نقل کردهاند که یک وقت میر حامد حسین مطّلع میشود که در مدینه در کتابخانۀ یکی از علما اهل سنت نسخۀ منحصر به فرد کتابی که مورد احتیاج ایشان بود، موجود است.
ایشان با اصحاب و مریدهایش به مکه میرود و پس از انجام مناسک به آنها میگوید که شما مراجعت کنید؛ من باید مدتی در اینجا بمانم.
ایشان نزد آن عالم سنی میرود و نوکر او میشود و به او میگوید که چون من ناراحتی دارم، برای محفوظ ماندن از شرور لازم است که در جایی که قرآن و کتاب قرار دارد، بخوابم. لذا توافق میکند که ایشان در کتابخانه بخوابد.
در تمام آن مدت میر حامد حسین در نهایت تقیه رفتار و در حد اعلی برای آن عالم سنی نوکری میکرد؛ به گونهای که حتی به بچۀ آن عالم رسیدگی و بغل میکرد و از این قبیل کارها که افراد محترم حاضر به آن نمیشوند،
منتها وقتی ایشان شبها برای استراحت به کتابخانه میرفت، آن کتاب را که مفصل هم بوده، جزء جزء استنساخ میکرد.
نجار شیعهای در مدینه بود، او برای میر حامد حسین جعبهای ساخته بود تا ایشان اجزائی که شبها استنساخ میکرد، در آن قرار دهد. میر حامد حسین هر جزء را که استنساخ میکرد، در آن جعبه قرار میداد.
وقتی که کتاب تمام شد، از صاحبخانه اجازه گرفت تا به خویشانش سر بزند و او هم اجازه داد.
ایشان آن جعبه را برداشت و سوار کشتی شد.
دریا طوفانی میشود و جعبه در آب میافتد. میر حامد حسین خودش را در دریا پرت میکند تا جعبه را بگیرد. جعبه را میگیرد و دیگران هم کمک میکنند و ایشان را نجات میدهند.
بعدا ایشان به آن عالم سنی پیغام میدهد یا به نحوی آن عالم سنی مطلع میشود که آن شخص میر حامد حسین بوده و برای به دست آوردن نسخه نوکری میکرده است.
عالم سنی میخواهد میر حامد حسین را تعقیب میکند، ولی راجۀ هندوستان که مرید میر حامد حسین بود، او را حفظ میکند.
سید محمد سعید، نوۀ میر حامد حسین، یک سفر به قم آمده بود و با حاج آقای والد ما دید و بازدید داشت. آقای قوامی، همسایۀ حاج آقای ما، میزبان ایشان بود. آقای قوامی از سید محمد سعید نقل میکرد که الآن همان نسخه موجود است و در گوشههای آن اثر آب خوردگی دیده میشود[1].
[1]- جرعهای از دریا ج 2 ص 350-351
نقل کردهاند که یک وقت میر حامد حسین مطّلع میشود که در مدینه در کتابخانۀ یکی از علما اهل سنت نسخۀ منحصر به فرد کتابی که مورد احتیاج ایشان بود، موجود است.
ایشان با اصحاب و مریدهایش به مکه میرود و پس از انجام مناسک به آنها میگوید که شما مراجعت کنید؛ من باید مدتی در اینجا بمانم.
ایشان نزد آن عالم سنی میرود و نوکر او میشود و به او میگوید که چون من ناراحتی دارم، برای محفوظ ماندن از شرور لازم است که در جایی که قرآن و کتاب قرار دارد، بخوابم. لذا توافق میکند که ایشان در کتابخانه بخوابد.
در تمام آن مدت میر حامد حسین در نهایت تقیه رفتار و در حد اعلی برای آن عالم سنی نوکری میکرد؛ به گونهای که حتی به بچۀ آن عالم رسیدگی و بغل میکرد و از این قبیل کارها که افراد محترم حاضر به آن نمیشوند،
منتها وقتی ایشان شبها برای استراحت به کتابخانه میرفت، آن کتاب را که مفصل هم بوده، جزء جزء استنساخ میکرد...