آقای بحرینی نقل کردند در مورد صله رحم پدرشان یاد میکردند و میفرمودند: پدرم پسر خالهای داشت که ساکن مشهد بود گاه به زیارت پدرم به قم میآمد و این آقا مبتلا به استعمال تریاک بود.
مرحوم پدرم از تریاک تنفر داشت و گاهی در خدمت ایشان به کنار او میرفتیم و مینشستیم و بعد از آن که بیرون میآمدیم به من میفرمودند: دقت در سیما و صورت من کردید؟ من گفتم: آری. فرمودند: آیا در پیشانی من آثار کراهت و ناخوشایندی دیدی؟ گفتم: نه. فرمودند: میترسم اگر در صورت من اخمی ظاهر شود موجب قطع صلهی رحم گردد.
و دختر خالهای داشتند که در اواخر عمر نابینا شده در منزل مرحوم والد بودند و از ایشان خیلی مراقبت میفرمودند حتی آفتابه او [را] برای دستشویی از آب انبار منزل پر میکردند. قبل از آن که ایشان متوجه شود دور از دستشویی میگذاشتند و به من اجازهی این کار را نمیدادند و میفرمودند: من باید خدمت ایشان کنم چون پدر ایشان در تحصیل من بر من حق دارند.[1]
«برگ سبز» تحفه درویش
[1]- شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس و فرزند برومندشان آیة الله شیخ مرتضی حائری ص 51
آقای بحرینی نقل کردند در مورد صله رحم پدرشان یاد میکردند و میفرمودند: پدرم پسر خالهای داشت که ساکن مشهد بود گاه به زیارت پدرم به قم میآمد و این آقا مبتلا به استعمال تریاک بود.
مرحوم پدرم از تریاک تنفر داشت و گاهی در خدمت ایشان به کنار او میرفتیم و مینشستیم و بعد از آن که بیرون میآمدیم به من میفرمودند: دقت در سیما و صورت من کردید؟ من گفتم: آری. فرمودند: آیا در پیشانی من آثار کراهت و ناخوشایندی دیدی؟ گفتم: نه. فرمودند: میترسم اگر در صورت من اخمی ظاهر شود موجب قطع صلهی رحم گردد.
و دختر خالهای داشتند که در اواخر عمر نابینا شده در منزل مرحوم والد بودند و از ایشان خیلی مراقبت میفرمودند حتی آفتابه او [را] برای دستشویی از آب انبار منزل پر میکردند. قبل از آن که ایشان متوجه شود دور از دستشویی میگذاشتند و به من اجازهی این کار را نمیدادند و میفرمودند: من باید خدمت ایشان کنم چون پدر ایشان در تحصیل من بر من حق دارند.[1]
«برگ سبز» تحفه درویش
[1]- شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس و فرزند برومندشان آیة الله شیخ مرتضی حائری ص...