×

درباره میز در پرتو خرد

چه اندازه به خرد خویش بها داده‌ایم؟!
آیا زندگی ما تبلور جریان عقلانیت ماست؟! یا با «منطق دلم می‌خواهد» کلید می‌خورد و با شعار «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شود» جریان می‌یابد؟!
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
۹ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

بزرگترين دغدغه‌ها و تلخ‌ترين گلايه‌های دين

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۴-۱۸:۳۶:۴۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۲۴-۲۰:۱۲:۲۷
    • کد مطلب:17285
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 39480

در «سند چهارم عقلانيت فراگير در دين، دغدغه‌ها و گلايه‌های دين» از بحث «نظریه عقلانیت فراگیر» از میز «شهر اندیشه» گفتیم:

هر مکتب و انديشه‌ای در حوزه‌های فردی و اجتماعی بشر، دغدغه‌ها و مطالباتی دارد و بر اساس همانها هم گلايه‌هايي.

با توجه به اساس هر مکتب و انديشه‌ای، مطالبات مي‌تواند به جا و يا نابجا باشد و چه بسا برخی از آنها بسيار ظالمانه و يا حتی احمقانه باشد.

از آن رو که نوع و شکل گلايه‌های یک مکتب، از مطالبات آن اندیشه پرده برمي‌دارد، می‌توان با تأمل در آنها اساس مکاتب و انديشه‌ها را شناخت و به استحکام علمی و عقلانی آنها پی برد…

بزرگترين دغدغه‌ها و تلخ‌ترين گلايه‌های دين که از زبان اسلام و رهبران تشیع شنيده شده، چيزی جز تبعيض در عقلانيت و يا آپارتايد خردورزی نیست.

به سخنی ديگر دردی که فوق العاده رهبران الهی را آزار مي‌دهد (بخوانيد بيماريی حادی که بشر را رنج مي‌دهد)، همان تبعيض در خردورزی است و بس.

در سرتاسر دين از ريشه‌ها تا شاخه‌های اصلی و فرعی ما شاهد اين گونه گلايه‌ها هستيم.

در برخی از روايات به تبعيض در خردورزی تصريح شده است مانند اين حديث:

در شگفتم از کسی که از ترس بيماری از غذا پرهيز ميکند اما از ترس آتش از گناهان نميپرهيزد.

اما در برخی ديگر به اشارت بسنده شده است مانند اين روایت:

شگفتی و تمام شگفتی از کسی است که با اين که آفرينش را مي‌بيند در خداوند شک مي‌ورزد…

اگر معضله تبعیض در عقلانیت را درک نماییم و اگر به اصول موضوعه دین هم توجه لازم داشته باشیم، اندکی از عمق و عظمت دین اسلام کامل روشن می‌شود و خواهیم دید که در بسیاری از روایات عقلانیت آشکار موج می‌زند. مانند این روایت:

ای ابوذر به حقيقت ايمان نمي‌رسی مگر اين که تمام مردم را احمق در دينشان و خردمند در دنيايشان ببيني.

روح اين گونه سخنان چيست؟ و دردی که از آن فرياد برآورده شده است کدام است؟! جز تبعيض در عقلانيت!

در پایان این بخش تأکید اکید بر این نکته بایسته و شایسته است که صدها، و شاید هزاران روایت، گلایه‌هایی است از تبعیض در عقلانیت و در نتیجه تک تک آنها شاهدی است بر بنیاد دین بر اساس «عقلانیت فراگیر».

به دلیل گستردگی این مقوله در روایات، بخشی از این گونه روایات را در میز «در پرتو وحی» ارایه می‌نماییم.

اینک در این بخش روایات مصداقی «نظریه عقلانیت فراگیر» (در واقع گلایه‌های دین از «تبعیض در عقلانیت») ارایه می‌کنیم.

پيش از پرداختن به مباحث مصداقی، توجه به چند نکته بسيار ضروری است که:

نکته نخست این که برخی از گلايه‌های دین، بدون هيچ اصل موضوعی مطرح شده است، يعنی هيچ پيش فرض دينی در آن لحاظ نشده است؛ از همين رو آنها را گلايه‌های عام مي‌ناميم.

اما برخی ديگر بر اساس اصول موضوعه‌ای است که بايد آن اصول در نظر گرفته شود.

روشن است هر مطلب علمي، چه دينی و چه غير ديني، اصول موضوعه‌ی متناسب با خودش را دارد که باید در مجالش مستند گردد.

در مورد گلايه‌های گروه دوم لازم است اصول موضوعه‌ی آنها را در نظر گرفت و سپس در مورد محتوای خاص آنها داوری نمود.

نکته مهم دیگری که بایسته است به آن توجه نمود این است که سطح همه گلایه‌های اسلام یکسان نیست. بلکه حوزه‌های متفاوت و مختلفی دارد. لذا اهمیت همه گلایه‌ها يکسان نیست.

مجموعه‌ای از گلايه‌ها در رابطه با شخصيت انسانی انسان یعنی رابطه انسان با خودش است؛

مجموعه‌ای از گلايه‌ها درباره‌ی رابطه انسان با سایر افراد است؛

مجموعه‌ای از گلايه‌ها درباره‌ی رابطه انسان با مبدأ جهان است؛

مجموعه‌ای از گلايه‌ها درباره‌ی رابطه انسان با جهان  ديگر است؛

مجموعه‌ای از گلايه‌ها درباره‌ی رابطه با مباحث امامت و خلافت است؛

مجموعه‌ای از گلايه‌ها در رابطه با…

در ادامه با این عناوین ما را همراهی کنید.

گلايه‌های بنيادين دین(در رابطه انسان با انسانيت خویش)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۲:۵:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18320
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 833

«گلايه‌های بنيادين»، گلايه‌هايی است که ناظر به «ساختار شخصیت انسان» است.

این گونه گلایه‌ها در واقع بیانگر دوگانگی در حوزه انسانیت انسان است. از این رو از آن با تعبیر «تضاد در عقلانیت در حوزه انسانیت» یا تبعیض در خردورزی در حوزه انسانیت یاد می‌کنیم.

ویژگی نخست بسیاری از گلایه‌های ناظر به «ساختار شخصیت انسان»، بنیادین بودن آنهاست؛ لذا از اهميت بيشتری برخوردار است.

اما ویژگی دوم آنها این است که حتی با صرف نظر از این که انسان مبدأ و معادی داشته باشد و حتی با صرف نظر از اجتماعی بودن انسان، باز هم جایی برای این گونه گلایه‌ها وجود دارد.

البته ممکن است همه مصادیق گلایه‌های دسته دوم بنیادین نباشند، اما نقطه اشتراک آنها با گروه نخست این است که همگی بیانگر «تضاد در شخصیت» انسانی است.

این شاخه گشوده شده برای گردآوری روایاتی که از «تبعیض در عقلانیت در حوزه رفتارها و نگرشهای فردی» انسان گلایه می‌کنند.

در جستجوی هر گمشده‌ای جز خویشتن!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۰۹-۱۳:۴:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۰۹-۱۳:۶:۱۲
    • کد مطلب:18424
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1421

تلخ‌ترین و بنیادی‌ترین گلایه دین، در حوزه بحران هویت است.

مولا امیرالمؤمنین‌علیه السلام می‌فرماید:

در شگفتم از کسی که (هر) گمشده‌اش را جستجو می‌کند در صورتی که واقعا خودش را گم کرده است (و هیچ شناختی از خودش ندارد) اما در جستجوی (شناخت) خویش نیست.[1]

مخاطب این گلایه، انسان عاقل است، چه متدین به دینی باشد و چه نباشد؛ از همین رو این گونه روایات، بیانگر عقلانیت دین، حتی با صرف نظر از وحی است.

آشکارترین و حیاتی‌ترین تبعیض در عقلانیت را در این روایت می‌بینیم.

از یک سو وقتی ماشین ما گم می‌شود زمین و زمان را می‌گردیم و تا یأس مطلق، جستجو می‌کنیم، حتی اگر چند سال هم طول بکشد؛ اگر فرزندمان گم شود چها که نمی‌کنیم!

اما «خود» ما کجاست و چه اندازه از او اطلاع داریم؟!!!

در وادی معرفت و شناخت خویش را گم کرده‌ایم، اما هرگز در جستجوی آن نیستیم.

این گلایه دین علاوه بر این که یکی از مصادیق تبعیض در عقلانیت است، اما در عین حال با ساده‌ترین و کوتاه‌ترین تعبیر، به فاجعه جهانی و بسیار مهم «بحران هویت» اشاره می‌کند. بحرانی که ریشه‌ای ترین و عمومی‌ترین بحران فردی و اجتماعی بشر شناخته شده است.

آری مولا امیرالمؤمنین علیه السلام  شگفت‌زده است از این که:

ما در جستجوی هر گم‌شده‌ای هستیم جز خویشتن!!!


[1]ـ عجبت لمن ینشد ضالته و قد أضل نفسه فلا یطلبها غررالحکم 223 4658

با آگاهی و خرد، هواپرستی چرا؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۲۵-۱۷:۴۱:۲۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۲۵-۱۷:۴۱:۱۴
    • کد مطلب:18557
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1280

از شایع‌ترین و خطرناک‌ترین مصادیق تبعیض در عقلانیت، دوست داشتن چیزی که زیان‌بار است و یا لااقل از سود بزرگتر باز می‌دارد.

این حقیقت تلخ به زبان‌های گوناگونی بیان شده است. از جمله:

امام صادق‌علیه السلام از زبان حضرت عیسی‌علیه السلام چنین نقل می‌كند:

چگونه از اهل دانش شمرده می‌شود کسی که در راه سفر به آخرت، رو به دنیا کرده و آن چه برایش زیان‌بار است بیشتر دوست دارد، ؟![1]

امیرالمؤمنین‌علیه السلام:

از خردمند شگفت است چگونه به چیزی كه میل دارد می‌نگرد با این که این نگاه حسرت به دنبال دارد![2]

در این دو حدیث دو تضاد در عقلانیت آمده است.

یکی این که با آگاهی از انتقال از این دنیای موقت به آخرت جاویدان، باز هم آدمی سرگرم دنیا می‌شود.

مورد دوم هم این که با آگاهی از زیان‌باری هوای نفس و پایان حسرت انگیز آن، باز هم به آن رو می‌کند و از چیزی که سودمند است روی برمی‌گرداند.

همان گونه که اشاره شد هواپرستی آشکارترین تبعیض در عقلانیت است. اما علاوه بر این عمده‌ترین معضله حیات انسانی نیز در همین مسئله نهفته است.

در منابع وحی فراوان از این حقیقت تلخ سخن به میان آمده است.

برای توضیح بیشتر به بحث «هواپرستی، سياه‌ترين حفره در چالشهای بشر!» مراجعه کنید.

 

[1]ـ كَیفَ یكُونُ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ مَنْ هُوَ فِی مَسِیرِهِ إِلَی آخِرَتِهِ وَ هُوَ مُقْبِلٌ عَلَی دُنْیاهُ وَ مَا یضُرُّهُ أَحَبُّ إِلَیهِ مِمَّا ینْفَعُهُ الكافی 2 319 كَیفَ یكُونُ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ مَنْ مَصِیرُهُ إِلَی آخِرَتِهِ وَ هُوَ مُقْبِلٌ عَلَی دُنْیاهُ وَ مَا یضُرُّهُ أَشْهَی إِلَیهِ مِمَّا ینْفَعُهُ بحارالأنوار 2 109 باب 15

[2]ـ قَالَ ع عَجَباً لِلْعَاقِلِ كَیفَ ینْظُرُ إِلَی شَهْوَةٍ یعَقِّبُهُ النَّظَرُ إِلَیهَا حَسْرَةً بحارالأنوار 1 161باب 4 كنزالفوائد 1 200

آدمیزاد با آن آغاز و این پایان، تکبر چرا؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۱-۹:۵۸:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۱۱-۱۰:۱:۱۱
    • کد مطلب:18596
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1312

یکی از مصادیق بزرگ تبعیض در عقلانیت که امیرالمؤمنین را شگفت زده کرده، در رابطه با تکبر و غرور است.

امام صادق‌علیه السلام از قول امیرالمؤمنین‌علیه السلام: در شگفتم از آدمی‌زاد با این که آغازش نطفه‌ی منی بوده و پایانش مردار گندیده و میان این دو ظرف (حامل) مدفوع است چگونه تکبر می‌ورزد![1]

تضاد عقلانی مطرح شده در این روایت عبارت است از:

از یک سو سیر آفرینش دنیایی انسان از منی و با مردار گندیده پایان می‌یابد. این آغاز و پایان، نه تنها کاملا بی ارزش هستند بلکه همگان از آن به شدت متنفر هستند. قدرت و رحمت الهی است که منی بد بو و تنفر آمیز را به انسانی با این زیبایی‌ها و کمالات تبدیل می‌کند.

