×

درباره میز من طلبه هستم

مسیر «هویت‌یابی» از انسان شناسی آغاز و سپس به سرمنزل عقل شناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و شیعه شناسی می‌رسد.
ادامه این سیر دقیق علمی، کامل‌ترین هویت، یعنی «هویت طلبگی» را رقم می‌زند.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
۸ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

نقش علم و جهل در ساختن طبقات جامعه و آثار آن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۷-۱۱:۴۲:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۶/۰۶-۷:۳۰:۱۴
    • کد مطلب:18659
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 31568

مباحث «دستگاه شناخت»، مهم‌ترین بنیادی است که نقش فوق العاده‌ای در حوزه‌های فراوانی از ابعاد انسانی دارد.

یکی از حوزه‌های تأثیر پذیر از مباحث دستگاه شناخت، بحث مهم «تقلید» است.

مباحث مستقیم دستگاه شناخت از آن چنان اهمیتی برخوردار است و آن چنان گسترده است که طرح جداگانه و مستقل را می‌طلبد. از این رو از آن می‌گذریم.

اما مباحث دیگری وجود دارد که نقش اساسی در شناخت تقلید و احکام آن دارد. در این جا نگاهی به این مباحث خواهیم داشت.

البته کاملا روشن است که نیاز به این مباحث در بحث تقلید خلاصه نمی‌شود، بلکه مباحث یاد شده مستقلا نیز سودمند است.

طبقه بندی علوم (معلومات)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۷-۱۱:۴۳:۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۹/۱۱-۹:۳۲:۴۶
    • کد مطلب:18661
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1097

در فصل پیشین به یک اصطلاح از واژه «علم» اشاره کردیم. علم بر اساس این اصطلاح، عبارت است از حقیقتی روشنگر. در پرتو این حقیقت روشنگر است که مجهولات آشکار می‌گردد.

اصطلاح دیگر هم در واژه «علم» وجود دارد که ناظر به مجهولات روشن شده است. البته برای تعبیر دقیق این معنا، واژه معلوم و معلومات مناسب است نه علم و علوم.[1]

این بخش از نوشتار ناظر به اصطلاح دوم علم است که همان معلومات است.

پس از این توضیح ضروری سراغ اصل مطلب می‌رویم.

نظم در هر چیزی موجب بازدهی بالاتر و سرعت بیشتر در کار است. طبقه بندی هم نظم ویژه‌ای است.

نظم در حوزه اندیشه هم نیازمند طبقه بندی است. از میان همه طبقه بندی‌ها در حوزه اندیشه، «طبقه بندی علوم»، اساسی‌ترین، دشوارترین، پیچیده‌ترین و در عین حال سودمندترین آنهاست.

هدف این بخش از نوشتار صرفا آشنایی اولیه با ادبیات دینی در طبقه بندی علوم است. اما ورود به آن داستانی مفصل دارد. از این رو به اشاراتی کوتاه بسنده کرده و از عدم توضیح آنها پوزش می‌طلبم.

یک طبقه بندی علوم، تقسیم بنیادین علم الابدان و علم الادیان است.

عَنِ النَّبِيِّ ص الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْيَانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَانِ.[2]

طبقه بندی دیگر، بیان سه گروه از علوم است، علوم مختص به حوزه ادیان و علوم مختص به حوزه ابدان و علوم مشترک بین این دو حوزه.

وَ قَالَ ع الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ[3]

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الْأَزْمَانِ[4]

دانشهایی مانند نجوم، ادبیات و…، علوم مشترک بين اديان و ابدان است. چرا که این دو، مورد نياز هر دو حوزه علم الاديان و علم الابدان است.

همه دانش‌ها چه در حوزه ابدان و چه در حوزه ادیان، به دو گروه ضروری و غیر ضروری طبقه بندی می‌شوند.

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلَّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ[5]

علوم غیر ضروری شامل علومی می‌شود که نبود آنها زیانی نمی‌رساند و علومی که به دلایلی ورود به آن حوزه ممنوع است. توجه کنید:

يَا أَبَا الطُّفَيْلِ الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلَمٌ لَا يَسَعُ النَّاسَ إِلَّا النَّظَرُ فِيهِ وَ هُوَ صِبْغَةُ الْإِسْلَامِ وَ عِلْمٌ يَسَعُ النَّاسَ تَرْكُ النَّظَرِ فِيهِ وَ هُوَ قُدْرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَكَلَّفُوهُ.

در برخی از روایات سخن از دو طبقه بندی دیگر آمده است: رأس العلم و غرائب العلم.

جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِي مِنْ غَرَائِبِ الْعِلْمِ قَالَ مَا صَنَعْتَ فِي رَأْسِ الْعِلْمِ حَتَّى تَسْأَلَ عَنْ غَرَائِبِهِ…[6]

ممکن است گفته شود رأس العلم دانش‌های پایه و غرائب العلم دانش‌های فوق تخصصی است.

در برخی از روایات سخن از علم به غوامض الغیوب و شرائف العلوم به میان آمده است

در برخی از روایات علم به معضلات، از علم قرآن و علم حلال و حرام تفکیک شده است.

در این میان جایگاه دانشِ شناخت دین کاملا ویژه و ممتاز است.

إذا فقهت فتفقه في دين الله[7]

همان گونه که اشاره رفت، دانش شناخت دین خود حوزه‌های مختلفی دارد.

در حدیث بسیار جالبی امام صادق علیه السلام، تخصص‌های یارانش را در رشته‌های قرآن، فقه، کلام، استطاعت، توحید و امامت به رخ می‌کشد.

آن چه اشاره شد اندکی از بسیار است که بخشی از مصادر آن را در بحث «تخصص دینی در زمان حضور» می‌بینید.

با اشاره به یک نکته مهم برای نکته سنجان از حدیث امام صادق علیه السلام این بحث را به پایان می‌بریم.

در این حدیث مباحث توحید و امامت از زیر شاخه‌های تخصصِ اعتقادات و کلام شمرده شده است.

از این رو می‌توان گفت کلام، رشته‌ای عمومی است که دارای فوق تخصص‌هایی همچون توحید،  امامت و… است.

همچنین در شاخه تخصص حلال و حرام یا همان فقه، از زیر رشته‌های حج و احکام بردگان و… یاد شده است که فوق تخصص‌های رشته فقه می‌باشد.

در روایت مناظره اصحاب امام صادق علیه السلام سخن از رشته خاصی به نام «استطاعت» به میان آمده است.

استطاعت در دو حوزه متفاوت کاربرد دارد:

یکی در حوزه فقه که همان استطاعت در حج است.

اصطلاح دیگری در حوزه توحید است. استطاعت به این معنا، از مباحث فوق العاده مهم و کارگشا در مسایل اعتقادی است. از جمله این رشته، زیربنای بحث اساسی «جبر و اختیار» است.

اگر مراد از استطاعت، استطاعت در حوزه توحید باشد، با طبقه بندی شگفت و شگرفی روبرو می‌شویم.

چرا که اعتقادات، یکی از رشته‌های اصلی دین شناسی است، توحید شاخه‌ای از اعتقادات است و استطاعت زیر شاخه توحید است. به سخن دیگر استطاعت یک رشته «فوقِ فوقِ تخصص توحید» است. خود توحید نیز یک رشته «فوق تخصص اصول دین» است و اصول دین یک رشته از «اعتقادات» و شناخت دین است.

این بخش را با تأکید دوباره بر این نکته به پایان می‌بریم که: «هدف این بخش از نوشتار صرفا آشنایی اولیه با ادبیات دینی در طبقه بندی علوم است».

 

[1]- ممکن است کاربرد این اصطلاح بر اساس کاربرد مصدر به معنای اسم مفعولی باشد.

[2]ـ بحارالأنوار 1 220 باب 6

[3]ـ بحارالأنوار 75 45 باب 16- 52

[4]ـ بحارالأنوار 1 218 باب 6

[5]ـ الكافي 1 32

[6]ـ بحارالأنوار 3 269 باب 10-

[7]ـ غررالحكم 49 264

طبقه بندی مردم بر اساس عنصر علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۰۶-۷:۳۴:۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۹/۱۱-۹:۳۳:۵۸
    • کد مطلب:18667
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1061

با دو طبقه بندی مهم علم و معلومات اجمالا آشنا شدیم.

این آشنایی اجمالی مقدمه‌ای است برای طبقه بندی مردم از منظر ارتباط با علم و معلومات.

در روایات سخن از دو طبقه‌ی عالم و جاهل بسیار به میان آمده است. همچنین از جاهلی که در صدد آموختن است و جاهلی که با علم دشمنی می‌کند، سخن گفته شده است.

در برخی دیگر از روایات، به طبقاتی همچون مستمع (حرف شنو) و محب (دوستار) علم هم اشاره شده است.

در ادامه برای آشنایی بیشتر با این طبقات با ما همراه باشید.

طبقه عالم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۰۶-۷:۵۷:۲۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۷/۰۵-۱۷:۳۲:۵۵
    • کد مطلب:18668
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1139

برترین طبقات مردم، طبقه علماء و دانشمندان است.

در اسلام کامل به شکل کاملا برجسته‌ای بر منزلت رفیع عالم تأکید شده است.

در این بخش در صدد شناخت فضیلت عالم نیستیم، بلکه از منظر طبقه بندی به آن می‌نگریم.

در برخی از روایات تنها به دو طبقه از مردم اشاره شده است: عالم و متعلم.

وَ لَمْ يُخْلِ أَرْضَهُ مِنْ عَالِمٍ بِمَا يَحْتَاجُ الْخَلِيقَةُ إِلَيْهِ وَ مُتَعَلِّمٍ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ أُولَئِكَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً[1]

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا عَيْشَ إِلَّا لِرَجُلَيْنِ عَالِمٌ نَاطِقٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَاعٍ[2]

در برخی دیگر از روایات به سه طبقه اشاره شده است.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ غُثَاءٌ[3]

أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ النَّاسُ اثْنَانِ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ وَ الْهَمَجُ فِي النَّارِ[4]

روایت مهمی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که علاوه بر طبقه بندی دقیق‌تر، شامل نکات مهم دیگری هم هست.

عَنْ كُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ خَرَجَ إِلَيَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَخَذَ بِيَدِي وَ أَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ وَ جَلَسَ وَ جَلَسْتُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ يَا كُمَيْلُ احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى الْإِنْفَاقِ يَا كُمَيْلُ مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ يَكْسِبُهُ [يُكْسِبُهُ‏] الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَمَنْفَعَةُ الْمَالِ تَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلُ مَاتَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَاهْ إِنَّ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَعِلْماً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَهُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ يَسْتَعْمِلُ آلَةَ الدِّينِ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا وَ يَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بِنِعَمِهِ عَلَى عِبَادِهِ لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفَاءُ وَلِيجَةً مِنْ دُونِ وَلِيِّ الْحَقِّ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْعِلْمِ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَقْدَحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ فَمَنْهُومٌ بِاللَّذَّاتِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهَوَاتِ أَوْ مُغْرًى بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ ظَاهِرٍ أَوْ خَافِي [خَائِفٍ‏] مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ خَطَراً بِهِمْ يَحْفَظُ اللَّهُ حُجَجَهُ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقَائِقِ الْأُمُورِ فَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى يَا كُمَيْلُ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ هَايْ هَايْ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ[5]

توجه به چند نکته لازم است:

نخست این که متعلم پیش از موفقیت در آموختن، از منظر طبقه بندی در دسته جاهل قرار دارد. اما متعلمی که در آموختن موفق شده باشد، در طبقه عالم نسبی جای می‌گیرد و احکام عالم بر او جاری می‌شود.

نکته دوم هم این که عالم نسبی، احیانا دچار هواپرستی می‌گردد و به جای بهرمندی واقعی از علم، علمش را دامی برای هواپرستیش قرار می‌دهد. بدیهی است که نه تنها روایات فضیلت عالم شامل این گروه نمی‌شود، بلکه با اتمام حجت بیشتر بر این گروه عاقبت آنها وخیم‌تر از جاهل خواهد بود.

نکات مهمی دیگری درباره طبقه عالم وجود دارد که در ادامه خواهیم دید.

 

[1]ـ بحارالأنوار 65 264

[2]ـ بحارالأنوار 74 174 باب 7- 8

[3]ـ الكافي 1 34

[4]ـ بحارالأنوار 1 187 باب 2

[5]ـ بحارالأنوار 1 187 باب 2

عالم مطلق و عالم نسبی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۰۶-۸:۲:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۷/۰۵-۱۷:۳۵:۱
    • کد مطلب:18669
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1037

بدیهی است که عالم مطلق، منحصر به معصومین علیهم السلام است و هیچ عاقلی جز آنها، چنین ادعایی ندارد.

امیرالمؤمنین علیه السلام بارها و بارها فرمود: سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏. از جمله:

يَا مَعْشَرَ النَّاسِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي هَذَا سَفَطُ الْعِلْمِ هَذَا لُعَابُ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا مَا زَقَّنِي رَسُولُ اللَّهِ زَقّاً زَقّاً سَلُونِي فَإِنَّ عِنْدِي عِلْمَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَتْ لِي وِسَادَةٌ فَجَلَسْتُ عَلَيْهَا لَأَفْتَيْتُ أَهْلَ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ حَتَّى تَنْطِقَ التَّوْرَاةُ فَتَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ حَتَّى يَنْطِقَ الْإِنْجِيلُ فَيَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّى يَنْطِقَ‏ الْقُرْآنُ فَيَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْقُرْآنَ لَيْلًا وَ نَهَاراً فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ يَعْلَمُ مَا نَزَلَ فِيهِ وَ لَوْ لَا آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا كَانَ وَ بِمَا يَكُونُ وَ بِمَا هُوَ كَانَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هِيَ هَذِهِ الْآيَةُ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ ثُمَّ قَالَ ع سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْ آيَةٍ آيَةٍ فِي لَيْلٍ أُنْزِلَتْ أَوْ فِي نَهَارٍ أُنْزِلَتْ مَكِّيِّهَا وَ مَدَنِيِّهَا سَفَرِيِّهَا وَ حَضَرِيِّهَا نَاسِخِهَا وَ مَنْسُوخِهَا وَ مُحْكَمِهَا وَ مُتَشَابِهِهَا وَ تَأْوِيلِهَا وَ تَنْزِيلِهَا إِلَّا أَخْبَرْتُكُم‏

يَا مَعْشَرَ النَّاسِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي سَلُونِي فَإِنَّ عِنْدِي عِلْمَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَ لِيَ الْوِسَادُ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ أَهْلِ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّى يَزْهَرَ كُلُّ كِتَابٍ مِنْ هَذِهِ الْكُتُبِ وَ يَقُولُ يَا رَبِّ إِنَّ عَلِيّاً قَضَى بِقَضَائِكَ وَ اللَّهِ إِنِّي أَعْلَمُ بِالْقُرْآنِ وَ تَأْوِيلِهِ مِنْ كُلِّ مُدَّعٍ عِلْمَهُ وَ لَوْ لَا آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ قَالَ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْ آيَةٍ آيَةٍ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِوَقْتِ نُزُولِهَا وَ فِي مَنْ نَزَلَتْ وَ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاسِخِهَا مِنْ مَنْسُوخِهَا وَ خَاصِّهَا مِنْ عَامِّهَا وَ مُحْكَمِهَا مِنْ مُتَشَابِهِهَا وَ مَكِّيِّهَا مِنْ مَدَنِيِّهَا وَ اللَّهِ مَا فِئَةٌ تَضِلُّ أَوْ تُهْدَى إِلَّا وَ أَنَا أَعْرِفُ قَائِدَهَا وَ سَائِقَهَا وَ نَاعِقَهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض‏

خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص فَقَالَ فِيمَا يَقُولُ أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِي وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ أَمِينُهُ عَلَى سِرِّهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ عَيْنُهُ النَّاظِرَةُ فِي بَرِيَّتِهِ وَ يَدُهُ الْمَبْسُوطَةُ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ دِينُهُ الَّذِي لَا يُصَدِّقُنِي إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ لَا يُكَذِّبُنِي إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً.

أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي أَ لَا تَسْأَلُونَ مَنْ عِنْدَهُ عَلِمُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْقَضَايَا وَ فَصْلُ الْخِطَابِ.

البته علم مطلق، اختصاص به امیرالمؤمنین علیه السلام ندارد. بلکه همه معصومین در این امر شریک هستند.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ: سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي؛ فَإِنَّكُمْ إِنْ فَقَدْتُمُونِي لَمْ تَجِدُوا أَحَداً يُحَدِّثُكُمْ مِثْلَ حَدِيثِي حَتَّى يَقُومَ صَاحِبُ السَّيْفِ.

اما عالم نسبی (البته آن هم با حفظ مراتب) تنها شامل غیر معصومین می‌گردد.

انواع تخصص‌ها و طبقات علماء در زمان حضور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۰-۱۱:۴۵:۴۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۰۳/۲۷-۱۹:۴۲:۵۰
    • کد مطلب:18683
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 21705

طبقه بندی جامعه به عالم و غیر عالم، امری کاملا بدیهی است و انکار آن از خردمندی سرچشمه نمی‌گیرد.

