اجتماع به منزله ماشینی است که با کنار هم قرار گرفتن اجزاء آن، حرکت اجتماعی ممکن میٔگردد.
حرکت ماشین در گرو این است که هر یک از اجزاء نقش لازم خود را یافته و اجراء نمایند.
تعدد نقشها، همان اختلاف مسئولیت افراد در جامعه است.
مسلما اگر همه افراد جامعه تنها به ایفای یک نقش بسنده کنند، این جامعه در حرکت به سوی هدف تعریف شده آن موفق نخواهد بود.
لذا موفقیت حرکت اجتماعی نیازمند تقسیم کار در جامعه است.
یکی از نقشهای بسیار مهم در جامعه آموزش و آموختن است.
از این رو در تقسیم کار اجتماعی، بایسته است که گروهی به آموزش، اختصاص یابند.
توضیح بیشتر این که تردیدی نیست که یکی از ضرورتهای اجتماعی جنگ است. در اسلام نیز این حکم پذیرفته شده است.
در صورت تحقق موضوع جهاد، حکم وجوب آن کفائی است و نه عینی.
به این معنا که بایستگی جهاد، منحصر به مقدار نیاز و ضرورت است. همه در مقابل این حکم مسئول هستند. اگر نیاز جهاد با عدهای از مردم تأمین نگردید، همه مردم به جهاد مکلف هستند. اما اگر عدهای این نیاز را برطرف ساختند، تکلیف جهاد بر دیگران باقی نمیماند.
جهاد بر همه مسلمانان واجب است، به دلیل این سخن خداوند که «جنگ بر شما نوشته شده است». پس اگر گروهی از مسلمانان برای جهاد قیام کردند، دیگران تا هنگامی که کسانی که متولی جهاد هستند نیاز به کمک نداشته باشند، میتوانند (به جهاد نروند و) از آن تخلف کنند. پس اگر جهادگران به کمک نیاز پیدا کردند، بر همگی لازم است که آنان را مدد نمایند تا (نیاز برطرف شده و به نیروهای موجود) بسنده کنند.
(از همین رو درباره کفایی بودن جهاد) خداوند عز و جل میفرماید «و شدنی نیست که مؤمنان همگی (با هم) کوچ کنند».
و اگر امری بر آنان وارد شد که در آن نیاز به همه مردم بود، همگی برای جهاد کوچ میکنند. (در این باره) خداوند عز و جل فرموده است «سبكبار و گرانبار، بسيج شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد». اگر بدانيد، اين براى شما بهتر است.[1]
همچنین تردیدی نیست که یکی از ضرورتها اجتماعی و فردی، شناخت و معرفت دین است.
در روایت زیر این با حکم جهاد در کنار هم دیده شده است:
نزول آیه نفر هنگامی بود که مردم فراوان شدند. پس خداوند فرمان داد که گروهی از آنها برای جنگ کوچ کنند و گروهی برای تفقه بماند و (در نتیجه) جنگ نوبتی باشد.[2]
حکم معرفت و شناخت دین، تفاوتهایی با حکم جهاد دارد. از جمله:
۱- موضوع جهاد همیشه محقق نیست، در نتیجه حکم آن هم همیشگی نیست.
اما موضوع شناخت دین همیشگی است و در هیچ زمان و مکانی استثنا نمیشود.
۲- حکم جهاد، کفایی است.
اما حکم معرفت دین، با صرف نظر از الزام و رجحان آن (یعنی اصل رجحان که اعم از وجوب و استحباب است) عینی است. یعنی بر همه آموختن دین شایسته و یا بایسته است.
البته چون دائره دین بسیار گسترده است و در نتیجه معرفت اعماق دین تمام شدنی نیست، آن چه مورد بحث است تفکیک مرز وجوب و بایستگی معرفت دین از مرز رجحان و شایستگی معرفت دین است.
۳- جنگ به لحاظ کفایی بودن آن، نوبتی است. اما اصل تفقه به عنوان اولی نوبتی نیست. مگر این که ضرورت خاصی مانند جنگ فراگیر جلو آن را بگیرد.
تکلیف گروهی به پرداختن به جنگ و گروهی دیگر به آموختن دین، یک نمونه از تقسیم کار در حوزه اجتماعی است. به بیان دیگری از تقسیم کار توجه نمایید:
عبدالمؤمن انصاری میگوید به امام صادق علیه السلام گفتم به راستی که مردمی روایت میکنند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود اختلاف امت من رحمت است. (آیا این درست است؟)
حضرت فرمود راست گفتند.
گفتم اگر اختلاف مسلمانان رحمت است پس (اتفاق و) اجتماع آنها عذاب است؟!
فرمود جایی که تو و رفتهای و آنان رفتهاند (درست) نیست.
همانا پیامبر صلی الله علیه و آله اراده کرده این گفته خداوند عز و جل را که:
«و شدنی نیست که مؤمنان همگی (با هم) کوچ کنند. پس چرا از هر جمعیت (و طبقهای) از مؤمنان، دستهای (نمیٔشتابند و) کوچ نمیکنند تا (اولا با دریافت دین) در دین آگاهی یابند و (ثانیا) قوم خود را –وقتی به سوی آنان بازگشتند- بیم دهند. باشد که آنان پرهیز کنند.»
