یکی از رفقا به منزل ما آمدند. زمانی که خواستند بروند من هم سوار اتومبیل ایشان شده تا به مقصدی که داشتند مرا برسانند.
در وسط راه به حضرت آیة الله حایری (ره) برخورد کردیم از اتومبیل پیاده شدم عرض کردم سوار شوید تا شما را به مقصد برسانیم، سوار شدند.
یک مقدار که راه رفتیم من گفتم ایشان رئیس اوقاف میباشند. در ابتدا طلبه بودهاند و لکن از لباس بیرون آمده وارد در مؤسسه اوقاف شدهاند.
فرمودند اگر به من گفته بودی سوار نمیشدم. الآن نگه دار پیاده شوم به مقصد نرسیده پیاده شدند.[1]
«برگ سبز» تحفه درویش
[1]- شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس و... ص 139
یکی از رفقا به منزل ما آمدند. زمانی که خواستند بروند من هم سوار اتومبیل ایشان شده تا به مقصدی که داشتند مرا برسانند.
در وسط راه به حضرت آیة الله حایری (ره) برخورد کردیم از اتومبیل پیاده شدم عرض کردم سوار شوید تا شما را به مقصد برسانیم، سوار شدند.
یک مقدار که راه رفتیم من گفتم ایشان رئیس اوقاف میباشند. در ابتدا طلبه بودهاند و لکن از لباس بیرون آمده وارد در مؤسسه اوقاف شدهاند.
فرمودند اگر به من گفته بودی سوار نمیشدم. الآن نگه دار پیاده شوم به مقصد نرسیده پیاده شدند.[1]
«برگ سبز» تحفه درویش
[1]- شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس و... ص...