حوزه دین نیز از این طبقه بندی مستثنا نیست.

یکی از فلسفه‌های طبقه بندی جامعه به عالم و غیر عالم در حوزه دین، دامنه گسترده دین است.

در مباحث «مخاطب دین کیست؟» و «سادگی یا پیچیدگی دین» از میز «من طلبه هستم» به گستره کمّی دین یا همان لایه‌های عمیق دین اشاره کردیم.

علاوه بر گستره کمّی، حوزه دین دارای گستره کیفی نیز هست.

از گستره کیفی دین، با تعبیر شاخه‌ٔهای علوم دینی و از عالمان به این شاخه‌ٔها با تعبیر متخصصین گوناگون دین یاد می‌شود.

همان گونه که اشاره رفت تخصص و متخصص در حوزه‌های غیر دینی، کاملا پذیرفته شده است و هرگز کسی تردید در آن را نمی‌پذیرد.

به این مطلب در روایات نیز اشاره شده است.

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْيَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الْأَزْمَانِ[1]

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلَّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ[2]

لازمه وجود شاخه‌های مختلف علوم، وجود متخصصین مناسب با هر شاخه‌ای می‌باشد. مانند متخصص طب، متخصص ادبیات، متخصص هیئت و نجوم و…

طبقه بندی جامعه در حوزه‌های یاد شده، مورد پذیرش هر کسی است که از اندکی خرد بهره برده باشد.

آن چه مورد نظر این نوشتار است تخصص و متخصص دینی است.

همان گونه که گفته شد حوزه دین از طبقه بندی عالم به دین و غیر عالم استثنا پذیر نیست. اما به دلایل متعددی نیاز به توضیح بیشتری دارد.

ریشه تخصص و متخصص دینی چند امر است.

ریشه نخست تخصص دینی، دشواری فهم دین است.

همچنان که گذشت مباحث «مخاطب دین کیست؟» و «سادگی یا پیچیدگی دین»، دشواری دین را مورد بررسی قرار می‌دهد. در این مباحث روشن می‌شود که دشواری دین ناشی از گستره کمّی دین یا همان لایه‌های عمیق دین است.

ریشه دوم تخصص دینی، گستره کیفی علوم دینی یا تنوع شاخه‌های دین است.

به این مطلب در بحثی با عنوان «طبقه بندی علوم (معلومات)» اشاره‌ای بسیار کوتاه داشتیم.

اگر کسی با شاخه‌های متنوع علوم دین، اندک آشنایی پیدا کند، خواه ناخواه انواع تخصص‌های دینی را خواهد پذیرفت. لازمه پذیریش انواع تخصص‌های دینی، پذیرش متخصصین گوناگون در حوزه دین است.

ریشه دیگر تخصص دینی، تفاوت قابلیت و استعداد افراد در فراگیری است.

توجه کنید:

قَالَ1 إِنَّ مَثَلَ مَا بَعَثَنِي اللَّهُ بِهِ مِنَ الْهُدَي وَ الْعِلْمِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَصَابَ أَرْضاً وَ كَانَ مِنْهَا طَائِفَةٌ طَيِّبَةٌ فَقَبِلَتِ الْمَاءَ فَأَنْبَتَتِ الْكَلَأَ وَ الْعُشْبَ الْكَثِيرَ وَ كَانَ مِنْهَا أَجَادِبُ أَمْسَكَتِ الْمَاءَ فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ وَ شَرِبُوا مِنْهَا وَ سَقَوْا وَ زَرَعُوا وَ أَصَابَ طَائِفَةٌ مِنْهَا أُخْرَي إِنَّمَا هِيَ قِيعَانٌ لَا تُمْسِكُ مَاءً وَ لَا تُنْبِتُ كَلَأً فَذَلِكَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِي دِينِ اللَّهِ وَ تَفَقَّهَ مَا بَعَثَنِي اللَّهُ بِهِ فَعَلِمَ وَ عَلَّمَ وَ مَثَلُ مَنْ لَمْ يَرْفَعْ بِذَلِكَ رَأْساً وَ لَمْ يَقْبَلْ هُدَي اللَّهِ الَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ[3]

لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَهُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ يَسْتَعْمِلُ آلَةَ الدِّينِ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا وَ يَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بِنِعَمِهِ عَلَى عِبَادِهِ لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفَاءُ وَلِيجَةً مِنْ دُونِ وَلِيِّ الْحَقِّ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْعِلْمِ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَقْدَحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ فَمَنْهُومٌ بِاللَّذَّاتِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهَوَاتِ أَوْ مُغْرًى بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ ظَاهِرٍ أَوْ خَافِي [خَائِفٍ‏] مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ خَطَراً بِهِمْ يَحْفَظُ اللَّهُ حُجَجَهُ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقَائِقِ الْأُمُورِ

ریشه دیگر تخصص دینی، زمان‌بر بودن فراگیری آن است. در واقع زمان‌بری خود یکی از مصادیق دشواری است. به یک نمونه از زمان‌بری فراگیری توجه کنید:

زُرَارَةَ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَسْأَلُكَ فِي الْحَجِّ مُنْذُ أَرْبَعِينَ‏ عَاماً فَتُفْتِينِي فَقَالَ يَا زُرَارَةُ بَيْتٌ يُحَجُّ قَبْلَ آدَمَ ع بِأَلْفَيْ عَامٍ تُرِيدُ أَنْ تَفْنَى مَسَائِلُهُ فِي أَرْبَعِينَ عَاماً.

ریشه دیگر تخصص دینی، داشتن یا نداشتن همت بلند و علاقه شخصی به فراگیری است.

در برخی از منابع تاریخی این چنین آمده است:

مقداد پاسخ داد البته که شما می‌دانید من سواره در پیشگاه پیامبر حاضر به خدمت بودم و می‌جنگیدم. (از پیامبر سؤال و پرسشی نمی‌کردم که برای شما نقل کنم) شما یاران حدیث پیامبر بودید. گفتند راست می‌گویی.

همچنین در جای دیگر شاهد هستیم که:

ابو دنیای معمر پاسخ داد من هنگامی که همراه علی بن ابی طالب بودم اشتیاق و همتی در طلب دانش نداشتم صحابه پیامبر هم فراوان بودند من از شدت میل و علاقه‌ام به علی به چیزی جز خدمت و همراهی او مشغول نشدم…

تخصصی بودن دین به این معناست که امکان رسیدن به درک همه اجزاء دین یا بخشی از آن نیازمند صرف وقت، کار بیشتر و… است. به سخن دیگر تفقه در تمام دین یا بخشهایی از آن، شرایط ویژه‌ای می‌طلبد که عموم مردم فاقد آن هستند.

با توجه به این که همگان در علاقه و تلاش و استعداد یکسان نیستند، می‌توان گفت درک همگانی از دین یکسان نیست.

از همین رو بحث تخصص دینی مطرح می‌شود.

البته مطلب یاد شده تبصره‌های مهمی دارد که در مباحث «مخاطب دین کیست؟» و «سادگی یا پیچیدگی دین» ارایه شده است.

احیانا تصور می‌شود همه ابعاد دین یا ضرورتهای یک مسلمان، حداقل در عصر حضور، خالی از دشواری است.

بر همین اساس هم تصور می‌شود تخصص در دین، سابقه چندانی ندارد و به ویژه در عصر حضور جایی برای مطرح شدن متخصص دینی یا همان مجتهد وجود نداشته است.

اما شواهد فراوانی وجود دارد که بطلان این گونه توهمات را نشان می‌دهد.

یکی از شواهد تخصص دینی در عصر ائمه علیهم السلام، ارجاع مردم به افراد خاص یا عناوین ویژه، توسط ائمه است. برای این مهم به بحث «مرجعیت دینی، اما و اگرها» از میز «من طلبه هستم» مراجعه نمایید.

شاهد دیگر بر وجود تخصص دینی، وجود متخصصین ویژه رشته­های خاص در عصر حضور ائمه است.

اهل تحقیق با ویژگی برخی از اصحاب آشنا هستند، جابر حامل احادیث معارف، زراره فقیه نامدار و…

همچنین پیش از این با دو بحث مهم «طبقه بندی علم» و «طبقه بندی علوم (معلومات)» آشنا شدیم.

انکار تخصص دینی دو علت دارد:

علت نخست انکار تخصص دینی، تبعیض در عقلانیت که در اصطلاح عامیانه از آن به «یک بام و دو هوا» تعبیر می‌کنند. مسلما این رفتار نشان از سلامت عقلانی فرد ندارد تا چه رسد به آگاهی و بینش.

علت دیگر انکار تخصص دینی، بیگانه بودن از منابع دینی است. چرا که توهم عدم نیاز به متخصص دینی با اندک آشنایی با دین باطل می‌شود.

هدف این نوشتار آشنایی با «انواع تخصص‌ها و طبقات متفاوت علماء در زمان حضور» در لابلای احادیث و برگهای تاریخ اسلام است.

در لابلای این اوراق به دو امر برمی‌خوریم: یکی رشته‌های متفاوت دین و دیگری تخصص افراد خاصی در این رشته‌ها.

با ما همراه باشید با مستندات وجود تخصص و متخصص دینی در زمان حضور.

 

[1]ـ بحارالأنوار 1 218 باب 6

[2]ـ الكافي 1 32

[3]ـ بحارالأنوار 1 184 باب 1

حذیفه و عمار، متخصص در منافق شناسی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۳-۶:۱۱:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18688
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1658

حذیفه از شخصیتهایی است که در منافق شناسی شهرت دارد. در حدیث زیر به تخصص حذیفه و عمار در این زمینه اشاره شده است.

سلیم بن قیس می‌ٔگوید به ابوذر گفتم خدا تو را سلامت بدارد به من از دوازده نقابدار اصحاب عقبه که می‌خواستند شتر پیامبر را رم دهند خبر بده و این که چه زمانی این اتفاق افتاد.

ابوذر پاسخ داد این ترور در غدیر خم اتفاق افتاد هنگامی که پیامبر از حجة الوداع به سوی مدینه بازمی‌گشت.

گفتم خدا تو را سلامت بدارد ترور کنندگان را می‌شناسی گفت آری به خدا سوگند همگی را می‌شناسم.

گفتم از کجا می‌شناسی با این که پیامبر این راز را به حذیفه گفته بود. پاسخ داد عمار افسار شتر را نگه داشته بود حذیفه از عقب شتر را می‌راند. (هر دو حاضر بودند اما) پیامبر به حذیفه دستور کتمان داد و به عمار این دستور را نداد.

گفتم ترور کنندگان را برایم نام ببر. پاسخ داد پنج نفر اصحاب صحیفه و پنج نفر اصحاب شورا و عمر عاص و معاویه…[1]

در احادیث فراوانی از منافق شناسی حذیفه سخن به میان آمده است.

 

[1]- قُلْتُ أَخْبِرْنِي أَصْلَحَكَ اللَّهُ عَنِ الِاثْنَيْ عَشَرَ- أَصْحَابِ الْعَقَبَةِ الْمُتَلَثِّمِينَ الَّذِينَ أَرَادُوا أَنْ يَنْفِرُوا بِرَسُولِ اللَّهِ ص النَّاقَةَ وَ مَتَى كَانَ ذَلِكَ قَالَ بِغَدِيرِ خُمٍّ مُقْبَلَ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ تَعْرِفُهُمْ قَالَ إِي وَ اللَّهِ كُلَّهُمْ قُلْتُ مِنْ أَيْنَ تَعْرِفُهُمْ وَ قَدْ أَسَرَّهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى حُذَيْفَةَ قَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ كَانَ قَائِداً وَ حُذَيْفَةُ كَانَ سَائِقاً فَأَمَرَ حُذَيْفَةَ بِالْكِتْمَانِ وَ لَمْ يَأْمُرْ بِذَلِكَ عَمَّاراً قُلْتُ تُسَمِّيهِمْ لِي قَالَ خَمْسَةٌ أَصْحَابُ الصَّحِيفَةِ وَ خَمْسَةٌ أَصْحَابُ الشُّورَى وَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَ مُعَاوِيَة

تخصص معضلات و تخصص علوم قرآن در زمان پیامبر ص

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۳-۶:۱۲:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18687
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1555

اصحاب پیامبر چند دسته بودند.

برخی مانند حذیفه تخصص در معضلات داشتند.

برخی مانند ابن مسعود تخصص در قرائت قرآن داشتند.

برخی مانند مقداد هرگز از اصحاب حدیث نبوده و تنها نیروی اجرائی و جنگی بودند.

در حدیث زیر به این مطالب اشاره شده است:

(پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله در جلسه‌ای) ابوذر با علی بن ابی طالب علیه السلام و عبدالله بن مسعود و مقداد و عمار و حذیفه جمع بودند.

ابوذر (رو به بقیه کرد و) گفت (از پیامبر صلی الله علیه و آله) حدیثی بگویید تا پیامبر را یاد کرده و برایش شهادت دهیم و او را دعا کنیم و تصدیق نماییم (خلاصه با حدیث آن حضرت یادش زنده گردد).

همگی رو به امیرالمؤمنین علیه السلام کردند و گفتند ای علی تو سخن بگو. حضرت فرمود البته شما می‌دانید که این زمان، زمان حدیث گفتن من نیست.[1] گفتند راست می‌گویی.

سپس همگی رو به حذیفه کردند و گفتند ای حذیفه تو سخن بگو. حذیفه پاسخ داد البته که شما می‌ٔدانید من از معضلات (و فتنه‌های پس از پیامبر) پرسیدم و (در این باره) هشدار هم دادم. گفتند راست می‌ٔگویی.

همگی رو به ابن مسعود کردند و گفتند ای ابن مسعود تو سخن بگو. ابن مسعود پاسخ داد البته شما که می‌دانید من قرآن خواندم (و تنها درباره آن پرسیدم) و از غیر قرآن نپرسیدم. گفتند راست می‌گویی.

پس از این همگی رو به مقداد کردند و گفتند تو سخن بگو ای مقداد. پاسخ داد البته که شما می‌دانید من سواره در پیشگاه پیامبر حاضر به خدمت بودم و می‌جنگیدم. (از پیامبر سؤال و پرسشی نمی‌کردم که برای شما نقل کنم) شما یاران حدیث پیامبر بودید. گفتند راست می‌گویی.

(در آخر) رو به عمار کردند و گفتند تو سخن بگو ای عمار. پاسخ داد البته که شما می‌دانید من انسان فراموشکار هستم (چیزی به یادم نمی‌ماند) مگر این که یادآوری شوم تا به یادم آید. گفتند راست می‌گویی.

پس از این ابوذر رحمة الله علیه گفت همانا من حدیثی که (همگی) شنیده‌اید یا این که کسی از شما آن را شنیده و به شما رسانده نقل می‌کنم…[2]

در این حدیث اصحاب پیامبر به دو طبقه اصحاب الحدیث و غیر اصحاب الحدیث تقسیم شده‌اند.

اصحاب الحدیث نیز که همان اهل علم هستند، خود شاخه‌های متفاوتی داشته‌اند.

در نقطه مقابل اصحاب الحدیث، امثال مقداد قرار دارند که تنها بر کارهای اجرایی پیامبر همچون نبرد با کفار تمرکز داشتند.

 

[1]- ممکن است اشاره به شدت خفقان باشد و یا این که مقصود این باشد که در زمان غصب خلافت هر سخن و حدیثی حضرت بگوید متهم به خودستایی و جلب منفعت شخصی می‌شده است.

[2]- عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ، قَالَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ حَدِّثُونَا حَدِيثاً نَذْكُرُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَنَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَ نُصَدِّقُهُ، فَقَالُوا حَدِّثْنَا.. يَا عَلِيُّ. قَالَ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا هَذَا زَمَانَ حَدِيثِي، قَالُوا صَدَقْتَ. قَالَ فَقَالُوا حَدِّثْنَا.. يَا حُذَيْفَةُ. قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي سُئِلْتُ عَنِ الْمُعْضِلَاتِ فَحَذَرْتُهُنَّ. قَالُوا صَدَقْتَ. قَالَ فَقَالُوا حَدِّثْنَا.. يَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهِ. قَالُوا صَدَقْتَ. قَالَ فَقَالُوا حَدِّثْنَا.. يَا مِقْدَادُ. قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ إِنَّمَا كُنْتُ فَارِساً بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُقَاتِلُ، وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ . فَقَالُوا صَدَقْتَ. قَالَ فَقَالُوا حَدِّثْنَا.. يَا عَمَّارُ. قَالَ فَقَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي إِنْسَانٌ نَسَّاءٌ إِلَّا أَنْ أُذَكَّرَ فَأَذْكُرَ. قَالُوا صَدَقْتَ. قَالَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنَّمَا أُحَدِّثُكُمْ بِحَدِيثٍ سَمِعْتُمُوهُ أَوْ مَنْ سَمِعَهُ مِنْكُمْ بَلَّغَ، أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه‏

یکی از نیروهای اجرایی در زمان امیرالمؤمنین ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۳-۶:۱۲:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18686
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1718

در حدیث پیشین با دو طبقه اهل حدیث و نیروهای اجرایی آشنا شدیم.

