×

درباره میز در پرتو خرد

چه اندازه به خرد خویش بها داده‌ایم؟!
آیا زندگی ما تبلور جریان عقلانیت ماست؟! یا با «منطق دلم می‌خواهد» کلید می‌خورد و با شعار «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شود» جریان می‌یابد؟!
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
۱۰ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

کافر در مدار انسانیت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۰۵-۱۱:۶:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۲/۰۵-۱۱:۶:۵۶
    • کد مطلب:22834
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 17048

یکی از مباحث پر چالش، احکام کافر است.

البته اصل مطرح ساختن کفر، منحصر به اسلام نیست. اما تعریف و احکام آن در فرهنگها و ادیان بسیار متفاوت است.

نوشتار پیش روی شما، با کافر از منظر اسلام سر و کار دارد.

در اصل کرامت انسان، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. اما سخن در رابطه انسانیت با کفر است.

از این رو نخستین مسئله شایسته تحقیق درباره کافر، کرامت انسانی کافر است و این که جایگاه کافر در کجای مدار کرامت انسانی است؟

ناگفته پیداست که سایر احکام کافر، همگی در رتبه‌های پس از این بحث و متأثر از این بحث می‌باشند.

لذا بحث کرامت انسانی کافر، زیربنای تمامی مباحث مرتبط با کافر است. از این جهت از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار است.

در این نوشتار جایگاه کافر در مدار کرامت انسانی از دو منظر مورد درنگ قرار می‌گیرد: جایگاه کافر از منظر خرد و جایگاه کافر از منظر دین.

اما پیش از هر چیزی باید عنصر اصلی کرامت انسانی را بشناسیم.

عنصر اصلی کرامت انسانی از منظر خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۰۵-۱۱:۱۱:۲۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22835
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 738

ناگفته پیداست که انسان ملیون‌ها بلکه ملیاردها ویژگی دارد.

مسلما رنگ پوست و بسیاری دیگر از ویژگی‌های انسان، دخالتی در کرامت انسانی‌اش ندارد. پس برای شناخت کرامت انسانی، بایسته است آن ویژگی را پیدا کرد که در این باره نقش دارد.

مهم‌ترین ویژگی انسان در درجه نخست، ارادی بودن اوست، البته اراده‌ی پویا و دورنگر و برنامه‌ریز.

این قیود را آوردم که تا هیچ توهمی در ویژه بودن این ويژگی‌ها برای انسان باقی نماند، چون اگر در حیوانات اراده‌ای هم باشد غریزی است و محدود و….

مقصود از ارادی بودن انسان هم این است که حقیقتا می‌تواند کاری را بکند و یا ترک کند (البته در حوزه اختیارش).

اگر کسی جبری مسلک باشد که اصلا جای این حرف و حدیثها نیست و با او باید به روشی دیگر سخن گفت. سخن با کسی است که واقعا انسان را با اراده و مختار می‌یابد.

این از ویژگی درجه اول انسان.

ویژگی درجه دوم انسان هم دو بعدی بودن انسان است: بعد خرد از یک سو و بعد غرایز و احساسات و عشق و… از سوی دیگر.

تمامی حرکتهای انسان، از یکی از دو بعد یاد شده سرچشمه می‌گیرد.

این هم از ویژگی درجه دوم انسان.

حالا این دو ویژگی را با هم جمع می‌زنیم.

حاصل جمع این دو ویژگی، یک پرسش بسیار بسیار اساسی است و آن این که:

سکّان‌دار اراده انسان کدامیک از این دو است؟

مسلما در برخی از موارد، سکّان‌دار اراده انسان، خرد اوست و در برخی دیگر، غرایز و احساساتش. این که پرسش ندارد!

مقصود از سکّان‌دار اراده انسان، سکّان‌دار اصلی و بنیادین و تأثیرگذار است که شاکله اصلی شخصیت فرد را تشکیل می‌دهد.

خواه ناخواه باید یکی را برگزینیم و در نتیجه با دو گونه انسان روبرو می‌شویم:

انسانی که سکّان‌دار اراده‌اش خرد اوست.

انسانی که سکّان‌دار اراده‌اش غرایز اوست.

آیا تعریف انسان شامل هر دوی اینها می‌شود یا این که اختصاص به یکی از این دو دارد؟

به سخن دیگر آیا تعریف انسان این است که:

انسان موجودی است ارادی، خواه سکّان‌دار اراده‌اش خرد باشد خواه غریزه.

انسان موجودی است ارادی، که سکّان‌دار اراده‌اش خرد باشد.

انسان موجودی است ارادی، که سکّان‌دار اراده‌اش غریزه باشد.

ریشه تمامی علوم انسانی و بسیاری از مسایل بنیادین و تأثیرگذار، دقیقا اینجاست.

یعنی تا اینجا حل و فصل نگردد، ورود به شاخه‌ها منطقی نیست.

یعنی بحث آزادی انسان، هنگامی قابل طرح است که بدانیم سخن از آزادی کدام انسان است.

یعنی بحث تساوی حقوق بشر، هنگامی قابل طرح است که بدانیم سخن از تساوی کدام بشر است.

یعنی…

یعنی تمامی مباحث فردی و اجتماعی، روانشناسی و جامعه شناسی، حقوقی و قانونی و… همه و همه هنگامی قابل طرح است که بدانیم سخن از کدام انسان است.

البته و صد البته شناخت کرامت انسانی هم به تعریف انسان بستگی دارد.

پس حاصل جمع دو ویژگیِ ۱- ارادی بودن انسان و ۲- دو بعدی بودن انسان، یک دو راهی بسیار بسیار جدی و اساسی است و آن این که ۳- سخن از کدام انسان است؟ انسان خردمحور؟ یا انسان غریزه‌محور؟

یادمان هم نرود که فعلا در فضای عقلانی محض و فرادینی گپ می‌زنیم و اصلا کاری به دین نداریم.

سر این دو راهی، راهی که بشر تا کنون رفته، از راهی اسلام رفته جدا می‌گردد.

امام صادق علیه السلام می‌فرماید:

خرد، اساس انسانیت است.

پس اسلام نظریه انسان خردمحور را برگزیده است و غرب و شرق نظریه انسان غریزه‌محور را.

این را هم بگویم که در مرحله فرادینی، اگر به آیه و حدیثی استشهاد می‌شود، تنها به عنوان شاهد از منظر عقلانی آن است، نه منظر تعبدی آن.

مدعا در سه لایه‌ی نخستین انسانیت تمام شد:

انسان موجودی ارادی است.

انسان دارای دو بعد خرد و احساسات است.

باید از میان انسان خردمحور و انسان غریزه‌محور یکی را برگزید.

 

حالا برای این که رابطه این دو امر (یعنی اراده و سکّان‌داری اراده توسط غرایز یا احساسات) با انسانیت روشن شود، آنها را به شکل معکوس بررسی می‌کنیم. یعنی یکی یکی از انسان حذفشان می‌کنیم تا ببینیم کدامیک در انسانیت انسان دخالت دارد و کدام دخالت ندارد.

اگر اراده را از انسان حذف کنیم، اصلا جایی برای انسانیت باقی نمی‌ماند تا از کرامت او سخن بگوییم!

انسان منهای اراده، می‌شود ماشین. ماشین را دیگران می‌سازند و دیگران هم راهش می‌برند.

بنا بر جبر، یک ماشین می‌شود انسان و یک ماشین می‌شود الاغ. اما ماشین انسان خیلی پیشرفته‌تر از ماشین الاغ است.

انسان منهای اراده، انسانیتش کجا بود که سخن از کرامتش بزنیم؟!

در بحث «الفبای انسانیت» هم روشن شد که با سکّان‌داری اراده توسط غرایز، فاتحه انسانیت خوانده می‌شود.

می‌ماند سکّان‌داری اراده توسط خرد. یعنی همان تعریف انسان به خردمحوری.

حالا خرد را از انسان حذفش کنید، چه فرقی میان انسان و حیوان باقی می‌ماند؟!

توضیح بیشتر این مطلب در ادامه نوشتار خواهد آمد.

روشن شد که اصل انسانیت و کرامت انسانی به خرد گره خورده است.

پس شناختیم که اساس و بنیاد کرامت انسانی خرد است.

اوج و حضیض مدار انسان از منظر خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۰۵-۱۱:۱۵:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22836
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 678

روشن شد که تمام کرامت انسانی، خردورزی اوست.

در نتیجه در مدار حرکت انسان، هر چه خردورزی انسان پر رنگ‌تر شود، کرامت انسانی‌اش بیشتر می‌گردد و هر چه خردورزی انسان کم رنگ‌تر شود، از کرامت انسانی انسان کاسته خواهد شد.

فعلا به صعود انسانی و تشدید کرامت انسانی کاری نداریم.

می‌آییم سر سقوط انسانی. سقوط انسانی به کم رنگ شدن خردورزی او گره خورده است.

حالا فرض کنید که خردورزی آن چنان کم رنگ شود که اصلا اثری از آن باقی نماند، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟!

یادمان نرود که موضوع سخن، انسان صاحب اراده است. بنا بر وقتی می‌گوییم خردورزی آن چنان کم رنگ شود که اثری از آن باقی نماند، یعنی این که فرد به اختیار خودش پشت به خرد کرده و خردورزی را تعطیل کند.

و الا کسی که بر اثر بیماری و ضربه مغزی و یا… عقلش کار نکند که مورد بحث نیست. این نقص فیزیکی دارد و کاملا معذور است.

تعطیل کردن خرد دو حالت دارد:

یک حالت این که عملا پشت به خرد می‌کند و خرد را تعطیل می‌کند و اما به خوبی خرد اعتراف دارد. این خودش، به این معناست که سوسوی اندکی از خرد باقی مانده که خردورزی را خوب می‌بیند.

اما فاجعه در حالت دوم است، یعنی علاوه بر این که عملا پشت به خرد می‌کند و خردورزی را تعطیل می‌کند، می‌گوید گور پدر خرد!

در این حالت از تعطیل کردن اختیاری خرد، اصلا خبری و اثری از انسانیت باقی نمی‌ماند.

فاجعه آن جا رخ می‌دهد که خرد در استخدام غرایز و احساسات قرار گیرد!

