اگر زیارت اربعین مال دیگران بود، شاید هزاران خبرنگار اعزام میکردند، از زمین و هوا هم پوشش میدادند، عکسهای ماهوارهای میگرفتند و…
اگر اربعین مال دیگران بود، به خوبی نشان همه میدادند، چقدر هم بزرگش میکردند و…
اگر اربعین مال دیگران بود چقدر به آن فخر میکردند و به رخ این آنش میکشیدند و…
اگر اربعین مال دیگران بود…
اما حالا که اربعین مال ماست، چقدر از کمّ و کیفش خبرداریم؟!
اصلا وقتی صحبت از سی ملیون زائر میشود، خود ما چقدر با شک و تردید نگاهش میکنیم؟!
واقعا یک عکس هوایی از تمامی مسیرهای اربعین داریم؟!
واقعا از تعداد مسیرهای پیاده روی خبر داریم؟!
واقعا طولانیترین مسیرها را میٔدانیم چند کیلومتر است؟!
اصلا میدانیم اولین زائرها، یعنی ساکنین دورترین مسیرها، کی راه میافتند؟!
اصلا میدانیم از آغاز پیاده رویها تا پایانش، بیش از دو هفته طول میکشد؟!
ای کاش یک عکس هوایی بود، از این عکسهایی که از تلفیق هزاران عکس درست میٔشود، ای کاش یک عکس این چنینی بود، تا مستندی دقیق از عظمت این معجزه حسینی داشتیم و به همه نشانش میدادیم!
البته این «ای کاشها» مال ماست و الا مطمئنا دشمن برای مطالعات خودش از این کارها کرده است.
به هر حال ما خیلی خیلی مقصریم.
هر جای دنیا که میخواهند چند ملیون آدم، آن هم توی یک شهر شلوغ راه بیندازند، خیلی پیش از موعد دست به کار میشوند، چقدر برنامه ریزی میکنند، چقدر هزینه میکنند، چقدر از شگردهای روانی، اجتماعی، سیاسی و… بهره میگیرند، چقدر راست و دروغ میگویند، چقدر چنین چقدر چنان…
اما یک جمعیت واقعا بیست سی ملیونی…
اما یک جمعیت واقعا خود جوش…
اما یک جمعیت واقعا دست خالی…
اما یک جمعیت واقعا در بی امنی…
اما یک جمعیت واقعا ناشناخته…
اما یک جمعیت واقعا بی کس و کار…
اما یک جمعیت واقعا بی پشت و پناه…
اما یک جمعیت واقعا مظلوم…
اما یک جمعیت با یک دنیا دشمن…
خودشان راه میافتند…
خودشان پذیرایی میکنند…
خودشان مدیریت میکنند…
خودشان میافتند، خودشان بلند میشوند…
فقط خودشان هستند و خودشان…
نمیگویم کمکی نیست حالا از دولت عراق یا جاهای دیگر،
اما واقع مطلب این است که این حرکت مردمی مردمی است.
اما واقع مطلب این است که این حرکت شیعی خالص است.
اما واقع مطلب این است که بار اصلی روی دوش همین یک مشت شیعه مظلوم است، به خصوص شیعیان مظلوم عراق.
الان نمیخواهم از پذیراییهایشان بگویم.
نمیخواهم از جهاد مالیشان حرف بزنم.
نمیخواهم از جهاد کاریشان صحبت کنم.
نمیخواهم از تعطیلی بیش از دو هفتهای کار و کاسبیشان بگویم.
نمیخواهم از صمیمت زائر و خدمتگزار بگویم.
نمیخواهم از خانواده چند ملیونی یک دل، یک دست و یک صدا بگویم.
نمیٔخواهم از امنیت اخلاقی فوق العادهی حاکم بر این مراسم بگویم.
به معنویت و نورانیتش هم اصلا و ابدا کاری ندارم.
تنها و تنها یک ورق از سیل جمعیت بس است!
اولین موج ورود زائر به کربلا کی شروع میشود، به آن هم کاری ندارم.
اما اوج و پایانش معلوم است، روز قبل از اربعین و شب اربعین.
به مسیرهای فرعی ورود به کربلا هم کاری ندارم.
مسیر اصلی ورود به کربلا چند تاست، آن را هم نمیدانم.
اما دو مسیرش شهره خاص و عام است، یکی نجف به کربلا، یکی هم حله به کربلا.
آخرین غروب مانده به شب اربعین، تمام عرض بزرگراه پر از زائر است!
آن هم فشرده، یعنی پا به پا میخورد، نمیتوانی قدمهایت را بلند برداری!
این سیل فقط دیدنی است! نه به نوشتن میآید و نه به تصویر!
آنهایی که بارها فیلمهایش را تماشا کرده بودند، وقتی خودشان آمدند، با اصرار میگفتند این کجا و آن کجا؟! شنیدن کی بود مانند دیدن؟!
به تاریخچه پیاده رویها هم کاری ندارم.
فقط از این جایش بگویم که وقتی شیعه مظلوم عراق آزاد شد… آزاد که چه عرض کنم، از اختناق مستبدی در آمد و در جنگ و ناامنی و تفرقه غرق شد!
