روشن است كه پيامبرِ رحمت6 و ائمه هديG واسطهي فيض الهي در تمامي ابعاد وجود عالم بوده و استمرار اين فيض نيز در گرو آنان ميباشد، گرچه اين امر برهاني است اما در عين حال احاديث فراواني نيز به آن اشاره دارد، به چند نمونه توجه كنيد:
محمد بن الحنفية قال قال أمير المؤمنينC سمعت رسول الله ص يقول… يا علي… و أنا و أنت من شجرة واحدة لولانا لم يخلق الله الجنة و لا النار و لا الانبياء و لا الملائكة…[1]
اميرالمؤمنينC فرمودند از پيامبر6 شنيدم كه ميفرمود: … اي علي … من و تو از يك درخت هستيم و اگر ما نبوديم خداوند بهشت و جهنم و پيامبران و فرشتگان را نميآفريد…
عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالبC قال …الحق تبارك و تعالي ينظر إليه و يقول… لولاك ما خلقت الافلاك…[2]
خداوند پس از آفرينش نورِ پيامبر6 خطاب به آن حضرت فرمود: … اگر تو نبودي جهان را نميآفريدم…
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِC… قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينC… باب الله الذي لا يؤتي الا منه[3]
دربارهي معصومينG چنين آمده است: …سلام بر تو اي درِ (بارگاه) الهي كه راهي به سوي خدا به جز اين در نيست…
عن الاعمش عن الصادقC عن أبيه عن علي بن الحسينC قال … و نحن الذين بنا يُمْسِكُ الله السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الارْضِ إِلا بِإِذْنِهِ و بنا يمسك الارض أن تميد بأهلها و بنا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ و بنا ينشر الرحمة و يخرج بركات الارض و لو لا ما في الارض منا لساخت بأهلها…[4]
امام سجادC فرمودند: … ما كساني هستيم كه خداوند به وسيلهي ما آسمان را برافراشته نگه داشته تا بر زمين نيفتد مگر به اذن او، و به وسيلهي ما زمين را از زلزلهي زمينيان حفظ كرده است و به وسيلهي ما باران را فرو ميفرستد و به وسيلهي ما رحمت را منتشر ميكند و بركات زمين را خارج ميسازد و اگر از ما كسي در زمين نباشد قطعا زمين اهلش را فرو ميبرد…
از اين ديدگاه، دين نيز يكي از الطاف رباني است كه دستيابي به آن منحصر به روآوردن به ابواب الهي است و اين امر نيز رزقي است كه به يُمن خاتم6 و اوصياء خاتمG و از راه ايشان به ما رسيده است.
از اين روي با توجه به انحصار راه اخذ دين، اگر كسي از راه ديگري رو به سوي دين نمايد، سارق و مجرم است:
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَC فِي خُطْبَةٍ لَهُ قَالَ …نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الاصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الابْوَابُ وَ لا تُؤْتَي الْبُيُوتُ إِلا مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّي سَارِقاً…[5]
اميرالمؤمنينC ميفرمايند: … درهاي الهي ماييم، و به جز از در، نميتوان وارد خانه شد، پس اگر كسي از غير در وارد شود دزد ناميده ميشود…
و عن عليC فمن أخذ علما من غير الباب فهو سارق غاصب.[6]
اميرالمؤمنينC ميفرمايند: پس كسي كه علمي را از غير در (الهي) بگيرد او دزد (و) غاصب است.
از ديدگاه ديگر با توجه به عدم قدرت بشر بر احاطه به اسرار آفرينش عموما و اسرار دين خصوصا، از دستيابي مستقيم به دين ناتوان است، هر چند تمامي تواناييهاي خدادادي را در اين راه به كار ببندد، روايات فراواني نيز به اين امر عقلي اشاره دارد:
عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِي قَالَ قَالَ عَلِي بْنُ الْحُسَيْنِC إِنَّ دِينَ اللَّهِ لا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ…[7]
امام زين العابدينC ميفرمايند: به يقين با عقلهاي ناقص به دين خدا نميتوان دست يافت…
آنچه گذشت برهان قطعي است بر اين كه دين «توقيفي» است؛ بدين معنا كه: دين دستورات الهي است كه تنها به وسيلهي اولياء او ميرسد و دخالت بشر در آن راه ندارد.