چنین انسانی در مرحله سکّان‌داری اراده، می‌گوید عقل کیلویی چند است.

اما به این بسنده نمی‌کند، بلکه «منطق دلم می‌خواهد» را به خرد مسلح می‌کند.

برای درک ناقصی از این فاجعه دزدی را تصور کنید که در نهایت زیرکی است یا جنایتکاری که واقعا نابغه باشد، چها که نمی‌کند؟!

واقعا سخن از کرامت انسانی برای جنایتکار نابغه جایی دارد؟!

جنایتکار نابغه، صورتش، صورت انسانی است، اما سیرتش، درّنده‌ترین و وحشتناک‌ترین حیوانی است که بشود تصور کرد.

آن چه گفته شد در قد و قواره اصل کرامت انسانی است.

اما امور فراوانی در تقویت کرامت انسانی دخالت دارند که با موشکافی می‌یابیم که در نهایت همگی در زیر مجموعه خرد قرار می‌گیرند.

کرامت انسانی از خردورزی آغاز شده و رشد آن به مردانگی (مروت) و در ادامه مردانگی به جوانمردی (فتوت) می‌رسد و….

در نقطه مقابل نیز امور فراوانی در تضعیف خردورزی دخالت دارند. تفصیل این امور در بحث آسیب‌های درونی و برونی شهر اندیشه بررسی می‌شود.

سیر نزولی تضعیف خردورزی نیز عوالمی دارد و تا آن جا می‌رود که از نهادن نام انسان بر برخی از افراد انسان شرم می‌آید.

تا اینجا پست‌ترین نقطه مدار در حرکت انسان شناخته شد و آن سپرده سکّان اراده به غرایز و استخدام خرد برای اشباع غرایز است.

حالا می‌رویم سر کرامت انسانی از منظر اسلام.

کرامت انسانی از منظر اسلام (خرد اساس انسانیت)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۲۹:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22843
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 758

عنصر اصلی کرامت انسانی از منظر خرد شناخته شد. روشن شد که اگر خرد از انسان منها شود، دیگر اصل انسانیت باطل می‌شود تا چه رسد به کرامت آن.

نگرش اسلام به کرامت انسانی، دقیقا نگرش خرد است، اما با ادبیاتی فاخر و افقی بسیار بلند.

پیش از این از امام صادق علیه السلام نقل کردیم که:

خرد، اساس انسانیت است.

البته نقش خرد در منابع وحی آن چنان برجسته است که نیازمند تحقیقی بسیار گسترده و ژرف می‌باشد. از این رو در این نوشتار تنها به چند پرده بسیار اندک بسنده می‌کنیم.

خرد، برترین آفریده الهی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۲۹:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22844
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 84

دستگاه آفرینش آن چنان طول و عرض دارد که از شمارش اجزاء آن ناتوان هستیم، تا چه رسد به ارزش گذاری آن.

اما آن چه در این میان مهم است، شناخت برترین آفریده‌هاست که زمین و آسمان، ملک و ملکوت، دنیا و آخرت، همگی در مقابل آن ناچیز است.

این آفریده‌ی شگفت، همان خرد است.

به چند روایت در این زمینه توجه نمایید:

فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ أَكْرَمْتُكَ عَلَی جَمِيعِ خَلْقِي

خداوند عز و جل خطاب به عقل فرمود: تو را آفریده بزرگی خلق کردم و بر تمام آفریدگانم برتری دادم.

فَقَالَ تَعَالَی وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَكْرَمُ عَلَيَّ مِنْكَ بِكَ أُثِيبُ وَ بِكَ أُعَاقِبُ وَ بِكَ آخُذُ وَ بِكَ أُعْطِي.

خداوند تعالی پس از آفرینش عقل فرمود: سوگند به عزت و جلالم آفریده‌ای گرامی‌تر از تو نیافریدم

يَا هِشَامُ مَنْ أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِثَلَاثٍ فَقَدْ لَطُفَ لَهُ عَقْلٌ يَكْفِيهِ مَئُونَةَ هَوَاهُ وَ عِلْمٌ يَكْفِيهِ مَئُونَةَ جَهْلِهِ وَ غِنًی يَكْفِيهِ مَخَافَةَ الْفَقْر

ای هشام کسی را که خداوند به سه چیز گرامی بدارد، واقعا که در حق او لطف کرده است: عقلی که از عهده هوا و هوس او برآید و علمی که جهلش را برطرف نماید و ثروتی که ترس فقر را از او دور کند.

چند روایت فوق به خوبی برتری خرد را بر تمام آفریدگان نشان داد.

بالاترین درجه انسانی در گرو خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۲۹:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22845
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 90

پس از این که برترین آفریده خداوند را شناختیم، به سراغ انسان می‌آییم.

مسلم طی کردن پله‌های کمال انسانی و دست یافتن به بالاترین مقام بشری، شرایط دشواری دارد.

رسیدن به بالاترین، بهترین و کامل‌ترین کمال انسانی، عقل شرط نخستین است. توجه کنید:

يَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَی عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَكْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول

ای هشام… پس بهترین انسان‌ها در پاسخ به فرمان الهی و بهترین انسان‌ها از نظر معرفت و آگاه‌ترین افراد به امر الهی و بهترین و کامل‌ترین آنها از نظر عقلی، بالاترین درجه را در دنیا و آخرت دارند. ای هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان، اما حجت آشکار، فرستادگان و پیام‌آوران و امامان هستند و اما حجت پنهان، خردهاست.

خرد، زیبایی سیرت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۲۹:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22846
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 106

یکی از تفاوتهای آشکار انسان با سایر موجودات، زیبایی چهره اوست. اما مهمترین تفاوت در زیبایی پنهان انسانی، یعنی خرد نیکوی اوست.

قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: حُسْنُ الصُّورَةِ جَمَالٌ ظَاهِرٌ، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمَالٌ بَاطِنٌ.

نیکویی صورت، زیبایی آشکار انسان است، ولی نیکویی خرد، زیبایی پنهان انسان است.

خرد، ریشه و اصل انسان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۲۹:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22847
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 93

خرد، عنصر نخستین در انسانیت انسان است.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ إِنَّ حَسَبَ الرَّجُلِ دِينُهُ وَ مُرُوءَتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای گروه قریشیان به راستی که شرافت مرد دین اوست و مروتش اخلاق اوست و اصل و ریشه‌اش خرد اوست.

خرد برترین ثروت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۲۹:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22848
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 212

تمامی ثروتها در مقابل خرد، رنگ می‌بازد. توجه کنید:

إِنَّ أَغْنَی الْغِنَی الْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ

به راستی که ارزشمندترین ثروت، خرد است و بزرگترین فقر، حماقت است.

خرد ضروری‌ترین سرمایه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۳۰:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22849
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 98

خرد نه تنها ارزشمندترین ثروت است، بلکه ضروری‌ترین نیاز و سرمایه انسانی است. توجه کنید:

مَنْ لَمْ يَكُنْ عَقْلُهُ مِنْ أَكْمَلِ مَا فِيهِ كَانَ هَلَاكُهُ مِنْ أَيْسَرِ مَا فِيه

اگر خرد، کاملترین داشته (و سرمایه) انسان نباشد، به راحتی هلاک می‌شود.

خرد، نخستین معیار عبادت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۳۰:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22850
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 95

پرسشی که اسلام پیش از هر عبادتی دارد، این است که عقل فرد چگونه است؟

اگر عبادت کسی تمام باشد، و تمامی خوبی‌ها را هم داشته باشد، اما بی‌خرد باشد، در نظر اسلام ارزشی ندارد. به برخی از منابع در این باره توجه نمایید.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ كَثِيرَ الصَّلَاةِ كَثِيرَ الصِّيَامِ فَلَا تُبَاهُوا بِهِ حَتَّی تَنْظُرُوا كَيْفَ عَقْلُهُ.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که مردی را دیدید بسیار نمازگزار و بسیار روزه‌گیر، به او مباهات نکنید، تا این که بنگرید عقل او چگونه است.

وَ أَثْنَی قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ عَلَی رَجُلٍ حَتَّی ذَكَرُوا جَمِيعَ خِصَالِ الْخَيْرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نُخْبِرُكَ عَنْهُ بِاجْتِهَادِهِ فِي الْعِبَادَةِ وَ أَصْنَافِ الْخَيْرِ تَسْأَلُنَا عَنْ عَقْلِهِ فَقَالَ ص إِنَّ الْأَحْمَقَ يُصِيبُ بِحُمْقِهِ أَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفَاجِرِ وَ إِنَّمَا يَرْتَفِعُ الْعِبَادُ غَداً فِي الدَّرَجَاتِ وَ يَنَالُونَ الزُّلْفَی مِنْ رَبِّهِمْ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ.

گروهی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله مردی را ستایش کردند، آن چنان که تمامی خصلتهای خوب را در معرفی او بیان کردند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عقل آن مرد چگونه است؟

به حضرت عرض کردند ای پیامبر خدا ما به تو از تلاش او در عبادت و انواع خوبی‌ها خبر می‌دهیم، شما از ما می‌پرسید عقلش چگونه است؟!

حضرت فرمود: واقعا که احمق به خاطر حماقتش به بلاهای بزرگتر از هرزه‌گی‌های فاجر گرفتار می‌شود.

همانا در فردای قیامت، بندگان در درجات (کمال بهشتی) و نیل به قرب الهی به اندازه عقلشان بالا می‌روند.

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ لِي جَاراً كَثِيرَ الصَّلَاةِ كَثِيرَ الصَّدَقَةِ كَثِيرَ الْحَجِّ لَا بَأْسَ بِهِ قَالَ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ كَيْفَ عَقْلُهُ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَيْسَ لَهُ عَقْلٌ قَالَ فَقَالَ لَا يَرْتَفِعُ بِذَلِكَ مِنْهُ.

اسحاق بن عمار گفت به امام صادق علیه السلام عرض کردم فدای شما گردم من همسایه‌ای دارم که بسیار نمازخوان است و بسیار صدقه می‌دهد و بسیار حج می‌رود (از نظر اعتقادی نیز) مشکلی ندارد.

