×

درباره میز در پرتو وحی

وحی، همان آب زلالی است که خرد، تشنه و سرگردان اوست.
وحی نه تنها جبران کننده محدودیت خرد است، بلکه پر پرواز خرد است.
نیاز خرد به وحی، نیاز تشنه به آب است…
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
۱۰ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

تغایر فتوا و حدیث

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۱۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۸
    • کد مطلب:9882
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 9163

روشن است كه پيامبرِ رحمت6 و ائمه هديG واسطه‌ي فيض الهي در تمامي ابعاد وجود عالم بوده و استمرار اين فيض نيز در گرو آنان مي‌باشد، گرچه اين امر برهاني است اما در عين حال احاديث فراواني نيز به آن اشاره دارد، به چند نمونه توجه كنيد:

محمد بن الحنفية قال قال أمير المؤمنينC سمعت رسول الله ص يقول… يا علي… و أنا و أنت من شجرة واحدة لولانا لم يخلق الله الجنة و لا النار و لا الانبياء و لا الملائكة…[1]

اميرالمؤمنينC فرمودند از پيامبر6 شنيدم كه مي‌فرمود: … اي علي … من و تو از يك درخت هستيم و اگر ما نبوديم خداوند بهشت و جهنم و پيامبران و فرشتگان را نمي‌آفريد…

عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالبC قال …الحق تبارك و تعالي ينظر إليه و يقول… لولاك ما خلقت الافلاك…[2]

خداوند پس از آفرينش نورِ پيامبر6 خطاب به آن حضرت فرمود: … اگر تو نبودي جهان را نمي‌آفريدم…

‏عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC… قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينC… باب الله الذي لا يؤتي الا منه[3]

درباره‌ي معصومينG چنين آمده است: …سلام بر تو اي درِ (بارگاه) الهي كه راهي به سوي خدا به جز اين در نيست…

عن الاعمش عن الصادقC عن أبيه عن علي بن الحسينC قال … و نحن الذين بنا يُمْسِكُ الله السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الارْضِ إِلا  بِإِذْنِهِ و بنا يمسك الارض أن تميد بأهلها و بنا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ و بنا ينشر الرحمة و يخرج بركات الارض و لو لا ما في الارض منا لساخت بأهلها…[4]

امام سجادC فرمودند: … ما كساني هستيم كه خداوند به وسيله‌ي ما آسمان را برافراشته نگه داشته تا بر زمين نيفتد مگر به اذن او، و به وسيله‌ي ما زمين را از زلزله‌ي زمينيان حفظ كرده است و به وسيله‌ي ما باران را فرو مي‌فرستد و به وسيله‌ي ما رحمت را منتشر مي‌كند و بركات زمين را خارج مي‌سازد و اگر از ما كسي در زمين نباشد قطعا زمين اهلش را فرو مي‌برد…

از اين ديدگاه، دين نيز يكي از الطاف رباني است كه دستيابي به آن منحصر به روآوردن به ابواب الهي است و اين امر نيز رزقي است كه به يُمن خاتم6 و اوصياء خاتمG و از راه ايشان به ما رسيده است.

از اين روي با توجه به انحصار راه اخذ دين، اگر كسي از راه ديگري رو به سوي دين نمايد، سارق و مجرم است:

عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَC فِي خُطْبَةٍ لَهُ قَالَ …نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الاصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الابْوَابُ وَ لا تُؤْتَي الْبُيُوتُ إِلا مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّي سَارِقاً…[5]

اميرالمؤمنينC مي‌فرمايند: … درهاي الهي ماييم، و به جز از در، نمي‌توان وارد خانه شد، پس اگر كسي از غير در وارد شود دزد ناميده مي‌شود…

و عن عليC فمن أخذ علما من غير الباب فهو سارق غاصب.[6]

اميرالمؤمنينC مي‌فرمايند: پس كسي كه علمي را از غير در (الهي) بگيرد او دزد (و) غاصب است.

از ديدگاه ديگر با توجه به عدم قدرت بشر بر احاطه به اسرار آفرينش عموما و اسرار دين خصوصا، از دستيابي مستقيم به دين ناتوان است، هر چند تمامي توانايي‌هاي خدادادي را در اين راه به كار ببندد، روايات فراواني نيز به اين امر عقلي اشاره دارد:

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِي قَالَ قَالَ عَلِي بْنُ الْحُسَيْنِC إِنَّ دِينَ اللَّهِ لا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ…[7]

امام زين العابدينC مي‌فرمايند: به يقين با عقلهاي ناقص به دين خدا نمي‌توان دست يافت…

آنچه گذشت برهان قطعي است بر اين كه دين «توقيفي‌» است؛ بدين معنا كه: دين دستورات الهي است كه تنها به وسيله‌ي اولياء او مي‌رسد و دخالت بشر در آن راه ندارد.

نتيجه‌ي روايات قطعي و براهين متعدد عقلي در يك كلام پيامبر6 خلاصه مي‌شود كه:

قَدْ تَوَاتَرَ بَيْنَ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ عَنِ النَّبِي 6 أَنَّهُ قَالَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَي الْحَوْضَ[8]

در وسائل‌الشيعه چنين آمده است: تحقيقا اين روايت ميان عامه و خاصه متواتر است كه پيامبر6 فرمودند: به يقين من در ميان شما دو چيز گرانبها گذاشتم اگر به آن دو تمسك كنيد هرگز گمراه نمي‌شويد؛ كتاب خدا و عترت من، اهل بيتم، و يقينا اين دو از يكديگر جدا نمي‌شوند تا (قيامت كه) بر من در كنار حوض كوثر وارد شوند.

و همچنين اگر حق و صوابي نزد كسي باشد از آنان ريشه گرفته است:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍC يَقُولُ لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لا صَوَابٌ وَ لا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ يَقْضِي بِقَضَاءٍ حَقٍّ إِلا مَا خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِذَا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ الامُورُ كَانَ الْخَطَأُ مِنْهُمْ وَ الصَّوَابُ مِنْ عَلِيC[9]

محمد بن مسلم گفت از امام باقرC شنيدم كه مي‌فرمود حقي و درستي نزد كسي نيست و هيچ كس قضاوت به حق نمي‌كند مگر اين كه از [خانه‌ي] ما اهل بيت خارج شده است و هنگامي كه امور آنها را متفرق نمايد خطا از خود آنهاست و درست از عليC است.

عن محمد بن مسلم قال سمعت أبا جعفرC يقول أما إنه ليس عند أحد علم و لا حق و لا فتيا إلا شي‏ء أخذ عن علي بن أبي طالبC و عنا أهل البيت و ما من قضاء يقضي به بحق و صواب إلا بدء ذلك و مفتاحه و سببه و علمه من عليC و منا فإذا اختلف عليهم أمرهم قاسوا و عملوا بالرأي و كان الخطأ من قبلهم إذا قاسوا و كان الصواب إذا اتبعوا الاثار من قبل عليC[10]

محمد بن مسلم مي‌گويد شنيدم امام باقرC مي‌فرمود آگاه باشيد يقينا نزد كسي علمي و حقي و فتواي درستي نيست مگر اين كه چيزي است كه از علي بن ابي طالب C و از ما اهل بيت گرفته است و قضاوت به حق و درستي نيست مگر اين كه آغاز آن و كليد و سبب و علم آن از عليC و از ماست پس هنگامي كه امر بر آنها مختلف شد قياس و عمل به رأي كردند و هنگامي كه قياس كردند اشتباه از ناحيه‌ي خود آنان است و هنگامي كه از آثار پيامبر 6 و معصومين G پيروي كردند درستي از ناحيه‌ي عليC است.

بنا بر اين تنها راه نجات، گرفتن دين از قرآن و ائمهG، و پيروي مو به موي دستورات آنان است.

مُوسَي بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّخَعِيُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍG عَلِّمْنِي …وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَي بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ…[11]

[اي اهل بيت پيامبر شما]… درِ دستگاه الهي هستيد كه مردم ناچارند [براي رسيدن به حق] به آن مراجعه نمايند كسي كه نزد شما آيد نجات مي‌يابد و كسي كه نيامد نابود مي‌شود…

در نتيجه در تمامي ابعاد، خصوصا احكام الهي‌، تنها نجات بخش، راه آسماني و دريچه‌ي وحي است. از اين جهت در دوران پيامبر6، فتواي حضرتش نجات دهنده بود، و در دوران پس از آن حضرت مفسران دين منصوب از ناحيه خداوند مرجعيت مطلق داشتند و بس.