از سوی دیگر همین انسان با این آغاز و با این پایان، باد نخوت و غرور در سر می‌افکند و پای تکبر بر زمین می‌کوبد و خویش را آن چنان برتر می‌پندارد که کسی را نمی‌شناسد.

امیرالمؤمنین علیه السلام از این دو گانگی شخصیتی گلایه می‌کند.

بدیهی است اگر این تبعیض عقلانی برطرف گردد، گره کور بسیاری از مسایل فردی و اجتماعی در حوزه‌های مختلف گشوده می‌گردد.

 

[1]ـ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَینَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ یتَكَبَّرُ بحارالانوار ج70 ص234 ح33

گلايه‌های دین در رابطه انسان با ديگران

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۲:۶:۲۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18321
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 834

در شاخه پیشین مجموعه نخست گلایه‌های دین را گردآوری می‌کنیم که ناظر به انسانیت انسان است.

مجموعه‌ی دوم گلایه‌های دین نیز ناظر به انسان است، البته با این تفاوت که شاخه دوم گلایه‌های دین در حوزه انسان اجتماعی است. یعنی به نوعی به رابطه فرد با سایر افراد انسان ناظر است.

مطرح کردن «تبعیض در رفتارهای اجتماعی»، به معنای این است که اجتماعی بودن انسان را پذیرفته‌ایم.

پذیرفتن اجتماعی بودن انسان به معنی پاره کردن پیله فردیت و دیدن سایر افراد انسان به عنوان واقعیت خارجی است.

این شاخه گشوده شده برای گردآوری روایاتی که از «تبعیض در عقلانیت در حوزه رفتارها و نگرشهای اجتماعی» انسان گلایه می‌کنند.

با عینکی که خود را می‌بینی، دیگران را هم ببین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۱۲-۱۰:۴۳:۳۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۱۲-۱۰:۴۳:۳۲
    • کد مطلب:18455
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1414

یکی از موارد شایع تبعیض در عقلانیت، رفتار دوگانه ما با دیگران است. به این معنا که آن چه از دیگران انتظار داریم، خود انجام نمی‌دهیم.

روایات فراوانی به این مطلب مهم اشاره کرده است. از میان همه این روایات به بخشی از سفارشات امیرالمؤمنین‌علیه السلام به فرزندش امام حسن‌علیه السلام بسنده می‌کنیم:

فرزندم خودت را میزان (رفتار) با دیگران قرار ده؛ بر این اساس آن چه برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند و آن چه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم مپسند و ستم مکن همچنان که دوست نداری ستم شوی، نیکویی کن همچنان که دوست داری به تو نیکویی شود و از (رفتار و کردار) خودت بد شمر آن چه از دیگران بد می‌شمری و از مردم (به رفتاری با آنان) خشنود شو که خودت با آن رفتار از سوی آنان خشنود می‌شوی.[1]

آفتهایی که در این روایت به آنها اشاره رفته است عبارت است از:

برای خودم چیزی را می‌پسندم که برای دیگران نمی‌پسندم.

دوست ندارم کسی به من ستم نماید، اما خود به دیگران ستم می‌کنم.

دوست دارم دیگران به من نیکی کنند، اما خود به دیگران نیکی نمی‌کنم.

خطاهای خود را بد نمی‌پندارم و خطاهای دیگران بد می‌شمارم.

رفتاری از دیگران را با خودم می‌پسندم که خود آن رفتار را با دیگران ندارم.

و...

تمامی این موارد همگی مصادیق تبعیض در عقلانیت در حوزه رابطه انسان به دیگران است.

 

[1]ـ قَالَ فِی وَصِیتِهِ لِابْنِهِ الْحَسَنِ ع یا بُنَی اجْعَلْ نَفْسَكَ مِیزَاناً فِیمَا بَینَكَ وَ بَینَ غَیرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَیرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ یحْسَنَ إِلَیكَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیرِكَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ ‏ بحارالأنوار 72 29 باب 35

انتظار از بالادستان و رفتار معکوس با زیردستان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۲۸-۷:۱۰:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18563
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1288

یکی از مصادیق شایع و تأثیرگذار تبعیض در عقلانیت، این است که از بالاتر از خود انتظار رفتاری را داریم که خود همین رفتار را از زیردستان دریغ می‌کنیم.

هر چند دامنه این مطلب بسیار گسترده است اما به چند مورد توجه کنید:

امیرالمؤمنین‌علیه السلام: در شگفتم از کسی که از بالاتر از خودش انتظار مهربانی دارد چگونه به زیردستش رحم نمی‌کند![1]

امیرالمؤمنین‌علیه السلام: در شگفتم از کسی که از بالاتر از خودش انتظار احسان دارد چگونه زیردستش را محروم می‌کند![2]

یکی دیگر از مصادیق بسیار جالب:

در محضر امام صادق علیه‌السلام نشسته بودیم که سخن از کسی به میان آمد بعضی از ما گفتند آن شخص (از نظر دینی) ضعیف است حضرت فرمودند اگر (قرار است) از کسی که پایین‌تر از شماست چیزی پذیرفته نشود تا این که به درجه شما برسد، از شما نیز چیزی پذیرفته نمی‌شود تا همانند ما شوید.[3]

تضاد در عقلانیت اشاره شده در روایات پیشین، عبارت است از این که:

ما از یک سو از کسانی که در رتبه بالاتر از ما قرار دارند انتظار داریم به ما احسان کنند و با مهربانی و رحمت با ما رفتار کنند و از اشتباهات ما چشم پوشی کنند و…

اما خود ما نسبت به زیردستان سخت گرفته و نه تنها از مهربانی و احسان خبری نیست، که بماند، در اشتباهاتشان نیز بسیار سخت گیرانه عمل می‌کنیم.

این تضاد عقلانی ریشه بسیاری از چالش‌ها و نابسامانی‌های فردی و اجتماعی است.

آیا اگر با همان چشمی كه به زیردستان می‌نگریم به ما بنگرند، می‌پذیریم و خشنود می‌گردیم؟ هرگز!

 

[1]ـ عجبت لمن یرجو رحمة من فوقه كیف لا یرحم من دونه غررالحکم ص 449 ح 10334

[2]ـ عجبت لمن یرجو فضل من فوقه كیف یحرم من دونه غررالحکم ص 389 ح 8907

[3]ـ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كُنَّا جُلُوساً عِنْدَهُ فَتَذَاكَرْنَا رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا فَقَالَ بَعْضُنَا ذَلِكَ ضَعِیفٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنْ كَانَ لَا یقْبَلُ مِمَّنْ دُونَكُمْ حَتَّی یكُونَ مِثْلَكُمْ لَمْ یقْبَلْ مِنْكُمْ حَتَّی تَكُونُوا مِثْلَنَا بحارالانوار ج 66 ص 174 ح26

نیكوكاری محدود آری، اما نیکوکاری نامحدود، خیر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۸-۱۶:۵۱:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18618
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1230

برخی از افراد به دنبال کار خیر نیستند با اینها کاری نداریم.

اما برخی دیگر دست خیر دارند و در حد وسع و ظرفیت خود دست به نیکوکاری می‌کنند.

یکی از نیکوکاری‌های مطرح در صدر اسلام که ثواب بزرگی هم دارد، آزاد کردن برده‌ها است.

پس از این پیش زمینه، پای یکی از گلایه‌های امیرالمؤمنین علیه السلام می‌نشینیم:

در شگفتم از کسی که با ثروتش برده می‌خرد و آنان را آزاد می‌کند، چگونه افراد آزاد را با نیکویی کردن نمی‌خرد و برده (احسان) خود نمی‌سازد![1]

در شگفتم از کسی که با ثروتش بنده می‌خرد و آنان را آزاد می‌کند چگونه افراد آزاد را با خوش اخلاقی نمی‌خرد.[2]

تناقض عقلانی مطرح شده در روایات پیشین این است که:

خیّرین از یک سو به دنبال نیکوکاری و از جمله آنها آزاد کردن برده‌ها هستند که ثواب بزرگی دارد.

اما همین افراد می‌تواند با نیکوکاری‌های دیگری از جمله خوش اخلاقی به ثواب‌های بزرگی برسد. مسلما با نیکی به دیگران، هم آنان را برده احسان خود می‌نماید و هم به ثواب نیکوکاری می‌رسد.

در دل این مطلب تبعیض در عقلانیت دیگری هم نهفته است. چرا که:

ثروت فرد محدود است، از این رو خرید بنده و آزاد کردن آنها نیز محدود است.

اما دیگر نیکوکاری‌های از جمله خوش اخلاقی هیچ محدودیتی ندارد.

گلایه‌های یاد شده مصادیق تبعیض عقلانی است که در حوزه مستحبات رخ می‌دهد.

این تبعیض عقلانی با زبانی بسیار شیوا و با هدف تشویق مردم به انواع نیکوکاری از جمله خوش اخلاقی بیان شده است.

 

[1]ـ عجبت لمن يشتري العبيد بماله فيعتقهم كيف لا يشترى الأحرار بإحسانه فيسترقّهم.

[2]- أَرْوِي عَنِ الْعَالِمِ ع أَنَّهُ قَالَ عَجِبْتُ لِمَنْ يَشْتَرِي الْعَبِيدَ بِمَالِهِ فَيُعْتِقُهُمْ كَيْفَ لَا يَشْتَرِي الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِهِ.

گلايه‌های دین در رابطه انسان با مبدأ جهان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۲:۶:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18322
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 893

با دو شاخه از «تبعیض در عقلانیت انسان» در حوزه رفتارها و نگرشهای «فردی» و «اجتماعی» انسان آشنا شدیم.

در شاخه سوم علاوه بر توسعه نگرش از فردیت به اجتماعیت (که شاخه دوم ناظر به آن بود)، توسعه دیگری در نگرش خواهیم داشت و آن ملاحظه مبدأ و نقطه آغاز انسان است.

پنداشتن این که آغاز ما، همان تولد از مادر است بسیار ساده لوحانه است. حداقل با پیشرفت علم در مسائل ژنتیکی هرگز سازگاری ندارد. مسلما هیچ کدام از ما ازلی نیستیم و همگی آغازی داشته‌ایم.

یک پرسش این است که: نقطه واقعی آغاز انسان کجاست؟، فعلا به این پرسش کاری نداریم.

پرسش دومی هم هست که: آیا اندیشه و رفتار ما، با مراحل آغازین انسان سازگار است یا ناسازگار؟!

آن چه در این پرسش مورد درنگ قرار گرفته این است که آیا رفتارها و نگرشهای ما نسبت به مبدأ و آغاز انسان (و جهان) یک پارچه است یا این که در این حوزه نیز دچار دوگانگی و تبعیض در عقلانیت هستیم؟

در این پرسش از رابطه انسان با خود و انسان با سایر انسانها فراتر رفته و رابطه انسان با مبدأ جهان را از منظر تبعیض در عقلانیت می‌بینیم.

این شاخه گشوده شده است برای گردآوری روایاتی که از دوگانگی و «تبعیض در عقلانیت در رابطه با مبدأ جهان» گلایه می‌کند.

درستی دانش پزشكی با خطای طبیب، اما جهان پیچیده تدبیرگر ندارد!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۱۴-۱۱:۲۵:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۱۴-۱۱:۲۶:۱۷
    • کد مطلب:18475
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1380

یکی از شگفت‌ترین شگفتی‌های تاریخ، مظلومیت خداست. اصلا خداوند اولین مظلوم است.

به یکی از مظلومیتهای خدا که از مصادیق بسیار آشکار تبعیض در عقلانیت هم هست، توجه کنید:

امام صادق‌علیه السلام:… ای مفضل در شگفتم از مردمی که با این که (آشکارا) خطای طبیب را می‌بینند، اما دانش پزشکی را تخطئه نمی‌کنند؛ ولی با این که هیچ چیز جهان را بیهوده نمی‌بینند جهان را بی‌تدبیر می‌پندارند!…[1]

توضیح تضاد در عقلانیتی که در روایت آمده است این چنین است:

با این که در دانش پزشکی بارها و بارها خطای پزشک و پزشکی را مشاهده می‌کنیم، اما هیچ گاه اصل دانش پزشکی را زیر سؤال نمی‌بریم و آن را تخطئه نمی‌کنیم.

