امام صادقعلیه السلام در توحید مفضل از یکی از مصادیق تبعیض در عقلانیت این چنین سخن میگوید:
شگفتتر از تمام كفار، كسانی هستند كه منكر وجود خدا هستند، كسانی كه میخواهند آن چه (فوق مرتبه عقل است و)به عقل قابل درك نیست با حواس (پنجگانه) درك نمایند و هنگامی كه این امر (محال) را نمییابند به انكار و تكذیب روی میآورند.
پس (اگر) بگویند چرا خداوند با خرد درك نمیشود (به آنان) پاسخ داده میشود به دلیل این كه او برتر از مرتبه خرد است؛ هم چنان كه چشم آن چه را كه برتر از مرتبهاش است درك نمیكند (خرد هم چنین است).
پس تو اگر سنگی را ببینی كه در هوا بلند میشود، میدانی كه پرتاب كنندهای آن را پرتاب كرده است.
این دانش تو (نسبت به پرتاب كننده سنگ) از طرف چشم نیست، بلكه از طرف خرد است؛ چرا كه خرد آن را تشخیص میدهد و (خرد است كه) میداند سنگ به خودی خود به بالا نمیرود.
آیا نمیبینی چگونه چشم بر مرز توانایی خود ایستاد و از آن نگذشت همین گونه خرد نیز بر مرز توانایی خود در باره خداوند میایستد و از آن تجاوز نمیكند.
(همان گونه كه آن چه را چشم ندید انكار نكرد) و به خرد تعقل نمود كه در آن جا(یی سنگ پرتاب شده است) كسی است كه او را ندیده و به هیچ یك از حواس درك نكرده است.
همین گونه میگوییم خرد، خالق را آن چنان میشناسد كه (آن شناخت) اقرار را بر او لازم میكند، اما آن چنان شناختی ندارد كه احاطه به او را ایجاب كند.[1]
امام صادق علیه السلام در این روایت یکی از ژرفترین و اساسیترین مسائل شناختی را در قالب مثلی روان بیان میفرماید.
توضیح این که حوزههای معرفت و شناخت متفاوت است.
یک مرتبه از شناخت، شناخت خود انسان است، شناخت اصل این که «من هستم» (و نه کنه آن). در این حوزه هیچ حواسی دخالت ندارد.
مرتبه دیگری از شناخت، شناخت به حواس است. در مثالی که حضرت بیان فرمودهاند «چشم میبیند که سنگی پرتاب شد».
مرتبه دیگری از شناخت، شناخت به خرد است. خرد میداند که «پدیده بدون پدیدآورنده محال و ناشدنی است».
در مثال حضرت «پدیده پرتاب سنگ» اثبات شده است. به حکم خرد «قطعا پرتاب کنندهای وجود دارد» که به خاطر موانع، چشم من از دیدنش قاصر و ناتوان است. در نتیجه اصل «پرتاب کننده» به حکم خرد ثابت میشود.
البته در این مثال اگر برخی از موانع وجود نداشت، امکان شناخت بیشتر چه توسط چشم و چه توسط خرد وجود داشت.
مرتبه دیگری از شناخت، در حوزه شناخت کنه ذات است که در بسیاری از موارد کمیت خرد در این حوزه لنگ میزند.
اینک به بیان مصداق تبعیض در عقلانیت میپردازیم.
در مثال یاد شده حوزه شناخت توسط چشم منحصر به دیدن «پرتاب سنگ» است. مسلما چشم از شناخت مرتبه بالاتر (یعنی وجود پرتاب کننده) ناتوان است.
اما با وجود ناتوانی قطعی چشم از شناخت مرتبه بالاتر، هرگز «وجود پرتاب کننده» را انکار نمیکند. بلکه چشم در این مرحله متوقف است. یعنی از یک سو اثبات «پرتاب کننده» از عهده چشم خارج است، چون در محدوده دید نیست. اما از سوی دیگر توانایی انکار «پرتاب کننده» را هم ندارد. از همین رو چشم نمیتواند قضاوتی نفیا و اثباتا داشته باشد.
از این رو در مثال یاد شده اگر خرد نباشد، راهی به اثبات «پرتاب کننده» وجود ندارد. هر چند ثبوتا، وجودش قطعی است.
این مطلب از سوی هر خردمندی پذیرفته شده است.
آن چه شگفتی امام صادق را برمیانگیزد این است که:
شناخت خرد نسبت به پرتاب کننده سنگ از راه این بود که هر پدیدهای پدید آورنده میخواهد.
همین شناخت نسبت به کل جهان جاری و ساری است. زیرا تمامی جهان پدیده است پس نیازمند پدیدآورنده است.
اما شناخت کنه ذات پدیدآورنده، در مرتبه خرد نیست، بلکه مربوط به حوزهای بالاتر است.
از این رو خرد در شناخت کنه ذات متوقف است، یعنی نه چیزی را اثبات میکند و نه چیزی را میپذیرد.
اما منکرین خداوند در همین نقطه دچار تبعیض در عقلانیت شدهاند.
یعنی با این که با ناتوانی و قصور چشم، هرگز منکر شناخت عقلانی نمیگردند، اما با ناتوانی قصور خرد، منکر شناخت مرتبه بالاتر از خرد (شناخت کنه ذات) میگردند و خداوند انکار میکنند.
