من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل میان کوچه گاهی به خانه میزد
گردیده بود قنفذ همدست با مغیره
این با غلاف شمشیر او تازیانه میزد
دیدم که هر دو ظالم پهلوی او شکستند
این ضربه بر درخت و او بر جوانه میزد
آن ظالم ستمگر هیزم فراهم آورد
با یک جهان کینه آتش به خانه میزد
آنگه که دید مادر در پشت در نهان است
محکم به پای نحسش بر درب خانه میزد
دیدم که صورتش را با دست خود نشان کرد
آنگه به تیر سیلی بر این نشانه میزد
آن دم بسوخت جانم کان صحنه را بدیدم
وحش و طیور صیحه، قمری ترانه میزد
«سائل» کنار قبر فرزند او «رضا» بود
بر سینه سنگ عشقش با صد بهانه میزد
حسن شارجبیان «سائل»
14صفر 1415هـ ق، مشهد مقدس، مدرسۀ مبارکۀ امام مجتبی