بخشی از دانش پزشکی بیانگر نظامی است که میان بیماری‌ها و داروها وجود دارد. در این نظام رابطه میان بیماری و منشأ آن و نیز چگونگی تأثیر درمان بر بیماری بیان می‌شود. به سخنی دیگر پزشکی علل و معلول‌های مؤثر در سلامت انسان را کشف و اثبات می‌کند.

آن چه به حوزه سلامت انسان مرتبط است، تنها بخش کوچکی از جهان است.

در سرتاسر جهان نیز همین نظام شگفت انگیز، قابل مشاهده است و حتی یک مورد هم خطا و بیهودگی در آن وجود ندارد.[2]

اما شگفتی و گلایه حضرت از این است که در عین حال که کل آفرینش چنین است، اما برخی آن را محصول اتفاق و تصادف می‌دانند و حاضر نیستند سبب خلقت آن را بپذیرند و آن را مهمل و بدون تدبیرگر می‌دانند!

به سخنی دیگر سبب و مسبب در بخش کوچکی از جهان که حوزه پزشکی است کاملا پذیرفته می‌شود، اما در کل جهان انکار می‌شود!

این گلایه یکی از تلخ‌ترین گلایه‌ها در حوزه رابطه انسان با مبدأ جهان و از مصادیق آشکار تبعیض در عقلانیت است.

 

[1]ـ أَعْجَبُ یا مُفَضَّلُ مِنْ قَوْمٍ لَا یقْضُونَ صِنَاعَةَ الطِّبِّ بِالْخَطَإِ وَ هُمْ یرَوْنَ الطَّبِیبَ یخْطِئُ وَ یقْضُونَ عَلَی الْعَالَمِ بِالْإِهْمَالِ وَ لَا یرَوْنَ شَیئاً مِنْهُ مُهْمَلًا بَلْ أَعْجَبُ مِنْ أَخْلَاقِ مَنِ ادَّعَی الْحِكْمَةَ حَتی جَهِلُوا مَوَاضِعَهَا فِی الْخَلْقِ فَأَرْسَلُوا أَلْسِنَتَهُمْ بِالذَّمِّ لِلْخَالِقِ جَلَّ وَ عَلَا بَلِ الْعَجَبُ مِنَ الْمَخْذُولِ مَانِی حِینَ ادَّعَی عِلْمَ الْأَسْرَارِ وَ عَمِی عَنْ دَلَائِلِ الْحِكْمَةِ فِی الْخَلْقِ حَتَّی نَسَبَهُ إِلَی الْخَطَإِ وَ نَسَبَ خَالِقَهُ إِلَی الْجَهْلِ تَبَارَكَ الْحَلِیمُ الْكَرِیمُ… بحارالانوار ج3 ص146

[2]- توجه به این نکته لازم است که اثبات بیهودگی و اهمال در جهان آفرینش غیر از عدم آگاهی از علل و حکمت و تدابیر به کار رفته در جهان است.

نیاز به پدیدآورنده در تمام اجزاء جهان، آری، اما در کل آن، نه!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۱-۱۱:۱۱:۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۱-۱۱:۱۵:۵۰
    • کد مطلب:18570
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1155

امام صادق‌علیه السلام در توحید مفضل از یکی از مصادیق تبعیض در عقلانیت این چنین سخن می‌گوید:

شگفت‌تر از تمام كفار، كسانی هستند كه منكر وجود خدا هستند، كسانی كه می‌خواهند آن چه (فوق مرتبه عقل است و)به عقل قابل درك نیست با حواس (پنجگانه) درك نمایند و هنگامی كه این امر (محال) را نمی‌یابند به انكار و تكذیب روی می‌آورند.

پس (اگر) بگویند چرا خداوند با خرد درك نمی‌شود (به آنان) پاسخ داده می‌شود به دلیل این كه او برتر از مرتبه خرد است؛‌ هم چنان كه چشم آن چه را كه برتر از مرتبه‌اش است درك نمی‌كند (خرد هم چنین است).

پس تو اگر سنگی را ببینی كه در هوا بلند می‌شود، می‌دانی كه پرتاب كننده‌ای آن را پرتاب كرده است.

این دانش تو (نسبت به پرتاب كننده سنگ) از طرف چشم نیست، بلكه از طرف خرد است؛ چرا كه خرد آن را تشخیص می‌دهد و (خرد است كه) می‌داند سنگ به خودی خود به بالا نمی‌رود.

آیا نمی‌بینی چگونه چشم بر مرز توانایی خود ایستاد و از آن نگذشت همین گونه خرد نیز بر مرز توانایی خود در باره خداوند می‌ایستد و از آن تجاوز نمی‌كند.

(همان گونه كه آن چه را چشم ندید انكار نكرد) و به خرد تعقل نمود كه در آن جا(یی سنگ پرتاب شده است) كسی است كه او را ندیده و به هیچ یك از حواس درك نكرده است.

همین گونه می‌گوییم خرد، خالق را آن چنان می‌شناسد كه (آن شناخت) اقرار را بر او لازم می‌كند، اما آن چنان شناختی ندارد كه احاطه به او را ایجاب كند.[1]

امام صادق علیه السلام در این روایت یکی از ژرف‌ترین و اساسی‌ترین مسائل شناختی را در قالب مثلی روان بیان می‌فرماید.

توضیح این که حوزه‌های معرفت و شناخت متفاوت است.

یک مرتبه از شناخت، شناخت خود انسان است، شناخت اصل این که «من هستم» (و نه کنه آن). در این حوزه هیچ حواسی دخالت ندارد.

مرتبه دیگری از شناخت، شناخت به حواس است. در مثالی که حضرت بیان فرموده‌اند «چشم می‌بیند که سنگی پرتاب شد».

مرتبه دیگری از شناخت، شناخت به خرد است. خرد می‌داند که «پدیده بدون پدیدآورنده محال و ناشدنی است».

در مثال حضرت «پدیده پرتاب سنگ» اثبات شده است. به حکم خرد «قطعا پرتاب کننده‌ای وجود دارد» که به خاطر موانع، چشم من از دیدنش قاصر و ناتوان است. در نتیجه اصل «پرتاب کننده» به حکم خرد ثابت می‌شود.

البته در این مثال اگر برخی از موانع وجود نداشت، امکان شناخت بیشتر چه توسط چشم و چه توسط خرد وجود داشت.

مرتبه دیگری از شناخت، در حوزه شناخت کنه ذات است که در بسیاری از موارد کمیت خرد در این حوزه لنگ می‌زند.

اینک به بیان مصداق تبعیض در عقلانیت می‌پردازیم.

در مثال یاد شده حوزه شناخت توسط چشم منحصر به دیدن «پرتاب سنگ» است. مسلما چشم از شناخت مرتبه بالاتر (یعنی وجود پرتاب کننده) ناتوان است.

اما با وجود ناتوانی قطعی چشم از شناخت مرتبه بالاتر، هرگز «وجود پرتاب کننده» را انکار نمی‌کند. بلکه چشم در این مرحله متوقف است. یعنی از یک سو اثبات «پرتاب کننده» از عهده چشم خارج است، چون در محدوده دید نیست. اما از سوی دیگر توانایی انکار «پرتاب کننده» را هم ندارد. از همین رو چشم نمی‌تواند قضاوتی نفیا و اثباتا داشته باشد.

از این رو در مثال یاد شده اگر خرد نباشد، راهی به اثبات «پرتاب کننده» وجود ندارد. هر چند ثبوتا، وجودش قطعی است.

این مطلب از سوی هر خردمندی پذیرفته شده است.

آن چه شگفتی امام صادق را برمی‌انگیزد این است که:

شناخت خرد نسبت به پرتاب کننده سنگ از راه این بود که هر پدیده‌ای پدید آورنده می‌خواهد.

همین شناخت نسبت به کل جهان جاری و ساری است. زیرا تمامی جهان پدیده است پس نیازمند پدیدآورنده است.

اما شناخت کنه ذات پدیدآورنده، در مرتبه خرد نیست، بلکه مربوط به حوزه‌ای بالاتر است.

از این رو خرد در شناخت کنه ذات متوقف است، یعنی نه چیزی را اثبات می‌کند و نه چیزی را می‌پذیرد.

اما منکرین خداوند در همین نقطه دچار تبعیض در عقلانیت شده‌اند.

یعنی با این که با ناتوانی و قصور چشم، هرگز منکر شناخت عقلانی نمی‌گردند، اما با ناتوانی قصور خرد، منکر شناخت مرتبه بالاتر از خرد (شناخت کنه ذات) می‌‌گردند و خداوند انکار می‌کنند.

این حدیث مشتمل بر بیان دو تضاد عقلانی از سوی کفار است.

یک تضاد عقلانی این است که کافران آن چه در مرتبه شناخت با چشم می‌پذیرند (توقف از انکار مرتبه بالاتر) در مرتبه شناخت با خرد نمی‌پذیرند و در مرتبه بالاتر از خرد متوقف نمی‌شوند، بلکه خداوند را انکار می‌کنند.

تضاد عقلانی دوم هم این است که لازمه انکار خداوند (به خاطر قصور از شناخت کنه ذات)، تعطیلی خرد است. زیرا به حکم خرد هر پدیده‌ای پدیدآورنده می‌خواهد. کافران این حکم را در همه جا می‌پذیرند، اما به پدیدآورنده جهان که می‌رسد آن را انکار می‌کنند.

امام صادق علیه السلام این مطالب بنیادین و اساسی را در قالب مثالی ساده بیان فرموده است.

هزاران هزار درود و سلام و صلوات بر جعفر بن محمد و تن و جان ما فدای حجت معبود و خدای عقول!

 

[1]ـ وَ أَعْجَبُ مِنْهُمْ جَمِیعاً الْمُعَطِّلَةُ الَّذِینَ رَامُوا أَنْ یدْرَكَ بِالْحِسِّ مَا لَا یدْرَكُ بِالْعَقْلِ فَلَمَّا أَعْوَزَهُمْ ذَلِكَ خَرَجُوا إِلَی الْجُحُودِ وَ التَّكْذِیبِ فَقَالُوا وَ لِمَ لَا یدْرَكُ بِالْعَقْلِ قِیلَ لِأَنَّهُ فَوْقَ مَرْتَبَةِ الْعَقْلِ كَمَا لَا یدْرِكُ الْبَصَرُ مَا هُوَ فَوْقَ مَرْتَبَتِهِ فَإِنَّكَ لَوْ رَأَیتَ حَجَراً یرْتَفِعُ فِی الْهَوَاءِ عَلِمْتَ أَنَّ رَامِیاً رَمَی بِهِ فَلَیسَ هَذَا الْعِلْمُ مِنْ قِبَلِ الْبَصَرِ بَلْ مِنْ قِبَلِ الْعَقْلِ لِأَنَّ الْعَقْلَ هُوَ الَّذِی یمَیزُهُ فَیعْلَمُ أَنَّ الْحَجَرَ لَا یذْهَبُ عُلُوّاً مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ أَ فَلَا تَرَی كَیفَ وَقَفَ الْبَصَرُ عَلَی حَدِّهِ فَلَمْ یتَجَاوَزْهُ فَكَذَلِكَ یقِفُ الْعَقْلُ عَلَی حَدِّهِ مِنْ مَعْرِفَةِ الْخَالِقِ فَلَا یعْدُوهُ وَ لَكِنْ یعْقِلُهُ بِعَقْلٍ أَقَرَّ أَنَّ فِیهِ نَفْساً وَ لَمْ یعَاینْهَا وَ لَمْ یدْرِكْهَا بِحَاسَّةٍ مِنَ الْحَوَاسِّ وَ عَلَی حَسَبِ هَذَا أَیضاً نَقُولُ إِنَّ الْعَقْلَ یعْرِفُ الْخَالِقَ مِنْ جِهَةٍ تُوجِبُ عَلَیهِ الْإِقْرَارَ وَ لَا یعْرِفُهُ بِمَا یوجِبُ لَهُ الْإِحَاطَةَ بِصِفَتِهِ بحارالأنوار ج : 3 ص : 147

کفایت شواهد اندک همه‌جا، اما شواهد بیشمار آفرینش، خیر!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۵-۱۱:۱۱:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18653
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1260

این هم چند گلایه تلخ و تند از امام صادق‌علیه السلام در توحید مفضل:

و اگر تو در خواص بعضی از ادویه و خوردنی‌ها تردید داشته باشی با دو یا سه بار آزمودن برایت آشكار می‌شود كه آن دارو یا خوردنی گرم است یا سرد.