به هر حال وقتی قدری رها شد، موج حرکت پیاده روی اربعین شروع شد.
موجی که دشمن را حیرت زده و غافلگیر ساخت!
موجی که سگان وهابی را وحشیتر کرد!
موجی که پاسخش را با نازنجک و بمب و گلوله دادند!
موجی که…
هر سال تهدید بیشتر شد و هر سال هم موج بزرگتر!
رسانههای دنیا هم مرده بودند و زبان بسته، رسانههایی که از کاهی کوهی میساختند، با تمام نامردی کله مرگشان را گذاشته بودند و چشمهایشان کور کور.
ولی دوست و دشمن، هر چه از غضب و حسادت سر پوش گذاشتند، این موج بزرگتر و بزرگتر شد، تا جایی که دیگر پوشاندش ناممکن شد و سکوت از آن رسوا کننده.
هنوز یادم نمیرود در یکی از اربعینها شنیدم که رادیو اسرائیل به ناچاری واکنش نشان داده، آن هم این شکلی که بله در عراق مار سیاهی هست که سرش در کربلاست و دمش در بصره.
با خود خندیدم و با خود گفتم، آری این مار سیاه زهر گزندهای هم دارد، که خیلیها را بیتاب کرده و از شدت خشم و حسادت به خود میپیچیند!
والله این حرکت برخواسته از ذات تشیع است!
والله این حرکت به سود کل شیعه هست، با هر سلیقه و با هر مبنایی و از هر تفکری و از هر جناحی!
بیاییم ناسپاسی نکنیم و به فکر مصادره آن برای این و آن نیفتیم!
بیاییم قدر این حنجره سی ملیونی را بدانیم و فریادش را بلندتر کنیم!
بایید تمام قدرتمان، تمام وجودمان، تمام هستیمان را متمرکز کنیم و بلندتر و رساتر از همیشه فریاد زنیم:
لبیک یا حسین! لبیک یا حسین! لبیک یا حسین!
شیعه دشمن زیاد دارد، نه، اشتباه گفتم، شیعه غیر از دشمن چیزی ندارد، تمام عالم دشمن شیعه هستند!
این شیعه مظلوم، این شیعه محروم، این شیعه دیگر تحمل ظلم مضاعف را ندارد!
این شیعه احتیاج به وحدت دارد، این شیعه نیازمند یک دستی است، این شیعه تشنه هم صدایی است!
بیاییم بر محور واحد حسینی همه با هم یک فریاد بکشیم:
لبیک یا حسین!!!
مبادا حنجرهی سی ملیون نفری قطعه قطعه گردد!!!
مبادا توفندهترین اقیانوس انسانی در جهنم منیّتهای این و آن، بخار گردد!!!
مبادا…!!!
هر جای دنیا که میخواهند چند ملیون آدم، آن هم توی یک شهر شلوغ راه بیندازند، خیلی پیش از موعد دست به کار میشوند، چقدر برنامه ریزی میکنند، چقدر هزینه میکنند، چقدر از شگردهای روانی، اجتماعی، سیاسی و… بهره میگیرند، چقدر راست و دروغ میگویند، چقدر چنین چقدر چنان…
اما یک جمعیت واقعا بیست سی ملیونی…
اما یک جمعیت واقعا خود جوش…
اما یک جمعیت واقعا دست خالی…
اما یک جمعیت واقعا در بی امنی…
اما یک جمعیت واقعا ناشناخته…
اما یک جمعیت واقعا بی کس و کار…
اما یک جمعیت واقعا بی پشت و پناه…
اما یک جمعیت واقعا مظلوم…
اما یک جمعیت با یک دنیا دشمن…
خودشان راه میافتند…
خودشان پذیرایی میکنند…
خودشان مدیریت میکنند…
خودشان میافتند، خودشان بلند میشوند…
فقط خودشان هستند و خودشان…
نمیگویم کمکی نیست حالا از دولت عراق یا جاهای دیگر،
اما واقع مطلب این است که این حرکت مردمی مردمی است.
اما واقع مطلب این است که این حرکت شیعی خالص است.
اما واقع مطلب این است که بار اصلی روی دوش همین یک مشت شیعه مظلوم است، به خصوص شیعیان مظلوم عراق…
آخرین غروب مانده به شب اربعین، تمام عرض بزرگراه پر از زائر است!
آن هم فشرده، یعنی پا به پا میخورد، نمیتوانی قدمهایت را بلند برداری!
این سیل فقط دیدنی است! نه به نوشتن میآید و نه به تصویر!…
موجی که دشمن را حیرت زده و غافلگیر ساخت!
موجی که سگان وهابی را وحشیتر کرد!
موجی که پاسخش را با نازنجک و بمب و گلوله دادند!
موجی که…
هر سال تهدید بیشتر شد و هر سال هم موج بزرگتر!
رسانههای دنیا هم مرده بودند و زبان بسته، رسانههایی که از کاهی کوهی میساختند، با تمام نامردی کله مرگشان را گذاشته بودند و چشمهایشان کور کور…