نتيجهي روايات قطعي و براهين متعدد عقلي در يك كلام پيامبر6 خلاصه ميشود كه:
قَدْ تَوَاتَرَ بَيْنَ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ عَنِ النَّبِي 6 أَنَّهُ قَالَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَي الْحَوْضَ[8]
در وسائلالشيعه چنين آمده است: تحقيقا اين روايت ميان عامه و خاصه متواتر است كه پيامبر6 فرمودند: به يقين من در ميان شما دو چيز گرانبها گذاشتم اگر به آن دو تمسك كنيد هرگز گمراه نميشويد؛ كتاب خدا و عترت من، اهل بيتم، و يقينا اين دو از يكديگر جدا نميشوند تا (قيامت كه) بر من در كنار حوض كوثر وارد شوند.
و همچنين اگر حق و صوابي نزد كسي باشد از آنان ريشه گرفته است:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍC يَقُولُ لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لا صَوَابٌ وَ لا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ يَقْضِي بِقَضَاءٍ حَقٍّ إِلا مَا خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِذَا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ الامُورُ كَانَ الْخَطَأُ مِنْهُمْ وَ الصَّوَابُ مِنْ عَلِيC[9]
محمد بن مسلم گفت از امام باقرC شنيدم كه ميفرمود حقي و درستي نزد كسي نيست و هيچ كس قضاوت به حق نميكند مگر اين كه از [خانهي] ما اهل بيت خارج شده است و هنگامي كه امور آنها را متفرق نمايد خطا از خود آنهاست و درست از عليC است.
عن محمد بن مسلم قال سمعت أبا جعفرC يقول أما إنه ليس عند أحد علم و لا حق و لا فتيا إلا شيء أخذ عن علي بن أبي طالبC و عنا أهل البيت و ما من قضاء يقضي به بحق و صواب إلا بدء ذلك و مفتاحه و سببه و علمه من عليC و منا فإذا اختلف عليهم أمرهم قاسوا و عملوا بالرأي و كان الخطأ من قبلهم إذا قاسوا و كان الصواب إذا اتبعوا الاثار من قبل عليC[10]
محمد بن مسلم ميگويد شنيدم امام باقرC ميفرمود آگاه باشيد يقينا نزد كسي علمي و حقي و فتواي درستي نيست مگر اين كه چيزي است كه از علي بن ابي طالب C و از ما اهل بيت گرفته است و قضاوت به حق و درستي نيست مگر اين كه آغاز آن و كليد و سبب و علم آن از عليC و از ماست پس هنگامي كه امر بر آنها مختلف شد قياس و عمل به رأي كردند و هنگامي كه قياس كردند اشتباه از ناحيهي خود آنان است و هنگامي كه از آثار پيامبر 6 و معصومين G پيروي كردند درستي از ناحيهي عليC است.
بنا بر اين تنها راه نجات، گرفتن دين از قرآن و ائمهG، و پيروي مو به موي دستورات آنان است.
مُوسَي بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّخَعِيُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍG عَلِّمْنِي …وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَي بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ…[11]
[اي اهل بيت پيامبر شما]… درِ دستگاه الهي هستيد كه مردم ناچارند [براي رسيدن به حق] به آن مراجعه نمايند كسي كه نزد شما آيد نجات مييابد و كسي كه نيامد نابود ميشود…
در نتيجه در تمامي ابعاد، خصوصا احكام الهي، تنها نجات بخش، راه آسماني و دريچهي وحي است. از اين جهت در دوران پيامبر6، فتواي حضرتش نجات دهنده بود، و در دوران پس از آن حضرت مفسران دين منصوب از ناحيه خداوند مرجعيت مطلق داشتند و بس.
با در نظر گرفتن انحصار راه نجات به ائمهي هديG، يك پرسش بسيار مهم پيدا ميشود و آن اين كه:
چرا در عصر حضور ائمهG برخي از اصحاب ـچه به فرمان ائمهG و چه بدون فرمان ائمهGـ فتوا ميدادند؟
آيا فتواي اصحاب به معني اين است كه راه نجات منحصر به ائمهG نيست؟
يا اين كه فتواي اصحاب بر خلاف نظر ائمهG بوده است؟
و يا…
اين پرسشها و برخي امور ديگر ضرورت پرداختن به بحث فتواي اصحاب و تجزيهي و تحليل آن را بيشتر ميكند.
در پاسخ اجمالي بايد گفت از آنجايي كه در عصر حضور ائمهG هر كسي به آساني دسترسي به ائمهG نداشته، خود ائمهG به شكلهاي گوناگوني به پرورش فقيه، و رشد و تشويق فقاهت ميپرداختند و با آموزش استنباط، اصحاب مستعد را براي مرجعيت در فتوا[12] و تعليم معالم دين[13] در رتبهي بعد از خود آماده مينمودند.
از اين جهت اصحابي كه شايستگي مرجعيت داشتند براي فتوا منصوب نمودهاند، و همچنين در متون روايي به فتواي برخي از اصحاب كه عالم به حكم الهي بودند نيز برميخوريم كه گرچه دليلي بر نصب آنان از سوي ائمهG به ما نرسيده است اما مورد تأييد معصومينG قرار گرفتهاند.
اين امر علاوه بر اين كه برهان است بر نجات بخش بودن فتواي فقيهان اصحاب (با حفظ مرتبه و شرايط)، اشارهاي ظريف به وظيفهي مردم در دوران غيبت دارد.
هدايت مستقيم و غير مستقيمِ ائمهي هديG باعث شده است كه ايتام آل محمدG نيز در شب ظلماني غيبت كبري هنگام روبرو شدن با مشكلات به فتواي فقها و مستنبطين دين مراجعه داشته و دارند.
همچنان كه در رتبهي نخست، فتواي پيامبر6 آينه وحي الهي بوده است، فتواي ائمه هديG پس از پيامبر6 و در رتبهي دوم، آينهي تمام نماي قرآن و سنت پيامبر6 است؛ و در رتبه سوم نيز، فتواي فقيهان اصحاب آينهي سنت اهل بيت پيامبرG ميباشد.
البته ميان فتواي فقيهان اصحاب و فتواي معصومينG اختلافات اساسي وجود دارد كه برخي از آنها عبارت است از اين كه:
1ـ فتواي معصومينG بر دو اساس ولايت تشريعي ـحق قانون گذاريـ و استنباط استوار است. اما از آنجايي كه فقها ولايت تشريعي ندارند اساس فتواي آنها منحصر به استنباط ميباشد.[14]
2ـ با توجه به عصمت اهل بيت پيامبرG، فتواي آنان آينهي تمام نماي دستگاه وحي است، از اين رو تمامي فتاوي آنان مطابق با حكم خداوند است و اشتباه در فتواي آنان محال است.
اما به دليل معصوم نبودن اصحاب آنچه مسلم است اين است كه فتواي آنان حجت قطعي است و نه آينهي تمام نماي حكم الهي؛ به اين معنا كه ممكن است در برخي موارد فتواي اينان ـبر اثر خطاي ناشي از معصوم نبودنـ مطابق با حكم واقعي نباشد. (از اين امر به عنوان مسلك تخطئه كه نقطهي مقابل مسلك تصويب است نام برده ميشود و نقطهي جدايي مذهب شيعه از برخي از سنيان همين امر است؛ چرا كه آنان [مصوّبه] در تمامي موارد، فتواي فقيه را مطابق حكم واقعي خداوند ميدانند، اما فقهاي شيعه [مخطئه] تنها در صورتي فتوا را مطابق حكم واقعي خداوند ميدانند كه در آن خطايي صورت نگرفته باشد.[15] توضيح اين مطلب مربوط به بحث اجتهاد و تقليد است كه توفيق آن را از خداوند متعال خواستاريم.)
3 و 4ـ دو تفاوت مهم ديگر بين فتواي ائمهG و اصحاب در بحث «استنباط؛ دومين اساس فتوا/تفاوت استنباط ائمه G با فقهاء» مطرح میشود.
گرچه استعمال كلمه فتوا در هر دو مورد حقيقتا درست است اما:
«خال مـهرويان سـياه و دانهي فلفل سـياه هر دو سوزان است اما اين كجا و آن كجا؟!»
بنا بر اين با حفظ اختلاف عميق ميان فتواي ائمهG و فقيهان اصحاب، مراجعه به فتواي صالحانِ فتوا، امري است كه از زمان حضور ائمهG شايع و رايج بوده است.