آیا چنین نیست كه به دو سه آزمایش با قاطعیت این خاصیت را به او نسبت می‌دهی و تردید را نفی می‌كنی؟!

پس این نادانان را چه شده كه با این گواهان فراوان كه در بیشتر موارد از فراوانی قابل گردآوری نیستند، بر جهان به (داشتن) آفریننده و تدبیر (آشكار او) قضاوت نمی‌كنند؟!

اگر هم نیمی از جهان و آن چه در اوست، درستی آن را نشناخته بودیم، دوراندیشی و ادب اقتضا نمی‌كرد كه به (بیهودگی و تصادف) و بی‌تدبیری قضاوت كنیم؛ چرا كه در نیم دیگر آن، و آن چه كه در او درستی و (تدبیر) محكم بودن آن آشكار است، چیزی هست كه اندیشه را از سرعت بی‌جا در این قضاوت باز می‌داشت.

و چگونه این گونه می‌اندیشند با این كه هر چه را كه در جهان جستجو كنیم بر كمال درستی دیده می‌شود، آن چنان كه هیچ (تدبیری) به قلب خطور نمی‌كند مگر این كه (تدبیری) درست‌تر و بهتر از آن در آفرینش پیدا می‌شود.[1]

گلایه‌های امام صادق علیه السلام بیانگر تضادهای عقلانی متعددی است. نخستین تبعیض در عقلانیت این است که:

اگر بر امری چند شاهد صدق پیدا شود، همگان بدون درنگ آن را تصدیق می‌کنند. از جمله در پزشکی اگر دارویی را چند بار مصرف نماییم و نتیجه آن را بیابیم، تردید را از خود دور کرده و بدون درنگ می‌گوییم این دارو چنین خاصیتی دارد.

اما جهان آفرینش پر است از شواهد متقن و مسلم بر وجود آفریدگار و مدبر جهان. با این همه برخی دچار تردید شده و برخی دیگر دست به انکار آفریدگار می‌زنند.

این مورد نه تنها مصداق تبعیض در عقلانیت است، بلکه خیلی تلخ‌تر و دردناک‌تر از آن است. چرا که تبعیض در عقلانیت این است که مثلا اگر در مورد دارویی با صد مورد آزمایش به نتیجه قطعی می‌رسیم، اما با همین صد شاهد در آفرینش نسبت به اقرار به آفریدگار آن متوقف شویم.

این در حالی است که در پزشکی با شواهد بسیار اندک اقرار می‌کنیم اما در آفرینش با شواهد بیشمار انکار!

 

[1]ـ وَ لَوْ شَكَكْتَ فِی بَعْضِ الْأَدْوِیةِ وَ الْأَطْعِمَةِ فَیتَبَینُ لَكَ مِنْ جِهَتَینِ أَوْ ثَلَاثٍ أَنَّهُ حَارٌّ أَوْ بَارِدٌ أَ لَمْ تَكُنْ سَتَقْضِی عَلَیهِ بِذَلِكَ وَ تَنْفِی الشَّكَّ فِیهِ عَنْ نَفْسِكَ فَمَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْجَهَلَةِ لَا یقْضُونَ عَلَی الْعَالَمِ بِالْخَالِقِ وَ التَّدْبِیرِ مَعَ هَذِهِ الشَّوَاهِدِ الْكَثِیرَةِ وَ أَكْثَرُ مِنْهَا مَا لَا یحْصَی كَثْرَةً لَوْ كَانَ نِصْفُ الْعَالَمِ وَ مَا فِیهِ مُشْكِلًا صَوَابُهُ لَمَا كَانَ مِنْ حَزْمِ الرَّأْی وَ سَمْتِ الْأَدَبِ أَنْ یقْضَی عَلَی الْعَالَمِ بِالْإِهْمَالِ لِأَنَّهُ كَانَ فِی النِّصْفِ الْآخَرِ وَ مَا یظْهَرُ فِیهِ مِنَ الصَّوَابِ وَ الْإِتْقَانِ مَا یرْدَعُ الْوَهْمَ عَنِ التَّسَرُّعِ إِلَی هَذِهِ الْقَضِیةِ فَكَیفَ وَ كُلُّ مَا كَانَ فِیهِ إِذَا فُتِّشَ وُجِدَ عَلَی غَایةِ الصَّوَابِ حَتَّی لَا یخْطُرُ بِالْبَالِ شَی‏ءٌ إِلَّا وُجِدَ مَا عَلَیهِ الْخِلْقَةُ أَصَحَّ وَ أَصْوَبَ مِنْهُ بحارالانوار ج3 ص 142

گلايه‌های دین در رابطه انسان با جهان ديگر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۲:۷:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18323
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 897

شاخه‌ّهای پیشین به گلایه‌های دین در حوزه ۱- رابطه انسان با خود، ۲- رابطه انسان با سایر افراد، ۳- رابطه انسان با مبدأش اختصاص دارد.

همان گونه که گذشت نقطه آغازین انسان این جهان نبوده و مبدأی بسیار فراتر از تولد از مادر داشته است.

در سومین توسعه در نگرش، پایان و منتهای زندگی انسان مطرح می‌شود. مسلما مرگ نقطه پایانی انسان نیست و زندگی انسان پس از این جهان ادامه می‌یابد.

از این رو جای این درنگ هست که آیا اندیشه و باور و رفتار ما، با پایان واقعی زندگی‌مان سازگار است یا در این حوزه نیز دچار دوگانگی هستیم؟

گلایه‌های دین در رابطه انسان با جهان ديگر، در واقع چهارمین حوزه تبعیض در عقلانیت است که قابل درنگ و تأمل شایسته است.

این شاخه برای گردآوری روایاتی در این زمینه گشوده شده است.

آفرینش دنیا و مرگ موقت آری، اما آفرینش آخرت و مرگ قطعی نه!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۲۰-۱۷:۱۳:۴۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18520
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1207

در روایتی از امام سجاد علیه السلام مجموعه‌ای از شگفتی و تعجب‌های آن حضرت آمده است که همه آنها مصداق تبعیض در عقلانیت است. دو مورد آن متناسب با این شاخه است.

امام زین‌العابدین‌علیه السلام:… شگفتی و تمام شگفتی از كسی است كه هر روز و شب (در خواب موقتا) می‌میرد (و روح از بدنش جدا می‌گردد اما) باز هم (در عمل) منكر مرگ (خویش) است. و شگفتی و تمام شگفتی از كسی است كه با این كه (آفرینش) زندگی اول (و دنیا) را می‌بیند (آفرینش) زندگی دوم (و آخرت) را انكار می‌كند![1]

در این بخش از روایت دو تضاد عقلانی آمده است.

تضاد عقلانی نخست این است در عین حالی که انسان روزانه با مرگ موقت (و خروج روح از بدن) در خواب سر و کار دارد، اما با این همه باز هم منکر مرگ است (و در عمل خود را برای مرگ آماده نمی‌کند).

تضاد عقلانی دوم هم این است که با این که آفرینش دنیا مشهود انسان است، اما باز هم آفرینش آخرت (و زندگی دوباره پس از مرگ) را انکار می‌کند.

در بخشهای دیگر این روایت مواردی دیگر از تبعیض در عقلانیت بیان شده که در جای مناسب آورده می‌شود.

 

[1]ـ سَمِعْتُ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ ع وَ هُوَ یقُولُ عَجَباً لِلْمُتَكَبِّرِ الْفَخُورِ الَّذِی كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ غَداً جِیفَةٌ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ شَكَّ فِی اللَّهِ وَ هُوَ یرَی الْخَلْقَ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمَوْتَ وَ هُوَ یمُوتُ فِی كُلِّ یوْمٍ وَ لَیلَةٍ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَی وَ هُوَ یرَی النَّشْأَةَ الْأُولَی وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدَارِ الْفَنَاءِ وَ تَرَكَ دَارَ الْبَقَاءِ بحارالأنوار 75 142باب 21

پذیرش آخرت بدون آمادگی برای آن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۴-۱۸:۵۷:۳۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۴-۱۸:۵۷:۳۱
    • کد مطلب:18574
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1318

یکی دیگر از گلایه‌های دین این است که با یقین به سرای جاوید و آخرت اما برای آن کاری صورت نمی‌پذیرد بلکه تمامی تلاشهای برای دنیای فانی است. این تبعیض در عقلانیت پیامبر صلی الله علیه و آله را شگفت کرده است.

واقعا كه شگفتی و تمام شگفتی از كسی است كه سرای جاویدان را تصدیق كرده است در حالی كه برای سرای فانی تلاش می‌كند و نیز شناخته است كه خشنودی خداوند در فرمانبرداری اوست در حالی كه در مخالفت او تلاش می‌كند![1]

شگفتا از كسی كه یقین به حساب فردا دارد اما كاری نمی‌كند![2]

در این دو حدیث پیامبر از این تعجب می‌کند که انسان با این که برای دنیای محدود خود این اندازه تلاش می‌کند چرا برای جهان ابدی خود تلاش نمی‌کند؟!

منشأ این تعجب حضرت نیز یک تضاد عقلانی آشکار است.

 

[1]ـ إِنَّ الْعَجَبَ كُلَّ الْعَجَبِ لِمَنْ صَدَّقَ بِدَارِ الْبَقَاءِ وَ هُوَ یسْعَی لِدَارِ الْفَنَاءِ وَ عَرَفَ أَنَّ رِضَا اللَّهِ فِی طَاعَتِهِ وَ هُوَ یسْعَی فِی مُخَالَفَتِهِ بحارالأنوار 74 184باب 7

[2]ـ وَ عَجَباً لِمَنْ أَیقَنَ بِالْحِسَابِ غَداً ثُمَّ هُوَ لَا یعْمَلُ مستدرك‏الوسائل 1 12318

آبادانی دنیا فانی آری، اما آبادانی آخرت باقی نه!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۶/۰۲-۱۲:۳۵:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18665
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1194

یکی از مصادیق تبعیض در عقلانیت در این گلایه امام زین‌العابدین‌علیه السلام بیان شده است:

شگفتی و تمام شگفتی از كسی است كه سرای فانی را آباد می‌كند و سرای باقی را رها می‌كند![1]

تضاد عقلانی مطرح شده در این روایت عبارت از این است که:

از یک سو تلاش برای آبادانی این دنیاست که قطعا پایان می‌پذیرد و فنا می‌شود.

اما از سوی دیگر برای جهان دیگر که جاویدان است، هرگز تلاشی نمی‌کنیم.

تبعیض در عقلانیت، رفتار دوگانه در شرایط مساوی است.

اما تبعیض یاد شده در این روایت، از بدترین نوع تبعیض است. چرا که دنیا فانی و آخرت باقی است، اما باز هم تلاش ما در آبادانی آخرت، نه تنها مساوی با تلاش برای آبادانی آخرت نیست، بلکه معکوس است.

 

[1]ـ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِعَامِرِ دَارِ الْفَنَاءِ وَ یتْرُكُ دَارَ الْبَقَاءِ بحارالانوار ج7 ص42

گلایه‌های تشیع در رابطه با خلافت و…

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۲:۸:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18324
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2025

بخش بزرگی از روایات در بحث خلافت، گلايه‌هاي تند و تلخی است در ارتباط با غصب خلافت.

این گلايه‌هاي تند و تلخ در واقع فریاد دوگانگی منطق غاصبین یا همان «تبعیض در عقلانیت در  حوزه خلافت» است.

البته طرح دوگانگی و «تبعیض در عقلانیت در رابطه با خلافت» منحصر به روایات نیست. بلکه به دليل درگير بودن با مسايل زنده روز، از آغاز دوران پس از پيامبر‌صلی الله علیه و اله آغاز و تا كنون هم ادامه دارد.

كتابهايی چون الغدير علامه امينی از اين مطالب پر است. همچنین كتابهای مستقلی نيز در همين راستا تأليف شده است؛ مانند كتاب «التعجب من اغلاط العامة فی مسألة الامامة» از ابوالفتح كراجكي.

این شاخه گشوده شده است برای گردآوری روایاتی که از دوگانگی و «تبعیض در عقلانیت در رابطه با خلافت» گلایه می‌کند.

یک چشم نباش! یکی را برگزین، یا بینایی یا کوری!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۲:۹:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18325
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1356

روایت بسیار جالبی است که با ظرافت فوق العاده‌ای «تبعیض در عقلانیت» را مطرح کرده است.

مردی بر امیرالمؤمنین وارد شد و گفت: ای امیرالمؤمنین به راستی که من تو را دوست دارم، اما فلانی را هم (نام برخی از دشمنان حضرت را به زبان آورد) دوست دارم.

