لباسش در همه عمر، مانند همان لباس مردم ده خود ما بود.
با این تفاوت که آنها جبهی رنگی و شلور آبی گشاد یا سفید تنگ میپوشیدند، اما جبه و شلوار و پیراهن و شال کمر و شال سر پدرم همه کرباس سفید بود. فقط کرباس رویه جبه را اندکی رنگ میکردند که خاکی رنگ میشد و به آن میگفتند «خاک نجفی». ولی پیراهن و شلوارش کرباس سفید بود.
و شلوارش را نه زیاد گشاد میگرفت نه مانند جوانها تنگ.
شال کمر و شال سر که آن را مانند اهالی روستاهای خراسان به سر میپیچید و در بالای پیشانیش زاویهای ایجاد میشد، از همان پارچه دست بافت ده بود، ولی نازکتر که به آنها میگفتند: قطیفه.
و همه اینها از پنبهای بود که در مزرعه خود ما یا مزرعه متعلق به عمهام به عمل میآمد.
و تا زمانی که در ده میبودیم مادرم، و پس از آنکه ما به شهر آمدیم عمهام پنبه را میرشتند و پارچهاش را با همان وسائل سادهای که در روستاها داشتند میبافتند.
رویه جبه یا آرخالق، چنان که ذکر شد خاک نجفی بود و آسترش کرباس سفید و لای آن پنبه میگذاشتند و آجیده میکردند.
کفشش در تابستان گیوههای تخت کلفت بود، از نوعی که مردم کارگر میپوشیدند و در زمستان کفشهای چرمی ساده که در همان تربت میدوختند.
بنا بر این لباس او با لباس روستائیان هیچ تفاوت نداشت، مگر در رنگ و این که او عبایی هم به دوش میانداخت و عصایی به دست میگرفت و بقچهی کتابی در زیر بغل داشت.
در تابستان و زمستان جوراب میپوشید، از جورابهای پنبهای و پشمی که در محل میبافتند.
لباسها و تنش همیشه تمیز بود. هرگز بدنش بوی عرق نمیداد و بر پاشنهی پا یا زیر ناخن اثری از سیاهی و چرک دیده نمیشد.
ناخنها و سبیلهای خود را همیشه میچید و ریش خود را نمیگذاشت خیلی بلند شود، فقط به اندازه قبضه بود و آن را دور گیوهای نمیکرد و پهن هم نمیگذاشت. بلکه مطابق چهره و چانهاش کشیده بود و سر خود را میتراشید.
فضیلتهای فراموش شده صفحه 110
«برگ سبز» تحفه درویش
لباس او با لباس روستائیان هیچ تفاوت نداشت، مگر در رنگ و این که او عبایی هم به دوش میانداخت و عصایی به دست میگرفت و بقچهی کتابی در زیر بغل داشت.
در تابستان و زمستان جوراب میپوشید، از جورابهای پنبهای و پشمی که در محل میبافتند.
لباسها و تنش همیشه تمیز بود. هرگز بدنش بوی عرق نمیداد و بر پاشنهی پا یا زیر ناخن اثری از سیاهی و چرک دیده نمیشد.
ناخنها و سبیلهای خود را همیشه میچید و ریش خود را نمیگذاشت خیلی بلند شود، فقط به اندازه قبضه بود و آن را دور گیوهای نمیکرد و پهن هم نمیگذاشت. بلکه مطابق چهره و چانهاش کشیده بود و سر خود را میتراشید...