[1]ـ بحارالانوار/ج26/ص349/ب8/ح23
[2]ـ بحارالانوار/ج15/ص27/ب1 و/ج54/ص198/ب1/ح145
[3]ـ الكافي/ج1/ص196/ح1 همچنين مراجعه شود به: الكافي/ج1/ص197/ح2 و3 بحارالانوار/ج16/ص358/ب11/ح53 و/اجماع 25/ص352 /ب12/ح1 و/ج25/ص353/ب12/ح3 و/ج25/ص359/ب12/ح11 و/ج39/ص344/ب90/ح16 و/ج99/ص98/ب7 و/ج99 /ص117/ب7 الاختصاص /ص21إرشادالقلوب/ج2/ص255بصائرالدرجات/ص199/ب9/ح1و/ص200/ب9/ح3البلدالامين/ص285تأويلالاياتالظاهرة /ص308 الصراطالمستقيم /ج2/ص20 المصباحللكفعمي/ص495
[4]ـ بحارالانوار/ج23/ص5/ب1/ح10
[5]ـ وسائلالشيعة/ج27/ص134/ب10/ح33411 بحارالانوار/ج26/ص266/ب5/ح54 و/ج29/ص600/ب15 و/ج40/ص204 /ب94 /ح11 غررالحكم /ص117/ح2032 نهجالبلاغة/ص215خطبه 154
[6]ـ الصراطالمستقيم/ج2/ص20 الباب التاسع
[7]ـ مستدركالوسائل/ج17/ص262/ب6/ح21289-25 بحارالانوار/ج2/ص303/ب34/ح40
[8]ـ وسائلالشيعة/ج27/ص33/ب5/ح33144
[10]ـ بحارالانوار/ج2/ص95 ب14/ح36
[11]ـ منلايحضره الفقيه/ج2/ص613 زيارة الجامعة
[12]ـ به درايتِ روايت 6: بخش مفتيان مراجعه كنيد.
[13]ـ به «معالم دين مراجعه كنيد.
[14]ـ همچنان كه در «قانون گذاري؛ نخستين اساس فتوا» گذشت.
[15]ـ اين امر همان مطلبي است كه برخي از ناآگاهان، فقهاي شيعه را به آن متهم كردهاند. جالب توجه است كه سالها قبل به برخي از آنان اين خطا تذكر داده شد، اما آنان به جاي تسليم حق شدن و دست برداشتن از معصيت تهمت چند مستند غير واقعي عرضه كردند، و جالبتر اين كه پس از افشا كردن غير واقعي بودن مستندشان به جاي استغفار، لجوجانه به اتهام خود ادامه دادند. (به نامه ارسالي در تاريخ… مراجعه شود)
با در نظر گرفتن انحصار راه نجات به ائمهي هدي، يك پرسش بسيار مهم پيدا ميشود و آن اين كه:
چرا در عصر حضور ائمه برخي از اصحاب ـچه به فرمان ائمه و چه بدون فرمان ائمهـ فتوا ميدادند؟
آيا فتواي اصحاب به معني اين است كه راه نجات منحصر به ائمه نيست؟
يا اين كه فتواي اصحاب بر خلاف نظر ائمه بوده است؟ و يا…
اين پرسشها و برخي امور ديگر ضرورت پرداختن به بحث فتواي اصحاب و تجزيهي و تحليل آن را بيشتر ميكند.
در پاسخ اجمالي بايد گفت از آنجايي كه در عصر حضور ائمه هر كسي به آساني دسترسي به ائمه نداشته، خود ائمه به شكلهاي گوناگوني به پرورش فقيه، و رشد و تشويق فقاهت ميپرداختند و با آموزش استنباط، اصحاب مستعد را براي مرجعيت در فتوا و تعليم معالم دين در رتبهي بعد از خود آماده مينمودند.
از اين جهت اصحابي كه شايستگي مرجعيت داشتند براي فتوا منصوب نمودهاند، و همچنين در متون روايي به فتواي برخي از اصحاب كه عالم به حكم الهي بودند نيز برميخوريم كه گرچه دليلي بر نصب آنان از سوي ائمه به ما نرسيده است اما مورد تأييد معصومين قرار گرفتهاند.
اين امر علاوه بر اين كه برهان است بر نجات بخش بودن فتواي فقيهان اصحاب (با حفظ مرتبه و شرايط)، اشارهاي ظريف به وظيفهي مردم در دوران غيبت دارد...