امام فرمود: اما الان تو یک چشم هستی. (یک چشمت را بر واقعیت گشوده‌ای و مرا لایق دوست داشتن دیده‌ای. اما چشم دیگرت را بر معایب و جنایات دشمن من بسته‌ای و او را هم دوست داری)

یا (باید کاملا) کور شوی (و هیچ واقعیتی را نبینی، حتی مرا هم دوست نداشته باشی)

و یا این که (کاملا) بینا شوی (و تمام واقعیت را آن چنان که هست ببینی، هم مرا دوست داشته باشی و هم با دشمنم دشمن باشی)[1]

این روایت با صراحت به تبعیض در عقلانیت اشاره می‌کند و دوگانی در دوستی داشتن امیرالمؤمنین همراه با دوست داشتن دشمن حضرت را ناشی از دوگانگی در بینایی می‌بیند.

این حقیقت مهم با ادبیات مختلفی بیان می‌شود. از جمله این ضرب المثل معروف «یا رومی روم یا زنگی زنگ» همچنین «قربان شوم خدا را یک بام و دو هوا را» و…

اما بیان مولا امیرالمؤمنین آن چنان عمیق است که خِرَد را به وجد می‌آورد.  

 

[1]- إِنَّ رَجُلًا قَدِمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أُحِبُّكَ وَ أُحِبُّ فُلَاناً وَ سَمَّى بَعْضَ أَعْدَائِهِ فَقَالَ ع أَمَّا الْآنَ‏ فَأَنْتَ‏ أَعْوَرُ فَإِمَّا أَنْ تَعْمَى وَ إِمَّا أَنْ تُبْصِرُ.

خلافت با قرابت از ديگران آری و از اميرالمؤمنين‌علیه السلام هرگز!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۲:۱۱:۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۲۹-۱۲:۱۳:۵۳
    • کد مطلب:18326
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1327

هنگامی كه غاصبین مولا علی‌علیه السلام را به بیعت اجباری كشاندند، در بخشی از پاسخ حضرت چنین آمده است:

شما سزاوارترید به بیعت با من؛ چرا كه خلافت را با این استدلال از انصار گرفتید كه ما خویش پیامبر‌ صلی الله علیه و اله هستیم.

در حالی كه اینك آن را به غصب از ما می‌گیرید؛ آیا شما به این پندار به انصار نگفتید كه به خاطر نزدیكی موقعیتتان نسبت به پیامبر اولای به خلافت هستید و انصار این استدلال را پذیرفتند و امارت را به شما تسلیم كردند؟!

من به مانند استدلال شما بر علیه انصار، بر خود شما احتجاج می‌كنم كه من نزدیكترین كس به پیامبر در زمان حیات و ممات آن حضرت هستم…[1]

استدلال غاصبان خلافت برای تصدی خلافت، هم قبیله بودن با پیامبر، مهاجر بودن و پدر زنی پیامبر بود.

گلایه امیرالمؤمنین این است اگر شما با این امتیاز سزاوار خلافت هستید، من که در همه این امور (و سایر آن) بر شما پیشی گرفته‌ام؛ پس چرا همین استدلال بر من منطبق نمی‌گردد؟!

در جای دیگر حضرت فریاد برمی‌آورند كه:

ای شگفتا آیا خلافت به صحابی بودن پیامبر ثابت می‌شود ولی به صحابی بودن و خویشاوندی (در بعضی از نسخ به خویشاوندی و تصریح پیامبر) با هم ثابت نمی‌شود؟![2]

این گونه گلایه‌ها بیانگر «تبعیض در عقلانیت» در منطق غاصبین است که برای غصب آن از انصار و مهاجرین به قرابت و… استدلال کردند، اما همین منطق را در شاه مصداق آن یعنی امیرالمؤمنین نمی‌پذیرند.

 

[1]ـ فَقَالَ لَهُ بَایعْ أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ عَلِی أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْهُ وَ أَنْتُمْ أَوْلَی بِالْبَیعَةِ لِی أَخَذْتُمْ هَذَا الْأَمْرَ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ احْتَجَجْتُمْ عَلَیهِمْ بِالْقَرَابَةِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ تَأْخُذُونَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ غَصْباً أَ لَسْتُمْ زَعَمْتُمْ لِلْأَنْصَارِ أَنَّكُمْ أَوْلَی بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْهُمْ لِمَكَانِكُمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَعْطَوْكُمُ الْمَقَادَةَ وَ سَلَّمُوا لَكُمُ الْإِمَارَةَ وَ أَنَا أَحْتَجُّ عَلَیكُمْ بِمِثْلِ مَا احْتَجَجْتُمْ عَلَی الْأَنْصَارِ أَنَا أَوْلَی بِرَسُولِ اللَّهِ حَیاً وَ مَیتاً بحارالانوار ج28 ص185

[2]ـ وا عجبا أ تكون الخلافة بالصحابة و لا تكون بالصحابة و القرابة و یروی و القرابة و النص خصائص‏الأئمة(ع)111

خلیفه رسول یا خلیفه مردم؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۳۰-۱۱:۴۷:۵۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۳۰-۱۱:۴۸:۴۱
    • کد مطلب:18359
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1576

هنگامی كه پیامبر‌صلی الله علیه و اله از دنیا رفت ابوبكر به اسامه (امیر لشگری كه به فرمان پیامبر‌صلی الله علیه و اله همگان از جمله ابوبكر تحت فرمان او بودند) چنین نامه نوشت از ابوبكر خلیفه پیامبر‌صلی الله علیه و اله به اسامه؛ اما بعد پس به راستی كه مسلمانان بعد از مرگ پیامبر‌صلی الله علیه و اله بر (خلافت) من اتفاق نظر داشتند و مرا خلیفه نمودند وقتی نامه‌ام رسید (از جنگ صرف نظر كن) و باز آی. اسامه در پاسخ نوشت اما بعد به راستی كه نامه‌ای از تو برایم آمد كه آخرش اولش را باطل می‌كند؛ به من نوشتی از ابوبكر خلیفه (از جانب) رسول خدا‌صلی الله علیه و اله سپس خبر دادی كه مسلمانان تو را خلیفه كردند (و از جانب آنان خلیفه شده‌ای).

سپس هنگامی كه اسامه به مدینه بازگشت به ابوبكر گفت ای ابوبكر آیا به یاد نداری كه زمانی كه پیامبر‌صلی الله علیه و اله به ما فرمان داد بر علی‌علیه السلام با عنوان امارت بر مؤمنین سلام كنیم پس تو (تشكیك كردی و) گفتی آیا این فرمان از جانب خدا و رسول اوست؟ حضرت فرمود آری سپس عمر هم گفت آیا این فرمان از جانب خدا و رسول است؟ حضرت فرمود آری پس از این مردم برخواستند و به عنوان امیر مؤمنان بر علی‌علیه السلام سلام كردند من هم كه در آن هنگام از همه كم سن و سال‌تر بودم، برخواستم و با همین عنوان بر علی‌علیه السلام سلام كردم، آیا این جریان را به یاد نداری؟!

ابوبكر پاسخ داد خداوند نبوت و خلافت را برای خاندان پیامبر‌صلی الله علیه و اله جمع نمی‌كند.[1]

به این بخش از پاسخ اسامه دقت نمایید:

از تو برایم آمد كه آخرش اولش را باطل می‌كند؛ به من نوشتی از ابوبكر خلیفه (از جانب) رسول خدا‌صلی الله علیه و اله سپس خبر دادی كه مسلمانان تو را خلیفه كردند (و از جانب آنان خلیفه شده‌ای).

این همان تناقض و تبعیض در عقلانیت است.

 

[1]ـ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ كَتَبَ أَبُو بَكْرٍ إِلَی أُسَامَةَ بْنِ زَیدٍ مِنْ أَبِی بَكْرٍ خَلِیفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ إِلَی أُسَامَةَ بْنِ زَیدٍ، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمُسْلِمِینَ اجْتَمَعُوا عَلَی لَمَّا أَنْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِی هَذَا فَأَقْبِلْ. قَالَ فَكَتَبَ إِلَیهِ أُسَامَةُ بْنُ زَیدٍ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّهُ جَاءَنِی كِتَابٌ لَكَ ینْقُضُ آخِرُهُ أَوَّلَهُ، كَتَبْتَ إِلَی مِنْ أَبِی بَكْرٍ خَلِیفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ، ثُمَّ أَخْبَرْتَنِی أَنَّ الْمُسْلِمِینَ اجْتَمَعُوا عَلَیكَ. قَالَ فَلَمَّا قَدِمَ عَلَیهِ قَالَ لَهُ یا أَبَا بَكْرٍ أَ مَا تَذْكُرُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ حِینَ أَمَرَنَا أَنْ نُسَلِّمَ عَلَی عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ، فَقُلْتَ أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ لَكَ نَعَمْ، ثُمَّ قَامَ عُمَرُ فَقَالَ أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ، ثُمَّ قَامَ الْقَوْمُ فَسَلَّمُوا عَلَیهِ، فَكُنْتُ أَصْغَرَكُمْ سِنّاً، فَقُمْتُ فَسَلَّمْتُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یكُنْ لِیجْمَعَ لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ. بحارالأنوار ج : 29 ص : 96

اگر خلافت به پیرمردی است، من پیرمردترم!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۳۱-۱۰:۵۹:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18366
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1397

می‌گویند گاهی پینه بر پینه دوز هم گشاد می‌آید. یک مصداقش خلافت ابوبکر برای پدر ابوبکر است. توجه کنید:

هنگامی كه پیامبر‌صلی الله علیه و اله از دنیا رفت ابوقحافه (پدر ابوبكر) در طائف بود كه با ابوبكر بیعت شد. ابوبكر به پدرش چنین نامه نوشت از خلیفه رسول خدا‌صلی الله علیه و اله به ابوقحافه اما بعد پس به درستی كه مردم به خلافت من راضی شدند و من امروز خلیفه خدا هستم اگر نزد ما آیی برایت بهتر است.

هنگامی كه ابوقحافه نامه را خواند به آورنده‌ی آن گفت چه چیز آنان را از پذیرش خلافت علی‌علیه السلام باز داشت؟ پاسخ داد علی‌علیه السلام جوان بود و علاوه بر این (در جنگهای زمان پیامبر‌صلی الله علیه و اله) از قریش و غیر قریش بسیار كشته است (و منافقان كینه او را به دل دارند) و ابوبكر مسن‌تر از اوست. ابوقحافه گفت اگر معیار در خلافت سن است پس من (كه سنم زیادتر است) سزاوارتر از ابوبكر به خلافت هستم. البته كه به علی‌علیه السلام ستم و حقش را پایمال كردند به راستی كه پیامبر‌صلی الله علیه و اله با علی‌علیه السلام بیعت كرد و ما را به بیعت با او فرمان داد.

سپس به ابوبكر چنین نوشت: از ابوقحافه به ابوبكر اما بعد نامه‌ای از تو به من رسید؛ آن را نامه‌ی احمقی یافتم كه بخشی از آن بخش دیگرش را باطل می‌كند؛ یك بار می‌گویی خلیفه خدا و یك بار می‌گویی خلیفه رسول خدا و یك بار می‌گویی مردم به خلافت من راضی شدند و (از این تناقضات روشن می‌شود كه) این امر مشكوك است…[1]

این بخش از پاسخ پدر ابوبکر جالب است که می‌گوید:

آن را نامه‌ی احمقی یافتم كه بخشی از آن بخش دیگرش را باطل می‌كند

این جمله خود تعبیری کلی است از تناقض در عقلانیت.

یک مصداق از تناقض در عقلانیت این گونه بیان شده است:

ابوقحافه گفت اگر معیار در خلافت سن است پس من (كه سنم زیادتر است) سزاوارتر از ابوبكر به خلافت هستم.

این سخن پدر ابوبکر ناظر به تبعیض در عقلانیت غاصبین در غصب خلافت است.