حضرت فرمود ای اسحاق عقلش چگونه است؟

گفتم فدای شما گردم عقل (درستی) ندارد.

حضرت فرمود به این خاطر عبادت او بالا نمی‌رود

جایگاه عابد بی‌خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۳۰:۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22851
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 87

مباحث پیشین ارزش عبادت بدون خرد را روشن ساخت. اما حدیث زیر مقام و پاداش عابد بی‌خرد را آشکارتر بیان می‌کند.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَقَالَ كَيْفَ عَقْلُهُ فَقُلْتُ لَا أَدْرِي فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَی قَدْرِ الْعَقْلِ إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ كَثِيرَةِ الشَّجَرِ طَاهِرَةِ الْمَاءِ وَ إِنَّ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي ثَوَابَ عَبْدِكَ هَذَا فَأَرَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ فَاسْتَقَلَّهُ الْمَلَكُ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَنِ اصْحَبْهُ فَأَتَاهُ الْمَلَكُ فِي صُورَةِ إِنْسِيٍّ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنَا مَكَانُكَ وَ عِبَادَتُكَ بِهَذَا الْمَكَانِ فَجِئْتُ لِأَعْبُدَ مَعَكَ فَكَانَ مَعَهُ يَوْمَهُ ذَلِكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ الْمَلَكُ إِنَّ مَكَانَكَ لَنَزِهَةٌ قَالَ لَيْتَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةً فَلَوْ كَانَ لِرَبِّنَا حِمَارٌ لَرَعَيْنَاهُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَإِنَّ هَذَا الْحَشِيشَ يَضِيعُ فَقَالَ لَهُ الْمَلَكُ وَ مَا لِرَبِّكَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا كَانَ يَضِيعُ مِثْلُ هَذَا الْحَشِيشِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی الْمَلَكِ إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَی قَدْرِ عَقْلِهِ.

سلیمان می‌گوید به امام صادق علیه السلام گفتم فلانی از عبادتش و دیانتش و فضلش چنین و چنان است.

حضرت فرمود عقلش چگونه است؟

گفتم نمی‌دانم.

حضرت فرمود به راستی که پاداش به اندازه عقل اوست.

(سپس ادامه داد) به راستی که مردی از بنی اسرائیل در جزیره‌ای از جزایر دریا همیشه خدا را عبادت می‌کرد، جزیره‌ای سرسبز، شاداب، پر درخت، با آب خوب. یکی از فرشتگان از آن جا گذشت (و عابد را دید) گفت ای پروردگارم پاداش این بنده خودت را به من نشان ده، خداوند عز و جل نیز پاداش او را نشانش داد، فرشته آن را اندک دید و کم شمرد، خداوند عز و جل به او وحی فرستاد با او مصاحبت نما (تا برایت روشن شود) پس فرشته در صورت انسانی نزد عابد رفت، عابد گفت تو کیستی؟ گفت من مردی عابد هستم، خبر این مکان و عبادت تو در آن به ما رسید، آمدم تا همراه تو عبادت کنم، پس همان روز نخست را همراه عابد بود تا هنگامی که صبح شد، فرشته به عابد گفت جای تو خوش آب و هواست، عابد گفت (بله این چنین است اما) ای کاش خدای ما حیوانی داشت، اگر خداوند الاغی داشت ما آن را در این مکان می‌چراندیم، (چه خوب بود. اما الان که چنین نیست) این علفها ضایع می‌شوند. فرشته به او گفت خداوند که الاغی ندارد، عابد اصرار کرد که اگر الاغی داشت، این گیاهان ضایع نمی‌شد. (هنگامی که فرشته متوجه درجه عقل عابد شد) خداوند عز و جل به او وحی فرستاد که همانا به اندازه عقلش به او پاداش می‌دهم.

جایگاه خردمند گنه‌کار

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۲-۱۰:۳۰:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22852
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 87

نقطه مقابل عابد بی‌خرد، خردمند گنه‌کار است.

جایگاه خردمند گنه‌کار، شگفت انگیز است. توجه کنید:

أَنَسٌ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ الرَّجُلُ يَكُونُ حَسَنَ الْعَقْلِ كَثِيرَ الذُّنُوبِ قَالَ مَا مِنْ آدَمِيٍّ إِلَّا وَ لَهُ ذُنُوبٌ وَ خَطَايَا يَقْتَرِفُهَا فَمَنْ كَانَتْ سَجِيَّتُهُ الْعَقْلَ [وَ] غَرِيزَتُهُ الْيَقِينَ لَمْ تَضُرَّهُ ذُنُوبُهُ قِيلَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّهُ كُلَّمَا أَخْطَأَ لَمْ يَلْبَثْ أَنْ يَتَدَارَكَ ذَلِكَ بِتَوْبَةٍ وَ نَدَامَةٍ عَلَی مَا كَانَ مِنْهُ فَيَمْحُو ذُنُوبَهُ أَيْ يُغْفَرُ ذُنُوبُه

به پیامبر صلی الله علیه و آله گفته شد مردی که عقلش نیکوست، اما گناهانش فراوان است (چه جایگاهی دارد؟)

حضرت فرمود هیچ آدمی نیست مگر این که گناهان و اشتباهاتی را مرتکب می‌شود، پس اگر در نهادش عقل باشد و در طبیعتش یقین، گناهانش به او زیان نمی‌رساند.

پرسیده شد چگونه چنین می‌شود ای پیامبر خدا؟

فرمود برای این که هر گاه خطا کند، فاصله‌ای نمی‌شود مگر این که گناهش را با توبه و پیشمانی از آن چه از او سر زده تدارک می‌کند، پس گناهانش پاک می‌شود یعنی آمرزیده می‌گردد.

قَالَ ع: مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلًا إِلَّا اسْتَنْقَذَهُ بِهِ يَوْماً مَا

خداوند عقل را در نهاد کسی نسپرده است، مگر این که روزی او را به این عقل نجات دهد.

همان گونه که اشاره شد نقش خرد در منابع وحی آن چنان برجسته است که نیازمند تحقیقی بسیار گسترده و ژرف می‌باشد.

مسلما منابعی که ارایه شد حتی در اندازه مشت نمونه خروار هم نیست.

تنها در قرآن، واژه‌های تعقل ۴۷ مورد، تفکر ۱۷ مورد، تدبر ۴ مورد، اولوا الالباب ۱۶ مورد و فقه ۱۷ مورد به کار رفته است. پیداست که دنبال کردن این کلید واژه‌ها در روایات سر از چند هزار مورد می‌زند.

در هر صورت پرداختن به نقش خرد و دستگاه شناخت در منابع وحی مجالی دیگر می‌طلبد.

آن چه مهم این نوشتار است، این است که آن چه وحی در کرامت انسانی آورده، همانی است که به خرد ما را بدان رهنمون شده است، اما با ابعاد بسیار متنوع و گسترده و عمیق.

پس کرامت انسانی از منظر دین نیز در گرو خرد اوست.

اوج و حضیض مدار انسان از منظر دین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۶-۱۰:۱۶:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22888
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 793

از شگفتی‌های انسان این است که در مدار حرکتی خود، اوجی دارد شگفت، و فرودی دارد وحشتناک. در روایت زیر با مدار حرکت انسان آشنا می‌شوید:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ علیه السلام فَقُلْتُ الْمَلَائِكَةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ فَقَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ.

از امام صادق عليه‌السلام پرسيدم فرشتگان برترند يا آدميزاد؟

پاسخ داد: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه‌السلام چنين فرموده است: به راستي كه خداوند در فرشتگان تنها خرد بدون شهوت را تركيب نمود، و در حيوانات شهوت بدون خرد را.

اما در آدميزاد هر دوی خرد و شهوت را تركيب نمود.

پس كسي كه خردش بر شهوتش پيروز گردد، او بهتر از فرشتگان است.

و كسي كه شهوتش بر خردش پيروز شود، او بدتر از حيوانات است.

این حدیث روشن می‌سازد که فاصله نقطه اوج انسانیت و نقطه انحطاط انسانیت محیر العقول است.

اوج انسان به نوشتار پیش روی ارتباطی ندارد، اما فرودش بسیار مرتبط به بحث است.

قرآن فرود وحشتناک انسان را این چنین بیان می‌کند:

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً (فرقان44)

يا گمان داری كه بيشترشان میشنوند يا میانديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند، بلكه گمراهترند.

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف179)

و در حقيقت، بسياری از جنّيان و آدميان را برای دوزخ آفريدهايم. [چرا كه] دلهايی دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمیكنند، و چشمانی دارند كه با آنها نمیبينند، و گوشهايی دارند كه با آنها نمی‌شنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آری،] آنها همان غافلماندگانند.

کافی است اندکی به عناصر مطرح شده در آیات پیشین درنگ نماییم.

گوشی که خود خواسته ناشنواست

خردی که خود خواسته به آن پشت شده است

دلی که خود خواسته نمی‌فهمد

چشمی که خود خواسته نمی‌بیند

بازگشت همه این عناصر به یک امر است و آن پشت کردن خود خواسته به خرد و معرفت و شناخت.

چنین انسانی بدتر از حیوان است.

اگر حدیث پیشین از این دو آیه را هم دوباره مرور نمایید، راز آن آشکاتر می‌گردد و آن این که حیوان تنها غریزه دارد و ناچار است که حرکتش را بر اساس غریزه‌اش تنظیم نماید.

اما انسانی که خردمند است، اگر حرکتش را بر اساس غریزه‌اش تنظیم نماید، به مراتب پست‌تر از حیوان است.

فاجعه آن جا شدت می‌یابد که خرد را در استخدام غریزه قرار دهد. از چنین انسانی با چه تعبیری می‌توان یاد نمود؟!

اصلا چیزی از انسانیت چنین انسانی باقی می‌ماند تا از کرامت او سخن بگوییم؟!

تا کنون با قانون کلی در کرامت انسانی آشنا شدیم.

این قانون کلی هم از منظر عقلی و فرادینی، مورد درنگ قرار گرفت و هم از منظر دینی.

البته باید تأکید نمایم که مقصود از منظر دینی، هرگز این نیست که چنین آیات و روایاتی تعبدی است، بلکه مقصود این است که نگرش عقل و وحی در این گونه موارد کاملا یکسان و همپوش است.