حدیث زیر هم یک مصداق دیگر از نیروهای اجرایی را معرفی می‌کند.

محمد بن قاسم رقی و علی بن حسن بن جنکاء لائکی می‌گویند در مکه مردی از مغربیان را ملاقات کردیم… این پیرمرد به نام ابو دنیای معمر معروف بود…

ابو دنیا نقل کرد هنگامی که سن من تقریبا به سی سالگی رسید و خبر وفات پیامبر و مرگ دو خلیفه اول به ما رسید، من به قصد حج از وطنم خارج شدم و آخرین روزهای عثمان را درک کردم. از میان همه اصحاب پیامبر دلم به علی بن ابوطالب تمایل پیدا کرد. پس همراه او شدم و او را خدمت می‌کردم…

سپس ما از پیرمرد درخواست کردیم که از آن چه از امیرالمؤمنین شنیده سخن بگوید. پاسخ داد من هنگامی که همراه علی بن ابی طالب بودم، اشتیاق و همتی در طلب دانش نداشتم. صحابه پیامبر هم فراوان بودند. من از شدت میل و علاقه‌ام به علی، به چیزی جز خدمت و همراهی او مشغول نشدم…[1]

 

[1]- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقِّيِّ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جنكاء اللائكي قَالَ‏ لَقِينَا بِمَكَّةَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْمَغْرِبِ فَدَخَلْنَا عَلَيْهِ مَعَ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِ الْحَدِيثِ مِمَّنْ كَانَ حَضَرَ الْمَوْسِمَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ وَ هِيَ سَنَةُ تِسْعٍ وَ ثَلَاثِ مِائَةٍ فَرَأَيْنَا رَجُلًا أَسْوَدَ الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ كَأَنَّهُ شَنٌّ بَالٍ وَ حَوْلَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَوْلَادِهِ وَ أَوْلَادِ أَوْلَادِهِ وَ مَشَايِخُ مِنْ أَهْلِ بَلَدِهِ ذَكَرُوا أَنَّهُمْ مِنْ أَقْصَى بِلَادِ الْمَغْرِبِ بِقُرْبِ بَاهِرَةَ الْعُلْيَا وَ شَهِدُوا هَؤُلَاءِ الْمَشَايِخُ أَنَّهُمْ سَمِعُوا آبَاءَهُمْ حَكَوْا عَنْ آبَائِهِمْ وَ أَجْدَادِهِمْ أَنَّهُمْ عَهِدُوا هَذَا الشَّيْخَ الْمَعْرُوفَ بِأَبِي الدُّنْيَا مُعَمَّرٍ وَ اسْمُهُ عَلِيُّ بْنُ عُثْمَانَ‏… فَلَمَّا بَلَغَ سِنِّي قَرِيباً مِنْ ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ كَانَ قَدِ اتَّصَلَ بِنَا وَفَاةُ النَّبِيِّ ص وَ وَفَاةُ الْخَلِيفَتَيْنِ بَعْدَهُ خَرَجْتُ حَاجّاً فَلَحِقْتُ آخِرَ أَيَّامِ عُثْمَانَ فَمَالَ قَلْبِي مِنْ بَيْنِ جَمَاعَةِ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ص إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَقَمْتُ مَعَهُ أَخْدُمُهُ وَ شَهِدْتُ مَعَهُ وَقَائِعَ…

فَسَأَلْنَاهُ أَنْ يُحَدِّثَنَا بِمَا سَمِعَ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَذَكَرَ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْصٌ وَ لَا هِمَّةٌ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ وَقْتَ صُحْبَتِهِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع‏ وَ الصَّحَابَةُ أَيْضاً كَانُوا مُتَوَافِرِينَ فَمِنْ فَرْطِ مَيْلِي إِلَى عَلِيٍّ ع وَ مَحَبَّتِي لَهُ لَمْ أَشْتَغِلْ بِشَيْ‏ءٍ سِوَى‏ خِدْمَتِهِ‏ وَ صُحْبَتِهِ‏ وَ الَّذِي كُنْتُ أَتَذَكَّرُهُ مِمَّا كُنْتُ سَمِعْتُهُ مِنْهُ قَدْ سَمِعَهُ مِنِّي عَالَمٌ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ بِبِلَادِ الْمَغْرِبِ وَ مِصْرَ وَ الْحِجَازِ وَ قَدِ انْقَرَضُوا وَ تَفَانَوْا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَلَدِي وَ حَفَدَتِي قَدْ دَوَّنُوهُ فَأَخْرَجُوا إِلَيْنَا النُّسْخَةَ وَ أَخَذَ يُمْلِي عَلَيْنَا مِنْ خَطِّهِ. بحار الأنوار ج‏51، ص: 225

زراره فوق تخصص حج

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۴-۱۸:۷:۲۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۶/۱۴-۱۸:۹:۴۴
    • کد مطلب:18690
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2074

یکی از بزرگترین اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام زراره است.

درباره عظمت زراره احادیث فراوانی رسیده است. اما در این جا تنها به یک حدیث بسنده می‌کنیم.

امام صادق علیه السلام به زراره: سوگند به خدا که واقعا تو دوست‌داشتنی‌ترین مردم برای من هستی و دوست‌داشتنی‌ٔترین یاران پدرم هم در زمان زندگی او و هم در زمان مرگش هستی پس واقعا تو برترین کشتی این دریای بی‌کران و توفنده (دانش) هستی[1]

اینک به بخشی از دانش بی‌کران زراره توجه نمایید:

زراره می‌گوید به امام صادق علیه السلام گفتم: خداوند مرا فدای شما گرداند از چهل سال (پیش تا کنون) درباره (مسائل) حج از شما می‌پرسم و شما (هم) پاسخ می‌دهی (اما باز هم مسائل حج تمام نشده است)! حضرت فرمود ای زراره خانه‌ای که دو هزار سال پیش از آفرینش آدم (برای انجام طواف) قصد می‌شده تو می‌خواهی در چهل سال مسائل آن تمام شود؟![2]

درایت حدیث:

علم حلال و حرام (فقه) یکی از شاخه‌های علم دین است.

احکام حج نیز شاخه‌ای از فقه است.

زراره علاوه بر این که خود یکی از متخصصین در فقه است، اما تخصص ویژه‌ای در شاخه حج دارد.

فوق تخصص زراره در حج، حاصل چهل سال پرسش و پاسخ از امام علیه السلام است.

با این همه امام در مقابل شگفتی زراره از تمام نشدن مسائل حج می‌فرماید:

«خانه‌ای که دو هزار سال پیش از آفرینش آدم (برای انجام طواف) قصد می‌شده تو می‌خواهی در چهل سال مسائل آن تمام شود؟!»

این حدیث از یک سو بیانگر همت والا و مقام بلند امثال زراره است.

و از سوی دیگر انعکاس دهنده عظمت شگفت انگیز علم فقه است.

 

[1]- فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ وَ أَحَبُّ أَصْحَابِ أَبِي ع حَيّاً وَ مَيِّتاً فَإِنَّكَ أَفْضَلُ‏ سُفُنِ‏ ذَلِكَ الْبَحْرِ الْقَمْقَامِ الزَّاخِر

[2]- زُرَارَةَ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَسْأَلُكَ فِي الْحَجِّ مُنْذُ أَرْبَعِينَ‏ عَاماً فَتُفْتِينِي فَقَالَ يَا زُرَارَةُ بَيْتٌ يُحَجُّ قَبْلَ آدَمَ ع بِأَلْفَيْ عَامٍ تُرِيدُ أَنْ تَفْنَى مَسَائِلُهُ فِي أَرْبَعِينَ عَاماً.

زراره «فوقِ فوق تخصص استطاعت»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۹-۱۲:۲۵:۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۶/۱۹-۱۲:۳۲:۴۰
    • کد مطلب:18694
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3880

پیش از این به مقام بلند زراره اشاره‌ای داشتیم.

اما با این همه چند دسته روایات متفاوت درباره زراره وارد شده است.

برخی از روایات، به شدت زراره را نکوهش می‌کند.

برخی دیگر، دلیل نکوهش زراره را بیان می‌کند.

برخی دیگر، اشاره به مشکلات کلی معصومین در پاسخ به توهمات مردم عادی دارد.

از سوی دیگر در روایات متعددی دلیل نکوهش زراره، مبنای او در بحث استطاعت بیان شده است. به سخن دیگر او صاحب مبنایی مشخص و شناخته شده درباره استطاعت بوده است. این مبنا منشأ چالشهایی میان اصحاب بوده است.

همین مبنای چالشی زراره، موجب شد تا چند دسته روایت متفاوت درباره زراره وارد شود.

به اختصار به این روایات اشاره می‌کنیم.

روایات دسته نخست: زراره در استطاعت صاحب مبناست

روایات متعددی شاهد بر این است که زراره در بحث استطاعت مبنای شناخته شده و مطرحی داشته است.

۱حنان بن سدیر می‌گوید: کسی به من نامه نوشت که از امام صادق علیه السلام درباره این مسئله بپرسم که «آیا گفته (و اعتقاد) یهود و نصارا و زرتشتیان و مشرکان، (اعتقادات آنها) از (مصادیق مشیت الهی و) آن چه خدا خواسته است که آنها بگویند (و اعتقاد پیدا کنند)؟! (به سخن دیگر نفس این که اهل باطل به باطل معتقد شده‌اند، مورد مشیت خدا قرار گرفته است؟)

حضرت پاسخ داد این پرسش از مسائل آل اعین (یعنی زراره و امثال او) است، نه از دین من و دین پدران من…[1]

۲حلبی می‌گوید به امام صادق علیه السلام گفتم: درباره استطاعت چه می‌فرمایی؟ فرمود (این قول) نه از دین من است و نه از دین پدرمان من.

پس از این پاسخ امام گفتم: اینک مشکل تردید از سینه‌ام رفت و دلم خنک گردید (و قلبم آرام گرفت) سوگند به خدا که از بیمار آنها (کسانی که قائل به استطاعت هستند) عیادت نخواهم کرد و به تشییع جنازه‌شان نخواهم رفت و چیزی از زکات مالم به آنها نخواهم داد.

امام صادق علیه السلام (که تکیه داده بود، با حالت جدی) نشست و به من فرمود چه گفتی؟ سخنم را دوباره بر حضرت تکرار کردم.

امام صادق علیه السلام فرمود اینان (که قائل به استطاعت هستند) مردمی هستند که خداوند صورتهای آنها را بر آتش دوزخ حرام کرده (و اهل بهشت هستند).

(به خیال من سخن حضرت متناقض گردید از این رو به حضرت) گفتم فدای شما گردم (اگر قائلین به استطاعت بهشتی هستند) چگونه فرمودی استطاعت از دین من و از دین پدرانم نیست؟!

حضرت پاسخ داد همانا مقصودم از این استطاعت، قول زراره و مانند اوست.[2]

از این روایات و همچنین روایات آینده به خوبی روشن می‌شود که زراره مبنای خاصی در استطاعت داشته که در میان اصحاب مطرح بوده است.

روایات دسته دوم: روایات تخطئه زراره در استطاعت

پیش از این روایاتی در نکوهش زراره گذشت. از این رو به یک روایت دیگر بسنده می‌کنیم.

3عامر می‌گوید به امام صادق علیه السلام گفتم به درستی که زن من در استطاعت قائل به (مبنا و) گفته زراره و محمد بن مسلم است و نظرش، نظر آن دو است. امام پاسخ داد زنان را چه به نظر دادن و قائل شدن (به این مبانی)؟!

واقعا که زراره و محمد بن مسلم در امر ولایت چیزی نیستند (و بهره‌ای از امر ولایت ندارند).

عامر می‌گوید پس من نزد همسرم آمدم و جریان را به او گفتم او هم از اعتقاد به استطاعت بازگشت.[3]

روایات دسته سوم: تقیه، دلیل نکوهش زراره

در شخصیت زراره زیاد گفته شده و نوشته شده، اما گمان می‌کنم روایت زیر در این راستا به تنهایی کافی باشد تا مسئله کامل روشن گردد.

4حمزه پسر حمران (برادر زاده زراره) می‌گوید هنگامی که از یمن آمدم، امام صادق علیه السلام را ملاقات کردم. پس به ایشان گفتم به من این چنین رسیده که شما عمویم زراره را لعن کرده‌ای!

حضرت (از شدت ناراحتی) دستش را بلند کرد و به سینه‌اش کوبید و سپس فرمود نه سوگند به خدا من چنین نگفته‌ام. لکن شما از او چیزهای (نادرستی) برای من نقل می‌کنید که من (به ناچار) می‌گویم هر کس این چنین گفته من از او بیزار هستم.

به امام گفتم من آن چه زراره می‌گوید برای شما نقل کنم؟ فرمود آری.

گفتم (نظر زراره این است که) به درستی خداوند عز و جل بندگان جز به اندازه طاقت‌شان، آنها را تکلیف نکرده است و بندگان هرگز کاری نمی‌کنند مگر این که خداوند بخواهد و اراده کند و قضا نماید.

اما فرمود این گفتار سوگند به خدا حق است.

در این هنگام «میسر صاحب زطی» هم وارد شد امام به او فرمود ای میسر تو بر این قول نیستی؟ میسر پرسید خداوند شما را سلامت بدارد بر چه قولی؟ پس حضرت این قول را همچنان که من به حضرت گفتم برای او هم تکرار کرد سپس فرمود این قول سوگند به خدا دین من و دین پدران من است.[4]

5عبدالله پسر زراره می‌گوید امام صادق به من فرمود از من به پدرت سلام برسان و به او بگو به راستی که من تنها برای دفاع از تو عیب گویی تو را می‌کنم. چرا که مردم و دشمن نسبت به هر کسی که ما او را نزدیک خود نماییم و موقعیت او را ستایش کنیم، برای اذیت کردن کسانی که دوستشان داریم و مقربشان می‌کنم از یکدیگر پیشی می‌گیرند و به خاطر دوستی ما و نزدیگی به ما به او تهمت می‌زنند و اعتقاد دارند که چنین افرادی را باید آزار رساند و آنها را باید کشت.

(و در نقطه مقابل) هر کس که ما از او عیب گویی نماییم، اگر چه امرش پسندیده نباشد او را می‌ستایند[5].

همانا به این دلیل عیب تو را می‌گویم که تو مردی هستی به (ارتباط با) ما و تمایل به ما مشهور شده‌ای و تو در این مورد به خاطر دوستی ما و تمایل به ما، (سابقه و) اثری ستوده نزد مردم نداری. پس دوست داشتم که تو را معیوب کنم تا مردم به سبب عیب و نقص تو، امر تو را در دین بستایند و بدین وسیله از سوی ما، شر آنها از تو دفع گردد و خداوند جل و عز در قرآن می‌فرماید «اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى‏كردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه‏] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى‏] را به زور مى‏گرفت». این آیه از نزد خدا مناسب (حال تو) است. نه، سوگند به خدا، خضر کشتی را معیوب نساخت مگر برای این که آن را از دست پادشاه نجات دهد و به دست او نابود نشود و به راستی که (پیش از آن) سالم بود و عیبی به آن راه نداشت -و ستایش از آن خداست- پس مثل را درک کن، خداوند تو را رحمت کند، پس سوگند به خدا که واقعا تو دوست‌داشتنی‌ترین مردم برای من هستی و دوست‌داشتنی‌ٔترین یاران پدرم هم در زمان زندگی او و هم در زمان مرگش هستی پس واقعا تو برترین کشتی این دریای بی‌کران و توفنده (دانش) هستی و به راستی که در پسِ تو، پادشاهی ستمگر و غاصب، مراقب هر کشتی سالمی است که از دریای هدایت وارد شود تا آن را به غصب بگیرد و آن را با اهلش تصاحب نماید و رحمت خدا بر تو در زمان حیات و رحمت خدا و رضوان او بر تو در زمان ممات.[6]

6حسین پسر زراره می‌گوید به امام صادق علیه گفتم به راستی که پدرم بر تو سلام می‌رساند و به شما می‌گوید خداوند مرا فدای شما گرداند به راستی که پیوسته یک نفر و دو نفر وارد می‌شوند و می‌گویند که شما از من یاد کرده‌ای و درباره من بد گفته‌ای، پس امام فرمود به پدرت سلام برسان و به او بگو به خدا سوگند من برای تو خیر در دنیا و خیر در آخرت را دوست دارم و من سوگند به خدا از تو راضی هستم پس از این به آن چه مردم می‌گویند اهمیت نده.[7]

روایات دسته چهارم: روش برخورد با توهمات مردم

یکی از مشکلات بزرگی که ائمه با آن روبرو بودند بدگویی مردم درباره بزرگان اصحاب بوده است.

این بدگویی علتهای متفاوتی داشته است. از دشمنی و حسادت گرفته تا عدم درک درست مطالب بلندی که بزرگان اصحاب به آنها رسیده بودند.

از سوی دیگر جو جامعه همیشه به شکلی نبوده است که ائمه پیوسته امکان دفاع از یارانشان را داشته باشند.

از این رو برای خلاصی از وضعیت موجود، از شیوه‌های مختلفی سود می‌جستند.

از جمله این که اگر از یارانشان حرف تحریف شده‌ای نقل می‌شد، پاسخ می‌دادند «هر کس چنین بگوید از ما نیست». پیش از این یک نمونه از این دست گذشت:

فرمود نه سوگند به خدا من چنین نگفته‌ام. لکن شما از او چیزهای (نادرستی) برای من نقل می‌کنید که من (به ناچار) می‌گویم هر کس این چنین گفته من از او بیزار هستم.

همچنین در روایت دیگری آمده است:

7حمزه می‌گوید به امام صادق گفتم به من این چنین رسیده است که شما از عمویم اعلام بیزاری فرموده‌ای، حضرت فرمود من از زراره اعلام بیزاری نکرده‌ام. لکن مردم می‌آیند و از او بدگویی کرده و مطالب (نادرستی) نقل می‌کنند، پس اگر از اظهار نظر سکوت کنم، (قانع نمی‌شوند و) مرا مجبور (به اظهار نظر) می‌کنند پس من (از روی ناچاری) می‌گویم کسی که این مطلب را بگوید من به سوی خدا از او بریئ هستم.[8]

اختلاف روایات در بحث استطاعت

گفتیم یکی از دلایل ورود روایات مختلف درباره زراره، مبنای او در بحث استطاعت است.

از این رو مناسب است سراغ مسئله استطاعت برویم.

استطاعت، کلید واژه مهمی است که در آغاز، در احکام حج به کار رفته است. اما در مسائل جبر و اختیار نیز کاربرد فراوان دارد.

با درنگ در روایات به این مهم می‌پردازیم.

روایت گروه ۱ در استطاعت: انواع استطاعت (تفسیر استطاعت سبیل)

در برخی از روایات، استطاعت زاد و راحله برای وجوب حج، از استطاعت بدن برای امتثال حج، تفکیک شده است و استطاعت در مقام امتثال را منوط به اذن خدا فرموده است.

8عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْقَدَرِ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا أَ لَيْسَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُمُ الِاسْتِطَاعَةَ فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّمَا يَعْنِي بِالاسْتِطَاعَةِ الزَّادَ وَ الرَّاحِلَةَ لَيْسَ اسْتِطَاعَةَ الْبَدَنِ فَقَالَ الرَّجُلُ أَ فَلَيْسَ إِذَا كَانَ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ فَهُوَ مُسْتَطِيعٌ لِلْحَجِّ فَقَالَ وَيْحَكَ لَيْسَ كَمَا تَظُنُّ قَدْ تَرَى الرَّجُلَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْكَثِيرُ أَكْثَرَ مِنَ الزَّادِ وَ الرَّاحِلَةِ فَهُوَ لَا يَحُجُّ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ تَعَالَى فِي ذَلِكَ.

در برخی دیگر از روایات استطاعت سبیل علاوه بر داشتن زاد و راحله، داشتن قوت عیال را نیز افزوده است.

همچنین استطاعت را از زاد و راحله به امنیت راه نیز توسعه داده است.

روایت زیر یکی از آنهاست که در واقع استطاعت سبیل را به داشتن زاد و راحله و امنتیت راه و داشتن قوت عیال تفسیر می‌کند.

9عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص‏ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا مَا اسْتِطَاعَةُ السَّبِيلِ الَّتِي عَنَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ لِلسَّائِلِ مَا يَقُولُ النَّاسُ فِي هَذَا قَالَ يَقُولُونَ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَدْ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ هَلَكَ النَّاسُ إِذاً لَئِنْ كَانَ مَنْ لَيْسَ لَهُ غَيْرُ زَادٍ وَ لَا رَاحِلَةٍ وَ لَيْسَ لِعِيَالِهِ قُوتٌ غَيْرُ ذَلِكَ يَنْطَلِقُ بِهِ وَ يَدَعُهُمْ لَقَدْ هَلَكُوا إِذاً قِيلَ لَهُ فَمَا الِاسْتِطَاعَةُ قَالَ اسْتَطَاعَةُ السَّفَرِ وَ الْكِفَايَةُ مِنَ النَّفَقَةِ فِيهِ وَ وُجُودُ مَا يَقُوتُ الْعِيَالُ وَ الْأَمْنُ أَ لَيْسَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ الزَّكَاةَ فَلَمْ يَجْعَلْهَا إِلَّا عَلَى مَنْ لَهُ مِائَتَا دِرْهَمٍ.

در روایت زیر سلامتی بدن نیز به استطاعت افزوده شده است.

10عَنْ هِشَامِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْخُتَّلِيِّ وَ هُوَ الْمَشْرِقِيُّ، قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِيُّ (ع) كَيْفَ تَقُولُونَ فِي الِاسْتِطَاعَةِ بَعْدَ يُونُسَ فَذَهَبَ فِيهَا مَذْهَبُ زُرَارَةَ وَ مَذْهَبُ زُرَارَةَ هُوَ الْخَطَاءُ، فَقُلْتُ لَا، وَ لَكِنَّهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مَا يَقُولُ زُرَارَةُ فِي الِاسْتِطَاعَةِ وَ قَوْلُ زُرَارَةَ فِيمَنْ قُدِّرَ وَ نَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ وَ لَيْسَ مِنْ دَيْنِ آبَائِكَ، وَ قَالَ الْآخَرُونَ بِالْجَبْرِ وَ نَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ وَ لَيْسَ مِنْ دَيْنِ آبَائِكَ، قَالَ فَبِأَيِّ شَيْ‏ءٍ تَقُولُونَ قُلْتُ بِقَوْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ سَأَلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا، مَا اسْتِطَاعَتُهُ قَالَ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) صِحَّتُهُ وَ مَالُهُ فَنَحْنُ بِقَوْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) نَأْخُذُ قَالَ صَدَقَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) هَذَا هُوَ الْحَقُّ.

در روایات پیشین با استطاعت مالی و استطاعت امنیتی و استطاعت سلامتی و استطاعت بدنی آشنا شدیم.

روایت گروه 2 در استطاعت: استطاعت در مقام امتثال (نفی جبر)

روایت زیر بیان استطاعت در مقام امتثال است که در بیان ارکان استطاعت می‌فرماید:

اولا تکلیف عباد در حد طاقت و استطاعت آنهاست.

ثانیا تحقق هر کاری منوط به اراده و مشیت و قضاء و قدر الهی است.

11حدثني حمزة بن حمران، قال: سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن الاستطاعة، فلم يجبني، فدخلت عليه دخلة اخرى، فقلت: أصلحك الله، إنه قد وقع في قلبي منها شي‏ء، لا يخرجه إلا شي‏ء أسمعه منك، قال: «فإنه لا يضرك ما كان في قلبك». قلت: أصلحك الله، إني أقول: إن الله تبارك و تعالى لم يكلف العباد ما لا يستطيعون، و لم يكلفهم إلا ما يطيقون، و إنهم لا يصنعون شيئا من ذلك إلا بإرادة الله و مشيئته، و قضائه و قدره. قال: فقال: «هذا دين الله الذي أنا عليه، و آبائي» أو كما قال.

مفاد برخی از روایات این است که مردم به اندازه انجام طاعات مستطیع هستند.

12عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لَنَا كَلَاماً نَتَكَلَّمُ بِهِ قَالَ هَاتِهِ قُلْتُ نَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ وَ نَهَى وَ كَتَبَ الْآجَالَ وَ الْآثَارَ لِكُلِّ نَفْسٍ بِمَا قَدَّرَ لَهَا وَ أَرَادَ وَ جَعَلَ فِيهِمْ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ لِطَاعَتِهِ مَا يَعْمَلُونَ بِهِ مَا أَمَرَهُمْ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ فَإِذَا تَرَكُوا ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ كَانُوا مَحْجُوجِينَ بِمَا صَيَّرَ فِيهِمْ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ وَ الْقُوَّةِ لِطَاعَتِهِ فَقَالَ هَذَا هُوَ الْحَقُّ إِذَا لَمْ تَعْدُهُ إِلَى غَيْرِهِ.

روایت گروه 3 در استطاعت: رازگشایی از مبنای زراره

پیش از این گذشت که زراره در باب استطاعت صاحب مبنای مشخصی بوده که نزد اصحاب مورد اشکال بوده است.

اینک زمان آن رسیده است که از مبنای زراره رازگشایی گردد.

برای این مهم به حدیث زیر توجه فرمایید:

13زیاد می‌گوید به امام صادق علیه السلام گفتم به راستی که زراره چیزی از شما درباره استطاعت نقل کرده، پس ما از او پذیرفتیم و او را تصدیق کردیم، و واقعا دوست دارم که آن مطلب را بر شما عرضه کنم (تا شما آن را تأیید فرمایید.)

حضرت فرمود (آن چه زراره گفته) بیاور.

پس گفتم زراره چنین می‌پندارد که او درباره این گفته خدای عز و جل از شما پرسیده که «و براى خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است [البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد» پس شما پاسخ دادی (حج بر) کسی است که زاد و راحله داشته باشد. پس او از شما پرسیده آیا کسی که زاد و راحله داشته باشد پس او مستطیع است هر چند حج انجام نداده باشد؟ شما پاسخ فرمودی آری.

(زیاد می‌گوید) حضرت در پاسخ من فرمود: نه این چنین زراره از من پرسیده و نه این چنین من پاسخ داده‌ام، سوگند به خدا بر من دروغ بسته، سوگند به خدا بر من دروغ بسته، خدا زراره را لعنت کند، خدا زراره را لعنت کند.

همانا (زراره) از من پرسید: کسی که زاد و راحله داشته باشد پس (آیا) او برای حج مستطیع است؟

پاسخ دادم: حج بر او واجب گشته است.

پرسید: (اگر حج بر او واجب شده) پس او مستطیع است؟

پاسخ دادم: نه، تا وقتی که (از سوی خدا) اذن داده نشده (مستطیع نیست).

(زیاد می‌گوید به امام صادق علیه السلام) گفتم: زراره را از این مطالب آگاه کنم؟ حضرت فرمود: آری.

زیاد می‌گوید پس به کوفه آمدم و زراره را ملاقات کردم و آن چه را که امام صادق علیه السلام فرموده بود به او خبر دادم. (اما) از لعن او (توسط امام) سکوت کردم.

(زراره پس از شنیدن سخنان من روی به دیگران کرده و) گفت آگاه باشید که امام (با این بیانش) در واقع استطاعت را از جایی که دانسته نمی‌شود (و مردم عادی متوجه آن نمی‌شوند) به من داده (و آن را تأیید کرده) و (لکن) این صاحب (و رفیق) شما، به سخنان آن مرد (یعنی امام صادق علیه السلام) بینش (و زیرکی لازم) را ندارد.[9]

از این روایت روشن می‌شود که مقصود زراره همگان روشن نبوده است.

چرا که زراره از این کلام امام همان استطاعت در حین امتثال را درک کرده و حال آن که راوی در این زمینه بصیرتی ندارد.

عدم درک اصحاب از مبنای زراره در احادیث دیگر نیز شاهد دارد:

14عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ ائْتِ زُرَارَةَ وَ بُرَيْداً وَ قُلْ لَهُمَا مَا هَذِهِ الْبِدْعَةُ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّي أَخَافُ مِنْهُمَا فَأَرْسَلَ مَعِي لَيْثَ الْمُرَادِيِّ فَأَتَيْنَا زُرَارَةَ فَقُلْنَا لَهُ مَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَعْطَانِيَ الِاسْتِطَاعَةَ وَ مَا شَعَرَ وَ أَمَّا بُرَيْدٌ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَا أَرْجِعُ عَنْهَا أَبَداً.

ظاهر بخش نخست روایت این است که امام صادق زراره و برید را به خاطر مبنایشان توبیخ می‌فرماید.

اما انتهای حدیث بیانگر این است که آن چه زراره از کلام امام فهمیده، با آن چه روایان حدیث متوجه شده‌اند متفاوت است.

زراره مدعی است که مستندش در استطاعت کلام خود امام است ولی روای متوجه آن نشده است.

برید هم با شخصیت فوق العاده‌اش تأکید می‌کند هرگز از استطاعت دست برنخواهد داشت.

همه این قراین روشن کننده این امر است که مطالب زراره در حد درک همگان نبوده است.

تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری

اینک زمان آن فرا رسیده است که درنگی اندک بر آن چه گذشت داشته باشیم.

۱- شخصیت والای زراره، مورد اتفاق تمامی متقدمین و متأخرین است و زراره برتر از آن است که مورد تردید احدی قرار گیرد.

۲- از منظر مستندات و منابع نیز مسلم است که تمامی روایاتی که در نکوهش زراره آمده، ناشی از تقیه است. (روایت ۴ و 5 و 6 و7)

۳- استطاعت کابردهای متعددی داشته و برخی از کاربرهای آن نیز دارای چند تفسیر متفاوت بوده است. (روایت 2)

۴- زراره درباره استطاعت صاحب مبنای مشخصی بوده است. (روایت ۱ و ۲ و 3)

۵- علاوه بر زراره آل اعین نیز مبنای زراره را پذیرفته بودند (روایت ۱) زراره و محمد بن مسلم و برید در این مبنا شریک بودند(روایت 3 و 14). بنا بر این این مبنا نه تنها اختصاص به زراره نداشته بلکه بزرگان اصحاب در این جهت با زراره همراه بوده‌اند.

۶- در پاره‌ای از موارد امام قول زراره را تأیید مطلق فرموده (روایت 4) و در پاره‌ای موارد آن را نفی فرموده است (روایت 1 و 2 و 3) از این مطلب روشن می‌شود که برخی از اصحاب مبنای زراره را درک کرده و برخی دیگر خیر. از این رو حرف تحریف شده زراره برای امام نقل می‌شده است.

۷- مهم‌ترین بحث در استطاعت، شناخت دقیق اصطلاحات و کاربردهای آن است.

8- کاربرد استطاعت در بسیاری از موارد وابسته به امر دیگری است. همچون «استطاعت سبیل» در قرآن.

9- «استطاعت سبیل» نیز در موارد فراوانی به زاد و راحله تفسیر شده است. (روایت ۸) «استطاعت سبیل» به معنی داشتن زاد و راحله، به داشتن قوت عیال در مدت سفر نیز توسعه داده شده است. (روایت 9)

10- همچنین «استطاعت سبیل» و استطاعت سفر علاوه بر استطاعت مالی، شامل استطاعت امنیتی راه نیز می‌گردد. (روایت ۹)

11- همچنین «استطاعت سبیل» علاوه بر استطاعت مالی و امنیتی شامل استطاعت سلامتی نیز می‌گردد. (روایت ۱۰)

12- «استطاعت سبیل»، موضوع حکم حج است. در نتیجه رتبه آن، مقدم بر حکم وجوب حج است. اما پس از تحقق موضوع «استطاعت سبیل»، حکم وجوب تحقق می‌یابد. (روایت 13)

13- پس از تحقق حکم وجوب حج، نوبت به امتثال می‌رسد.

14- مقام امتثال، مورد بحث بسیار چالشی جبر و اختیار است.

15- با اثبات استطاعت در مقام امتثال جبر منتفی می‌شود. این کاربرد استطاعت همان اصطلاح دوم است.

16- «استطاعت سبیل» با «استطاعت در مقام امتثال» به دو درجه اختلاف رتبی دارند. توضیح این که هنگامی که «استطاعت سبیل» محقق شد، موضوع حکم وجوب تحقق می‌یابد، با تحقق حکم وجوب، نوبت به امتثال می‌رسد. در رتبه امتثال است که بحث از استطاعت به معنای نفی جبر معنا پیدا می‌کند. (روایت ۸)

17- استطاعت به معنای دوم، یعنی در مقام امتثال حج، همانند تمامی افعال، متفرع بر اذن خداست. (روایت ۸ و 11 و12 و 13)

حال جای این پرسش اساسی هست که «چرا سه تن از نامدارترین اصحاب، مانند زراره و محمد بن مسلم و برید، بر استطاعت اصرار دارند و دیگران از درک آن ناتوانند؟!»

کلید این مسئله در روایات استطاعت کتاب توحید است.

به دو روایت در این زمینه توجه کنید:

15 سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ، فَقَالَ: «أَ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَعْمَلَ مَا لَمْ‏ يُكَوَّنْ؟»، قَالَ: لَا، قَالَ: «فَتَسْتَطِيعُ أَنْ تَنْتَهِيَ عَمَّا قَدْ كُوِّنَ؟» قَالَ: لَا، قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «فَمَتى‏ أَنْتَ مُسْتَطِيعٌ؟»، قَالَ: لَاأَدْرِي. قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً، فَجَعَلَ فِيهِمْ آلَةَ الِاسْتِطَاعَةِ، ثُمَّ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِمْ، فَهُمْ مُسْتَطِيعُونَ لِلْفِعْلِ وَقْتَ الْفِعْلِ مَعَ الْفِعْلِ إِذَا فَعَلُوا ذلِكَ الْفِعْلَ، فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوهُ فِي مُلْكِهِ، لَمْ يَكُونُوا مُسْتَطِيعِينَ أَنْ يَفْعَلُوا فِعْلًا لَمْ يَفْعَلُوهُ؛ لِأَنَّ اللَّهَ- عَزَّ و جَلَّ- أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُضَادَّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ». قَالَ الْبَصْرِيُّ: فَالنَّاسُ مَجْبُورُونَ؟ قَالَ: «لَوْ كَانُوا مَجْبُورِينَ، كَانُوا مَعْذُورِينَ». قَالَ: فَفَوَّضَ إِلَيْهِمْ؟ قَالَ: «لَا». قَالَ: فَمَا هُمْ؟ قَالَ: «عَلِمَ مِنْهُمْ فِعْلًا، فَجَعَلَ فِيهِمْ آلَةَ الْفِعْلِ، فَإِذَا فَعَلُوا كَانُوا مَعَ الْفِعْلِ مُسْتَطِيعِينَ». قَالَ الْبَصْرِيُّ: أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ، وَ أَنَّكُمْ أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ.