با در نظر گرفتن انحصار راه نجات به ائمه‌ي هديG، يك پرسش بسيار مهم پيدا مي‌شود و آن اين كه:

چرا در عصر حضور ائمهG برخي از اصحاب ـ‌چه به فرمان ائمهG و چه بدون فرمان ائمهG‌ـ فتوا مي‌دادند؟

آيا فتواي اصحاب به معني اين است كه راه نجات منحصر به ائمهG نيست؟

يا اين كه فتواي اصحاب بر خلاف نظر ائمهG بوده است؟

و يا…

اين پرسش‌ها و برخي امور ديگر ضرورت پرداختن به بحث فتواي اصحاب و تجزيه‌ي و تحليل آن را بيشتر مي‌كند.

در پاسخ اجمالي بايد گفت از آنجايي كه در عصر حضور ائمهG هر كسي به آساني دسترسي به ائمهG نداشته، خود ائمهG به شكلهاي گوناگوني به پرورش فقيه، و رشد و تشويق فقاهت مي‌پرداختند و با آموزش استنباط، اصحاب مستعد را براي مرجعيت در فتوا[12] و تعليم معالم دين[13] در رتبه‌ي بعد از خود آماده مي‌نمودند.

از اين جهت اصحابي كه شايستگي مرجعيت داشتند براي فتوا منصوب نموده‌اند، و همچنين در متون روايي به فتواي برخي از اصحاب كه عالم به حكم الهي بودند نيز برمي‌خوريم كه گرچه دليلي بر نصب آنان از سوي ائمهG به ما نرسيده است اما مورد تأييد معصومينG قرار گرفته‌اند.

اين امر علاوه بر اين كه برهان است بر نجات بخش بودن فتواي فقيهان اصحاب (با حفظ مرتبه و شرايط)، اشاره‌اي ظريف به وظيفه‌ي مردم در دوران غيبت دارد.

هدايت مستقيم و غير مستقيمِ ائمه‌ي هديG باعث شده است كه ايتام آل محمدG نيز در شب ظلماني غيبت كبري هنگام روبرو شدن با مشكلات به فتواي فقها و مستنبطين دين مراجعه داشته و دارند.

همچنان كه در رتبه‌ي نخست، فتواي پيامبر6 آينه وحي الهي بوده است، فتواي ائمه هديG پس از پيامبر6 و در رتبه‌ي دوم، آينه‌ي تمام نماي قرآن و سنت پيامبر6 است؛ و در رتبه سوم نيز، فتواي فقيهان اصحاب آينه‌ي سنت اهل بيت پيامبرG مي‌باشد.

البته ميان فتواي فقيهان اصحاب و فتواي معصومينG اختلافات اساسي وجود دارد كه برخي از آنها عبارت است از اين كه:

1ـ فتواي معصومينG بر دو اساس ولايت تشريعي ـ‌حق قانون گذاري‌ـ و استنباط استوار است. اما از آنجايي كه فقها ولايت تشريعي ندارند اساس فتواي آنها منحصر به استنباط مي‌باشد.[14]

2ـ با توجه به عصمت اهل بيت پيامبرG، فتواي آنان آينه‌ي تمام نماي دستگاه وحي است، از اين رو تمامي فتاوي آنان مطابق با حكم خداوند است و اشتباه در فتواي آنان محال است.

اما به دليل معصوم نبودن اصحاب آنچه مسلم است اين است كه فتواي آنان حجت قطعي است و نه آينه‌ي تمام نماي حكم الهي؛ به اين معنا كه ممكن است در برخي موارد فتواي اينان ـ‌بر اثر خطاي ناشي از معصوم نبودن‌ـ مطابق با حكم واقعي نباشد. (از اين امر به عنوان مسلك تخطئه كه نقطه‌ي مقابل مسلك تصويب است نام برده مي‌شود و نقطه‌ي جدايي مذهب شيعه از برخي از سنيان همين امر است؛ چرا كه آنان [مصوّبه] در تمامي موارد، فتواي فقيه را مطابق حكم واقعي خداوند مي‌دانند، اما فقهاي شيعه [مخطئه] تنها در صورتي فتوا را مطابق حكم واقعي خداوند مي‌دانند كه در آن خطايي صورت نگرفته باشد.[15] توضيح اين مطلب مربوط به بحث اجتهاد و تقليد است كه توفيق آن را از خداوند متعال خواستاريم.)

3 و 4ـ دو تفاوت مهم ديگر بين فتواي ائمهG و اصحاب در بحث «استنباط؛ دومين اساس فتوا/تفاوت استنباط ائمه G با فقهاء» مطرح می‌شود.

گرچه استعمال كلمه فتوا در هر دو مورد حقيقتا درست است اما:

«خال مـهرويان سـياه و دانه‌ي فلفل سـياه          هر دو سوزان است اما اين كجا و آن كجا؟!»

بنا بر اين با حفظ اختلاف عميق ميان فتواي ائمهG و فقيهان اصحاب، مراجعه به فتواي صالحانِ فتوا، امري است كه از زمان حضور ائمهG شايع و رايج بوده است.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج26/ص349/ب8/ح23

[2]ـ بحارالانوار/ج15/ص27/ب1 و/ج54/ص198/ب1/ح145

[3]ـ الكافي/ج1/ص196/ح1 همچنين مراجعه شود به: الكافي/ج1/ص197/ح2 و3 بحارالانوار/ج16/ص358/ب11/ح53 و/اجماع 25/ص352 /ب12/ح1 و/ج25/ص353/ب12/ح3 و/ج25/ص359/ب12/ح11 و/ج39/ص344/ب90/ح16 و/ج99/ص98/ب7 و/ج99 /ص117/ب7 الاختصاص /ص21إرشادالقلوب/ج2/ص255بصائرالدرجات/ص199/ب9/ح1و/ص200/ب9/ح3البلدالامين/ص285تأويل‌الايات‏الظاهرة /ص308 الصراط‌المستقيم /ج2/ص20 المصباح‏للكفعمي/ص495

[4]ـ بحارالانوار/ج23/ص5/ب1/ح10

[5]ـ وسائل‌الشيعة/ج27/ص134/ب10/ح33411 بحارالانوار/ج26/ص266/ب5/ح54 و/ج29/ص600/ب15 و/ج40/ص204 /ب94 /ح11 غررالحكم /ص117/ح2032 نهج‏البلاغة/ص215خطبه 154

[6]ـ الصراط‌المستقيم/ج2/ص20 الباب التاسع

[7]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص262/ب6/ح21289-25 بحارالانوار/ج2/ص303/ب34/ح40

[8]ـ وسائل‌الشيعة/ج27/ص33/ب5/ح33144

[9]ـ الكافي/ج1/ص399/ح1

[10]ـ بحارالانوار/ج2/ص95 ب14/ح36

[11]ـ من‏لايحضره الفقيه/ج2/ص613 زيارة الجامعة

[12]ـ به درايتِ روايت 6: بخش مفتيان مراجعه كنيد.

[13]ـ به «معالم دين مراجعه كنيد.

[14]ـ همچنان كه در «قانون گذاري؛ نخستين اساس فتوا» گذشت.

[15]ـ اين امر همان مطلبي است كه برخي از ناآگاهان، فقهاي شيعه را به آن متهم كرده‌اند. جالب توجه است كه سالها قبل به برخي از آنان اين خطا تذكر داده شد، اما آنان به جاي تسليم حق شدن و دست برداشتن از معصيت تهمت چند مستند غير واقعي عرضه كردند، و جالبتر اين كه پس از افشا كردن غير واقعي بودن مستندشان به جاي استغفار، لجوجانه به اتهام خود ادامه دادند. (به نامه ارسالي در تاريخ… مراجعه شود)

توهمات بدعت آلود

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9883
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 118

اما در دورانهاي پس از ائمهG، برخي به دليل عدم درك لازم، از ديدن فتواي اصحاب در كنار فتواي ائمهG به اين تخيل باطل دچار شده‌اند كه: اگر چنين شود اصحاب، شريك ائمهG خواهند گرديد.

اين غفلت بزرگ كه: «فتواي غير معصوم هرگز در عرض فتواي معصومينG قرار نمي‌گيرد»، به تاخت و تاز شديد به فتوا منتهي شده است.

ولي برخي ديگر از اينان با توجه به فراواني ادله‌ي جواز فتوا در اصحاب، راهي به مخالفت كلي با فتوا نداشته‌اند، اما براي گريز از تخيل باطلي كه بدان دچار شده‌اند به اين نظريه پناه برده‌اند كه: «فتواي به حق و جايز فتواي به عين نص الفاظ روايات باشد» و اگر كلمه‌اي جابجا شود حتي بدون اندك تصرفي در معنا فتواي به حق نيست.

اين دو گروه، در راستاي نظريه‌ي خويش از رواياتي كه در مورد مفتيانِ مخالفين شيعه صادر شده، بهره‌ها جسته‌اند[1]، و بدون تعيين معيار فتواي به حق و فتواي به باطل، بر تمام مفتيان تاخته و هر فتوايي را هر چند به حق تخطئه نموده و مي‌نمايند.

