مرحوم حاج شیخ مرتضی اردکانی (صاحب حاشیه بر مکاسب) از مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی نقل کرد:
من خردسال بودم که با پدرم به کربلا رفتیم. در کربلا فاضل اردکانی نماز میخواند.
گویا ایام زیارتی بود و میرزای شیرازی هم در کربلا بود و در صف نماز فاضل شرکت کرد.
فاضل آمد و وقتی دید که جمعیت فوق العاده زیاد است، برگشت. وقت نماز شد و فاضل نیامد.
میرزای شیرازی به پدر میرزا علی آقا میگوید: یکی دنبال فاضل برود و بگوید که بیاید تا وقت نماز نگذرد.
وقتی میروند و به فاضل میگویند، فاضل میگوید: میرزا که هست، نماز را بخواند. میگویند: میرزا منتظر شماست.
خلاصه فاضل نمیآید و میگوید: ممکن است در نفسم خلجانی شده باشد[1]
[1]- جرعهای از دریا ج 2 ص 347
مرحوم حاج شیخ مرتضی اردکانی (صاحب حاشیه بر مکاسب) از مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی نقل کرد:
من خردسال بودم که با پدرم به کربلا رفتیم. در کربلا فاضل اردکانی نماز میخواند.
گویا ایام زیارتی بود و میرزای شیرازی هم در کربلا بود و در صف نماز فاضل شرکت کرد.
فاضل آمد و وقتی دید که جمعیت فوق العاده زیاد است، برگشت. وقت نماز شد و فاضل نیامد.
میرزای شیرازی به پدر میرزا علی آقا میگوید: یکی دنبال فاضل برود و بگوید که بیاید تا وقت نماز نگذرد.
وقتی میروند و به فاضل میگویند، فاضل میگوید: میرزا که هست، نماز را بخواند. میگویند: میرزا منتظر شماست.
خلاصه فاضل نمیآید و میگوید: ممکن است در نفسم خلجانی شده باشد.