنیم و ظواهر قرآن را میگیریم، بدون هیچ تأویل و توجیهی، قرآن میفرماید: «وَمَنْ كَانَ فِی هَذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمی»...

پاسخ میرزای شیرازی به نامه ناصرالدین شاه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۴/۱۱-۵:۷:۵۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۴/۱۱-۵:۸:۳۸
    • کد مطلب:21945
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع

پس از جریان تنباکو شاه به میرزا نوشته بود:
جناب مستطاب ملاذ الانام و حجت الاسلام… حالا که ما حرف شما را در جریان تنباکو قبول کردیم، مملکت را هم بیایید خودتان اداره کنید…
و میرزا در جواب نوشته بود:
اعلی حضرت… نه خیر! کما کان شما شاه و ما رعیت، لیکن اگر باز هم مطلب خلافی بروز کند ما هستیم، ما ناظر هستیم…

میرزای شیرازی کارهایش را بین علماء تقسیم می‌کند

  • نویسنده:محمدرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۰۸-۸:۲۵:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18835
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی یکی از چهار اهل کرامت در دورۀ میرزا و بعد از میرزا بود.
شنیدم وقتی مرجعیت میرزا فراگیر شد و کارهای وی سنگین گردید، میرزا کارها را تقسیم کرد؛
مثلا تدریس را به آسید محمد فشارکی واگذار کرد. شاگردهای آخر میرزا مثل آقای نایینی و حاج شیخ عبد الکریم، غالب استفاده علمی خود را از آسید محمد فشارکی کردند.
یکی از اموری که میرزا به عهده دیگران گذاشت، امامت جماعت بود که به آخوند ملا فتحعلی واگذار کرد.
آخوند ملا فتحعلی از اصحاب میرزا به شمار می‌رفت.

کیاست میرازی شیرازی برای حفظ مراتب علماء

  • نویسنده:محمدرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۰-۶:۵۴:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18829
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

تهرانیها از میرزای شیرازی می‌پرسند که آیا اجازه می‌دهید در احتیاطات شما، به حاج شیخ فضل الله نوری مراجعه کنیم.
مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری از شاگردان موجه میرزا بود و میرزا هم به وی عنایت داشت، ولی با وجود میرزای رشتی و آشیخ محمد حسین کاظمینی و آشیخ زین العابدین مازندرانی که هم طبقۀ میرزا بودند، میرزا نمی‌خواست به شیخ فضل الله ارجاع بدهد و خلاف شرع مرتکب شود و از طرفی هم می‌خواست حیثیت و احترام شیخ فضل الله حفظ شود.
لذا ایشان در جواب نوشته بود: «ما گفته‌ایم احتیاطات ما را به غیر مراجعه کنید، ایشان از خود ما هستند».

رد ملاقات پادشاه عربستان توسط آقای بروجردی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۶/۲۷-۶:۴۹:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۰۴/۲۴-۱۴:۵۰:۲
    • کد مطلب:21993
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

یك وقتی پادشاه عربستان به ایران آمده بود و مایل بود با آیة اللّه‌ بروجردی ملاقات كند. به ایشان گفتند، قبول نكردند. وقتی جهتش را پرسیدند. گفتند: این آقا بر اساس مبنای مذهب خودش وقتی به قم بیاید به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام مشرّف نمی‌شود و به دیدار من می‌آید. نباید بیاید، آمدنی كه موجب شود انتزاع هتكی نسبت به دختر موسی بن جعفر علیهاالسلام بشود. و وقتی هدایایی از طرف ملك سعودی برای ایشان فرستادند، ایشان در میان هدایا فقط قرآن را برداشتند و بقیه را بر گرداندند. منبع: ما سمعت صفحه 191 شبیه این جریان نیز نقل شده است: از جمله وقتی سعود بن عبدالعزیز برادر فیصل به ایران آمده بود و مایل بود با ایشان ملاقات كند. آقا اجازه ندادند، هر چه اطرافی‌ها اصرار كردند آقا نپذیرفتند، وقتی مأیوس شدند، جهتش را پرسیدند. آقا گفتند: این مرد شیعه نیست وقتی برای دیدن من به قم می‌آید به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام نمی‌رود و بر فرض برود فاتحه‌ای می‌خواند نه زیارت. من از حضرت زهرا علیهاالسلامخجالت می‌كشم. او هم هدایایی را با جمعی از سفراء و وزراء خدمت ایشان فرستاد، و آقا هم از میان هدایای او فقط قرآن و پارچه‌ای كه از پرده كعبه بود برداشتند و بقیه را میان آن