16عَنْ صَالِحٍ النِّيلِيِّ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: هَلْ لِلْعِبَادِ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ شَيْ‏ءٌ؟ قَالَ: فَقَالَ لِي: «إِذَا فَعَلُوا الْفِعْلَ، كَانُوا مُسْتَطِيعِينَ بِالِاسْتِطَاعَةِ الَّتِي جَعَلَهَا اللَّهُ فِيهِمْ». قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا هِيَ؟ قَالَ: «الْآلَةُ مِثْلُ الزَّانِي إِذَا زَنى‏، كَانَ مُسْتَطِيعاً لِلزِّنى‏ حِينَ زَنى‏: وَ لَوْ أَنَّهُ تَرَكَ الزِّنى‏ وَ لَمْ يَزْنِ، كَانَ مُسْتَطِيعاً لِتَرْكِهِ إِذَا تَرَكَ». قَالَ: ثُمَّ قَالَ: «لَيْسَ لَهُ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ قَبْلَ الْفِعْلِ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ، وَ لكِنْ مَعَ الْفِعْلِ وَ التَّرْكِ كَانَ مُسْتَطِيعاً». قُلْتُ: فَعَلى‏ مَا ذَا يُعَذِّبُهُ؟ قَالَ: «بِالْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ وَ الْآلَةِ الَّتِي رَكَّبَ فِيهِمْ؛ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُجْبِرْ أَحَداً عَلى‏ مَعْصِيَتِهِ، وَ لَا أَرَادَ- إِرَادَةَ حَتْمٍ- الْكُفْرَ مِنْ أَحَدٍ، وَ لكِنْ حِينَ كَفَرَ كَانَ فِي إِرَادَةِ اللَّهِ أَنْ يَكْفُرَ، وَ هُمْ فِي إِرَادَةِ اللَّهِ وَ فِي عِلْمِهِ أَنْ لَايَصِيرُوا إِلى‏ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَيْرِ». قُلْتُ: أَرَادَ مِنْهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا؟ قَالَ: «لَيْسَ هكَذَا أَقُولُ، وَ لكِنِّي أَقُولُ: عَلِمَ أَنَّهُمْ سَيَكْفُرُونَ، فَأَرَادَ الْكُفْرَ؛ لِعِلْمِهِ فِيهِمْ، وَ لَيْسَتْ هِيَ إِرَادَةَ حَتْمٍ، إِنَّمَا هِيَ إِرَادَةُ اخْتِيَارٍ».

درایت روایت:

۱- پیش از فعل، از استطاعت هیچ خبری نیست. (لَيْسَ لَهُ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ قَبْلَ الْفِعْلِ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ)

۲- با اراده عبد نسبت به فعل یا ترک آن، مرتبه استطاعت محقق می‌شود. (وَ لكِنْ مَعَ الْفِعْلِ وَ التَّرْكِ كَانَ مُسْتَطِيعاً)

۳- بنا بر این اگر بنده، اراده فعل نماید (اعم از معصیت و طاعت)، خداوند به او استطاعت فعل می‌دهد و اگر اراده ترک کند، خداوند به او استطاعت ترک می‌دهد. (الْآلَةُ مِثْلُ الزَّانِي إِذَا زَنى‏، كَانَ مُسْتَطِيعاً لِلزِّنى‏ حِينَ زَنى‏: وَ لَوْ أَنَّهُ تَرَكَ الزِّنى‏ وَ لَمْ يَزْنِ، كَانَ مُسْتَطِيعاً لِتَرْكِهِ إِذَا تَرَكَ)

4- اراده فعل یا ترک، فعل حقیقی و اختیاری عبد است.

۵- پس از این اراده، خداوند ابزار و آلت اجرای خارجی آن چه که اراده کرده، به عبد عطا می‌کند.

۶- بنا بر این استطاعت، آلت و ابزاری است که خداوند پس از اراده عطا می‌کند. (عَلِمَ مِنْهُمْ فِعْلًا، فَجَعَلَ فِيهِمْ آلَةَ الْفِعْلِ)

بدیهی است که طرح این گونه مباحث پیچیده در مجال اندک نمی‌گنجد.

اما برای نشان دادن لایه‌های دشوار دین و نیز تخصص‌های پیچیده و متخصصین عالی مرتبه از اصحاب ائمه، ناچار به طرح مختصر آن شدیم.

استطاعت یک نمونه از «فوقِ فوق تخصص» در عصر حضور

در ادامه بحث، مناظره مهمی از اصحاب امام صادق علیه السلام را خواهیم آورد. در این مناظره هم به «تخصص استطاعت» اشاره رفته است که متخصص این رشته یکی از اصحاب به نام محمد طیار است.

همان گونه که گفتیم استطاعت در دو حوزه متفاوت کاربرد دارد:

یکی در حوزه فقه که همان استطاعت در حج است. این استطاعت، موضوع حکم وجوب حج است.

اصطلاح دیگری در حوزه توحید است. استطاعت به این معنا، از مباحث فوق العاده مهم و کارگشا در مسایل اعتقادی است. از جمله این رشته، زیربنای بحث اساسی «جبر و اختیار» است.

با توجه به این که مراد از استطاعت، استطاعت در حوزه توحید است، با طبقه بندی شگفت و شگرفی روبرو می‌شویم.

چرا که اعتقادات، یکی از رشته‌های اصلی دین شناسی است.

توحید، شاخه‌ای از اعتقادات است.

استطاعت نیز زیر شاخه توحید است.

بنا بر این، استطاعت یک رشته «فوقِ فوقِ تخصصی از توحید» است. خود توحید نیز یک رشته «فوق تخصص اصول دین» است و اصول دین یک رشته از «اعتقادات» و شناخت دین است.

 

[1]- عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ، قَالَ‏ كَتَبَ مَعِي رَجُلٌ أَنْ أَسْأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَمَّا قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا هُوَ مِمَّا شَاءَ أَنْ يَقُولُوا قَالَ، قَالَ إِنَّ ذَا مِنْ مَسَائِلِ آلِ أَعْيَنَ لَيْسَ مِنْ دِينِي وَ لَا دَيْنِ آبَائِي، قَالَ، قُلْتُ مَا مَعِي مَسْأَلَةٌ غَيْرُ هَذِه‏

[2]- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ قَالَ: خَرَجْتُ إِلَى فَارِسَ وَ خَرَجَ مَعَنَا مُحَمَّدٌ الْحَلَبِيُّ إِلَى مَكَّةَ فَاتَّفَقَ قُدُومُنَا جَمِيعاً إِلَى حُنَيْنٍ فَسَأَلْتُ الْحَلَبِيَّ فَقُلْتُ لَهُ أَطْرِفْنَا بِشَيْ‏ءٍ قَالَ نَعَمْ جِئْتُكَ بِمَا تَكْرَهُ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ لَيْسَ مِنْ دِينِي وَ لَا مِنْ دِينِ آبَائِي فَقُلْتُ الْآنَ ثَلِجَ عَنْ صَدْرِي وَ اللَّهِ لَا أَعُودُ لَهُمْ مَرِيضاً وَ لَا أُشَيِّعُ لَهُمْ جَنَازَةً وَ لَا أُعْطِيهِمْ شَيْئاً مِنْ زَكَاةِ مَالِي قَالَ فَاسْتَوَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً وَ قَالَ لِي كَيْفَ قُلْتَ فَأَعَدْتُ عَلَيْهِ الْكَلَامَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَبِي ع يَقُولُ أُولَئِكَ قَوْمٌ حَرَّمَ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ عَلَى النَّارِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ كَيْفَ قُلْتَ لِي لَيْسَ مِنْ دِينِي وَ لَا مِنْ دِينِ آبَائِي قَالَ إِنَّمَا أَعْنِي بِذَلِكَ قَوْلَ زُرَارَةَ وَ أَشْبَاهِهِ.

[3]- عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُذَاعَةَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ امْرَأَتِي تَقُولُ بِقَوْلِ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي الِاسْتِطَاعَةِ وَ تَرَى رَأْيَهُمَا فَقَالَ مَا لِلنِّسَاءِ وَ الرَّأْيِ وَ الْقَوْلِ لَهَا أَنَّهُمَا لَيْسَا بِشَيْ‏ءٍ فِي وَلَايَةٍ قَالَ فَجِئْتُ إِلَى امْرَأَتِي فَحَدَّثْتُهَا فَرَجَعَتْ عَنْ ذَلِكَ الْقَوْلِ.

[4]- عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ حَفْصٍ الْعَطَّارِ، قَالَ سَمِعْتُ حَمْزَةَ بْنَ حُمْرَانَ، يَقُولُ حِينَ قَدِمَ مِنَ الْيَمَنِ‏ لَقِيتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقُلْتُ لَهُ بَلَغَنِي أَنَّكَ لَعَنْتَ عَمِّي زُرَارَةَ قَالَ فَرَفَعَ يَدَهُ حَتَّى صَكَ بِهَا صَدْرَهُ، ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا قُلْتُ وَ لَكِنَّكُمْ تَأْتُونَ عَنْهُ بِأَشْيَاءَ فَأَقُولُ مَنْ قَالَ هَذَا فَأَنَا مِنْهُ بَرِي‏ءٌ، قَالَ قُلْتُ فَأَحْكِي لَكَ مَا يَقُولُ قَالَ نَعَمْ، قَالَ قُلْتُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُكَلِّفِ الْعِبَادَ إِلَّا مَا يُطِيقُونَ وَ أَنَّهُمْ لَنْ يَعْمَلُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَ يُرِيدُ وَ يَقْضِي، قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْحَقُّ، وَ دَخَلَ عَلَيْنَا صَاحِبُ الزُّطِّيِّ فَقَالَ لَهُ يَا مُيَسِّرُ أَ لَسْتَ عَلَى هَذَا قَالَ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَوْ جُعِلْتُ‏ فِدَاكَ قَالَ فَأَعَادَ هَذَا الْقَوْلَ عَلَيْهِ كَمَا قُلْتُ لَهُ، ثُمَّ قَالَ هَذَا وَ اللَّهِ دَيْنِي وَ دِينُ آبَائِي.

[5]- ترجمه این جمله بر اساس نسخه تصحیح شده وسائل است که این چنین است: و يحمدون كل من عبناه نحن و إن [لم‏] يحمد أمره

[6]- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ، قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) اقْرَأْ مِنِّي عَلَى وَالِدِكَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّي إِنَّمَا أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ يُسَارِعُونَ إِلَى كُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَكَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِي مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ يَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ يَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَيْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ يَحْمَدُونَ كُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ نَحْمَدَ أَمْرَهُ، فَإِنَّمَا أَعِيبُكَ لِأَنَّكَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ لِمَيْلِكَ إِلَيْنَا، وَ أَنْتَ فِي ذَلِكَ مَذْمُومٌ عِنْدَ النَّاسِ غَيْرُ مَحْمُودِ الْأَثَرِ لِمَوَدَّتِكَ‏ لَنَا وَ بِمَيْلِكَ إِلَيْنَا، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَعِيبَكَ لِيَحْمَدُوا أَمْرَكَ فِي الدِّينِ بِعَيْبِكَ وَ نَقْصِكَ، وَ يَكُونَ‏ بِذَلِكَ مِنَّا دَافِعَ شَرِّهِمْ عَنْكَ، يَقُولُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي‏ الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ‏ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ (صَالِحَةٍ) غَصْباً، هَذَا التَّنْزِيلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ صَالِحَةٌ، لَا وَ اللَّهِ مَا عَابَهَا إِلَّا لِكَيْ تَسْلَمَ مِنَ الْمَلِكِ وَ لَا تَعْطَبَ‏ عَلَى يَدَيْهِ وَ لَقَدْ كَانَتْ صَالِحَةً لَيْسَ لِلْعَيْبِ مِنْهَا مَسَاغٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، فَافْهَمِ الْمِثْلَ يَرْحَمْكَ اللَّهُ فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ وَ أَحَبُّ أَصْحَابِ أَبِي (ع) حَيّاً وَ مَيِّتاً، فَإِنَّكَ أَفْضَلُ سُفُنِ ذَلِكَ الْبَحْرِ الْقَمْقَامِ الزَّاخِرِ، وَ أَنَّ مِنْ وَرَائِكَ مَلَكاً ظَلُوماً غَصُوباً يَرْقُبُ عُبُورَ كُلِّ سَفِينَةٍ صَالِحَةٍ تَرِدُ مِنْ بَحْرِ الْهُدَى لِيَأْخُذَهَا غَصْباً ثُمَّ يَغْصِبَهَا وَ أَهْلَهَا، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ حَيّاً وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَيْكَ مَيِّتا

[7]- عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ أَبِي يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ إِنَّهُ لَا يَزَالُ الرَّجُلُ وَ الرَّجُلَانِ يَقْدُمَانِ فَيَذْكُرَانِ أَنَّكَ ذَكَرْتَنِي وَ قُلْتَ فِيَّ، فَقَالَ أَقْرِئْ أَبَاكَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ أَنَا وَ اللَّهِ أُحِبُّ لَكَ الْخَيْرَ فِي الدُّنْيَا وَ أُحِبُّ لَكَ الْخَيْرَ فِي الْآخِرَةِ، وَ أَنَا وَ اللَّهِ عَنْكَ رَاضٍ فَمَا تُبَالِي مَا قَالَ النَّاسُ بَعْدَ هَذَا.

[8]- عَنْ حَمْزَةَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) بَلَغَنِي أَنَّكَ بَرِئْتَ مِنْ عَمِّي يَعْنِي زُرَارَةَ قَالَ، فَقَالَ أَنَا لَمْ أَبْرَأْ مِنْ زُرَارَةَ لَكِنَّهُمْ يَجِيئُونَ وَ يَذْكُرُونَ وَ يَرْوُونَ عَنْهُ، فَلَوْ سَكَتُّ عَنْهُ أَلْزَمُونِيهِ، فَأَقُولُ مَنْ قَالَ هَذَا فَأَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُ بَرِي‏ءٌ.

[9]- عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِي الْحَلَّالِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ زُرَارَةَ رَوَى عَنْكَ فِي الِاسْتِطَاعَةِ شَيْئاً فَقَبِلْنَا مِنْهُ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَعْرِضَهُ عَلَيْكَ فَقَالَ هَاتِهِ فَقُلْتُ زَعَمَ أَنَّهُ سَأَلَكَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا فَقُلْت مَنْ مَلَكَ زَاداً وَ رَاحِلَةً فَقَالَ كُلُّ مَنْ مَلَكَ زَاداً وَ رَاحِلَةً فَهُوَ مُسْتَطِيعٌ لِلْحَجِّ وَ إِنْ لَمْ يَحِجَّ فَقُلْت نَعَمْ فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا سَأَلَنِي وَ لَا هَكَذَا قُلْتُ كَذَبَ عَلَيَّ وَ اللَّهِ كَذَبَ عَلَيَّ وَ اللَّهِ‏ لَعَنَ اللَّهُ زُرَارَةَ لَعَنَ اللَّهُ زُرَارَةَ إِنَّمَا قَالَ لِي مَنْ كَانَ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مُسْتَطِيعٌ لِلْحَجِّ قُلْتُ وَ قَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ قَالَ فَمُسْتَطِيعٌ هُوَ قُلْتُ لَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَهُ قُلْتُ فَأُخْبِرُ زُرَارَةَ بِذَلِكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ زِيَادٌ فَقَدِمْتُ الْكُوفَةَ فَلَقِيتُ زُرَارَةَ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ سَكَتُّ عَنْ لَعْنِهِ قَالَ أَمَا إِنَّهُ قَدْ أَعْطَانِي الِاسْتِطَاعَةَ مِنْ حَيْثُ لَا يعْلَمُ وَ صَاحِبُكُمْ هَذَا لَيْسَ لَهُ بَصِيرَةٌ بِكَلَامِ الرّجلِ‏

رونمایی امام صادق از مجموعه شاگردان متخصص‌اش

  • نویسنده:
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۷/۰۱-۶:۰:۱۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3071

تخصص معضلات و احکام در زمان امام صادق علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۱۴-۱۸:۸:۵۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۶/۱۴-۱۸:۹:۲۳
    • کد مطلب:18691
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1599

در حدیث زیر از دو تخصص «معضلات» و «فقه» یاد شده است.