به سخن دیگر تفاوتی میان عقل و وحی، در معیار کلی کرامت انسانی وجود ندارد.

درباره انسانی که خود خواسته به خرد پشت کرده نیز نگرش عقل و وحی کاملا یکسان است.

چنین انسانی تنها صورت انسانی دارد، اما سیرتش دیگر انسانی نیست. زیرا ناموس انسانیتش را که همان خرد است، به انتخاب خودش بر باد داده است.

از این رو انسان پشت کرده به خرد، اصلا انسان نیست، نه این که انسان است اما کرامت انسانی از او گرفته شده است.

پس از مستدل شدن این قانون کلی، نوبت به شناخت مصادیق آن می‌رسد.

انسان پست‌تر از حیوان کیست؟

تطبیق معیار کرامت انسانی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۶-۱۰:۱۷:۱۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22889
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 716

روشن شد که انسانی که غرایزش و احساساتش را با سکّان‌داری خردمندانه اراده مدیریت کند، برتر از فرشتگان است.

همچنین روشن شد که انسانی که خردش را به استخدام غرایزش درآورد، پست‌تر از حیوان است و قهرا جایی برای کرامت انسانی نسبت به او باقی نمی‌ماند.

چنین فردی در واقع انسان‌نماست و تنها صورت انسانی دارد، اما از انسانیت واقعی خبری نیست.

با توجه به این که خرد اساس انسانیت است، انسان‌نماهایی که پست‌تر از حیوان هستند، کسانی هستند که خرد را از سکّان اراده‌شان دور کرده‌اند و تنها غرایز و احساساتشان را به سکّان‌داری اراده گماشته‌اند و حتی بالاتر این که خرد را در استخدام ارضاء غرایز و اشباع هوا و هوس خود ساخته‌اند.

این مسئله از منظر عقلانی کامل برهانی است اما برای درک بهتر عموم، آن را با چند مثال توضیح می‌دهیم.

فرض کنید کسی برجی آسمان خراش، با تمامی امکانات بسازد. اما پس از این که کار به بهترین شکل آن پایان یافت، چند کیلو مواد منفجره زیر آن بگذارد و همه آن چه ساخته، تبدیل به تلی از خاک نماید.

کسی هزاران هکتار زمین بایر را به مزرعه نمونه تبدیل کند، اما پس از به ثمر رسیدن محصول، تمامی آن را به آتش بکشد و خاکستر کند.

کسی قالی‌ای را از بهترین ابریشم و با بهترین نقشه ببافد. پس از سالها رنج و زحمت که این فرش گرانبها تمام شد، با یک شعله کبریت آن را تبدیل به خاکستر کند.

کسی…

تنها توضیح این افراد در مورد عملکردشان هم این باشد که مالداری اختیار داری، «دلم خواست»، عشقم کشید و….

فرض هم این است که این افراد از جهت جسمی و روانی و فکری هم هیچ مشکلی ندارند.

فرض هم این است که از جهت «مالداری» نیز حق با آنهاست. با ثروت شخصی خود چنین می‌کنند.

فرض هم این است که واقعا تجاوز به حقی کسی نکرده‌اند.

تنها چیزی که در این میان هست یک کلمه است و آن «منطق دلم می‌خواهد» و ابدا و هرگز انگیزه دیگری در کار نیست.

آیا از منظر خرد چنین افرادی انسان به شمار می‌آیند؟!

برای توضیح بیشتر تأکید می‌کنیم که این افراد:

واقعا صاحب اراده هستند.

واقعا در سلامت کامل قرار دارند.

واقعا آزاد هستند و تحت تأثیر مستقیم و غیر مستقیم هیچ جبر و اکراهی قرار ندارند.

واقعا در حریم خصوصی خود چنین اقدامی می‌کنند و کوچکترین تجاوز به حق دیگری صورت نگرفته است.

واقعا هیچ انگیزه دیگری در کار نیست.

واقعا هم تنها مستند کارشان منطق «دلم می‌خواهد» است.

ناگفته پیداست که هیچ خردی این گونه حرکتها را نمی‌پذیرد و آن را در تضاد آشکار و کامل با خردورزی می‌بیند.

تنها منشأ این تضاد هم یک چیز است و آن پشت کردن خود خواسته به خرد و تعطیلی اختیاری اندیشه.

اشتباه هم نشود تعطیلی خرد به این معنا نیست که این افراد فاقد خرد هستند. اتفاقا در ساخت برج آسمان خراش و مزرعه نمونه و قالی گرانبها نهایت خردورزی و مهارت را به کار برده‌اند.

بلکه مقصود از تعطیلی خرد، پشت کردن خود خواسته به خرد است.

با صرف نظر از همه ادیان و مذاهب و فرهنگها و تمدن‌ها و مکاتب و…، تنها داشته چنین افرادی از انسانیت، صورت انسانی است و بس.

مسلم پشت کردن به خرد، درجات متفاوتی است از درجات بسیار کوچک آغاز شده تا به بزرگ‌ترین درجه می‌رسد.

مسلم پشت کردن به خرد نمودهای متفاوتی دارد، از مصادیق بسیار پنهان گرفته تا آشکارترین مصادیق.

مسلم پشت کردن به خرد….

حال اگر تعطیلی عامدانه خرد در موردی تحقق یابد که بزرگترین و آشکارترین مصداق پشت کردن به خرد باشد، چه اتفاقی می‌افتد!

طبق اصول موضوعه این نوشتار (تأکید اکید می‌کنم طبق اصول موضوعه این نوشتار)، کافر، بزرگترین مصداق پشت کردن به خرد است.

در بیان این ادعا (تأکید می‌کنم در بیان این ادعا و نه بیان استدلال آن) گفته می‌شود آشکارترین نیاز جهان وجود،  نیاز به مبدأ هوشمند است.

از مبدأ هوشمند جهان، در ادبیات دینی با تعبیر خدا یاد می‌شود. اما موضوع نفی و اثبات، اصلا و ابدا نام و کلمات نیست. بلکه آن چه مورد نفی و اثبات است، این است که جهان شگفت و پهناور، مبدأیی دارد یا خیر؟ و آن مبدأ هوشمند است یا خیر؟

طبق اصول موضوعه (تأکید می‌کنم طبق اصول موضوعه) که در جای خودش اثبات شده و می‌شود، ادعا می‌شود (تأکید می‌کنم ادعا می‌شود) بزرگترین خردگریزی و خردستیزی، انکار مبدأ هوشمند برای جهان شگفت و پیچیده است.

انکار مبدأ هوشمند، همان اوج خردگریزی و خردستیزی است.

در ادبیات دینی از اوج خردگریزی و خردستیزی با تعبیر کفر یاد می‌شود.

بنا بر این، طبق اصول موضوعه، کافر مصداق انسانی است که در مدار انسانیت، آن چنان فرود آمده که در پست‌ترین نقطه‌ی ممکن قرار گرفته است، نقطه‌ای که از آن با تعبیر پست‌تر از حیوان یاد می‌شود.

اصول موضوعه یاد شده و تأکید شده، قطعا در خارج از نوشتار حاضر، قابل طرح و بررسی و تحقیق و نقد و انتقاد است. بنا بر این هرگز شایسته نیست که در این نوشتار به آن بپردازیم.

البته یک بحث مهم باقی مانده و آن این که آیا همه کفار کرامت انسانی خود را بر باد داده‌اند یا طبقه به خصوصی از آنها؟

پس در بحث کافر و کرامت انسانی، نیازمند تعریف کافر و طبقه بندی انواع آن هستیم.

با شناخت انواع کفر روشن می‌شود که کدام کافر پست‌تر از حیوان است و در نتیجه فاقد کرامت انسانی.

در ادامه با تعریف کافر با ما همراه باشید.

طبقه‌بندی کافران

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۷-۱۶:۴۰:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22924
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 737

کافر، احکام متنوعی دارد از احکام دنیایی گرفته تا احکام آخرتی.

نخستین و مهم‌ترین حکم کافر، خروج از انسانیت و از دست دادن کرامت انسانی است.

پیش از سخن از احکام کافر بایسته است کافر تعریف گردد و انواع آن شناخته شود تا مورد و موضوع احکام آن نیز مشخص گردد.

برای این مهم به چند طبقه‌بندی مهم اشاره می‌کنیم.

طبقه‌بندی ۱: تفکیک مستضعف عقلی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۷-۱۶:۴۰:۲۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22925
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 760

بر طبق حکم عقل و مطابق روایات فراوان، کسی که عقل نداشته باشد و قدرت بر درک حق و باطل به او داده نشده باشد، مورد تکلیف نیست و احکام واقعی کافر[1] بر او مترتب نمی‌شود.

به چنین فردی «مستضعف» گفته می‌شود. اما ریشه استضعاف او، نقص در عقل اوست.

دیوانگان و برخی از کودکان از مصادیق آشکار چنین طبقه‌ای هستند. البته این طبقه، مصادیق پنهان نیز دارند که توضیح آن خارج از این نوشتار است.

پیداست در صورت نقص کلی در عقل، حتی اصل تکلیف به اسلام در مورد آنان منتفی است و در صورت نقص‌های جزئی‌تر، تنها در محدوده درک آنها تکلیف پیدا می‌کنند.

چنین طبقه از انسان‌ها مبتلا به کاستی‌ای هستند که ناشی از قصور و تقصیر خودشان نیستند. بلکه کاستی آنها ناشی از امور تکوینی خارج از محدوده آنهاست.

در هر صورت چنین کافری خارج از موضوع بحث ماست. یعنی حکم «كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (همانند چهارپايان بلكه گمراهتر) در مورد آنان جاری نیست.

 

[1]ـ قید احکام واقعی برای آن است که کافر تبعی مانند فرزند کافر که به تبع پدر و مادرش احکام کافر را دارد خارج گردد.

طبقه‌بندی ۲: تفکیک کافر و مسلمان، مؤمن و منافق

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۷-۱۶:۴۱:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22926
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 718

کسی که به زبان شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله بدهد، مسلمان است و کسی که چنین شهادتی را به زبان جاری نکند، کافر است.[1]

شخص مسلمان هم اگر آن چه را که با زبان به آن شهادت داده، قلبا پذیرفته باشد، می‌شود مسلمان مؤمن.

