وقتی دختر مرحوم شیخ را برای مرحوم سبط عقد كردند، مدتی گذشت و هیچ چیز در بساط نبود تا دختر را به خانه شوهر بفرستند، هر چه همسر شیخ میگفت، میسّر نمیشد.
تا آنكه روزی مرحوم شیخ آمد و به همسرش گفت: برای اصلاح كار دخترمان فكری به نظرم رسیده و آن این كه پانزده تومان برای صوم و صلاة [استیجاری] آوردهاند، روزهاش را تو بگیر نمازش را من میخوانم، تا مقدمات كار دخترمان درست شود و او را به خانه شوهرش بفرستیم.
منبع: ما سمعت صفحه 494
وقتی دختر مرحوم شیخ را برای مرحوم سبط عقد كردند، مدتی گذشت و هیچ چیز در بساط نبود تا دختر را به خانه شوهر بفرستند، هر چه همسر شیخ میگفت، میسّر نمیشد.
تا آنكه روزی مرحوم شیخ آمد و به همسرش گفت: برای اصلاح كار دخترمان فكری به نظرم رسیده و آن این كه پانزده تومان برای صوم و صلاة [استیجاری] آوردهاند، روزهاش را تو بگیر نمازش را من میخوانم، تا مقدمات كار دخترمان درست شود و او را به خانه شوهرش بفرستیم.
منبع: ما سمعت صفحه...