شیخ نوری گفته است: ثقه صالح با تقوا، سید مرتضی نجفی برای من گفته است:
در یکی از سالها، باران نیامد و زندگی بر مردم سخت شد و چهار پایان نیز وضع بدی پیدا نمودند.
شیخ به همراه جمع فراوانی از زنان و کودکان، برای استسقاء خارج شد و من نیز همراه وی بودم.
پس، همراه او به قبرستان معروف وادی السلام در خارج نجف رفتیم، وی نماز خواند و دعا کرد و ما آمین گفتیم و به در گاه خداوند نالیدیم.
هنگامی که زمان بازگشت ما فرارسید، ناگهان عدهای از اهل تسنن از اهل بغداد، از کربلا آمدند که بعضی از قضات بزرگ و مفتیان و قاضی القضات که از سوی پادشاه روم در بغداد مقیم بوده و معزول شده، برای زیارت و وداع قبل از بازگشت، به نجف آمده بودند، همراهشان بودند.
هنگامی که به نجف نزدیک شدند و آن اجتماع و سر و صدا و فریاد گریه کنندگان و نالندگان را شنیدند، موضوع را جویا شدند. علت را به آنان گفتند.
آنها، به مسخره و انتقاد پرداخته از احتمال اجابت دعای رافضیان (شیعیان) که نزد آنان از اشرار هستند، تعجب کردند. کسانی که در مورد آتش از آنان میپرسند و میگویند (چرا کسانی که ما آنان را از اشرار میشمردیم، نمیبینیم، ما آنان را به مسخره گرفته بودیم، آیا چشمان ما آنان را نمیبیند.)
به آنان گفته شد که اینها شیخی دارند که در طلب کردن و دعا نمودن پیشاپیش آنان است و امیدوارند که به دعای وی، سختی و گرفتاریشان برطرف شود.
آنان به خنده و مسخره پرداختند و قاضی پیاده شد و دستور داد تا برایش فرشی گستردند و بر آن نشست و به کشیدن قلیان و ناسزا گویی به...