ولی اگر آن چه را که با زبان به آن شهادت داده، قلبا نپذیرفته باشد، می‌شود مسلمان منافق.

منافق در واقع از نظر قلبی همان کافر است.

إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعاً (نساء140)

خداوند، منافقان و كافران را همگی در دوزخ گرد خواهد آورد.

و به دلیل افزودن ویژگی منفی نفاق به کفر، منافق خطرناک‌تر از کافر است و کیفرش سخت‌تر از کافر است.

إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصيراً (نساء145)

آری، منافقان در فروترين درجات دوزخند، و هرگز برای آنان ياوری نخواهی يافت.

انسان مسلمان مؤمن، احکام و حقوقی دارد.

انسان مسلمان (اعم از مؤمن و منافق)، احکام و حقوقی دارد.

انسان (اعم از مسلمان و کافر)، احکام و حقوقی دارد.

موجود جاندار (اعم از انسان و غیر انسان)، حقوقی دارد.

هر موجودی (اعم از جاندار و بی‌جان)، احکام و حقوقی دارد.

همان گونه که اشاره رفت، منافق در واقع امر، احکام کافر بر آن جاری می‌شود، البته با مازاد.

اما به حسب احکام ظاهری، احکام منافق در دنیا، با احکام مسلمان یکسان است.[2]

موضوع این بخش از نوشتار احکام کافر است و نه احکام منافق.

 

[1]ـ البته برای کافر مصادیق دیگر هم هست که پرداختن به آن خارج از بحث ماست.

[2]ـ به استثنای چند مورد نادر

طبقه‌بندی ۳: تفکیک مستضعف شناختی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۷-۱۶:۴۷:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22927
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 710

مهم‌ترین تفکیک در بحث کافر، تفکیک قصور و تقصیر کافر است.

با این تفکیک «کافر مستضعف» شناخته شده و از دیگر کافران جدا می‌گردد.

برای شناخت این مهم نیازمند شناخت ارکان کفر و ایمان هستیم.

ارکان کفر و ایمان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۷-۱۶:۴۷:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22928
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 761

هر چیزی متصف به کفر و ایمان نمی‌شود. به مجسمه نمی‌شود گفت کافر است یا مسلمان است.

پس باید دید اتصاف به کفر و ایمان، چه ارکانی دارد.

رکن نخست اتصاف به کفر و ایمان، داشتن توانایی درک و اندیشه است که از آن به خرد تعبیر می‌کنیم.

اگر خداوند به موجودی خرد لازم را عطا ننماید، نمی‌توان آن موجود را به کافر و مسلمان تقسیم کرد.

خرد، همانی است که انسانیت و کرامت انسانی به آن گره خورده است.

رکن دوم در دسترس بودن مستندات حقیقت، برای انسان عاقل است. به سخن دیگر حقیقت به شکلی برای عاقل «بیان» شده باشد.

قاعده «قبح عقاب بلا بیان» که یکی از قواعد پر کاربرد اصول فقه است، از همین رکن برخواسته است.

قرآن نیز چندین بار بر رکن «بیان» تأکید فرموده است:

وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُری حَتَّی يَبْعَثَ في أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُری إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (روم59)

و پروردگار تو [هرگز] ويرانگر شهرها نبوده است تا [پيشتر] در مركز آنها پيامبری برانگيزد كه آيات ما را بر ايشان بخواند، و ما شهرها را -تا مردمشان ستمگر نباشند- ويرانكننده نبودهايم.

مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً (اسراء15)

هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده، و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود بيراهه رفته است. و هيچ بردارندهای بار گناه ديگری را بر نمیدارد، و ما تا پيامبری برنينگيزيم، به عذاب نمیپردازيم.

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (بقره129)

پروردگارا، در ميان آنان، فرستادهای از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزهشان كند، زيرا كه تو خود، شكستناپذير حكيمی.»

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ (آل عمران164)

به يقين، خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پيامبری از خودشان در ميان آنان برانگيخت، تا آيات خود را بر ايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد، قطعاً پيش از آن در گمراهی آشكاری بودند.

هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ (جمعه2)

اوست آن كس كه در ميان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهی آشكاری بودند.

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (بقره213)

مردم، امّتی يگانه بودند؛ پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت ، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری كند. و جز كسانی كه [كتاب] به آنان داده شد -پس از آنكه دلايل روشن برای آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدی] كه ميانشان بود، [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت میكند.

وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی‏ (طه134)

و اگر ما آنان را قبل از [آمدنِ قرآن‏] به عذابی هلاك می‏كرديم، قطعاً می‏گفتند: «پروردگارا، چرا پيامبری به سوی ما نفرستادی تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم از آيات تو پيروی كنيم؟»

رکن سوم، رسیدن مستندات حقیقیت (وصول بیان) به فرد است.

پیداست که اگر دشمنان الهی از بیان الهی جلوگیری نمایند و براهین دین به مردم نرسد، اتصاف به کفر و ایمان معنا ندارد.

رکن چهارم که اتفاقا سرنوشت‌سازترین رکن هم هست، این است که پس از خردمندی انسان و پس از بیان الهی و پس از وصول بیان به فرد و درک آن، زیر بار حق نرود و آگاهانه حق پوشی کرده و آن را انکار کند و یا این که در مقابل حق گردن فرازی نکند و آن را بپذیرید.

اینجاست که کفر و ایمان معنا پیدا می‌کند.

کافر مستضعف

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۷-۱۶:۴۸:۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۲/۲۷-۱۶:۴۳:۵۱
    • کد مطلب:22929
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 692

شناختیم که ارکان کفر و ایمان عبارتند از: ۱- خرد و ابزار شناخت، ۲- بیان حقیقت از سوی خداوند، ۳- وصول بیان الهی به انسان و ۴- پذیرش حقیقت یا عدم پذیرش آن توسط انسان

پیش از این درباره کاستی تکوینی و نقص در درک سخن گفتیم و روشن شد که چنین مواردی خارج از بحث کرامت کافر است.

اما کاستی دیگری هم متصور است و آن این که شخص توانایی درک لازم را دارد، اما دسترسی به مستندات شناخت حقیقت ندارد.

چنین فردی اگر بتواند با تلاش و کوشش و جستجو، به مستندات حقیقت دسترسی پیدا کند، تکلیف عقلانی او جستجوی حقیقت و پیدا کردن حق است و اگر در جستجو کوتاهی کند مقصر است.

اما اگر به هیچ وجه توانایی دسترسی به مستندات حقیقت را ندارد، چنین شخصی قاصر است و نه مقصر. از این رو معذور است.

این همان کافر مستضعف است.

معذوریت کافر مستضعف به شکل کلی، از منظر عقلانی، مسلم است و اگر تردیدی در آن وجود دارد، از منظر مصداقی است که آیا واقعا مصداقی برای کافر مستضعف وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد چه اندازه است؟

شایسته است نگاهی به کافر مستضعف از منظر منابع دینی هم بیفکنیم.

روشن شد که به شکل کلی کافر مستضعف، از منظر عقلی ممکن است. فعلا هم کاری به مباحث مصداقی آن نداریم.

رد پای کافر مستضعف را در منابع دینی نیز می‌توان یافت. در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌نماییم.

دلیل ۱ بر کافر مستضعف: روایت سلیم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۰۷-۹:۳۸:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22930
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 669

حدیثی مهم از کتاب سلیم طبقه‌بندی فوق العاده‌ای را ارایه کرده است. بخش کافر مستضعف از این طبقه‌بندی را در اینجا می‌آوریم.

در این حدیث پس از بیان این که ۷۳ فرقه در اسلام پیدا می‌شود و تنها یکی از فرقه‌ها نجات می‌یابد، چنین آمده است:

قَالَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ رَأَيْتَ مَنْ قَدْ وَقَفَ فَلَمْ يَأْتَمَّ بِكُمْ وَ لَمْ يُعَادِكُمْ وَ لَمْ يَنْصِبْ لَكُمْ [وَ لَمْ يَتَعَصَّبْ] وَ لَمْ يَتَوَلَّكُمْ وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ قَالَ لَا أَدْرِي وَ هُوَ صَادِقٌ قَالَ لَيْسَ أُولَئِكَ مِنَ الثَّلَاثِ وَ السَّبْعِينَ فِرْقَةً إِنَّمَا عَنَی رَسُولُ اللَّهِ ص بِالثَّلَاثِ وَ السَّبْعِينَ فِرْقَةً الْبَاغِينَ النَّاصِبِينَ الَّذِينَ قَدْ شَهَرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ دَعَوْا إِلَی دِينِهِمْ فَفِرْقَةٌ وَاحِدَةٌ مِنْهَا تَدِينُ بِدِينِ الرَّحْمَنِ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ تَدِينُ بِدِينِ الشَّيْطَانِ وَ تَتَوَلَّی عَلَی قَبُولِهَا وَ تَتَبَرَّأُ مِمَّنْ خَالَفَهَا فَأَمَّا مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ وَ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَتَنَا وَ لَا ضَلَالَةَ عَدُوِّنَا وَ لَمْ يَنْصِبْ شَيْئاً وَ لَمْ يُحِلَّ وَ لَمْ يُحَرِّمْ وَ أَخَذَ بِجَمِيعِ مَا لَيْسَ بَيْنَ الْمُخْتَلِفِينَ مِنَ الْأُمَّةِ فِيهِ خِلَافٌ فِي أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِهِ وَ كَفَّ عَمَّا بَيْنَ الْمُخْتَلِفِينَ مِنَ الْأُمَّةِ [فِيهِ] خِلَافٌ فِي أَنَّ اللَّهَ [أَمَرَ بِهِ أَوْ] نَهَی عَنْهُ [فَلَمْ يَنْصِبْ شَيْئاً] وَ لَمْ يُحَلِّلْ وَ لَمْ يُحَرِّمْ وَ لَا يَعْلَمُ وَ رَدَّ عِلْمَ مَا أُشْكِلَ عَلَيْهِ إِلَی اللَّهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ هَذِهِ الطَّبَقَةُ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ بَيْنَ الْمُشْرِكِينَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ وَ أَجَلُّهُمْ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْحِسَابِ وَ الْمَوَازِينِ وَ الْأَعْرَافِ… كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص: 608