سیاست تقریبی آیة الله بروجردی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۶/۰۹-۶:۲۱:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:21994
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

در عین این كه مرحوم آیة اللّه‌ بروجردی خیلی به تقریب میان شیعه و اهل سنت علاقه‌مند بودند و اهتمام داشتند، ولی مع ذلك بر حفظ مواضع مذهب بسیار جدی و كوشا بودند. همیشه سعی ایشان بر این دو امر بود: از آن‌ها چیزی بگیرید. نه این كه چیزی از دست بدهید. منبع: ما سمعت صفحه...

با قلمدان منحوس تو نمی‌‏نویسم

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۲/۱۲-۷:۵۵:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22498
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

یکی از آقایان لواسان از یکی از وجوه طهران حکایتی در باب ابطال سند نقل نمود خیلی غریب. او گفت من عمارتی از یکی از مستوفیان ناصر الدین شاه اجاره کرده بودم. مدت‏ها وجه اجاره می‏دادم تا این که من هزار تومان پول تهیه کرده آن را خریدم. قباله‏اش را خود آن مستوفی نوشت و آورد و به مهر سه نفر از علماء مهم تهران که یکی مرحوم حاج ملا علی کنی بود رسانید داد به من. چند ماه از این معامله گذشت مستوفی به من گفت که چند ماه است وجه اجاره مرا تاخیر انداخته‏ای. من با خود گفتم شوخی می‏کند خندیده رد شدم. بعد از چند ماه باز مرا دید از من مطالبه وجه اجاره نمود. من گفتم شوخی می‏کنید. گفت چه شوخی؛ شروع کرد به پرخاش کردن تا بالاخره مرا پیش حاکم برد. آن جا اظهار نمود که فلانی چند ماه است وجه اجاره مرا نمی‏دهد. من عرض کردم به من فروخته و قباله به خط خود و خط و مهر فلان و فلان داده (اسم آن سه آقا را بردم) گفتند پس برو قباله را بیاور. من فوری آمدم همان سند را توی یک لوله گذاشته بودم از جعبه بیرون آورده آوردم خدمت حاکم گذاشتم. حاکم ورقه را از توی لوله بیرون آورده باز کرد. من دیدم ورقه سفید است خطش پریده فقط در گوشه آن خط و مهر مرحوم حاج ملا علی مانده بود آن هم مجمل بود به اسم مقر تصریح نکرده بود. من که آن را دیدم رنگم پرید و دلم طپید و ضعف مستولیم شد (هزار تومان آن زمان معادل سی هزا تومان این زمان ( زمان مولف) بوده) بی حال افتادم بعد که یک خورده به حال آمدم عرض کردم چشم وجه اجاره او را می‏دهم. ...

وصیت زیرکانه شخ جعفر کاشف الغطاء

  • نویسنده:عبد الرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۷/۲۲-۱۲:۵۰:۳۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۰۸/۱۱-۶:۳۰:۵
    • کد مطلب:23571
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

از جمله وصیت آیة الله شیخ جعفر کاشف الغطاء این بوده است که هر شب مقداری غذا پخته شود تا فرزندان و نوه‌هایش جمع شوند وبه مدت دو ساعت مشغول مباحثه در فقه و مقدمات آن، گردند. این شیوه تا کنون در جریان است و مباحثه ادامه دارد. این وصیتی بسیار نیکو است و موجب می‌شود که همه، فقیه گردند همانگونه که دودمان شیخ جعفر از مردان و زنان، همگی از فقها هستند. منبع: کتاب داستان‌هایی از نجف اشرف، صفحه‌ی...

نکاتی از فتوای تنباکو که گفته نمی‌شود

  • نویسنده:عبد الرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۸/۰۴-۶:۴۰:۲۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۰۸/۱۱-۶:۲۹:۰
    • کد مطلب:23577
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