بنان می‌گوید ما وارد مسجد کوفه می‌شدیم پس محمد بن سنان به ما می‌نگریست و می‌گفت هر کس طالب مطالب معضل و پیچیده است پس به سوی من آید (تا او را پاسخ دهم) و هر کس طالب احکام و حلال و حرام است پس بر او باد که به این شیخ مراجعه کند مقصودش صفوان بن یحیی بود.[1]

در این مستند تاریخی به دو رشته تخصصی در دین اشاره شده:

یکی تخصص «معضلات» که متخصص در آن محمد بن سنان بوده است.

و دیگری تخصص «حلال و حرام» که متخصص در آن صفوان بن یحیی بوده است.

 

[1]- عنه قال سمعت أيضا قال، كنا ندخل مسجد الكوفة، فكان ينظر إلينا محمد بن سنان، و يقول من أراد المعضلات فإلي، و من أراد الحلال و الحرام فعليه بالشيخ ، يعني صفوان بن يحيى. رجال کشی ص508 ش 981

تخصصی که ابوبصیر با آن غریبه بود

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۲۳-۱۷:۱:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18695
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1823

ائمه در میان اصحاب‌شان، شاگردانی داشتند. اما این شاگردان، همه در یک رتبه و پایه نبودند، بلکه برخی از آنها شاگردان شاخصی بودند که دیگر شاگردان به گرد آنها نمی‌رسیدند.

از این رو با سه طبقه از اصحاب روبرو هستیم: اصحاب عادی، شاگردان و شاگردان شاخص.

یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام ابوبصیر است.

اما با این همه هشام بن سالم و محمد طیار به درجه‌ای از کمالات علمی رسیده‌اند که مانند ابوبصیر با آن مسائل نامحرم است.

هشام بن سالم می‌گوید من و محمد طیار درباره مباحث اراده و مشیت و محبت و رضا (از مسائل مربوط به بحث اختیار) با یکدیگر صحبت می‌کردیم.

در این هنگام ابوبصیر در حالی که عصاکش او همراهش بود، به طرف ما آمد. (ابوبصیر به دلیل نابینایی‌اش) از عصاکش خودش پرسید کدامیک از اصحاب ما در اینجا هستند؟ او پاسخ داد محمد و هشام در فلان نقطه نشسته‌اند و (سایر) اصحاب در فلان نقطه. ابوبصیر گفت مرا به طرف هشام و محمد ببر.

هنگامی که ابوبصیر نزدیک ما شد، برای او جا باز کردیم و او میان من و محمد نشست.

پس از این پرسید شما در چه موضوعی سخن می‌گفتید؟

محمد دستش را روی دهانش گذاشت و به من اشاره کرد که سکوت کنم (و ابوبصیر را از موضوع بحث آگاه نکنم).

من به ابوبصیر گفتم ما در چنین سخنانی بودیم و مشیت و اراده و محبت و رضا را نام بردم.

ابوبصیر هم گفت من از امام صادق علیه السلام پرسیدم خداوند کفر کافران را خواست؟ امام پاسخ داد آری.

گفتم و کفر آنان را اراده کرد؟ پاسخ داد آری.

پرسیدم و این کفر را دوست داشت و به آن رضایت داد؟ فرمود نه.

گفتم پس خداوند خواست و اراده کرد چیز را که دوست نداشت و از آن خشنود نبود؟! امام صادق علیه السلام پاسخ داد (این مطلب) این چنین به سوی ما بیرون آمده است.[1]

درایت  حدیث

موضوع مورد بحث محمد طیار با هشام بن سالم، مرتبط با مباحث اختیار بود.

ابوبصیر با همه عظمت شخصیتش، از نظر محمد طیار در موضوع مورد بحث نامحرم شمرده شده است.

از فحوای مذاکره‌ای که میان ابوبصیر و امام صادق اتفاق افتاده نیز معلوم می‌شود که امام در این باره به بیان کلیات بسنده کرده و ابوبصیر تعبدا آن را پذیرفته است.

اما همچنان که پیش از این گذشت، طیار متخصص در امر استطاعت بود.

پیش از این هم گذشت که امام صادق علیه السلام عبدالرحیم قصیر را به همراه لیث مرادی (ابوبصیر) نزد زراره و برید فرستاد تا اعتراض تقیه‌ای امام را نسبت به مباحث استطاعت به آنها ابلاغ کند. اما ابوبصیر متوجه این مسائل نبود. دوباره به این حدیث توجه کنید:

عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ ائْتِ زُرَارَةَ وَ بُرَيْداً وَ قُلْ لَهُمَا مَا هَذِهِ الْبِدْعَةُ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّي أَخَافُ مِنْهُمَا فَأَرْسَلَ مَعِي لَيْثَ الْمُرَادِيِّ فَأَتَيْنَا زُرَارَةَ فَقُلْنَا لَهُ مَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَعْطَانِيَ الِاسْتِطَاعَةَ وَ مَا شَعَرَ وَ أَمَّا بُرَيْدٌ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَا أَرْجِعُ عَنْهَا أَبَداً.

این گونه احادیث از یک سو دشواری لایه‌های عمیق دین را نشان می‌دهد و از سوی دیگر اختلاف درجات اصحاب در درک مطالب عمیق دین را آشکار می‌کند.

دو امر اشاره شده، اساس شکل گرفتن تخصص‌های مختلف دینی و نیز متولد شدن متخصصین گوناگون در دین است.

 

[1]- عَنْ هِشَامِ‏ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ الطَّيَّارُ وَ نَحْنُ نَتَذَاكَرُ الْإِرَادَةَ وَ الْمَشِيَّةَ وَ الْمَحَبَّةَ وَ الرِّضَا، إِذْ أَقْبَلَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مَعَهُ قَائِدُهُ قَالَ: فَقَالَ لِقَائِدِهِ: أَيُّ أَصْحَابِنَا؟ قَالَ: فَقَالَ لَهُ: مُحَمَّدٌ وَ هِشَامٌ فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا وَ أَصْحَابُنَا فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا، فَقَالَ: مِلْ إِلَيْهِمَا، قَالَ: فَلَمَّا دَنَا مِنَّا أَفْرَجْنَا لَهُ، فَجَلَسَ بَيْنِي وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ، قَالَ: فَقَالَ: فِي أَيِّ شَيْ‏ءٍ أَنْتُمْ؟ قَالَ: فَأَوْمَأَ إِلَيَّ مُحَمَّدٌ: اسْكُتْ، وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى فِيهِ، قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: نَحْنُ فِي كَذَا وَ كَذَا- وَ ذَكَرْتُ الْمَشِيَّةَ وَ الْإِرَادَةَ وَ الْمَحَبَّةَ وَ الرِّضَا- قَالَ: فَقَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَقُلْتُ: شَاءَ لَهُمُ الْكُفْرَ؟ قَالَ: فَقَالَ: نَعَمْ، قَالَ: قُلْتُ: وَ أَرَادَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: قُلْتُ: وَ أَحَبَّ ذَلِكَ وَ رَضِيَ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: قُلْتُ: فَشَاءَ وَ أَرَادَ مَا لَمْ يُحِبَّ وَ يرضى [يَرْضَ‏] قَالَ: فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: هَكَذَا أُخْرِجَ إِلَيْنَا

طبقات جاهل

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۷/۰۵-۱۷:۴۴:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18699
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1130

علم و جهل، کاربردهای متفاوتی دارند.

در برخی از کاربردها رابطه علم و جهل رابطه تضاد است، یعنی هر دو امری وجودی به شمار آمده‌اند.

اما در برخی دیگر از روایات، رابطه این دو رابطه تناقض است. بر طبق کاربرد دوم، جهل، همان نبود علم است. بر این اساس، هر کسی که عالم نباشد، خواه ناخواه تحت عنوان جاهل طبقه بندی می‌گردد.

شاخه جاهل بر اساس اصطلاح دوم، خود دارای زیر شاخه‌های مهمی است که در ادامه خواهیم دید.

طبقه جاهل متعلم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۷/۰۵-۱۷:۴۴:۳۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۹/۱۱-۹:۳۵:۲۷
    • کد مطلب:18700
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1151

1.       نخستین و مهم‌ترین طبقه جاهل، شامل افرادی است که در صدد بر طرف ساختن جهل خویش و دست یافتن به گوهر ارزشمند علم برآمده‌اند.

در ادبیات روایات از این طبقه با عنوان متعلم یاد شده است.

در روایات پیشین این طبقه به شکل کاملا برجسته مطرح شد. از این رو نیازی به تکرار آن نیست.

آن چه مهم است این است که در رتبه پس از عالم، از میان همه طبقات جاهلین، نجات منحصر به متعلم است.

وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ…

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ النَّاسَ آلُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى ثَلَاثَةٍ آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدًى مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ غَيْرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْيَا وَ فَتَنَ غَيْرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِيلِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خَابَ مَنِ افْتَرَى[1]

نکته مهمی که لازم است مورد توجه قرار گیرد این است که متعلم دو گونه است:

۱- متعلمی که تعلم را با موفقیت طی کرده، در این صورت به عالم ملحق می‌گردد. به این گروه پیش از این اشاره کردیم.

۲- متعلمی که هنوز در تعلم موفق نشده است. در این صورت هر چند به خاطر تلاشی که کرده است اجرش محفوظ است، و یا هر چند در آینده با موفقیت در آموختن عالم شود، اما پیش از موفقیت، همچنان در جهال (به اصطلاح دوم یعنی فاقد علم) طبقه بندی می‌گردد.

نکته دومی که لازم است به آن توجه شود، این است که مواردی نیز وجود دارد که متعلم در مقابل عالم مطلق یعنی معصومین قرار گرفته است. متعلم در این گونه موارد همان عالم نسبی است.

 

[1]ـ وسائل‏ الشيعة 27 18 

طبقه جاهل حرف شنو و ملازم علماء (مستمع)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۷/۰۵-۱۷:۴۵:۵۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۹/۱۱-۹:۳۶:۴۵
    • کد مطلب:18701
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2271

در برخی از روایات با طبقه مهمی از مردم روبرو هستیم.

و قال ص كن عالما أو متعلما أو مستمعا أو محبا لهم و لا تكن الخامس فتهلك فإن أهل العلم سادة و مصاحبتهم زيادة و مصافحتهم زيادة[1]

در این روایت طبقه «مستمع» در قبال طبقات عالم و متعلم و دوستدار علم مطرح شده است.

به این طبقه در روایات دیگر هم اشاره شده است:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِيَالَ أَنَّ أَمْقَتَ عَبِيدِي إِلَيَّ الْجَاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ الْعِلْمِ التَّارِكُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِمْ وَ أَنَّ أَحَبَّ عَبِيدِي إِلَيَّ التَّقِيُّ الطَّالِبُ لِلثَّوَابِ الْجَزِيلِ اللَّازِمُ لِلْعُلَمَاءِ التَّابِعُ لِلْحُلَمَاءِ الْقَابِلُ عَنِ الْحُكَمَاءِ[2]

در این روایت تعبیر «التَّارِكُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِمْ» در مقابل «اللَّازِمُ لِلْعُلَمَاءِ التَّابِعُ لِلْحُلَمَاءِ الْقَابِلُ عَنِ الْحُكَمَاءِ» آمده است.

با جستجوی کلید واژه‌های «اقتداء»، «ملازمه علماء»، «تبعیت از علماء»، «قبول از علماء» و… می‌توان به مستندات دیگری در این زمینه دست یافت.

با کنار هم گذاشتن این گونه تعبیرات، خود احادیث یکدیگر را تفسیر می‌کند.

و اینک نکات حدیث نخست:

۱- واژه «مستمع» با واژه «سامع» تفاوت دارد. سمع، به معنای شنیدن است، خواه به آن سخن، دل داده شود یا نه، اما استماع دل دادن به شنیده شده است.

حدیث زیر این تفاوت را کاملا آشکار می‌کند.

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ سَمِعَ السَّجْدَةَ تُقْرَأُ قَالَ لَا يَسْجُدُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُنْصِتاً لِقِرَاءَتِهِ مُسْتَمِعاً لَهَا أَوْ يُصَلِّيَ بِصَلَاتِهِ فَأَمَّا أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي فِي نَاحِيَةٍ وَ أَنْتَ تُصَلِّي فِي نَاحِيَةٍ أُخْرَى فَلَا تَسْجُدْ لِمَا سَمِعْتَ.

ممکن است این تفاوت از سایر احادیث نیز روشن گردد.

وَ مَنِ اسْتَمَعَ‏ إِلَى فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِي اكْتَسَبَهَا بِالاسْتِمَاعِ

وَ مَنِ اسْتَمَعَ‏ إِلَى قَارِئٍ يَقْرَأُهَا كَانَ لَهُ قَدْرُ ثُلُثِ مَا لِلْقَارِئ‏

يَا أَبَا ذَرٍّ، إِذَا رَأَيْتَ أَخَاكَ قَدْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا فَاسْتَمِعْ‏ مِنْهُ، فَإِنَّهُ يُلْقِي إِلَيْكَ الْحِكْمَة

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مِفْتَاحُهَا السُّؤَالُ- فَاسْأَلُوا يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِيهِ أَرْبَعَةٌ- السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَه‏

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ إِلَّا لِرَجُلَيْنِ عَالِمٍ مُطَاعٍ أَوْ مُسْتَمِعٍ وَاعٍ.

يَا هِشَامُ لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ إِلَّا لِرَجُلَيْنِ لِمُسْتَمِعٍ وَاعٍ وَ عَالِمٍ نَاطِق‏

لَا رَاحَةَ فِي الْعَيْشِ إِلَّا لِعَالِمٍ نَاطِقٍ أَوْ مُسْتَمِعٍ‏ وَاعٍ

و أحاطوا بالحسين من كل جانب حتى جعلوه في مثل الحلقة فخرج ع حتى أتى الناس فاستنصتهم فأبوا أن ينصتوا حتى قال لهم وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِي وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَ مَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَ كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ‏ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَ لَا تُنْصِتُونَ أَ لَا تَسْمَعُونَ فَتَلَاوَمَ أَصْحَابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بَيْنَهُمْ وَ قَالُوا أَنْصِتُوا لَهُ.

؟؟؟؟وَ مَنْ يَتَّبِعِ الْمُسْتَمِعَ‏ يَسْتَمِعِ اللَّهُ بِهِ

۲- بدیهی است که تعلم هم بدون دل دادن به سخن عالم ممکن نیست. بنا بر این با توجه به در کنار هم قرار گرفتن «متعلم» و «مستمع» باید به دنبال نکته‌ای بود.

تعلم، دل دادن و پذیرش سخن عالم با هدف آموختن است.

مستمع نیز دل به حرف عالم داده و آن را می‌پذیرد. اگر هدف از پذیرش مستمع نیز یادگیری علم عالم باشد، تفاوتی با متعلم پیدا نمی‌کند. این در حالی است که در این حدیث میان متعلم و مستمع تفکیک شده است. پس هدف مستمع از پذیرش سخن عالم چیست؟

به سخن دیگر باید به این پرسش پاسخ داد که به جز آموختن چه آثاری بر دل دادن مستمع به سخن عالم بار می‌شود؟

۳- پذیرش سخن به حسب موارد مختلف است.

اگر پذیرش در حوزه شناخت باشد، پذیرش عقلانی است که همان تعلم و آموختن است.

اگر پذیرش در حوزه اعتقاد و باور باشد، پذیرش ایمانی است همانند ایمان غیب.

اگر پذیرش در حوزه عمل باشد، پذیرش عملی است که از آن با تعبیرهایی همچون اقتداء و ملازمه و تبعیت یاد می‌شود.

نزدیک‌ترین تعبیر رایج برای پذیرش عملی، حرف شنوی است.

۴- در روایت پیشین مقصود از استماع مستمع از عالم، نمی‌تواند پذیرش عقلانی باشد. زیرا پذیرش عقلانی همان تعلم است و متعلم پیش از مستمع آمده است.

با توجه به این که موضوع و محور حدیث علم است (یعنی به حکم تناسب موضوع و محمول)، به این قرینه، مقصود از استماع مستمع، پذیرش ایمانی هم نمی‌تواند باشد. چرا که در ایمان به غیب، علمی به مورد ایمان در کار نیست.

بنا بر مقصود از استماع مستمع، همان پذیرش عملی است.

۵- البته پذیرش عملی در این مورد، گتره و بی منطق نیست. بلکه اساس آن عبارت است از دو امر:

امر اول، علم مستمع به اصل عالم بودن فرد است، تأکید می‌کنم علم به اصل عالم بودن فرد. این تأکید برای این است که نسبت به مصادیق سخن عالم، هرگز علمی در کار نیست.

از علم به عالم بودن فرد، ایمان به درستی سخن عالم متولد می‌شود.

نتیجه ایمان به سخن عالم، حرف شنوی از عالم و پذیرش عملی سخنان عالم است.

حاصل این استدلال این است که کسی که خود عالم نیست، در صدد تعلم علم هم نیست، لااقل باید از عالم حرف شنوی داشته باشد و رفتارش را با گفته‌های عالم منطبق سازد.

نتیجه حاصله این می‌شود که مستمع کسی است که بدون تعلم و آموختن علم از عالم، از عالم حرف شنوی عملی دارد. حرف شنوی عملی همان تقلید است.

