خونی که کرده ارغوانی بسترم را
پوشیده همچون پردهای زخم سرم را
دور و برم خیل یتیمان گریه دارند
پژمرده بینم یاسهای پرپرم را
اشک غم زینب زده آتش به جانم
کردم نهان از چشم او، چشم ترم را
تازه شود یاد نگاه گرم زهرا
هرگاه میبینم نگاه دخترم را
پی بر دل خونین من هرگز نبردند
دیدند گرچه مردمان زخم سرم را
داغی به دل دارم من از شهر مدینه
زآن جا که روی خاک دیدم همسرم را
آوای «عبدی ارجعی» میآید و من
گفتم به زیر لب وداع آخرم را
پروانههای بی پر و بالم بیائید
پنهان کنید از چشمها خاکسترم را
با یاد مادر از جگر آهی بر آرید
وقتی کفن کردید در شب پیکرم را
گفتم کفن یاد حسینم اوفتادم
آزاد کن ای بغض ماتم حنجرم را
تا گودی مقتل «وفایی» غم کشاند
آهسته آهسته دل غمپروم را
منبع: کانال رضیع الحسین سیدهاشم وفایی