پس گفتم: ای امیرالمؤمنین! آیا نمی‌بینی کسی را که (در شناخت حق ناتوان است و) توقف کرده، نه از شما پیروی کرده و نه با شما دشمنی نموده و نه آشکارا با شما مخالفت کرده و نه شما را دوست دارد و نه از دشمنان شما بیزاری می‌جوید و می‌گوید نمی‌دانم (حق کدام است) و او در این باره راستگوست، (تکلیف این فرد چه می‌شود؟)

حضرت فرمود: این گونه افراد، از ۷۳ فرقه به شمار نمی‌آیند (که همگی به جز یک فرقه هلاک می‌شوند)…،

اما کسی که توحید را پذیرفته و به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هم ایمان آورده، ولی نه ولایت ما را شناخته و نه گمراهی دشمنان ما را، و آشکارا مخالفتی نکرده (یا این که دین‌تراشی نکرده) و چیزی را حلال و حرام نکرده، و تمامی آن چه که همه امت متفقند که خداوند عز و جل به آن امر کرده انجام داده و از تمامی آن چه که همه امت متفقند که خداوند از آن نهی کرده پرهیز کرده و چیزی را حلال نکرده و چیزی را حرام نکرده و هر مشکله‌ای که برایش حل نشده به خدا واگذار کرده، پس چنین کسی نجات یافته است.

و چنین افرادی، طبقه (جداگانه‌ای) میان طبقه مؤمنان و مشرکان هستند که (اتفاقا) بیشترین مردم از این طبقه هستند

البته حدیث پیشین درباره افرادی است که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را نشناخته‌اند.

اما امیرالمؤمنین علیه السلام در حقیقت یک قانون کلی را بیان فرموده و آن این که اگر کسی صادقانه در پی شناخت حق باشد و هر اندازه که حق را شناخت، واقعا به آن ملتزم باشد، چنین کسی نجات می‌یابد. مگر این که کارهای دیگرش مشکل داشته باشد که در این صورت نسبت به آنها حسابرسی می‌شود.

این قانون کلی، منشأ ایجاد طبقه‌ای دیگر میان مؤمنان و کافران می‌گردد. اتفاقا اکثر مردم از این طبقه شمرده می‌شوند.

آشکارا پیداست که کافر مستضعف نیز از این طبقه شمرده می‌شود.

یعنی کسی که صادقانه در پی شناخت حق است و واقعا به آن چه از حق برایش روشن گشته ملتزم است، اما حقانیت اموری برایش آشکار نشده، چنین شخصی نجات می‌یابد، البته و صد البته مشروط به این که صادق باشد.

اما همان گونه که تأکید کردیم در صورتی که در سایر امورش مشکل نداشته باشد. مثلا انسان بی‌گناهی را نکشته باشد، که در این صورت به این جرم حسابرسی می‌شود.

دلیل ۲ بر کافر مستضعف: آیه نفر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۰۷-۹:۳۸:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۳/۰۷-۹:۳۹:۵۰
    • کد مطلب:22931
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 760

تکلیف به شناخت دین به شکلهای گوناگونی بیان شده است. یکی از شکلهای آن در آیه‌ای از قرآن مطرح شده که به آیه نَفْر شهرت یافته است.

آیه نَفْر، زوایای بسیار جالبی دارد که از جمله آنها تقسیم کار اجتماعی است.

مشروح بحث آیه نفر را در نوشتاری با عنوان «برترین و فروترین لبیک به آیه نَفْر» ببینید.

حاصل آیه نَفْر «مکلف ساختن گروهی به پرداختن به جنگ و گروهی دیگر را به آموختن دین» است. این خود یک نمونه از تقسیم کار در حوزه اجتماعی است.

در آغاز متن آیه نَفْر را همراه با سه ترجمه مطالعه می‌کنیم.

وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینْفِرُوا کافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ (التوبه 122)

و شدنی نیست که مؤمنان همگی (با هم) کوچ کنند. پس چرا از هر جمعیت (و طبقه‌ای) از مؤمنان، دسته‌ای (نمی‌ٔشتابند و) کوچ نمی‌کنند تا (اولا با دریافت دین) در دین آگاهی یابند و (ثانیا) قوم خود را –وقتی به سوی آنان بازگشتند- بیم دهند. باشد که آنان پرهیز کنند.

مسلما پس از این که گروهی اقدام به نَفْر کردند، زمانی طول می‌کشد تا این که نَفْر به نتیجه برسد.

در این مرحه با دو دسته از افراد سر و کار داریم:

۱- نافرین در حین مأموریت

۲- قاعدین پیش از بازگشت نافرین

حکم این دو گروه روشن است. چرا که اینان به وظیفه خود، که اقدام به شناخت امام زمان باشد، عمل نموده و تا زمان رسیدن به هدف، معذور هستند.

توجه کنید:

هُمْ فِی عُذْرٍ مَا دَامُوا فِی الطَّلَبِ وَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ینْتَظِرُونَهُمْ فِی عُذْرٍ حَتَّی یرْجِعَ إِلَیهِمْ أَصْحَابُهُمْ (آنان که شنافتند تا هنگامی که در جستجو باشند در عذر هستند و این کسانی که منتظر هستند تا هنگامی که اصحابشان به سوی آنان بازگردند در عذر هستند)

قُلْتُ أَ فَیسَعُ النَّاسَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ أَلَّا یعْرِفُوا الَّذِی بَعْدَهُ فَقَالَ أَمَّا أَهْلُ هَذِهِ الْبَلْدَةِ فَلَا یعْنِی الْمَدِینَةَ وَ أَمَّا غَیرُهَا مِنَ الْبُلْدَانِ فَبِقَدْرِ مَسِیرِهِمْ… (اگر عالم و امامی بمیرد آیا مردم می‌توانند امام پس از او را نشناسند؟ فرمود اما اهل این دیار یعنی شهر مدینه، نه چنین اختیاری ندارند و اما غیر اهل مدینه از دیگر سرزمین‌ها پس به اندازه مسیر آنان تا مدینه در نشناختن امام معذور هستند…).

حال اگر نافرین در حال کوچ بمیرند، علاوه بر این که معذورند، ثواب ویژه‌ای نیز نصیب آنها می‌گردد.

لابلای احادیث این چنین آمده است:

قُلْتُ نَفَرْنَا فَمَاتَ بَعْضُهُمْ فِی الطَّرِیقِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ وَ مَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یدْرِکهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ (پرسیدم شتافتیم و کوچ کردیم پس در میان راه برخی از کوچ کنندگان مردند چه حکمی دارد؟ فرمود براستی که خداوند عز و جل می‌فرماید «و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانهاش به درآيد، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خداست».)

فَنَفَرَ قَوْمٌ فَهَلَک بَعْضُهُمْ قَبْلَ أَنْ یصِلَ فَیعْلَمَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یقُولُ وَ مَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یدْرِکهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ (گفتم پس از خبر مرگ امام مردمی برای تحقیق کوچ کردند پس برخی از آنها پیش از رسیدن و دانستن امام بعدی، مردند حکمش چیست؟ فرمود براستی که خداوند جل و عز می‌فرماید «و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانهاش به درآيد، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خداست».

قُلْتُ أَ رَأَیتَ مَنْ مَاتَ فِی ذَلِک فَقَالَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیتِهِ مُهَاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یدْرِکهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ… (به امام گفتم آیا می‌بینی کسی در این راه بمیرد و امامش را نشناسد؟ حضرت فرمود او مانند کسی است که «و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانهاش به درآيد، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خداست»).

مناط کافر مستضعف، با نافرینی که در راه انجام تکلیف شکست خورده‌اند، یکی است.

دلیل 3 بر کافر مستضعف: آیه امان کفار

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۰۷-۹:۳۸:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22932
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 767

در قرآن آمده است:

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّی يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (توبه6)

و اگر يكی از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مكان امنش برسان، چرا كه آنان قومی نادانند.

برای توضیح این آیه از دو روایت کمک می‌گیریم:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا بَعَثَ سَرِيَّةً بَعَثَ أَمِيرَهَا فَأَجْلَسَهُ إِلَی جَنْبِهِ وَ أَجْلَسَ أَصْحَابَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ سِيرُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا تَغْدِرُوا وَ لَا تَغُلُّوا وَ لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَراً إِلَّا أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَيْهَا وَ لَا تَقْتُلُوا شَيْخاً فَانِياً وَ لَا صَبِيّاً وَ لَا امْرَأَةً وَ أَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَدْنَی الْمُسْلِمِينَ أَوْ أَقْصَاهُمْ نَظَرَ إِلَی أَحَدٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَهُوَ جَارٌ- حَتَّی يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ فَإِذَا سَمِعَ كَلَامَ اللَّهِ فَإِنْ تَبِعَكُمْ فَأَخُوكُمْ فِي دِينِكُمْ وَ إِنْ أَبَی فَاسْتَعِينُوا بِاللَّهِ عَلَيْهِ وَ أَبْلِغُوهُ إِلَی مَأْمَنِهِ

امام صادق علیه السلام فرمود: روش پیامبر پیوسته چنین بود هنگامی که لشگری را بسیج می‌فرمود امیر آن لشگر را می‌خواست و او را کنار خود می‌نشاند و سربازانش را در مقابل خود. سپس می‌فرمود: به نام خدا و به یاری خدا و در راه خدا و بر روش پیامبر خدا حرکت کنید (سپس در توضیح راه خدا و روش پیامبر خدا می‌فرمود: در جنگ)

پیمان شکنی نکنید و غش نزنید و کشتگان را مثله نکنید و درختی را قطع نکنید مگر این که به قطع آن ناچار باشید، سالمندی و کودکی و زنی را نکشید.