 

[1]ـ إرشادالقلوب 1 166

[2]ـ الكافي 1 35

طبقه جاهل دوستدار علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۱-۱۷:۴:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18702
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1026

علاوه بر عالم و متعلم و مستمع، طبقه دیگری هم در روایات آمده است که دوستدار اهل علم است.

قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ وَ لَا تَكُنْ رَابِعاً فَتَهْلِكَ بِبُغْضِهِمْ[1]

در روایات پیشین هم به این طبقه اشاره شده بود:

كن عالما أو متعلما أو مستمعا أو محبا لهم و لا تكن الخامس فتهلك

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مِفْتَاحُهَا السُّؤَالُ- فَاسْأَلُوا يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِيهِ أَرْبَعَةٌ- السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَه‏

با توجه به آن چه در توضیح مستمع گذشت معنای حدیث این می‌شود که:

در درجه نخست عالم باش، در درجه دوم متعلم باش و در پله سوم از علماء حرف شنوی عملی داشته باش، اما در پله آخر اگر هم در عمل حرف شنوی نداری، لااقل علم و عالم را دوست داشته باش.

این مطلب با توجه به طبقه بعدی که هلاک شوندگان هستند تقویت بیشتری پیدا می‌کند.

 

[1]ـ الكافي 1 34 بحارالأنوار 1 194 باب 2-

طبقه جاهل مدعی علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۱-۱۷:۶:۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۸/۰۱-۱۷:۱۰:۵۳
    • کد مطلب:18703
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1077

یکی از طبقات افراد جاهل، کسانی هستند که ادعای دانستن و فهمیدن می‌کنند. متأسفانه افراد این طبقه اندک هم نیستند.

در روایات پیشین به این طبقه نیز اشاره رفته بود.

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ النَّاسَ آلُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى ثَلَاثَةٍ آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدًى مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ غَيْرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْيَا وَ فَتَنَ غَيْرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِيلِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خَابَ مَنِ افْتَرَى[1]

 

[1]ـ وسائل‏الشيعة 27 18 3- باب

 

طبقه جاهل تابع اکثریت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۱-۱۷:۷:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18704
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1038

یکی از طبقات افراد جاهل، کسانی هستند که از خود اراده‌ای نداشته و خود را به موج جامعه سپرده‌اند. متأسفانه افراد این طبقه همانند طبقه پیشین اندک نیستند.

شمار این طبقه آن چنان فراوان است که می‌توان گفت اکثریت جامعه را این افراد تشکیل می‌‌دهند.

ریشه موج سواری جریانات فرهنگی و سیاسی نیز در همین امر نهفته است.

مبحث رسانه در جهان کنونی از آن رو حرف نخست را می‌زند که با ایجاد موج امکان سواری گرفتن از توده‌ها توسط کانونهای زر و زور را فراهم می‌سازد.

به این طبقه در روایات فراوانی اشاره رفته است.

قَالَ ع لِفَضْلِ بْنِ يُونُسَ أَبْلِغْ خَيْراً وَ قُلْ خَيْراً وَ لَا تَكُنْ إِمَّعَةً قُلْتُ وَ مَا الْإِمَّعَةُ قَالَ لَا تَقُلْ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا كَوَاحِدٍ مِنَ النَّاسِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ نَجْدُ خَيْرٍ وَ نَجْدُ شَرِّ فَلَا يَكُنْ نَجْدُ الشَّرِّ أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنْ نَجْدِ الْخَيْرِ

اغد عالما أو متعلما و لا تكن أمعة

ابن مسعود رضي اللَّه عنه‏- لا يَكُونَنَّ أَحَدُكُمْ‏ إمَّعَةً. قِيل: و ما اْلإمَّعَةُ؟ قال: الذي يقول: أَنَا مع الناس.

عنه‏: اغْدُ عالِماً أوْ مُتَعَلِّماً و لا تَغْدُ إمَّعَة.

در کتب لغت واژه «امعة» این گونه تفسیر شده است:

وَ رَجُلٌ‏ إِمَّرٌ و إِمَّرَةٌ كإِمَّعٍ و إِمَّعَةٍ، بالكسر و يُفْتَحَان‏، الأُولىَ مفتوحةٌ، عن الفَرّاءِ: ضعيفُ الرَّأْيِ‏ أَحمقُ، و في اللِّسَان: رجلٌ‏ إِمَّرٌ و إِمَّرَةٌ [أحمق‏] ضعيفٌ لا رَأْيَ له، و في التَّهْذِيب: لا عَقْلَ له، يُوَافِقُ كلَّ أَحدٍ على ما يُرِيدُ مِن‏ أَمْرِه‏

مَعْمَعَ‏ الرَّجُلُ: إِذا لَمْ يَحْصُلْ عَلَى مَذْهَبٍ، كأَنَّهُ يَقُولُ لكُلٍّ: أَنَا مَعَك‏

در روایات پیشین نیز این طبقه با واژه «غثاء» (خار و خاشاک و کف روی سیلاب) و «همج» (حشرات ریز کنایه از افراد ناتوان و بی اراده) توصیف شده بود.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ غُثَاءٌ[1]

أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ النَّاسُ اثْنَانِ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ وَ الْهَمَجُ فِي النَّارِ[2]

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ

 

[1]ـ الكافي 1 34

[2]ـ بحارالأنوار 1 187 باب 2

طبقه جاهل مستخف به اهل علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۴-۱۸:۳۵:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18705
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1091

یکی از طبقات افراد جاهل کسانی هستند که بهایی به اهل علم و دانش نمی‌دهند و آنها را عددی به شمار نمی‌آورند.

این گروه، نه در صدد آموختن و تعلم از اهل علم برمی‌آیند و نه از آنها حرف شنوی دارند و نه اهل علم را دوست دارند. از همین رو اقتداء به اهل علم را نیز ترک می‌کنند.

پیش از این گذشت که:

أَنَّ أَمْقَتَ عَبِيدِي إِلَيَّ الْجَاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ الْعِلْمِ التَّارِكُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِمْ

طبقه جاهل دشمن اهل علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۴-۱۸:۳۶:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18706
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1067

بدترین طبقات افراد جاهل کسانی هستند که با اهل علم دشمنی می‌کنند.

پیش از این، این چنین گذشت:

وَ لَا تَكُنْ رَابِعاً فَتَهْلِكَ بِبُغْضِهِمْ

طبقه بندی بر اساس ارزش گذاری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۴-۱۸:۳۹:۳۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18707
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1627

تا کنون با طبقات مختلف مردم در رابطه با علم آشنا شدیم.

روشن است که احیانا برخی از این طبقات با برخی دیگر همپوشی پیدا می‌کنند. مثلا ممکن است جاهل تابع اکثریت، دشمن اهل علم هم باشد.

اینک بایسته است که به طبقات یاد شده از دید کلی‌تری بنگریم تا با طبقات اساسی جامعه از منظر علم آشنا شویم.

در این نگرش، به معیارها و موازین  ارزش گذاری طبقات یاد شده می‌پردازیم.

ضابطه یکم ارزش گذاری مردم: اهل علم بودن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۴-۱۸:۴۱:۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۹/۱۱-۹:۳۸:۴۱
    • کد مطلب:18708
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1617

یکی از مهم‌ترین طبقات گذشته شامل افرادی است که از علماء و فقهاء و اصحاب حدیث شمرده می‌شدند. از این طبقه با عنوان «اهل علم» یاد می‌شود.

در نقطه مقابل، طبقه غیر اهل علم هستند.

از میان طبقات جاهل، سه طبقه اصلا کاری با علم نداشته و رابطه‌ای با اهل آن نیز ندارند. این طبقات عبارتند از همرنگ جماعت‌ها، استخفاف کنندگان به علم و دشمنان علم و اهل علم.

ناگفته پیداست که این طبقات جاهلین، از اهل شمرده نمی‌شوند و افراد آن فراوان هستند و نیازی به ذکر شاهد ندارد.

علاوه بر موارد یاد شده در میان اصحاب معصومین نیز افرادی به چشم می‌خورند که تنها در حوزه دفاع و خدمت، فعالیت شدید داشته‌اند اما اهتمام چندانی به علم و دانش نداشتند.

از این دسته می‌توان به مقداد اشاره کرد. توجه کنید:

فَقَالُوا حَدِّثْنَا.. يَا حُذَيْفَةُ. قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي سُئِلْتُ عَنِ الْمُعْضِلَاتِ فَحَذَرْتُهُنَّ. قَالُوا صَدَقْتَ. قَالَ فَقَالُوا حَدِّثْنَا.. يَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهِ. قَالُوا صَدَقْتَ. قَالَ فَقَالُوا حَدِّثْنَا.. يَا مِقْدَادُ. قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ إِنَّمَا كُنْتُ فَارِساً بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُقَاتِلُ، وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ . فَقَالُوا صَدَقْتَ

ابو دنیای معمر نیز از این گروه است:

فَسَأَلْنَاهُ أَنْ یحَدِّثَنَا بِمَا سَمِعَ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَذَكَرَ أَنَّهُ لَمْ یكُنْ لَهُ حِرْصٌ وَ لَا هِمَّةٌ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ وَقْتَ صُحْبَتِهِ لِعَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏ وَ الصَّحَابَةُ أَیضاً كَانُوا مُتَوَافِرِینَ فَمِنْ فَرْطِ مَیلِی إِلَى عَلِی ع وَ مَحَبَّتِی لَهُ لَمْ أَشْتَغِلْ بِشَی‏ءٍ سِوَى‏ خِدْمَتِهِ‏ وَ صُحْبَتِهِ‏

طبقه غیر اهل علم، شامل تمامی گروه‌های یاد شده است.

با تفکیک طبقه اهل علم از طبقه غیر اهل علم، به نخستین معیار ارزش گذاری دست می‌یابیم.

ضابطه دوم ارزش گذاری مردم: ارتباط با اهل علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۰۸-۱۰:۴۷:۲۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۹/۱۱-۹:۴۱:۲۵
    • کد مطلب:18710
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1662

پس از آشنایی با ارزش علم و عالم، به معیار نخست ارزش افراد دست یافتیم که عبارت است از اهل علم بودن.

اگر نگاهی به طبقات باقی مانده نماییم خواهیم دید که طبقات باقی مانده، همگی از ارزش یکسانی برخوردار نیستند.

زیرا گروهی از این طبقات عبارتند از: متعلم و مستمع و محب.

در نقطه مقابل گروه دیگری نیز وجود دارد که عبارتند از: مدعیان علم، تابعین اکثریت، استخفاف کنندگان و دشمنان اهل علم.

بدیهی است که این دو گروه یکسان نیستند.

توضیح آن در حدیثی مهمی است که پیش از این گذشت:

و قال ص كن عالما أو متعلما أو مستمعا أو محبا لهم و لا تكن الخامس فتهلك فإن أهل العلم سادة و مصاحبتهم زيادة و مصافحتهم زيادة[1]

از این حدیث استفاده می‌شود که گروه نخست نجات یافته هستند. اما طبقه دوم هلاک شدگان هستند.

در سایر روایات هلاک شدگان با توصیفات دیگری نیز معرفی شده‌اند.

پیش از این درباره طبقه تابع اکثریت این چنین گذشت:

قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ وَ لَا تَكُنْ رَابِعاً فَتَهْلِكَ بِبُغْضِهِمْ[2]

وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ وَ الْهَمَجُ فِي النَّارِ

وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ

روشن است که مدعیان علم نیز از هلاک شدگان به شمار می‌آیند.

با درنگ شایسته در گروه‌های یاد شده خواهیم دید که ویژگی طبقه نجات یافتگان، ارتباط داشتن با اهل علم است.

زیرا متعلم در صدد آموختن از اهل علم است.

مستمع از اهل علم حرف شنوی دارد.

محب نیز اهل علم را دوست دارد.

بر خلاف سایر گروه‌ها که ارتباط مثبتی با اهل علم ندارند.

با تفکیک مرتبطین با اهل علم و غیر آنها به معیار درجه دوم ارزش گذاری دست می‌یابیم.

 

[1]ـ إرشادالقلوب 1 166

[2]ـ الكافي 1 34 بحارالأنوار 1 194 باب 2-

توجه اکید به نکاتی د ر ارزش علم و عالم!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۱۰-۶:۳۲:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۸/۱۰-۶:۳۴:۹
    • کد مطلب:18711
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1618

تردیدی در ارزش علم و عالم نیست. اما فعلیت یافتن این ارزش مشروط است.

اموری در به ثمر نشستن علم دخالت دارد که در چند گام بیان می‌شود:

گام نخست توجه به این امر کاملا بدیهی است که عالم بودن غیر از ادعای علم داشتن است.

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ النَّاسَ آلُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى ثَلَاثَةٍ آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدًى مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ غَيْرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْيَا وَ فَتَنَ غَيْرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِيلِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خَابَ مَنِ افْتَرَى[1]

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَ عَلَى أَهْوَائِهِ يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء

گام دوم توجه به بی‌ارزشی تعبد جاهلانه در مقابل علم و معرفت است.

وَ فِي الْكَافِي عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ

عَنْهُ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ أَثْنَى قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ عَلَى رَجُلٍ حَتَّى ذَكَرُوا جَمِيعَ خِصَالِ الْخَيْرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نُخْبِرُكَ عَنْهُ بِاجْتِهَادِهِ فِي الْعِبَادَةِ وَ أَصْنَافِ الْخَيْرِ تَسْأَلُنَا عَنْ عَقْلِهِ فَقَالَ ص إِنَّ الْأَحْمَقَ يُصِيبُ بِحُمْقِهِ أَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفَاجِرِ وَ إِنَّمَا يَرْتَفِعُ الْعِبَادُ غَداً فِي الدَّرَجَاتِ وَ يَنَالُونَ الزُّلْفَى مِنْ رَبِّهِمْ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ[2]

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَعَبَّدَ رَجُلٌ فِي صَوْمَعَةٍ فَمَطَرَتِ السَّمَاءُ وَ أَعْشَبَتِ الْأَرْضُ فَرَأَى حِمَاراً يَرْعَى فَقَالَ يَا رَبِّ لَوْ كَانَ لَكَ حِمَارٌ لَرَعَيْتُهُ مَعَ حِمَارِي فَبَلَغَ ذَلِكَ نَبِيّاً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَأَرَادَ أَنْ يَدْعُوَ عَلَيْهِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ إِنَّمَا أُجَازِي الْعِبَادَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ[3]

وَ عَنِ النَّبِيِّ ص إِنَّمَا يَرْتَفِعُ الْعِبَادُ غَداً فِي الدَّرَجَاتِ وَ يَنَالُونَ الزُّلْفَى مِنْ رَبِّهِمْ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ[4]

قال النبي ص يا علي إذا تقرب العباد إلى خالقهم بالبر فتقرب إليه بالعقل تسبقهم إنا معاشر الأنبياء نكلم الناس على قدر عقولهم[5]

متأسفانه اندک نیستند کسانی که نقیصه جهل خود را با تعبد و عبادت می‌پوشانند.

این مطلب آن چنان خطرناک است که در احادیث متعددی به عنوان یکی از دو فاجعه کمر شکن یاد شده است.

و عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: قصم ظهرى رجلان: عالم متهتك و جاهل متنسك.

«قصم ظهرى اثنان عالم متهتّك و جاهل متنسّك».

وَ قَالَ ع: قَصَمَ ظَهْرِي رَجُلَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ هَذَا يُضِلُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّكِهِ وَ هَذَا يَدْعُوهُمْ إِلَى جَهِلِهِ بِتَنَسُّكِهِ.

مَا قَصَمَ ظَهْرِي إِلَّا رَجُلَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ، هَذَا يُنَفِّرُ عَنْ حَقِّهِ بِهَتْكِهِ وَ هَذَا يَدْعُو إِلَى بَاطِلِهِ بِنُسُكِهِ.

ما قصم ظهري إلّا رجلان عالم متهتّك و جاهل متنسّك هذا ينفر عن حقّه بتهتّكه و هذا يدعوا إلى الباطل بتنسّكه.

رُبَّ مُتَنَسِّكٍ لَا دِينَ لَهُ.

وَ قَالَ عَلِيٌّ ع قَصَمَ ظَهْرِي عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ فَالْجَاهِلُ يَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّكِهِ وَ الْعَالِمُ يُنَفِّرُهُمْ بِتَهَتُّكِهِ.

وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَصَمَ ظَهْرِي عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ فَالْجَاهِلُ يَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّكِهِ وَ الْعَالِمُ يَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّكِهِ.

في قول الصادق عليه السّلام قطع ظهري اثنان، عالم متهتّك و جاهل متنسّك

گام سوم در ارزش گذاری علم، همراهی یا عدم همراهی علم با درایت و فقاهت است.

در این باره چنین آمده است:

هَاهْ إِنَّ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَعِلْماً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَهُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ يَسْتَعْمِلُ آلَةَ الدِّينِ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا وَ يَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بِنِعَمِهِ عَلَى عِبَادِهِ لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفَاءُ وَلِيجَةً مِنْ دُونِ وَلِيِّ الْحَقِّ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْعِلْمِ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَقْدَحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ فَمَنْهُومٌ بِاللَّذَّاتِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهَوَاتِ أَوْ مُغْرًى بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ

گام چهارم در ارزش گذاری علم، همراهی و عدم همراهی علم با تقواست.

فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ‏ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُمْ فَإِنَّهُ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ فَسَقَةِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنَّا عَنْهُ شَيْئاً وَ لَا كَرَامَةَ وَ إِنَّمَا كَثُرَ التَّخْلِيطُ فِيمَا يُحْتَمَلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لِذَلِكَ لِأَنَّ الْفَسَقَةَ يَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَيُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ بِجَهْلِهِمْ وَ يَضَعُونَ الْأَشْيَاءَ عَلَى غَيْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ يَتَعَمَّدُونَ الْكَذِبَ عَلَيْنَا لِيَجُرُّوا مِنْ عَرَضِ الدُّنْيَا مَا هُوَ زَادُهُمْ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ وَ مِنْهُمْ قَوْمٌ نُصَّابٌ لَا يَقْدِرُونَ عَلَى الْقَدْحِ فِينَا يَتَعَلَّمُونَ بَعْضَ عُلُومِنَا الصَّحِيحَةِ فَيَتَوَجَّهُونَ بِهِ عِنْدَ شِيعَتِنَا وَ يَنْتَقِصُونَ بِنَا عِنْدَ نُصَّابِنَا ثُمَّ يُضِيفُونَ إِلَيْهِ أَضْعَافَهُ وَ أَضْعَافَ أَضْعَافِهِ مِنَ الْأَكَاذِيبِ عَلَيْنَا الَّتِي نَحْنُ بِرَاءٌ مِنْهَا فَيَتَقَبَّلُهُ الْمُسْتَسْلِمُونَ مِنْ شِيعَتِنَا عَلَى أَنَّهُ مِنْ عُلُومِنَا فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا وَ هُمْ أَضَرُّ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا مِنْ جَيْشِ يَزِيدَ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ أَصْحَابِهِ فَإِنَّهُمْ يَسْلُبُونَهُمُ الْأَرْوَاحَ وَ الْأَمْوَالَ وَ هَؤُلَاءِ عُلَمَاءُ السَّوْءِ النَّاصِبُونَ الْمُتَشَبِّهُونَ بِأَنَّهُمْ لَنَا مُوَالُونَ وَ لِأَعْدَائِنَا مُعَادُونَ وَ يُدْخِلُونَ الشَّكَّ وَ الشُّبْهَةَ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا فَيُضِلُّونَهُمْ وَ يَمْنَعُونَهُمْ عَنْ قَصْدِ الْحَقِّ الْمُصِيب‏

گام پنجم به موضوع علم باز می‌گردد.

ناگفته پیداست که هر علمی و هر عالمی ارزشمند نیست. مسلما هکرها و دزدان حرفه‌ای در رشته‌ی خودشان دانشمندان بی‌نظیری هستند. اما این آگاهی نه تنها ارزشی برای آنها ثابت نمی‌کند بلکه مصداق «دزد چو با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا» است.

 

[1]ـ وسائل‏الشيعة 27 18 3- باب

[2]ـ مستدرك‏الوسائل 11 209 8- 12763- 23

[3]ـ بحارالأنوار 61 195 باب 7

[4]ـ بحارالأنوار 66 155 باب 32

[5]ـ مشكاةالأنوار 251 الفصل الثاني

خطرناکترین طبقات جاهل و عالم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۱۰-۶:۴۵:۱۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18712
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1626

با درنگ شایسته در آن چه گذشت روشن می‌گردد که خطرناکترین طبقات مردم از منظر علم و جهل دو طبقه هستند:

جاهل متنسک، نادانی که نقیصه جهلش را با تعبد پوشانده است.

عالم متهک، دانایی که از بی تقوایی پروایی ندارد.

وَ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: قَطَعَ ظَهْرِي اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ هَذَا يَصُدُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّكِهِ وَ هَذَا يَصُدُّ النَّاسَ عَنْ نُسُكِهِ بِجَهْلِهِ.

در این روایت دلیل این دو فاجعه نیز به خوبی بیان شده است.

چگونه عالم را از جاهل باز شناسیم؟ (نشانه‌های فقاهت)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۱۰-۷:۲:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18713
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1583

پس از آشنایی با طبقات عالم و جاهل، نوبت به این می‌رسد که چگونه عالم را از جاهل باز شناسیم.

نشانه‌های عالم دو گروه کاملا جداگانه دارد: نشانه‌های علمی و نشانه‌های عملی.

نشانه‌های علمی عالم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۱۰-۷:۲:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18714
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1638

عالم نشانه‌های فراوانی دارد که شناختش را آسان می‌کند.

هدف نخست نوشتار آشنایی با نشانه‌های عالم در حوزه شناخت است. به سخن دیگر در این بخش از نوشتار در صدد این هستیم که نشانه‌های شناختی عالم را بشناسیم.

سخن شگفت امیرالمؤمنین علیه السلام در نشانه‌های عالم و جاهل

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۱۰-۷:۲:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۷:۴۸:۴۳
    • کد مطلب:18328
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2786

از سفارشات مولی امیر المؤمنین ـ‌روحی له الفداءـ به فرزندش گرامش سبط اکبر حسن مجتبی علیه السلام:

[الف] پس به راستی که دانا کسی است که: فَإِنَّ الْعَالِمَ

[1ـ] بشناسد آنچه می‌داند در مقابل آنچه نمی‌داند اندک است؛ مَنْ عَرَفَ أَنَّ مَا یعْلَمُ فِیمَا لَا یعْلَمُ قَلِیلٌ

[2ـ] پس بدین گونه خود را نادان بشمارد؛ فَعَدَّ نَفْسَهُ بِذَلِكَ جَاهِلًا

[3ـ] پس با شناخت نادانی خویش بر تلاش در جستجوی دانش بیفزاید؛ فَازْدَادَ بِمَا عَرَفَ مِنْ ذَلِكَ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ اجْتِهَاداً

[4ـ] پس پیوسته در جستجوی دانش می‌باشد؛ فَمَا یزَالُ لِلْعِلْمِ طَالِباً

[5ـ] و در کسب دانش راغب؛ وَ فِیهِ رَاغِباً

[6ـ] و از آن بهره می‌برد؛ وَ لَهُ مُسْتَفِیداً

[7ـ] و نسبت به اهل دانش فروتنی می‌کند؛ وَ لِأَهْلِهِ خَاشِعاً

[8ـ] به رأی و نظر خویش با چشم اتهام می‌نگرد (که شاید بر خطا رفته باشد)؛ وَ لِرَأْیهِ مُتَّهِماً

[9ـ] و از صمت (خاموشی از سخن بی جا) جدا نمی‌گردد؛ وَ لِلصَّمْتِ لَازِماً

[10ـ] از اشتباه پرهیز می‌کند (و از سرعت در قضاوت خودداری می‌کند و با احتیاط پیش می‌رود)[1]

[11ـ] و از آن شرمگین می‌گردد؛ وَ مِنْهُ مُسْتَحْییاً

[12ـ] و به خاطر این که نادانی خویش را ثابت دانسته، اگر با مجهولی روبرو شود، از (ندانستش تعجب نمی‌کند و از)) پذیرفتن آن امتناعی ندارد. وَ إِنْ وَرَدَ عَلَیهِ مَا لَا یعْرِفُ لَا ینْكِرُ ذَلِكَ لِمَا قَرَّرَ قَدْ قَدَّرَ بِهِ نَفْسَهُ مِنَ الْجَهَالَةِ[2]

[ب­] و به راستی که نادان کسی است که: وَ إِنَّ الْجَاهِلَ

[1ـ] با (همه‌ی) نادانی‌های (فراوانش) نسبت به شناخت دانش، خود را دانا می‌شمارد؛ مَنْ عَدَّ نَفْسَهُ بِمَا جَهِلَ مِنْ مَعْرِفَةِ الْعِلْمِ عَالِماً

[2ـ] و (تنها) به رأی و نظر خویش بسنده می‌کند؛ وَ بِرَأْیهِ مُكْتَفِیاً

[3ـ] از این رو پیوسته از دانشمندان دوری می‌کند؛ فَمَا یزَالُ مِنَ الْعُلَمَاءِ مُبَاعِداً

[4ـ] و بر آنان عیبجویی می‌کند و آنان را پست می‌شمارد؛ وَ عَلَیهِمْ زَارِیاً

[5ـ] و هرکس با او مخالفت کند خطا کارش می‌پندارد؛ وَ لِمَنْ خَالَفَهُ مُخَطِّیاً

[6ـ] و چیزی که دانش آن را ندارد گمراه کننده می‌داند؛ وَ لِمَا لَمْ یعْرِفْ مِنَ الْأُمُورِ مُضَلِّلًا

[7ـ] و اگر امری را که نمی‌شناسد بر او وارد شود آن مطلب را انکار و تکذیب می‌کند؛ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَیهِ مِنَ الْأَمورِ مَا لَا یعْرِفُهُ أَنْكَرَهُ وَ كَذَّبَ بِهِ

[8ـ] و از روی نادانیش می‌گوید چنین چیزی را نمی‌شناسم و تصور نمی‌کنم که چنین باشد و گمان ندارم که اصلا واقع بشود، و اصلا چه زمانی چنین چیزی بوده است و این مطلب را نمی‌شناسم؛ وَ قَالَ بِجَهَالَتِهِ مَا أَعْرِفُ هَذَا وَ مَا أَرَاهُ كَانَ وَ مَا أَظُنُّ أَنْ یكُونَ وَ أَنَّى كَانَ

[9ـ] این (گونه قضاوتهایش) از روی اعتماد به رأی خودش است، و ذَلِكَ لِثِقَتِهِ بِرَأْیهِ

[10ـ] و نیز کمی اطلاع از نادانیش؛ وَ قِلَّةِ مَعْرِفَتِهِ بِجَهَالَتِهِ

[11ـ] پس پیوسته نظرش از اشتباهاتش ناشی می‌گردد؛[3] فَمَا ینْفَكُّ بما یرَى فِیمَا یلْتَبِسُ عَلَیهِ رَأْیهُ

[12ـ] و از آنچه که نمی‌شناسد برای درمان جهلش استفاده می‌برد؛ وَ مِمَّا لَا یعْرِفُ لِلْجَهْلِ مُسْتَفِیداً

[13ـ] و حق را انکار می‌ورزد؛ وَ لِلْحَقِّ مُنْكِراً

[14ـ] و در حیرت جهالت است؛ وَ فِی الْجَهَالَةِ مُتَحَیراً[4]

[15ـ] از طلب دانش استکبار می‌کند…[5]‏ وَ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ مُسْتَكْبِراً

متن حدیث:

فَإِنَّ الْعَالِمَ مَنْ عَرَفَ أَنَّ مَا یعْلَمُ فِیمَا لَا یعْلَمُ قَلِیلٌ فَعَدَّ نَفْسَهُ بِذَلِكَ جَاهِلًا فَازْدَادَ بِمَا عَرَفَ مِنْ ذَلِكَ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ اجْتِهَاداً فَمَا یزَالُ لِلْعِلْمِ طَالِباً وَ فِیهِ رَاغِباً وَ لَهُ مُسْتَفِیداً وَ لِأَهْلِهِ خَاشِعاً وَ لِرَأْیهِ مُتَّهِماً وَ لِلصَّمْتِ لَازِماً وَ لِلْخَطَإِ حَاذِراً وَ مِنْهُ مُسْتَحْییاً وَ إِنْ وَرَدَ عَلَیهِ مَا لَا یعْرِفُ لَمْ ینْكِرْ ذَلِكَ لِمَا قَرَّرَ بِهِ نَفْسَهُ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ إِنَّ الْجَاهِلَ مَنْ عَدَّ نَفْسَهُ بِمَا جَهِلَ مِنْ مَعْرِفَةِ الْعِلْمِ عَالِماً وَ بِرَأْیهِ مُكْتَفِیاً فَمَا یزَالُ لِلْعُلَمَاءِ مُبَاعِداً وَ عَلَیهِمْ زَارِیاً وَ لِمَنْ خَالَفَهُ مُخَطِّئاً وَ لِمَا لَمْ یعْرِفْ مِنَ الْأُمُورِ مُضَلِّلًا فَإِذَا وَرَدَ عَلَیهِ مِنَ الْأُمُورِ مَا لَمْ یعْرِفْهُ أَنْكَرَهُ وَ كَذَّبَ بِهِ وَ قَالَ بِجَهَالَتِهِ مَا أَعْرِفُ هَذَا وَ مَا أَرَاهُ كَانَ وَ مَا أَظُنُّ أَنْ یكُونَ وَ أَنَّى كَانَ وَ ذَلِكَ لِثِقَتِهِ بِرَأْیهِ وَ قِلَّةِ مَعْرِفَتِهِ بِجَهَالَتِهِ فَمَا ینْفَكُّ بِمَا یرَى مِمَّا یلْتَبِسُ عَلَیهِ رَأْیهُ مِمَّا لَا یعْرِفُ لِلْجَهْلِ مُسْتَفِیداً وَ لِلْحَقِّ مُنْكِراً وَ فِی الْجَهَالَةِ مُتَحَیراً وَ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ مُسْتَكْبِراً بحارالأنوار 74 222 باب 8 [اللَّجَاجَةِ مُتَجَرِّیاً] بحارالأنوار 74 205 باب 8 تحف‏العقول 73 كتابه إلى ابنه الحسن ع

چه نیکوست همگان خویش را با معیارهای امیر المؤمنین علیه السلام بسنجیم و بر اساس آن قضاوت نماییم!

 

[1]ـ در برخی نسخ چنین است: وَ لِلْخَطَإِ جَاحِداً ترجمه آن چنین است: و (به محض آگاهی از هر) خطایی (که مرتکب شود) آن را انکار می‌کند (و بر آن پافشاری نمی‌کند بلکه با خطای خویش برخورد می‌کند)؛

[2]ـ در برخی از نسخ چنین است: لِمَا قَدْ قَدَّرَ

[3]ـ این جملات به گمان ترجمه گردید ولی کاملا روشن نشد.

[4]ـ در برخی از نسخ چنین است: وَ فِی اللَّجَاجَةِ مُتَجَرِّیاً در لجاجت جسور است

[5]ـ بحارالأنوار /ج74 /ص205 /ب 8

درایت روایت (معرفت)، نشانه عالم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۲۳-۹:۹:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18716
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1651

«درایت روایت» یکی از عناوین مهمی است که در روایات روی آن تأکید شده است.

درایت روایت همان «معرفت» است که ارزش و قدر افراد با آن شناخته می‌شود.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابٍ لِعَلِيٍّ ع فَوَجَدْتُ فِي الْكِتَابِ أَنَّ قِيمَةَ كُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُحَاسِبُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي دَارِ الدُّنْيَا[1]

 

[1]ـ بحارالأنوار 1 106 باب 3

معرفت معاریض الکلام، نشانه فقاهت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۸/۲۳-۹:۹:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18717
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1600

معرفت «معاریض کلام» اهل بیت علیهم السلام یکی از نشانه‌های فقاهت شمرده شده است.

عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِيثٍ تَرْوِيهِ وَ لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلَامِنَا وَ إِنَّ الْكَلِمَةَ مِنْ كَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِيعِهَا الْمَخْرَجُ.

معصومین علیهم السلام برای بیان حقایق، روش به کار بردن معاریض را به کار می‌بستند. روایت زیر به بهره جستن از این روش در معرفی منافقین اشاره رفته است.

قَالَ سُلَيْمٌ فَحَدَّثْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْكُوفَةِ بِمَا حَدَّثَنِي بِهِ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ [مِنْ‏] قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص حِينَ رَأَى الثَّلَاثَةَ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ مِنْ قُرَيْشٍ مُقْبِلِينَ قَالَ تَفْتَرِقُ أُمَّتِي بَعْدِي ثَلَاثَ فِرَقٍ فَسَمَّوْكَ وَ سَمَّوْا سَعْداً وَ الثَّالِثَ لَمْ يُسَمُّوا إِلَّا بِالْمَعَارِيضِ حَتَّى عَلِمْتُ مَنْ عَنَوْا فَقَالَ ع لَا تَلُمْهُمْ يَا سُلَيْمُ فَإِنَّ الْأُمَّةَ قَدْ أُشْرِبَتْ قُلُوبُهُمْ حُبَّهُ كَمَا أُشْرِبَتْ قُلُوبُ بَنِي إِسْرَائِيلَ حُبَّ الْعِجْل‏

فهم معاریض کلام از نشانه‌های عالم است.

معرفت لحن القول، نشانه فقاهت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۹/۱۳-۴:۱۳:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24512
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 12

در دست تدوین

نشانه‌های عملی عالم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۹/۱۳-۴:۱۲:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24513
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 16

در دست تدوین

  • نظر خوانندگان
ذاکری۱۳۹۵/۱۰/۰۳-۱۶:۲۵:۵۴
با سلام
در جملات فوق اگر به جای جمله ( به سختی شکست داد ) جمله ( شکست سختی داد ) نوشته شود بهتر است
پاسخ‌ها
  • نظر شما