مرحوم حاج آخوند علاوه بر مواظبت دائم بر عبادات شخصی، در تمام بیست و چهار ساعت شب و روز حتی بعد از نیمه شب زمستان و در نیمه روز تابستان برای هر گونه کار شرعی و حاجتی که مردم داشتند میشتافت و در راه انجام این وظایف و خدمات، آنچه را که در نظر نداشت فقط خودش بود.
من که نزدیک به چهل سال از عمرم را در زمان حیات مرحوم حاج آخوند گذراندهام، با اطمینان میگویم او مردی بود که «نفس» خود را کشته بود.
مثلا پیش میآمد که گاهی بعد از نیمه شب در خانهی ما را میزدند و ما با وحشت از خواب بیدار میشدیم، میدیدیم کسی است از خانهای آمده و میگوید فلانی در حال احتضار است، آقای حاج آخوند به بالینش بیایند. [حاج آخوند] فورا، بی تامل و بی کمترین اکراه مانند پرندهی سبکبالی برمیخاست وضو میگرفت و میرفت.
بسا میشد که ما او را تا شب دیگر نمیدیدیم. زیرا همان جا یا در مسجد نماز شبش را میخواند و برای نماز صبح به مسجد میرفت و از آنجا برای مراسم دفن به گورستان میرفت و دوباره برای نماز ظهر و عصر به مسجد میرفت و بسا که هنگام عصر نیز مجلس روضهای یا کار دیگر داشت، تا به هنگام مغرب که برای ادای نماز مغرب و عشا به مسجد میرفت و پس از دو ساعت که معمولا نمازها و منبری که میرفت طول میکشید، به مجلس روضه بازماندگان همان متوفی و پس از آن به مجلس دیگر میرفت و در حدود ساعت چهار از شب گذشته به خانه باز میگشت.
در حالی که بی سحری روزه گرفته و تا آن ساعت هنوز افطار نکرده بود.
و چون هیچگاه معلوم نبود که برای صرف شام به خانه میآید یا نه، ما مختصر غذایی که داشتیم خورده بودیم و گاهی خوابیده بودیم و او با نان خالی یا نان و کشک ساییده سرد، یا نان و آبی که زردآلوهای خشکیده را در آن خیس کرده بودند افطار میکرد و باز این برنامه همچنان ادامه مییافت.
و آنچه گفته شد نه اتفاقی بود که یکباره افتاده باشد بلکه اغلب اوقات وضع این چنین بود.
ممکن است این مطالب در نظر بعضی حیرت انگیز بیاید، اما این واقعیتی بود که مرحوم حاج آخوند در حدود شصت سال، از زمان رسیدن به سن بلوغ تا زمان مرگ خود را با آن گذراند.
فضیلتهای فراموش شده صفحه 106
«برگ سبز» تحفه درویش
پیش میآمد که گاهی بعد از نیمه شب در خانهی ما را میزدند و ما با وحشت از خواب بیدار میشدیم، میدیدیم کسی است از خانهای آمده و میگوید فلانی در حال احتضار است، آقای حاج آخوند به بالینش بیایند. [حاج آخوند] فورا، بی تامل و بی کمترین اکراه مانند پرندهی سبکبالی برمیخاست وضو میگرفت و میرفت.
بسا میشد که ما او را تا شب دیگر نمیدیدیم. زیرا همان جا یا در مسجد نماز شبش را میخواند و برای نماز صبح به مسجد میرفت و از آنجا برای مراسم دفن به گورستان میرفت و دوباره برای نماز ظهر و عصر به مسجد میرفت و بسا که هنگام عصر نیز مجلس روضهای یا کار دیگر داشت، تا به هنگام مغرب که برای ادای نماز مغرب و عشا به مسجد میرفت و پس از دو ساعت که معمولا نمازها و منبری که میرفت طول میکشید، به مجلس روضه بازماندگان همان متوفی و پس از آن به مجلس دیگر میرفت و در حدود ساعت چهار از شب گذشته به خانه باز میگشت.
در حالی که بی سحری روزه گرفته و تا آن ساعت هنوز افطار نکرده بود...