این حدیث مشتمل بر بیان دو تضاد عقلانی از سوی کفار است.
یک تضاد عقلانی این است که کافران آن چه در مرتبه شناخت با چشم میپذیرند (توقف از انکار مرتبه بالاتر) در مرتبه شناخت با خرد نمیپذیرند و در مرتبه بالاتر از خرد متوقف نمیشوند، بلکه خداوند را انکار میکنند.
تضاد عقلانی دوم هم این است که لازمه انکار خداوند (به خاطر قصور از شناخت کنه ذات)، تعطیلی خرد است. زیرا به حکم خرد هر پدیدهای پدیدآورنده میخواهد. کافران این حکم را در همه جا میپذیرند، اما به پدیدآورنده جهان که میرسد آن را انکار میکنند.
امام صادق علیه السلام این مطالب بنیادین و اساسی را در قالب مثالی ساده بیان فرموده است.
هزاران هزار درود و سلام و صلوات بر جعفر بن محمد و تن و جان ما فدای حجت معبود و خدای عقول!
[1]ـ وَ أَعْجَبُ مِنْهُمْ جَمِیعاً الْمُعَطِّلَةُ الَّذِینَ رَامُوا أَنْ یدْرَكَ بِالْحِسِّ مَا لَا یدْرَكُ بِالْعَقْلِ فَلَمَّا أَعْوَزَهُمْ ذَلِكَ خَرَجُوا إِلَی الْجُحُودِ وَ التَّكْذِیبِ فَقَالُوا وَ لِمَ لَا یدْرَكُ بِالْعَقْلِ قِیلَ لِأَنَّهُ فَوْقَ مَرْتَبَةِ الْعَقْلِ كَمَا لَا یدْرِكُ الْبَصَرُ مَا هُوَ فَوْقَ مَرْتَبَتِهِ فَإِنَّكَ لَوْ رَأَیتَ حَجَراً یرْتَفِعُ فِی الْهَوَاءِ عَلِمْتَ أَنَّ رَامِیاً رَمَی بِهِ فَلَیسَ هَذَا الْعِلْمُ مِنْ قِبَلِ الْبَصَرِ بَلْ مِنْ قِبَلِ الْعَقْلِ لِأَنَّ الْعَقْلَ هُوَ الَّذِی یمَیزُهُ فَیعْلَمُ أَنَّ الْحَجَرَ لَا یذْهَبُ عُلُوّاً مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ أَ فَلَا تَرَی كَیفَ وَقَفَ الْبَصَرُ عَلَی حَدِّهِ فَلَمْ یتَجَاوَزْهُ فَكَذَلِكَ یقِفُ الْعَقْلُ عَلَی حَدِّهِ مِنْ مَعْرِفَةِ الْخَالِقِ فَلَا یعْدُوهُ وَ لَكِنْ یعْقِلُهُ بِعَقْلٍ أَقَرَّ أَنَّ فِیهِ نَفْساً وَ لَمْ یعَاینْهَا وَ لَمْ یدْرِكْهَا بِحَاسَّةٍ مِنَ الْحَوَاسِّ وَ عَلَی حَسَبِ هَذَا أَیضاً نَقُولُ إِنَّ الْعَقْلَ یعْرِفُ الْخَالِقَ مِنْ جِهَةٍ تُوجِبُ عَلَیهِ الْإِقْرَارَ وَ لَا یعْرِفُهُ بِمَا یوجِبُ لَهُ الْإِحَاطَةَ بِصِفَتِهِ بحارالأنوار ج : 3 ص : 147
امام صادق علیه السلام در این روایت یکی از ژرفترین و اساسیترین مسائل شناختی را در قالب مثلی روان بیان میفرماید…
در مثال یاد شده حوزه شناخت توسط چشم منحصر به دیدن «پرتاب سنگ» است. مسلما چشم از شناخت مرتبه بالاتر (یعنی وجود پرتاب کننده) ناتوان است.
اما با وجود ناتوانی قطعی چشم از شناخت مرتبه بالاتر، هرگز «وجود پرتاب کننده» را انکار نمیکند. بلکه چشم در این مرحله متوقف است. یعنی از یک سو اثبات «پرتاب کننده» از عهده چشم خارج است، چون در محدوده دید نیست. اما از سوی دیگر توانایی انکار «پرتاب کننده» را هم ندارد. از همین رو چشم نمیتواند قضاوتی نفیا و اثباتا داشته باشد.
از این رو در مثال یاد شده اگر خرد نباشد، راهی به اثبات «پرتاب کننده» وجود ندارد. هر چند ثبوتا، وجودش قطعی است.
این مطلب از سوی هر خردمندی پذیرفته شده است.
آن چه شگفتی امام صادق را برمیانگیزد این است که:…
منکرین خداوند با این که با ناتوانی و قصور چشم، هرگز منکر شناخت عقلانی نمیگردند، اما با ناتوانی قصور خرد، منکر شناخت مرتبه بالاتر از خرد (شناخت کنه ذات) میگردند و خداوند انکار میکنند.
این حدیث مشتمل بر بیان دو تضاد عقلانی از سوی کفار است…