در روزگار آیة اللهسید محمد حسن شیرازی مجدد اتفاق افتاد که ناصر الدین شاه، پادشاه ایران، با انگلیسیها قرار دادی برای بهره برداری از تنباکو در ایران منعقد ساخت. سید مجدد دریافت که در ورای این معاهده، منافع استعماری وجود دارد. پس، خواستار لغو آن از شاه گردید. شاه عذر آورد که بریتانیا 150 هزار لیره به ما می‌دهد و ما از آنها بی نیاز نیستیم. سید مجدد به وی پیغام داد: معاهده را لغو کن و من مبلغ را به تو می‌پردازم. شاه پشت هم اندازی می‌کرد و عذر می‌آورد. با گذشت زمان، پیشبینی سید به حقیقت پیوست و بریتانیا کار ایجاد چندین مرکز برای شرکت ( تنباکو) در شهر‌های ایران را آغاز نمود. سرانجام فتوای معروف خود را صادر کرد: استعمال کننده‌ی دخانیات، محارب صاحب الزمان است. مردم در کشور ایران از شمال تا جنوب این فتوا را تکرار می‌کردند و قلیان‌ها را شکستند و هزاران تن تنباکو را در برابر ساختمان‌های شرکت سوزاندند. کار به آنجا رسید که شاه از خدمتکار خود خواست تا برایش قلیانی آماده کند. آن را آماده نمود و نزد شاه آورد و گفت: امام تحریم می‌کند ولی تو استعمال...

دلسوزی سفیر روس برای میرزای شیرازی!

  • نویسنده:عبد الرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۸/۰۴-۶:۴۸:۱۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۰۸/۱۱-۶:۲۹:۲۰
    • کد مطلب:23578
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

هنگام اقامت آیة اللهسید محمد حسن شیرازی مجدد در سامراء، فتنه‌ای میان شیعه و سنی در کشور پیش آمد و بعضی از اهل سنت، بدرفتاری و اسائه ادب نمودند. این مطلب به اطلاع سفیر روسیه در بغداد رسید و او با کشتی مخصوصی برای دیدار با سید به سامراء رفت تا عدم رضایت روسیه را از آنچه پیش آمده بود بر سید، عرضه نماید. و آمادگی کشورش را برای ارسال لشگری برای حمایت از ایشان و انجام همه خواسته‌هایشان به اطلاع برساند. سید را از رسیدنش با خبر ساختند. گفت: روسیه چه ارتباطی با ما دارد؟ ما برادریم، امروز با هم اختلاف پیدا کرده‌ایم و فردا صلح می‌کنیم، بیگانه چه دخالتی میان ما دارد؟ پس، از دیدار با سفیر خود داری نمود و او با کشتی خود ناکام مراجعت کرد. منبع: کتاب داستان‌هایی از نجف اشرف، صفحه‌ی...

تجربه مهم شیخ مرتضی انصاری

  • نویسنده:عبد الرضا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۹/۱۹-۵:۵۲:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23604
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

شیخ انصاری علیرغم سطح علمی بالایش، به هرکسی که در مجلس درس سخن می‌گفت، کاملاً گوش فرا می‌داد حتی اگر از کوچکترین طلبه‌ها باشد. روزی شیخ از بالای منبر تدریس، گفت: هنگام تحصیلم در خدمت شریف العلماء و مولای نراقی و شیخ علی کاشف الغطاء، به ذهن و ادراک و حافظه خود، مغرور بودم به گونه‌ای که هر گاه در مطلبی دقیق می‌شدم و به نظریه‌ای می‌رسدم، به آنچه استادانم درباره‌ی آن می‌گفتند، اهمیتی نمی‌دادم و حتی به همه آن که در باره آن موضوع اظهار می‌داشتند، گوش نمی‌دادم. ولی اینک به این نتیجه رسیده‌ام که گوش دادن حتی به کمترین طلبه‌ها تا پایان سخنانشان لازم است، زیرا تجربه نموده‌ام که گاهی از نظریه‌ای که خود پرداخته‌ام به سبب سخن یک طلبه مبتدی، بازگشته‌ام. منبع: کتاب داستان‌هایی از نجف اشرف، صفحه‌ی...