 

[1]ـ أَنَّ أَبَا قُحَافَةَ كَانَ بِالطَّائِفِ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ بُویعَ لِأَبِی بَكْرٍ، فَكَتَبَ إِلَی أَبِیهِ كِتَاباً عُنْوَانُهُ مِنْ خَلِیفَةِ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی أَبِی قُحَافَةَ، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَرَاضَوْا بِی، فَأَنَا الْیوْمَ خَلِیفَةُ اللَّهِ، فَلَوْ قَدِمْتَ عَلَینَا لَكَانَ أَحْسَنَ بِكَ. فَلَمَّا قَرَأَ أَبُو قُحَافَةَ الْكِتَابَ قَالَ لِلرَّسُولِ مَا مَنَعَهُمْ مِنْ عَلِی قَالَ الرَّسُولُ هُوَ حَدَثُ السِّنِّ، وَ قَدْ أَكْثَرَ الْقَتْلَ فِی قُرَیشٍ وَ غَیرِهَا، وَ أَبُو بَكْرٍ أَسَنُّ مِنْهُ. قَالَ أَبُو قُحَافَةَ إِنْ كَانَ الْأَمْرُ فِی ذَلِكَ بِالسِّنِّ فَأَنَا أَحَقُّ مِنْ أَبِی بَكْرٍ، لَقَدْ ظَلَمُوا عَلِیاً حَقَّهُ، وَ لَقَدْ بَایعَ لَهُ النَّبِی وَ أَمَرَنَا بِبَیعَتِهِ. ثُمَّ كَتَبَ إِلَیهِ مِنْ أَبِی قُحَافَةَ إِلَی أَبِی بَكْرٍ أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ أَتَانِی كِتَابُكَ، فَوَجَدْتُهُ كِتَابَ أَحْمَقَ ینْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضاً، مَرَّةً تَقُولُ خَلِیفَةُ اللَّهِ، وَ مَرَّةً تَقُولُ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ، وَ مَرَّةً تَرَاضَی بِی النَّاسُ، وَ هُوَ أَمْرٌ مُلْتَبِسٌ، فَلَا تَدْخُلَنَّ فِی أَمْرٍ یصْعُبُ عَلَیكَ الْخُرُوجُ مِنْهُ غَداً، وَ یكُونُ عُقْبَاكَ مِنْهُ إِلَی النَّدَامَةِ، وَ مَلَامَةِ النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ، لَدَی الْحِسَابِ یوْمَ الْقِیامَةِ، فَإِنَّ لِلْأُمُورِ مَدَاخِلَ وَ مَخَارِجَ، وَ أَنْتَ تَعْرِفُ مَنْ هُوَ أَوْلَی مِنْكَ بِهَا، فَرَاقِبِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، وَ لَا تَدَعَنَّ صَاحِبَهَا، فَإِنَّ تَرْكَهَا الْیوْمَ أَخَفُّ عَلَیكَ وَ أَسْلَمُ لَكَ. بحارالأنوار 29 95

صلاحیت علی برای خلافت، نه، اما برای شورا خلافت، آری!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۰۱-۱۶:۱۳:۱۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۰۱-۱۶:۱۳:۴۱
    • کد مطلب:18375
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1308

در حدیثی بسیار جالب، یکی از تضادهای عقلانی دستگاه غصب خلافت این چنین آمده است:

هنگامی كه عمر برای (خلافت بعد از خودش اسامی شش نفر را برای) شورا در نامه‌ای نوشت، نام عثمان را در اول صفحه و نام علی‌علیه السلام را در آخر همه نوشت.

عباس گفت ای ابا الحسن ای امیرالمؤمنین من روز مرگ پیامبر‌صلی الله علیه و اله از تو خواستم كه دست دراز كن با تو بیعت كنیم كه (با توجه به توطئه‌هایی که از سوی منافقین در جریان است) خلافت از آن كسی است كه در بیعت پیشی بگیرد؛ اما تو با من مخالفت كردی تا این كه با ابوبكر بیعت شد.

و من امروز هم می‌خواهم كه (در شورا شركت نكنی چرا كه) عمر نام تو را در فهرست شورا، در ردیف آخر قرار داده است و (این اشاره‌ای است كه) آنها تو را از شورا خارج می‌كنند، پس از من گوش كن و داخل شورا نشو.

امیرالمؤمنین‌علیه السلام پاسخی به عباس نداد. وقتی كه با عثمان بیعت شد، عباس به آن حضرت گفت مگر من (این توطئه را) به تو نگفتم؟!

حضرت پاسخ داد ای عمو مطلبی بر تو پوشیده مانده است. آیا نشنیدی سخن عمر بر منبر را كه گفت خداوند برای اهل بیت، خلافت و نبوت را جمع نمی‌كند؟! من خواستم (با شركت در شورا، صلاحیت اهل بیت برای خلافت از نظر عمر را در تاریخ ثبت كنم و) دروغ آن روز او را به زبان خودش (در شورا) ثابت كنم تا مردم بدانند كه گفته دیروز او دروغِ باطل بوده است و ما شایسته خلافت هستیم. در این هنگام عباس (پذیرفت و) ساكت شد.[1]

در این حدیث تبعیض در عقلانیت بین دو امر است:

امر نخست دروغ عمر در این که «خداوند برای اهل بیت، خلافت و نبوت را جمع نمی‌كند».

امر دوم هم «شرکت دادن امیرالمؤمنین در شورای خلافت توسط خود عمر است».

امیرالمؤمنین هم با این که می‌دانست طبق برنامه از پیش تدوین شده، خلیفه نخواهد شد، اما برای رسوا کردن این تبعیض در شورا  شرکت جست.

 

[1]ـ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ، قَالَ لَمَّا كَتَبَ عُمَرُ كِتَابَ الشُّورَی بَدَأَ بِعُثْمَانَ فِی أَوَّلِ الصَّحِیفَةِ وَ أَخَّرَ عَلِیاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ السَّلَامُ فَجَعَلَهُ فِی آخِرِ الْقَوْمِ، فَقَالَ الْعَبَّاسُ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یا أَبَا الْحَسَنِ أَشَرْتُ عَلَیكَ فِی یوْمَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ أَنْ تَمُدَّ یدَكَ فَنُبَایعَكَ فَإِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لِمَنْ سَبَقَ إِلَیهِ، فَعَصَیتَنِی حَتَّی بُویعَ أَبُو بَكْرٍ، وَ أَنَا أُشِیرُ عَلَیكَ الْیوْمَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ كَتَبَ اسْمَكَ فِی الشُّورَی وَ جَعَلَكَ آخِرَ الْقَوْمِ وَ هُمْ یخْرِجُونَكَ مِنْهَا، فَأَطِعْنِی وَ لَا تَدْخُلْ فِی الشُّورَی ، فَلَمْ یجِبْهُ بِشَی‏ءٍ، فَلَمَّا بُویعَ عُثْمَانُ قَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ. قَالَ لَهُ یا عَمِّ إِنَّهُ قَدْ خَفِی عَلَیكَ أَمْرٌ، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَهُ عَلَی الْمِنْبَرِ مَا كَانَ اللَّهُ لِیجْمَعَ لِأَهْلِ هَذَا الْبَیتِ الْخِلَافَةَ وَ النُّبُوَّةَ فَأَرَدْتُ أَنَّ یكَذِّبَ نَفْسَهُ بِلِسَانِهِ فَیعْلَمَ النَّاسُ أَنَّ قَوْلَهُ بِالْأَمْسِ كَانَ كَذِباً بَاطِلًا، وَ أَنَّا نَصْلُحُ لِلْخِلَافَةِ، فَسَكَتَ الْعَبَّاسُ. بحارالأنوار ج : 31 ص : 355

خلافت با سوابق تیره آری، اما با سوابق درخشان، هرگز!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۰۲-۱۰:۱۰:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18377
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1401

حدیث زیر دربردارنده برخی از گلایه‌های تلخ مولا علی علیه السلام است:

آگاه باشید به راستی شگفت‌ترین شگفتی از نادانان وگمراهان این امت است و از كسانی كه امت را به سوی آتش كشاندند و سوق دادند؛‌ چرا كه اینان به راستی از پیامبر شنیدند كه بارها و بارها فرمود هیچ امتی با وجود فردی داناتر، زمام امرش را به كسی دیگر نسپرد، مگر این كه رو به سقوط آرند تا این كه بازگردند و آن چه ترك كرده بودند انجام دهند؟!

با این همه باز هم كارشان را به سه گروه قبل از من سپردند كه هیچ كدامشان قرآن را جمع نكرد و مدعی علم به قرآن و سنت پیامبر نشد و به براستی كه یقینا می‌دانند من داناترین آنان به كتاب خدا و سنت پیامبرش و فقیه‌ترین آنان و قاری‌ترین آنان نسبت به كتاب خدا و آگاه‌ترین آنان به حكم خداوند هستم.

و نیز هیچ كدام از سه نفر قبلی سابقه درستی با پیامبر نداشتند و خود را در میدان‌های حضور به زحمت نینداختند و از ترس و پستی و میل به بیشتر زنده ماندن نه تیری پرتاب كردند و نه نیزه‌ای زدند و نه شمشیری…

و آنان به راستی می‌دانند كه در میانشان كسی كه شایسته مقام من باشد وجود ندارد كسی غیر از من كه با شجاعان مبارزه كند و دژها را بگشاید.

هیچ گاه گرفتاری شدید بر پیامبر نازل نشد و هیچ گاه چیزی آن حضرت را ناراحت نكرد و هیچ گاه آن حضرت در كارها گرفتار تنگی و دشواری نشد، مگر این كه فرمود برادرم كجاست؟ شمشیرم كجاست؟ نیزه‌ام كجاست؟ برطرف كننده غم من كجاست؟ پس مرا به دل سختی‌ها می‌فرستاد و من پیش می‌رفتم و جان فدایی می‌كردم و خداوند به دست من غصه را از چهره آن حضرت می‌زدود[1]

در این حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام از یک سوابق درخشان خود را بیان می‌کند و از سوی دیگر به سوابق خلفای غاصب اشاره می‌فرماید.

آن چه حضرت را به شدت شگفت زده کرده این گونه بیان می‌فرماید:

شگفت‌ترین شگفتی از نادانان وگمراهان این امت است… با این همه باز هم كارشان را به سه گروه قبل از من سپردند…

این شگفتی مولا علی ناشی از بدترین نوع تبعیض در عقلانیت است.

 

[1]ـ [ألا] إن العجب كل العجب من جهال هذه الأمة و ضلالها و قادتها و ساقتها إلی النار لأنهم قد سمعوا رسول الله ص یقول عودا و بدءا ما ولت أمة رجلا قط أمرها و فیهم أعلم منه إلا لم یزل أمرهم یذهب سفالا حتی یرجعوا إلی ما تركوا فولوا أمرهم قبلی ثلاثة رهط ما منهم رجل جمع القرآن و لا یدعی أن له علما بكتاب الله و لا سنة نبیه ص و قد علموا [یقینا] أنی أعلمهم بكتاب الله و سنة نبیه و أفقههم و أقرأهم لكتاب الله و أقضاهم بحكم الله و أنه لیس رجل من الثلاثة له سابقة مع رسول الله ص و لا عناء معه فی جمیع مشاهده فلا رمی بسهم و لا طعن برمح و لا ضرب بسیف جبنا و لؤما و رغبة فی البقاء و قد علموا أن رسول الله ص قاتل بنفسه فقتل أبی بن خلف و قتل مسجع بن عوف و كان من أشجع الناس و أشدهم لقاء و أحقهم بذلك و [قد علموا یقینا أنه‏] لم یكن فیهم أحد یقوم مقامی و لا یبارز الأبطال و لا یفتح الحصون غیری و لا نزلت برسول الله ص شدیدة قط و لا كربه أمر و لا ضیق و لا مستصعب من الأمر إلا قال أین أخی علی أین سیفی أین رمحی أین المفرج [غمی‏] عن وجهی فیقدمنی فأتقدم فأفدیه بنفسی و یكشف الله بیدی الكرب عن وجهه كتاب‏سلیم‏بن‏قیس696

ابوبكر مأمور است یا امیر؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۰۴-۱۰:۲:۴۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۰۴-۱۰:۲:۴۵
    • کد مطلب:18387
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1564

خلافت ابوبکر مصداق تبعیض در عقلانیت است. این بار از زبان اسامه:

هنگامی كه ابوبكر خبر خلافتش را به اسامه داد اسامه گفت من و همراهانم تو را متولی خلافت نكردیم (از سوی دیگر) پیامبر كه مرا امیر لشكر مسلمین قرار داد، مرا از این سمت نسبت به تو و عمر عزل نفرمود و تو و رفیقت بدون اجازه من از لشگر بازگشتید و هیچ چیز بر پیامبر پنهان نبود با وجود این مرا بر شما امیر ساخت و شما را امیر نساخت.

ابوبكر در برابر این استدلال اسامه درماند و تصمیم به مخلوعیت خودش گرفت كه عمر او را باز داشت.

