با توجه به آن چه در قدرت مطلق الهی گفته شد، معنا ندارد که اراده الهی را بر اساس امر دیگر، محکوم به درستی و یا نادرستی نماییم و یا این که برای خالق حقی اثبات کرده و حق دیگری را نفی کنیم.
اثبات حق بر خالق، به شکل مطلق منتفی است.
اما همان قدرت مطلق، عین علم مطلق نیز هست و نتیجه آن، نفی بازیچه و عبث و ظلم از ساحت کردگار است.
به سخن دیگر از یک سو ظلم و ستم، در ناحیه اراده خالق موضوعی ندارد. زیرا تنها ناتوان، نیازمند ظلم است (انما یحتاج الی الظلم الضعیف).
از سوی دیگر اقتضای ذات اقدس الهی، حرکت حکیمانه است که عبث و بازیچه را نفی میکند.
نتیجه این شد که نفی ظلم و عبث منشأ ذاتی دارد، نه این که از ناحیه امری جز ذات باشد.
بنا بر این، پرسشهای پیشین، در این حوزه اصلا موضوع ندارد. زیرا به دلیل این که خداوند مالک همه چیز است:
مسلما خداوند حق دارد موجودی را بیافریند یا نیافریند.
مسلما خداوند حق دارد به موجودی حیات دهد یا حیات آن را بگیرد.
مسلما خداوند حق دارد به انسان آزادی دهد (اختیار فی الجمله) یا آزادی انسان را بگیرد.
مسلما خداوند حق دارد هر گونه تصرفی در جهان داشته باشد.
تمام این امور مسلم، یک ریشه دارد و آن هم این که:
خداوند مالک مطلق ذات اشیاء و حیات جانداران و ارادهی انسانهاست.
با درک درست مالکیت مطلق، این مسایل حل شده است.
اما این پرسشها جا دارد که:
چرا خداوند ظلم نمیکند؟
حکمت الهی در دستگاه آفرینش چیست؟
روشن شد که در جبر انسانی، مسئولیت متصور است و انسان مورد بازخواست قرار میگیرد.
ولی جبر خداوند بر اساس مالکیت ذاتی اوست و مسئولیتی برای خداوند در مقابل مخلوقش متصور نیست. اما پرسش از حکمت در همه افعال خداوند متصور است.
پس اراده ذاتی مطلق، نمیتواند هیچ محدودیتی و مسئولیتی، از ناحیه خارج از ذات خودش داشته باشد. تنها مرز اراده ذاتی مطلق، عدم ظلم و عبث نبودن است.
به توضیح کوتاهی که گذشت روشن شد که این مرز در حقیقت محدودیت نیست، بلکه لازمه ذات اقدس الهی است.
در بحث قدرت خداوند گفتیم که قدرت مطلق، هیچ گونه عجز و ناتوانی را برنمیتابد.
محدودیتهای مطرح شده، در واقع محدودیت در ناحیه فاعل نیست. چون فاعل، مصداق قدرت مطلق است.
بلکه محدودیتها از ناحیه عدم قابلیت ذاتی شیء برای تعلق قدرت به آن است.
همین رابطه نسبت به سر زدن ظلم و نیز کار بیهوده از خداوند وجود دارد.
از این رو هر چند به مقتضای اراده قاهره الهی، هیچ امری ناممکن نیست. اما امر غیر حکیمانه، قابلیت تعلق اراده الهی را ندارد و به سخن دیگر شایسته و به جا نیست که اراده خداوند به ظلم و عبث تعلق بگیرد.
البته عدم قابلیت در این موارد، عدم قابلیت ذاتی نیست. زیرا واقعا خداوند قدرت بر ظلم و عبث دارد. اما به دلیل حکمت ذاتی خداوند، چنین کاری از خداوند سر نمیزند. از این رو عدم قابلیت تحقق ظلم از خداوند، عدم قابلیت بالعرض است. یعنی با توجه به حکمت خداوند، سر زدن چنین کاری از حکیم محال است.
مثال عرفی عدم قابلیت عرضی، خوردن مدفوع توسط انسان عاقل است. با پوزش از این مثال، اگر انسانی واقعا عاقل و هوشیار باشد، هرگز دهان به مدفوع آلوده نمیکند. این کار نه از جهت این است که او نمیتواند مدفوع را بخورد، بلکه از جهت این است که انسان عاقل حاضر نیست چنین کاری را انجام دهد.
با این بیان، برهانی شد که قانونمندی در مورد اراده خالق معنایی ندارد، بلکه نسبت به او:
لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ (انبیاء 23)
در آنچه [خدا] انجام مىدهد چون و چرا راه ندارد، و[لى] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد.
وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ (بقره 253)
ولى خداوند آنچه را مىخواهد انجام مىدهد.
قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (آل عمران 40)
گفت:« [كار پروردگار] چنين است. خدا هر چه بخواهد مىكند.»
وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ (ابراهیم27)
و خدا هر چه بخواهد انجام مىدهد.
با این همه اما ذات او اقتضا میکند که دست به برخی از کارها نزند. به سخن دیگر ذات او برتر از این است که برخی از کارها را انجام دهد و او پاک و منزه و بریئ از ظلم و عبث است.
تمامی بایدها و نبایدها در مورد ذات اقدس الهی از قبیل است.
بنا بر این، قضیه «خداوند نباید ظلم کند» نادرست است. قضیه درست آن این گونه است که «خداوند هرگز ظلم نمیکند» و «خداوند از ظلم و عبث منزه است».
نتیجه این شد که تعبیر قانونمندی خداوند، تعبیر مسامحی است و مقصود پاکی ذاتی او از امور و کارهای ناشایسته است.
با توجه به آن چه در قدرت مطلق الهی گفته شد، معنا ندارد که اراده الهی را بر اساس امر دیگر، محکوم به درستی و یا نادرستی نماییم و یا این که برای خالق حقی اثبات کرده و حق دیگری را نفی کنیم.
اثبات حق بر خالق، به شکل مطلق منتفی است.
اما همان قدرت مطلق، عین علم مطلق نیز هست و نتیجه آن، نفی بازیچه و عبث و ظلم از ساحت کردگار است.
به سخن دیگر از یک سو ظلم و ستم، در ناحیه اراده خالق موضوعی ندارد. زیرا تنها ناتوان، نیازمند ظلم است (انما یحتاج الی الظلم الضعیف).
از سوی دیگر اقتضای ذات اقدس الهی، حرکت حکیمانه است که عبث و بازیچه را نفی میکند.
نتیجه این شد که نفی ظلم و عبث منشأ ذاتی دارد، نه این که از ناحیه امری جز ذات باشد.
بنا بر این، پرسشهای پیشین، در این حوزه اصلا موضوع ندارد. زیرا به دلیل این که خداوند مالک همه چیز است:
مسلما خداوند حق دارد موجودی را بیافریند یا نیافریند.
مسلما خداوند حق دارد به موجودی حیات دهد یا حیات آن را بگیرد.
مسلما خداوند حق دارد به انسان آزادی دهد (اختیار فی الجمله) یا آزادی انسان را بگیرد.
مسلما خداوند حق دارد هر گونه تصرفی در جهان داشته باشد.
تمام این امور مسلم، یک ریشه دارد و آن هم این که:
خداوند مالک مطلق ذات اشیاء و حیات جانداران و ارادهی انسانهاست.
با درک درست مالکیت مطلق، این...