پدرم پس از ازدواج با مادرم و آسوده گردانیدن خیال پدرش در کار زراعت، برای آن که بتواند به تحصیل خود ادامه بدهد تدبیر دیگری میاندیشد که اگر همه مقصود حاصل نشود اقلا به بعضی از آن نائل گردد.
پنج روز از ایام هفته را به کار زراعت میپردازد، از همان نوع که قبلا بدان اشاره شد. هر روز پنج شنبه که میرسد صبحگاهان مادرم خمیر میکند و چند گرده نان فطیر روغنی با روغن کره اعلایی که خودشان تهیه میکردند، میپزد. پدرم آنها را در سفرهای میبندد و در توبره پشتیاش به دوش کشیده و کتابهایش را زیر بغل گرفته اول ظهر، نماز ظهر و عصرش میخواند و پیاده به راه به خانهی آن آقای عالمی که متن کتابهای فقه و اصول را نزد او میخوانده وارد میشود.
و فطیرهای روغنی را که فرزندان آن آقا بسیار دوست میداشتهاند و ایام هفته روز شماری میکردهاند تا شب جمعه فرا برسد و مردی که فطیر روغنی میآورد بیاید، تقدیم میکند و شب جمعه و روز جمعه تا ظهر، از آن آقا به اندازهی یک هفته از کتابهایی مانند معالم و قوانین در اصول و شرح لمعه و شرایع در فقه درس میگیرد و ظهر جمعه پس از ادای نماز به سوی ده باز میگردد و از فردا به کار زراعت خود و در ضمن آن به حاضر کردن درسها میپردازد تا پنجشنبهی دیگر.
مادرم میگفت: پدرت مرا با خودش به مزرعه میبرد و کتاب را به دست من میداد که از روی آن آنچه را از بر میخواند گوش بکنم و او متن بعضی از کتابها را همچنان که بیل میزد یا کار دیگری میکرد میخواند و من از روی کتاب گوش میدادم.
گاهی مطلبی را چنان که برای هم مباحثهای تقریر میکند، برایم تقریر میکرد تا در یاد خودش بماند.
از آن جمله میگفت: روزی یونجه درو میکرد و اشعار الفیهٔ ابن مالک را یکبار از اول تا به آخر و بار دیگر از بیت آخر وارونه تا به اول خواند و من از روی کتاب گوش دادم و هیچ اشتباه نکرد.[1]
«برگ سبز» تحفه درویش
[1]- فضیلتهای فراموش شده صفحه 162
پدرم پس از ازدواج با مادرم و آسوده گردانیدن خیال پدرش در کار زراعت، برای آن که بتواند به تحصیل خود ادامه بدهد تدبیر دیگری میاندیشد که اگر همه مقصود حاصل نشود اقلا به بعضی از آن نائل گردد.
پنج روز از ایام هفته را به کار زراعت میپردازد، از همان نوع که قبلا بدان اشاره شد. هر روز پنج شنبه که میرسد صبحگاهان مادرم خمیر میکند و چند گرده نان فطیر روغنی با روغن کره اعلایی که خودشان تهیه میکردند، میپزد. پدرم آنها را در سفرهای میبندد و در توبره پشتیاش به دوش کشیده و کتابهایش را زیر بغل گرفته اول ظهر، نماز ظهر و عصرش میخواند و پیاده به راه به خانهی آن آقای عالمی که متن کتابهای فقه و اصول را نزد او میخوانده وارد میشود.
و فطیرهای روغنی را که فرزندان آن آقا بسیار دوست میداشتهاند و ایام هفته روز شماری میکردهاند تا شب جمعه فرا برسد و مردی که فطیر روغنی میآورد بیاید، تقدیم میکند و شب جمعه و روز جمعه تا ظهر، از آن آقا به اندازهی یک هفته از کتابهایی مانند معالم و قوانین در اصول و شرح لمعه و شرایع در فقه درس میگیرد و ظهر جمعه پس از ادای نماز به سوی ده باز میگردد و از فردا به کار زراعت خود و در ضمن آن به حاضر کردن درسها میپردازد تا پنجشنبهی دیگر.
...