اسامه بر در مسجد ایستاد و فریاد زد ای مسلمانان شگفت است از مردی كه پیامبر مرا بر او امیر ساخت او مرا از امارت عزل كرده و بر من امیر شده است![1]

اما موارد تبعیض در عقلانیت مطرح شده در حدیث:

جانشینی ابوبکر از پیامبر دو صورت دارد: یا توسط مردم به جانشینی برگزیده شده یا توسط پیامبر.

جانشین شدن ابوبکر توسط مردم، با این که گروه‌های متعددی راضی به خلافت ابوبکر نبودند، مصداق تضاد در عقلانیت است.

جانشین شدن ابوبکر توسط خود پیامبر نیز با این که به حکم صریح پیامبر ابوبکر مأمور بود از اسامه پیروی کنند (و این حکم هرگز منسوخ نشد) در تضاد است.

 

[1]ـ وَ لَمَّا بَعَثَ أَبُو بَكْرٍ إِلَی أُسَامَةَ یخْبِرُهُ بِخِلَافَتِهِ، قَالَ أَنَا وَ مَنْ مَعِی مَا وَلَّینَاكَ أَمْرَنَا، وَ لَمْ یعْزِلْنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَنْكُمَا، وَ أَنْتَ وَ صَاحِبُكَ بِغَیرِ إِذْنِی رَجَعْتُمَا، وَ مَا خَفِی عَلَی النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ مَوْضِعٌ، وَ قَدْ وَلَّانِی عَلَیكُمَا وَ لَمْ یوَلِّكُمَا، فَهَمَّ الْأَوَّلُ أَنْ یخْلَعَ نَفْسَهُ فَنَهَاهُ الثَّانِی، فَرَجَعَ أُسَامَةُ وَ وَقَفَ بِبَابِ الْمَسْجِدِ وَ صَاحَ یا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ عَجَباً لِرَجُلٍ اسْتَعْمَلَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَعَزَلَنِی وَ تَأَمَّرَ عَلَی، بحارالأنوار 30 432

وقتی به علی می‌رسد انصاف می‌پرد!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۰۶-۱۱:۱۶:۲۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۰۶-۱۶:۵۹:۵۴
    • کد مطلب:18402
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1587

در حدیث مفصلی چند گلایه تلخ از امام سجاد نقل شده است.

گلایه نخست حضرت این تبعیض در عقلانیت است که:

مسلمانان این امتیاز را به ابوبکر و عمر و عثمان می‌دهند که هم آنان را دوست دارند و هم بدون استثنا از دشمنان آنان بیزاری می‌جویند.

اما نسبت به علی بن ابی طالب ادعا می‌کنند که او را دوست دارند، ولی به دشمنانش که می‌رسند کارهای آنان را توجیه کرده و به هیچ وجه تن به بیزاری از دشمنان علی نمی‌دهند.

در حالی که پیامبر به دوستی با او و دشمنی با دشمنانش سفارش خاص فرموده است.

این گلایه خود شامل چند نقطه از تبعیض در عقلانیت است:

یکی این که چگونه دوستی دوست، با دشمنی با دشمن او، قابل اجتماع است.

دیگری هم این که با سفارش ویژه پیامبر نسبت به امیرالمؤمنین، تنها به دوستی ادعایی او بسنده می‌کنند، اما نسبت به کسانی که پیامبر سفارشی هم نسبت به آنها ندارد، ملتزم به دوستی آنها و دشمنی با دشمنان آنها هستند.

گلایه دوم امام سجاد نیز این تبعیض در عقلانیت است که:

وقتی کرامتی برای دشمنان امیرالمؤمنین جعل شود، به راحتی پذیرفته می‌شود.

اما تا پای کرامت امیرالمؤمنین به میان می‌آید به آن اشکال می‌کنند.

اینک متن حدیث:

امام زین العابدین‌علیه السلام روزی در مجلسی جریان جنگ تبوك را نقل می‌فرمود تا این كه… پیامبر‌صلی الله علیه و اله فرمود ای علی‌علیه السلام به خاطر این كه دوست داری سیر پیامبر ‌صلی الله علیه و اله (و) سایر احوال او را مشاهده كنی خداوند این امتیاز را برای تو قرار می‌دهد كه به جبرئیل امر می‌كند در تمام این مسیری كه ما می‌رویم زمینی كه پیامبر ‌صلی الله علیه و اله بر آن سیر می‌كند و زمینی كه تو بر آن هستی بلند كند و بر بینایی تو قوت بخشد تا این كه محمد ‌صلی الله علیه و اله و یارانش را در هر حالی كه تو هستی و آنها هستند مشاهده كنی و انس به دیدن پیامبر‌صلی الله علیه و اله و یارانش را از دست ندهی و این تو را از نامه نگاری و فرستادن اشخاص بی‌نیاز كند.

وقتی امام زین العابدین‌علیه السلام چنین فرمود مردی از مجلس امام برخواست و گفت ای فرزند رسول خدا چگونه چنین چیزی ممكن است؟! این مقام برای پیامبران است نه غیر پیامبران!‌ امام زین العابدین‌علیه السلام فرمود این مطلب نیز معجزه برای پیامبر حضرت محمد‌صلی الله علیه و اله رسول خداست نه برای غیر آن حضرت؛ زیرا خداوند همانا به دعای محمد‌صلی الله علیه و اله زمین را بلند می‌كند و در نور چشم علی‌علیه السلام می‌افزاید تا این كه ببیند آن چه را كه دید و درك كند آن چه را كه درك كرد.

سپس امام باقر‌علیه السلام (كه در آن مجلس حاضر بود) فرمود ای بنده خدا چقدر ستم این امت بر علی بن ابی طالب زیاد است! و چه اندازه انصار آنها (علی و اولاد علی) اندكند؟! آیا آن امتیازی كه به سایر صحابه می‌دهند از علی‌علیه السلام منع می‌كنند؟! در حالی كه علی ‌علیه السلام برترین آنهاست چگونه مقام و منزلتی كه به غیر او می‌دهند از او منع می‌كنند؟!

گفته شد ای فرزند رسول خدا چگونه چنین است؟ فرمود زیرا شما دوستداران ابوبكر را دوست دارید و از دشمنان او هر كس كه می‌خواهد باشد بی‌زاری می‌طلبید و همچنین عمر بن خطاب را دوست دارید و از دشمنان او هر كس كه باشد بیزاری می‌جویید و عثمان را دوست دارید و از دشمنانش هر كس كه باشد بیزاری می‌جویید؛ اما به علی بن ابی طالب‌علیه السلام كه می‌رسید می‌گویید دوستداران او را دوست داریم اما از دشمنانش بیزاری نمی‌جوییم، بلكه آنها را هم دوست داریم!

چگونه چنین چیزی برای آنها جایز است در حالی كه پیامبر‌صلی الله علیه و اله در مورد علی‌ علیه السلام فرمود خدایا دوست بدار كسی كه او را دوست دارد و دشمن بدار كسی كه او را دشمن دارد و یاری كن كسی كه او را یاری كند و خوار كن كسی كه او را خوار كند؟! (با این دعای پیامبر‌ صلی الله علیه و اله) آیا می‌پندارید خداوند با كسی كه با علی‌ علیه السلام دشمنی كند دشمنی نمی‌كند و كسی را كه علی ‌علیه السلام را خوار كرده خوار نمی‌كند؟! این انصاف نیست!

مطلب دیگر این كه هنگامی كه به آنها كرامتی اختصاصی برای علی‌علیه السلام گفته شود آن هم به دعای پیامبر‌صلی الله علیه و اله و كرامت پیامبر ‌صلی الله علیه و اله بر خدا، آن را انكار می‌كنند در حالی كه آن چه برای سایر صحابه گفته می‌شود قبول می‌كنند! این عمر بن خطاب است كه… (بیان یك كرامت مجعول) اگر مثل این كرامت برای عمر (برای مردم قابل قبول) است چگونه مانند آن برای علی ‌علیه السلام (قابل قبول مردم) نیست!

لكن این مردم قومی هستند كه انصاف نمی‌ورزند بلكه با حق در ستیز هستند![1]

 

[1]ـ عن أبی محمد الحسن العسكری ع أنه قال كان علی بن الحسین زین العابدین جالسا فی مجلسه فقال یوما فی مجلسه إن رسول الله ص لما أمر بالمسیر إلی تبوك أمر بأن یخلف علیا بالمدینة فقال علی ع یا رسول الله ما كنت أحب أن أتخلف عنك فی شی‏ء من أمورك و أن أغیب عن مشاهدتك و النظر إلی هدیك و سمتك فقال رسول الله یا علی أ ما ترضی أن تكون منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی تقیم یا علی و إن لك فی مقامك من الأجر مثل الذی یكون لك لو خرجت مع رسول الله و لك أجور كل من خرج مع رسول الله ص موقنا طائعا و إن لك علی الله یا علی لمحبتك أن تشاهد من محمد سمته فی سائر أحواله بأن یأمر جبرئیل فی جمیع مسیرنا هذا أن یرفع الأرض التی یسیر علیها و الأرض التی تكون أنت علیها و یقوی بصرك حتی تشاهد محمدا و أصحابه فی سائر أحوالك و أحوالهم فلا یفوتك الأنس من رؤیته و رؤیة أصحابه و یغنیك ذلك عن المكاتبة و المراسلة فقام رجل من مجلس زین العابدین لما ذكر هذا و قال له یا ابن رسول الله ص كیف یكون و هذا للأنبیاء لا لغیرهم فقال زین العابدین ع هذا هو معجزة لمحمد رسول الله لا لغیره لأن الله إنما رفعه بدعاء محمد و زاد فی نور بصره أیضا بدعاء محمد حتی شاهد ما شاهد و أدرك ما أدرك ثم قال له الباقر ع یا عبد الله ما أكثر ظلم كثیر من هذه الأمة لعلی بن أبی طالب ع و أقل أنصارهم أم یمنعون علیا ما یعطونه سائر الصحابة و علی أفضلهم فكیف یمنع منزلة یعطونها غیره قیل و كیف ذاك یا ابن رسول الله قال لأنكم تتولون محبی أبی بكر بن أبی قحافة و تتبرءون من أعدائه كائنا من كان و كذلك تتولون عمر بن الخطاب و تتبرءون من أعدائه كائنا من كان و تتولون عثمان بن عفان و تتبرءون من أعدائه كائنا من كان حتی إذا صار إلی علی بن أبی طالب ع قالوا نتولی محبیه و لا نتبرأ من أعدائه بل نحبهم فكیف یجوز هذا لهم و رسول الله ص یقول فی علی اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله أ فترونه لا یعادی من عاداه و لا یخذل من خذله لیس هذا بإنصاف ثم أخری إنهم إذا ذكر لهم ما أخص الله به علیا بدعاء رسول الله ص و كرامته علی ربه تعالی جحدوه و هم یقبلون ما یذكر لهم فی غیره من الصحابة فما الذی منع علیا ما جعله لسائر أصحاب رسول الله هذا عمر بن الخطاب إذا قیل لهم إنه كان علی المنبر بالمدینة یخطب إذ نادی فی خلال خطبته یا ساریة الجبل و عجب القوم و قالوا ما هذا الكلام الذی فی هذه الخطبة فلما قضی الخطبة و الصلاة قالوا ما قولك فی خطبتك یا ساریة الجبل فقال اعلموا أنی و أنا أخطب إذ رمیت ببصری نحو الناحیة التی خرج فیها إخوانكم إلی غزوة الكافرین بنهاوند و علیهم سعد بن أبی وقاص ففتح الله لی الأستار و الحجب و قوی بصری حتی رأیتهم و قد اصطفوا بین یدی جبل هناك و قد جاء بعض الكفار لیدور خلف ساریة و سائر من معه من المسلمین فیحیطوا بهم فیقتلوهم فقلت یا ساریة الجبل لیلتجئ إلیه فیمنعهم ذلك من أن یحیطوا به ثم یقاتلوا و منح الله إخوانكم المؤمنین أكناف الكافرین و فتح الله علیهم بلادهم فاحفظوا هذا الوقت فسیرد علیكم الخبر بذلك و كان بین المدینة و نهاوند مسیرة أكثر من خمسین یوما قال الباقر ع فإذا كان مثل هذا لعمر فكیف لا یكون مثل هذا لعلی بن أبی طالب ع و لكنهم قوم لا ینصفون بل یكابرون الاحتجاج ج : 2 ص : 330

غصب فدک، آشکارترین تبعیض در عقلانیت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۰۳-۱۶:۸:۵۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۰۳-۱۶:۱۱:۱۳
    • کد مطلب:18382
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1407

جریان غصب فدك نیز نمونه كاملی از تبعیض در عقلانیت، چه در حوزه شناخت و چه در حوزه عمل است.