برخي از اينان افراط را به آنجا رسانده‌اند كه تكلم در دين را بدون ذكر روايت يا حديثي رأي و بدعت مي‌دانند هر چند مأخذ تمامي مطالب گوينده دقيقا قرآن و حديث باشد.[2]

اما عجيبترين درجات افراط اين گونه آراء در اين نظريه تجلي پيدا كرده است كه: «ائمهG نيز محدِّث (به كسر دال به معني حديثگو) بوده‌اند و به جز كلامي كه از پدرانشان و آنان از پيامبر6 و پيامبر6 از جبرئيل و جبرئيل از خداوند نقل كرده است به چيز ديگري سخن نگفته‌اند».[3]

جالبترين نكته اين نظريه‌ها، انتساب اين آراء تازه تولد يافته به ائمه هديG و در قالب دفاع از حريم اهل بيت وحيG صورت گرفته است و چه بسا احاديثي را مطابق درك خود مورد استدلال قرار داده‌اند.[4]

براي روشن شدن همه‌ي اين امور ابتدا بايد رابطه‌ي حديث با فتوا بررسي شود.

 

[1]ـ همان گونه كه در بحث قياس و رأي و اجتهاد و … از اين شيوه استفاده نموده‌اند.

[2]ـ در نامه دريافتي ص 9 س 12 چنين نوشته‌اند: «…و هنگام انتقال حكم خداوند به ديگران نيز با حفظ امانت عين نص آيات و روايات را با ذكر سند روايت نمايند و آيات و رواياتي را كه در بيان آنها لازم و ضروري است نيز ذكر نمايند …»

[3]ـ جزوه مترجم ص 43 «باب 5: في ان الائمه صلوات الله عليهم كانوا محدِّثين» و در ذيل نيز اين عنوان را چنين ترجمه نموده‌اند: «باب5: در مورد اين كه ائمه صلوات الله عليهم اجمعين خود نيز محدِّث و راوي حديث بوده‌اند»

[4]ـ تحليل اين كه «ائمه G محدِّث هستند يا مفتي؟» در «درايتِ روايت 10» بررسي خواهد شد.

تجزیه و تحلیل رابطه حدیث با فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9884
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 98

بديهي است كه ميان فتوا و حديث ارتباط تنگاتنگي وجود دارد، اما چگونگي اين رابطه بايد مورد بررسي قرار گيرد. احتمالاتي در كيفيت رابطه‌ي حديث با فتوا ممكن است تصور شود. براي بررسي درستي و نادرستي اين احتمالات ابتدا آنها را ذكر مي‌كنيم:

1.      حقيقت فتوا و حديث از نظر لغوي يكي است (اتحاد لغوي)؛

2.      فتوا و حديث از نظر لغوي دو معناي جداگانه از يكديگر دارند، اما در روايات به يك معنا به كاربرده شده‌‌اند (اتحاد اصطلاح شرعي)؛

3.      گرچه فتوا و حديث از نظر لغوي و روايي دو چيز مي‌باشد اما فتوا دادن از نظر شرع مشروط به اين است كه به عين الفاظ روايات ذكر شود؛

4.      فتوا بيان حكم است، اما روايات، تنها مستند فتواست؛

5.      روايات عمده‌ترين مستند فتواست نه مستند منحصر؛

از آنچه كه در «درايتِ روايت 6: فتوا، مفتيان و شرايط فتوا» گذشت درستي و نادرستي برخي از اين احتمالات روشن شد، اما براي دقت بيشتر به بررسي جداگانه هر يك از آنها مي‌پردازيم.

كاملا بديهي است كه فتواي مورد بحث، فتواي به حق است؛ يعني فتوايي كه از روي علم و برهان و حجت و بينه صادر شده است، اما تنها مستند آن ذكر نشده است.

احتمال اول و دوم ـ‌اختلاف فتوا و حديث از نظر لغوي و روايي‌ـ در فصل اول و دوم بررسي مي‌گردد،

فصل بعدي به بررسي احتمال سوم مي‌پردازند و به اين پرسش پاسخ مي‌دهد كه «آيا بيان هر امرِ وابسته‌ي به دين، از جمله فتوا، مشروط به نقل نص حديث است يا خير؟»

اما بررسي احتمال چهارم كه مستند فتوا منحصر به حديث است يا اين كه اموري ديگري نيز مي‌تواند مسنتد فتوا قرار گيرد ان‌شاءالله در شماره‌ي مستقلي تحت عنوان «مبادي فتوا» تحقيق خواهد شد.

در نهايت تكيه بر دو نكته‌ي مهم ضروري است كه:

‌أ-    آنچه مورد بحث است فتوايي است كه بر اساس مستند صحيح و حجت الهي باشد ولي تنها در آن به بيان حكم اكتفا شده و از ذكر مستند صرف نظر شده است، آيا چنين فتوايي فتواي به حق است يا فتواي به باطل؟

‌ب-   مستند فتواي فقها در محل مناسب خود كه معمولا كتب علمي و دروس سطح عالي حوزه و… است در دسترس همگان قرار دارد و تنها از جهت مراجعه آسان، در بيان فتوا از ذكر مستند صرف نظر شده است.

اختلاف فتوا و حدیث از نظر لغت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9885
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 206

با اندك تأملي در لغت، تفاوت فتوا و حدیث آشكار مي‌شود، از اين جهت نگاهي كوتاه به برخي از كتب لغت براي فهم آن كافي است، در بخش «ضمايم» صريح كلمات لغت‌شناسان آمده است، اما در اينجا به خلاصه‌اي از آن توجه كنيد:

استفتا پرسش براي درخواست فتواست؛

فتوا دادن در مسأله به معناي بيان حكم مسأله است؛

فتواي فقيه به معني بيان امري است كه در آن ابهام وجود دارد؛

فتوا دادن به معني آشكار كردن امر است؛

فتوا حكمي است كه فقيه بيان مي‌كند؛

فتيا به معناي بيان احكامي است كه در آن اشكال (غموض و پيچيدگي) وجود دارد و ريشه‌ي آن «فتي» به معناي جوان است و (تناسب بين اين دو) از اين جهت است كه مطالب مشكل (بر اثر اشكال، ضعيف مي‌نمايد) به سبب بيان آن توسط فقيه استحكام پيدا مي‌كند و جوان مي‌گردد.

اما «حديث» در لغت به معناي سخن و خبر است، همچنين «روايت» به معناي نقل كلام يا شعر مي‌باشد، ولي مقصود ما از اين دو كلمه، كلماتي است كه از پيامبر6 و اولياء آن حضرت به ما رسيده است.

بنا بر اين اتحاد لغوي فتوا و حديث كاملا باطل است.

البته در اصطلاح بين حديث، روايت، خبر و اثر تفاوتهايي وجود دارد، اما به دليل اين كه معناي اصطلاحي مورد نظر نيست از آن مي‌گذريم.

اختلاف فتوا و حدیث از نظر روایات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9886
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 116

روايات نيز دليل بر اختلاف بين فتوا و حديث است، اين روايات به چند دسته تقسيم مي‌شود كه هر كدام دليل مستقلي بر اختلاف اين دو مي‌باشد البته در اين ميان برخي از تأييدات را نيز مي‌آوريم.

دلیل ۱: تقابل فتوا و حدیث

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۴۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۴/۰۷-۹:۴۲:۲۰
    • کد مطلب:9887
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 144

در كلام معصومين G فتوا در مقابل حديث آورده شده است كه گوياي دوگانگي اين دو مي‌باشد.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ عِلْمٌ وَ لَا حَقٌّ وَ لَا فُتْيَا إِلَّا شَيْ‏ءٌ أُخِذَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ….[1]

امام باقر علیه السلام فرمودند: آگاه باشید به راستی که علمی و حقی و فتوای (درستی) نزد کسی نیست مگر این که چیزی که از علی بن ابی طالب و از ما هل بیت گرفته شده است.

در  مباحث پیشین چنين گذشت:

ابي عمرو كناني مي‌گويد امام صادقC از من پرسيدند: اي ابا عمرو اگر من حديثي به تو گفته باشم يا فتوايي به تو داده باشم بعد از اين تو بيايي و از همان مطلب بپرسي اما من به خلاف آنچه كه قبلا به تو خبر يا فتوا داده بودم بگويم به كدام يك از گفته‌هاي من عمل مي‌كني؟ گفتم: به حديث و فتواي جديد عمل مي‌كنم حضرت فرمودند: حق را يافته‌اي…[2]

نكته قابل توجه اين است كه امامC در دو مورد اين روايت، بين حديث و فتوا مقابله قرار داده است.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْعُمَرِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَي نَبِيِّهِ6 كِتَاباً قَبْلَ وَفَاتِهِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ إِلَي النُّجَبَةِ مِنْ أَهْلِكَ… ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَي ابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيC فَفَكَّ خَاتَماً فَوَجَدَ فِيهِ حَدِّثِ النَّاسَ وَ أفتهِمْ وَ لا تَخَافَنَّ الا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لا سَبِيلَ لاحَدٍ عَلَيْكَ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَي ابْنِهِ جَعْفَرٍC فَفَكَّ خَاتَماً فَوَجَدَ فِيهِ حَدِّثِ النَّاسَ وَ أفتهِمْ وَ انْشُرْ عُلُومَ أَهْلِ بَيْتِكَ …[3]

امام صادقC فرمودند: خداوند عز و جل قبل از مرگ پيامبر6 كتابي را بر آن حضرت نازل كرد و گفت اي محمد اين وصيت تو به برگزيدگان از اهل بيت توست… سپس امام سجادC اين وصيت را به امام باقرC داد و حضرت مهر آن را گشود پس در اين چنين يافت: براي مردم حديث بگو و فتوا ده و از غير خداوند عز و جل هرگز ترسي به خود راه نده كه كسي راهي براي صدمه رساندن به تو ندارد و حضرت نيز همين وصيت را عمل نمود سپس وصيت را به فرزندش امام صادقC داد و حضرت مهر آن را گشود پس در آن چنين يافت: براي مردم حديث بگو و فتوا ده و علوم اهل بيتت را منتشر نما…

همان گونه كه در روايت تصريح شده است خداوند امام پنجم و ششمH را به چند امر وصيت مي‌كند: يكي حديث گفتن به مردم و ديگري فتوا دادن. پس اين ادعا كه حديث گفتن همان فتوا دادن است نظريه‌اي بر خلاف روايات اهل بيتG است.

همچنین پیش از این گذشت:

سليم مي‌گويد: هنگامي كه مي‌خواستم از امام صادقC جدا شوم و خداحافظي نمايم به حضرت عرض كردم دوست دارم چيزي توشه من قرار دهي حضرت فرمودند: نزد ابان برو كه براستي از من حديث فراواني شنيده است هر چه او روايت كرد تو از من روايت نما.

و فرمود امام باقرC به ابان فرموده است در مسجد مدينه بنشين و به مردم فتوا ده، به راستي كه من دوست دارم مانند تويي در شيعيانم ديده شود. [4]

در اين حديث نيز از دو خصوصيت ابان ياد شده است يكي فرواني احاديثي كه از امام صادقC شنيده است و ديگري انتصاب براي فتوا از طرف امام باقرC.

همچنین:

عمر بن اذينه مي‌گويد به زراره گفتم مردم از امام صادقC و امام باقرC براي من احاديثي درباره‌ي ارث نقل كرده‌اند، من آن احاديث را بر تو عرضه مي‌كنم، پس تو تنها (اظهار نظر نما و) هر چه از اين احاديث باطل است بگو اين باطل است و هر چه حق است بگو اين حق است، اما روايت نخوان و در نقل حديث سكوت نما، سپس (يكي از مطالب ارث را عرضه كردم) و گفتم مردي از يكي از دو امامI  نقل كرده اگر ميت پدر و مادر داشت و برادران مادري، برادران مادري حاجب از يك سوم مي‌شوند و خود نيز ارث نمي‌برند.

زراره گفت قسم به خدا كه اين باطل است و لكن من تنها به تو خبر مي‌دهم و روايتي نقل نمي‌كنم و به خدا قسم كه آنچه به تو مي‌گويم حق است، هنگامي كه ميت پدر و مادر داشته باشد بر اساس كتاب خدا، مادر يك سوم ارث مي‌برد و پدر دو سوم، اگر ميت برادر پدر مادري داشت يا برادر پدري پس مادرش يك ششم و پدر پنج ششم ارث مي‌برد، و تنها به اين علت ارث پدر زياد شده است كه خرج زن و فرزندان بر عهده‌ي پدر است…

علاوه بر صراحت اين روايت بر تفاوت فتوا و نقل حديث نكات متعدد ديگري در اين روايت حايز اهميت است، به برخي از آنها توجه كنيد:

 

۱- عمر بن اذينه برخي از احاديث با واسطه‌ي از معصومينG را بر زراره‌ي غير معصوم عرضه مي‌كند؛

۲- عمر بن اذينه از زراره مي‌خواهد كه تنها به گفتن اين كه «اين حديث حق است يا باطل» اكتفا كند و برايش حديث نخواند؛

۳- زراره نيز در پاسخ خواسته عمر بن اذينه مي‌گويد: من به تو اخبار از حكم مي‌كنم (و فتواي من اين است) نه اين كه براي تو روايت نقل كنم؛[5]

۴- زراره بر يك بخش از حكمي كه بيان كرده است به اين جمله استدلال مي‌كند كه: «وَ إِنَّمَا وُفِّرَ لِلابِ مِنْ أَجْلِ عِيَالِهِ» (تنها علتي كه ارث پدر زياد شده است اين است كه خرج زن و فرزندان بر عهده‌ي پدر است…) نه اين كه حديثي براي آن ذكر كند؛

توضيح برخي از اين نكات خصوصا اين كه «چرا عمر بن اذينه از زراره خواسته است تنها به نقل فتوا بسنده كند و حديث برايش نخواند» ان‌شاءالله در بحث مبادي فتوا خواهد آمد.

قال سمعت رجاء بن أبي الضحاك يقول …و كان لا ينزل بلدا الا قصده الناس يستفتونه في معالم دينهم فيجيبهم و يحدثهم الكثير عن أبيه عن آبائه عن عليG عن رسول الله6 فلما وردت به علي المأمون سألني عن حاله في طريقه …[6]

امام رضاC در سفر به خراسان در هيچ سرزميني فرود نمي‌آمدند مگر اين كه مردم به سوي حضرت مي‌آمدند و درباره‌ي معالم دينشان از آن حضرت استفتا (پرسش) مي‌كردند و حضرت جواب مي‌دادند و فراوان از پدرش از پدرانش از حضرت عليG از پيامبر6 حديث نقل مي‌فرمودند…

در اين نقل نيز بين جواب استفتا و حديث مقابله قرار دارد.

قَالَ أَبُو الْوَضَّاحِ فَحَدَّثَنِي أَبِي قَالَ كَانَ جَمَاعَةٌ مِنْ خَاصَّةِ أَبِي الْحَسَنِC مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ شِيعَتِهِ يَحْضُرُونَ مَجْلِسَهُ وَ مَعَهُمْ فِي أَكْمَامِهِمْ أَلْوَاحُ آبَنُوسٍ لِطَافٌ وَ أَمْيَالٌ فَإِذَا نَطَقَ أَبُو الْحَسَنِC بِكَلِمَةٍ أَوْ أَفتي فِي نَازِلَةٍ أَثْبَتَ الْقَوْمُ مَا سَمِعُوا مِنْهُ فِي ذَلِكَ الْخَبَرَ[7]

ابو وضاح مي‌گويد پدرم گفت گروهي از نزديكان امام كاظمC از اهل بيت و شيعيان آن حضرت در مجلس امام حاضر مي‌شدند كه (هميشه) ابزار نوشتن همراه‌شان بود پس هنگامي كه امام كلمه‌اي سخن مي‌گفت و يا در مورد حادثه‌اي فتوا مي‌داد آنان هر چه در اين باره شنيده بودند ثبت مي‌كردند…

در اين نقل نيز تصريح شده است كه حاضرين در مجلس امامC هر گاه امام سخن مي‌گفتند هر كلمه يا هر فتواي امامC را مي‌نوشتند.

كان الرضاC يشير إليه في العلم و الفتيا[8]

امام رضاC در علم و فتوا مورد توجه همگان قرار داشت.