پس خداوند به مسلمانان فرمان داد که به سوی فرستاده خدا کوچ کنند و با او رفت آمد کنند تا این که بیاموزند سپس به سوی قومشان بازگردند و به آنان بیاموزانند. همانا پیامبر قصد کرده اختلاف (و تفاوت) مردم در سرزمینها را (که عدهای مسافرت کرده و سراغ پیامبر بروند و عدهای در شهر خود بمانند) نه این که پیامبر اختلاف مردم در دین خدا را (قصد کرده باشد) همانا دین یکی است (و اختلاف در آن معنا ندارد).[3]
روشن شد که اساس تقسیم کار در نمونه یاد شده، کفایی بودن حکم جهاد است.
بدیهی است تقسیم کار اجتماعی میتواند نمونههای فراوانی داشته باشد.
تکمیل بحث رابطه جهاد و تفقه را در نوشتاری با عنوان «شتاب به سوی شناخت دین» ببینید.
[1]- عَنْ عَلِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ أَنَّهُ قَالَ وَ الْجِهَادُ فَرْضٌ عَلَى جَمِیعِ الْمُسْلِمِینَ لِقَوْلِ اللَّهِ کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتالُ فَإِنْ قَامَتْ بِالْجِهَادِ طَائِفَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَسِعَ سَائِرَهُمُ التَّخَلُّفُ عَنْهُ مَا لَمْ یحْتَجِ الَّذِینَ یلُونَ الْجِهَادَ إِلَى الْمَدَدِ فَإِنِ احْتَاجُوا لَزِمَ الْجَمِیعَ أَنْ یمِدُّوهُمْ حَتَّى یکتَفُوا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینْفِرُوا کافَّةً وَ إِنْ دَهِمَ أَمْرٌ یحْتَاجُ فِیهِ إِلَى جَمَاعَتِهِمْ نَفَرُوا کلُّهُمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکمْ وَ أَنْفُسِکمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بحارالأنوار 97 48 11
[2]- وَ قَالَ الْبَاقِرُ ع: كَانَ هَذَا حِينَ كَثُرَ النَّاسُ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ أَنْ تَنْفِرَ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ وَ تُقِيمَ طَائِفَةٌ لِلتَّفَقُّهِ وَ أَنْ يَكُونَ الْغَزْوُ نَوْباً.
[3]- عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِی قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ قَوْماً یرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ اخْتِلَافُ أُمَّتِی رَحْمَةٌ فَقَالَ صَدَقُوا فَقُلْتُ إِنْ کانَ اخْتِلَافُهُمْ رَحْمَةً فَاجْتِمَاعُهُمْ عَذَابٌ قَالَ لَیسَ حَیثُ تَذْهَبُ وَ ذَهَبُوا إِنَّمَا أَرَادَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ ینْفِرُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ یخْتَلِفُوا إِلَیهِ فَیتَعَلَّمُوا ثُمَّ یرْجِعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ فَیعَلِّمُوهُمْ إِنَّمَا أَرَادَ اخْتِلَافَهُمْ مِنَ الْبُلْدَانِ لا اخْتِلَافاً فِی دِینِ اللَّهِ إِنَّمَا الدِّینُ وَاحِدٌ
تکلیف به پرداختن گروهی به جنگ و گروهی دیگر به آموختن دین، یک نمونه از تقسیم کار در حوزه اجتماعی است. به بیان دیگری از تقسیم کار توجه نمایید:
عبدالمؤمن انصاری میگوید به امام صادق علیه السلام گفتم به راستی که مردمی روایت میکنند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود اختلاف امت من رحمت است. (آیا این درست است؟)
حضرت فرمود راست گفتند.
گفتم اگر اختلاف مسلمانان رحمت است پس (اتفاق و) اجتماع آنها عذاب است؟!
فرمود جایی که تو و رفتهای و آنان رفتهاند (درست) نیست.
همانا پیامبر صلی الله علیه و آله اراده کرده این گفته خداوند عز و جل را که:
«و شدنی نیست که مؤمنان همگی (با هم) کوچ کنند. پس چرا از هر جمعیت (و طبقهای) از مؤمنان، دستهای (نمیٔشتابند و) کوچ نمیکنند تا (اولا با دریافت دین) در دین آگاهی یابند و (ثانیا) قوم خود را –وقتی به سوی آنان بازگشتند- بیم دهند. باشد که آنان پرهیز کنند.»
پس خداوند به مسلمانان فرمان داد که به سوی فرستاده خدا کوچ کنند و با او رفت آمد کنند تا این که بیاموزند سپس به سوی قومشان بازگردند و به آنان بیاموزانند. همانا پیامبر قصد کرده اختلاف (و تفاوت) مردم در سرزمینها را (که عدهای مسافرت کرده و سراغ پیامبر بروند و عدهای در شهر خود بمانند) نه این که پیامبر اختلاف مردم در دین خدا را (قصد کرده باشد) همانا دین یکی است (و اختلاف در آن معنا ندارد)…