هر مردی از نزدیکترین مسلمانها یا از دورترین آنها که به یکی از مشرکین نگاه کرد، به صرف این نگاه، آن مشرک در پناه این مسلمان است تا این که آن مشرک (فرصت یابد) سخن خدا را بشنود. پس هنگامی سخن خدا را شنید اگر از شما پیروی نماید از برادران دینی شماست و اگر سرپیچی کرد پس به خدا بر علیه او کمک بگیرید و(لی پیش از هر چیز) او را به محل امن او برسانید.

در روایت دیگری این چنین آمده است:

ثُمَّ اسْتَثْنَی فَنَسَخَ مِنْهُمْ فَقَالَ وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّی يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ قَالَ مَنْ بَعَثَ إِلَيْكَ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ يَسْأَلُكَ لِتُؤْمِنَهُ حَتَّی يَلْقَاكَ فَيَسْمَعَ مَا تَقُولُ وَ يَسْمَعَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَهُوَ آمِنٌ فَأَجِرْهُ حَتَّی يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ وَ هُوَ كَلَامُكَ بِالْقُرْآنِ فَآمِنْهُ ثُمَ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ يَقُولُ حَتَّی يَبْلُغَ مَأْمَنَهُ مِنْ بِلَادِهِ

سپس خداوند حکم کشتن مشرکین را نسخ کرد و فرمود «و اگر يكی از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود» یعنی مشرکینی که کسی را به سوی تو فرستاه برای این که امانش دهی تا با تو ملاقات کند و آن چه را تو می‌گویی و آن چه را خداوند به سوی تو فرو فرستاده، بشنود، پس آن مشرک در امان است، تو هم به او امان ده تا سخن خدا را بشنود و آن سخن تو به (خواندن) قرآن است. پس او را امان ده، پس از شنیدن سخن تو، او را به محل امانش برسان، خداوند می‌فرماید (در امان است) تا این که به محل امن از سرزمین خودش برسد.

کافری که بخواهد سخن حق بشنود و برهان دین را بیابد، در همه شرایط (تأکید می‌کنم در همه شرایط) راه بر او گشوده است و جانش در امان است.

مسلم چنین کافری که جانش در امان است، تا هنگامی که در تحقیق و بررسی باشد، معذور است و عذابی متوجه او نیست.

این همان کافر مستضعف است.

با سه مصداق از کافر مستضعف آشنا شدیم.

پیداست که کافر مستضعف، مشمول کرامت انسانی است، البته پایه و درجه‌ی آن در پروژه «خود گم‌شده» روشن می‌شود.

پس کدام کافر، «كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (همانند چهارپايان بلكه گمراهتر) است؟

چرا کافر از انسانیت اخراج شده است؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۱۳-۱۲:۴۸:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22965
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 661

بخش‌‌های پیشین نوشتار روشن ساخت که عنصر اصلی در کرامت انسانی، خرد انسان است و لا غیر.

در این جهت، نگرش عقلانی و نگرش وحیانی، کاملا یکسان و همراه است. البته گسترده و افق نگرش دینی، بسیار فراتر از نگرش عقلانی است.

نیروی خرد آن چنان ارزشمند است که می‌تواند انسان را به اوج مدار انسانیت برساند، آن چنان که گوی سبقت از تمامی خلایق برباید و پا بر فرق فرشتگان نهد.

در نقطه مقابل، فقدان نیروی خرد است. پشت  کردن خود خواسته به خرد آن چنان وحشتناک است که که موجب محو انسانیت انسان می‌گردد.

این دو قانون یعنی ۱- گره خوردن انسانیت به خرد و ۲- اوج و حضیض انسان در مدار حرکتی‌اش، هر دو عقلانی و فراگیر هستند.

یکی از مصادیق قانون دوم، یعنی حضیض انسانیت، کافر است.

در بخشی از نوشتار با چند طبقه از کفار آشنا شدیم.

در ادامه نوشتار خواهیم دید که کدام کافر به حضیض انسانیت سقوط می‌کند.

سپس به فلسفه سقوط کافر از انسانیت نگاهی می‌افکنیم.

کافر اخراجی، کدام طبقه از کفارند؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۱۳-۱۲:۴۸:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22966
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 645

طبقات کلی کافر را شناختیم که عبارت بودند از:

۱ـ کافری که قصور عقلانی دارد، یعنی کافری که توانایی عقلانی برای درک حقیقت ندارد.

۲- کافری که قصور در دسترسی به مستندات حقیقت دارد، یعنی کافری که براهین شناخت حقیقت در اختیار او نیست.

۳- کافری که تقصیر در دسترسی به مستندات حقیقت دارد، یعنی می‌تواند با جستجوی و تحقیق به مستندات حقیقت برسد، اما کوتاهی کرده و اقدامی نمی‌کند.

۴- کافری که به مستندات حقیقت رسیده است، اما خود خواسته چشم خود را بر حقیقت بسته و از پذیرش حقیقت سرباز می‌زند.

۵- کافری که به مستندات حقیقت رسیده و علاوه بر این که از پذیرش حقیقت سرباز می‌زند با برای نابودی حق و حقیقت می‌جنگد.

کافر طبقه نخست، همان کافر مستضعف عقلی است که خارج از تکلیف است و بیرون از موضوع بحث کرامت انسانی.

زیرا چنین کافری، فاقد عقل لازم است و در واقع به هر دلیلی عنصر اصلی انسانیت را ندارد.

کافر طبقه دوم نیز همان کافر مستضعف شناختی است.

چنین کافری پا به مدار انسانیت گذاشته، اما به دلیل عدم امکان جستجو از حقیقت، از ورود به اوج انسانیت معذور است.

کافر طبقه سوم به دلیل کاستی در جستجوی حقیقت، مقصر است و سزاوار توبیخ.

اما واکنش او به حقیقت مجهول است. یعنی اگر فرض کنیم مستندات حقیقت به شکلی به او برسد، ممکن است حقیقت را بپذیرد، یا سر جنگ با حقیقت داشته باشد. از این جهت چیزی اثبات نمی‌شود. اما از جهت تقصیر در جستجو، شایسته توبیخ است.

سه گروه یاد شده‌ی کافر، خارج از موضوع بحث کرامت کافر است.

بنا بر این نقطه تمرکز در بحث کرامت کافر، کافری است که خود خواسته چشم بر حقیقتِ آشکار، بسته است، خواه عملا هم با حقیقت بجنگد یا اقدامی بر علیه حقیقت نکند.

اینک نوبت آن فرا رسیده که با فلسفه اخراج کافر از مدار انسانیت آشنا شویم.

فلسفه اخراج کافر از انسانیت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۱۳-۱۲:۴۹:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22967
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 748

روشن شد که موضوع بحث کرامت کافر، ۱- انسانی است که ۲- مسلح به سلاح خرد است و ۳- حقیقت در پرتو خرد او آشکار شده است، اما ۴- خود خواسته از پذیرش حقیقت استکبار می‌ورزد، خواه ۴.۱- اقدام عملی بر علیه حقیقت نکند و خواه ۴.۲- برای نابودی حقیقت بجنگد.

فعلا کاری به جنگ با حقیقت نداریم و تنها بر استکبار با حقیقت متمرکز می‌شویم.

پیش از هر چیزی باید تحقیق کرد که رابطه استکبار با حقیقت با انسانیت چیست؟

استکبار با حقیقت، در واقع نقطه مقابل پذیرش حقیقت است.

پذیرش حقیقت، چیزی جز اثر شناخت نیست. یعنی لازمه عقلانی شناخت، مترتب ساختن آثار عملی آن است.

این مطلب را با مثلی توضیح می‌دهیم. فرض کنید در اتاق خواب شما مار خطرناکی وجود دارد.

اگر شما خرد لازم برای شناخت مار را نداشته باشید که راحت می‌خوابید.

اگر خرد لازم را داشته باشید، اما نسبت به چنین مار خطرناکی شناخت نداشته باشید، باز هم راحت می‌خوابید.

اگر خرد لازم را داشته باشید و با مار خطرناک هم آشنا باشید، اما ندانید که چنین ماری در اتاق شماست، باز هم راحت می‌خوابید.

اما اگر خرد لازم را داشته باشید و نسبت به مار خطرناک هم شناخت داشته باشید و بدانید که چنین ماری در اتاق وجود دارد، آیا ممکن است راحت بخوابید؟!

حالا اگر شما بتوانید برای امنیت جانی خود تدبیری بیندیشید، می‌توانید راحت بخوابید.

اما اگر تدابیر امنیت جانی انجام نشده باشد و باز هم به راحتی در آن اتاق بخوابید، جز بی‌خردی، چه چیزی را اثبات می‌کنید؟!

وجود مار خطرناک در اتاق، یک حقیقت شناخته شده توسط خرد شماست.

لازمه پذیرش این حقیقت این است که از این اتاق فرار کنید.

فرار نکردن از این اتاق (بخوانید نپذیرفتن حقیقت شناخته شده) اثبات می‌کند که شما از خرد لازم بهره‌ای ندارید.

یک بار دیگر موضوع بحث را تکرار می‌کنیم:

موضوع بحث کرامت کافر، ۱- انسانی است که ۲- مسلح به سلاح خرد است و ۳- حقیقت در پرتو خرد او آشکار شده است، اما ۴- خود خواسته از پذیرش حقیقت استکبار می‌ورزد، خواه ۴.۱- اقدام عملی بر علیه حقیقت نکند و خواه ۴.۲- برای نابودی حقیقت بجنگد.

روشن شد که عدم پذیرش حقیقت (حلقه ۴) با خردمندی (حلقه ۲) در تضاد است.

از آن جایی که خردمندی (حلقه ۲) اساس انسانیت (حلقه ۱) است، عدم پذیرش حقیقت (حلقه ۴) با انسانیت (حلقه ۱) قابل جمع نیست.

نتیجه می‌گیریم که لازمه عقلی و انفکاک ناپذیر عدم پذیرش حقیقت (حلقه ۴)، خروج از انسانیت (حلقه ۱) است.

حالا این قانون عقلی فراگیر را بر کافر تطبیق می‌دهیم.

نخستین و مهم‌ترین مسئله در جهان بینی کلان، این است که آیا جهان مبدأ هوشمندی دارد یا ندارد؟

اکیدا توجه داشته باشید که بحث مبدأ هوشمند جهان، هرگز بحث درون دینی نیست.