عن رجل من همدان قال قال معاوية لضرار الضبابي يا ضرار صف لي علياC… كان فينا كأحدنا يجيبنا إذا سألناه و ينبئنا إذا استفتيناه…[9]

معاويه به ضرار گفت عليC را براي ما توصيف نما…(گفت)… در ميان ما مانند يكي از ما بود (و كسي او را به عنوان خليفه تشخيص نمي‌داد) هنگامي كه از او مي‌پرسيديم جوابمان مي‌داد و هنگامي از او فتوا مي‌خواستيم حكم را به ما خبر مي‌داد…

 

[1]- بصائر الدرجات / ج‏1 / 519

[2]ـ الكافي/ج2/ص218/ح7 وسائل‌الشيعة/ج27/ص112/ب9/ح33350 بحارالانوار/ج72/ص428/ب87/ح87

[3]ـ الكافي/ج1/ص280/ح2 بحارالانوار/ج36/ص192/ب40/ح1 و/ج36/ص203/ب40/ح7 الامالي‏للصدوق/ص401 المجلس الثالث وستون [63]/ح2 تقريب‏المعارف/ص179 الصراط‌المستقيم/ج2/ص148/ف3 علل‌الشرائع/ج1/ص171/ب135/ح1 كما‌ل‌الدين/ج1 /ص231/ب22/ح35 و/ج2/ص669 /ب58/ح15 المناقب/ج1/ص298 الامالي‏للطوسي/ص441 المجلس الخامس عشر[15] /ح990-47

[4]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص315/ب11/ح21452-14 همچنين مراجعه شود به: رجال‌ابن‏داود/ص10/ش4 رجال‌العلامةالحلي/ص 21/ب8/ش1 رجال‌النجاشي/ص10/ش7 الفهرست‏للطوسي /ص17/ش51

[5]ـ گرچه ممكن است كسي احتمال دهد كه عمر بن اذينه از زراره درخواست كرده است كه احاديث درست را معين كند، نه اين كه فتوا دهد، اما به سه قرينه فتوا دادن ظهور بيشتري دارد؛ قرينه‌ي اول اين جمله‌ي زراره كه « لَكِنِّي سَأُخْبِرُكَ وَ لا أَرْوِي لَكَ شَيْئاً وَ الَّذِي أَقُولُ لَكَ هُوَ وَ اللَّهِ الْحَقُّ» و قرينه‌ي دوم استدلالي است كه زراره بر حكم در آخر حديث ذكر مي‌كند، قرينه‌ي سوم كه ترديد را كاملا بر طرف مي‌كند اين است كه زراره حديثي را كه عمر بن اذينه خوانده است باطل كرده و فتواي خود را با تصريح به اين كه اين مطلب حديث نيست براي او بيان نموده است، لَكِنِّي سَأُخْبِرُكَ وَ لا أَرْوِي لَكَ شَيْئاً وَ الَّذِي أَقُولُ لَكَ هُوَ وَ اللَّهِ الْحَقُّ.

[6]ـ بحارالانوار/ج49/ص95/ب7/ح7 عيون‏أخبارالرضاC/ج2/ص183/ب44/ح5

[7]ـ مستدرك‏الوسائل/ج17/ص292/ب8/ح21382-27، بحارالانوار/ج48/ص153/ب6 /ح25و /ج91/ص320 /ب45/ح1 مهج الدعوات  /ص219

[8]ـ رجال‌العلامةالحلي/ص184/ب رابع/ش1

[9]ـ شرح‏نهج‏البلاغة/ج18/ص225/ب75

دلیل ۲: تقابل مفتی و راوی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۴۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9888
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 100

پیش از این گذشت:

امام صادقC فرمودند: (كساني كه با يكديگر اختلاف دارند)… مراجعه مي‌كنند به كسي از شما كه راوي حديث ما و صاحب نظر در حلال و حرام ما و بيناي به احكام ما باشد پس به حكميت او راضي شوند كه من او را بر شما حاكم قرار دادم پس اگر به حكم ما حكم نمايد و كسي از او قبول نكند همانا حكم خدا را خوار شمرده است و بر ما رد كرده است و رد كننده‌ي بر ما رد كننده‌ي بر خداست و اين امر در حد شرك به خداست…[1]

در اين روايت بين راوي حديث و ناظر در حلال و حرام و عارف به احكام تفكيك شده است،[2] روشن است كه اوصاف مفتي به حق دو عنوان ناظر در حلال و حرام و عارف به احكام است. اگر فتوا با نقل روايت يكي باشد ديگر لازم نيست كه امامC راوي حديث را از ناظر در حلال و حرام جدا نمايد اين تفكيك دليل اين است كه اين دو با يكديگر تفاوت دارند.

 

[1]ـ الكافي/ج1/ص67/ح10

[2]ـ اين نقض بر اساس تفكيك ميان راوي و ناظر در اين روايت است، اما در صورتي كه اين جملات عطف تفسيري باشند مقصود از راوي نيز صرف ناقل حديث نخواهد بود، از اين رو اين نقض با توجه به منطق مخاطبين و جمود آنان بر لفظ حديث مي‌باشد.

دلیل ۳: تقابل فتوا با تعلیم و مذاکره علم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9889
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 89

روشن است كه مذاكره‌ي علم در بيشتر موارد با نقل آنچه بوده كه از دريچه‌ي وحي گشوده مي‌شده است، اما در اين روايت، فتوا در مقابل مذاكره‌ي علم و تعليم جاهل قرار داده شده است. توجه كنيد:

پیش از این گذشت:

اميرالمؤمنينC به قثم ابن عباس فرماندار مكه از طرف حضرت چنين نوشتند: حج را براي مردم بپادار و ايام الله را براي آنان يادآوري كن و براي مردم صبح و عصر بنشين پس براي مستفتي فتوا ده و جاهل را بياموز و با عالم مذاكره نما…[1]

اين روايت تصريح به تقابل بين فتوا و تعليم جاهل و مذاكره‌ي با عالم دارد كه نوعا با نقل حديث صورت مي‌پذيرد.

 

[1]ـ نهج‏البلاغة/ص457/كتاب67 مستدرك‏الوسائل/ج9/ص358/ب23/ح11072-2 و/ج13/ص172/ب42/ح15020-4 و/ج17/ص315/ب11 /ح 21453-15 بحارالانوار/ج33/ص497/ب29/ح702 و/ج101/ص268/ب1/ح23 فقه‏القرآن/ج1/ص327

دلیل ۴: تقابل فتوا با مستند فتوا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9890
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 247

در برخي از موارد ائمهG فتوايي داده‌اند كه ديگران مستند آن را خواسته‌اند و امامC مستند را ارايه فرموده است. اين امر دليل بر اختلاف بين فتوا و مستند آن است كه مستند آن نوعا روايات مي‌باشد، توجه كنيد:

عن أحمد بن محمد بن إسحاق الطالقاني عن أبيه قال حلف رجل بخراسان بالطلاق أن معاوية ليس من أصحاب رسول الله6 أيام كان الرضاC بها فأفتي الفقهاء بطلاقها فسئل الرضاC فأفتي أنها لا تطلق فكتب الفقهاء رقعة فأنفذوها إليه و قالوا له من أين قلت يا ابن رسول الله أنها لم تطلق فوقعC في رقعتهم قلت هذا من روايتكم عن أبي سعيد الخدري أن رسول الله6 قال لمسلمة الفتح و قد كثروا عليه أنتم خير و أصحابي خير و لا هجرة بعد الفتح فأبطل الهجرة و لم يجعل هؤلاء أصحابا له فرجعوا إلي قوله[1]

در زماني كه امام رضاC در خراسان بود كسي اين چنين زنش را طلاق داد كه: اگر معاويه از اصحاب پيامبر6 باشد زنم طلاق داده شده باشد، پس فقهاي سني (از جهت اين كه معاويه را از اصحاب پيامبر6 مي‌دانستند شرط طلاق را محقّق مي‌ديدند) فتوا دادند كه اين زن مطلقه است سپس از حضرت رضاC پرسيده شد امام فتوا دادند كه طلاق تحقق نيافته (فقهاي سني به اعتراض) نامه‌اي به حضرت نوشتند و از آن حضرت دليل فتوايش را خواستند پس حضرت در جواب نوشتند در احاديث خود شما از پيامبر6 نقل شده است كه حضرت به كساني كه بعد از فتح مكه مسلمان شدند فرمودند شما خوب هستيد و اصحاب من نيز خوب هستند و هجرتي بعد از فتح مكه نيست پس پيامبر6 فضيلت مهاجرت در راه خدا را پس از فتح باطل كردند و (از اين جهت كه اصحابش را در كنار مسلمانان بعد از فتح قرار داد روشن مي‌شود كه) مسلمانان بعد از فتح مكه را اصحاب خود ندانسته است. پس از اين جواب همه فقها سني گفته‌ي امام رضاC را پذيرفتند.

پیش از این گذشت:

محمد بن مسلم مي‌گويد: شبي بر پشت بام خوابيده بودم كه ناگهان كسي در زد گفتم كيست؟ جواب داد شريك هستم خدا تو رحمت كند[2] نگاه كردم ديدم زني است، پس آن زن گفت دختري دارم كه ازدواج كرده است و در حال زايمان مرده است و بچه‌ي او در شكمش حركت مي‌كند (اعضاي بچه) مي‌آيد و مي‌رود، وظيفه‌ام چيست؟ به او گفتم يا امة الله از جرياني مانند اين از امام باقرC سؤال شد پس حضرت فرمودند: شكم مرده شكافته مي‌شود و بچه خارج مي‌شود، يا امة الله همين كار را انجام ده.

