حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای بیگدلی نقل کردند که حضرت آیةالله حاج شیخ مرتضی حایری (ره) فرمودند که یکی از شبها زنی به در منزل مرحوم ابوی ایشان آمده اظهار داشته که گرفتار فقر و بیچارگی [هستم] و از سرما هم در امان نیستم. نوکر آقا میگوید برو فردا بیا تا به کارت رسیدگی شود.
در این بین صدای اینها به گوش حضرت آقای حاج شیخ (ره) میرسد. خادم را صدا میزند و میفرماید چه خبر است؟ میگوید: چیزی نیست شما استراحت کنید. ایشان دست برنداشته میفرمایند کیست؟ میگوید: زنی است چنین و چنان.
میگوید آن مرد الهی از رختخواب برمیخیزد و مقداری غذا و ذغال برداشته با خادم همراه زن به خانهاش میروند و رسیدگی به کارش مینمایند.
قبل از این هم به خادم فرموده بودند که اگر این زن واقعا چنین باشد و امشب از سرما و گرسنگی در امان نباشد، چه جواب خدا را خواهی داد.[1]
«برگ سبز» تحفه درویش
[1]- شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس و فرزند برومندشان آیة الله شیخ مرتضی حائری ص 40
حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای بیگدلی نقل کردند که حضرت آیةالله حاج شیخ مرتضی حایری (ره) فرمودند که یکی از شبها زنی به در منزل مرحوم ابوی ایشان آمده اظهار داشته که گرفتار فقر و بیچارگی [هستم] و از سرما هم در امان نیستم. نوکر آقا میگوید برو فردا بیا تا به کارت رسیدگی شود.
در این بین صدای اینها به گوش حضرت آقای حاج شیخ (ره) میرسد. خادم را صدا میزند و میفرماید چه خبر است؟ میگوید: چیزی نیست شما استراحت کنید. ایشان دست برنداشته میفرمایند کیست؟ میگوید: زنی است چنین و چنان.
میگوید آن مرد الهی از رختخواب برمیخیزد و مقداری غذا و ذغال برداشته با خادم همراه زن به خانهاش میروند و رسیدگی به کارش مینمایند.
قبل از این هم به خادم فرموده بودند که اگر این زن واقعا چنین باشد و امشب از سرما و گرسنگی در امان نباشد، چه جواب خدا را خواهی داد.[1]
«برگ سبز» تحفه درویش
[1]- شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس و فرزند برومندشان آیة الله شیخ مرتضی حائری ص...