امیرالمؤمنین علیه السلام این چنین تلخ گلایه می‌فرماید:

با وجود این كه فدك از زمان پیامبر در دست فاطمه بود (و بر طبق اصول مسلم عقلایی و اسلامی مالکیت حضرت زهرا نیاز به شاهد نداشت، بلکه گرفتن فدک از آن حضرت نیاز به شاهد داشت) خلفای غاصب شاهد طلبیدند.

با وجود إخبار پیامبر به سیادت زنان بهشتی برای فاطمه (با سنت قطعی پیامبر عصمت فاطمه ثابت می‌ٔشود) او را به حرام خواهی متهم كردند كه ملازم با تكذیب پیامبر است و تكذیب پیامبر كفر است.

با وجود آیه تطهیر در حق فاطمه (عصمت فاطمه با قرآن اثبات می‌شود) تكذیب فاطمه تكذیب خداست و كفر، و آنان فاطمه را تكذیب كردند[1]

در این حدیث چند مورد از تبعیض در عقلانیت آمده است. به سه مورد آن توجه نمایید:

۱- شاهد طلبیدن برای مالی که تحت تصرف شخصی است.

توضیح این که یکی از نشانه‌های عقلایی و شرعی مالکیت، این است که مالی تحت تصرف شخصی باشد، مگر این که خلاف آن ثابت شود.

فدک از یک سو تحت تصرف حضرت صدیقه طاهره بود. هیچ کس هم مدعی مالکیت آن نبود.

از سوی دیگر ابوبکر برای مالکیت فدک از حضرت شاهد خواست.

شاهد خواستن با تحت تصرف بودن، تضاد عقلانی دارد.

۲- اتهام حرام خواری به کسی که پیامبر صلی الله علیه و اله به عصمت او شهادت داده است.

توضیح این که پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده است که حضرت فاطمه برترین زنان بهشت است.

از سوی دیگر طبق اتهام ابوبکر، فدک ملک حضرت زهرا نبوده و حضرت مدعی مالکیت مال غیر بوده است.

برترین زن بهشتی بودن با طلب مال دیگران و حرام خواری سازگار، تضاد عقلانی دارد.

۳- تکذیب کسی که خداوند عصمتش را در قرآن اثبات فرموده است.

توضیح این که طبق آیه قرآن خداوند حضرت زهرا را از هر پلیدی ظاهری و معنوی پاک نموده و عصمت آن حضرت را اعلام فرموده است.

از سوی دیگر ابوبکر حضرت زهرا را متهم به دروغ گویی می‌کند.

پاکی از پلیدی با دروغ گویی تضاد عقلانی دارد.

 


[1]ـ وَ قَبْضِهِ وَ صَاحِبِهِ فَدَكَ وَ هِی فِی یدَی فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلَامُ مَقْبُوضَةٌ، قَدْ أَكَلَتْ غَلَّتَهَا عَلَی عَهْدِ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَسَأَلَهَا الْبَینَةَ عَلَی مَا فِی یدِهَا، وَ لَمْ یصَدِّقْهَا وَ لَا صَدَّقَ أُمَّ أَیمَنَ، وَ هُوَ یعْلَمُ یقِیناً كَمَا نَعْلَمُ أَنَّهَا فِی یدِهَا، وَ لَمْ یحِلَّ لَهُ أَنْ یسْأَلَهَا الْبَینَةَ عَلَی مَا فِی یدِهَا، وَ لَا أَنْ یتَّهِمَهَا، ثُمَّ اسْتَحْسَنَ النَّاسُ ذَلِكَ وَ حَمِدُوهُ وَ قَالُوا إِنَّمَا حَمَلَهُ عَلَی ذَلِكَ الْوَرَعُ وَ الْفَضْلُ، ثُمَّ حَسَّنَ قُبْحَ فِعْلِهِمَا أَنْ عَدَلَا عَنْهَا فَقَالَا بِالظَّنِّ إِنَّ فَاطِمَةَ لَنْ تَقُولَ إِلَّا حَقّاً، وَ إِنَّ عَلِیاً لَمْ یشْهَدْ إِلَّا بِحَقٍّ، وَ لَوْ كَانَتْ مَعَ أُمِّ أَیمَنَ امْرَأَةٌ أُخْرَی أَمْضَینَا لَهَا، فَخَطَبَا بِذَلِكَ عِنْدَ الْجُهَّالِ، وَ مَا لَهُمَا وَ مَنْ أَمَّرَهُمَا أَنْ یكُونَا حَاكِمَینِ فَیعْطِیانِ أَوْ یمْنَعَانِ، وَ لَكِنَّ الْأُمَّةَ ابْتُلُوا بِهِمَا فَأَدْخَلَا نَفْسَهُمَا فِیمَا لَا حَقَّ لَهُمَا فِیهِ وَ لَا عِلْمَ لَهُمَا فِیهِ، وَ قَدْ قَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَیهَا السَّلَامُ حِینَ أَرَادَ انْتِزَاعَهَا مِنْهَا، وَ هِی فِی یدِهَا أَ لَیسَتْ فِی یدِی وَ فِیهَا وَكِیلِی، وَ قَدْ أَكَلْتُ غَلَّتَهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ حَی. قَالَا بَلَی. قَالَتْ فَلِمَ تَسْأَلَانِی الْبَینَةَ عَلَی مَا فِی یدِی. قَالَا لِأَنَّهَا فَی‏ءٌ لِلْمُسْلِمِینَ، فَإِنْ قَامَتْ بَینَةٌ وَ إِلَّا لَمْ نُمْضِهَا. فَقَالَتْ لَهُمَا وَ النَّاسُ حَوْلَهُمَا یسْمَعُونَ أَ فَتُرِیدَانِ أَنْ تَرُدَّا مَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ تَحْكُمَا فِینَا خَاصَّةً بِمَا لَمْ تَحْكُمَا فِی سَائِرِ الْمُسْلِمِینَ أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا مَا رَكِبَاهَا. قُلْتُ أَ رَأَیتُمَا إِنِ ادَّعَیتُ مَا فِی أَیدِی الْمُسْلِمِینَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ تَسْأَلُونِّی الْبَینَةَ أَمْ تَسْأَلُونَهُمْ. قَالَا لَا، بَلْ نَسْأَلُكَ. قُلْتُ فَإِنِ ادَّعَی جَمِیعُ الْمُسْلِمِینَ مَا فِی یدِی تَسْأَلُونَهُمُ الْبَینَةَ أَمْ تَسْأَلُونِّی. فَغَضِبَ عُمَرُ، وَ قَالَ إِنَّ هَذَا فَی‏ءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ أَرْضُهُمْ وَ هِی فِی یدَی فَاطِمَةَ (ع) تَأْكُلُ غَلَّتَهَا، فَإِنْ أَقَامَتْ بَینَةً عَلَی مَا ادَّعَتْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَهَبَهَا لَهَا مِنْ بَینِ الْمُسْلِمِینَ وَ هِی فَیئُهُمْ وَ حَقُّهُمْ نَظَرْنَا فِی ذَلِكَ. فَقَالَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ أَ مَا سَمِعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یقُولُ‏ إِنَّ ابْنَتِی سَیدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ. قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ، قَدْ سَمِعْنَاهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. قَالَتْ أَ فَسَیدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَدَّعِی الْبَاطِلَ وَ تَأْخُذُ مَا لَیسَ لَهَا أَ رَأَیتُمْ لَوْ أَنَّ أَرْبَعَةً شَهِدُوا عَلَی بِفَاحِشَةٍ أَوْ رَجُلَانِ بِسَرِقَةٍ أَ كُنْتُمْ مُصَدِّقِینَ عَلَی. فَأَمَّا أَبُو بَكْرٍ فَسَكَتَ، وَ أَمَّا عُمَرُ فَقَالَ وَ نُوقِعُ عَلَیكِ الْحَدَّ. فَقَالَتْ كَذَبْتَ وَ لَؤُمْتَ، إِلَّا أَنْ تُقِرَّ أَنَّكَ لَسْتَ عَلَی دِینِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، إِنَّ الَّذِی یجِیزُ عَلَی سَیدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ شَهَادَةً أَوْ یقِیمُ عَلَیهَا حَدّاً لَمَلْعُونٌ كَافِرٌ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، إِنَّ مَنْ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً، لَا یجُوزُ عَلَیهِمْ شَهَادَةٌ، لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ سُوءٍ، مُطَهَّرُونَ مِنْ كُلِّ فَاحِشَةٍ، حَدِّثْنِی عَنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآیةِ، لَوْ أَنَّ قَوْماً شَهِدُوا عَلَیهِمْ أَوْ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُمْ بِشِرْكٍ أَوْ كُفْرٍ أَوْ فَاحِشَةٍ كَانَ الْمُسْلِمُونَ یتَبَرَّءُونَ مِنْهُمْ وَ یحُدُّونَهُمْ. قَالَ نَعَمْ، وَ مَا هُمْ وَ سَائِرُ النَّاسِ فِی ذَلِكَ إِلَّا سَوَاءً. قَالَتْ كَذَبْتَ وَ كَفَرْتَ، لِأَنَّ اللَّهَ عَصَمَهُمْ وَ أَنْزَلَ عِصْمَتَهُمْ وَ تَطْهِیرَهُمْ وَ أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، فَمَنْ صَدَّقَ عَلَیهِمْ یكَذِّبُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. بحارالأنوار 30 302

خلافت الهی آری، اما علم الهی نه!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۰۵-۱۱:۵۳:۱۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۴/۰۵-۱۱:۵۳:۳۷
    • کد مطلب:18396
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1468

این هم یک گلایه امام باقر علیه السلام:

امام باقر‌علیه السلام در حالی كه عده‌ای از یارانش در اطراف آن حضرت بودند می‌فرمود در شگفتم از مردمی كه ما را دوست دارند و ائمه خود قرار داده‌اند و به زبان می‌گویند فرمانبرداری ما همانند فرمانبرداری خداوند واجب است، سپس حجت و دلیل خودشان را می‌شكنند و به سبب ضعف دلهایشان خودشان را محكوم می‌كنند، پس از حق ما می‌كاهند و (علاوه بر آن) نسبت به كسی كه خداوند برهان و دلیل آشكار بر شناخت حقیقی ما به او داده و تسلیم كمالات ماست، مردم به خاطر ضعف دلهایشان نسبت به چنین شخصی عیب می‌گیرند! آیا می‌پندارید خداوند تبارك و تعالی فرمانبرداری اولیائش را بر بندگانش واجب كند، ولی خبرهای آسمانها و زمین را از آنها مخفی نماید؟! و در آن چه كه بر آنان وارد می‌شود از چیزهایی كه قوام دینشان به آن بستگی دارد اصول و ریشه‌های علم را از ائمه قطع كند؟![1]

اصل موضوعی این حدیث ویژگی مقام امامت و وجوب اطاعت مردم از امام است.

گلایه حضرت از نپذیرفتن لوازم جدایی ناپذیر امامت است که یکی از آنها علم امام به اخبار آسمانها و زمین است.

توضیح تبعیض در عقلانیت در این حدیث عبارت است از این که:

از یک سو شیعیان به خلیفة اللهی اهل بیت و این که اطاعت از آنان همانند اطاعت از خداوند واجب است، معتقد هستند.

از سوی دیگر علم غیب اهل بیت را، غلو می‌دانند.

این یک تضاد در عقلانیت است.

چرا که لازمه‌ی جدا نشدنی خلیفة اللهی، داشتن علم و قدرت الهی است. پذیرفتن خلیفة اللهی اهل بیت و نپذیرفتن علم و قدرت الهی آنان، مصداق تبعیض در عقلانیت است.

 

[1]ـ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یقُولُ وَ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ حَوْلَهُ وَ أَعْجَبُ مِنْ قَوْمٍ یتَوَلَّوْنَنَا وَ یجْعَلُونَنَا أَئِمَّةً وَ یصِفُونَ بِأَنَّ طَاعَتَنَا عَلَیهِمْ مُفْتَرَضَةٌ كَطَاعَةِ اللَّهِ ثُمَّ یكْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَ یخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ فَینْقُصُونَ حَقَّنَا وَ یعِیبُونَ بِذَلِكَ عَلَینَا مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَ التَّسْلِیمَ لِأَمْرِنَا أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِیائِهِ عَلَی عِبَادِهِ ثُمَّ یخْفِی عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِیمَا یرِدُ عَلَیهِمْ مِمَّا فِیهِ قِوَامُ دِینِهِمْ بحارالأنوار 44 276باب 33

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما