مرحوم حاج آقا رضا زنجانی هم از آمیرزا عباسعلی زنجانی قیداری نقل میکرد:
در زمان میرزای بزرگ برای تحصیل به نجف رفته بودم. مقروض شدم.
علمای نجف برای حل مشکل من به میرزای شیرازی که در سامرا بود، نامه نوشتند و از ایشان خواستند که به من کمک کند.
من خدمت میرزا رفتم. هنوز نامه های آقایان نجف به میرزا نرسیده بود. میرزا از من پرسید: شما مجرد هستید یا متأهل؟. گفتم: مجرد. پرسید: در حجره سکنا دارید یا در منزل؟ گفتم: در حجره. دوباره پرسید: آیا کسی از محل خودتان ادای وظیفه (کمک مادی) میکند؟ گفتم: ماهی یک تومان از آنجا برای من میفرستند. در آن جلسه من به میرزا نگفتم که مقروضم.
در جلسه ملاقات بعدی وقتی خدمت میرزا رسیدم، نامههای علمای نجف که دالّ بر مقروض بودن من بود، به میرزا رسیده بود و اصحاب میرزا به وی گفتند که آن نامهها راجع به ایشان است.
میرزا چون در جلسه قبل از من اقرار گرفته بود، فرمود: نمیدانم شما چطور مقروض شدید؟ شما که عیال ندارید که خرج عیال داشته باشید. ساکن منزل هم که نیستید که اجاره منزل بدهید. یک تومان در ماه هم پول کمی نیست (در دوره میرزا که معاصر ناصرالدین شاه بود، یک تومان پول معتنابهی بود)، شما چطور مقروش شدید؟
میرزا زرنگ بود و من هم ساده و قبلا هم از من اقرار گرفته بود و چاره نداشتم، جز اینکه علت قرضها را برای میرزا برشمرم.
عرض کردم: من تنباکوی حکان استفاده میکنم که فلان مقدار پولش میشود. انفیه استعمال میکنم که فلان مقدار هزینهاش میشود. فلان قطره را باید در چشمم بریزم که فلان مبلغ پولش است. برای گوشم فلان دارو را تهیه میکنم و فلان قدر هزینه اش میشود...
میرزا که خوب به حرفهای من گوش میکرد، فرمود:
جناب عالی هر سوراخی از بدنتان را به چیزی معتاد کردهاید، تقصیر بنده چیست؟![1]
[1]- جرعهای از دریا ج 2 ص 362-363
در زمان میرزای بزرگ برای تحصیل به نجف رفته بودم. مقروض شدم.
علمای نجف برای حل مشکل من به میرزای شیرازی که در سامرا بود، نامه نوشتند و از ایشان خواستند که به من کمک کند.
من خدمت میرزا رفتم…
میرزا چون در جلسه قبل از من اقرار گرفته بود، فرمود: نمیدانم شما چطور مقروض شدید؟ شما که عیال ندارید که خرج عیال داشته باشید. ساکن منزل هم که نیستید که اجاره منزل بدهید. یک تومان در ماه هم پول کمی نیست (در دوره میرزا که معاصر ناصرالدین شاه بود، یک تومان پول معتنابهی بود)، شما چطور مقروش شدید؟
میرزا زرنگ بود و من هم ساده و قبلا هم از من اقرار گرفته بود و چاره نداشتم، جز اینکه علت قرضها را برای میرزا برشمرم.
عرض کردم: من تنباکوی حکان استفاده میکنم که فلان مقدار پولش میشود. انفیه استعمال میکنم که فلان مقدار هزینهاش میشود. فلان قطره را باید در چشمم بریزم که فلان مبلغ پولش است. برای گوشم فلان دارو را تهیه میکنم و فلان قدر هزینه اش میشود...
میرزا که خوب به حرفهای من گوش میکرد، فرمود:
جناب عالی هر سوراخی از بدنتان را به چیزی معتاد کردهاید، تقصیر بنده چیست؟!