موعظه شیخ جعفر شوشتری درباره خمس

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۲/۲۷-۶:۴:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23679
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

شیخ جعفر شوشتری در اواخر عمرش به ایران رفت و در هر شهری که وارد می شد به خطابه و وعظ می پرداخت. موعظه‌هایش آثاری بزرگ در صفای دل‌ها و تأثیر نفوس داشت و مجلس وعظ وی پر از جمعیت می‌شد و حتی امراء و اولیای امور نیز در مجلس وی حاضر می‌شدند. شیخ، این داستان را در یکی از مجالس خود نقل نمود: یکی از ایرانیان، از درد فقر، رنج می‌برد. پس به هند رفت و در آنجا به کارگری پرداخت و توانست که یکصد روپیه تهیه کند. اتفاقاٌ یکی از همسایگانش را دید و از وی درباره خانواده‌اش پرسید و از او خواست تا آن مبلغ را به خانواده‌اش برساند زیرا آنها را در حالت نیاز رها کرده بود. آن همسایه پذیرفت و او پول را به وی داد و گفت: ده روپیه برای خودت بردار و نود روپیه را به خانواده‌ام تحویل ده. همسایه‌اش بشدت خود داری نمود که چیزی از آن پول بردارد اما سرانجام با خواسته دوستش موافقت نمود ولی صاحب مال به او گفت: بیست تا را بردار و هشتاد تا را به خانواده‌ام بده. وی خود داری کرد و نپذیرفت. صاحب مال گفت: سی تا را بردار و هفتاد تا را به خانواده‌ام برسان. و همچنان افزایش می داد تا اینکه بر سر این امر توافق حاصل شد که هشتاد بردارد و بیست روئیه را به خانواده اش تحویل دهدو با او شرط نمود هنگام رسیدنش، آنها را تحویل دهد زیرا که خانواده‌اش بسیار نیازمند بودند. شیخ سپس گفت: آیا می‌دانید چکار کرد؟ وی بیست روپیه را تحویل نداد و همه صد روپیه را برداشت. ...

می‌شکند اما پولش به جیب مسلمان می‌رود

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۴/۱۲-۱۱:۲۶:۱۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23844
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

یك وقتی ایشان [مرحوم سید مرتضی کشمیری] با مرحوم حاج شیخ علی قمی و حاج شیخ محمد تقی بافقی و حاج سید هاشم نجف آبادی، چهار نفری قرار گذاشتند كه مصنوعات خارجی مصرف نكنند. چند سالی مرحوم جدمان در هند بودند. وقتی به نجف برگشتند و به منزل رفقای‌شان رفتند، دیدند دو نفر وفا كرده‌اند ولی سومی وضع زندگی‌اش تغییر كرده بود. [مرحوم سید مرتضی کشمیری] گفتند: قرار چنین نبود. گفت: آقا یك سال متحمل شدم ولی بیشترنتوانستم. و وقتی لامپ‌های ساخت عراق می‌شكست، [به مرحوم سید مرتضی کشمیری] می‌گفتند: آقاخارجی بخریم؟ گفتند: نه همان عراقی بخرید بشكند ولی پولش درجیب مسلمان می‌رود.[1] [1]- ما سمعت صفحه...

مدیریت پر برکت شرّ

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۶/۲۹-۶:۵۰:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24015
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

آیت الله سید رضی شیرازی، از مرحوم میر سید حسین فشارکی برادر زاده سید محمد فشارکی در ایام جوانی در مشهد شنیدم که فرمود: در سامراء بین طلبه‌ای و بقالی که از اهل سنت بود، نزاعی در گرفت. این نزاع کم کم گسترش پیدا کرد به طوری که عده‌ای از اهل سنت تحریک شدند و خانه میرزای شیرازی - صاحب فتوای تحریم تنباکو - را سنگسار کردند. عشایر اطراف که شیعه بودند از قضیه با خبر می‌شوند. خدمت میرزا می‌آیند و از محضر میرزا اجازه می‌خواهند تا اهل سنت را که نسبت به شیعیان و ایشان بی ادبی کرده اند سرکوب کنند. میرزا درخواست را نمی پذیرد. مسأله رنگ سیاسی می‌گیرد. روس و انگلیس می‌خواهند از جو به وجود آمده استفاده کنند. سفیر روس و انگلیس از بغداد به سامرا می‌آیند و از مرحوم میرزا درخواست ملاقات می‌کنند. مرحوم میرزا آنان را نمی‌پذیرد. عثمانی و نماینده سلطان عبدالحمید در بغداد وقتی از این قضیه مطلع می‌شود خوشحال شده و به سامراء می‌آید. اجازه ملاقات می‌گیرد. مرحوم میرزا به او اجازه ملاقات می‌دهد. به آقا عرض می‌کند: اجازه بدهید این متجاسرین را تنبیه کنیم. آقا می‌فرماید: اینان فرزندان ما هستند که با هم نزاع کرده‌اند. خودمان آن را حل خواهیم کرد. عثمانی از مرحوم میرزا تشکر می‌کند و پس از آن ملاقات ماوقع را به سلطان عبدالحمید گزارش می‌دهد. ...

کیاست شیخ محمد تقی شیرازی در ملاقات با ملک حسین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۰/۲۹-۲۰:۲۲:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24151
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

هنگامی که شیخ محمد تقی شیرازی به حج رفت، ملک حسین [پادشاه حجاز] به وی پیغام داد که برای شما وقتی تعیین کرده‌ام تا به دیدنم بیایی. وی پاسخ داد: این حدیث نبوی مرا از این کار باز می‌دارد که: هر گاه پادشاهان را بر در خانه علماء دیدید، پس آنها بهترین علما و پادشاهان هستند و اگر علماء را بر در خانه پادشاهان دیدید، پس بدترین علما و پادشاهان هستند. هنگامی که این پیام به پادشاه رسید، خود به دیدن وی آمد و وقتی که خارج شد، دستور داد سی‌هزار لیره طلا به شیخ بدهند. این خبر را به شیخ دادند و او دستور داد تا آنها را به کفشدار حرم شریف بدهند. منبع: کتاب داستان‌ّهایی از نجف اشرف، صفحه‌ی...

کیاست واعظ و پندی عالمانه و زیرکانه به روحانیون

  • نویسنده:عبد الرضا
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۴/۲۸-۸:۳۵:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24351
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

از حجت، شیخ محمد تقی جواهری شنیدم که می‌گفت: حجت بزرگ، سید نصرالله مستنبط، از زیارت امام رضا مراجعت نمود و به همین مناسبت مجلس عزاداری برای حضرت سیدالشهداء برگزار کرد که من یکی از حاضران بودم. خطیبی منبر رفت و گفت: آرزویم در زندگی این بود که در مجلسی سخن بگویم که جز اهل علم کسی در آن نباشد و اینک به آرزویم رسیده‌ام. سپس گفت: هر کدام از ما در هر ماه مبلغی از سهم امام مصرف می‌کند و اگر مقدر گردد که امام ظهور کند و از هر یک از ما بپرسد که آیا به مقداری که دریافت نموده ، ادا کرده است، جواب چه خواهد بود؟ و اگر آن حضرت بفرماید که من از شما به نصف می‌پذیرم، آیا شما نصف آنچه را که دریافت نموده‌اید، ادا کرده‌اید؟ و چنانچه حضرتش، تخفیف بدهد و بگوید که من از شما به یک چهارم قبول می‌کنم، آیا شما برابر با ربع آنچه را که گرفته‌اید، ادا نموده‌اید؟ شیخ جواهری می‌گوید: وی با شیوه‌ای بسیار نیکو و بیانی بسیار عالی و توضیحی زیبا سخن می‌گفت [سخن او آن چنان بر من اثر گذاشت که از شدت ناراحتی نتوانستم شام بخورم و بخوابم. در تمام این مدت] در این مورد نسبت به خودم فکر کنم که آیا پاسخ قابل قبولی برای چنین پرسشهایی دارم هر گاه امام آنها را از من بپرسد؟ روز دوم فرا رسید و من همچنان از غذا خوردن و خوابیدن خود داری می‌کردم و بر این حال بودم تا [این که] به پاسخی دست یافتم و آن این بود که من عده زیادی از طلاب لبنانی را درس داده بودم که بسیاری از آنان، اکنون قاضیان و عالمان هستند [و به دین خدمت...

دشمن هم باید آزاد شود

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۰/۱۳-۵:۲۰:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24485
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

یکی از پسران آیت الله حکیم را حکومت دستگیر کرد با یکی از مفتی‌های سنی بغداد به نام بدری که مردک خبیثی بود و خیلی هم با ایشان بد بود. بازار بغداد به خاطر دستگیری آیت الله زاده حکیم تعطیل شد و دولت مجبور به آزادی ایشان گردید. وقتی پسر خدمت پدر رسید، پدر به پسر گفت: کو بدری؟ گفت هنوز در زندان است، گفتند تو هم برگرد به زندان. او هم برگشت گفت: آقا گفته‌اند: تا بدری را آزاد نکنید من هم در زندان می‌مانم، لذا دولت مجبور شد او را هم آزاد کرد. او هم خدمت ایشان رسید دست بوسید و گریه کرد و در مقام عذرخواهی برآمد و در مراسم تشییع جنازه ایشان هم شرکت کرد. ما سمعت ج۲...

لات هم لات‌های قدیم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۳/۱۰-۵:۹:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24563
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

نسبت به مرحوم آیة الله سید علی سیستانی جد آیة الله سیستانی و متوفای 1340 ق نقل کردند که: به ایشان خبر می‌رسد که در تپه سلام نزدیک مشهد، چند نفر دزد و قطّاع الطریق به قافله‌ای حمله کرده و بعضی از آنها را کشته‌اند. وقتی خبر به مرحوم آیة الله سید علی سیستانی می‌رسد خیلی ناراحت می‌شود و به پسرشان که گویا آقای سید محمدباقر سیستانی پدر آیة الله سیستانی بودند می‌گویند برو فلان جا، محله لات و الواتها، بگو فلانی بیاید من کارش دارم. می‌گوید آقاجان چرا؟ می‌گویند هر چه به تو می‌گویم انجام بده. ایشان هم می‌رود و پیغام آقا را می‌رساند، می‌بیند یک شخصی که از همه‌ی لاتها لات‌تر است جلو آمد و خود را معرفی کرد. ایشان هم پیغام آقا را به او می‌رساند، او هم می‌گوید شما بروید من خودم می‌آیم. ایشان هم برمی‌گردد، یک وقت می‌بیند یک کسی از دیوار خانه داخل حیاط پرید، می‌بینند همان لاتی است که آقا او را احضار کردند، به او می‌گویند چرا در نزدی و از در وارد نشدی؟ می‌گوید جز از دیوار بلد نیستیم وارد شویم. [بعد که خدمت آقا می‌رسد] آقا شروع می‌کنند بد و بیراه گفتن به او. از جمله این...

این منبری باید بماند!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۳/۱۰-۵:۹:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24564
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

در زمان مرحوم آیة الله بروجردی هیئت مدیره مسجد سید عزیزالله بازار تهران با صلاح‌دید ایشان کار می‌کردند. ماه مبارکی مرحوم آقای حاج میرزا علی حصّه‌ای را از اصفهان برای منبر دعوت کردند، ولی ایشان پایش شکست و نتوانست بیاید. به آیة الله بروجردی گفتند چنین شده، چه کنیم؟ ایشان می‌گویند آقای فلسفی را دعوت کنید. همه تعجب کرده بودند، چون بعد از قضایای سیاسی آن زمان آقای فلسفی موقعیت و اعتبار خود را از دست داده بود. لذا هیئت مدیره مایل نبودند، به هر صورتی بود آقای حصّه‌ای را آوردند و به آقا خبر دادند. ایشان گفتند فکری می‌کنم، بعد گفته بودند ایشان مسجد شاه منبر بروند و آقای فلسفی مسجد حاج سید عزیزالله. آقای سجادی گفتند روز اول مجلس من بودم، نماز که تمام شد نود درصد جمعیت رفت و جسارت و اهانت هم [به آقای فلسفی] می‌کردند. ولی روز به روز جمعیت زیادتر می‌شد و ایشان هم رسما در منبر از گذشته اظهار پشیمانی می‌نمودند و اقرار به اشتباه کردند. بعد به مرحوم آیة الله بروجردی گفته بودند چرا چنین کردید؟ گفته بودند امثال آقای فلسفی ما کم داریم، اگر آنها را رها کنیم دشمن در کمین است آنان را ببرد.

عجب سید و آقای زرنگی است!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۳/۱۰-۵:۹:۲۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24565
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

از آقای حاج سید حسین سجادی نقل کردند ایشان می‌گفتند: یک وقتی خدمت مرحوم آیة الله حاج سید محمدهادی میلانی بودم آقا پیام داده بودند سید جلال الدین تهرانی که استاندار و نیابت تولیت آستان قدس رضوی بود بیاید. وقتی او وارد شد من برخواستم بروم آقا گفتند شما هم باشید من هم نشستم و این وقتی بود که حکومت بعث عراق ایرانیان را اخراج کرده بود شاه هم تصمیم گرفته بود متقابلا عراقی‌های مقیم ایران را اخراج نماید. مرحوم آیة الله میلانی به سید جلال الدین تهرانی گفتند به شاه بگویید شما تنها، پادشاه کشور ایران نیستید، پادشاه همه شیعیان هستید، هر جا شیعه‌ای هست باید در پناه شما باشد و شما به او نظر لطف و مرحمت داشته باشید. حکومت بعث کاری کرده، نباید موجب شود شما شیعیان عراقِ ساکن ایران را اخراج نمایید. سید جلال الدین پیام ایشان را به شاه رساند. شاه گفته بود عجب سید و آقای زرنگی است! همین پیام موجب شد از اخراج عراقیان صرف نظر نماید. منبع: ما سمعت ص191 با اندکی...

برخورد بزرگان با انتقاد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۲/۳۰-۱۸:۴۱:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24690
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

مرحوم آشیخ عبدالحسین واعظزاده فرمود: انتقادی به مرحوم آیة الله خوئی داشتم، رفتم و پیش ایشان مطرح کردم. ایشان هم جوری گوش داد که خیال کردم انتقادم وارد بوده و ایشان هم آن را پذیرفته است. بعد از چند روزی متوجه شدم انتقادم درست نبوده است. لذا خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم که فلان انتقادم به جا نبوده است. ایشان فرمود بله من هم می‌دانستم انتقاد وارد نیست. تعجب کردم و پرسیدم پس چرا چیزی نگفتید؟ فرمود: ترسیدم اگر توضیح می‌دادم، این باعث شود که در آینده کمتر انتقاد...

منت بر سادات ممنوع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۰-۱۵:۷:۲۰
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۴/۰۸-۹:۳۸:۲۷
    • کد مطلب:24903
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع

فاضل ارجمند، ثقه مورد اعتماد شیخ زهیر تمیمی از سید محمدتقی خرمشهری موسوی که امام مسجد جامع ومؤسس حوزه حیدریه خرمشهر بود... قضیه‌ای نقل کرد که کیاست و زیرکی سید ابوالحسن اصفهانی را می‌رساند و این که چگونه آبروی اهل علم مخصوصا سادات را رعایت می‌کرده است. مرحوم موسوی گفت: در جوانی من تاجری از تجار آشنا تصمیم داشت برای پرداخت وجوهات نزد سید ابوالحسن اصفهانی برود. ایشان به من پیشنهاد داد که تو منزل نداری بیا با هم نزد سید ابوالحسن اصفهانی برویم، من از سید تقاضا می‌کنم که اجازه بدهد از سهم سادات این مبلغ برای تو خانه‌ای بخریم. من هم موافقت کردم و با ایشان برای اولین بار خدمت سید آمدم و ایشان مطلب را به عرض سید رساند. اما سید در جواب فرمودند شما وظیفه خودتان را در پرداخت وجوهات انجام دادید، بقیه را به ما واگذار کنید. هر دو از جواب سید سخت ناراحت شدیم و حیران از منزل سید خارج شدیم. بعد از چند روز سید مرا در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام دید و شناخت، اشاره کرد که نزد او بروم. وقتی خدمت ایشان رسیدم فرمودند ها سید چرا نیامدی؟ عرض کردم شما جواب مثبتی ندادید و ما مأیوس شدیم چرا دوباره باید به نزد شما می‌آمدم؟ فرمودند اگر آنجا به ایشان اجازه می‌دادم تا آخر عمر زیر منت این آقا می‌ماندی. اما سهم سادات حق شما است، نباید کسی منت آن را سر شما بگذارد به همین جهت پیش ایشان اجازه ندادم. حالا بیا تا مبلغی برای تهیه منزل به شما بدهم.
  • نظر خوانندگان
کارن۱۴۰۱/۰۱/۱۹-۱۵:۳:۲۰
زیبا بود ممنون
پاسخ‌ها
ح ص۱۴۰۱/۰۹/۱۶-۱۹:۵۴:۱۳
سلام علیک خدا قوت . در مورد ملاقات سید جمال با مرحوم میرزای شیرازی . بنا بقل سایت دین آنلاین به تاریخ 22آذر 1400 این گفتگو با خود مرحوم میرزا صورت گرفته . در صورت صحت اصلاح فرمایید . اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ‌ها
محسن۱۴۰۱/۰۹/۱۸-۴:۲۰:۴۱
: با تشکر از تذکر شما
این هم لینک نقل متفاوتی که کاربر محترم اشاره کرده‌اند:
https://www.dinonline.com/37233/%d8%b0%da%a9%d8%b1-%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa%db%8c-%da%86%d9%86%d8%af-%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%db%8c%d8%aa%e2%80%8c%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87-%d8%a2%d9%82%d8%a7-%d8%b3%db%8c%d8%af-%d8%b1%d8%b6/
  • نظر شما