سپس پرسيدم يا امة الله من (از ترس ستمگران) پنهان هستم چه كسي تو را به سوي من فرستاده است؟ گفت خدا تو را رحمت كند نزد ابوحنيفه صاحب رأي رفتم گفت چيزي نزد من نيست ولي پيش محمد بن مسلم برو او وظيفه‌ات را به تو خواهد گفت پس هر چه به تو فتوا داد برگرد و مرا از آن آگاه نما، به آن زن گفتم به سلامت برو، چون صبح شد به مسجد رفتم ديدم ابوحنيفه همين مسأله را نزد اصحابش طرح كرده است، صدايم را در آوردم (تا متوجه من گردد همين كه چشمش به من افتاد به كنايه) گفت خدايا ببخش بگذار زندگي كنيم.[3]

جمله‌ي «يا أمة الله افعلي مثل ذلك» (كنيز خدا تو نيز چنين كن) فتواي محمد بن مسلم است نه حديث امامC، چرا كه گذشته از ظهور كلام، خود محمد بن مسلم حديث امامC را كه مستند فتوايش مي‌باشد قبل از اين آورده است.

عن ابن حازم قال كنت عند أبي عبد اللهC فأتاه رجل فسأله عن رجل تزوج بامرأة فماتت قبل أن يدخل بها أ يتزوج أمها قال أبو عبد اللهC قد فعله رجل منا فلم نر به بأسا فقلت جعلت فداك و الله ما تفخر الشيعة الا بقضاء علي في هذه السمجية التي أفتي فيها ابن مسعود ثم أتي عليا فقال له من أين أخذتها قال من قول الله تعالي وَ رَبائِبُكُمُ اللاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فقال علي إن تلك مبهمة و هذه مسماة قال الله وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ فقال أبو عبد الله ـ‌عليه‌السلام‌ـ أ ما تسمع ما يروي هذا عن علي ـ‌عليه‌السلام‌ـ فلما قمت ندمت قلت أي شي‏ء صنعت يقول هو فعله رجل منا فلم نر به بأسا و أقول أنا قضي علي فيها فلقيته بعد ذلك فقلت جعلت فداك مسألة الرجل إنما كان الذي قلت زلة مني فما تقول فيها فقال يا شيخ تخبرني أن عليا ـ‌عليه‌السلام‌ـ قضي فيها و تسألني ما أقول فيها[4]

ابن حازم مي‌گويد نزد امام صادقC بودم كه مردي آمد و از اين مسأله پرسيد كه: مردي با زني ازدواج كرده است زن قبل از مقاربت مُرد، آيا اين مرد مي‌تواند با مادر آن زن ازدواج كند؟ امام فرمودند مردي از ما چنين كرده است و ما اشكالي در آن نديديم. من به حضرت گفتم فداي شما گردم به خدا قسم كه شيعه به جريان قضاوت اميرالمؤمنينC در مقابل فتواي ابن مسعود افتخار مي‌كند كه پس از آن ابن مسعود نزد اميرالؤمنينC آمد و حضرت از او پرسيدند اين فتوا (به جواز ازدواج) را از كجا گرفته‌اي؟ ابن مسعود گفت از اين آيه كه «…اگر مقاربت نشده باشد ازدواج با آنها حرام نيست». حضرت فرمودند آيه‌اي كه خواندي مطلق است، ولي اين آيه كه يكي از زناني كه ازدواج با آنها حرام است مادر زن مي‌باشد، اين آيه نص صريح است (و نص صريح مقدم بر مطلق است بنا بر اين ازدواج با مادر زن مطلقا جايز نيست)…

اين روايت نيز بيانگر اين نكته است كه پرسش اميرالمؤمنينC از مأخذ فتواي ابن مسعود است و ابن مسعود در جواب امام، آيه قرآن را به عنوان مستند فتوايش ذكر مي‌كند و همچنان كه آيه قرآن مستند فتواست حديث نيز عمده‌ترين مستند فتوا مي‌باشد؛ بنا بر اين، اين حديث صريح در اختلاف فتوا با مستند آن است.

حدث الزبير عن رجاله قال إن ابن الزبير قال لابن عباس قاتلت أم المؤمنين و حواري رسول الله6 و أفتيت بتزويج المتعة قال أنت أخرجتها و أبوك و خالك و بنا سميت أم المؤمنين و كنا لها خير بنين فتجاوز الله عنها و قاتلت أنت و أبوك عليا فإن كان علي مؤمنا فقد ظللتم بقتالكم المؤمنين و إن كان كافرا فقد بؤتم بسخط من الله بفراركم من الزحف و أما المتعة فإنا نحلها سمعت النبي6 يحلها و يرخص فيها فأفتيت فيها و ذكر الحديث[5]

ابن زبير به ابن عباس اعتراض مي‌كند كه چرا با ام المؤمنين عايشه و اصحاب خاص پيامبر6 جنگيدي و به جواز ازدواج موقت فتوا دادي؟ ابن عباس پاسخ داد تو و پدر تو و دائي تو، عايشه را از خانه‌اش خارج كرديد (تا به گناه جنگ با عليC مبتلا شد) اگر ام المؤمنين ناميده شده است به خاطر ما بوده و ما (از جهت اين كه او را در جنگ با عليC تشويش نكرديم) بهترين پسران او بوديم، اما تو و پدرت با عليC جنگيديد، پس اگر عليC مؤمن بود شما بر اثر جنگ با مؤمنين ظالم هستيد و اگر عليC كافر بود به دليل (كناره گيري و) فرار از جنگ با كافر به خشم خدا اقرار كرديد، و اما درباره‌ي ازدواج موقت ما آن را حلال كرديم و چون از پيامبر6 شنيدم كه آن را حلال مي‌كرد پس به حلال بودن آن فتوا دادم…

صراحت اين روايت در تفاوت حديث با فتوا بيشتر است؛ چرا كه ابن عباس مي‌گويد: علت اين كه من متعه را حلال كردم اين است كه حلال بودن آن را از پيامبر6 شنيدم، «پس» فتواي به حليت دادم؛ يعني سند فتواي به حليت حديث پيامبر6 است نه اين كه خود حديث پيامبر6 فتواي ابن عباس باشد.

عن سماعة عن العبد الصالحC قال سألته فقلت إن أناسا من أصحابنا قد لقوا أباك و جدك و سمعوا منهما الحديث فربما كان الشي‏ء يبتلي به بعض أصحابنا و ليس عندهم في ذلك شي‏ء يفتيه و عندهم ما يشبهه يسعهم أن يأخذوا بالقياس فقال لا إنما هلك من كان قبلكم بالقياس فقلت له لم تقول ذلك فقال إنه ليس بشي‏ء الا و قد جاء في الكتاب و السنة[6]

سماعه به امام كاظمC مي‌گويد برخي از اصحاب ما پدر و جد شما را ملاقات كرده‌اند و از آن دو حديث شنيده‌اند، گاهي بعضي از اصحاب ما مبتلا به مسأله‌اي مي‌شوند كه نزد آنها حديثي براي فتواي در اين مورد نيست، اما موارد شبيه به آن وجود دارد، آيا مي‌توانند قياس كنند؟ حضرت فرمودند نه، همانا نابودي كساني كه هلاك شدند به سبب قياس كردن بود، گفتم چرا چنين مي‌گوييد؟ فرمود هيچ چيزي نيست مگر اين كه حكم آن در كتاب و سنت آمده است.

جمله‌ي «ليس عندهم في ذلك شي‏ء يفتيه» (نزد آنها حديثي براي فتواي در اين مورد نيست) صريح است كه اگر حديثي مي‌داشتند مستند فتواي اصحاب مي‌گرديد اما راوي با فرض فقدان مستند فتوا ـ‌كه نوعا روايات است‌ـ از امامC نسبت به جواز فتوا با استناد به قياس مي‌پرسد كه امامC قياس را مستند شايسته‌اي براي فتوا نمي‌داند.

 

[1]ـ بحارالانوار/ج19/ص89/ب6/ح44 و/ج33/ص166/ب17/ح436 و/ج101/ص158/ب1/ح78 عيون‏أخبارالرضاC/ج2/ص87 /ب22/ح34

[2]ـ نسخه‌ي اختصاص چنين است: «أشرف رحمك الله» يعني از بالا نگاه كن…

[3]ـ بحارالانوار/ج47/ص410/ب12/ح14 الاختصاص/ص203 رجال‌الكشي/ص162 محمد بن مسلم الطائفي الثقفي/ح275 المناقب/ج4 /ص200

[4]ـ بحارالانوار/ج101/ص20/ب28/ح22 و/ج101/ص19/ب28/ح18 تفسيرالعياشي/ج1/ص231/(4) من سورة النساء/ح75 النوادرللاشعري /ص98 /ب20/ح238

[5]ـ كشف‏الغمة/ج1/ص419 كشف‏اليقين/ص473

[6]ـ بحارالانوار/ج2/ص304/ب34/ح47 الاختصاص/ص281 بصائرالدرجات/ص302/ب15/ح3

دلیل ۵: تحدیر از فتوا و ترغیب به نقل حدیث

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۴۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۴/۰۷-۹:۴۳:۱۹
    • کد مطلب:9891
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 118

برخي از روايات گوياي لزوم اجتناب شديد از نزديك شدن به افتا است، اما در همين حال نسبت به نشر حديث به تمامي اشكال آن اكيدا ترغيب شده است، اين امر بيانگر اين است كه فتوا با نقل حديث دو امر مستقل و جداي از يكديگر مي‌باشد.