مبدأ هوشمند، مسئله بسیار داغی است که در بالاترین سطح علمی جهان (به ویژه در رشته فیزیک و شیمی) مطرح است و مدافعان و مخالفان جدی دارد.

از منظر فلسفی نیز مبدأ هوشمند جهان اولویت نخست را داراست.

آشکارا پیداست که مجال طرح مسئله مبدأ هوشمند در این نوشتار نیست. اما نتیجه آن کاملا با موضوع نوشتار مرتبط است.

بالاخره حاصل علمی ما در این مسئله، خارج از این نیست که یا ما مبدأ هوشمند را می‌پذیریم و یا نمی‌پذیریم و مثلا قائل به فرگشت می‌شویم.

اگر حاصل تحقیقات علمی این شد که جهان مبدأ هوشمند دارد، قهرا باید جهان بینی کلان خود را بر این مسئله بنا نهیم و اگر نتیجه خلاف آن هم شد باز هم چنین است.

برمی‌گردیم به بحث کافر.

اگر (تأکید اکید می‌کنم اگر) به عنوان اصل موضوعی (تکرار اکید می‌کنم اصل موضوعی) تحقیقات علمی به شکل قطعی و مسلم، آشکارا ثابت کند که جهان مبدأی هوشمند دارد، و کسی آن را نپذیرد، دچار تضاد عقلانی و رفتاری می‌گردد و به توضیحی که گفته شد از انسانیت خارج می‌شود.

و اگر (تأکید اکید می‌کنم اگر) به عنوان اصل موضوعی (تکرار اکید می‌کنم اصل موضوعی) تحقیقات علمی به شکل قطعی و مسلم، آشکارا ثابت کند که جهان مبدأی هوشمند ندارد، نپذیرفتن آن مصداق خردورزی و انسانیت است.

اخراج کافر از انسانیت، بر اساس «اگر» اول است و اگر اول هم به عنوان اصل موضوعی است.

البته هر اصل موضوعی هم قابل تحقیق و بررسی است.

به ویژه چنین اصلی بنیادین و حیاتی و اساسی که هزار البته باید کاملا علمی، محققانه، خردورزانه، بی‌طرفانه و منصفانه مورد کنکاش جدی و تحقیقی شگرف قرار گیرد.

بایسته است که یادآور شوم، مباحث یاد شده کاملا فراعقلی بود و هنوز از دین چیزی خرج نکرده‌ایم.

انشاء الله به زودی سراغ دین هم می‌رویم که ببنیم دین در مورد کافر سخت گیری کرده یا به او ارفاق نموده است. انشاء الله.

چه کسی کافر را از انسانیت خارج کرده است؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۱۳-۱۲:۵۰:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22968
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 707

از منظر عقلانی، اخراج از انسانیت، بالاترین ستم و بزرگترین جنایت در حق انسان است.

در لابلای مطالب پیشین، سخن از اخراج کافر از انسانیت به میان آمد.

بنا بر این باید دید چه کسی چنین جنایت بزرگی را در حق کافر إعمال کرده است.

در تعریف کافر گفتیم که کافر کسی که است که چشم بر حقیقت آشکار را بپوشاند و آن را نپذیرد.

پذیرفتن و نپذیرفتن حقیقت، امری است درونی و خود خواسته. از این رو دیگران نمی‌توانند نقشی در آن داشته باشند.

بله دیگران می‌توانند شخص را در تظاهر و ابراز به ایمان و کفر مجبور کنند، اما حوزه تأثیر جبر، مرحله برون و ظاهر است و نمی‌توان درون و باطن انسان را تغییر دهد.

از این رو گفته می‌شود: اگر بگویند نگو، می‌گویم چشم، بگویند نبین، می‌گویم چشم، بگویند نشنو، می‌گویم چشم، اما اگر بگویند نیندیش این دیگر امکان ندارد.

به سخن دیگر جبر در حوزه سخن گفتن و دیدن و شنیدن راه دارد، اما در حوزه اندیشه و پذیرش حقیقت راه ندارد.

بر همین اساس عقلانی نیز در قرآن این چنین آمده است:

مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (نحل106)

هر كس پس از ايمان آوردن خود، به خدا كفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن كس كه مجبور شده و[لی] قلبش به ايمان اطمينان دارد. ليكن هر كه سينهاش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابی بزرگ خواهد بود.

طبق این آیه، کفرِ اکراهی، منشأ اثر واقعی نیست. آن کفری منشأ اثر است که سینه کافر به آن گشاده گردد.

طبق اصول موضوعه نوشتار که ۱- انسان اراده‌مند است و ۲- تعریف کافر به کسی که حقیقت را نپذیرد، این نتیجه برهانی می‌شود که ۳- کافر خود خواسته از انسانیت چشم پوشیده و اصلا و ابدا و هرگز اخراجی در کار نیست.

پس روشن شد که بزرگترین جنایت در حق کافر، یعنی اخراج از انسانیت، توسط خود کافر صورت پذیرفته است و نه دیگران.

بر همین اساس عقلانی قرآن نیز بارها و بارها تأکید کرده است:

وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (آل عمران117)

و خدا به آنان ستم نكرده، بلكه آنان خود بر خويشتن ستم كردهاند.

وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (نحل33)

خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمیكند، ليكن مردم خود بر خويشتن ستم میكنند.

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (نحل118)

و ما بر آنان ستم نكرديم، بلكه آنها به خود ستم میكردند.

وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (اعراف160)

و بر ما ستم نكردند، ليكن بر خودشان ستم میكردند.

فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (توبه70)

خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولی آنان بر خود ستم روا میداشتند.

إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (یونس44)

خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمیكند، ليكن مردم خود بر خويشتن ستم می‌كنند.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (عنکبوت40)

و [اين] خدا نبود كه بر ايشان ستم كرد بلكه خودشان بر خود ستم میكردند.

فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (روم9)

بنابراين خدا بر آن نبود كه بر ايشان ستم كند، ليكن خودشان بر خود ستم میكردند.

روشن شد که کافر علاوه بر این که خودش خود خواسته بر انسانیتش قلم کشیده و از آن صرف نظر کرده، تنها ستمگر در این فاجعه نیز خود کافر است.

ابراز کفر، ورود به جنگ نرم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۱۳-۱۲:۵۰:۴۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۴/۰۸-۹:۳۶:۲۰
    • کد مطلب:22969
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 826

روشن شد که از منظر خرد، کافر خود خواسته به خود ستم کرده و با انسانیت خداحافظی کرده است.

نکته بسیار مهمی که بایسته است مورد درنگ جدی قرار گیرد، این است که نگرش عقلانی یاد شده، درباره کافری است که تنها حقیقت را نپذیرد، یعنی حتی اگر عدم پذیرش حقیقت در مرحله اندیشه باشد و هیچ بروز و ظهور خارجی نداشته باشد، باز هم کافر به خود ستم کرده است و خودش، خودش را از انسانیت خارج کرده است.

به سخن دیگر حاصل نگرش عقلانی این شد که بر اساس اصل موضوعی، اگر کسی در درون خود مبدأ هوشمند را نپذیرد، از انسانیت خارج شده است، حتی اگر کفر خود را به زبان هم نیاورد و هرگز با حقیقت نجنگد.

حال اگر کافر معاند (نه کافر مستضعف) کفر خود را در جامعه ابراز کند چه اتفاقی می‌افتد؟

این مسئله ارتباط تنگاتنگی با آزادی بیان دارد، از این رو نیازمند دقت بیشتر است.

در کوتاه‌ترین سخن، ابراز کفر ۱- در مرحله تحقیق و جستجو، و ۲- در حوزه صاحب نظران، و ۳- با هدف اندیشه خردورزانه، کاملا شایسته و بلکه بایسته و بسیار مقدس است.

نمونه آشکار این مسئله، جریان عمران صابی است که انشاء‌الله در همین نوشتار خواهد آمد.

اما اگر هدف از ابراز کفر، جستجو نباشد…

یا جستجو، در حوزه صاحب نظران نباشد…

یا هدف از ابراز کفر، تنها شبهه افکنی باشد و نه تحقیق…

در این صورت ابراز کفر، هرگز حرکتی خردورزانه نیست و ابدا تقدسی ندارد و اصلا شایسته نیست.

گذشته از این که ابراز کفر، نتایج خطرناکی هم در بر دارد. از جمله:

قبح زدایی

فضا سازی

تشکیک در باور دیگران

موضع گیری

و…

کافی است که اطلاعات اندکی از جنگ نرم داشته باشید و با عناصر و شیوه‌ها و اهداف آن آشنا باشید، آن گاه آشکار خواهد شد که ابراز کفر، رمز عملیات حمله به حقیقت در سطح جامعه است.

جنگ نرم آن چنان مخرب است که هیچ جنگ نظامی به گرد آن نمی‌رسد!

به دلیل گستردگی فوق العاده مباحث جنگ نرم، به همین اشاره کوتاه برای نکته سنجان بسنده می‌کنیم.

نتیجه این شد که کفر در حریم خصوصی فرد، مستلزم ستم بر خود و خروج از انسانیت است. ابراز کفر در حریم عمومی، بدون رعایت سه شرط یاد شده، نه تنها مصداق آزادی بیان نیست، بلکه مصداق جنگ با حقیقت و تجاوز به حقوق دیگران است.

با روشن شدن وضعیت ابراز کفر در مرحله بیان، وضعیت فعالیت میدانی کافران در جامعه نیز روشن می‌شود. از این رو برای اختصار بخش جداگانه‌ای برای آن نمی‌گشاییم.

اگر خود کفر، مصداق ستم بر خود و خروج از انسانیت باشد…

اگر ابراز کفر، کلید زدن جنگ نرم باشد…

اگر سایر فعالیتهای میدانی کافر هم افزوده شود…

آیا ذره‌ای انسانیت برای کافر باقی می‌ماند، تا از کرامت آن سخن گوییم؟!!!

با تأکید چند باره بر این که آن چه تا کنون بیان شد، همگی از منظر خرد بود، نوبت به طرح منظر اسلام در این باره می‌رسد.

این بحث مهم را در نوشتاری با عنوان «کافر از نظر اسلام» ببینید.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما