آیا میدانید رازی را که پیامبر به عایشه گفت چه بود؟
آیا میدانید با این که پیامبر شرط کرده بود این راز را فاش نکند تا زمان خودش فرا برسد، عایشه خیانت کرد و راز پیامبر را فاش کرد؟
آری آن روزی که پیامبر در یک جلسه خصوصی علوم و حکمت و ودایع انبیاء گذشته را به امیر المؤمنین سپرد، یک روز و شب طول کشید و آن شب نوبت عایشه بود که پیامبر نزد او باشد.
عایشه از نبودن پیامبر شکایت کرد و گفت: یا رسول الله! خلوت تو با علی طولانی شد.
پیامبر از او روی برگرداند.
عایشه گفت: یا رسول الله! چرا از من روی گردانی؟! و چرا مطلبی که شاید صلاح من در او باشد از من مخفی مینمایی؟!
رسول خدا فرمود:
راست گفتی. قسم به خدا مطلبی است که صلاح هر کسی است که خداوند به او سعادت قبول آن را بدهد و توفیق ایمان به آن پیدا کند.
مطلبی است که به من دستور داده شده به همه مردم اعلام کنم و به زودی هر وقت همه مردم از آن آگاه شدند، تو از آن با خبر خواهی شد.
عایشه گفت: ای رسول خدا! چرا الآن به من خبر نمیدهی، تا زودتر به آن عمل کنم و زودتر به مصلحت خویش برسم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
به تو خبر میدهم به شرط این که آن را حفظ کنی تا خودم به مردم اعلام نمایم.
اگر آن را حفظ کنی، خداوند حال و آینده در همه حال تو را حفظ کند و این فضیلتی است برای تو که زودتر از دیگران از آن آگاه شدی و زودتر از همه خدا و رسول را در این مطلب تصدیق کردی و به آن ایمان آوردی.
اگر خیانت کنی و آن را ضایع سازی و فاش کنی، به خدا کافر شدی و اجرت از بین میرود و خدا و رسول از تو بیزاری میجویند و تو از زیان کاران خواهی بود و البته فاش کردن تو ضرری به خدا و رسول نمیرساند.
عایشه به پیامبر قول داد که راز او را زودتر از موعدش فاش نکند و به آن مطلب ایمان بیاورد.
آنگاه پیامبر فرمود:
خداوند متعال به من خبر داده که عمرم رو به پایان است و به من دستور داده که علی را به عنوان نشانه برای مردم نصب کنم و او را امام بین آنها قرار دهم و علی را جانشین بعد از خود اعلام کنم همان طوری که همه انبیا قبل از من جانشین خود را به مردم معرفی کردند.
من به سوی پرودگارم میروم و به دستور خدا را اجرا مینمایم.
اما تو باید این راز را در سویدای دلت پنهان کنی تا خداوند اذن دهد به اعلام آن.
عایشه به پیامبر برای بار دوم قول داد؛
اما خداوند به پیامبرش خبر داد که او راز پیامبر را برای حفصه آشکار کرده و هر دو راز پیامبر را نزد پدرانشان ابوبکر و عمر فاش نمودند.[1]
[1]ـ وَ كَانَ ذَلِكَ فِي يَوْمِ عَائِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ طَالَتِ اسْتِخْلَاؤُكَ بِعَلِيٍّ ع مُنْذُ الْيَوْمِ قَالَ فَأَعْرَضَ عَنْهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَتْ لِمَ تُعْرِضُ عَنِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَمْرٍ لَعَلَّهُ يَكُونُ لِي صَلَاحاً فَقَالَ صَدَقْتِ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنَّهُ لَأَمْرٌ صَلَاحٌ لِمَنْ أَسْعَدَهُ اللَّهُ بِقَبُولِهِ وَ الْإِيمَانِ بِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُ بِدُعَاءِ النَّاسِ جَمِيعاً إِلَيْهِ وَ سَتَعْلَمِينَ ذَلِكَ إِذَا أَنَا قُمْتُ بِهِ فِي النَّاسِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا تُخْبِرُنِي بِهِ الْآنَ لِأَتَقَدَّمَ بِالْعَمَلِ بِهِ وَ الْأَخْذِ بِمَا فِيهِ الصَّلَاحُ قَالَ سَأُخْبِرُكِ بِهِ فَاحْفَظِيهِ إِلَى أَنْ أُومَرَ بِالْقِيَامِ بِهِ فِي النَّاسِ جَمِيعاً فَإِنَّكِ إِنْ حَفِظْتِيهِ حَفِظَكِ اللَّهُ فِي الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ جَمِيعاً وَ كَانَتْ لَكِ الْفَضِيلَةُ بِالسَّبْقَةِ وَ الْمُسَارَعَةِ إِلَى الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ أَضَعْتِهِ وَ تَرَكْتِ رِعَايَةَ مَا أُلْقِي إِلَيْكِ مِنْهُ كَفَرْتِ بِرَبِّكِ وَ حَبِطَ أَجْرُكِ وَ بَرِئَتْ مِنْكِ ذِمَّةُ اللَّهِ وَ ذِمَّةُ رَسُولِهِ وَ كُنْتِ مِنَ الْخَاسِرِينَ وَ لَنْ يَضُرَّ اللَّهَ ذَلِكِ وَ لَا رَسُولَهُ فَضَمِنَتْ لَهُ حِفْظَهُ وَ الْإِيمَانَ بِهِ وَ رِعَايَتَهُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَخْبَرَنِي أَنَّ عُمُرِي قَدِ انْقَضَى وَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ عَلِيّاً لِلنَّاسِ عَلَماً وَ أَجْعَلَهُ فِيهِمْ إِمَاماً وَ أَسْتَخْلِفَهُ كَمَا اسْتَخْلَفَ الْأَنْبِيَاءُ مِنْ قَبْلِي أَوْصِيَاءَهُمْ وَ إِنِّي صَائِرٌ إِلَى أَمْرِ رَبِّي وَ آخِذٌ فِيهِ بِأَمْرِهِ فَلْيَكُنِ الْأَمْرُ مِنْكِ تَحْتَ سُوَيْدَاءِ قَلْبِكِ إِلَى أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ بِالْقِيَامِ بِهِ فَضَمِنَتْ لَهُ ذَلِكَ وَ قَدِ اطَّلَعَ اللَّهُ نَبِيَّهُ عَلَى مَا يَكُونُ مِنْهَا فِيهِ وَ مِنْ صَاحِبَتِهَا حَفْصَةَ وَ أَبَوَيْهِمَا فَلَمْ تَلْبَثْ أَنْ أَخْبَرَتْ حَفْصَةَ وَ أَخْبَرَتْ كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا أَبَاهَا. (بحار الانوار/ج28/ب3/ص97
آیا میدانید رازی را که پیامبر به عایشه گفت چه بود؟
آیا میدانید با این که پیامبر شرط کرده بود این راز را فاش نکند تا زمان خودش فرا برسد، عایشه خیانت کرد و راز پیامبر را فاش کرد؟
آری آن روزی که پیامبر در یک جلسه خصوصی علوم و حکمت و ودایع انبیاء گذشته را به امیر المؤمنین سپرد، یک روز و شب طول کشید و آن شب نوبت عایشه بود که پیامبر نزد او باشد.
عایشه از نبودن پیامبر شکایت کرد و گفت: یا رسول الله! خلوت تو با علی طولانی شد.
پیامبر از او روی برگرداند.
عایشه گفت: یا رسول الله! چرا از من روی گردانی؟! و چرا مطلبی که شاید صلاح من در او باشد از من مخفی مینمایی؟!
رسول خدا فرمود:
راست گفتی. قسم به خدا مطلبی است که صلاح هر کسی است که خداوند به او سعادت قبول آن را بدهد و توفیق ایمان به آن پیدا کند.
مطلبی است که به من دستور داده شده به همه مردم اعلام کنم و به زودی هر وقت همه مردم از آن آگاه شدند، تو از آن با خبر خواهی شد.
عایشه گفت: ای رسول خدا! چرا الآن به من خبر نمیدهی، تا زودتر به آن عمل کنم و زودتر به مصلحت خویش برسم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
به تو خبر میدهم به شرط این که آن را حفظ کنی تا خودم به مردم اعلام نمایم.
اگر آن را حفظ کنی، خداوند حال و آینده در همه حال تو را حفظ کند و این...