در بحث فتوا و مفتیان چنین گفتیم: از آنجایی كه منصب فتوا مقام والایی است و اهمیت ویژه‌ای دارد. افتا بدون شرایط لازم نیز خطرات خاصی را به دنبال دارد، از این جهت نسبت به ارتكاب آن اخطارهای شدیدی صادر شده است[1].

تعبیر «فرار همچون فرار از شیر» در موارد بسیار حساس و خطرناک به کار می‌رود. مانند فرار از جزامی[2] و فرار از اهل دنیا.[3]

به کار بردن این تعبیر در مورد فتوا نشان از خطرناک بودن افتا و توصیه به پرهیز از آن است.

عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام… وَ اهْرُبْ مِنَ الفتْیا هَرْبَكَ مِنَ الاسَدِ وَ لا تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ عَتَبَةً لِلنَّاسِ[4]

امام صادق علیه السلام  به عنوان بصری می‌فرمایند:… و از فتوا همچنان كه از شیر فرار می‌كنی اجتناب نما و گردن خودت را پل برای (عبور) مردم (به جهنم) قرار نده.

همچنین جرأت بر فتوا با جرأت بر آتش دوزخ و جرأت بر خداوند مقایسه شده است.

و قال صلی الله علیه و آله  أجرؤكم علی الفتوی أجرؤكم علی النار[5]

پیامبر صلی الله علیه و آله  فرمودند: پر جرأت‌ترین شما بر فتوا(ی باطل)[6] پر جرأت‌ترین شما بر آتش جهنم است.

دیگر تعبیرات از فتوا نیز بر اهمیت و خطرناک بودن افتا حکایت دارد.

قَالَ النَّبِيُّ ص أَجْرَؤُكُمْ عَلَى الْفُتْيَا أَجْرَؤُكُمْ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ وَ لَا يَعْلَمُ الْمُفْتِي أَنَّهُ هُوَ الَّذِي يَدْخُلُ بَيْنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ بَيْنَ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْحَائِرُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ.[7]

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: پر چرأت‌ترین شما بر فتوا، پر جرأت‌ترین شما بر خداوند عز و جل است. آیا مفتی نمی‌داند که اوست میان و خداوند و بندگانش وارد می‌شود؟ و اوست که میان بهشت و دوزخ حیران است؟ (اگر فتوای به حق دهد بهشتی است و اگر فتوای به باطل دهد دوزخی است.)

اینک نمونه‌هايی از ترغيب به حديث را می‌آوریم.

عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لابِي عَبْدِ اللَّهِC رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ الرَّاوِيَةُ لِحَدِيثِنَا يَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ[8]

حضرت صادقC فرمودند:… مردي كه در نقل حديث ما كوشش مي‌كند تا باعث محكم شدن اعتقاد قلبي شيعيان به وسيله آن احاديث ‌شود از هزار عابد برتر است.

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC قَالَ مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِيثِنَا أَرْبَعِينَ حَدِيثاً بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَالِماً فَقِيهاً[9]

امام صادقC فرمودند: كسي كه از احاديث ما چهل حديث حفظ كند خداوند روز قيامت او را عالم فهميده زنده مي‌كند.

عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِC اكْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَكَ فِي إِخْوَانِكَ فَإِنْ مِتَّ فَأَوْرِثْ كُتُبَكَ بَنِيكَ فَإِنَّهُ يَأْتِي عَلَي النَّاسِ زَمَانُ هَرْجٍ لا يَأْنَسُونَ فِيهِ إِلا بِكُتُبِهِمْ[10]

امام صادقC به مفضل فرمودند: علمت را بنويس و در ميان برادرانت پخش نما و اگر مُردي كتابهايت را براي فرزندانت به ميراث بگذار زيرا زماني پر فتنه خواهد آمد كه تنها به كتابها انس مي‌گيرند.

عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ6 تَذَاكَرُوا وَ تَلاقَوْا وَ تَحَدَّثُوا فَإِنَّ الْحَدِيثَ جِلاءٌ لِلْقُلُوبِ إِنَّ الْقُلُوبَ لَتَرِينُ كَمَا يَرِينُ السَّيْفُ جِلاؤُهَا الْحَدِيثُ[11]

پيامبر6 فرمودند: مذاكره‌ي علم نماييد و با يكديگر ملاقات داشته باشيد و از احاديث ما بگوييد؛ زيرا حديث قلوب را جلاء مي‌دهد؛ به يقين قلوب زنگار مي‌گيرد همچنان كه شمشير زنگار مي‌گيرد و جلاء دلها حديث است.

روایات تحذیر از فتوا دادن شاهد است بر اين که فتوا غير حديث است چرا که ائمه علیهم السلام پیوسته به نقل حديث تشویق و ترغیب می‌کردند.

 

[1]ـ همانند اخطارهایی كه راجع به قضاوت آمده است.

[2]- وَ كَرِهَ أَنْ يَتَكَلَّمَ الرَّجُلُ مَجْذُوماً إِلَّا أَنْ يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ قَدْرُ ذِرَاعٍ وَ قَالَ فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَكَ‏ مِنَ‏ الْأَسَدِ بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏73 / 338

[3]- وَ ابْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ وَ فِرَّ مِنَ النَّاسِ فِرَارَكَ‏ مِنَ‏ الْأَسَدِ وَ الْأَفْعَى فَإِنَّهُمْ كَانُوا دَوَاءً فَصَارُوا الْيَوْمَ دَاءً ثُمَّ الْقَ اللَّهَ مَتَى شِئْتَ. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل / ج‏11 / 389

[4]ـ وسائل‌الشیعة/ج27/ص172/ب12/ح33524 همچنین مراجعه شود به: بحارالانوار/ج1/ص226/ب7/ح17 و مشكاةالانوار/ص328

[5]ـ بحارالانوار/ج2/ص123/ب16/ح48 همچنین مراجعه شود به: منیةالمرید/ص281 و الصوارم‏المهرقة/ص233

[6]ـ با توجه به آنچه كه در بحث مفتیان به حق خواهد آمد، كلمه «باطل» در ترجمه اضافه شده است.

[7]- مصباح الشريعة / 16

[8]ـ الكافي/ج1/ص33/ح9

[9]ـ الكافي/ج1/ص49/ح7

[10]ـ الكافي/ج1/ص52/ح11

[11]ـ الكافي/ج1/ص41/ح8

دلیل ۶: بیان حکم بدون استناد به حدیث

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۱۵-۲۱:۵۶:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:9892
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 178

برخي از احاديث بيانگر حكم توسط اصحاب ائمهG مي‌باشد كه در آن هيچ اشاره‌اي به نقل از امامC نشده است، گرچه احتمال اين وجود دارد كه كلام از امامC باشد و بر اثر اشتباه يا امر ديگري به آن اشاره نشده باشد، اما بعضي از قرائن گوياي وجود كلمات اصحاب در متون روايي ما مي‌باشد.

البته كاملا روشن است كه اصحابي مثل زراره حكمي بدون مستند بيان نكرده‌اند، اما آيا حكمي كه اصحاب بيان نموده‌اند همان متن روايت است؟ اين امر نه تنها دليلي ندارد بلكه در پاره‌اي از موارد دليل بر خلاف آن موجود است.

قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَيْنَةَ قُلْتُ لِزُرَارَةَ فَإِنَّ أُنَاساً حَدَّثُونِي عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِH بِأَشْيَاءَ فِي الْفَرَائِضِ فَأَعْرِضُهَا عَلَيْكَ فَمَا كَانَ مِنْهَا بَاطِلا فَقُلْ هَذَا بَاطِلٌ وَ مَا كَانَ مِنْهَا حَقّاً فَقُلْ هَذَا حَقٌّ وَ لا تَرْوِهِ وَ اسْكُتْ فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حَدَّثَنِي بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍC فِي الابْنَةِ وَ الابِ وَ الابْنَةِ وَ الامِّ وَ الابْنَةِ وَ الابَوَيْنِ فَقَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْحَقُّ[1]

عمر بن اذينه مي‌گويد به زراره گفتم به راستي كه برخي از مردم از امام باقر و صادقH درباره‌ي چيزهايي از ارث حديث نقل كرده‌اند، پس اين مطالب را بر تو عرضه مي‌كنم، پس هر چه از اينها باطل است بگو اين باطل است و هر چه حق است بگو اين حق است (تنها به اين مقدار اكتفا نما) و حديثي نخوان و ساكت باش، سپس آنچه محمد بن مسلم از امام باقرC درباره‌ي دختر و پدر و دختر و مادر و پدر و مادر برايم نقل كرده بود به او گفتم، او گفت قسم به خدا كه اين حق است.

عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِC عَنْ رَجُلَيْنِ… قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَي مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَي حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَي اللَّهِ وَ هُوَ عَلَي حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ…[2]

 (كساني كه با يكديگر اختلاف دارند)… مراجعه مي‌كنند به كسي از شما كه راوي حديث ما و صاحب نظر در حلال و حرام ما و بيناي به احكام ما باشد پس به حَكَميت او راضي شوند كه من او را بر شما حاكم قرار دادم پس اگر به حكم ما حكم نمايد و كسي از او قبول نكند همانا حكم خدا را خوار شمرده است و بر ما رد كرده است و رد كننده‌ي بر ما رد كننده‌ي بر خداست و اين امر در حد شرك به خداست…

بنا بر اين، اين گونه روايات كه تنها كلام اصحاب را بدون استناد به امامC نقل نموده‌اند، دليل اختلاف فتوا و حديث است، توجه كنيد:

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ إِذَا تَرَكَ الرَّجُلُ أُمَّهُ أَوْ أَبَاهُ أَوِ ابْنَهُ أَوِ ابْنَتَهُ فَإِذَا تَرَكَ وَاحِداً مِنَ الارْبَعَةِ فَلَيْسَ بِالَّذِي عَنَي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ قُلِ اللَّهُ يُفتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ وَ لا يَرِثُ مَعَ الامِّ وَ لا مَعَ الابِ وَ لا مَعَ الابْنِ وَ لا مَعَ الابْنَةِ أَحَدٌ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ غَيْرَ زَوْجٍ أَوْ زَوْجَةٍ[3]

از زراره نقل شده است كه گفت هنگامي كه وارثِ مَرد يكي از مادرش يا پدرش يا پسرش و يا دخترش باشد مشمول اين آيه نيست كه: قُلِ اللَّهُ يُفتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ…

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ زُرَارَةُ النَّاسُ وَ الْعَامَّةُ فِي أَحْكَامِهِمْ وَ فَرَائِضِهِمْ يَقُولُونَ قَوْلا قَدْ أَجْمَعُوا عَلَيْهِ وَ هُوَ الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ يَقُولُونَ فِي رَجُلٍ تُوُفِّي وَ تَرَكَ ابْنَتَهُ أَوِ ابْنَتَيْهِ وَ تَرَكَ أَخَاهُ لابِيهِ وَ أُمِّهِ أَوْ أُخْتَهُ لابِيهِ وَ أُمِّهِ أَوْ أُخْتَهُ لابِيهِ أَوْ أَخَاهُ لابِيهِ إِنَّهُمْ يُعْطُونَ الابْنَةَ النِّصْفَ أَوِ ابْنَتَيْهِ الثُّلُثَيْنِ وَ يُعْطُونَ بَقِيَّةَ الْمَالِ أَخَاهُ لابِيهِ وَ أُمِّهِ أَوْ أُخْتَهُ لابِيهِ أَوْ أُخْتَهُ لابِيهِ وَ أُمِّهِ دُونَ عَصَبَةِ بَنِي عَمِّهِ وَ بَنِي أَخِيهِ وَ لا يُعْطُونَ الاخْوَةَ لِلامِّ شَيْئاً قَالَ فَقُلْتُ لَهُمْ فَهَذِهِ الْحُجَّةُ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا سَمَّي اللَّهُ لِلاخْوَةِ لِلامِّ أَنَّهُ يُورَثُ كَلالَةً فَلَمْ تُعْطُوهُمْ مَعَ الابْنَةِ شَيْئاً وَ أَعْطَيْتُمُ الاخْتَ لِلابِ وَ الامِّ وَ الاخْتَ لِلابِ بَقِيَّةَ الْمَالِ دُونَ الْعَمِّ وَ الْعَصَبَةِ وَ إِنَّمَا سَمَّاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَلالَةً كَمَا سَمَّي الاخْوَةَ لِلامِّ كَلالَةً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ يَسْتفتَونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ فَلِمَ فَرَّقْتُمْ بَيْنَهُمَا فَقَالُوا السُّنَّةِ وَ إِجْمَاعِ الْجَمَاعَةِ قُلْنَا سُنَّةِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ أَوْ سُنَّةِ الشَّيْطَانِ وَ أَوْلِيَائِهِ فَقَالُوا سُنَّةِ فُلانٍ وَ فُلانٍ قُلْنَا قَدْ تَابَعْتُمُونَا فِي خَصْلَتَيْنِ وَ خَالَفتمُونَا فِي خَصْلَتَيْنِ قُلْنَا إِذَا تَرَكَ وَاحِداً مِنْ أَرْبَعَةٍ فَلَيْسَ الْمَيِّتُ يُورَثُ كَلالَةً إِذَا تَرَكَ أَباً أَوِ ابْناً قُلْتُمْ صَدَقْتُمْ فَقُلْنَا أَوْ أُمّاً أَوِ ابْنَةً فَأَبَيْتُمْ عَلَيْنَا ثُمَّ تَابَعْتُمُونَا فِي الابْنَةِ فَلَمْ تُعْطُوا الاخْوَةَ مِنَ الامِّ مَعَهَا شَيْئاً وَ خَالَفتمُونَا فِي الامِّ فَكَيْفَ تُعْطُونَ الاخْوَةَ لِلامِّ الثُّلُثَ مَعَ الامِّ وَ هِي حَيَّةٌ وَ إِنَّمَا يَرِثُونَ بِحَقِّهَا وَ رَحِمِهَا وَ كَمَا أَنَّ الاخْوَةَ وَ الاخَوَاتِ لِلابِ وَ الامِّ وَ الاخْوَةَ وَ الاخَوَاتِ لِلابِ لا يَرِثُونَ مَعَ الابِ شَيْئاً لانَّهُمْ يَرِثُونَ بِحَقِّ الابِ كَذَلِكَ الاخْوَةُ وَ الاخَوَاتُ لِلامِّ لا يَرِثُونَ مَعَهَا شَيْئاً وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَّكُمْ تَقُولُونَ إِنَّ الاخْوَةَ مِنَ الامِّ لا يَرِثُونَ الثُّلُثَ وَ يَحْجُبُونَ الامَّ عَنِ الثُّلُثِ فَلا يَكُونُ لَهَا الا السُّدُسُ كَذِباً وَ جَهْلا وَ بَاطِلا قَدْ أَجْمَعْتُمْ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لِزُرَارَةَ تَقُولُ هَذَا بِرَأْيِكَ فَقَالَ أَنَا أَقُولُ هَذَا بِرَأْيِي إِنِّي إِذاً لَفَاجِرٌ أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ6[4]

از زراره نقل شده است كه گفت مردم و سنيان در احكام و ارثشان گفته‌اي مي‌گويند كه همه بر آن متفق هستند در حالي كه اين مطلب حجت بر آنان است… زراره مي‌گويد به آنان گفتم اين حجت است بر شما… به زراره گفتم اين مطالب را به نظر خودت مي‌گويي؟ گفت آيا مي‌شود من اين مطالب را به نظر خودم بگويم اگر چنين كنم من فاجر هستم ولي شهادت مي‌دهم كه اين مطالب حق از طرف خدا و رسول6 اوست.

در اين روايت علاوه بر اين كه زراره فتواي خودش را كه مستند به كلام خدا و پيامبر6 است نقل مي‌كند بر مطالب نقل شده استدلال نيز مي‌كند.

 

[1]ـ الكافي/ج7/ص94/ح3

[2]ـ الكافي/ج1/ص67/ح10

[3]ـ الكافي‌/ج7/ص83/ح2تهذيب‌الاحكام/ج9/ص251/ب21/ح13 وسائل‌الشيعة/ج26/ص80/ب7/ح32532

[4]ـ الكافي/ج7/ص100 بعد از حديث 2 وسائل‌الشيعة/ج26/ص145/ب1/ح32686

  • نظر خوانندگان
۱۴۰۱/۰۳/۱۰-۲۳:۶:۳۴
مربوط به موضوع: تغایر فتوا و حدیث
واقعا فوق العاده بود خسته نباشید.
به جد عرض میکنم هیچ جایی ندیدم این شبهات سنگین دقیق و عالی پاسخ داده بشه. اینکه از روایات دلیل اوردید خیلی جالب بود. مخصوصا این مسئله معنای فتوا و حدیث. انقد که پاسخ درخوری ندیدم واقعا باور کردم حق با اخباریون هست، تا جایی که میخواستم به اخباریون و اهل حدیث بپیوندم.
خدا خیرتون بده🙏 امیداورم مطالب رو ادامه بدید، حیفه کم کاری.اجرتون با صاحب الزمان❤️
پاسخ‌ها
  • نظر شما